اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1401-03-03-حجت الاسلام والمسلمین عابدینی - سیره تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم (حضرت موسی علیه السلام)

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. سلام می کنم خدمت تک تک عزیزان، خانم ها و آقایان، به سمت خدای امروز خیلی خیلی خوش آمدید. سلام به خرمشهر قهرمان. سلام به شهید محمد جهان آرا وقتی که گفت بچه-ها اگر شهر سقوط کرد خیلی نگران نباشید مراقب باشید ایمان شما سقوط نکند. سلام به همه دلاورمردان که امروز به بهانه استقامت آنها روز مقاومت و ایثار و پیروزی نام گرفته است. سلام به شهید صیاد خدایی که بر شانه های مردم غیور و مهربان ما امروز تشیع شد. سلام به آبادان مظلوم و غریب و تسلیت به خانواده داغداران و آرزوی سلامتی برای همه مصدومین و مجروحین این حادثه. خیلی خیلی خوش آمدید با هم و در کنار شما هستیم. با احترام همراه شما هستیم و به رسم سه شنبه ها خدمت عزیز دل ما حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمۀ الله خیلی خوش آمدید.

عابدینی: سلام علیکم و رحمۀ الله. و سلام بر همه بینندگان و شنوندگان عزیز و همچنین بینندگان شبکه افق که بعداً این برنامه را می بینند.
بسم الله الرحمن الرحیم. اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ حجۀ بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَكِّنَهُ فِيهَا طَوِيلا.
ان شاءالله خدای سبحان به برکت وجود با برکت امام زمان (عج) مشکلات کشور ما را، مشکلات و سختی های همه مسلمان ها و شیعیان را در همه جای جهان به زودی برطرف کند. و چشمان ما به فرج مبارک حضرت و جمال حضرت ان شاءالله به زودی روشن شود. بنده هم، هم تسلیت می گویم به خانواده های داغدیده در رابطه با آبادان و هم شهادت پاسدار شهید مظلوم و کاری و باتقوا را. ان شاءالله خدای سبحان خود ایشان را قبول کند و به خانواده ایشان صبر عنایت کند. و همچنین سوم خرداد را که روز آزادی خرمشهر به عنوان یک گلوگاهی در جنگ ما که جنگ را به این سمت کاملاً مغلوبه کرد و الحمدلله آغاز پیروزی های بعدی شد و آن فتحی را که خدای سبحان برای انبیاء خود با ملائکه مردفین، نشان دار، محقق کرده بود در این پیروزی برای همه مؤمنان آشکار کرد. به طوری که نه دشمن، نه دوستان این مسئله برای آنها قابل محاسبه نبود که چه طور محقق شد و این نبود الا همان جمله ای که خدا فرمود خرمشهر را خدا آزاد کرد که همان ملائکه مردفین و نشان داری بودند که از جانب خدای سبحان این کار را کردند. از همین جا یک گریزی به بحث خود می زنیم. منتها چون می-خواهیم حدیث قدسی را هم بخوانیم ان شاءالله این ارتباط را بعد از این ایجاد می کنیم. در روایت قدسی که امروز در محضر آن هستیم خدای سبحان به موسی کلیم خطاب می کند که یا موسی یا موسی از جمله این جا که موسی از کثرت ذنوب، ذنوب در رابطه با هر کسی معنایی می دهد، یک زمانی است که ذنب به بنده نسبت داده می شود، معلوم می شود معاصی که نعوذ بالله انسان از روی غفلت یا شهوت یا هر چیزی مبتلا شده است. اما یک موقع ذنب را می خواهیم به انبیاء نسبت بدهیم ذنب در انبیاء معنای دقیق-تری پیدا می کند، یعنی آن چه که ممکن بود در ارتباط با مردم و دعوت مردم که دارند با تمام توان انجام می دهند آن لحظه ای که دارند این کار را می کنند با این که امر الهی است اما شاید از آن مقامات ارتباط آنها با خدای سبحان به قدری کاسته شود. نه خلاف مأموریت باشد. این هم امر خدا است. این هم عبادت است. اما از آن حال خلوتی که با خدا دارند گاهی احساس توجه به کثرت می کنند. از این حالت هم در حقیقت استغفار دارند که توجه به غیر که باید هم داشته باشند از این استغفار می کنند. لذا این جا می فرماید که موسی از کثرت ذنوب به سوی من ناله ات بلند باشد. صیاح و ناله داشته باش. مِنْ كَثْرَةِ الذُّنُوبِ صِيَاحَ الْهَارِبِ مِنْ عَدُوِّهِ، مثل کسی که در مقابل دشمن خود قرار گرفته است و می خواهد در حقیقت تمام صدای خود را بلند کند که در مقابل او فرار کند، از دشمنی که می خواهد او را بدرد، این می خواهد فرار کند. این جور از کثرت ذنوب به سوی من فرار کنید. این فرار کردن به سوی خدا است. نه از ترس دشمن است که آدم از دشمن بترسد، نه می گوید از دشمن به سوی من فرار کنید. یعنی تحت قدرت من بیایید. لذا لَا حَوْلَ لِي عَنْ مَعْصِيَتِك‏، لَا حَوْلَ لِي عَنْ مَعْصِيَتِك. این حول برای من نیست از معصیت تو، وَ لَا قُوَّةَ لِي عَلَى طَاعَتِك‏، و قوتی هم بر طاعت تو نیست مگر خود بخواهید. خواستن خدا است که لَا حَوْلَ لِي عَنْ مَعْصِيَتِك وَ لَا قُوَّةَ لِي عَلَى طَاعَتِك الا بالله. مگر به خدا. که حال انسان این باشد که در معاصی هم خدا حائل می شود برای این که انسان مبتلا شود. حائل خدا می شود، مانع خدا می شود. اگر این باور را کرد، اگر یک جایی می خواست یک کاری هم بکند دید نشد بلافاصله سر به سجده می گذارد خدایا تو دست من را گرفتی نگذاشتی.
شریعتی: یعنی بین من و گناه او باید بیاید که حائل شود.
عابدینی: اصلاً لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم‏ یعنی این. لا حول یعنی لا حائل یعنی لا حائل بینی و بین المعصیه الا بالله. خدایا آن جایی که معصیت است تو حیلوله ایجاد کن، حائل ایجاد کن، مانع ایجاد کن من مبتلا نشوم. آن جایی که طاعت است تو کمک کن، عنایت کن، به من توان بده، که قدرت پیدا کنم. لذا در معصیت می گوید آدم این جوری فرار کند. نه برود، می گوید فرار کند. آن هم با داد و فریاد که کأنه می خواهد یک کاری کند که اطراف او هم بفهمند که این نمی خواهد. محیط را به هم بزند. این داد و فریاد به هم زدن محیط است. یک موقع آدم سر خود را پایین می اندازد و یواش می خواهد برود می گوید نه صِحْ إِلَيَّ مِنْ كَثْرَةِ الذُّنُوب‏، به سوی من ناله کن. به سوی من فریاد بزن از کثرت ذنوب. صِيَاحَ الْهَارِبِ مِنْ عَدُوِّهِ مثل آن ناله و صدا و فریاد آن کسی که از دست دشمن خود فرار می کند. یعنی مرز خود را با گناه با این داد و فریاد پر رنگ کن. یعنی فقط فاصله نگیر. فاصله خود را با داد و فریاد بگیر که مرزها خیلی پر رنگ باشد که دیگر او سراغ تو نیاید. یک موقع آدم گناه را کنار می گذارد اما میل او هم ممکن است دوباره برگردد. اما یک موقع آدم با داد و فریاد از او قهر می کند. یعنی یک جوری می کند که راه برگشت را بندد. باز نماند، خیلی تعبیر، تعبیر زیبایی است. بعد آن جا دارد وَ اسْتَعِنْ بِي عَلَى ذَلِك‏، از من کمک بخواه. فَإِنِّي نِعْمَ الْعَوْنُ وَ نِعْمَ الْمُسْتَعَان‏، خدایا می فرماید من خوب کمک کننده ای هستم. خوب یاری کننده ای هستم. حتی در گناه نکردن از من کمک بخواه. فکر نکن آن جا فقط خودت می توانی، در طاعت فقط از من کمک بخواهی، نه در گناه نکردن هم از من کمک بخواه که در مناجات شعبانیه هم داریم که آن جا می فرماید که لا حَوْلٌ لی عَنْ مَعْصِيَتِكَ إِلَّا فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِك‏. خدایا آن وقت هم من نمی توانم از معصیت تو جدا شوم مگر محبت تو و عشق به تو مانع شود. إِلَّا فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِك. با محبت خود من را بیدار کنی، محبت تو مانع می شود. لذا اگر انسان نعوذ بالله به گناه مبتلا می شود یک جهت آن نشان می دهد که محبت الهی در دل او کمرنگ شده است. پس اگر می خواهیم مانع شویم باید محبت الهی را در دل خود پررنگ کنیم. حالا این حدیث شریف و آن جریان خرمشهر که عرض کردیم هر دو یک گریزگاهی می شود برای ما به سمت ببحثی که امروز داریم. ان شاءالله گریز آن را خواهیم گفت که چه قدر نسبت پیدا می کند.
شریعتی: فصل سوم زندگی حضرت موسی را بنا است آغاز کنیم دو جلسه گذشته به مقدمات گذشت. نکته های خیلی خوبی را شنیدیم الحمدلله و امروز وارد تاریخ می شویم و سیره و آن درس هایی که باید بگیریم.
عابدینی: ما در حقیقت همان جور که شما فرمودید مثل این که ما در انقلاب اسلامی می گوییم گام دوم، گام اول ما 40 سال بود، گام دوم ما هم یک 40 سال دومی است که ان شاءالله آغاز شده است و ممکن است بعد از این گام سومی باشد که مراحل بعدی باشد. در نهضت جریان حضرت موسی (ع) هم گام سوم آن را داخل شدیم، گام اول که همان دوران جوانی و نوجوانی و رشد موسی کلیم بود. گام دوم هم از بعثت ایشان بود تا وقت دریا. گام سوم عبور کردن از دریا است. این گام سوم نهضت موسوی است. وقتی از دریا عبور کردند تعبیری که در قرآن کریم دارد خیلی تعبیر زیبا است. در سوره اعراف می فرماید که «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا» (اعراف/136) سنت قرآن این است که هر مطلبی را که می فرماید علت آن را هم بیان می کند. چون می خواهد این برای همه کلید باشد. این جا هم می فرماید «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ» ما از اینها انتقام گرفتیم و آنها را در دریا غرق کردیم، «بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا» چرا؟ چون اینها آیات ما را تکذیب کردند. آیات واضح ما را که همان عذاب های مختلف بود و دعوت های مختلف بود و عصا اژدها شدن بود، آن مهاجه با ساحران بود. جریان خراب شدن آن سحر بود. توضیحات همه اینها را قبلاً دادیم. همه اینها یک آیتی بود. می گوید اینها «بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلين‏» (اعراف/136) انگار نه انگار که اینها پیش آمده است. یک موقع است یک کسی حجت را قبول نمی کند اما چیزی هم ندیده است. قبول نمی کند. این را خدا زود عقاب نمی کند. اما یک کسی تمام آیات الهی جلوی چشم او دیده شده است، برای او اتمام حجت تمام شده است، آن هم نه اتمام حجت فقط در مرتبه عقلی تا حسی، برای او دیده شده است، محسوس شده است. تعبیر این است که بعضی از این آیات الهی این قدر در نعمت یا عقاب قوی بوده است که اگر یک حیوانی آن را می دید آن جایی که در نعمت و پذیرایی است انس می گرفت و اگر در آن نقمت و عذاب است پرهیز می کرد. می دانست این جا خطر است. اما عجیب است که در دو جهت آن هم آن جایی که بحث نقمت ها و عذاب ها و آسیب ها بوده است که می آمد تا اینها را بترساند تا حواس آنها جمع باشد اینها هیچ درسی نگرفتند. «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ» (اعراف/136) این فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ یعنی پس از آن همه آیات آشکار که آمد که اینها را به این جا نکشد ولی نه. رها نکردند. «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ» این فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ در دریا چرا؟ قبل ها خیلی عرض کردیم خدای سبحان یک کسی را به شکل یک آدمی نزد فرعون آمد به فرعون گفت که یک کسی است که این هر چه به او عنایت می-کنم، هر چه به محبت می کنم این لگد می زند و پشت می کند و نمک نشناس است. این را چه کار کنم؟ با این چه کنم؟ فرعون گفت اگر من بودم این را در دریا می انداختم. یعنی خود با دست و زبان خود حکم خود را امضا کرد. حال خود او بود. این به صورت تمثلی بود که یکی بیاید از او بپرسد حکم خود را به دست خود امضا کرد. که اگر این جوری کند این همه به او نعمت بدهند، این همه او را پذیرایی کنند، حکومت به او بدهند، سلطه به او بدهند، اینها را بدهند، بعد این زیر آن بزند بگوید من خدا هستم در مقابل آن خدایی که این همه داده است، گفت می دانم، او را در دریا می انداختم. پس خدا هم گفت فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ با حکم خود آنها بود، خود آنها هم امضا کردند. ما هم همین جور هستیم. یعنی خیلی از وقایع که در زندگی ما پیش می آید نسبت به دیگران که یک حالی دارند حکم صادر می کنیم. می گوییم اگر این، این جوری کرد او را این جوری می کنیم. نمی دانیم که ناخودآگاه داریم راجع به خود ما هم همان مسئله را امضا می کنیم. در روایت دارد که گاهی یک نفر ظلم کرده است باید بالاخره در مقابل ظالم ایستاد. باید نسبت به ظالم حساس بود. اما می گوید وقتی شما دارید این کار را می کنید حواس شما باشد که خود هم نسبت به دیگری ظلم کردید اگر دارید همین نسبت را نسبت به آن انجام می دهید مرحوم علامه می فرماید یک کلی را درست کردید یک کلیت است، خدایا هر ظالمی باید خلاصه عقاب شود. او ظالم است پس او را هم عقاب کن. بعد خدا می گوید از این کلی استفاده می شود اگر شما هم ظالم هستید شما هم مورد عقاب قرار می گیرید. دارید خود شما علیه خود حکم می کنید. «فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا» (اعراف/136) چون تکذیب کرده بودند آیات ما را. آیات یک موقع است که عصای اژدها می شود. یک موقع آیات این است که در زندگی های خود ما می بینیم. گاهی یک جاهایی بن-بست هایی یک دفعه باز می شود. درست می شود. حل می شود. برای هر کسی در زندگی های خود یک تجربه های این جوری هست. یک جایی که فکر نمی کرد این گشایش باز شود و فکر می کرد که دیگر تمام شده است می بیند که از آن هم عبور کرد. ولی یاد ما می رود «بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلين» (اعراف/136) «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُون‏» (اعراف/137) قومی که مورد استضعاف قرار گرفته بودند اورثنا، نمی گوید اورث القوم، نمی گوید به میراث رسید به قوم، می گوید ما به او به میراث دادیم. اگر چیزی را خدا به میراث بدهد نسبت میراث با خدا این نسبت خاص است. یعنی شخصی که این میراث به او رسیده است یک خصوصیتی در وجود او است که با خدا یک شباهتی پیدا کرده است شباهت که می گوییم نه «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ» (شوری/11). شباهت یعنی یک نسبت، سنخیت، از این جهت که امر الهی را اطاعت کرده است. یک حالی پیدا کرده است و الهی شده است. این یک الهیتی پیدا کرده است. چون الهی شده است یک محو رنگ خدا پیدا کرده است خدا میراث به او می دهد. یعنی چون این میراث رنگ خدا است. تعبیر را دقت کنید، می گوید این گشایشی که برای بنی اسرائیل ما کردیم که فرعون و همه قوم او را غرق شدند و سرزمین آنها با همه گستردگی آن و نعمت های آن و گشایش های آن یک دفعه برای اینها که عبد بودند، در تحت فشار بودند، صدها سال طعم خفت و خواری را چشیده بودند یک دفعه بدون پیش بینی «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُون‏» (اعراف/137) مدت های مدید به استضعاف کشیده شده بودند. این هم نمی گوید نبی اسرائیل. چون سنت است هم از آن طرف كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ، سرایت دائمی است. علت را ذکر کرده است. می دانید که ما قاعده می گوییم که العلۀ تعمم و تخصص، علت هر جا بیاید حکم عمومیت پیدا می کند. هر جا علت نباشد نیست. علت باشد هست، علت نباشید نیست. یعنی آن حکم عمومیت دارد. منحصر نیست. پس این غرق شدن مرتبط با تکذیب است. و این میراث مرتبط با الهی شدن است. این سنت خدا است. هر جا جامعه ای به خاطر خدا صبر کردند، صبر فعال، نه صبر انفعالی، صبر فعال یعنی بودن، دنبال کار بودن، دنبال گشایش بودن، اما در عین حال گشایش سخت بود، صبوری کردند. اگر صبر کردند و به خاطر خدا صبوری کردند، صبر فعال، خدا می فرماید که ما میراث به اینها می دهیم. آن هم نه به طوری که این میراث به اصطلاح برای اینها یک جوری قابل پیش بینی باشد میراث غیر قابل پیش بینی. این اگر سنت خدا باشد و ما باور کنیم که خدا این سنت را دارد در قرآن بیان می کند امروز ما سرایت ندارد، امکان پذیر نیست. ما گاهی داریم بر مشکلات صبر می کنیم. چاره نداریم. یعنی بر مشکل نمی شود صبوری نکرد. اما می شود این صبوری را به عنوان یک اضطرار و بیچارگی و بدبختی که نمی-تواند جایی کاری کند، صبر می کند. اما یک موقع می گویم خدایا چون در راه تو است به خاطر تو صبوری می کنم. هم صبر انسان بالاتر می رود، هم این عمل یک طاعت می شود که خدایا من برای پیاده شدن حکم تو، برای این که «كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا» (توبه/40) شود اگر همه دنیا هم با من در می افتند به خاطر «كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا» (توبه/40) صبوری می کنم. اورثنا دنبال آن می آید. آن وقت اورثنا بیاید چه می شود؟ یک دفعه می بینید یک چیزی می شود، ما مثلاً یادم نمی رود در جریان گرجستان که سالیانی پیش یک دفعه یک حمله ای روسیه به گرجستان کرد یک دفعه در آن جریان حمله معلوم شد که داشتند دشمنان ما در گرجستان کاری را می کردند، تدارک حمله ای را به ایران می-دیدند که ما آن موقع خبر از آن نداشتیم. اما در آن حمله چون اختلاف آنها هم با هم شدید شد خلاصه آن حرف ها و نقشه های آنها را برای ما گفتند که این جا یک چنین تدارکاتی بوده است. یک چینین کارهایی بوده است اصلاً ما بدون این که ما کاری آن جا انجام بدهیم این یک نحوه اورثنا است. چون یک مصیبت بزرگ بدون این که یک دماغ خون بیاید حل شد. نقشه دشمن لو رفت. اورثنا فقط خوردن نیست. گاهی اورثنا مانعیت ایجاد کردن از یک مصیبت است. آن قدر از ما دفع بلاها می شود در افراد هم همین جوری است. بیش از آن بلایای است که به آدم می رسد. خیلی از آنها را ما اصلاً نمی فهمیم. اگر به ما می شد نشان بدهند که به خاطر کارهای شما چه چیزهایی از شما دفع شده است بعد می فهمیم خدایا چه قدر ما باید شاکر باشیم که اینها دفع شده است. یک سپرهایی بالای سر ما هست. به تعبیر روایت دارد که برای مؤمن چهل سپر خدا قرار داده است. اربعین الجنه، چهل سپر قرار داده است که حتی اگر گاهی در مصائب، بلایا، مشکلات، یک سپر آسیب می بیند، سپرهای دیگر حافظ هست و این به انسان نمی رسد، مثل ماشین که گاهی سپر یک چیزی است که وقتی تصادفی می شود بسیاری از ضربه تصادف را این سپر می گیرد. و آن حالت فنریت آن باعث می شود مشکلات به سرنشین نرسد. در نظام ایمانی هم همین جور است. ایمان ضربه گیر ایجاد می کند. سپر ایجاد می کند. هر طاعتی یک سپر ایجاد می-کند. این اورثنا خیلی زیبا است. وقتی اورثنا این جوری شد رابطه میراث که از جانب خدا است نعمت را عمیق می کند، پایدار می کند، منتها شرط آن این است که آن سنخیت باقی بماند. آن نسبت باقی بماند. یعنی اگر من وقتی آن نعمت به من رسید در وقت سختی صدا و ناله من به سوی خدا بود که خدایا چه کنیم، شما کمک کنید. اما وقتی راحت می آید خیلی وقت ها یاد انسان می رود. اگر آن یاد باقی بود، ذکر باقی بود، غفلت نشد، چون گفت «كانُوا عَنْها غافِلين» (اعراف/136) آنها چون غافل شدند از دست آنها گرفتند این غافلی نسبت به کسی هم که به او نعمت داده شده است اگر غفلت کند از این هم گرفته می شود. دنباله آن این است. «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا» (اعراف/137) یک دفعه سرزمینی را برای اینها باز کردیم که یک مشرق و یک مغرب نداشت. مشارق و مغارب داشت. جایی که خیلی سحه داشته باشد به طوری که ساعت های آن مثلاً چند ساعت برای این زمین هست که می گویند این قسمت آن ساعت طلوع خورشید آن 5 است، آن جا مثلاً 6 است. برای هر چند درجه جغرافیایی مثلاً یک ساعت فاصله می-گذارد. افق های مختلف در طلوع و غروب خورشید دارد، می گویند مشارق و مغارب دارد این. می گوید اورثنا، این منطقه به این وسیعی را «الَّتي‏ بارَكْنا فيها» (اعراف/137) نه فقط این سرزمین حاصلخیز بود بلکه این سرزمین از جانب خدا برکت ویژه داشت. «الَّتي‏ بارَكْنا فيها» (اعراف/137) ما به آن برکت دادیم، بارکنا، مثل اورثنا، ما به آن برکت دادیم، برکت خدا درست است که برکت ظاهری هم برکت الهی است، اما این برکت ظاهری عمومیت دارد وقتی که خدا می گوید بارکنا یعنی علاوه بر این برکت ظاهری برکت های ویژه هم دارد. برکه به همین عنوان می-گویند برکه یک جایی است که آبگیری که است که آب در آن می-ماند. یک موقع یک جایی است که آب می رود و یا وقتی آمده است یک مدتی هست، اما برکه آن جایی است که آب در آن می ماند. به جهت این می گویند آن جایی که برکت در آن دوام دارد برکه می-گویند. این بارکنا یعنی دوام برکت در آن هست. «بارَكْنا فيها وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى‏» (اعراف/137) با این کار «تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى‏» (اعراف/137) کلمه حسنی تمام شد. حسنی خود احسن بودن است. حسنی به لحاظ کلمه مؤنث است. کلمه احسن چه شده است؟ تمام. خود این تازه احسن بودن است. «تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى‏» (اعراف/137) کلمه رب چه تعریف است و چه قدر این نعمت برای بنی اسرائیل ویژه بوده است که خدای سبحان یک دفعه دشمنی را که این مقدار غدار و سرکش بود را یک جا جلوی چشم آنها بدون این که آنها کاری کنند، هر کدام از اینها یک نعمت است. تمام دشمن را با تمام قوت و قدرت او در اوج قدرت او یک جا بدون این که اینها کاری کنند فقط ایستادند و نگاه کردند آن هم جلوی چشم آنها از بین برد. اگر جلوی چشم از بین نمی رفت یک طوری بود. طرف خوشحال می-شد که دشمن وقتی که آدم می بیند این که این همه ستم کرده بود، این قدر فجایع کرده بود، جلوی چشم خود دید این نباید زود از یاد آدم برود که آدم به ظلم مبتلا شود. این هم یک معجزه دیگر بود. اینها همه معجزه بوده است. دیدن اینها، محقق شدن همه اینها یک جا، بودن آنها در آن جا و ایستادن و دیدن، عبور خودشان از این دریا و غرق شدن اینها در همان دریا، همه اینها معجزاتی بوده است که اینها دیدند اما با همه معجزاتی که خدا کرده است می فرماید که «تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى‏ بَني‏ إِسْرائيل‏‏» (اعراف/137) بر بنی اسرائیل ما همه اینها را تمام کردیم. «بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْن‏» (اعراف/137) چون صبر کردند این بما صبروا علت است. چرا اینها همه را دادیم؟ چرا اورثنا؟ بما صبروا. یعنی تا وقتی صبر هست این اورثنا و این میراث الهی هست. هر گاه این صبر رفت میراث نیست. پس صبری که در مصیبت و شدت انسان دارد در وقت راحت هم صبر باید باشد. آن صبر در راحت گاهی سخت تر از صبر در مصیبت و مشکل است. با این که به ظاهر این است که وقتی آدم ندارد باید صبوری کند اما در وقت دارایی، اگر کسی که متنعم به نعمت است صبوری او این است، قدر این نعمت این است که دیگران را هم بهره مند کند. شاکر باشد و دیگران را بهره مند کند. ببیند این مربوط به خود او نیست. این اورثنا است. میراث خدا است. اگر این صبر را کرد یعنی نسبت به دیگران هم شاکر بود و انعام خدا و نعمت خدا را از خود جاری کرد، به دیگران رسید، به آنها هم رسید، این مجرای فیض خدا شد این باقی می ماند. اورثنا صدق می کند. این در حقیقت می تواند برای این به عنوان یک نعمت باشد. اما دنبال آن این از یک طرفبه اینها دادیم، از طرف دیگر «وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْن‏» (اعراف/137) همه آن ساختار حاکمیتی ظالمانه فرعون را یک جا فرو ریختیم. نه فقط خود آنها را کشتیم، نه فقط از خود آنها انتقام گرفتیم و از بین رفتند «دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْن‏» (اعراف/137) صنع فرعون فقط این باغ ها نبود. باغ که صنع نیست. آن ساختار، آن در حقیقت «ما يَعْرِشُون» (اعراف/137) ‏که دنبال آن می فرماید «وَ ما كانُوا يَعْرِشُون» (اعراف/137) آن جایی که سبب علو و برتری بود. قانون های آنها، ساختار آنها، تشکیلات آنها، همه را یک جا از بین بردیم. اگر کسی در نظام فرهنگ اجتماعی دقیق باشد می فهمد که از بین رفتن یک ساختار مهم تر است از بین رفتن افراد است. می گوید ما کاری کردیم یک موقع است که افراد به تدریج از بین می روند، ساختار باقی است، علی البدل این می-رود آن می آید، ساختار باقی است. یک دفعه با از بین رفتن اینها کاری کرد که ساختار فرو بریزد. یعنی دیگر چیزی در چشم مردم به عنوان آن نگاه فرعونی، قوانین فرعونی «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏» (نازعات/24) «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه‏» (زخرف/54) اینها دیگر نباشد. یعنی ذلت مردم نباشد. مردم احساس عزت کنند. آن حالت تبعیت مستخفانه و خفیفانه و شدید خفت نباشد. این را بهم ریخت. دیگر کسی زیر بار ظلم نرود. این را به هم ریخت.
شریعتی: کما این که برپایی یک ساختار خوب هم خیلی کار سخت و پیچیده ای است.
عابدینی: از این سخت تر است. حالا آن جای خود که ایجاد یک فرهنگ سخت تر از بین بردن است. این جا می فرماید «ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُه‏» (اعراف/137) نه فقط فرعون در این ساختار دخیل بود بلکه قوم فرعون هم، روسا و اشراف و ملأ و مترفین همه در به پا شدن این ساختار دخیل بودند. می گوید خدا می-فرماید «دَمَّرْنا» زیر و رو کردیم. هلاک کردیم. تمام آن ساختار را از بین بردیم. این خود یک معجزه ای فوق معجزه است. که یک دفعه یک طوری شود که ارزش های فرعونی زیر و رو شود. یاد من نمی رود که اوایل انقلاب یک چنین زیر و رو شدنی را آدم آن جا احساس می کرد. بعضی ها در افراط افتاده بودند اما بالاخره این زیر و رو شدن بود. اگر یک کسی از یک خانواده ثروتمندی بود مراقب بود دیده نشود که این ثروتمند است. یعنی منتسب شدن به یک خانواده ثروتمند یک ضد ارزش بود. هر کسی می خواست بگوید من به طبقه کارگر و مستضعف منتسب هستم، نه از ترس. از این آن یک دفعه زشت شده بود. دیگر آن فرهنگ را جامعه نمی پذیرفت. مردم دوست نداشتند. یعنی فرهنگ یک دفعه به هم ریخته بود. فقط این نبود که شاه برود. مدت ها این فرهنگ آن هم به هم ریخته بود. ارزش ها تغییر کرده بود. یعنی این که می گوییم «دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُه‏» (اعراف/137) ارزش ها تغییر کرد. یعنی دیگر قدیم اگر کسی منتسب به خاندان فرعونی بود یک ارزش حساب می شد اگر الان کسی منتسب به خاندان فرعونی بود باید خود را قایم می کرد. در حقیقت یک ضد ارزش محسوب می شد، نه فقط از بین رفتن فرعون بود. اینها در تغییر فرهنگ و نگاه و این که باید چه جوری جلو رفت، اینها خیلی اثر دارد. که اساس تغییر ارزش ها و فرهنگ ها است در انقلاب و در نظامی که می خواهد ایجاد بشود و حفظه چون گاهی دوباره می-خواهد برگردد. در رابطه با جریان بعد از وفات پیامبر (ص) دارد که بعد از اینکه پیامبر از دنیا رفت حضرت زهرا (س) در خطبه فدکیه می فرماید شیطان سر خود را بلند کرد مأیوس بود از این که اگر ندایی بدهد اجابت بشود. اما یک ندای خفیفی داد. از ترس سر را فقط بلند کرد، یک ندای خفیفی داد دید خیلی اجابت کننده ها زیاد هستند. صدای خود را بلند کرد. یعنی بعد از یازده سال که پیامبر حاکم بود، شیطان سرکوب شده بود، اما هنوز فرهنگ نتوانسته بود کامل تغییر پیدا کند. لذا ارزش ها تغییر پیدا کرده بود اما هنوز عمیق نشده بود. چون مدت بیشتری را می خواست. لذا تا ندا کرد دید نه اجابت کنندگان زیاد هستند لذا شجاع شد و بلند شد و دید از او آماده تر هستند. حضرت همان جا دید که از آن ندای شیطان مردم آماده تر هستند در اجابت کردن آن. دنبال آن می فرماید که «وَ ما كانُوا يَعْرِشُون‏» (اعراف/137) هر چه را که اینها از لحاظ ساختاری به پا کرده بودند همه را به هم ریخت. «وَ جاوَزْنا بِبَني‏ إِسْرائيل الْبَحْرَ» (اعراف/138) وقتی که بنی اسرائیل از دریا عبور کردند «فَأَتَوْا عَلى‏ قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى‏ أَصْنامٍ لَهُم‏» (اعراف/138) از دریا عبور کردند، معجزه ای در طول تاریخ بشریت، زیباتر، گویاتر، حسی تر، عمیق تر، فراگیرتر نبوده است که ببینند جلوی چشم آنها ظالمین غرق شدند، ساختار آنها به هم ریخت تمام امکانات آنها به اینها یک دفعه ارث رسید. در جریان حضرت نوح (س) که آمد همه چیز از بین رفت. اما این تمام تأسیسات و امکانات، همه آن قصرها، همه آن باغات و همه امکانات همه برای شما ماند.
شریعتی: چرا خدای متعال این همه بنی اسرائیل را تحویل گرفت؟
عابدینی: در بحث قوم برگزیده که در ادامه این آیات در آیه 140 دارد که «وَ هُوَ فَضَّلَكُمْ» آن جا می آییم بیان می کنیم که نحوه تفضیل چه بود. چه بوده است که آن بما صبروا که آن جا داشت که این جا دارد که حالا بعد از این که از دریا عبور کردند مدتی نگذشته است یعنی جریان عبور اینها از دریا که می-خواهند برگردند به سمت قسمت این ارض مقدس که این جا به این سمت حرکت کنند. نقشه را دوستان می توانند رجوع کنند که وقتی از دریا عبور کردند باید به سمت بالا بروند تا به سمت بیت المقدس و در حقیقت الخلیل و آن قسمت هایی که مربوط به این ارض مقدس است یا شهرهای این جوری برسند به سمت پایین حرکت می کنند. وقتی به سمت پایین حرکت می کنند که به سمت کوه طور باشد آن جا همان که از دریا عبور کردن بلافاصله به یک قومی می رسند، به یک عده ای می رسند، قبیله و قومی که عرب هم بودند که اینها بت پرست بودند. تا به اینها می رسند تعبیر قرآن این است «وَ جاوَزْنا» ما اینها را عبور دادیم، این ما آنها را عبور دادیم یعنی عبور اینها از دریا با معیت ما بود. نگفتیم بروید عبور کنید. وَ جاوَزْنا یعنی ما همراه آنها در حرکت بودیم. یعنی اینها احساس می کردند که خدا دارد اینها را در بردن و رفتن حرکت می دهد. وَ جاوَزْنا در آن معیت خوابیده است. خیلی زیبا است. غیر از این است که به آنها گفتیم بروید. به آنها نگفتیم بروید عبور کنید. وَ جاوَزْنا ما آنها را راه انداختیم همراه آنها شدیم آنها را از دریا عبور دادیم. این شدت محبت الهی است. «وَ جاوَزْنا بِبَني‏ إِسْرائيل الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى‏ قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى‏ أَصْنامٍ لَهُم» (اعراف/138) تا به این جا رسیدند دیدند این قوم بت دارند. بت آنها هم چه بوده است؟ دو نقل است، یا گاوهای زنده بوده است یا تماثیل، عکس ها و تمثال های گاوها بوده است. مثل مجسمه های گاو. تا اینها را دیدند «يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَة» (اعراف/138) ما از این خداها می خواهیم. بلافاصله آن خدایی که با اینها این جور خود را نشان داد اورثنا، جاوزنا، ما به آنها میراث دادیم، ما با اینها حرکت کردیم و اینها را از دریا عبور دادیم یعنی خدا را مشهوداً قدرتش را دیدند. عجیب است که بالاترین معجزه ایجاد شده است آن هم محسوس، یعنی می بینند که تمام سرزمین فرعونی ها مال اینها شد. دیدند تمام قدرت فرعونی ها در اختیار اینها قرار گرفت. دیدند که خدا اینها از دریا به راحتی عبور داد. آنها را غرق کرد. دشمن آنها را یک جا از بین برد. با این محبت الهی نسبت به اینها و رحمت الهی نسبت به اینها و این همه ملاطفت تا رسیدند می گویند «يَعْكُفُونَ عَلى‏ أَصْنامٍ لَهُم» (اعراف/138) یعنی دیدند که این اصنام دست ساز اینها است. زیرمجموعه اینها است. اما با این که این اصنام دست ساز اینها بوده است خود آنها ساختند «يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَة» (اعراف/138) شما خود را جای حضرت موسی بگذارید واقعاً اشک آدم در می آید که موسی کلیم 40 سال در این قوم زحمت کشیده است. خدای سبحان تمام قدرت خود را به کار گرفت، نمی گوید خدا بیش از این قدرت ندارد، تمام قدرتی که می شده است در دنیا نشان داده شود، اینها ظرفیت دیدن آن را داشته باشند همه را به کار گرفت. همه را دیدند اما تا در مقابل یک قومی می رسند که یعکفون، تعبیر اینها هم خیلی زیبا است، یعکفون یعنی اینها با عشق خدای خود را عبادت می-کنند عکوف یعنی تمام وجود خود را وقف این کرده بودند که این در اینها محبت بوده است. «يَعْكُفُونَ عَلى‏ أَصْنامٍ لَهُم يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَة» (اعراف/138) این جا موسی یک کلام می گوید ولی این برای تمام قوم بنی اسرائیل که البته همه این حرف را نزدند، اما قوم بنی اسرائیل غالب این را گفتند. مؤمنانی داشتند که آنها جدا بودند. اما موسی کلیم یک کلام می گوید آدم می فهمد موسی چه کشیده است موسی می فرماید که «قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» (اعراف/138) بدبخت ها خیلی جاهل هستید. نادان ها. دیگر این چه بگوید؟ شما این جور علم الهی، قدرت الهی، حکمت الهی، همه چیز را دیدید به یک گاوی می-رسید، مجسمه گاوی، بعد می گویید که ما از اینها می خواهیم. خدای ما این جوری باشد. تجهلون را هم مطلق آورد. با تأکید «إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» (اعراف/138) قوم جاهلی هستید. دل آدم برای حضرت موسی (ع) خیلی می سوزد. حالا این بیان دارد که این برای ما چه جوری ممکن است نماد پیدا کند پیامبر اکرم در جنگ حنین دارد وقتی که مسلمان ها داشتند می رفتند و بعد از جنگ حنین آن جا دارد که دیدند یک قوم یک درختی است به این درخت بعضی ها می روند یک چیزهایی آویزان می کنند سالی یک بار این درخت برای آنها مراسم داشت. یک عده ای از مسلمان ها آمدند گفتند یا رسول الله کاش ما هم یک درختی مثل این داشتیم. می آمدیم از آن تبرک می گرفتیم. پیامبر فرمود چه قدر شما من را یاد قوم موسی انداختید. آنها هم یک عده ای بودند که آنها تا از دریا عبور کردند الان جنگ حنین را تازه پیروز شدید بعد می گویید یک درخت این جوری داشتیم که به آن گره بزنیم و تبرک بجوییم. که در حدیث دارد که من را یاد آن جا انداختید که قابل تکرار است. حالا یک بحث های مهمی ذیل این آیات هست که برای تأثیرگذاری ان شاءالله استفاده می کنیم نکات لطیف دیگری هست. ما خواستیم یک سیر را تا این جا برویم و بعد می گردیم قوم یعکفون را و این جریان را امروز ما چگونه ممکن است مبتلا به این مسئله شویم.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم حاج آقای عابدینی. مثل همیشه شیوا و لطیف خدا ان شاءالله شما را حفظ کند. خیلی ممنون هستم از توجه و همراهی شما. آیات بشنویم و تلاوت کنیم و بعد در بخش دوم گفتگو ببینیم چه قدر زمان هست و ان شاءالله خدمت شما خواهیم بود. عزیزان من امروز آیات پایانی سوره مبارکه مجادله و آیات ابتدایی سوره مبارکه حشر را از صفحه 545 مصحف شریف تلاوت خواهند کرد. آیات را بشنویم بر می گردیم همراه شما هستیم و در کنار شما.
صفحه 545 قرآن کریم
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. یاد می-کنیم از شهید سرافراز شهید صیاد خدایی، یاد می کنیم از شهدایی که امروز متأسفانه مطلع شدیم در سقوط یک فروند جنگنده در اطراف اصفهان به شهادت رسیدند. دو تن از عزیزان ما. یاد می کنیم از حادثه دیدگان و جان باختگان عزیز حادثه آبادان و ان شاءالله همه آنها مهمان سفره اهل بیت باشند و آن جا متنعم شوند. اشاره قرآنی امروز را حاج آقای عابدینی بفرمایند و حسن ختام فرمایشات ایشان را بشنویم و ان شاءالله از محضر شما مرخص شویم.
عابدینی: ذیل آیه شریفه ابتدای صفحه که می فرماید که کسی که مؤمن باشد به خدا و روز قیامت امکان ندارد که با دشمنان خدا و رسول خدا محبت داشته باشد. تعبیری که در این روایت آمده است خیلی زیبا است، حضرت می فرمایند که محبت ها و دشمنی-های ما امروز بیشتر حول دنیا است و محور آن دنیا است. بعد سوال می کنند پس چه کنیم که حول دنیا نباشد؟ می فرماید که اگر کسی می خواهد محبت و بغض او در راه خدا باشد محب امیرالمؤمنین را دوست بدارد و مبغض امیرالمؤمنین را دشمن بدارد. محب او را دوست بدارد ولو این که قاتل پدر او باشد. و مبغض امیرالمؤمنین را دشمن بدارد ولو برادر او باشد. ملاک این که محبت در راه خدا باشد این می شود. محور حب و بغض ها ولایت باشد. اگر این جوری شد انسان در راه ولایت محبت ها و بغض های او الهی شده است و مقبول الهی است.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.