اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین. اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ حجۀ بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَكِّنَهُ فِيهَا طَوِيلا.
بحثی که خدمت عزیزان و بزرگواران تقدیم می کردیم در واقع روابط اخوت و نسبت بین مؤمنین بود و عرض کردیم که بحث محبت از ارکان این مسئله است و این که انسان آرام آرام حب نسبت به امیرالمؤمنین تبدیل به روابط محبت بین مؤمنین شود. قبل از این که این بحث را ادامه بدهیم من یک آیه از سوره مبارکه طور بخوانم. من یک موقعی به این آیه یک اشاره ای کرده بودم. منتها دل من می خواست یک نکته ای در مورد این آیه بگویم که به مسئله محبت و ارتباط بین مؤمنین از این جهت مرتبط هست. در سوره مبارکه طور فرموده است که وقتی به متقین می رسد و مقام بهشتی متقین، «إِنَّ الْمُتَّقينَ في جَنَّاتٍ وَ نَعيمٍ * فاكِهينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحيم» (طور/17 و 18) شروع می کند اوصاف متقین را توضیح می دهد. بعد به آیه 21 می رسد. فرموده است «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ» (طور/21) کسانی که ایمانی آوردند و ذریه آنها به ایمانی از اینها تبعیت کردند، خود آنها مؤمن بودند و ذریه آنها که ظاهر آن اقربا و فامیل های انسان است، از اینها تبعیت کردند، تبعیت ایمانی کردند، یعنی اینها یک مسیر ایمانی را طی کردند برای اطرافیان خود، اقربا خود، ذریه خود یک بستر ایمانی برای آنها فراهم کردند. پدری است نسبت به فرزند خود، نسبت به اقربا خود. و آنها هم دنبال اینها آمدند. ارتباط و اتصال ایمانی بین اینها بود.
شریعتی: هویت این جامعه هویت ایمانی شد.
شریفیان: هویت ایمان و اتصالات ایمانی به هم برخورد کردند. قرآن فرموده است «أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ» (طور/21) من این اتصال را برای شما نگه می دارم. من در بهشت باز هم شما را به هم ملحق می کنم. این یک وعده خیلی بزرگی است که خدا به ما داده است که اتصالات و ارتباطات ایمانی که سر آن محبت های ایمانی است این پایدار است و روز قیامت شما با هم هستید. این خیلی وعده مهمی است. در روایات ذیل این آیه شریفه حضرت فرمودند این آیه یک باطنی دارد. آن هم این است که ما پدر شما هستیم و شما تبعیت ایمانی از ما، امیرالمؤمنین و حضرات کردید. خدا شما را به ما ملحق می کند. این خیلی حرف بلندی است. آدم گاهی می گوید من ولو ما بهشت هم برویم ولی مقام من کجا، مقام امیرالمؤمنین کجا. خدا گفت من شما را به هم ملحق می کنم. بالاخره درجات ایمانی متفاوت است. قرآن فرموده است «وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْء» (طور/21) از عمل هیچ کس هم کم نمی کنم. یعنی شما اتصال به امیرالمؤمنین پیدا کردید، از عمل او کم کردند که ما به هم ملحق شدیم؟ نه. ولی به هم متصل هم هستید. هر کسی اعمال خود را دارد، درجات ایمانی متفاوت است ولی الحاق هم هست. و این در واقع معجزه ایمان و محبت است. اتصال است کما این که در این عالم درجات ایمان ما با امیرالمؤمنین یکی نیست ولی یک اتصالی به حضرت پیدا کردیم. در بهشت هم در حین این که بهشت درجات دارد ولی اتصال هم هست. ملاقات هست، اتصال هست، معیت هست. «وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْء» (طور/21) من از عمل هیچ کس کم نکردم. خیال کنید که ما این را به زور بالا بردیم که با امیرالمؤمنین همنشین شده است؟ نه. از درجات حضرت کم کردند؟ نه. هیچ کدام نیست ولی اتصالی هست. «وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهين» (طور/21) هر کسی در گرو کسب و کار خود است. خیال کنید چون به امیرالمؤمنین متصل هستم مهم نیست من چه کار کردم، چه درجه ای از ایمان دارم. این جور نیست. مهم است که شما چه کردید ولی اتصال ایمانی «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ» (طور/21) به این قاعده الحاق می گوییم. قاعده الحاق از اتصال ایمان و محبت است. واقعاً روابط بین محبت ما به مقداری که ... این نشان می دهد که روابط محبت و ایمان از نعمت های بزرگ خدا در بهشت است. ببینید آیه بعد فرموده است که ما وقتی شما را به هم متصل کردیم «وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُون» (طور/22) در بهشت شما را به هم متصل می-کنیم جمع شما را با نعمات بهشتی کمک می کنیم. سفره غذای بهشتی برای شما پهن می کنیم. ولی این سفره غذا اصل نعمت نیست، اصل نعمت این است که کنار امیرالمؤمنین هستید.
شریعتی: میزان تبعیت ما درجه و رتبه ما را نسبت به امیرالمؤمنین مشخص می کند.
شریفیان: حتماً. معیتی که جناب سلمان در بهشت با امیرالمؤمنین دارد غیر از معیتی است که ما داریم ولی اتصال هست. همان طور که در این عالم امیرالمؤمنین به درجات ایمان با همه آنها یک اتصالاتی داشته است. دست آنها را گرفته است، آنها را حرکت داده است. حبی بوده است، تعلقی بوده است، روابطی بوده است، در بهشت هم همین است. فرموده است که اینها در بهشت توضیح داده است که اینها چه احوالاتی با هم دارند بعد در آیه 25 و 26 فرموده است که «وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ» اینها که در بهشت با هم هستند رو می کنند و از همدیگر سوالی می کنند، سوال ذکر نشده است که اینها چه از هم پرسیدند ولی جواب آن این است. ببینید از جواب می شود سوال را فهمید جواب می دهند «قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في أَهْلِنا مُشْفِقينَ». دل ما برای هم می سوخت. دلسوز هم بودیم. آن کسی درجه بالای ایمان داشت نسبت به پایینی نگران پایینی بود. خیلی این حرف مهمی است. سر روابط محبت دلسوزی های انسان است. اصلاً محبت نگرانی من برای برادر من است. غصه من برای برادر من است.
شریعتی: و تو می بینی سرچشمه این غصه و دلسوزی نبی اکرم است. «حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنين» (توبه/128)
شریفیان: «عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم» (توبه/128) واقعاً این جوری است بعضی اوقات ما اسم دلسوزی را می بریم دلسوز نیستیم، پدر و مادر بچه خود را به جهنم می برند. هل می دهند به جهنم به اسم دلسوزی. دلسوزی یک روابط اتصال ایمان است، محبت از سر ایمان است. دستگیری در جهت توحید است. خیلی این آیه مهم بود. از سوال هم می شود فهمید که اگر ما در بهشت باز هم کنار هم جمع شدیم چه چیزی سبب شد که ما در بهشت با هم باشیم و از این نعمت بزرگ با هم برخوردار باشیم. قرآن می گوید ما اشفاق داشتیم، اشفاق یعنی دلسوزی، یعنی نگرانی، یعنی قلب من برای برادر خود بتپد. این خیلی حرف مهمی است. من می خواهم دو روایت در مورد این مسئله بخوانم یک نکته ای را خدمت عزیزان عرض کنم.
روایت در علل مرحوم صدوق هست، ابابصیر از وجود مقدس امام صادق نقل می کند می گوید خدمت حضرت بودیم یک کسی از اصحاب حضرت آمد. عرض کرد یابن رسول الله إِنِّي لَأَغْتَمُّ وَ أَحْزَنُ مِنْ غَيْرِ أَنْ أَعْرِفَ لِذَلِكَ سَبَبا، من را غصه می گیرد و محزون می شوم و علت آن را نمی دانم. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع، امام صادق فرمودند: اِنَّ ذَلِكَ الْحَزَنَ وَ الْفَرَحَ وقتی یک چنین غصه ها یا شادی هایی، در شادی آدم گاهی احساس می کند انگار قلب آدم باز می شود حال شما خوب می شود، گاهی اوقات احساس می کنید مغبوض می شوید، حضرت فرمودند این جور غصه ها و شادی هایی يَصِلُ إِلَيْكُمْ مِنَّا، از جانب ما دارد می آید. لِأَنَّا إِذَا دَخَلَ عَلَيْنَا حُزْنٌ أَوْ سُرُورٌ كَانَ ذَلِكَ دَاخِلًا عَلَيْكُم، خوشحال می شویم قلب شما هم خوشحال می شود. نمی-دانید چرا؟ امام خوشحال شده بود. از آن جا دارد می آید. یا غصه دار می شوید. این نشان می دهد انسان وقتی مؤمن می شود، این که ما در جلسات اول عرض می کردیم اتصال ایمان، شما به امام خود متصل شدید بعد آرام آرام به مؤمنین اتصال دارید پیدا می کنید آن امام دلسوز شما است، شما به او متصل هستید، احوالات او در احوالات شما تأثیر می گذارد. شادی های شما عوض می شود، غصه های شما عوض می شود، نصف آنها اختیاری است. من آرام آرام با امام بزرگ می شوم. گاهی اوقات حضرت می گوید نه یک امر عظیم تری است. روز عاشورا می بینید قلوب مؤمنین تکان می خورد. این تلقین نیست. واقعاً امام زمان غصه می خورد. و واقعاً گاهی اوقات از فرزند خود خبر ندارد. یک دفعه دل او شور می افتد. روایت ما که می گویند ارواح جنود مجند هستند یعنی همین، یعنی ارواح در جهت خود به هم متصل می شوند. مثل لشگرهای به هم پیوسته هستند. این ارواح به هم متصل خواهند شد. خیلی این روایت تعبیر عجیبی است. حضرت دارند می گویند انسان وقتی رشد می کند غصه ها و شادی های او عوض می شود با اما گره می خورد ولی گاهی اوقات هم اصلاً متوجه این اتصال خود نمی-شود ولی این غصه ها و شادی ها می آید. نسیم آن می وزد. حتی بعضی از بزرگان من دیدم از همین نکته استفاده کردند که اگر می بینید در عصر عاشورا غصه شما انگار یک خنکایی برای قلب شما به وجود می آید علت آن عنایتی است که خدا به قلب حضرات معصومین می کند. یعنی در واقعه عاشورا بعد از این که می-دانید که وجود مقدس زینب کبری و اهل بیت داغدار داغی بود که انسان را از پا در می آورد. خداوند متعال عنایتی کرد خنکایی بر قلب قرار داد. و الا اصلاً ادامه دادنی نبود. آن تسکین در شیعه خود را نشان داده است. این خیلی حرف مهمی است. بعد حضرت فرمودند می دانید ریشه آن کجا است؟ لِأَنَّا وَ إِيَّاكُمْ مِنْ نُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل، ما و شما، امام و شما مؤمنین به یک نقطه متصل هستید. خداوند متعال فَجَعَلَنَا وَ طِينَتَنَا وَ طِينَتَكُمْ وَاحِدَةً، این را به بحث هایی که جلسات اول ما داشتیم ارجاع می دهم. وجود شما با امام از یک جا است. گل وجود شما، طینت شما، نور و روحی که در شما دمیده شده است اینها از یک جا می آید. از وجود امام می جوشد در شما سرریز شده است. روح الایمان از روحی است که در امام دمیده شده است از آن جا در روح شما دمیده شده است.
جابر ابن یزید جعفی یکی از اصحاب سر حضرت است، می گوید خدمت امام باقر بودم گفتم جُعِلْتُ فِدَاكَ رُبَّمَا حَزِنْتُ مِنْ غَيْرِ مُصِيبَةٍ تُصِيبُنِي، گاهی اوقات غصه دار می شوم بدون که این در ظاهر مصیبتی به من رسیده باشد. علت آن چیست؟ شبیه همان سوالی که کرده است. حضرت فرمودند: نَعَمْ يَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ طِينَة الْجِنَان، دوباره حضرت به خلقت ها و اتصالات اصل شاکله انسان اشاره کردند، شما یک طینتی دارید، ِ وَ أَجْرَى فِيهِمْ مِنْ رِيحِ رُوحِه و یک روحی هم در شما هست. شما مؤمنین همه این جوری هستید. فَلِذَلِكَ الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّه، شما با هم برادر شدید. چون طینت شما یکی است روح شما هم با هم یکی است. بعد حضرت فرمودند فَإِذَا أَصَابَ رُوحاً مِنْ تِلْكَ الْأَرْوَاحِ فِي بَلَدٍ مِنَ الْبُلْدَانِ حُزْنٌ حَزِنَتْ هَذِهِ لِأَنَّهَا مِنْهَا، در آن روایت امام گفت، حضرت این جا فرمودند قصه برادر دینی خود را. این دو روایت را کنار هم بگذارید یک اتصالاتی است که سر آن هم محبت و ایمان و تعلق می شود. قصه های انسان را عوض می کند. انسان را دلسوز می کند. نگران می کند. شادی آدم را عوض می-کند. بعضی ها همه شادی آنها به حیاۀ الدنیا برگشته است و زندگی شخصی خود او می کند که من در دنیا چه قدر لذت می برم. همه حزن و شادی او همین است. کسانی هستند که حزن و شادی آنها خود آنها نیستند. متصل به امت امیرالمؤمنین شدند. اصلاً نشانه بزرگی انسان همین است. این که در آن روایت حضرت فرمودند اگر می خواهید ببینید خیری در شما هست ببینید به چه کسی متعلق هستند. این روایت تعلق و محبت را دارد جلو می-برد. می گوید شادی های شما و غصه های شما. از محبت حرف می-زنیم، نشانه محبت چیست. نشانه اصلی آن شادی های شما است. غصه های شما است. می خواهید ببینید برادر مؤمن خود را دوست دارید ببینید غصه او را هم می خورید. نگران زندگی او هم هستید. نگران هستید که الان شیاطین به او حمله کردند، دنیا بر او پیچیده شده است. ممکن است زمین بخورد. من نسبت به او وظیفه دارم. این روایت خیلی روشن است، این دو روایت نشان می دهد اتصال به امام و اتصال به جمع حول امام است. خود را چه طور نشان می دهد با شادی ها و غصه های انسان. دلسوزی یعنی همین «إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في أَهْلِنا مُشْفِقينَ». دلسوزی چه چیزی هست؟ چه به چیزی دلسوزی می گویید؟ نگران چه چیزی از او هستید؟ اصلاً نگران او هستید. نگران یک عده ای از شیعیان امیرالمؤمنین که همین الان زیر موشک دارند زندگی می کنند؟ روزی نیست که جمعی از شیعیان امیرالمؤمنین داغدار نشوند؟ شما نگران این هستید؟ غصه این را هم می خورید؟ گاهی اوقات ما حرف که می زنیم معلوم است نگران هستیم، ولی نگرانی شما خود شما هستید. از فلان کار در فضای اجتماعی ـ سیاسی و فلان انتقاد می کند اما آخر نگران خود هستید. نگران بقیه نیستید. واقعاً فلان تصمیم، فلان اقدام باید ببینید آخر به امت حضرت کمک می کند یا نمی کند؟ منافع خود را دارید می بینید یا شیعیان حضرت را دارید می بینید. واقعاً اگر یک تصمیمی سود آن به جیب فقرا است، ضرر آن مال من است واقعاً چه جوری تصمیم-گیری می کنید. گاهی اوقات یک عده ای ناراحتی هایی دارند. ناراحتی آنها خود آنها است. ناراحتی آنها این نیست که کسی که بسیار پایین تر از من زندگی می کند آیا کمکی به او شد یا نشد؟ این مهم است، این سنجه است. من در مورد مصداقی الان بحث نمی کنم. من میزان را دارم عرض می کنم. ترازویی که ما باید بگذاریم و بکشیم ببینم من نسبتی با حضرت و امت حضرت دارم یا ندارم؟ دلسوزی خیلی مهم است. غصه های انسان، نگرانی-های انسان، نشانه ایمان انسان است. خدا آقای فاطمی نیا را رحمت کند. من به این بزرگوار ارادت داشتم. منهای علم و فضل ایشان در چشم ایشان من دلسوزی نسبت به جوانان را دیدم. چون یک ارتباط مختصری با ایشان یک موقعی داشتم من در چشم ایشان نگرانی را دیدم. می دیدم که واقعاً بعضی از بزرگان ما این جور هستند. منهای فضل علمی و بزرگی و مقام و وجاهت انسان این را می بیند که اینها خیلی دلسوز هستند و مردم این را می-فهمند. متوجه این می شوند. اگر می بینید قلب مؤمنین به یک جایی معطوف می شود بدانید از آن طرف هم یک اتصالی هست. اگر قلب ما به امیرالمؤمنین معطوف می شود چون دلسوزی حضرت را نسبت به خود فهمیدیم. می بینیم حضرت تا لب جهنم می آید که یکی را از جهنم بیرون بکشد. این نگرانی حضرات است. اخوت و محبت نشانه اصلی آن نگرانی های ما است. دلسوزی های ما است. وجود مقدس نبی اکرم عبور می کردند خبر رسید فلان جوانی که مسلم نبود اهل کتاب بود ولی تعلقی به شما داشت دارد می-میرد. حضرت بالای سر او رفتند و تا جواز اسلام او را از پدر و مادر او نگرفتند حضرت رها نکردند که این لحظه آخر او است بگذارید اگر می خواهد مسیری را برای خود انتخاب کند فلاحی را برای خود شما مانع او نشوید. یک نفر را حضرت لحظه آخر از جهنم بیرون بکشد. این دلسوزی حضرت است. در سوره مبارکه ذاریات قرآن فرموده است که «فَفِرُّوا إِلَى اللَّه» (ذاریات/50) این حرف نبی اکرم است. «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبين» (ذاریات/50) من دلسوز آشکار شما هستم. نگران شما هستم. «وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبين» (ذاریات/51) آیه 50 و 51 سوره ذاریات است. دو بار در آیه پشت سر هم گفته است «إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبين» خیلی ها ادعای دلسوزی برای بشریت کردند. اینها دلسوز بشریت نیستند. دلسوزی را نبی اکرم در عالم آورده است که «فَفِرُّوا إِلَى اللَّه» (ذاریات/50) که من آمدم شما را به وادی خدا، به وادی توحید پناه بدهم. هر کسی از دلسوزی بشر حرف زد هیچ نسبتی با توحید ندارد. این دلسوز نیست. انسان هر حرفی را برای بشر بزند و آخر او را به جهنم حل دهد. این دلسوزی است. انسان را در وادی شرک و تعلق به دنیا فرو دهد، من کمک مالی به برادر خود کنم ولی کمکی کنم که او را در دنیا گیر بیندازم. این دلسوزی است. او را در جهنم گره بزنم. من دلسوزی کردم. خیلی ها حرف از دلسوزی می زنند. خیلی وقت ها رفاقت هایی که آدم می بیند، اتصالاتی که هست خیلی حرف ها می زنند. ظاهر آن هم ممکن است این باشد که من با شما هستم، رفیق هستم، دلسوز هستم ولی باطن ندارد. باطن دلسوزی یک کلمه است «إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبين» (ذاریات/51) از جانب خدا. می گویند وقتی که این آیات نازل شد که «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكين» (حجر/94) که حضرت دعوت خود را در مکه علنی کردند نبی اکرم بالای تپه ای رفتند که حالا می گویند کوه ابوقبیس بوده است یا هر جا که بوده است می گویند حضرت رفتند با صباها ندا دادند مردم جمع شدند چه خبر است؟ ندایی که مردم را نگران کرد. حضرت فرمودند مردم من را به امانت و صدق می شناسید؟ من کسی بودم که یک روزی اگر به شما می گفتم پشت این کوه دشمن بر شما کمین کرده است و می خواهد حمله کند از من می پذیرفتید؟ همه گفتند بله. حضرت فرمود از خطر بزرگی برای شما دارم خبر می دهم و آن خطر، خطر شرک است. می گویند عده ای همان جا حضرت را مورد جسارت قرار دادند حتی در بعضی تعابیر دیدم سنگ بر حضرت زدند. پیشانی حضرت را شکستند، به حضرت آسیب زدند. دلسوزی انبیاء وجود مقدس نبی اکرم و حضرات معصومین سری است که انسان وقتی در مسیر آنها تبیعت می کند و دنبال می کند در انسان جاری می شود. انسان آرام آرام محبت پیدا می کند، حساس می شود، دلسوز می شود. این بزرگوار، مرحوم آقای فاطمی نیا من در ایشان این را دیده بودم. قلب ها را خدا به سمت این جور آدم ها معطوف می کند. خدا ایشان را رحمت کند. خیلی این مهم است که انسان در خلوت شب خود نگران امت حضرت باشد. دعایی که می کند در آن دلسوزی و اشفاق اشراب شده باشد. خیلی این مهم است. و این جنس دلسوزی است که جاذبه ایجاد می کند. واقعاً می کشد. «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم/96) خدا برای اینها در قلب انسان ها محبت قرار می دهد.
بحثی که جلسه قبل من شروع کردم و می خواهم ادامه بدهم در بعضی از روایات وقتی که از محبت و اتصال به مؤمنین بحث کرده است حب فی الله به خاطر خدا برادر خود را دوست داشته باشم در روایات گفته است این سنگین است. ثقیل است. به این راحتی ها نیست. اگر می بینیم در روایت می گوید «أَوْثَقِ عُرَى الْإِيمَانِ» بزرگترین رشته ایمان این است که محبت به خدا شما را هم متصل کند وقتی می گویند خیلی چیز بزرگی است یعنی خیلی چیز سنگینی است. اصلاً عمل بزرگ بدون سر نمی شود. کار سنگینی است. روایت را برای شما بخوانم این در دعوات راوندی است شبیه آن در تحفه العقول هم با یک اختلافی نقل شده است. می-گوید خداوند متعال در به جناب موسی وحی کرد لِمُوسَى هَلْ عَمِلْتَ لِي عَمَلا برای من تا به حال کار انجام دادید؟ نه این که قصد قربت بود، جناب موسی که در همه اعمال او قصد قربت هست. یک کار ویژه جناب موسی فرمود صَلَّيْتُ لَكَ، نماز خواندم، وَ صُمْتُ، روزه گرفتم، وَ تَصَدَّقْتُ، اهل صدقه بودم، وَ ذَكَرْتُ لَكَ، اهل ذکر شما بودم، خداوند متعال فرمود: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ أَمَّا الصَّلَاةُ فَلَكَ بُرْهَانٌ، نشانه اصل دینداری شما بوده است. وَ الصَّوْمُ جُنَّةٌ، روزه سپر بلای تو است. وَ الصَّدَقَةُ ظِلٌّ، صدقه دادن سایه سر شما است و برای شما آسایش ایجاد می کرده است. وَ الذِّكْر نُورٌ، ذکر الهی سبب نورانی شدن قلب شما بوده است. فَأَيَّ عَمَلٍ عَمِلْتَ لِي، همه اینها را که سود آن را بردید. عملی که برای من انجام دادید. یعنی یک عملی است که با اینها تفاوت دارد. به این راحتی ها نیست. خیلی باید خدا را دوست باشید که از این کارها بکنید. حضرت فرمودند: قَالَ مُوسَى ع دُلَّنِي عَلَى الْعَمَلِ الَّذِي هُوَ لَكَ، خدایا خود بگو چه عملی این جوری است. خدا می-گوید برای من انجام بدهید. خداوند متعال فرمود قَالَ يَا مُوسَى هَلْ وَالَيْتَ لِي وَلِيّاً، یک کسی که به من متصل است به او متصل می-شوید. وَ هَلْ عَادَيْتَ لِي عَدُوّاً، یک کسی که با من دشمن است از او جدا شوید. به خاطر من این کار را بکنید. قَطُّ فَعَلِمَ مُوسَى، جناب موسی فهمید. أَنَّ أَفْضَلَ الْأَعْمَالِ الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِي اللَّهِ، خیلی این تعبیر لطیفی است. بعد مرحوم مجلسی یا مرحوم راوندی این تعبیر را گفتند که وَ إِلَيْهِ أَشَارَ الرِّضَا ع، این آن روایت امام رضا است که حضرت فرمودند كُنْ مُحِبّاً لآِلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنْ كُنْتَ فَاسِقاً، محبت اولیاء الهی را داشته باشید ولو در خود گیر می بینید. وَ مُحِبّاً لِمُحِبِّيهِمْ وَ إِنْ كَانُوا فَاسِقِينَ، محبت محبین امیرالمؤمنین را داشته باشید ولو در آنها خطا می-بینید. این سخت است. چه چیزی سخت است؟ یک کسی که هیچ ایرادی نداشته باشد آدم او را دوست داشته باشید این قدر سنگین نیست. آن جایی سنگین است من به خاطر محبت امیرالمؤمنین کسی را دوست دارم که به امیرالمؤمنین متصل شده است ولی ایرادهایی دارد. این خیلی سخت است که بتواند انسان تفکیک کند که این اصل وجود او سالم است و خطاهایی دارد ولی نور ایمان و ولایت در وجود او هست. خیلی این حرف مهمی بود. این است که وجود مقدس امام رضا فرمودند از ما دو چیز خواسته شده است یکی این که امیرالمؤمنین را دوست داشته باشید ولو خود شما گیر دارید. كُنْ مُحِبّاً لآِلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنْ كُنْتَ فَاسِقاً، محب آنها باشید ولو خود شما گیر هستید. متصل به بالایی باشید و از آن طرف وَ مُحِبّاً لِمُحِبِّيهِمْ پایین دستی را هم دوست داشته باشید وَ إِنْ كَانُوا فَاسِقِينَ، فاسق یعنی نه این که فاسق فاجر، یعنی گیر دارد، خطایی در او می بینید. دو تا اتصال را حضرت دارند می گویند، اتصال به بالایی خود یک ثقلی دارد. من اگر بخواهم با امیرالمؤمنین همراه شوم او به خاطر این که بزرگ است یک جایی برای من سنگینی ایجاد می کند. بزرگی او برای من سنگینی ایجاد می کند. جلوی یک انسان محترم آدم باید دست و پای خود را جمع کند. وقتی با رسول خدا همراه می شود شما را در بدر می برد. بدر سنگینی آن برای نبی اکرم است. پر آن شما را هم می گیرد. به کسی متصل شوید که در او هم گیر می بینید. ملاحظه بالایی را کردن سنگین است. ملاحظه پایینی را کردن هم از آن سنگین تر است. ما یک دسته روایاتی داریم که از این مسئله و سنگینی های آن بحث کرده است و دلالت-ها و راهنمایی کرده است که چه کار باید بکنیم. کجاها مراقبت کنید، چه جوری به آنها نگاه کنید. چه تصویری از او داشته باشید، چه تصویری از خود داشته باشید؟ اینها است که هموار می کند که من ایرادهای برادر خود را که می بینم جدا نشوم. متصل باشم، و به دنبال عفو باشم، غفران باشم که در سوره تغابن اشاره شده است.
این روایت در کافی شریف است. عمار بن ابی احوص از وجود مقدس امام صادق نقل می کند که إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ، وَضَعَ الْإِيمَانَ عَلَى سَبْعَةِ أَسْهُمٍ، ایمان درجاتی دارد. ما داریم از تفاوت ها حرف می زنیم. ما به خاطر تفاوت هایی که با برادران دینی خود داریم همه مؤمن هستیم، طینت ما یکی است، روح الایمانی که در ما است یکی است، متصل به امیرالمؤمنین هستیم. ولی تفاوت-هایی در ما است. گاهی اوقات این تفاوت ها بی ریشه است. او سیاه است من سفید هستم. من در این لباس هستم، او در یک لباس دیگر. من در یک کسوت هستم، او در یک کسوت دیگر. شغل من چیز دیگری است. تفاوت هایی است که شیطان در آن می دمد و ما را از هم جدا می کند این یک بحثی است که یک موقعی شاید عرض کنیم که در سوره حجرات این هست. گاهی اوقات تفاوت هایی که ما با هم داریم تفاوت های بی ارزش نیست تفاوت های با ارزش است. من مؤمن بالاتر هستم، او مؤمن پایین تر است. من خطایی ندارم، او خطایی دارد. تفاوت است در ما. باز هم می گویند باید به هم متصل باشیم. هر دو را ما باید ملاحظه کنیم که هر دو در سوره حجرات هست. حضرت فرمودند بدانید ایمان درجاتی دارد. فَمَنْ جَعَلَ فِيهِ هَذِهِ السَّبْعَةَ الْأَسْهُمِ، این درجات ایمانی که من به شما دارم می گویم اگر در یک کسی همه آن بود فَهُوَ كَامِلٌ مُحْتَمِلٌ، همه ایمان روی دوش او است، همه حقیقت را به دوش کشیده است. وَ قَسَمَ لِبَعْضِ النَّاسِ السَّهْمَ، ولی همه این جور نیستند. بعضی ها یک سهم از ایمان را دارند. وَ لِبَعْضٍ السَّهْمَيْنِ، بعضی ها دو سهم از ایمان را دارند، بعضی ها ثلاثه، تا درجات هفت. در بعضی از روایات می گوید 490 درجه، مختلف است. اینها هم درجات ایمان است، اینها هر کدام منقسم می شود. شقوقی پیدا می کند. بعد حضرت می فرمایند درجات ایمان را دیدید، لَا تَحْمِلُوا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمِ سَهْمَيْنِ، شما که دو درجه ایمان در شما هست فشار بر کسی که یک درجه دارد وارد نکن. او را اذیت نکن، او پایین تر است یک موقع او را نشکنید. یک موقع نشود که چون خطایی در او هست به خاطر خطای او بزنید او را بشکنید. غیبت چیست. خطایی در برادر مؤمن است، خطا را افشا می کنید، آبروی مؤمن را می برید، که نقصی در او هست، درست است نقصی در او هست. می خواهید با این نقص چه کنید؟ می خواهد او را بشکنید؟ حتی توقع بی جا ایمان از او داشته باشید. ظرفیت او هر کاری نیست. خطا ندارد ولی بعضی کارهای ایمانی را ممکن است نتواند انجام بدهد. ما گاهی اوقات طرف معصیت انجام می دهد، ترک واجب انجام می دهد، این یک چیز است. گاهی اوقات در درجات ایمان یک کسی ظرفیت او یک چیزی از ایمان نیست خیلی باید مراقب باشیم که چه جور با او برخورد می-کنیم. لَا تَحْمِلُوا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمِ سَهْمَيْنِ کسی که در درجه دوم است به کسی که در درجه پایین تر است فشار وارد نکند که شما چرا فلان چیز را ندارید. این جور نباید باشد. وَ لَا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمَيْنِ ثَلَاثَةً، و آن کسی که در درجه سوم است نسبت به دومی ها همین طور. فَتَبْهَضُوهُمْ، یعنی یک باری روی دوش بگذارید نمی-تواند او این را الان بکشد. این باید بزرگ شود. در بعضی از روایات داریم حضرت فرمودند باری که روی شتر چندین ساله بار می کنند روی بچه شتر بگذارید. این باید بزرگ شود تا آن بار را بتواند تحمل کند. باید حوصله کنید. صبر کنید. حلم داشته باشید. بردباری کنید. وفق کنید، مدارا کنید.
مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الصَّبَّاحِ بْنِ سَيَابَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه امام صادق (س) نقل می کند حضرت فرمودند مَا أَنْتُمْ وَ الْبَرَاءَةَ، چرا از برادرهای دینی خود جدا می شوید يَبْرَأُ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ، اعلام برائت می کنید از همدیگر، از همدیگر جدا می شوید إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ بَعْضُهُمْ أَفْضَلُ مِنْ بَعْضٍ، حضرت می گوید شماها به خاطر این که با هم فرق ایمانی دارید از هم جدا شدید و بی جا چنین کاری کردید. إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ بَعْضُهُمْ أَفْضَلُ مِنْ بَعْضٍ، وَ بَعْضُهُمْ أَكْثَرُ صَلَاةً مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُهُمْ أَنْفَذُ بَصَراً مِنْ بَعْضٍ وَ هِيَ الدَّرَجَات، اینها درجات ایمان هستند. همه که مثل هم نیستند. نمی خواهیم بگوییم با هم فرقی ندارید. فرق دارید آن که درجه سلمان است با درجه مقداد فرق می کند. در بعضی روایات دارد جناب سلمان درجه دهم بود. جناب ابوذر درجه نهم بود و سلمان تقیه می کرد از ابوذر. بعضی حرف ها که در دل خود بود به جناب ابوذر نمی-زد. نبی اکرم برای این دو عقد اخوت بسته است. این دو شبیه-ترین آدم ها به هم بودند. ولی با هم فرق می کردند. جناب سلمان در روایت دارد اگر ابوذر آن که در قلب سلمان بود می-شنید لقتله او را تکفیر می کرد. او را نمی فهمید، او را نمی-کشید. من الان با برادر دینی خود یک حرفی می زنم، باید بفهمید احساس کنید کجا چه حرفی را بزنم. در بعضی روایت فرموده است یک چیز را ابتدای آن را به او بگویید. اگر دیدید قلب او پس زد آن را تمام کنید. دیدید ابتدای آن را نیامد آن را تمام کنید. نه این حرف درست من باید این را به شما بزنم. ظرفیت ها متفاوت است. و نه این که این آدم در این ظرفیت باید بماند، الان وقت این حرف نیست. یکی از موارد تقیه همین است. تقیه فقط در مورد دشمن نیست. تقیه یعنی یک حرفی در سینه دارم ظرفیتی باید ببینم که بگویم. حضرت می-گویند شماها به خاطر درجات ایمان از هم دور شدید. تحمل نمی-توانید بکنید که این پایین است. این است که در آن روایت امام رضا فرمودند وَ مُحِبّاً لِمُحِبِّيهِمْ وَ إِنْ كَانُوا فَاسِقِينَ خطایی دارد باز هم باید او را دوست داشته باشید چون محب امیرالمؤمنین است.
عَبْدِ الْعَزِيزِ الْقَرَاطِيسِي از وجود مقدس امام صادق نقل می کند يَا عَبْدَ الْعَزِيز حضرت فرمودند ایمان درجاتی دارد. بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ، مثل نردبان، چطور نردبان پله هایی دارد هر کسی هر پله ای نمی-تواند برود. يُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ، آدم پله به پله بالا می رود. از پله یکم یک دفعه نمی توانید به پله دهم بپرید. پله به پله آدم بالا می رود. فَلَا يَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَيْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَى شَيْءٍ، آن که روی پله دوم است به آن که روی پله اول است نگوید هیچی در دست تو نیست. این جوری به برادر خود نگاه نکنید. لَسْتَ عَلَى شَيْءٍ، اگر این جوری کنید فَلَا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَكَ حضرت فرمودند آن که پایین تر از تو است ساقط نکن، نشکن. فَيُسْقِطَكَ مَنْ هُوَ فَوْقَكَ، آن که بالاتر از تو است تو را می شکند. من تو انتهای ایمان هستی؟ بالاتر از تو نیست؟ می-خواهید بزرگان و کسانی که راه را رفتند نسبت به تو نگاه حقارت داشته باشند؟ چرا خود شما نسبت به پایین دستی این نگاه را دارید دوست دارید این اتفاق بیفتد؟ چه قدر ما در آن روایت اخلاق داریم که آن چیزی را دوست داشته باشید که برای خود دوست دارید. خیلی مراقبت کنید. وَ إِذَا رَأَيْتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْكَ بِدَرَجَةٍ، اگر دیدید یک کسی پایین تر است فَارْفَعْهُ إِلَيْكَ بِرِفْقٍ، دست او را بگیرید آرام آرام او را بالا بیاورید برفق، رفق یعنی ملایمت. با آرامی او را بالا بکشید. سلوک انسان همین جور الکی نیست. اینها تنظیم روابط اخوت است. این با ما فرق می کند. خوب است امیرالمؤمنین رابطه خود را با ما قطع کند. ما با امیرالمؤمنین یکی هستیم. حضرت ملاحظه ما را کرده است که دست ما را گرفته است و آرام آرام ما را بالا می-برد. فَارْفَعْهُ إِلَيْكَ بِرِفْقٍ، وَ لَا تَحْمِلَنَّ عَلَيْهِ، بار زیاد روی دوش او نگذارید مَا لَا يُطِيقُ، آن که نمی تواند بکشد. فَتَكْسِرَهُ، او را می شکنید. فَإِنَّ مَنْ كَسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَيْهِ جَبْرُهُ، اگر یک مؤمن را زدید شکستید خود باید جبران کنید. این خیلی تعبیر عجیبی است. حرف شما درست است او این ظرفیت را ندارد. یک جور برخورد می کنید کلاً ول می کند و می رود. و اگر زدید مؤمنی را شکاندید جبران آن با خود شما است. یعنی در واقع از این دایره او را بیرون می کنید. اصلاً ما روابط تنظیم می کنیم که دست هم را بگیریم. «تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر» (عصر/3) نه این که اتصال را قطع کنیم. یک نکته ای را دارم عرض می-کنم، ببینید روایات ما چه قدر در مورد این بحث کرده است. اهل بیت می بینند سلمان یکی است، مؤمن عادی هم یکی است. خیلی باید حوصله کنید. خیلی رفق باید داشته باشید چه قدر ما روایت در مورد رفق داریم. ملایمت، رعایت احوالات، کلی باید تحمل کنید، خون دل بخورید که یک حرف بتوانید به برادر خود بزنید. یک حرف بجا بزنید. حتی یک جا اگر تندی می کنید، همیشه نمی توانید تندی کنید، یک جایی باید تندی کنید که تندی شما به درد او بخورد. یک استاد اخلاقی بود خدا او را رحمت کند ایشان می گفت گاهی اوقات پدر و دوست باید یک چکی به بچه خود بزند، حتی یک جایی یک تنبیهی باید او را بکند، ولی خیال می کنید همیشه می توانید تنبیه کنید؟ چند تا بلیت بیشتر ندارید آن جایی باید این تنبیه را کنید که او بفهمد. متذکر شود، یک چیزی بر او اضافه شود. دق و دلی خود را که نمی خواهم بر سر او خالی کنم، یک جایی لازم بوده است یک برخوردی با او بکنید. که به معنای واقعی این تنبیه تنبه باشد و او را بیدار کند. این تعبیر خیلی لطیف بود. فَإِنَّ مَنْ كَسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَيْهِ جَبْرُهُ. خیلی انسان باید در روابط مراقبت کند.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم. خیلی نکته های خوبی را شنیدیم و ان شاءالله این روابط روز به روز عمیق تر شود و حول محور نبی مکرم اسلام و امیرالمؤمنین و آن بشارتی که ابتدای جلسه حاج آقای شریفیان دادند که این استمرار خواهد داشت و امتداد خواهد داشت و ان شاءالله در بهشت برین دور امیرالمؤمنین همه ما جمع شویم. صفحه 543 را امروز با هم تلاوت می کنیم آیات نورانی سوره مبارکه مجادله بشنویم و بر می گردیم، ان شاءالله همراه شما و در کنار شما هستیم.
صفحه 543 قرآن کریم
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. باز هم سلام می کنم خدمت تمام عزیزان، خانم ها و آقایان با سمت خدا همراه شما هستیم. دو ـ سه دقیقه فرصت داریم تا پایان وقت در اختیار حاج آقای شریفیان عزیز هست و ان شاءالله حسن ختام فرمایشات ایشان را بشنویم و خداحافظی کنیم.
شریفیان: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. من بحثی که در این جلسه شروع کردم و ان-شاءالله جلسه بعد هم یک مقداری باید این را تکمیل کنیم این بود که یکی از موانع مهم روابط اخوت و محبت بین برادران دینی تفاوت ها است و یکی از مهمترین آنها درجات ایمان است. خطاهای ما است. واقعاً سخت است آدم یک خطایی از یک ببینید باز هم دنبال کنید. این سهل نیست. واقعاً سهل نیست. خصوصاً گاهی اوقات خطایی که او مرتکب شده است بر علیه خود من بوده است. یعنی یک جایی یک خطایی نسبت به من کرده است و این بتواند بگویم که اصل وجود این سالم است. خطا کرده است، مگر من خطا ندارم ولی نشانه های ایمان در او هست.
در روایتی می گوید وجود مقدس امام صادق (س) اصحاب می گویند یک کسی از بن حسن (س) از فرزندان امام حسن مجتبی، که آن شخص یک شخصیت وجیهی هم بود از سادات، شخصیت با آبرو، یک اختلافی با امام صادق پیدا کرد با حضرت تند حرف زد، با دلخوری رفت. حضرت فردا درب خانه ایشان رفتند و از پشت درب صدا زدند که مثلاً آن حرف ها را به من زدید. آمد بله من اینها را گفتم. حضرت فرمودند به یاد آیه ای از قرآن افتادم به خاطر آن آیه آمدم که قرآن فرموده است «یقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» (رعد/25) کسانی هستند که قطع می کنند آن رشته هایی که خدا دستور به وصل آنها داده است. که ما صله رحم را به همین می گوییم. حضرت فرمودند و من مأمور به وصل کردن این ارتباط هستم. می گوید شرمنده شد آغوش گشود و گریه می کرد. این خیلی مهم است که چون او مؤمن بود، آن شخص انسان مؤمنی بود که خطایی کرده است. یک جایی ممکن است حتی امام را نفهمد. بعضی ها واقعاً درک از بعضی مقامات ائمه نکردند. باید آنها را حفظ می کردند، باید مدارا می کردند و امثال این. این امر مهمی است. بدانید این حرف که ما می گوییم با مدارا، با دقت، همراه با توجه به ظرفیت با برادران دینی خود مواجه شوید و اتصال برقرار کنید، روابط محبت را جاری کنید این به معنی خود سانسوری نیست. این به معنی این نیست که حرف نزم. به دنبال فرصت ها گشتن، به دنبال وقت ها گشتن، به دنبال ایجاد ظرفیت ها بودن، یک جایی بعضی از حرف ها را لامحاله باید زدن، ابراز دلسوزی و محبت کردن و بعد حرف ها را زدن، این ظرفیت سازی خود مهم است. ان شاءالله خداوند متعال به ما کمک کند نسبت به این تنظیم روابط ها و دلسوزی که خیلی امر مهمی است.
شریعتی: ان شاءالله خیلی از شما ممنون و متشکر هستم. از لطف و عنایت شما خیلی سپاسگزارم.