اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1401-02-27-حجت الاسلام والمسلمین عابدینی - سیره تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم (حضرت موسی علیه السلام)

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. سلام می کنم به تک تک عزیزان، خانم ها و آقایان، مخاطبان جان، دوستانی که تکرار برنامه را از شبکه محترم افق می بینند. شنونده های خوب رادیو معارف، ان شاءالله هر جا که هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد خیلی خوشحال هستیم که در کنار شما هستیم. گرامی می داریم سالروز تکریم مقام عبدالعظیم حسنی را و یاد می کنیم از حضرت حمزه سیدالشهداء که سالروز شهادت این بزرگ مرد و ابرمرد تاریخ است. ان شاءالله همه ما مشمول شفاعت و دستگیری این بزرگواران باشیم. با احترام همراه شما هستیم و به رسم سه شنبه ها خدمت عزیز دل ما حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمۀ الله خیلی خوش آمدید.

عابدینی: سلام علیکم و رحمۀ الله. بنده هم به سهم خود وفات حضرت عبدالعظیم و شهادت حضرت حمزه سیدالشهداء را تسلیت عرض می کنم و با گرامیداشت یاد این دو بزرگمرد تاریخ که سهم به سزایی هر دو در ایمان امروز ما دارند ان شاءالله شفیع ما هم در روز محشر باشند.
بسم الله الرحمن الرحیم. اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ حجۀ بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَكِّنَهُ فِيهَا طَوِيلا.
امیدواریم که حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً هم در صحنه عالم وجود، هم در صحنه ارض وجود ما حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً ارض وجود ما به سکونت حضرت در وجود ما و اطاعت ما از حضرت این ارض آباد بشود وَ تُمَكِّنَهُ فِيهَا طَوِيلا و این اطاعت ما از حضرت که عمران وجود ما است و آبادی وجود ما است ان شاءالله دائم باشد.
در محضر احادیث قدسی هستیم. این حدیث قدسی که امروز در محضر آن هستیم کتاب شریف عدۀ الداعی نقل می کند. مربوط به ابن فهد هلی است که از علمای بزرگی است که قلم بسیار زیبایی در کتاب عدۀ الداعی دارد و به تعبیر بزرگان ما از آن کسانی هستند که در آن رابطه های ولایی با امیرالمؤمنین (ع) یک فنای خاصی دارند. که بعضی که آنها را در آن عالم دیده بودند غرق خدمت امیرالمؤمنان (ع) در آن عالم بودند. خوش به سعادت آنها. مرحوم ابن فهد حلی نقل می کند که فِيمَا أُوحِيَ إِلَى مُوسَى از آن چیزهایی که به موسی علیه السلام وحی شد این است، يَا مُوسَى مَا دَعَوْتَنِي وَ رَجَوْتَنِي فَإِنِّي سَأَغْفِرُ لَك‏، اگر چیزی را، دعایی را، تقاضایی را، توبه ای را، هر چیزی که دَعَوْتَنِي وَ رَجَوْتَنِي، خواندی و خواستی و امید هم داشتی که می-شود، چون ما خیلی وقت ها می خواهیم ولی باور ما هم نیست که می شود. یا دل ما می خواهد بشود اما امیدی به شدن آن هم نداریم. با ناامیدی می خواهیم. مَا دَعَوْتَنِي وَ رَجَوْتَنِي، اگر خواستی و امید هم داشتی فَإِنِّي سَأَغْفِرُ لَك، حتماً می آمرزم. این آمرزش امر عامی است. اگر گناه است، بخشش است. اگر مقام است اعطا است. یعنی اگر انسان تقاضایی دارد نسبت به مرتبه ای، کمال بالاتری، اعطا است، غفران هم آمرزش است به معنای پوشاندن آن چیزی که اگر نقص است و هم دادن آن چیزی که کمال است. این تعبیر روایت شریف که فَإِنِّي سَأَغْفِرُ لَك حتماً می آمرزم. در روایت ما داریم ادْعُوا اللَّهَ وَ أَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالْإِجَابَة، یقین به اجابت داشته باشید. اذهان همین حدیث قدسی حضرت موسی است و همچنین تعبیر زیبایی از امام صادق علیه السلام داریم که إِذَا دَعَوْتَ فَظُنَّ حَاجَتَكَ بِالْبَاب‏، این جوری دعا کنید، وقتی دارید دعا می کنید یقین کنید که الان آن اجابت حاجت دارد درب خانه شما را می زند. اگر از خدایی می خواهیم که آن خدا غنی مطلق است، جواد مطلق است، رحمت مطلق است، قدرت مطلق است،
شریعتی: حالا دعا کنیم ببینیم این می شود یا نمی شود، نمی شود.
عابدینی: همین این خود نمی شود. لذا أَنَا عِنْدَ حُسْنِ ظَنِّ عَبْدِي بِي‏، من نزد گمان نیک بنده هستم. لذا اجابت دعاها العطایا عَلَى قَدْرِ النِّيَّات‏، هر چه قدر باور ما باشد اعطا می شود. لذا مرحوم علامه بیان زیبایی دارند، می فرمایند که انبیاء باور دارند که مرده هم زنده می شود. خدا می کند و قدرت خدا است. لذا انبیاء دعا می کنند مرده هم زنده می شود ولی باور ما نیست. مریض را شاید باور داشته باشیم که خدا شفا می دهد اما مرده را ما دیگر باور نداریم لذا دعا نمی کنیم لذا اجابت هم نمی شود. اما چون انبیاء این باور را دارند موارد متعددی بوده است مثل عیسی روح الله (س) و اولیاء دیگر. چون باور داشتند دعا می کردند مرده هم به اذن الهی زنده می شد. این مربوط به یقین است که تعبیر ایشان ذیل العطایا عَلَى قَدْرِ النِّيَّات است. چه انسان باور دارد عطایای الهی مطابق آن است. این حدیث قدسی که در محضر آن بودیم.
ما با سلام بر موسی و هارون، سلام علی موسی و هارون، عرض سلام و ادب خدمت این دو نبی بزرگوار می کنیم و از آنها اذن می-گیریم، واقعاً طلب اذن می کنیم که به ما اجازه بدهند که به ساحت قدسی آنها وارد بشویم، توفیق بدهند که بتوانیم گفتگویی که می کنیم مرضی آنها باشد و مرضی خدای سبحان باشد و گفتگوی صادقی باشد که از آنها ان شاءالله در این جا بیان می-کنیم.
شریعتی: یک بحثی هم راجع به سنت های تاریخی داشتید، سنت انبیاء در قرآن کریم که هفته گذشته اشاره کردید نکات خوبی را شنوندگان شنیدند.
عابدینی: بحث خیلی مهمی است. هر چه قدر آن بحث بیشتر باز شود، ارتباط ما با بحث انبیاء قوی تر می شود. ما اولاً سنت های الهی را تا قبل از قرآن کریم تاریخ به عنوان سنت نبود، تاریخ به عنوان تاریخ بود اما تاریخ به عنوان سنت ها باشد یعنی قواعد باشد، قاعده مند باشد، مثل این که مثلاً شما اگر فلان علت باشد، فلان معلول قطعی است. اگر این علت آن باشد معلول آن قطعی است. این را ما در نظامات بیرونی عالم، پدیده های بیرونی باور داریم. اما یک چنین نگاهی را خدا در تاریخ بشریت آورده است می گوید این هم پدیده است، این هم جزء پدیده های من است. و این پدیده ها را بین آنها نظام علی جاری کردم به طوری که اگر این اعمال به هر که قبلاً آمده است تکرار شود این نتایج قطعی است. همان جوری که اگر مثلاً خورشید در آسمان باشد روز است، هوا روشن است، آتش اگر باشد این آتش حرارت دارد، حرارت برای آتش چه قدر قطعی است، روز بودن برای بودن خورشید چه قدر قعطی است، می گوید این نظامات قطعی که در پدیده های بیرونی باور دارید نظیر این در پدیده-های تاریخی هم سرایت دارد. قرآن آمده است این مدل را به آن آب و تاب داده است، آمده است سنت ها را استیاد کرده است و بیان کرده است. نه به عنوان یک سنت های کلی بیاید فقط بیان سنت ها کند در ضمن وقایع قواعد را گفته است. یعنی نگفته است این وقایع هستند، که اتفاق افتاده است و تمام شده است، گفته این وقایع قواعد هستند. یعنی قاعده هستند. یعنی الان هم جاری است. سرایت دارد. هر گاه این شرایط پیش بیاید همین نتیجه محقق خواهد شد. ولی چون رفتار انسان ها با همدیگر تناسب دارد، یک چیزهایی در بسیاری از این رفتارها تکرار هست و آن عواملی که پیش می آید بسیاری از آنها مکرر هست اگر کسی این عوامل را ایجاد کرد آن نتایج به دنبال آن قطعی است. نگاه با این باور به وقایع، وقایع را به قواعد و سنت-ها تبدیل می کند. آن هم به خصوص با آن نگاهی که هفته قبل عرض کردیم که همه این وقایع که قواعد هم هستند که همه قابل استیاد است و قواعد زیادی هم از آنها هستند به هم مرتبط هستند و به زمان خاصی موکول نیستند. همه زمان ها جریان دارد. عمل کسی که 300 سال پیش، هزار سال پیش عملی انجام داده است مرتبط با عمل امروز من می شود تأثیر دارد و عمل امروز من به کسی که هزار سال بعد، 300 سال بعد، 500 سال بعد می آید مرتبط است و مرتبط است با عمل کسی هم که قبل از من بوده است، هست و با همه اعمال دیگر من هم مرتبط است. این یک نگاه. نگاه دوم این است که اعمالی که محقق می شود ما در نگاه اول خود احساس می کنیم اینها یک عملی بوده است از شخصی صادر شده است و تمام شده است یا با بقیه افراد ارتباط دارد. بیش از این است. هر عمل یک موجود زنده است. یعنی من وقتی عملی را انجام می دهم خلق یک موجود زنده ای را دارم می-کنم که این موجود زنده به ابدیت انسان ابدیت دارد. بقاء دارد. و لذا اگر کسی الان چشم او باز بشود، چشم عالم مثالی او باز شود، تمام اعمال خود و دیگران را، نه فقط شخص خود و شخص دیگران را، بلکه اعمال خود و اعمال دیگران را صاحب حیات و زنده و تأثیرگذار می بیند. هر عملی ضرب در ابدیت ما می شود. تا ابدیت ما تأثیرگذار است. این جور نیست که بگویید من در یک لحظه این عمل را محقق کردم. می گوید این عمل را زنده کردید، ایجاد کردید، حیات به آن دمیدید، این حیات ادامه دارد، پایان ندارد لذا انسان اعمالی را که 20 سال پیش، 30 سال پیش انجام داده است با عملی که امروز انجام می-دهد اینها همین الان هر دو در محضر او و حضور او و وجود او زنده هستند و در عالم هستند و دارند تأثیر می گذارند. این نگاه به عمل که من دارم موجودی را خلق می کنم لذا در روایات ما گاهی تأکید می کنند به این که این کسی که فلان عمل را انجام داده است خلق ملکی کرده است و از کار این ملائکه ای خلق شدند و این ملائکه حیات دارند. کسی که به زیارت می رود همراه او ملائکه ای ایجاد می شوند و این ملائکه الی یوم القیامه برای او در آن جایی که به زیارت رفته می مانند و برای او استغفار می کنند و طلب رحمت می کنند. انواع روایاتی که در مسئله داریم. با این نگاه عمل خیلی عظیم می شود. لذا اعمالی که انبیاء گذشته منشأ آن بودند و مؤمنان گذشته انجام دادند. وقایعی که کفار و ظالمین انجام دادند تمام اینها آثار آنها امروز باقی است و من اگر دارم همراه می شوم می بینم یا موافق هستم یا مخالف هستم. اگر موافق بودم با آنها همراه شدم. من رضی بفعل قوم فهو منهم، اگر کسی راضی به فعل قومی شد از آنها است. یعنی این عمل به حساب او هم نوشته می شود. اگر من به فعل تمام انبیاء راضی شدم، وقتی می-خوانم، یاد می کنم می بینیم از خدای سبحان تقاضا می کنم خدایا کاش من در آن ایام بودم و همراه این نبی الهی این سختی ها، راحت ها، اعمالی که او بیان کرده بود را من هم محقق می کردم، همراهی می کردم. این مثل کسی می ماند که با اینها بوده است و عمر او به درازای عمر این شخص، از جهت عمل به درازای عمر تاریخی می شود که بشریت بوده است و آن نبی بوده است و از آن جا در حقیقت شروع کرده است. همچنین در نسبت به آینده. اینها جزء ظرفیت های قوای وجودی انسان است. یک موقع است ما انسان را یک 70 کیلو جسم، فقط ماده می بینیم. او را در ترازو می گذاریم 70 کیلو می شود. این است که یک ابتدایی دارد فلان تاریخ به دنیا آمده است، فلان تاریخ هم از بین می رود، می پوسد و تمام می شود. عمر او این قدر است. اما یک موقع است انسان یک حقیقت ذو مراتب است، این جسم هم یک مرتبه آن است. و این حقیقتی دارد که ابتدا دارد، ولی پایان ندارد. این است که انسان را اشرف مخلوقات می کند. خلیفۀ الله می کند. این عالم وجود انسان را این قدر توسعه می دهد که انسان در عالم ماده هست، انسان در عالم ملکوت هست، انسان در عالم عقل هست، انسان در محضر اسماء الهی هم هست. تعبیری که در روایات دارد می فرماید عالم دنیا نسبت آن با ملکوت مثل یک انگشتر است در بیابان. انسان آن جا حاضر است. همان جور که در عالم دنیا حاضر است. در عالم ملکوت حاضر است و می تواند همه عالم ملکوت را جزء وجود خود بکند. با این نگاه سنت هایی که در تاریخ از انبیاء ذکر شده است تمام اینها قواعدی است که امروز من هم به آن مبتلا هستم. با این نگاه وقتی داریم تاریخ انبیاء را سیر می کنیم در حقیقت داریم تاریخ خود ما را سیر می کنیم. داریم دنبال خود در این تاریخ می گردیم. الان وظیفه خود را، تکلیف خود را، حال خود را نسبت به جریان تاریخی که یک تجربه ای برای من است که اگر اینها را نداشته باشم از اینها خالی باشم سر من کلاه رفته است چون من باید خود تجربه کنم و اگر خود تجربه کردم عمر خود را از دست دادم برای به دست آوردن این تجربه. در حالی که خدای سبحان بعد روایات ما این تاریخ را برای ما نقل کردند و بیان کردند تا نقطه آغاز ما از این جا باشد. نه نقطه آغاز ما از ابتدا، مثل کسی می ماند که الان نقطه آغاز خود را دوران آن اشدیت، اوج کمال خود حرکت خود را قرار می دهد یا کسی که در دوران سن اوج کمال خود که رسیده است تازه از کودکی باید حرکت کند. چه قدر را از دست می دهد که کودکی و نوجوانی را طی کند تا به این مرتبه اشدیت و بلوغ کامل برسد. این مقدار را، اگر این تاریخ را انسان نداشته باشد از دست داده است. چنانچه امیرالمؤمنان علی (ع) خیلی زیبا دارد در نهج البلاغه به امام حسن نامه سی و یکم که سفارش حضرت به فرزند خود است می فرماید که بعد از بازگشت از صفین من اخبار گذشته را برای تو جوری می گویم مثل کسی که با آنها زندگی کرده است، همراه آنها بوده است. بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِم‏. کأنه من زندگی کردم از ابتدا با آنها تا الان و این تجربه را دارم. کسی که یک چنین تجربه ای دارد و دارد با این تجربه می رود با کسی که از صفر می خواهد شروع کند و همه چیز را خود تجربه کند چه قدر این ضرر و خسران کرده است. کمالاتی که می خواهد پیدا کند همه آن کمالات را دارد حالا اضافه می کند. فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِكَ مِنْ كَدَرِه‏، من آن خوب ها را از بدها، صف ها را، برگزیده ها را از آن مشروب ها که ... خیلی تجربه می خواهد تا بتوانید سایه روشن ها را از همدیگر جدا کنید. وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرِّهِ فَاسْتَخْلَصْتُ لَكَ مِنْ كُلِّ أَمْر، من همه اینها را خلاصه کردم برای تو دارم می گویم. یعنی یک عمر بشریت را که من با آنها همراهی کردم دارم خلاصه می کنم و برای تو بیان می کنم. این قدر نافع است که از این جا نقطه آغاز و شروع خود را قرار بدهد. خیلی جلوتر از بقیه است. اگر کسی به اینها اعتنا نکند یعنی تمام این تجربه را زیر پا گذاشته و خود می خواهد از ابتدا شروع کند، اینها خیلی از دست دادن است. لذا ما سیره انبیاء علیهم السلام را با این نگاه که زندگی
شریعتی: در میان بحث هر جا لازم شد شما به این سنت ها اشاره کنید.
عابدینی: با این شعر که دفعه قبل هم این بیت را خواندیم
ای برادر قصه چون پیمانه ایست         معنی اندر وی مثال دانه ایست
حواس ما باشد که یک دانه ای است که می خواهد کاشته شود و نمو کند. ما زندگی موسی کلیم را به سه برهه چهل ساله تقسیم کردیم. شاید بتوانیم بگوییم که سه مرحله، سه قدم. سه قدم در زندگی موسی (ع) بود که هر کدام از اینها یک سننی در آن حاکم بود. یک وقایع و قواعدی در آن حاکم بود. همه هم از عجایب بود. که واقعاً زندگی موسی کلیم خیلی عجایب در آن زیاد است. از نحوه به دنیا آمدن او که با آن شدائدی که 25 هزار طفل سر بریده شد تا این که جلوی تولد موسی را بگیرند، خدای سبحان موسی را به گونه ای متولد کرد که در قصر خود فرعون رشد کند. این رشد آن حضرت. و بعد همان جا تربیت و بزرگ شود. تحت ارتباط با آسیه و با شیر دادن خود مادر که خدا موسی را به مادر برگرداند ولی با دستور خود حاکم آن موقع. هر چه را که انسان نگاه می کند می بیند که انداختن در آب است که انداختند. چه طور مادر دل کند تا به دست آسیه آمد و مراحل بعدی. بعد هم رشد موسی در همان کاخ فرعونی و جزء نزدیکترین افراد به فرعون زمانه بشود به طوری که تا حد قائم مقامی فرعون جلو برود برای حاکمیت آینده او را آماده کنند، چون فرعون بچه دار نمی شد. این کسی که به دنبال قتل او بودند حالا در همان دستگاه با همان نگاه تا این جا او را بیاورند. این انجام شد تا این که آن جریان قتل قبطی پیش آمد و موسی کلیم نزد شیعب رفت و ده سال هم آن جا بود و موقع برگشت به مصر مبعوث به رسالت شد. از مبعوث شدن به رسالت چهل ساله دوم آغاز شد. در چهل ساله دوم که به رسالت مبعوث شد حالا موسی کلیم با یک انگیزه ویژه ای آمده است. جریان حضرت موسی از ابتدا که به دنیا بخواهد بیاید تا این مرحله و از این مرحله تا عبور از دریا که دو مرحله چهل ساله است یک جریان کامل قواعد حاکم در جایی که ظالمی به تمام سلطه، به تمام قدرت حاکمیت دارد و آن هم با تمام نظام فرهنگی، سیاسی، نظامی، اقتصادی سلطه او تام است. این حاکمیت را خدای سبحان می گوید قواعدی در این جا حاکم است که اگر شما رعایت کنید می توانید هر جا که چنین سلطه ای باشد با چنین قهر و غلبه و قدرتی اگر باشد با رعایت این سنت ها من شما را تضمین می کنم که نصرت کنم و پیروز شوید. پس این به عنوان یک الگویی امروز برای هر جایی که گرفتار این هستند این به عنوان یک الگو مطرح است که چه جوری می توانیم انجام بدهیم. وظیفه امروز ما در آن شرایط چگونه است. این یک نگاه که وقتی موسی کلیم حالا مبعوث به رسالت شده است با یک انگیزه بی پایان، با یک قدرت یقین بی حد که خدا به او می گوید «اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏» (نازعات/17) به سوی فرعون برو. با این توان خدمت هارون می رود و در معیت حضرت هارون مقابل فرعون می روند و چهل سال مقابله می کنند. آن هم با یک کسی که بنی اسرائیل را به بندگی کشیده بود. مثل حیوان با آنها رفتار می کردند. یعنی مثل حیوانات خرید و فروش می شدند، مثل حیوانات غذا داده می شدند. فرهنگ حاکم آنها مثل حیوانات بود. فرزندان آنها برای اینها قابل کشتن بود. همه چیز و سلطه ای که نسبت به یک حیوان است در دستگاه فرعون نسبت به بنی اسرائیل بود. حضرت موسی و هارون با دست خالی با یک یقین فقط که باور الهی است که من همراه شما هستم حرکت کردند در مقابل یک قدرتی که حدود سیصد سال هم هست این قدرت تثبیت شده است و الان هم در اوج قدرت سیصد ساله خود است. در جامعه-ای که به شدت حس گرا است و تسلیم شده است، قبول کرده است و پذیرفته است. پذیرفته که شرایط آن باید این باشد. این جامعه که پذیرفته است این شرایط قابل تغییر نیست این خیلی تغییر آن سخت می شود. اگر جامعه معترض باشد امکان آمادگی هست این یک قدم است. لذا موسی کلیم اولین قدمی که برداشت با توجه به همان مقدماتی که از زمان یوسف نبی آماده سازی شده بود که ظهور منجی خواهد بود و شدت ها که پیش آمده بود موسی کلیم از آن آماده سازی استفاده کرد تا کم کم در عده ای از مردم این باور را ایجاد کند که می شود در مقابل این دستگاه و این ظلم ایستاد. ما داریم این جوری می میریم با فشار او می میریم قیام کنیم بمیریم. مقابله کنیم حداقل شهادت باشد. با عزت باشد. این قطعاً هزینه بر بود و همه از ابتدا نمی آمدند. اما خدای سبحان علاوه کرد بر این در معارضه-های مختلف نصرت موسی کلیم باعث شد مردم کم کم باورها شدت پیدا کند. یعنی دیدن این که خود موسی در دستگاه فرعون رشد کرد و بعد زد آن قبطی را کشت و بعد معلوم شد موسی بوده است، همین که وجه ضعف به ظاهر موسی حساب می شد که فرار کرده است وجه قوت حساب شد که موسی که منتظر او بودیم آمده است. همین ولوله انداخت. زمزمه ایجاد کرد. یعنی اگر نگاه الهی شد همه آن چیزهایی که به ظاهر اولی شکسته است همه اینها قوت می شود. «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا» (جن/16) اگر کسی استقامت در آن طریقی که طریق الهیت است ما آن پی در پی بودن باران و آب را برای آنها و نعمت را قرار می دهیم. ما اگر امروز بخواهیم مسئله را تطبیق کنیم که ما اگر در نظام عدالت پروری خود که امروز یکی از مسائل مهم است که دولت دنبال این است که در نظام عدالت پروری یک کاری بکند، البته صدمات و سختی هایی دارد، «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ» (جن/16) اگر واقعاً پای عدالت طلبی و این که مردم به حقوق خود برسند بایستند و استقامت کنند و از شبهه ها و شایعه و مقابله ها و هجوم ها نترسند به شرط این که قصد آنها واقعاً این باشد که خدمت ویژه ای به مردم شود «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا» (جن/16) خدا تضمین کرده است که نعمت را وفور بدهد. پی در پی کند. وقتی وفور نعمت می شود خود به خود این آرامش زا است. خود به خود این ثبات ایجاد می کند. از آن آشوب و حالی که انسان نمی-داند چه کند و چه می شود، پریشانی و حیرانی در می آید. آرامش حاکم می شود. در وجود موسی کلیم این محقق شده بود. «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا» (جن/16) به دنبال آن آمد. لذا پی در پی هر فعلی که دشمن انجام می داد که می-دانست این علیه نظام حرکت موسوی هست همان به نفع موسی علیه السلام می شد. لذا جریان سحره وقتی که در مقابل موسی کلیم این همه ساحران و عالمان را جمع کرد همان جریان تبدیل به این شد که آن عصای موسی اژدها شد و سحر آنها را بلعید و همه سحره ایمان آوردند و ایمان همه سحره جریان را تبدیل کرد به این که اینها که عالمان بودند با دیدن این فهمیدند که این حق است و صدق است و ایمان آوردند. لذا این «لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا» (جن/16) است. «لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا» (جن/16) فقط خوردنی نیست. «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا» (جن/16) فرهنگ هم هست. «لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا» (جن/16) خود توفیق های سیاسی هست. توفیق های اجتماعی هست. توفیق های نظامی هست. توفیق های اقتصادی هم هست. این هم جزء آن است به شرطی که «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ» (جن/16) بر آن طریقه استقامت بورزند و پای آن بایستند. که از جمله خود مسئله امروز است که ما مبتلا به آن هستیم. با این نگاه موسی چون یقین را داشت دائماً «لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا» (جن/16) یکی یکی انجام می شد. حالا شما حساب کنید موسی کلیم آمده است از دریا عبور کرده است و همه فرعونیان هر کسی که قدرت داشت از مردان فرعونی همراه این لشکر تا ابهت این لشکر زیاد شود همراه شده بودند و آمده بودند و همه اینها در دریا غرق شدند. تقریباً می توانیم بگوییم غیر از جریان حضرت نوح (س) که همه فجار و کفار غرق شدند و فقط اهل ایمان نجات پیدا کردند در این جا که در یک حکومت قوی قدرتمند قاهر سلطه گر فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی که همه این شراط را دارد و در همه هم قوی و قدر بوده است یک دفعه تمام این نیروی گرداننده و کارگردان این حاکمیت یک دفعه همه از بین بروند. چه می شود؟ تمام آن نظام اقتصادی و عمران و آبادی و ثروت آنها به ارث می رسد به کسی که زنده مانده است و الان هم قدرت معارض هم ندارد. چه قدر تفاوت مسئله است. بنی اسرائیلی که این جور ذلیل، این جور بیچاره و این جور در به در است که الان یک چیزی با خود برداشته است که فقط از دریا  عبور کند و جان خود را نجات بدهد یک دفعه ثروت اول و آخر را بگویند مال شما. این فقط از بین رفتن فرعون و یاران او نبود. یعنی یک قانون مندی، قانون، دستگاه، ساختار همه اینها که چیده شده بود یک دفعه تمام آن با هم ریخت. نه فقط افراد ریختند ساختار فرو ریخت، تمام آن سازمان فرو ریخت. فقط غرق فرعونیان نبود. غرق تمام در حقیقت صنع فرعونی بود. صنع فرعونی، قانون های فرعونی بود، ساختار فرعونی بود. سازمان حاکم بود. سیاسی و اجتماعی آن، نوع روابط بود. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقين‏» (زخرف/54) همه را خفیف کرده بود برای این که مطیع او باشند. فرهنگ خفت و ذلت را رایج کرده بود. فرهنگ خفت یک دفعه شکسته شد. ما در نگاه غرق، فقط غرق افراد می بینیم. در حالی که همان جور که در نظام بلعیدن سحر سحره فقط بلعیدن سحر سحره نبود که آن ریسمان ها خرده بشوند بلکه نظام سحر بلعیده شد. فرهنگ سحر ابطال شد. لذا سحره ایمان آوردند. چون دیدند فرهنگ سحر ابطال شد نه فقط سحر آنها. اگر فقط سحر بود می گفتند سحر این بالاتر است. فرهنگ سحر درست است سحر این بالاتر بوده است. قدرت او بالاتر از ما بوده است. اما دیدند نه این سازمان سحر را به هم ریخت. فرهنگ سحر را ابطال کرد. ببینید این چه قدر متفاوت است. نگاه الهی این جوری است. اقتصاد فرعونی را که سرشار از مظاهر مادی و جلوه گری های مادی بود را یک دفعه سرنگون کرد. تفاخر به ثروت را یک دفعه ریشه آن را زد. نه این که این باغ ها از بین رفت. اگر در آیه شریفه 137 سوره اعراف می فرماید «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلين‏» (اعراف/136) «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ» (اعراف/137) ما تمام آن چه را آنها داشتند أورثنا، ما به ارث دادیم، یک موقع می-گوید به ارث رسید، یک بیان است یک موقع می گوید ما به ارث دادیم. وقتی خدا می فرماید ما به ارث دادیم ارث خدا تناسب با خدا دارد. مثلاً من از پدربزرگ خود ارث ببرم تناسب با من ممکن است هر چه ارث به من برسد. اما وقتی می گوییم از خدا به ارث رسید یعنی ارث رسیدن فقط یک مسئله مادی نبود. با تمام عقبه الهی این است. با تمام نگاه این است. لذا أورثنا ما به ارث رساندیم. که ارث معامله نیست ارث رسیدن یک حقیقتی است که بدون این که انسان کاری و کوششی کند. ارث بدون کار و کوشش رسیدن چیزی است. تفضل از جانب آن کسی است که دارد ارث می دهد. این ارث از خدا رسیده است نه از فرعون. نمی گوید فرعونی ها را به اینها دادیم. می گوید ما به اینها ارث دادیم «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ» (اعراف/137) ما به ارث دادیم. خیلی شرافت است. یعنی این چیزی که در دست آنها بود تبدیل به یک رحمتی برای اینها شد. برای آنها نقمت شده بود ولی برای اینها تبدیل به یک رحمتی شده بود. نه فقط بهره-مندی مادی، نه فقط گشایش مادی، برای اینها گشایش الهی شد. یعنی خودم دادم نه مال آنها را دادم. وقتی خود من دادم یعنی ربط آن شیء با من هم به آنها داده شده است. «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ» (اعراف/137) یعنی دائماً اینها در استضعاف کشیده شدند. کانوا دلالت بر یک استمرار و مدت طولانی و دوام را دارد. نمی خواهد بگوید بنی اسرائیل. این از آن قواعد است. کانوا یستضعفون ما اگر کسی به استضعاف کشیده شوند و اینها صبر فعال داشته باشند، منفعل نشوند، کوتاه نیایند، تحمل کردن فعال داشته باشند یعنی دنبال قیام باشند، اگر کسی این جوری به استضعاف کشیده شود و دنبال اراده الهی باشد می گوید ما به او به ارث می دهیم. این جوری یک دفعه از این رو به آن رو شود. یک دفعه این بیچاره حقیر ذلیل هیچی برای خود او نیست حتی عمر او و جان او و فرزند او و مال او و همسر او و خانه او، هیچی برای او نیست و همه چیز در اختیار آنها بوده است یک دفعه تمام قصرها و باغ ها و رودها و نهرها و همه سرزمین آنها به اینها به ارث می رسد و اینها حاکم آن می شوند و اینها از آنها متمطع می شوند. و اینها بهره مند الهی از آنها می شوند.
شریعتی: حالا جالب است که اینها همه می گفتند «إِنَّا لَمُدْرَكُون‏» (شعرا/61) کار ما تمام شده است. و آن ایمان و یقین حضرت موسی و عده ای خاص که آن جا همراه بودند، «إِنَّ مَعي‏ رَبِّي سَيَهْدين‏» (شعرا/62)
عابدینی: با این یقین «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا» (جن/16) «مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا» (اعراف/137) نه یک سرزمین کوچک را، یعنی این قدر این وسیع بود که غروب ها و طلوع های مختلف دارد. وقتی که فاصله سرزمین زیاد باشد، عرض آن، مثلاً می بینید که گاهی می بیینید این قسمت با آن قسمت چند ساعت فاصله است. لذا مشرق های مختلف دارد، طلوع های مختلف دارد. مغرب های مختلف دارد، می بینید این قسمت شب است، آن قسمت هنوز روز است. «مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتي‏ بارَكْنا فيها» (اعراف/137) خدای سبحان به ما این باور را بدهد که اگر بر آن پیاده کردن دین الهی با آن عدالت طلبی که در دین هست استقامت کنیم، عدالت در توزیع، عدالت در تولید، عدالت در اقتصاد، عدالت در اجتماع، عدالت در غذا، عدالت در حاکمیت، اگر این نگاه را در آن استقامت کنید وعده الهی است که «لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا» (جن/16) که از جمله آن می شود همین مصداقی که عرض کردیم.
شریعتی: بسیار ممنون و متشکر هستم از شما. خیلی سپاسگزار هستم، امروز صفحه 538 قرآن کریم را دوستان ما تلاوت خواهند کرد. ما می خواهیم به مناسب سالروز شهادت حضرت حمزه سیدالشهداء دو تا کتاب معرفی کنیم. جا دارد من از آقای دکتر رفیعی تشکر کنم. خیلی ایشان و دوستان ایشان زحمت کشیدند در این چند سال سه تا کنگره بزرگ را با دستاوردهای بسیار مهم مدیریت کردند. هم کنگره حضرت خدیجه (س)، هم کنگره حضرت ابوطالب (س) و هم کنگره جناب حمزه. این کتابی که الان می خواهم خدمت شما معرفی کنم. هم جناب حمزه ابن عبدالطلمب سید الشهداء نوشته جناب آقای دکتر منصور داداش-نژاد هست. از خروجی های همین کنگره اخیر هست در 5 جلد تألیفات این کنگره آماده عرضه شده است. دوستانی که اهل مطالعه و اهل تحقیق هستند می توانند این کتاب را تهیه کنند. و کتابی هم که قبلاً معرفی کردیم حمزه و جعفر دو شهید ممتاز تألیف حضرت آیت الله محمد محمدی اشتهاردی. کتاب بسیار خوبی است. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
صفحه 538 قرآن کریم
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. چه قدر خوب است ثواب تلاوت این آیات را هدیه کنیم به روح بلند حضرت حمزه سیدالشهداء و حضرت عبدالعظیم حسنی که همه ما زیر سایه الطاف و مهر او هستیم و وقت در اختیار حاج آقای عابدینی عزیز هست و حسن ختام فرمایشات ایشان را با دل و جان بشنویم.
عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم. در همین آیات هم که از سوره حدید بود این بحث میراث تعبیر خیر بود. «وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تُنْفِقُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ ميراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (حدید/10) اگر همه آسمان و زمین میراث الهی است هم در انتها میراث است، یعنی همه ما که می رویم همه اینها مربوط به خد است، هم در ابتدا میراث است که از خدا به ما رسیده است. و این چون این گونه است خدا سوال می کند وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تُنْفِقُوا اگر مال من است، اگر میراث من است پس چرا انفاق نمی کنید؟ آن نگاهی که انسان مال خدا ببیند دنبال این است که بگوید کجا امر می-کند من انجام بدهم. فرعونی ها مال خود دیدند در مقابل خدا ایستادند. اگر کسی نگاه او این جور باشد که آن چه دارم مال من است حتی اگر خدا می گوید اثر این همان نگاه قارونی می-شود، نگاه فرعونی می شود. اما اگر این شد که خدا در حقیقت این را به من داده است میراث الهی است هر جا هم امر کند من باید مطیع باشم این می شود همان «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا» (اعراف/137) را به اینها دادیم. «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا» (جن/16) خدا این را ماء غدق می کند، پی در پی و وسیع می کند. اگر این باور در ما شکل بگیرد آن موقع رابطه ما با زندگی خود، با اموال خود، با دارایی های خود متفاوت می شود که در آخر این آیه هم می فرماید «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» (حدید/11) به خدا قرض بدهید. قال میراث خدا است. اما در عین حال خدا می گوید «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» (حدید/11) می گوید بدهید. «فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَريمٌ» (حدید/11) سنت قرض الحسنه را در بین خویشان و نزدیکان و اقوام خود سنت گذاری کنیم. این را درست کنیم. بین فامیل صندوق درست کنیم. سعی کنیم کمک کنیم.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم. حسن ختام برنامه ما بخشی از فرمایشات رهبر فرزانه انقلاب هست در دیدار دست اندرکاران برگزاری کنگره حضرت حمزه سیدالشهداء که دعوت می-کنم حتماً ببینید و بشنوید.