شریفیان: سلام علیکم و رحمۀ الله. من هم خدمت شما و همه همکاران عزیز شما و بینندگان محترم و خوب و فرهیخته برنامه سمت خدا عرض سلام و ادب و احترام دارم. ان شاءالله که خداوند متعال بهترین ها را نصیب همه شما کند و ما را هم از دعای خیر فراموش نکنید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین. اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ حجۀ بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَكِّنَهُ فِيهَا طَوِيلا.
بحث ما در باب مسئله اخوت و روابط ایمانی بود. عرض کردیم که مسئله محبت بین اخوان و مؤمنین از ارکان بلکه سر و حقیقت رابطه انسان است. روابط انسان بدون محبت و تعلق نمی-شود و این تعلق انسان نسبت به خدا و اولیاء الهی است که آرام آرام به محبت ها و تعلقات دیگر انسان تبدیل می شود. به میزانی که این تعلق و ایمان انسان جایی فرود بیاید آن اعمال و روابط انسان را محترم می کند. ایمانی می کند. آن حقیقت تعلق نسبت به امیرالمؤمنین وقتی در روابط بین ما جاری می شود محبت بین اخوان می شود این روابط اخوت می شود. رابطه اخوت رابطه ایمانی بین دو انسان است که از یک تعلقی می آید و بین ما دارد یک چیزی ایجاد می کند. این رابطه همان طور که در روایات جلسه قبل هم یک اشاره ای کردیم این جلسه هم ان شاءالله تکمیل می کنیم، همه استحکام روابط ما روی این بر پا می شود. همه ارزش ارتباطات ما بر همین مبتنی می شود. به مقداری که این روابط بین ما جدی بشود جامعه ما جامعه مؤمنین است. ما گاهی اوقات وقتی می گوییم یک جامعه مؤمن است که اتفاقاتی که دارد در جامعه می افتد از جنس ایمان باشد. این حرف غلطی نیست. ولی یاد ما باشد قبل از این که اقدام ها و اعمال انسان بخواهد رنگ و بوی ایمانی پیدا کند روابط ما است که روابط ایمانی است. این است که اصل جامعه را جامعه ایمان می کند. در مکه وقتی وجود مقدس نبی اکرم جامعه خود را داشت، درست است که حضرت هنوز مدینه نرفته بودند و آن دستگاه حاکمیتی حضرت مستقر نشده بود ولی یک جمعی بودند که آن جمع احکام اسلام بین آنها جاری بود. اصلاً بسیاری از احکام در مکه تشریح نشده است. نوع احکام در مدینه تشریح شده است. ولی آن چه بین آنها بود اخوت بود. برادران دینی بودند. دستگیری بوده است، محبت بوده است، مواصله بوده است.
شریعتی: یعنی هر جامعه ای یک روحی دارد و این روح چیست مهم است.
شریفیان: واقعاً هم اگر جامعه را بر محور محبت و مودت شما تنظیم نکنید یک رابطه خشک و شکننده است. این رابطه اگر یک مقدار تنظیمات اجتماعی را به هم بزنید می بینید آدم ها تندترین و شکننده ترین رفتارها را نسبت به هم انجام می دهند. واقعاً دستگاه کفار رابطه آنها محبت و ایثار نیست ولی یک جامعه می سازند. این جامعه شکننده است. این که قرآن می گوید «تَحْسَبُهُمْ جَميعاً» (حشر/14) شما خیال می کنید اینها جمع هستند. «قُلُوبُهُمْ شَتَّى» (حشر/14) از حشر اینها دارد خبر می دهد. از یک جمعی دارد خبر می دهد. حشر یعنی جمع شدن ها. ولی جمعی که باطن آن تفرق است. باطن آن توحید نیست. باطن آن تعلق به خدا و اولیاء الهی نیست. باطن آن تفرق است. در بزنگاه ها هم خود را نشان خواهد داد. مشخص خواهد شد. بگذارید به این جامعه یک مقدار فشار بیاید آن وقت می بینید چه عکس العمل-هایی نسبت به همدیگر نشان می دهند. دیگر برای همه مهم نیست چه اتفاقی می افتد. سر همه زیر آب برود منافع من باید تضمین بشود. خیلی این خطرناک است. این یعنی من تعلق به کسی ندارم. تعلق من به خود من است. تعلق من نسبت به خود من و منافع خود من است. مبتنی بر آن هم یک روابط شکل می گیرد ولی این روابط، روابط شرک است. حقیقت آن روابط عداوت و بغضاء است. ممکن است یک جا به هم احترام هم بگذاریم ولی احترام به شما آن جایی که منافع من را تضمین کنید. از یک جایی به بعد اگر بخواهید به منافع من لطمه بزنید با شما برخورد خواهم کرد. این غیر از روابط مواسات و ایثار و از خودگذشتگی و فداکاری و اینها است. روابط محبت نیست. اول چیزی که ما در روابط بین اخوت باید از آن گفتگو کنیم محبت-های ما بین اخوان است و البته طبیعی است به مقداری که درجه ایمان انسان ها افزایش پیدا می کند شما از یک جنس استحکام دیگری از روابط ملاحظه می کنید و خواهید دید. من جلسه قبل هم روایت آن را خواندم. حضرت فرمود دو مؤمن به هم می-رسند با هم ملاقاتی دارند، آن کسی مؤمن تر است که بیشتر دیگری را دوست دارد. اصلاً نشانه ایمان انسان این است که چه قدر نسبت به ایمان طرف مقابل شما حساس هستید. چه قدر برای شما مهم است که او مؤمن است. در روایات ما داشتیم که اعظم شعب ایمان حب فی الله است، روابط بر محور محبت است. ود المؤمن نسبت به مؤمن اعظم شعب است. در بعضی روایات دارد اگر این روابط در انسان اصلاً نیست. اصلاً حب و بغض های من نسبت به افراد هیچ ربطی به دین من ندارد. حذف الله دین له. اصلاً دین نداریم. نشانه دین داری انسان این است که خداوند متعال در روابط ما تأثیر بگذارد. این هیچ تأثیری ندارد با چه کسی رفت و آمد کنم با چه کسی بچرخم، با چه کسی رفاقت کنم. رفت و آمد من با چه کسی است، هیچ ربطی به خدا و اولیاء الهی و محبت نسبت به امیرالمؤمنین ندارد دین نداریم. این چه دینی است. هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُب، دین غیر از محبت است. می شود انسان ادعا کند من محبت به امیرالمؤمنین دارم هیچ کاری نسبت به شیعیان امیرالمؤمنین نداشته باشد. اصلاً برای او مهم نیست چه بلایی سر آنها می آید. این نشان می دهد که حبی نسبت به امیرالمؤمنین نیست.
شریعتی: یعنی بروز این حب باید در جامعه تجلی پیدا کند.
شریفیان: در همه اعمال انسان. ولی اصل آن، در روایات خیلی روی این تأکید شده است، نماز انسان هم همین طول است. نماز از سر محبت نبی اکرم. روزه از سر محبت نبی اکرم. ایمان انسان همین طور در اعمال جاری می شود. ولی روابط بین مؤمنین اصل است. این بود که در روایت جلسه قبل عرض کردم که حضرت فرمود أَيُّ عُرَى الْإِيمَانِ أَوْثَق. محکمترین رشته ایمان کدام است؟ بعضی ها گفتند نماز، روزه، حج، جهاد فی سبیل الله. حضرت فرمودند همه اینها فضل دارد ولی آن که جواب سوال من است اینها نیست. یعنی خداوند متعال بیشتر از این که به نماز خواندن شما حساس باشد نسبت به این حساس که با چه کسی نماز خواندید؟ کنار چه کسی نماز خواندید؟ پشت سر چه کسی نماز خواندید؟ جمع شما چه شکلی است. واقعاً هم همین طور است همه اتفاقات عالم با تجمع ها شکل می گیرد. حتی در وادی حیاۀ الدنیا هم نگاه کنید همه آن چیزی که به اسم پیشرفت امروز بشر از آن گفتگو می کنند حاصل تجمیع اراده دنیا است. تجمیع اراده ها است. ما هیچ وقت تنهایی نمی توانستیم یک چنین کاری کنیم. چهارصد سال اراده اجتماعی پشت سر یک اتفاق است. آن طرف هم همین طور است. اصلاً بحث ما همین است. بحث ما این نیست که ما صرفاً دو تا آدم را دوست داشته باشیم. جمع ها باید شکل بگیرد. جمع ها باید به هم متصل شوند. آرام آرام از داخل آنها اتفاقات بزرگ شکل بگیرد. اصلاً اتفاقات بزرگ با جمع ها حاصل می شود. شما نمی توانید یک جریان تربیتی بزرگ راه بیندازید به غیر از این که یک جمعی را پشت سر این قصه قرار بدهید. اگر ذیل امیرالمؤمنین یک جمعی دارد ساخته می شود و در آن جمع یا حاضر هستید یا کمک به آن جمع دارید می کنید یا جمعی است که ذیل اولیاء طاغوت دارد شکل می گیرد. در واقع دو جمع شکل می گیرد. یک جمعی است بر محور امیرالمؤمنین که سر آن محبت و ایثار و فداکاری و روابط ایمان است، آن طرف جمعی است بر محور اولیاء طاغوت، که روابط آنها روابط جهنم است. قرآن می گوید یک خلت هایی در دنیا برای کفار هست ولی یک روزی خواهید دید این خلت ها باطن آنها عداوت بود. خواهید دید در جهنم همدیگر را لعن می کنند. حاضر نیست خود در جهنم برود الا این که می گوید آن که من را به جهنم هل داد او هم باید به جهنم برود. «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقين» (زخرف/67) همه خلت ها، اوج روابط انسان را خلت می گویند، آدمها را در خلل و فرج وجودی همدیگر جا کردند. با هم ندار شدند، پیوند برقرار کردند، در هم تنیده شدند. قرآن می گوید روز قیامت خلت ها همه عدوات می شود. إِلاَّ الْمُتَّقين.
من این جلسه چند تا روایت می خواهم بخوانم. چون شئون این بحث را فقط در روایت می توانید پیدا کنید. این که حضرت فرمودند لو اعَلِمُوا الناس مَحَاسِنَ كَلَامِنَا، این را ما باید دنبال کنیم. یک جایی آدم یک حسنی در یک روایت می بیند. واقعاً یک حسن هایی است که ما آنها را نمی بینیم. شاید دست ما نرسیده است. یک عمق هایی از معارف اهل بیت هست ممکن است بعدها به انسان داده شود. ولی انسان اگر یک جایی احساس کرد که این حرف عجب حرف نابی است آن، آن جایی است که حسنی از کلام امام به قلب انسان رسیده است. این را انسان باید منتشر کند. این روایت را حفص در کافی شریف از وجود مقدس امام صادق هست، حضرت فرمودند که: إِنَّ الرَّجُلَ لَيُحِبُّكُمْ وَ مَا يَعْرِفُ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ، آدمی هست که شما شیعیان و محبین امیرالمؤمنین را دوست دارد ولی نمی داند شما دقیقاً چه می گویید. آن اصل اعتقادات شما را نفهمیده است. ولی شماها را دوست دارد. از شماها خوشش آمده است. حضرت فرمودند فَيُدْخِلُهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِحُبِّكُم، به خاطر این محبت خود بهشت می رود. ولایت امیرالمؤمنین را نفهمیده است، ولی شیعیان را که دیده است گفته اینها هر چه هستند اینها خوب هستند. من نمی دانم اینها چه می گویند ولی من اینها را دیدم حتماً هم از سکنات و اخلاق و فروعات دستگاه نبی اکرم بوده است. اصلاً نکته آن هم همین است. چرا بهشت می-رود؟ خدا گفته است که این قدر محبت امیرالمؤمنین این قدر مهم است که شما محبت شیعیان حضرت را اگر داشته باشید موالاۀ ولیکم، اگر این را داشته باشید من شما را بهشت می برم. این یک تعبد نیست. چیزی که مورد محبت او واقع شده است واقعاً چه بوده است؟ از قیافه من خوشش آمده است؟ شعاع نور امیرالمؤمنین را در شیعیان حضرت دیده است. آن را پسندیده است. پس شما متعلق به امیرالمؤمنین هستید. یک روزی اصل مصدر این خوبی ها را به شما نشان می دهم. یک روزی در مقام اعراف، که مقام اعراف را در سوره اعراف قرآن از آن بحث کرده است، مقام معرفت است. در روایات ما می گوید مقام اعراف، مقام معرفت است. باید معرفت داشته باشید که عبور کنید. که می گویند مقام مشرف بر صراط است. کسی اگر آن معرفت را داشت از صراط عبور می کند. اگر آن معرفت را نداشت مثلاً فَتَرَدَّى فِي نَارِ جَهَنَّم، صراط بر روی جهنم زده شده است و هو جسر جهنم، پل روی جهنم صراط است. انسان را از روی جهنم عبور می-دهد. اگر انسان اهل این محبت باشد در مقام اعراف آن معرفت را به شما می دهند و شما را عبور می دهند. از شما دستگیری می-شود. خیلی روایات مهمی است. سر حشر انسان حب های انسان است. تعلقات انسان است. دور و بر خود را ببینید به چه کسی پیوند خوردید. چه کسانی را دوست دارید. اگر سنگ را هم دوست داشته باشید با او محشور می شوید. روایت امام رضا همین است. لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَرا لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهً، در روایت هم ذیل همین هست بعد حضرت فرمودند وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيُبْغِضُكُمْ، یک عده هستند از شما بدشان می آید. وَ مَا يَعْرِفُ مَا أَنْتُمْ عَلَيْه، نمی دانند شما چه می-گویید ولی از شما بدشان می آید. فَيُدْخِلُهُ اللَّهُ بِبُغْضِكُمُ النَّار، جهنمی است. چون واقعاً امت امیرالمؤمنین را نمی خواهد. آن روزی که خود حضرت هم به او نشان دهند بغض نسبت به خود حضرت هم دارد. این نشان می دهد این جمعی که حضرت دارند از آنها حرف می زنند که حضرت می گوید شما را دوست داشته باشد نشان می-دهد این جمع، جمع ایمان است که حب او انسان را بهشتی می کند و بغض نسبت به این جمع آدم را جهنمی می کند. بحث از این نیست که آدم یک اسمی را بخواهد یدک بکشد. معلوم است قوای حضرت را دیده است قلب او رفته است یا قوای حضرت را دیده است و انکار کرده است. انسان جهنمی می شود. این نشان می دهد یک عده مستضعف هستند. ممکن است در ظاهر اهل ولایت نبوده است ولی مستضعفی است که قلب او متمایل به فروعات امیرالمؤمنین است. شاخ و برگ درخت امیرالمؤمنین را جایی دیده است اهل آن است. اینها را خداوند متعال به حضرت متصل می کند. خیلی این روایت، روایت مهمی بود.
این روایت را جابر جعفی در کافی شریف از وجود مقدس امام باقر نقل می کند. حضرت فرمودند إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِيكَ خَيْراً، می خواهید ببینید خیری در وجود شما هست یا نه؟ یک چیزی دارید یا ندارید؟ وجود شما سالم است یا نه؟ آخر عاقبت به خیر می شوید یا نه؟ می خواهید خود را محک بزنید؟ فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِك، یک نگاهی به قلب خود بیندازید. فَإِنْ كَانَ يُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ، اگر اهل بندگی خدا را دوست دارید وَ يُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِيَةِ اللَّهِ، و کسانی که اهل فسق و فجور هستند آنها را دوست ندارید فَفِيكَ خَيْرٌ. این روایت یعنی خود ممکن است آن طاعت ها را نداشته باشید ولی اینها را دوست دارید. حتی انسان ممکن است خود هر معصیتی را انجام نداده است ولی اهل معصیت را دوست دارد، به آنها پیوند خوردید. یا اهل طاعت را دوست دارید، به همین ها پیوند خوردید. سنجه خیر بودن وجود انسان این است که قلب او تهن علی ای شیء، قلب شما به سمت چه کسی متمایل است. به چه چیزی گرایش دارید. اگر قلب انسان نسبت به مؤمنین تمایل دارد و محبت دارد و با آنها می خواهند پیوند برقرار کند با آنها می خواهند رفت و آمد کند، می خواهد در جمع آنها باشد اهل خیر هستید. و إِنْ كَانَ يُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ، اما اگر کسی بغض نسبت به اهل طاعت دارد، آقای بهجت را می بیند، این حبی که مؤمنین به اینها دارند نشانه خیری است که در وجود اینها است. من چه موقع آن سنگینی عبادت را دارم، چه موقع آن شدت خضوع را دارم، ولی خضوع را می پسندم، خدایا اگر یک چیز زیبا در عالم باشد این خضوع است. اگر یک چیز بدی در عالم باشد استکبار شیطان و دستگاه شیاطین در مقابل امیرالمؤمنین است. من آن را نمی پسندم، من آن را انکار می کنم، اعلام برائت می کنم. ممکن است انسان خطاهایی داشته باشد ولی شاخصه اصلی سلامت قلب انسان این است. فانظر الی قلبک، یک نگاه به قلب خود بیندازید ببینید در آن چه خبر است. ببینید واقعاً اگر به شما خبر بدهند فلانی اهل معاصی است، اهل فسق و فجور است، اهل دستگاه خداوند متعال نیست، قلب شما نسبت به اشمئزار دارد، از او دور می شود. و اگر بفهمید کسی در در مقابل خدا خضوع دارد، اهل طاعت است قلب شما نسبت به او تمایل دارد، شاخصه سلامت وجود انسان است. اگر کسی يُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِيَةِ اللَّهِ فَفِيكَ شَرٌّ، بدانید اگر این جور هستید پناه بر خدا، وَ اللَّهُ يُبْغِضُكَ، آن طرف والله یحبک، این طرف و الله یبغضک، بعد حضرت فرمودند وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ. آدم با آن کسی است که او را دوست دارد. تا وقتی که این سر ارتباط شما با اهل طاعت هست، با امیرالمؤمنین هست که اصل آن امیرالمؤمنین است بعد از آن تابعین امیرالمؤمنین می شود. تا وقتی که این اتصال و محبت باشد مال همان جمع هستید. برای همین در روایت قبل گفت حتی نمی داند اصل ادعای اینها چیست ولی ... اصلاً بعضی ها نمی فهمند. بله یعنی همین. ما می گوییم ابله، بله به معنی آدم سر و ساده است. آدمی که متوجه اختلافات نمی شود. این طرف یک حرفی می-زند، آن طرف یک حرفی، ولی می گوید قلب من به اینها متمایل است. اینها بهتر هستند. من خوبی را در اینها دیدم.
داود بن فرقد از وجود مقدس امام صادق نقل می کند، ثَلَاثٌ مِنْ عَلَامَاتِ الْمُؤْمِن، سه تا چیز علامت ایمان انسان است، 1 ـ عِلْمُهُ بِاللَّهِ معرفت انسان به خدا نشانه ایمان انسان است. 2 و 3 ـ وَ مَنْ يُحِبُّ وَ مَنْ يُبْغِضُ، چه کسی را دوست دارید و از چه کسی بدتان می آید. این نشانه ایمان شما است. آن که در روایت قبل حضرت می گفتند خیر، ایمان را حضرت می گفتند. می خواهید ببینید واقعاً مؤمن هستید یا نه؟ ببینید چه کسی را دوست دارید. تعلق من نسبت به امام حسین و اصحاب امام حسین است پس من با آنها هستم. يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً. این شوخی نیست. این سر تعلق انسان را دارد تنظیم می کند.
ما گاهی اوقات می گوییم محبت حالا یک موقع هست، یک موقع نیست، ما محبت را یک امر جبری انگار می دانیم، خیلی دست ما نیست. این جور نیست، محبت امر اختیاری است. باید تصمیم بگیرید که اینها را باید دوست داشته باشم و مقدمات آن را فراهم باید بکنید. ما خیلی از این قصه رنج می بریم. ما می-گوییم شما قبول دارید همسر شما مؤمن است؟ می گوید بله. خطایی هم دارد؟ بله. به خاطر ایمان او باید او را دوست داشته باشید، می گوید من نمی توانم. آن، آن جایی است که انسان محبت را اختیاری نمی داند باید تنظیم کنید. آن را دست کنید، اگر قبول دارید که اصل وجود او سالم است. متعلق به دستگاه الهی است. شما آن چه که می گویید تعلق دارد برای شما دوست داشتنی نیست. محبت او به امام حسین برای شما دوست داشتنی نیست. خطایی هم دارد؟ بله. چه کسی خطا ندارد؟ چرا نمی توانید پیوند بخورید؟ یک موقع می گوید حاج آقا پس یک فرمول بگویید. باید قصد کنید، باید اعمالی که متناسب با محبت است را تنظیم کنید. تنظیم می کنید آرام آرام این محبت تنظیم می شود. محبت این جور نیست که یک امر اختیاری نباشد، این جور هم نیست که من یک گوشه بنشینم بعد درست می شود، این هم نیست. محبت مقدماتی دارد، رشته هایی دارد. یک موقع من عرض کردم اعمال انسان، و العمل الصالح یرفع، عمل متناسب با ایمان و محبت، محبت را آبیاری می کند. عمل متناسب با محب را باید انجام بدهید. آرام آرام خداوند متعال حبی در وجود انسان قرار می دهد، که دارید، آن محبت ممکن است رقیق شده باشد، کم شده باشد، باید آن را با عمل تقویت کنید. مَنْ عَرَّفَهُ اللَّهُ مَحَبَّةَ إِخْوَانِهِ أَحَبَّهُ اللَّه، کسی اگر محبت دینی نسبت به برادر دینی خود را خدا در وجود او ببینید خدا او را دوست دارد. وَ مَنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ و اگر خدا کسی را دوست داشته باشد وَفَّاهُ أَجْرَهُ يَوْمَ الْقِيَامَة، محبوب خدا شده اید دیگر چه نگرانی دارید. رمز رسیدن به محبت خدا، چه جوری می شود خدا ما را دوست داشته باشد؟ باید نسبت به مؤمنین حب داشته باشید. اصل آن امیرالمؤمنین است بعد از آن فرزندان امیرالمؤمنین است، شیعیان امیرالمؤمنین است. کسانی که نسبت به حضرت تعلق دارند. نگران آنها باشیم. غصه آنها را بخوریم. چون حضرت غصه آنها را می خورد و شعاع امام در وجود آنها است. چه طور می گویید من امیرالمؤمنین را دوست دارم؟ یک نگاه بیندازید نور امام در وجود آنها افتاده است. پس برای چه به آنها مؤمن می گویید؟ مؤمن نگویید. اگر مؤمن نیست، هیچ. اما اگر مؤمن است «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة» (حجرات/10)
علاء بن فضیل در صفات الشیعه مرحوم شیخ صدوق از امام صادق نقل می کند، مَنْ أَحَبَّ كَافِراً اگر کفار را دوست داشته باشید، فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ بغض خدا است. خدا را دوست ندارید. وَ مَنْ أَبْغَضَ كَافِراً فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ اگر نسبت به دستگاه کفر بغض ورزیدید، خدا را دوست داشتید. حب و بغض با هم است. این روایات حب و بغض را با هم تنیده است. نمی شود شما خدا را دوست داشته باشید و نسبت به دشمنان خدای متعال هیچ موضع گیری نداشته باشید. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم» (فتح/29) این دو با هم است، اصلاً از هم قابل تفکیک نیست. من امام حسین را دوست دارم و هیچ موضع گیری نسبت به یزید ندارم. چنین چیزی شدنی نیست. قلب انسان چنین چیزی نیست. حب و بغض با همدیگر کار می کنند. اگر نسبت به خدا و دستگاه الهی حب دارید حتماً از دستگاه طرف مقابل جدا خواهید شد. اگر جمع های مؤمنین را تعلق دارید آرام آرام از جمع آن طرف مقابل باید جدا شوید. بعضی ها می گویند ما خیلی امام حسین را دوست داریم در جمع-هایی هم هستیم، از آن جمع مقابل جدا شوید. می بینید آسیب می-خورید، آسیب شما برای همان است. این رشته را تمام نکردید، گرفتار می شوید
این روایت را مرحوم صدوق از وجود مقدس امام رضا در اخبار الرضا نقل می کند. حضرت فرمودند یک عده ای دشمنان ما هستند. حضرت اسم می برند. یک فرقه هایی هستند. حضرت فرمودند مَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَبْغَضَنَا، حق ندارید با آنها نسبت محبت داشته باشید. باید نسبت شما با آنها بغض باشد. «بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ» (ممتحنه/4) یک موقع اگر رسیدیم من سوره ممتحنه را عرض می کنم. سوره ممتحنه همین است. صف-بندی باید شکل بگیرد و این صف بندی هم اصل آن حب و بغض های آدم است. در صف محبین باید باشید. آنها را هم دوست داشته باشید و بهترین مثالی که در یک دوره ای خدا به ما نشان داد روابط بچه ها در دوره دفاع مقدس و جنگ ها و جهادها بود. یعنی در یک فضایی، میدان مغناطیس ولایت که انسان قرار می گیرد می-بینید دو آدمی که معلوم نیست چه نسبتی با هم داشتند یک جوری همدیگر را در آغوش می گرفتند و گریه می کردند و از هم قول شفاعت می گرفتند، شما را چه چیزی به هم پیوند داده است. حب امیرالمؤمنین تبدیل به محبت های بین ما شده است. و از آن طرف می بینید یک کسی بوده است در ظاهر نسبتی هم شاید با من داشت ولی دیگر نمی توانم با او جمع شوم. دیگر شده است عدو لله و لرسول، در مقابل امیرالمؤمنین دارد عمل می کند. صف کشی کرده است و دارد کار حضرت را مشکل می کند. دشمن می شود. دشمن یعنی همین. اصلاً سوره مبارکه ممتحنه همین را در آن آیات می-گوید. خداوند متعال می گوید اسوه حسنه خود را در ابراهیم ببینید. «إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ» (ممتحنه/4) قوم خود او بود. «ِانَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّه» (ممتحنه/4) من دیگر نمی توانم با شما جمع شوم. شما مقابل انبیاء ایستادید. مقابل خدا ایستادید. «بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ» (ممتحنه/4) ابداً بین ما و شما عداوت و بغضا افتاده است. «حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ» (ممتحنه/4) تا این که بیاید در وادی ولایت امیرالمؤمنین. آن جا یکی می شویم. در روایت هست که حضرت فرمودند وقتی می جنگید چه کار باید بکنید، اتمام حجت باید بکنید، اگر قبول کردند، آمدند، إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّين، کسی که در صف مقابل بود، وسط محرکه جنگ به هر دلیلی اتمام حجت شد در صف شما آمد، إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّين، برادر شما است. صف خود را عوض کرده است. برادر شما شده است. حضرت فرمودند اگر دشمنان را دوست داشته باشید نسبت به ما بغض دارید. وَ مَنْ أَبْغَضَهُم فَقَدْ أَحَبَّنَا، اگر بغض نسبت به آنها داشتید ما را دوست دارید. مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ عَادَانَا، وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ وَالانَا، وَ مَنْ قَطَعَهُمْ فَقَدْ وَصَلَنَا وَ مَنْ وَصَلَهُمْ فَقَدْ قَطَعَنَا، این روابط را می بینید. وَ مَنْ أَكْرَمَهُمْ فَقَدْ أَهَانَنَا، او را اکرام کنید ما را اهانت کردید. به دشمن اگر اکرام کردید به من اهانت کردید. به امیرالمؤمنین اهانت کردید. این سوال ممکن است در ذهن خیلی از بزرگواران بیاید که یک عده ای ما یک چیزهایی در آنها می بینیم آیا ما باید از اینها جدا شویم. بعضی اوقات اقربای ما هستند. ما باید با اینها چه کنیم؟ حضرت یک جمله ای دارد که ما با عموها و پسرعموهای خود جنگیدیم. من وقتی شمشیر کشیدم بعضی از فامیل های خود را کشتم. خیلی این حرف سنگینی است. این است که در سوره ممتحنه گفته است ما اسوه حسنه برای شما قرار دادیم در ابراهیم وقتی که عزیز خود آذر که عموی او بود و کسی بود که در دامن او بزرگ شده بود از او جدا شد. «تَبَرَّأَ مِنْه» (توبه/114) اعلام برائت کرد. «كَفَرْنا بِكُمْ» (ممتحنه/4) من چشم خود را روی تو پوشاندم. یعنی مؤمن نسبت به دشمن خدا و رسول می گوید من باید چشم خود را روی تو ببندم. این کجا است؟ چه موقع آدم می تواند حتی نسبت به کسی که با من بوده است، نسبتی با من دارد، حتی از اقربا و ارحام ظاهری انسان است، انسان یک جایی صف خود را جدا می کند. فهم این خیلی مهم است که چه موقع، کجا، چه نسبتی باید داشته باشید. خیلی اوقات ما یک روابطی داریم که نمی داند با اینها چه کار باید بکند. ولی قبل از این که این سوال را پاسخ بدهیم آن طرف یاد ما نرود ما مأمور به تشکیل و حفظ یک جمع های دیگر هستیم. جمع های بر محور امیرالمؤمنین که سر آن محبت است، روابط آن، روابط محبت است، تبدیل به ایثار و فداکاری و مرآتیت، عین بودن، چشم هم بودن و امثال این. روایات ما از حقوق بحث کرده است.
خیلی این مهم است که شما اگر اشک یک انسان را بر مصیبت امام حسین دیدید دیگر تکلیف شما با این آدم عوض می شود. اگر یک جایی احساس کردید که اگر گفت مولی علی، امیرالمؤمنین، علی (ع)، وقتی این لفظ را از او شنیدید شما دیگر نمی توانید مثل قبل با این آدم برخورد کنید. این دیگر برادر شما است. تا قبل از آن نشانه های ایمانی از او ندیدیم. اگر نشانه ایمان از او دیدیم. خضوع او را دیدیم، و به میزانی که خضوع بیشتری از او دیدید تکلیف شما سنگین تر خواهد شد. بالاترین تکلیف انسان نسبت به امیرالمؤمنین است که بالاترین حقیقت ایمان است، درجه ایمان است. به مقداری که ایمان طرف مقابل بالا می رود از احترام بالاتری برخوردار است. خیلی باید مراقبت کنیم. من گاهی نگران می شوم می بینم یک کسی به بزرگان دین اهانت می کند خیلی خطرناک است. آقایان گفتند نسبت به کسی که نمی شناسید مراقبت کنید، ممکن است این از اولیاء خدا باشد. به مؤمن بی احترامی نکنید. حضرت فرمودند اگر دشمن را اکرام کنید به ما اهانت کردید. اگر نسبت به آنها بی تفاوت باشید ما را اکرام کردید. وَ مَنْ رَدَّهُمْ فَقَدْ قَبِلَنَا، وَ مَنْ قَبِلَهُمْ فَقَدْ رَدَّنَا، وَ مَنْ صَدَّقَهُمْ فَقَدْ كَذَّبَنَا وَ مَنْ كَذَّبَهُمْ فَقَدْ صَدَّقَنَا، وَ مَنْ أَعْطَاهُمْ فَقَدْ حَرَمَنَا، به او متصل شوید، به او اطعام کنید، به او اکرام کنید، به او صدقه بدهید، به دستگاه کفار کمک کنید، شما چه وظیفه ای دارید به دستگاه کفار کمک کنید؟ شما به دستگاه امیرالمؤمنین کمک کنید. گاهی می آیند سوال می کنند ما می خواهیم برویم فلان جای دنیا ادامه تحصیل بدهیم می گویم بدانید کجا دارید کمک می کنید، به چه کسی دارید کمک می کنید، در سنگر چه کسی دارید اقدام می کنید بروید و اقدام کنید. بزرگانی از ما بودند که رفتند در بلاد کفر تحصیل کردند و برگشتند. مرحوم شهید چمران درس را جای دیگر خوانده است آخر از وسط لبنان و سوریه در آمد. متوجه هست که من در صف چه کسی هستم. انسان ممکن است در یک دوره ای، دوره هدنه و تقیه لا به لای کفار هم زندگی کند. مگر نبی اکرم دوره مکه او همین نبود وسط کفار داشت زندگی می کرد. ولی این جا مقصد من نیست. جمع من جمع آنها نیست. من با جمع مؤمنین باید پیوند بخورم. اقدام من، نصرت من، امکانات من باید پشت سر امیرالمؤمنین صف کشی کند، جهت گیری کند. امکان من، حرکت من، اراده من، سوخت امت نبی اکرم باید بشود، نه این که همه امکانات من پیچ و مهره تمدن دستگاه کفر بشود. آخر هم این همه درسی که ما خواندیم به تحقیقاتی که پشت سر آن به هزار و یک مقاصد دستگاه کفر تبدیل می شود. اصلاً خود این دانشجو نمی فهمد که امکانات او کجا دارد مصرف می شود. شما درس خود را می خوانید، مقاله خود را می نویسید، پول خود را هم می گیرید. ولی نمی-دانید کل این کاری که دارید انجام می دهید کلاً در پازل طرف مقابل است. این را انسان باید مراقبت کند. به تعبیر یک بزرگواری می گفت جوان ها از ما می پرسند برای ادامه تحصیل خارج کشور بروند، ایشان فرموده بود دانید چه کار می کنید و بروید. انسان اگر میزان داشته باشد وسط دل کفار هم پرچم امیرالمؤمنین را بلند می کند.
از وجود مبارک امام حسن عسکری مرحوم صدوق در عیون نقل می-کند. عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لأصحابه [لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ] ذَاتَ يَوْمٍ يَا عَبْدَ اللَّهِ أَحْبِبْ فِي اللَّه، رسول خدا فرمودند در راه خدا روابط حب درست کنید. وَ أَبْغِضْ فِي اللَّهِ، در راه خدا دشمنان را بغض بدارید. وَ وَالِ فِي اللَّهِ وَ عَادِ فِي اللَّهِ فَإِنَّهُ لَا تُنَالُ وَلَايَةُ اللَّهِ، آدم به مقام ولایت و ذیل ولایۀ الله قرار گرفتن نمی رسد إِلَّا بِذَلِكَ، باید با مؤمنین روابط شما درست باشد. و روابط شما با کفار درست باشد. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم» (فتح/29) اگر واقعاً می خواهید به ولایۀ الله برسید باید اینها تنظیم شده باشد. وَ لَا يَجِدُ رَجُلٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ، آدم طعم ایمان را نمی چشد یعنی به ایمان نمی رسد اگر اینها را نداشته باشد. وَ إِنْ كَثُرَتْ صَلَاتُهُ وَ صِيَامُهُ، نماز و روزه همه اینها را دارید ولی روابط شما با مؤمنین درست نیست. روابط شما با کفار تنظیم نیست. به ولایۀ الله نرسیدید، به ایمان نرسیدید. سر ایمان، روابط ما است. بعد حضرت فرمودند: وَ قَدْ صَارَتْ مُوَاخَاةُ النَّاسِ يَوْمَكُمْ هَذَا أَكْثَرُهَا فِي الدُّنْيَا، وضع شما مردم امروز جوری که من دارم می-بینم این است که روابط شما برابر دنیا تنظیم شده است. مواخاۀ بر محور خدا ندارید. توبیخ نبی اکرم است. مواخاۀ شما اکثر بر سر دنیا است. عَلَيْهَا يَتَوَادُّونَ وَ عَلَيْهَا يَتَبَاغَضُونَ، بر محور دنیا همدیگر را دوست دارید و بر محور دنیا هم یک جایی نسبت به همدیگر بغض دارید. و ذَلِكَ لَا يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً، به هیچ درد خدا هم نمی خورد این روابطی که بر محور دنیا است بلکه انسان را در دنیا فرو می دهد. آدم به خاطر دنیا با آدم ها جمع می شود چه می شود، در دنیا همدیگر را کمک می کنیم. همدیگر را در حرکت به سمت حیاۀ الدنیا و تعلق به دنیا کمک می کنیم. همین است که روز قیامت بغض می شود. می بینم شما بودید من را در جهنم فرو کردید. هم شما من را هل دادید، هم من شما را هل دادم. حتماً آن روز روابط انسان بغض می شود.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم. ان شاءالله جمع های ما حول محور امیرالمؤمنین، حول محور نبی مکرم اسلام، حول محور حضرات اهل بیت به معنای واقعی کلمه و ان شاءالله حاصل این جمع-ها را هم در زندگی خود ببینیم. حاج آقای شریفیان عزیز از شما متشکر هستم. آیات پنجاه و یکم تا هفتاد و ششم سوره مبارکه واقعه، صفحه 536 قرآن کریم را امروز به اتفاق تلاوت می کنیم بر می گردیم.
صفحه 536 قرآن کریم
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. وقت در اختیار شما است حاج آقای شریفیان.
شریفیان: بسم الله الرحمن الرحیم. من یک روایت می خواهم بخوانم و عرض پایانی من همین روایت باشد. در این روایت که در تحف العقول از وجود مقدس امام جواد (س) نقل می کند حضرت فرمودند که خداوند متعال به بعضی از انبیاء این جور وحی کرد. أَمَّا زُهْدُكَ فِي الدُّنْيَا، این تو زاهد هستی در دنیا، پیامبر خدا بوده است، در بعضی نقل ها است جناب موسی حتی، و تَعَجَّلْتَ الرَّاحَةَ، زهد آثاری برای زندگی شما دارد، آثار روشنی هم دارد و این است که انسان را راحت می کند. آدم از دنیا که کنده می شود راحت می شود، درگیری انسان برای تعلقات او است. از تعلق دنیا که کنده شود دیگر اذیت نمی شود. خدا به پیامبر خود می گوید زهد شما این جور است. وَ أَمَّا انْقِطَاعُكَ إِلَيَّ فَتَعَزُّزُكَ بِي، این که تو به من منطقع هستی این هم سبب عزتمند شدن خود شما است. یعنی زهد شما و انقطاع شما به سمت من منافع اینها را و خیرات آنها را راحت در زندگی خود می بینید. ولکن اینها را که دارید این را هم دارید؟ وَ لَكِنْ هَلْ عَادَيْتَ لِي عَدُوّاً أَوْ وَالَيْتَ لِي وَلِيّا، با دوستان من هم دوست هستید و با دشمنان من هم دشمن هستید. حضرت دارند می گویند زهد شما و حتی انقطاع شما نسبت به من خیلی خوب است ولی مهم است. ولی اینها خیلی فرق می کند با این که به خاطر من یک نفر را دوست داشته باشید و به خاطر من از یک کسی بدت بیاید. این خیلی کار سختی است. حضرت می فرمایند که زهد شما که راحت شما است. انقطاع شما که عزت شما است. اما کجا آن جایی است که آدم بتواند به خاطر خدا کسی را دوست داشته باشد. به خاطر خدا وقتی می خواهید محبین و شیعیان و اهل ایمان را دوست داشته باشید باید خون دلها بخورید. در بعضی از روایات ما این نکته را توضیح داده است. محبت و شکل دادن جمع مؤمنین ثقل ها و سنگینی هایی دارد، موانعی دارد که باید از آن عبور کنیم. پوست آدم کنده می شود تا این روابط شکل بگیرد.