هیچ کاری بزرگتر از این نیست که انسان بتواند در مسیری قدم بردارد، سهمی داشته باشد، بالاخره یک نقشی داشته باشد که آن مسیر منتهی شود به دلگشایی، منتهی شود به تعبیر قرآن به شرح صدر، به اینکه سینههایی گشادهتر، ظرفیتهای بیشتری به وجود بیاید. منتها موضوعی را که امروز اگر شما هم صلاح بدانید و پیگیری کنید، بحث خانواده است. به نظرم خانواده هر چقدر از آن حرف بزنیم، صدای سخن عشق است که از آن خوشتر ندیدیم.
شریعتی: متأسفانه خانواده جزء موضوعات غریب و محجور است در بین موضوعاتی که طرح میشود و به نظرم هر چقدر به آن پرداخته شود ارزش دارد.
سرلک: چون اهمیت آن خیلی بالا است. خانواده پرظرفیتترین امکانی است که خدا برای رشد مادی و معنوی ما قرار داده است. یعنی هم از جهت مادی و هم از جهت امکاناتی که انسان میتواند در این پیوند خانوادگی به دست بیاورد، از نظر مادی یعنی شرایط عرفی، هم از نظر معنوی، یعنی اوج معنویت آن آنجایی است که در قرآن وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماما را بعد از مسئله خانواده مطرح میکند که «رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ» خدایا به ما خنکی چشم در خانواده بده. یعنی دلگشا باشیم، نسبت به هم مهربان باشیم، به هم افتخار کنیم. و بعد میگوید: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماما» یعنی آن تقوایی که مأموریت اصلی همه ما در این عالم هست، اصلاً این ماه رمضانی که پشتسر گذاشتیم، برای این بود که به تقوا برسیم. تقوا یعنی اولویت خدا در تصمیمگیریها. تقوا یعنی اینکه ما سر دو راهیها که قرار میگیریم، یک مکس بکنیم ببینیم کدام طرف این خداییتر است. تا آنجایی که میتوانیم. هر چقدر سمت خدا برویم، این گشایشها، فتوحات، برکات بیشتر خواهند بود. اگر سمت خدا نرویم، به تعبیر قرآن به معیشت ضنک میرسیم. «مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكا» ما سر دو راهیهای فراوانی قرار میگیریم. تقوا یعنی آن ور خدایی را انتخاب کنیم. آن وقت برای این آمدهایم. قرآن میفرماید: امام المتقین بودن یک بستر در بستر خانوادگی شکل میگیرد. یعنی «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماما» ظرفش آنجا است. لذا محبوبترین بنا، بنای خانواده است. به شرطها و شروطها. البته نه اینکه آقا و خانم که اسمهایشان در شناسنامه هم رفت اینها خانواده تشکیل دادهاند. حقوقی بله. شدند قانونی. مثل اینکه هر خانمی که بچه به دنیا بیاورد مادر نشده است. مادر شدن یک ظرفیت بزرگی است، پدر شدن یک ظرفیت مهمی است. به هر حال خانواده به تعبیر امروزیها یک ظرفیت نرمافزاری است که شبیه آن برای رشد انسان از جهت مادی و معنوی طراحی نشده است.
شریعتی: جامعه ما را هم همین خانواده میسازد.
سرلک: اصلاً شما ببینید، خانوادهها، نهادهای اجتماعی، طبق یک قرارداد نانوشتهای انگار خانوادهها بخشی از مسئولیتهای خود را به اینها واگذار کردهاند و این اصلاً خوب نیست. به شرطی خوب میشود که آن سازمانها نگاه خانوادگی داشته باشند به خودشان، به اعضایشان. یعنی مثلاً یک وزیر، یک رئیسجمهور، یک رهبر، یک مدیرکل، خودش را پدر بداند. اینکه امیرالمؤمنین ارواحنا فداه، رسول خدا به ایشان میفرماید: انت و انا ابواه هذه الامه، آن نگاه پدری. اینکه کل جامعه یک خانواده است. اگر این نگاه در سازمانها وجود داشته باشد یعنی فرض کنید یک مدیر کل، یک وزیر، حداقل مسئولیت را، او خانواده را در برابر خودش نه یک سازمان را. لذا غم و غصه آنها را بخورد، در شادیهایشان همراهی کند.
شریعتی: آن وقت جنس دغدغهها کلاً متفاوت میشود.
سرلک: متفاوت میشود. گارد ما و موضع ما، اگر موضع خانوادگی شود، برکات ما خیلی زیاد خواهد بود. این اصلاً در مطالعات اجتماعی ثابت شده است. یعنی اگر اعضای یک سازمان کاملاً فنی، کاملاً صنعتی، احساس کنند یک پیوند خانوادگی، پیوند برائت. همین که قرآن میفرماید: «انما المؤمنون اخوه» که بین مؤمنین اخوت و برادری برقرار است. یعنی برادر خواهر هم هستند. اصلاً الخلق عیال الله. همه ما خانواده خدا هستیم به یک معنا. اگر این احساس و این نگاه وجود داشته باشد، همه برکات سرازیر خواهد شد. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا» همان تقوایی که «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماما»، همان تقوایی که وقتی پیغمبر خدا از حضرت امیرالمؤمنین ارواحنا فداه بعد از ازدواجشان با حضرت مرضیه پرسیدند فاطمه را چگونه یافتی، عرض کردند «نعم العون علی تقوی الله یا علی طاعة الله». یعنی آن بستری که قرار است ما را به تقوا برساند خانواده است. اگر این شکل بگیرد، برکاتی مادی معنوی به وجود میآید که اصلاً هیچی نمیتواند جای آن را پر کند.
شریعتی: تمام اینها منجر میشود به همان حال خوشی که اول برنامه اشاره کردید.
سرلک: همان حال خوش، همان شرح صدر. همان چیزی که ما برای آن در این دنیا آمدیم.
شریعتی: همان چیزی که متأسفانه خیلی از ما نداریم و گمشده ما هست.
سرلک: همانی که خدا ما را برای آن آفریده است. «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُون» خدا ما را برای شادی آفریده است، خدا ما را برای سرور آفریده است، خدا ما را آورده در این عالم کیف کنیم، لذت ببریم و همه اسبابش را هم جمع کرده است. کیف و لذتی که اتفاقاً بخشی از آن از دل سختیها است که حالا اشاره خواهم کرد. سختیها و رنجها و فهم درست آنها به وجود میآید. این گلها اگر معطر هستند، اگر زیبا هستند، به خاطر این هست که رنج و سختی تاریکی و سردی زمین را تحمل کردهاند. این رنجها هستند که گنجها را به دنبال میآورند. به هر حال خانواده واقعاً پایهایترین و اساسیترین موضوع است و بسیار اتفاق در عین حالی که سهل است و راحت است ولی دشوار است. یعنی خیلیها هستند نتوانستهاند این را به نتیجه برسانند. عرض کردم با عشق، با محبت، با علاقه، به سراغ هم آمدهاند ولی چون نتوانستهاند به الزامات آن پایبند باشند، مهارتهای آن را بلد باشند، بعد از یک مدتی به تنفر، به دعوا، به کشمکش، به جدایی، به انواع و اقسام اختلافاتی که سراغ داریم. پس خانواده جا دارد که راجع به آن درست فکر کنیم که اگر اینجا درست بشود به عنوان کوچکترین واحد جامعه، اگر این سلول را توانستیم به سلامت برسانیم سر جای خودش، درست این پیوند اتفاق بیفتد، جامعه حتماً به قول معروف بهرههای مادی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، همه اینها را استفاده خواهد کرد. اینکه دنیا نگران خانواده است واقعاً. الان خیلیها از اینکه خانه دارند ولی خانواده ندارند نتایج آن را دیدهاند برگشتهاند. یعنی خانوادههای بیهویت در واقع. این دارد اتفاق میافتد. به هر حال آن چیزی که میخواهیم بگوییم، یکی از چالشهای بزرگی که الآن ما داریم مشکلات اقتصادی است. فشار گرانی، تورم مهارگسیخته که حالا منتظر هم بودیم این شرایط جدید و دولت بهتر شود. باز متأسفانه اخباری که داریم میشنویم به لحاظ اقتصادی نه تنها بهتر نشده است، در بخشهایی از آن واقعاً مردم فشار شدیدتری را دارند احساس میکنند. من به نظرم رسید راجع به این حرف بزنیم که این ظرفیت بزرگ خانواده به علاوه این شرایط موجودی که گریبانگیر همه ما هست، آیا الزاماً نتیجهای که بعضیها به جمعبندی آن رسیدهاند که بیحوصله باشند، پرخاشگر باشند، حتی راجع به اصل زندگیشان دچار تردید شوند. اصلاً من چرا زن گرفتم؟ چرا شوهر کردم؟ این چه اشتباهی بود. و خلاصهاش اینکه مشکلات اقتصادی آوار بشود و اختلالات رفتاری را به وجود بیاورد.
شریعتی: یعنی آیا میشود که این مشکلات اقتصادی و فشار روانی او را در خانواده حل کرد یا نه؟
سرلک: بله. نه فقط با تزریق پول و بودجه و برنامهریزی که آن سر جای خودش است. بنشینیم آن را تحلیل کنیم. ببینید یک وقتی ما راجع به خانواده یا راجع به هر مسئلهای داریم حرف میزنیم، از ساحت نقش فردی خودم که منِ این شخص، این آدم، نسبت به این مسئله چه موضعی، چه نگاهی، چه واکنشی داشته باشم. این یک مسئله است که معمولاً این قاطی میشود با آن وقتی که ما راجع به ساحت مدیریتی راجع به این مسئله میخواهیم حرف بزنیم. مثلاً معضلات خانواده را انگار مثلاً من گاهی اوقات دیدهام. بعضیها میآیند راجع به آمارها و راجع به اینها صحبت میکنند. آقا شما ده آباد خودت را درست کن. تو بیل به باغچه خودت بزن. بله، اگر شما در جایگاه وزیر جوانان بودید، معاون رئیسجمهور بودی، رئیسجمهور بودی، رئیس مجلس بودی، کمیسیون فرهنگی اجتماعی بودی، راجع به ساحتهای مدیریتی و کلان که باید هم باشد، آنجا هم بسیار جای حساس و مهم و ضروری و لازمی است و البته در هم هم تأثیر دارند ولی عرض و ادعایی که داریم این است که میشود. این را به فضل خدا اگر فرصت باشد راجع به آن صحبت کنیم و اثباتش میکنیم.
شریعتی: همین الآن صحبت کنید.
سرلک: که میشود علیرغم همه مشکلات و دشواریها و کچتابیها و گرانی و فقر و این چیزهایی که در ذهن و روان ما چنبره انداخته و یک سری اختلالات ارتباطی را به وجود آورده است، میشود با همان بحث ظرفیت که اشاره کردم، میشود با اینها مدارا کرد و میشود این همه عصبانی و این همه به هم ریخته و این همه ناشکر و ناسپاس نباشیم. میشود. این شدنی است.
شریعتی: چطوری شدنی است؟
سرلک: باید راجع به چند مسئله حرف بزنیم. مسئله اول این است که آقای شریعتی و بینندگان بزرگوار، حقیقتاً تمام معادلات ما، معادلات فردی ما در عرصههای گوناگون، معادلات اجتماعی ما، معادلات ملی ما، همه اینها. اینها به علاوه خدا به نتیجه دیگری میرسند. ما خدا را که منها میکنیم، گفت هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر/ آرامتر از آهو، زیباتر از شیرم/ هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر. خودم منهای خدا میخواهم کاری را درست کنم، رنج از پی رنج آید، زنجیر پی زنجیر. باور کنید افزودن خدای متعال به حل معادلات ما، ما را به نتایج دیگری میرساند. در سوره مبارکه شعراء یک تصویر زیبایی را ارائه میدهد. وقتی که قوم موسی آمدند و به کنار رود نیلی رسیدند و فرعون با سپاهیان تا بن دندان مسلح و خشمگین خودشان رسیدند. آنجا قرآن نقل میکند «فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعان» وقتی هر دو گروه هم را دیدند، «قالَ أَصْحابُ مُوسى إِنَّا لَمُدْرَكُون» گفتند پدر ما را درآوردند. بابای ما را جلوی چشم ما آوردند. اینها به کسی رحم نمیکنند. اینها همان هستند که سحره را دست و پایشان را، چپ و راست قطع کردند آویزان کردند. حضرت موسی همین را فرمود:«إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِين» بابا معادلات شما منهای خدا همان است که «إِنَّا لَمُدْرَكُون» باید بگویید. اما «مَعِي رَبِّي» را اضافه کنید. «سَيَهْدِين» راه است. ما به دریا حکم طوفان دادهایم. همه معادلات، معادلات اقتصادی، معادلات نظامی. حاج قاسم سلیمانی چرا در عرصه نظامی، آن فرمانده ارشد امریکایی میگوید که او یک ژنرال بینظیر بود در تاکتیکهای نظامی. چون حاج قاسم سلیمانی معادلاتش را به اضافه خدا حل میکرد. یعنی ما این مدار بستهای که برای خودمان درست کردهایم و به همین خاطر امید به خدا، امید به راهگشایی او، امید به یاری او، امید به نصرت او را بعضی از ما باور نداریم.
شریعتی: «لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا»
سرلک: ان الله معنا. خیلی. اینکه خدا را نه در خالقیت بلکه در ربوبیت، در مدیریت عالم، ببینیم، حس کنیم. خدا وجود دارد. خدا افسانه نیست. خدا فقط مال مد ولاالضالین نمازهای ما نیست. خدا مال مجموعه شرایط ما است که اتفاقا و از قضا «فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُون» که خدا میگوید که ما اینها را گاهی اوقات با درگیریها روبهرو میکنیم. «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُون» اینها فکر کردند. محاسبهشان غلط است. ما اینها را قرار میدهیم در یک شرایطی که ببینیم آنجاها چند مرده حلاج هستند. آنجا ما خدایشان هستیم یا نیستیم. یا خدا مثلاً مال مسجد است، مال شب احیاء و قرآن به سرگیری و بک یاالله. حالا ایام عید هم هست. گفت یک کسی داشت میگفت بک یا الله، سقف کمی تکان خورد، این فکر کرد دارد سقف میریزد، گفت: نه، نک یا الله. ما اکثراً میگوییم نک یا الله. میگوییم خدا این را گفته است، میگوییم ما خودمان حل میکنیم. فلان هست. واقع ماجرا این است که ما به قول مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری میگویند رحمة الله علیه یک سخنرانی رفته بود، دو تا جمله گفته بود یک سری پای منبر ایشان منقلب شده بودند. گفت جمله اولش این بوده است که مردم از اول عالم تا حالا، همه انبیاء و اولیاء آمدهاند به ما بگویند برای خدا شریک قائل نشوید. اما منِ جعفر شوشتری میخواهم به شما بگویم مردم کمی هم خدا را شریک کارهای خود بکنید. یعنی یک کاسب خدا را به علاوه کسب و کارش قرار بدهد میشود حبیبالله، آن وقت گرانفروشی نمیکند، آن وقت کمفروشی نمیکند. یک کارگر، یک استاد، یک طلبه، هر کسی به علاوه خدا راندمان کاری او بالا میرود. مخاطبش، مشتریاش راضیتر میشود. این توافق و این الفت اجتماعی بیشتر میشود. یک زن و شوهر به علاوه خدا نسبتهای عاطفیشان را برقرار کنند به مهرورزی میرسند چون خدا این را دوست دارد، منهای خدای متعال به خیانت میرسند. خب معلوم است که بنیاد خانواده... پس مسئلهای که ما بتوانیم به شرح صدری که اشاره کردیم برسیم، این هست که باید حتماً و بدون تردید ما به ماه رمضان نیاز داریم، به سحر نیاز داریم برای اینکه خدا را بیاوریم، باور کنیم با همه وجودمان که بابا این خدا هست. این خدا مال توی کتابها نیست، این خدا مال سخنرانی نیست. این خدا مال یک مناره مسجد درست کنیم، یک نئون بزنیم الله آنجا نیست. اولیاء خدا این شکلی هستند. «يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِم» وقتی که دراز کشیده است، وقتی که خوابیده است و خدا برای او وجود دارد. حتماً به علاوه خدا معادلات ما یک جور دیگر حل میشود. من یک وقتی با بعضی از دانشجویان شوخی میکردم، میگفتم به علاوه خدا جلسه امتحان میشود تقلب نه. به علاوه خدا میشود نمره واقعی خودت که به آن افتخار کنی. اگر خدا را حذف کنی، یک چیزهایی... داستایوسکی حرف جالبی میزند. همین را میگوید. میگوید شما خدا را بردارید، خیلی چیزها مجاز میشود. مجاز میشود یعنی خیلی چیزها دیگر خودت را رها میکنی. دنیا دار تکلیف است. بالاخره نتایج همه کاراهای خود را که ما اینجا نمیبینیم. مثل زندگی پس از زندگی میخواهد که طرف برود یک تجربهای بکند، آنجا بخشی از آن را ببیند. ما اینجا نتایج و پیامدهای آن را نمیبینیم. گفت یک آقایی گفته بود اگر کسی سرش را در ماه رمضان زیر آب بکند، روزهاش باطل است. بعد آن آقا آمد فردا گفت آقا این مسئلهای که شما دیروز گفتید غلط بود. گفت چطور؟ گفت من دیروز رفتم سرم را زیر آب کردم، روزهام هم باطل نشد. ما فکر میکنیم همه پیامدها و همه آثار را ما باید درک کنیم. درک نمیکنیم. الآن خیلیها هستند که سرطان دارند نمیدانند. واقعاً نمیداند. طرف سرطان دارد، همین الآن شق و رق دارد راه میرود ولی اگر برود آزمایش بدهد، آنجا معلوم میشود که سرطان دارد. یعنی بیشترین و بزرگترین درد را در درون خودش دارد ولی احساسی از آن ندارد. درد که میگوییم یعنی بیماری. دردش را حس نمیکند. اینطوری نیست که ما همه پیامدها را بتوانیم احساس کنیم و درک کنیم. یک ایمان به غیبی میخواهد که رفته رفته چشمی در وجود ما پلک باز کند که بفهمیم که به علاوه خدا اگر حل کنیم دیگر مهم نیست چی نداشته باشیم. چرا؟ چون خدا جای همه است. اینکه اباعبدالله میفرماید: «من لذی فقد من وجدک» هر که تو را پیدا کرد، چی گم کرده است؟ چون تو جای همه چیز هستی. نه یعنی یک انتزاع. یعنی خدا از عهده برمیآید. «أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَه» خدا میتواند. اگر ما او را وکیل خودمان در حل معادلات زندگیمان بکنیم، او از عهده مشکل ما برمیآید. چطوری؟ گفت تو پای در این ره نه و هیچ مپرس/ چون ره به تو گویدت که چون باید رفت. «يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» از یک جایی میرساند که تو فکر آن را هم نمیکردی. همه ما بینندگان عزیز، شخص من، حتماً آقای شریعتی، رفقایی که اینجا هستند، در طول عمرمان برای ما یک حادثههایی به وجود آمده است که فوقالعاده جذاب بوده ولی اصلاً فکر آن را نمیکردیم. باز چون ایام عید است، اجازه بدهید من یکی از آنها را برای شما بگویم. ما یک وقتی با دوستان خود رفته بودیم کوه، خدا رحمت کند این بزرگوار از دنیا رفت. خلاصه تور ماهیگیری آورد، کفشش پاره شده بود. کف کفشش پاره شده بود هی نخ دور آن میبست و چند قدم که میرفت پاره میشد و خیلی سخت بود. رفتند ماهی بگیرند. ایشان تور ماهیگیری را که انداخت در آب که ماهی بگیرد، ما هم آمده بودیم آتش روشن کرده بودیم. همان شماره کفش، همان پا، همان مارک، فقط یک رنگ دیگر، یک دانه کفش آمد در تور ماهیگیری او. ماهی نگرفت. یک کفش همان لنگه، همان شماره، همان مارک. گفت فقط رنگ آن فرق میکند. گفتیم شبهای قدر باید بیشتر تلاش میکردیم. رنگ آن را فرشتهها برای تو تیک نزدهاند. یعنی از این حادثههایی که اصلاً در نظام معادلات زندگی ما نمیگنجد.
شریعتی: در زندگی خود ما هم زیاد پیش آمده است ولی ساده از کنار آن رد شدیم.
سرلک: رد میشویم. میگذاریم به حسابهای دیگر. بابا خدا حواسش به همه چیز هست. خدایی که میگوید برگ درخت میافتد من حواسم هست. پس نکته اول این است: این مشکلات اقتصادی را ما بودجه و فروش نفت و اینها را که نمیتوانیم حل کنیم اما در درون خودمان، وجود خودمان را خداییتر کنیم، حتماً این زندگی ما از این کژتابیها نجات پیدا میکند. حتماً خلقمان بهتر میشود. فراوان من از این راه، همینطور دارد خاطرات آن در ذهن من مرور میکند که بابا خدا کارش را بلد است. ما قبولش نداریم. ما فکر میکنیم خدا ممکن است به بعضی از چیزها توجه نداشته باشد. میگفت یک دهی بود خیلی سگها اذیت میکردند و پاچه مردم را میگرفتند. یک اهل معنایی هم آمد آنجا و یک شخصی رفت گفت این سگها خیلی ما را اذیت میکنند. یک ذکری، وردی به ما یاد بده. گفت این آیه «وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيدِ» را بخوانید، انشاءالله اذیتتان نمیکنند. گفت: مطمئن هستی؟ گفت مطمئنم. بلند شد برود این چماقش را برداشت گفت چرا چماقت را برمیداری؟ چرا گرزت را برمیداری؟ گفت همان آیه را بخوان سگها اذیت نمیکنند. گفت حاج آقا شاید سگها عربی بلد نبودند. یعنی ما گاهی اوقات فکر میکنیم شاید خدا فکر خیلی از جاها را نکرده است.
شریعتی: ما یک وقتی به اتفاق آقای رکنی رفتیم دیدن حاج آقای نظری منفرد. خیلی نازنین و دوستداشتنی هستند و انشاءالله هر جا هستند سلامت باشند. ایشان یک عمل جراحیای انجام داده بود، ما رفتیم عیادت و ملاقات ایشان بیمارستان. بعد از سلام و احوالپرسی ایشان گفتند من داشتم به این آیه فکر میکردم. «وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُه» خیلی آیه عجیبی است. ایشان وقتی گفت خیلی آیه عجیبی است، من دلم لرزید. گفت ما ایمان نداریم. اعتقاد نداریم به اینکه «فهو یخلفه» و این همان منهای خدا در معادلات ما است.
سرلک: ترجمه این آیه این است که هر چه شما در راه خدا بدهید، خدا جای آن هست. خدا جای آن را پر میکند. خدا خودش «ان الله یاخد الصدقات، ان الله اشتری» خدا طرف حساب است. ما این را باور نکردیم. اینها همه به علاوه خدا است. اگر خدای متعال را نه در زبان، نه در ادعا، نه در موقع سخنرانی و برنامه تلویزیونی و اینها بگوییم خدا. خدا واقعاً برای ما خدا باشد چون خود خدا میفرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْف» بعضیها هستند روی حرف خدا را میپرستند. ظاهری. بعد قرآن میگوید ویژگیهای اینها این است که «فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ» و اگر در این راه یک چیزی گیرشان بیاید میگویند دم خدا گرم. اما همینها «وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ» همین آدمها خدا یک جاهایی آنها را محروم میکنند. من یک وقت به یک آقایی گفتم خدا ارزان نیست، تو باید پول آن را پیدا کنی. خدا ارزان نکرده همه مشتری شوند. راهی را که به قول مرحوم آقای صفایی یک وقت هم شما در یکی از سحرها به این جمله اشاره کردید. راهی را که امام حسین بیسر رفته، همه وجودش را در آن گودی قتلهگاه برده است و همه سخنش هست که خدایا تو داری میبینی. آن راه را نمیشود هر طوری رفت. بخواهم خیلی آخوندی آن را بگویم، خیلی دینی آن را بگویم، یکی از بهترین راههایی که میتواند تابآوری ما در برابر این مشکلات بیشتر شود، این است که خدا را وسط کارزار ببینیم و واقعاً اعتماد به خدای متعال، معادلات ما را و واکنشهای ما انتخاب میکند.
شریعتی: ریشه این کجا هست؟ یعنی چرا؟ چرا این اتفاق نمیافتد؟ او که نعمالوکیل است. تمام این چیزهایی که شما گفتید. علی القاعده باید آدم برای اینطور وکالت دادن به خدا بزرگ سرقفلی بدهد ولی چرا سراغ او نمیرویم؟
سرلک: قرآن گفته چرا. گفته چون احساس بینیازی میکنیم. پندار بینیازی میکنیم. قرآن میفرماید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» میگوید اگر بپندارد بینیاز است. مثلاً فرض کنید طرف یک ذره پول پیدا میکند، یک جوان یک کمی جمال دارد، زیبایی دارد، در فضای مجازی 4 تا فالور دارد، 5 نفر به او میگویند بهبه! چهچه! ال است، بل است. این فکر میکند که نیازی به خدا ندارد. لذا فرمان خدا را نادیده میگیرد. به فرمان خدای متعال بیاعتنایی میکند. قرآن میگوید ریشهاش پندار بینیازی است. حقیقت ماجرا این است که ما نسبت به خدای متعال خیلی فقیر هستیم. همین الآن من نشستهام اینجا دارم صحبت میکنم، جنابعالی دارید میشنوید، بینندگان عزیز دارند ملاحظه میکنند. همین حرف زدن، همین نگاه کردن، همین شنیدن، اینها همش به اذن خدا است، اینها به فعل خدا است، اینها مال خدا است. مثل این برق. این برقهایی هست که روشن است. درست است که لامپ آن هست ولی یک لحظه جریان الکتریسیته در آن نباشد، نوری در کار نیست. درست است من چشم دارم، گوش دارم، دست دارم ولی اگر اراده او نباشد این مثل لامپ خاموش است. یک لحظه آن ارادهاش را بردارد. به خاطر همین ما لحظه به لحظه مورد عنایت و مورد افاضه او هستیم. آن به آن ما داریم به یک معنا ایجاد میشویم. آن به آن، لحظه به لحظه. و البته این باور، باور خیلی سختی است ولی میخواهم بگویم که اصل آن این است که لذا اهل بیت هی به خدا عرض میکردند خدایا من را با بیچارگیهایم آشنا کن، من را با بیچارگیهایم آشنا کن. بحث اصلی ما بحث خانواده است. ما میگوییم این خانواده که بیشترین ظرفیت رشد مادی و معنوی ما را دارد، در شرایط فعلی به یک کژتابیهایی، به یک فشارهایی، به یک درگیریهایی، واقعاً برای خیلیها دشوار شده است. به تعبیر امیرالمؤمنین فقر مدحشه عقل است. یعنی واقعاً یک وقتها عقل آدم از کار میافتد. اما اگر شما از قبل باورهایت را پررنگ کنی که خدا هست، همان خدای آدمهای پولدار، خدای آدمهای فقیر هم هست. این و این فقر انسان را به یک مرحله دیگری میبرد. پس اصل آن این است. این شاید از نظر بعضیها یک سری حرفهایی است برای تلویزیون، برای سخنرانی، برای کلی، انتزاعی، ای باب اینها هم دلشان خوش است، اینها هم مثلاً... شاید اینطوری هم هستند. بعضیها ممکن است که اینطوری برداشت کنند. ولی راهی که خوبان رفتهاند و این راه را زندگی کردهاند همین است. این یک. دو، در زندگی آقای شریعتی عزیز ما لازم داریم صمیمیت را. اولاً بدانید آقایان و خانمها، مسئول زندگی مرد است. یعنی هر مشکلی در زندگی هست حتی اگر مرد مقصر آن نباشد، اگر درست مدیریت نکند، او مقصر اصلی است. همسر دارد یک مطلبی میگوید ممکن است که مطلب او درست نیست. اگر فضای زندگی درست است که در آن سختی است، درست است که در آن دشواری است، اما اگر رفت به سمت تلخی، رفت به سمت سردی، یعنی این سختی مدیریت نشد.ننشستند. با هم حرف نزدند. که میدانید صمیمیت هم اساسش با گفتگو است. با گفت و شنود است. هنر شنیدن داشتن. تأییدهای به موقع کردن. احساس غمگساری کردن. دست نینداختن درد دل دیگران. وقتی همسرت دارد حرف میزند، این چی هست میگویی. برو ببین زنهای مردم چطوری زندگی میکنند. اصلاً این حرف ارزشی داشت تو بگویی. نه، باید حتماً با چشم او مسئله را ببینی.
شریعتی: همزادپنداری کردن.
سرلک: واقعاً. صمیمیت. الآن اکثر خانوادهها که دچار مشکل میشوند، مشکل آنها مشکل صمیمیت است. صمیمیت ده فرع دارد. شاخههای گوناگونی دارد. نمیتوانیم. طبیعتاً فرصت آن نیست. ولی در کنار آن معنویت و خدا را در معادلات و حل معادلاتمان جدی گرفتن، بحث صمیمیت است. صمیمیت یعنی داد و ستد عواطف. یعنی درک متقابل.
شریعتی: دیوار نکشیدن.
سرلک: خوشبختی یک پیششرط اصلی دارد، درک متقابل است. خوشبختی بین زن و شوهر، بین اعضای خانواده. خوشبختی بین مردم و مسئولین. اگر مردم احساس کنند مسئولین آنها را درک میکنند. واقعاً بسیاری از مشکلات برای آنها حل میشود و قابل درک میشود. قابل هضم میشود. الآن شما ببینید نسبت به زندگی خانوادههای بعضی از مسئولین چقدر مردم واکنش نشان میدهند. به نظر من این خیلی عالی است. این را باید تبریک بگوییم. این حساسیت در جامعه لازم است. البته نباید از انصاف و عدالت و اخلاق خارج شود ولی این خیلی مهم است. اگر مردم احساس کنند مسئولین خانوادههایشان شبیه آنها زندگی میکنند، شک نکنید بسیاری از این درد و غصهها حل خواهند شد. بسیاری از این پرخاشها، ناراحتیها، عصبانیتها، آستانههای پایین تحمل. اینها برطرف میشود. اما ببینید از فقر بدتر تبعیض است. تبعیض یعنی من احساس کنم در یک جامعهای دارم زندگی میکنم که چیزی حق کسی نیست ولی از آن برخوردار است. معنای آن این میشود که من احساس سرخوردگی میکنم. جوان احساس ناکامی و عقدههای درونی میکند. تبعیض. چرا؟ تبعیض چه بلایی سر ما میآورد؟ تبعیض اتفاقی به نام درک متقابل را به هم میزند. میگوییم آن سوی خودش است. او مال خودش دارد فقط فکر میکند. پس من چی؟ من هم در یک رقابت باطل میخواهم وارد شوم. آن وقت همین درک متقابل در خانواده بیاید، یعنی زن و شوهر نسبت به همدیگر در سختیها، در مشکلات، در عصبانیتهایشان، در مهربانیهایشان، درک متقابل داشته باشند. آقای از در خانه که وارد میشود، خانم بگوید آقا شما خسته شدی، آقای لابد امروز روز سختی داشتید. آقا که وارد میشود یک نگاهی بکند بگوید خانم شما چقدر امروز اینجا زحمت کشیدید. خانم خدا به شما قوت بدهد. چقدر اینجا تمیز شده، چقدر همه چیز مرتب است. اگر درک متقابل باشد، این تفاهم و صمیمیت حقیقتاً میتواند یک ظرفیتی را ایجاد کند که خانوادهها علیرغم سختیها امکان محبت، امکان رشد، امکان حرمت به سمت اهدافشان بیشتر باشد.
شریعتی: و چقدر در تربیت بچهها تأثیرگذار است.
سرلک: بله. اگر یک خانوادهای، خانواده مسئولیتپذیر باشد یعنی نسبت به همدیگر توجه داشته باشند. من یک وقتی گفتم. گفتم مثلاً یک وقتی آقا عجله دارد عینکش یا دستهکلیدش را یا خانم عجله دارد کیفش را نمیداند کجا گذاشته است. آقا کجا گذاشتم؟ نمیدانم. تو همیشه حواست پرت است. تو یک جایی بگذار. خب پاشو بگرد. پاشو طرف احساس کند که وقتی که وقتش کم است، دسته کلیدش را جا گذاشته است، تو غصه او را میخوری. دقیقاً همان موقع نمک روی زخم میپاشی. تو حواست پرت است. بابا منظم شو. شروع میکند به درس اخلاق دادن. کل روز این آدم را به هم ریختی. میخواهم بگویم صمیمیت یعنی درک متقابل. یعنی من خودم را بگذارم جای او. الآن دوست داشتم چه واکنشی را ببینم؟ خیلی سخت است ولی از یک جایی به بعد، ملکه ما که بشود اصلاً... چند وقت پیش شما دیدید. خدا رحمت کند همسر آیت الله جوادی آملی را. هر چقدر از عمر زندگی مشترک آدمهای اینطوری بیشتر میگذرد، اینها به هم صمیمیتر، عاشقتر میشوند. نه مثل بعضی از جوانها که صبح عاشق میشوند، بعدازظهر فارغ میشوند. اه، این تلفن من را ریجکت کرد. رد تماس داد. پس ما دیگر به درد هم نمیخوریم. بابا بیخیال. یعنی هم الکی به هم گره میخورند، چون گرههای شل هستند الکی باز میشوند. پس در کنار آن معنویت که اساس مسئله است برای تابآوری در مشکلات، صمیمیت. صمیمیت هم پرچمش در گفتگوهای صادقانه، گفتگوهای بااحساس است. من یک وقتی سر کلاس داشتم حرف میزدم، یکی از دانشجوها سرش پایین بود. گفتم عزیزم به من نگاه کن. گفت استاد دارم گوش میدهم. گفتم نه، گوش دادن تو را من باید ببینم. من باید واکنش تو را در چهرهات احساس کنم. اگر یک حرف میزنم تو بیتفاوت هستی، من باید حرفم را درست کنم. من باید واکنش نشان بدهم. به همین خاطر شنیدن فعال. مثلاً طرف به خانمش نگوید حالا بگو. چی داشتی میگفتی؟ بعد دارد تلویزیون نگاه میکند. مثلاً دارد سمت خدا میبیند. یا در گوشی خود است. در فضای مجازی است. حالا چی بود؟ چی میخواستی بگویی؟ حالا بگو دیگر. نه، گوشی را بگذاری کنار، ده دقیقه، یک ربع. آن ده دقیقه یکربع آن آرامش خاطر، آن نوازشگری خیال را میآورد و بعد واقعاً آن اتفاقی که باید در فضای زندگی به عنوان همراهی، سازگاری رخ بدهد، رخ خواهد داد. پس یکی هم بحث صمیمیت است که بسیار مهم است. بحث بعدی یا عمل بعدی که باید انجام بدهیم، بحث ابراز محبت است. محبت. ما گاهی اوقات میگوییم خودش میداند من با کارهایم اثبات میکنم. نه. محبت میدانید یعنی چه؟ یعنی پیامی را من در گفتارم یا در رفتارم منتقل کنم که طرف احساس خوشایندی راجع به آن داشته باشد. یعنی بر اساس مزاج او؛ مثلاً فرض کنید من متوجه میشوم که شما انگشتر دوست دارید. مثلاً به هر شکلی. انگشتر برای شما بخرد. آن است که محبت را منتقل میکند. نه اینکه مثلاً فرض کنید من بروم میز مطالعه برای تو بخرم. من این را کجا بگذارم؟ چی کارش کنم؟ محبتی که گاهی اوقات با کلام است، گاهی اوقات با نگاه است، گاهی اوقات با رفتار است.
شریعتی: این مستلزم این است که ما به آن فکر کنیم. یعنی برای محبت برنامهریزی داشته باشیم که خیلی وقتها نداریم.
سرلک: به همین خاطر یکی از چیزهایی که محبت را خیلی منتقل میکند بحث هدیه است که ما با هدیه هم باز تاجرانه برخورد میکنیم. یا جشن تولد یا سالگرد ازدواج یا مناسبتهای اینطوری، بعد هم آن هم فکر میکنیم او چه آورده، من چی ببرم. اصلاً اینطوری نیست. اصل هدیه برای این است که به قول مرحوم آقای دولابی هم تو را تکان بدهد و هم او را تکان بدهد. هدیههایی که اصلاً کلاً کلی کدورت، کلی غم و غصه را از بین میبرد. من خودم در این بحث خیل تجربه داشتم. نه اینکه هدیه بدهم. گاهی هم دادهام. ولی واقعاً گاهی اوقات یک هدیه درست و حسابی، جای صد ساعت توضیح را پر میکند. تازه توضیحاتی که هزار تا ناباوری در آن است. پس ابراز محبت در کنار آن صمیمیتی که اشاره کردیم. محبت هم چی؟ کد طرف. یعنی طرف مقابل نسبت به آن کلام من، رفتار من، احساس خوبی داشته باشد.
شریعتی: یعنی محبت از دل خروجی داشته باشد.
سرلک: بله. طرف آن را حس کند. نه اینکه من بگویم من شما را دوست دارم. I Love You. نه، خوب است که واقعاً ببینیم او محبت را چه میداند. چه چیزی برای او خوشایند است. راجع به آن برنامهریزی کنم. راجع به آن اتفاق، اینکه مادرها دیدید در خانه از بچههایشان میپرسند که غذا چی درست کنم؟ میخواهد ببیند که چی خوشش میآید. دیدید معمولاً همینطور جواب سربالایی میدهد. فرقی نمیکند. بابا مادرت هست. میخواهد تو را خوشحال کند. تو هم او را خوشحال کن. بگو قرمهسبزی، بگو قیمه. برای تو که فرقی نمیکند. یک چیزی بگو. ولی درست بگو. به همین خاطر آن لحن گفتن، آن شرایط گفتن، غلط است میگویند بنشین و بفرما و بتمرگ یک معنا میدهد. نخیر. گاهی اوقات بفرما هزار تا معنا میدهد. گاهی اوقات بفرما معنی بتمرگ میدهد. گاهی اوقات آدم به بچهاش میگوی بتمرگ. بتمرگ یعنی من دورت بگردم، قربونت بروم. همه هم این را میفهمند، ود بچه هم میفهمد. من نمیگویم بگوییم بتمرگ. مثال دارم میزنم. خیلی مهم است. در ابراز محبت جزئیات مهم است. اصلاً یک چیز یواشکی بگویم بین خودمان باقی بماند. شکر یعنی بیان جزئیات. یعنی توجه به جزئیات. نه اینکه بگوییم شکراً شکراً شکراً. آن شکر زبانی است که این قلب باور کند. تو جزئیات را ببینی.
شریعتی: برای همین است که دعای عرفه شده دعای عرفه.
سرلک: بله. جزئیات. ببین امام حسین چقدر ریزهکاری حرف میزند. رگ، به پوست، به خون، به همه اینها. بابا جزئیات را ببین. شکر. یک آقایی گفت شکرت. گفت این چه شکری است؟ گفت خودش میداند من چه دارم میگویم. شکر یعنی من فهمیدم این رفیق، این همسر خوب، این فرزند، این پدر، هی نگاه کردم، هی سر بلند کردم خدایا شکرت. خدایا شکرت. چطوری بگویم ممنونت هستم که یک چنین همسری به من دادی. شکر توجه به جزئیات است. به النعمه. یعنی نعمتی که تو آن را بشناسی. بعد حالا داری به خدا میگویی من حواسم بود که محبت کردی. یعنی حواسم بود.
یک روایتی است این روزها که میگویند فقر از یک در بیاید، ایمان از یک در دیگر میرود. این را خیلیها میگویند. اولاً این روایت سندش معلوم نیست. اصلاً همین هم باشد معنایش این است که ایمانت را انقدر بی در و پیکر درست نکنید که اگر فقر از یک در آمد، ایمان از آن در برود بیرون. بابا شما خدا دارید. خدا در قرآن میگوید ما شما را با فقر هم امتحان میکنیم. «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين» صابرین کیها هستند؟ «الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَة» وقتی که یک گرفتاری برای آنها به وجود میآید، «قالُوا إِنَّا لِلَّهِ» خدا را در معاملاتشان میآورند. میگویند ما مال او هستیم. اینها را حل میکنیم. اینها را درست میکنیم. یعنی فقر من را دایره بندگی خدا خارج کند!؟ فلان خلاف فلان مسئول، در حکومت فلان کار را کرده است، من بندگی خود را با خدا به هم بزنم؟ «كَلاَّ إِنَّ مَعي رَبِّي» انشاءالله که این اتفاق رخ بدهد و انشاءالله که دل مردم خوش باشد. واقعاً این مردم شایستگی بهترینها هستند. خدا به مسئولین هم توفیق بدهد که بتوانند انشاءالله خوب خدمت کنند.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.
تلاوت صفحه 526 قرآن کریم. آیات نورانی سوره مبارکه نجم.
و چه بسيار فرشتگان آسمانها که شفاعت آنها سودي نميبخشد مگر پس از آنکه خدا براي هر کس بخواهد و راضي باشد اجازه (شفاعت) دهد!
سرلک: من پیروی آن نکتهای که راجع به آن روایتی که این روزها در زبانها هست و بهانه ان هست که طرف در ماه رمضان روزه خود را بخورد و هر کاری مثلاً که آقا فقر از هر دری آمد، ایمان از یک در دیگر میرود، یک سؤال و این سؤال خیلی مهم است. آیا بعضی از آنهایی که ثروت زیاد گیرشان آمد، آیا ایمانشان باقی ماند؟ آیا ایمانش قویتر شد؟ این به حال آدمها است. قرآن میفرماید: «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» یعنی ما را در موقعیتهای مختلف قرار میدهد، میخواهد ببیند در برابر این موقعیت شما آیا بهترین واکنش را نشان میدهی یا نمیدهی؟ در برابر فقر بهترین واکنش کفر است یا بهترین واکنش این است که این را یک فرصت بدانیم و البته تلاش کنیم، برکت نصیب ما شود، رشد پیدا کنیم، مشکلات را برطرف کنیم نه اینکه به تعبیر روایت فزع کنیم، هی نق بزنیم، غر بزنیم، هی این گران شد، آن گران شد. خب تو اینها را بگویی ارزان میشود؟ دردت کمتر میشود؟ مشکلاتت کاهش پیدا میکند؟ واقعاً اینطوری نیست. یک آقایی به من گفت تو میروی تلویزیون، تو هم مثل فلانی و بهمانی یک چیزی بگو. گفتم اگر فحش و بد و بیراه باعث میشود که اجناس ارزان شوند، من حاضر هستم رکیکترین فحشها را هم در برنامه زنده بدهم. ولی اینها که مشکل را حل نمیکند. مشکل را ایمان، باور به خدای متعال و تصحیح روابط فردی بود در درجه اول در فضای خانواده و بعد هم در جامعه. اینها هستند که ما را شایسته دریافت برکات الهی خواهند کرد. به هر حال امیدوارم که خدای متعال بهترین را برای این مردم عزیز بخواهد و مسئولین هر چقدر زحمت میکشند خدا از آنها بپذیرد. ولی خواهش میکنیم مواظب مردم باشند، مواظب دل مردم باشند، مواظب ذهنیت مردم باشند. نوع زندگیشان، نوع مشیشان انشاءالله به گونهای باشد که هم خدا راضی باشد و هم مردم انشاءالله بتوانند آرامش و آسایش بیشتری داشته باشند. ما دعاگو هستیم.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکر