حجت االاسلام کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم. ما که قدمی برنداشتیم اما ان شاءالله با این حسن ظن شما از ما و شنوندگان، مادر ایشان حضرت فاطمه زهرا(س) این عرض ادب را بپذیرند. آن ها با دست پر می پذیرند، ما چیزی نداشتیم که عرضه کنیم. با توجه به این که ما مباحث امام حسن مجتبی(ع) را از یک جای تلخی آغاز کرده بودیم و ناگزیر بودیم بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ص) ماجرای امامت حضرت مجتبی که مطرح شد، رفتیم در حوالی سی و هفت سالگی حضرت و بحث آتش بس امام حسن مجتبی تمام شد، از این به بعد چون گزارش های تاریخی حضرت مختصر است با توجه به این که الان یکی، دو روز از ولادت حضرت گذشته است، من دیدم که بعضی از مباحثی که در اوایل زندگی حضرت مطرح هست را این جا به این بهانه می شود یکی، دو جلسه مطرح کنیم و برای خود من یک قدری بعضی ها شاید به آن کمتر توجه کرده باشم. ان شاءالله عزیزان ما این برگ سبز و ناقابل را بپذیرند.
بسم الله الرحمن الرحیم. امام حسن(ع) که هفته پیش هم عرض کردیم که یکی از وجوه امامت حضرت و یکی از ابعاد اصلی امامت حضرت این بود که «ان فضل الحیدر فی النام تحدث» آمدی که از فضائل امیرالمؤمنین بگویی این فقط برای دوره امامت حضرت نیست. بار مردم، بار تضمین عاقبت مسلمین از دوره طفولیت ظاهری حضرت به دوش ایشان است. وقتی که به دنیا آمد که آن ولادت حیرت انگیز و روایاتی در این زمینه داریم که اگر بخواهیم روی آن بایستیم خیلی گسترده است که نور حضرت چه ویژگی هایی داشت و آسمان ها و زمین طفیل وجود حضرت هستند، سرور و بهجتی که در قلب زهرای مرضیه بود و پیغمبر اکرم بود و نامگذاری حضرت که با نامگذاری فضائل پدر خود را مطرح کرد. حالا درست است که این وسط عده ای از کج سلیقه ها و عده ای از بی انصاف ها بنی امیه سعی کردند که گفتند که امیرالمؤمنین دنبال این بود که اسم پسر خود را حرب بگذارد ولی پیغمبر اکرم اسم را عوض کرد، برای این که بگویند که امیرالمؤمنین جنگ طلب است اما به خاطر این که این تهمت را هم بزنند آن حقیقت را جالب است که دشمنان هم گفتند و آن هم این است که وقتی به دنیا آمد سید الانبیاء حضرت محمد(ص) آمد و امام حسن را که نگاه کرد فرمود که علی جان اسم را چه گذاشتی؟ عرض کردم که ما که از شما سبقت نمی گیریم، فرمود که ببینیم جبرئیل چه هدیه ای می آورد چون در روایات هست که جبرئیل نام مبارک خود را هدیه آورد. جبرئیل آمد عرض کرد که یا رسول الله چون علی بن ابیطالب هارون این موسی است، صاحب بن عباس به امیرالمؤمنین می گوید که «انت الذی سیرت هارون و موسی کالاجل» تو هارون برای موسایی هستی که اجل از آن موسی بود. تو هارون برای آن موسی نیستی. گفت چون تو هارون برای این پیغمبر هستی، پسر تو هم باید نام پسر بزرگ هارون باشد که اسم او را هم می بینند که علامت باشد که «یا علی انت منی بالمنزله هارون من موسی» یعنی از ولادت حضرت مجتبی که بنا بر این شد که نام فرزند هارون را بگذارند که نام فرزند هارون عربی نبود و عبری بود، شبّر یا شبر که اختلاف است. حضرت فرمود که اگر عربی بگذاریم بهتر است و جبرئیل گفت که پس نام او را حسن می گذاریم که معادل آن است و این حسن تا ظاهراً تا قبل از امام حسن برای کسی نبوده است، کریم کسی است که با آمدن او نام هم هدیه می دهد. با این شروع شد. در همان اوایل طفولیت پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین می خواستند به مردم بفهمانند که این آقازاده از جنس مردمان عادی نیست این از کودکی حکیم و حاکم است و غیور است و عالم است. بارهای سنگینی به دوش او گذاشته شد. مثلاً در ماجرای مباهله که قبلاً توضیح دادیم که دو طرف قرار است که بیایند یکی ادعا کرده است که عیسی پسر خدا است که پیغمبر اکرم فرموده است که بیاییم نفرین کنیم که هم حقانیت من به عنوان نبی معلوم شود و هم بطلان کلام شما. یعنی جایی که می خواهیم به نحوی برهان بر حقانیت دین ارائه کنیم اسلام و تا روز قیامت، از طرفی می خواهیم بگوییم که طرف مقابل غلط می گوید. پیغمبر دعا کند و عده ای آمین بگویند. امیرالمؤمنین آمین بگوید خب متوجه می شویم که هم عالم است و هم بزرگوار است و هم سن و سالی دارد و زهرای اطهر(س) همین طور و امام حسن و امام حسین ظاهراً شش، هفت ساله هستند و در یک عرصه سنگینی که قرار است که دو طرف در آن صحنه سخت دعا کنند و عذابی نازل شود، خب چه طور یک بچه نابالغ را ببریم. معلوم است که این آقا شاید بلوغ جسمی ندارد ولی کمال عقل دارد که تشخیص می دهد که این حق است و آن باطل وگرنه چه طور بیاید دعا کند. به چیزی که نمی فهمد نستجیر بالله. اولاً آن جا پسران پیغمبر قلمداد شدند و ثانیاً علائم حقانیت دین در زمان پیغمبر، امام حسن(ع) حجه الله است و کسی نیست که در اداد او که کنار او قرار بگیرد. در مورد آیه مباهله عرض کردیم که حضرت زینب خیلی عظیم الشأن است ولی در مباهله نیست. اصلاً نیست که معلوم شود که اتفاقی نیست که فقط نوه های خود را پیغمبر آورده باشد. کسی در عظمت حضرت زینب که شکی ندارد ولی این جا هم نیامدن او دارد اشاره به عظمت دو حجت خدای ظاهراً شش، هفت ساله می کند گرچه عظیم الشأن است. یعنی آمده است حقانیت اسلام را متوجه شده است و بطلان آن ها را متوجه شده است و حالا آمده است و می خواهد آمین بگوید. کنار دعای پیغمبر و آمین زهرا و علی(س) آمین حسن و حسین(س) هم ارزش دارد. مردم باید این ها را بشناسند خیلی بار سنگینی دارند. یعنی تمام امت اسلام سر سفره او در دفاع از دین هستند. این ماجرا تمام می شود و آیه تطهیر نازل می شود. همه چیز در این دنیا اکتسابی نیست. حضرت عیسی که حالا این که حکمت آن چه هست یک وقتی شاید بحث شده است یا یک وقتی بحث می کنیم که در بحث عدالت و این ها که هیچ چیزی اکتسابی نیست و هر چیز غیر اکتسابی هم بد نیست که مثلاً فرض کنید که حضرت عیسی در قرآن کریم به مردم بیان می کنند که وقتی در گهواره هستند «انی عبدالله آتانی الکتاب» همه چیز این نیست که بگوییم که رفته است و درس آن را خوانده است. خیلی از مقامات که اهل بیت دارند باید درس خواندن و با درس و بحث و این ها که پیش نمی آید آیه تطهیر در حق او است. طهارت یعنی خدا امضا پای حسن بن علی می کند که تا پایان عمر خود خطا نخواهد کرد. من به عنوان کسی از پیش دارم می بینم این فرد خطا نخواهد کرد و این فرد عصمت علمی دارد و این فرد دنبال پلیدی نیست و نه بین معاویه و امام حسن(ع) بین همه عالم و امام حسن(ع) نباید تردید کرد. غذای او را به مسکین و یتیم و اسیر می دهند، آیه نازل می شود چون این دل کندن از حسن او و به مسکین و یتیم و اسیر دادن فرق می کند تا از من بکند و به او بدهد. درست است که آن هم ایثار است ولی دریغ کردن از امام حسن(ع) اگر این بچه ها راضی نبودند، معنا نداشت که نفقه آن ها را به غیر بدهد و این فضیلت نبود و واجب است که پدر نفقه بچه ها را بدهد و نمی تواند بچه های خود را گرسنه رها کند و به دیگران بدهد. این کمال روحی این دو آقازاده را لازم دارد که غذای آن ها را مسکین و یتیم و اسیر بدهد. کمالی که به سن و سال نیست و اگر این فضلیت در حق زهرای اطهر و امیرالمؤمنین هست بی مشارکت حسن بن علی و امام حسین ممکن نبود. جاهای حساسی هم حضرت پای کار آمده است. روایات متعددی داریم که امیرالمؤمنین دست حضرت زهرا را بعد از شهادت پیامبر می گرفتند و در خانه بزرگان انصار و مهاجر می بردند چون نمی توانستند در خیابان قرار بگذارند دیگران متوجه می شوند از محتوا و از این که کجا رفتند باخبر می شدند و باید داخل خانه آن ها می رفتند و خیلی هم این سخت بود. فاطمه زهرایی که به پیغمبر و امیرالمؤمنین درخواست نمی کرد باید سرزده به خانه مردم می رفت و هم باید شب و شب هنگام می رفتند که در چشم انظار دیده نشوند و همین که از قبل معلوم بود که کجا می روند، لو می رفتند، انسان منفعل می شود که مهمان ناخوانده باشد. به خاطر دفاع از امیرالمؤمنین، حضرت زهرا تشریف به خانه مهاجر و انصار می بردند و وارد خانه می شدند. حسنین برای چه می رفتند؟ اگر بگوییم که حضرت زهرا تنها نباشند، امیرالمؤمنین با او هست و اگر بگوییم که شب بود که می خواست بچه ها خانه نباشند، حضرت زینب خانه بود. حضرت زینب هم وجود او اهمیت و برکت دارد و هم نبود او روشن کننده موضوع است و تبیین کننده است. حضرت زینب دختر سه، چهار ساله است و با خواهر خود در خانه هستند. خادمی و کسی که آن ها را نگه می دارد. حسنین باید برای چه بیایند؟ چون حجه الله هستند و در دفاع از پدر خود همراه با مادر خود هستند وگرنه چه لزومی داشت که بیایند. در خانه می مانند و حضرت زهرا و امیرالمؤمنین می رفتند. تقریباً هر کسی که این ماجرا را نوشته است گفته است که حسنین هم دست در دست مادر ایشان بود که حجه الله است یعنی چهار حجت خدا می رفتند که از امیرالمؤمنین دفاع شود. این ماجرا را ما در موضوع خطبه فدکیه هم داریم. مرحوم سید مرتضی در شافی بیان کرده است. حضرت زهرا(س) خطبه فدکیه را خواندند و خطبه را در مسجد خواندند و پرده میان بانوان ظاهراً زدند. اگر بین مردان هم بود پرده زده بودند. لازم نبود ولی مرحوم سید مرتضی نقل می کند که فرزندان او همراه او بودند. فرزندان برای چه؟ وقتی دارند از امیرالمؤمنین دفاع می کنند، فرزندان هم مدافع امیرالمؤمنین هستند و اگر جسارتی بعد از ماجرای قباله فدک صورت گرفته باشد در حضور و چشم امام حسن بوده است. یعنی در تلخ ترین و سخت ترین و دشوارترین جاها که مردان مرد پای آن ها لغزید و بصیرت آن ها دچار خدشه شد، امام حسن(ع) هم مدافع اسلام در مباهله است و هم مدافع ولایت در این احوال است. همین سن و سال ها را داشت که یک روز بعد از پیغمبر اکرم در مسجد آمد دید یکی از حاکمان دارد خطبه می خواند، فریاد زد «انزل ان منبر ابی» از منبر پدر من پایین بیا. یعنی غیور در دفاع از امیرالمؤمنین است نه فقط در دوره ای که سی و هفت سال و چهل سال و مرد کاملی به ظاهر به صورت جسمی هم شده بود از امیرالمؤمنین دفاع کند، نه دفاع می کرد در عرصه های سخت هم همراه بود. لذا در روایات داریم که پیغمبر فرمود که کسی حسنین وارد شود به پای آن ها بلند نشود به من جفا کرده است. این ها آقا هستند در دنیا و آخرت. نه این که آقازاده یک نفری به خاطر جد او، او را احترام کنند نه خیر حجه الله است و خود او برکت است و هر جا قدم بزند برکت می آید لذا مردم یاد گرفته بودند. ذیل این آیه ای که «و لو انهم اذ ظلموا انفسهم فاستغفروالله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما» گنهکارا به پیامبر پناه می بردند ذیل این یک روایتی داریم که می گوید که کسی گناه کرد و عقوبت اجتماعی لازم داشت. یک اشتباهی کرده بود که وارد در یک جایی و در یک جنگی شده بود که باید مؤاخذه اجتماعی می شد و از دست پیغمبر فرار کرد. پیغمبر مسائل شخصی را می گذشت اما مسائل اجتماعی را باید عبرت اجتماع ملاحضاتی داشت. قایم شد و امام حسن(ع) را در کوچه دید و دوید و حضرت را بغل گرفت و گفت که یا رسول الله به خدا پناه بردم و به حسن. این جا نوشتند که پیغمبر لبخند به لب قریب به این مضمون که فرمود که به جایی پناه بردی که دیگر آیه نازل شد که «و لو انه اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لو جدوا الله توابا رحیما» حسن بن علی از پیغمبر است. به حسن بن علی که پناه برد بعضی از روایات ذیل آیه می گوید که به پیغمبر پناه برده است. لذا مردم جایگاه او را می دانستند. او برکت شهر بود. قحطی که می شد به او پناه می بردند. مهربانی های آینده او را هنوز نمی خواهم بگویم که یک شخصیت برجسته بود. وقتی که جناب ابوذر(س) را می خواستند تبعید کنند، من عهد کردم که امروز این را بخوانم برای این که ابوذر وقتی که امام حسن را می دید خود را جلوی پای امام حسن(ع) می انداخت و دست و پای حضرت را می بوسید و تمام کسانی که به جایی رسیدند سیراب از محبت اهل بیت بودند و محبت اهل بیت را اکسیر اعظم می دانستند. حالا من این را عرض کردم و بعد وارد ادامه بحث شود. یکی از این موضوعات بسیار مهم این است که ما بدانیم که مسئله محبت به اهل بیت را کنار باقی چیزها در نظر نگیریم. یک وقتی گفتند به امام صادق که فلان شاعر فلان گناه را کرده است. فرمود که حب علی دارد. نه این که این گناه اهمیت ندارد کوچک ترین گناه از نظر ما جسارت به محضر حق است. بزرگ است و کوچک نداریم. جسارت به امام زمان است و جسارت به پیغمبر است لذا از آن ها هم عذرخواهی می کنیم. در زیارتنامه ها قبل از توبه، می گوییم که «یا ولی الله ان بینی و بین الله عز و جل لذنوب قد اثقل زهری» بار من سنگین است. شما بخواه، شما اول از من راضی شو و شما خیلی کار کردید و تلاش کردید که من درست شود و نشدم و بعد توبه می کنید. این جسارت است اما حضرت می خواهد بگوید که شما حب علی بن ابیطالب که عمل قلبی است و یک مطهر است این را در کنار بقیه اعمال نگذارید و این را در یک سطح نیستند و آن در اوج است و عمل قلبی است و این ها هم همه مهم هستند ولی در یک جای دیگر لذا در روایتی هست که یک وقت یک عده پیش پیغمبر آمدند و گفتند که یا رسول الله فلانی سرمایه نداشت ولی الان چه قدر پولدار شده است. آدم ها را می خواهی بشناسی چه قدر می ارزند، ببین از چه چیزی حرف می زنند. این می گوید دلار فلان، طلا چی چی و فلان مسئول چه کار کرد، یکی می بینید که آیه قرآن می خواند، یکی دغدغه او خدمت به مردم است. می گوید که شیعیان امام زمان گرانی است و الان روزه می گیرند، دغدغه دارند. «قیمه کل الامره ما یحسن» که امیرالمؤمنین فرمود. حضرت فرمود که اگر می خواهید ثروتمند ببینید آن مردی که دارد می آید ببینید. گفتند که ببینیم چه کسی است. آمد دیدند که یکی از انصار است و چنین قیافه و لباس او مندرس است. گفتند که تو چه کار کردی نوش جان تو، پیغمبر فرموده است که تو چه گنجی داری؟ فرمود چیزی دارد که اگر به همه اهل زمین بدهد، حداقل برای هر کسی غفران می ماند و آمرزش و وجوب بهشت می رسد. گفتند تو چه کردی و چه سرمایه گذاری کردی؟ گفت من امروز کاری نکردم جز این که داشتم بیرون می آمدم بروم سرکار یک دینار می خواستم کاسبی کنم، پول خود را خوردم و تمام شد. گفتم که به به امروز که هیچی نداریم و نان خشک هم نداریم. گفتم که حالا که دارم به خانه می روم، دست خالی نروم و چون حب علی در دل من بود از پیغمبر شنیده بودم که «انظر الی وجه علی بن ابیطالب عباده». مرحوم آیت الله شیخ نجف می گوید که «قبله العارفین وجه علی» قبله عارفین روی مبارک امیرالمؤمنین است. گفتم که ما حالا که دست خالی داریم می رویم با همه عشق من که به او دارم بروم سیر او را نگاه کنم. اقلاً دست پر بروم و خدا به زن و بچه من رحم کند و من هم ایستادم و با یک عشقی او را نگاه کردم. پیغمبر فرمود «نعم عباده و ای عباده» بله که عبادت است این عمل قلبی است و این با اعمال فرق می کند چون تو با نیت صادقه با همه وجود با توجه به این که او امام است و با توجه به این که عظمت او مطابق فطرت تو است، این مهم است و این حب مهم است لذا امام حسن(ع) خیلی برای این محبت تلاش کرده است و اگر کسی محب امیرالمؤمنین باشد امام حسن(ع) او را تحویل می گرفت. امام حسن(ع) محب امیرالمؤمنین را تحویل می گیرد و در دنیا و آخرت. ما هر کاری می توانیم به عشق امام حسن برای امیرالمؤمنین بکنیم ان شاءالله الان که فاصله تا غدیر داریم یاد این باشیم که روز عید غدیر سال سی و نه که امیرالمؤمنین خطبه خواند، بعد فرمود که مردم امروز مهمان حسن من هستید، مردم رفتند و بعد از نماز جمعه خانه امام حسن(ع) رفتند. مرحوم شیخ طوسی در مصباح می فرماید. می فرماید فقیر و غنی می آمدند، غذا با ظرف داده بود. ظرف بزرگ غذا دست آن ها بود که به خانه ببرند که غذای ولایت بخورند. از الان پول های خود را جمع کنیم و ماهانه یک مقدار کنار بگذاریم که ان شاءالله که ایستگاه های صلواتی غدیر امسال یک جوری باشد که دیگر در ایران جا نداشته باشد که برادران عزیز ما در عراق و عزیزان مظلوم ما در افغانستان و بعد کم کم خاورمیانه را ایستگاه صلواتی غدیریه بگذاریم که به عشق امام حسن(ع). امام حسن(ع) وقتی می بیند که ابوذر محب اهل بیت است و پیرمردی است که به امیرالمؤمنین احترام می گذارد. دستگاه قدغن کرده بود که هیچ کسی اجازه ندارد در این تبعید برود ابوذر را بدرقه کند. هیچ کسی نرفت یعنی تاریخ ثبت کرده است جز چهار نفر، امیرالمؤمنین، امام مجتبی و امام حسین و عمار. اهل بیت خیلی باوفا هستند. ما برای هر کسی کار کنیم امام سجاد هم می فرماید که آخر آن برای مردم و به خاطر خدا نباشد که چشم من به دست مردم باشد آخر آن یک لگد به من می زنند و خار و خفیف ما را برمی گردانند. سی سال هم که زحمت بکشی اگر به خاطر خدا نباشد، مردم قدرشناس نیستند. اگر مردم قدرشناس باشند گمراه می شویم. باید باشند ولی طبیعت روزگار است که نیستند. باید برای خدا کار کرد اما اگر کسی برای خاطر خدا عرض ادب به ساحت اهل بیت کند، اهل بیت محضر وفای خدا هستند. با این که قدغن کرده بودند، ایستادند و بعد تعبیر امام حسن(ع) را ببینیم که ابوذر به پای امام حسن می افتد و خود را خاک می بیند. گفت «بابی انت و امی» امام حسن(ع) هم فرمود که ... به او می گفتند که پیرمرد تو خجالت نمی کشی که صحابه پیغمبر هستی و ریش های تو سفید شده است، به پای این بچه می افتی؟ می گفت چیزهایی که من از پیغمبر شنیدم «لو سمعتم ما سمعتم فیهما من رسول الله» اگر شما می دانستید این ها چه گنج هایی هستند و چه کشتی های نجاتی هستند و اگر می دانستید این ها چه کسی هستند، شما هم با صورت جلوی آن ها به زمین می افتادید. بعد حضرت مجتبی فرمود که عمو جان اگر نبود که باید در بدرقه سخن گفت از غصه این غربت تو نمی توانستیم حرف بزنم. همدردی کرد ولی تو داری در یک مسیری حرکت می کنی که امر الهی است. به خاطر خدا و حب علی بن ابیطالب اذیت شدی. ابوذری که مثل کوه بود از گریه ترکید. گفت این که شما به من می گویید اصلاً مهم نیست که صد میلیون آدم بدرقه بیایند، امام حسن(ع) بیاید بدرقه مهم است، من غریب نیستم. وقتی که تو من را فراموش نکردی، مردم را می خواهم چه کار. امیرالمؤمنین بدرقه آمده است و من که صحابی او هستم و شیعه او هستم بقیه را چه کار دارم و لذا امام حسن(ع) دنبال تکریم شیعیان خود است و قبلاً در ماجرای آتش بس عرض کردیم که شیعیان پدر من باید آزاد باشند، من آتش بس امضا می کنم، محبان پدر من باید در امنیت باشند. ان شاءالله قیامت خواهیم دید که اگر ما قدمی برای امیرالمؤمنین برداریم در کنف حمایت امام حسن هستیم. پیغمبر اکرم هم همین طور که تلاش می کرد که این حب امام حسن(ع) منتقل شود. یکی از بانوانی که عظیم الشأن است حضرت ام سلمه است که در روایات هست که پیغمبر یک روزی ام سلمه را دید که ام سلمه گفت که یا رسول الله ... اصلاً می دانستند و یک روز اگر ما رو به قبله بگوییم که یا رسول الله ما نبودیم زمان شما که به شما پناه ببریم. غرق گناه هستم و دلم می خواهد که شما به من نگاه کنید و در زیارت حضرت رسول از بعید و از دور این هست که من خیلی حسن تو را دوست دارم. حضرت حتماً تعجب می کند. ام سلمه زیرک در عبادت و در اطاعت هست. تا حضرت زهرا(س) و حسنین وارد شده بودند و پیغمبر گل از گل او شکفته بود ام سلمه آمد و عرض کردم که «یا رسول الله انی احبهم ما حب شدیدا» من خیلی عاشق این حسن تو هستم چون محبت ته ندارد، این جا پیغمبر می فرماید که این جا متوقف نشوی. «یا ایها الذین آمَنوا آمِنوا» ایمان آوردندگان این جا متوقف نشوید و کمال ادامه دارد. پیغمبر فرمود که «اتحبیننا» حسن و حسین من را دوست داری؟ یعنی این جا فرودگاه مقصد نهایی نیست. ام سلمه یک روزی پیش می آید که حسن من با بابای خود علی در جنگ جمل هست که آن جا باید دفاع کنی که کرد، نامه نوشت و تلاش کرد و دفاع کرد و گفت که ای کسانی که در لشکر علی بن ابیطالب هستید و حسن بن علی هستید خیال من راحت است که گمراه نیستند. یعنی باید حب خود را بروز بدهی و تمام نکنی و فکر نکنی که قلبی است و فکر نکنی که همین قدر بس است. بعد گفت که «و الله احبهما» خیلی آن ها را دوست دارم. پیغمبر سه بار این را تکرار کرد. یعنی این که پیغمبر لذت می برد که یکی مثل ام سلمه که عظیم الشأن است هدایت شده است و گفت چی؟ دوباره ام سلمه گفت که «انی احبهما حب شدیدا» یعنی دوست داشت. یا رسول الله من خرابکاری زیاد دارم ولی حسن تو را دوست دارم و این محبت دست ما را می گیرد. یک بیتی مرحوم آیت الله شیخ حسین نجف دارد که من این را به عزیزان هدیه می دهم که اگر صد هزار جلد کتاب بخوانم و این بیت را پیدا کنم نمی گویم که وقت من تلف شده است. حالا شاید من ناقابل باشم و زبان من قاصر باشد نتوانم بیان کنم ابیات طولانی است و من یک بیت آن را می گویم.
می دانی حب این اهل بیت چرا ارزش دارد؟ چرا اهمیت دارد؟ این عمل قلبی چه فرقی چه فرقی با بقیه عمل ها دارد؟ می گوید که این حب مطهر است. این حب اکسیر است. مس وجود را طلا می کند و گناه را به ثواب بدل می کند. زیر و رو می کند. در روایت هست که محب اهل بیت اگر یک پای او بلغزد حب او پای او را نگاه می دارد یعنی عشق او به امیرالمؤمنین و امام حسن باعث می شود که پرده دری بیش از حد نکند و برگردد. عاقبت به خیر است تا وقتی که این حب هست و نگران از دل ما برود. مرحوم آیت الله شیخ حسین نجف خیلی شخص برجسته ای بود که فقط همین یک جمله را عرض می کنم که نقل شده است که سید بحرالعلوم آیت الله العظمی سید مهدی بحرالعلوم که مراجع به او آیت الله العظمی می گفتند که خیلی شخصیت برجسته ای است. به خواهر خود فرمود که من به تو غبطه می خورم. گفت شما به من غبطه می خورید؟ عالم به شما غبطه می خورد. فرمود که وقتی من از دنیا می روم، یک بزرگواری بر من نماز می خواند ولی بعدها که تو از دنیا می روی شیخ حسین نجف به تو نماز می خواند. شیخ الزاهدین. در ورودی باب القبله حرم امیرالمؤمنین دو بیت از ابیات او را نوشتند که یک وقتی اگر فرصت شد عرض می کنم که چیست. او تحلیل کرده است که این همه پیغمبر برای چه به ام سلمه می گوید که یک بار دیگر بگو چون پیغمبر، ام سلمه را دوست دارد. از عاقبت به خیری او با شنیدن این حرف خوشحال است. مرحوم شیخ حسین نجف می گوید که «ذنبی للیل و الولایه شمس» می گوید که گناهان من شب است و ولایت و محبت تو خورشید است. «جعل الله محو بالضیاها» خورشید که بدمد تاریکی تمام می شود. تاریکی تمام می شود و روشنی می شود. تاریکی دیگر نیست برای همین می گوید که این حب اکسیر است. برای همین می گوید که تو تا این حب را داری این حریم قلب تو دیگر به پلیدی ها راه نمی دهد و اگر بخواهیم در این زمینه بایستیم که هزاران هزار روایت داریم.
امام حسن(ع) این طور مورد محبت است. اگر از مظلومیت امام حسن(ع) بگوییم و بحث را ادامه بدهیم این است که داریم که بعضی از نقل ها را که همسران پیغمبر جای مادربزرگ امام حسن(ع) هستند طبعاً محرم هستند یعنی حجاب لازم ندارند. بعضی از همسران پیغمبر از حسنین رو می گرفتند و می گفتند که تو غریبه هستی. ببینید چه قدر فاصله است. «انی احبهما حب شدیدا» تا آن یکی که حتی یک جایی که گفتند که او را این جا دفن نکنید چون او را دوست ندارم. این تفاوت را ببینید یعنی چه کسی از فرصت های خود استفاده می کند و چه کسی از فرصت های خود استفاده نمی کند. خدا ان شاءالله ما را هم در آن مسیر ببرد و امروز که دست ما نمی رسد که امام حسن خیلی کرم دوست داشته است، امروز باید به شیعیان امام حسن و به مظلومین و به فقرا به عشق امام حسن کمک کنیم، مورد عنایت قرار می گیریم بی شک.
یک فصل دیگر هم عرض کنم که امام حسن(ع) همین طور دائماً در صدر دفاع از امیرالمؤمنین و در واقع جهاد تبیین حقیقت است و جهاد تمحیص یعنی غربال و حق را از باطل و راست را از نادرست و کژی را از راستی جدا کنیم. دوران سخت و غربت امیرالمؤمنین را می دید و تلاش می کرد. مرحوم آیت الله سید جعفر مرتضی این سؤال را مطرح کرده است که ایشان دوازده جلد درباره امام حسن نوشته است و در یک مجموعه که امیدواریم که الساعه با حضرت مجتبی محشور باشد. می گوید چرا امام حسن(ع) در ماجرای صفین تحرک آن چنانی ندارد ولی در جمل خیلی پرتحرک است؟ خلاصه پاسخ این است که در صفین حقانیت امیرالمؤمنین بر معاویه خیلی روشن بود یعنی کسی شک و شبهه نداشت. لشکر هم امیرالمؤمنین کم نداشت و حفظ جان امام هم از اوجب واجبات است و لذا امیرالمؤمنین می فرماید که شما عقب بایستید و اجازه نمی داد که بجنگند. در میدان بودند ولی عقب بودند و اجازه نمی دادند حتی در ماجرای هجوم به خانه خود، امیرالمؤمنین فرمود که اگر من دفاع نکردم برای حفظ جان این ها بود چون اگر حسنین آسیب می دیدند که اصلاً اختلال در نظام هدایت و هستی پیدا می شد اما در جمل این جوری نیست. در جمل امام حسن(ع) کسی است که وقتی مردم در کوفه نرفتند از امیرالمؤمنین دفاع کنند، امیرالمؤمنین امام حسن را به کوفه فرستاد. بعد حضرت آن جا سخنرانی مفصل نکرد چون به عنوان حجه الله او را می شناختند که پسر پیغمبر است و سرور اهل بهشت است. سخنرانی حضرت این است که «ایها الناس ان علی امیرالمؤمنین» یعنی حاکم مشروع و یعنی امیر عوالم موجود است. «علی امیرالمؤمنین باب هدی» راه هدایت است و باب هدایت است. «فمن دخله» کسی از این در وارد اسلام شود «اهدی» هدایت شده است. «و من خالف تردی» غیر از این مسیر هر کسی باشد و هر جا برود یعنی از در خانه علی دور شود و به حرم پیغمبر برود که آن جا وظیفه این است که سراغ امیرالمؤمنین برویم. مثل مردم کوفه که وقتی سیدالشهدا دارد در کربلا تشریف می آورد، نماز شب بخوان، دیگر عمل خیری وجود ندارد و الان تکلیف این است. فرمود که «ان علی امیرالمؤمنین باب هدی» کسی از این مسیر برود هدایت شود و اگر از این مسیر نرود مثل مرتدین دور از رحمت شده است. دور از حقیقت شده است و گمراه شده است لذا چون فتنه شدید بود، امام حسن(ع) هم پیش درآمد جمل تلاش کرد و مردم را برد و با ابوموسی محاجه کرده و او را منکوب کرد و مردم رفتند به امیرالمؤمنین خدمت کردند و هم در جنگ جمل جز سرداران است. این روایت را من زیاد گفتم ولی چون خیلی دوست دارم که یقین دارم که الان ما و بینندگان در محضر حضرت زهرا هستیم می خواهم از شجاعت پسر او بگویم. یعنی الان شاید حدود سی، چهل تا مطلب نوشته شده دارم اما دل من خواست این را بگویم که جناب محمد حنفیه خیلی تنومند و قدر قدرت است. در جمل هم خیلی زحمت کشیدند و بخش مهمی از بار جنگ به دوش او بود و صاحب لوا هم بود و پرچمدار بود. کار پرچمداری هم کار سختی است. یک دست او درگیر پرچم است که سخت تر می تواند بجنگد که این هم نباید کج بشود و سقوط کند. از طرفی پرچم هر کشوری هر جا باشد تمام تیر و ترکش ها و سنگ ها آن جا است که چون می خواهند آن را بیندازند و ساقط کنند. کسی که پرچم به دست دارد در تیررس است. هجمه ها آن جا است. آیت الله غروی اصفهانی می گوید که «قام بحمل رأیت توحیدی» رأیت توحید را بلند کرد و تا عمود نخورده بود رأیت را زمین نگذاشته بود. محمد حنفیه این طوری است پرچم دار و علمدار است و قدرت هم داشت و ضرب المثل است. ابن ابی الحدید در مورد امیرالمؤمنین یک جمله ای می گوید که در مورد بچه های او هم هست که می گوید که تو چه کردی، میراث ما را خراب کردی؟ تو پهلوان ها را به فراموشی سپردی و کسی آب و رنگی ندارد و از چه کسی تعریف می کند. وقتی حیدر کرار می آید دیگر کسی را نمی توانی بگویی. محمد حنفیه هم همین طور شد یعنی آدمی که از نظر نظامی بسیار قوی بود ولی کنار امام حسن و امام حسین و قمر بنی هاشم و این ها بنده خدا دیگر در محاق کنار این خورشید و ماه رفت و این مثال هم کلام امیرالمؤمنین است که وقتی در جنگ می چرخید و شمشیر می گرداند، یک وقتی شعر در مدح او سرودند. شهادتین و دیگران شعر در مدح او سروردند که عجب پسری داری یا علی، این محمد عجب قدر قدرت است. همان جا خود آن ها گفتند که البته به جز دو برادر تو که امام بر خلایق هستند ولی یا علی اگر حسنین نبودند خیلی محمد ویژه بود. امیرالمؤمنین تا دید که در ذهن این ها ... گرچه از امام حسن و امام حسین دفاع کردند، خلجان مقایسه پیش آمد، حضرت فرمود که «این النجم و الشمس و القمر» سیاره و ستاره کجا، خورشید و ماه کجا؟ اسم آن ها را کنار کسی نبرید. چرا مقایسه می کنید بله محمد خوب است ولی با آن ها مقایسه نکنید. خلاصه یک گوشه ای از جنگ شاید نزدیکی مرکز فرماندهی جمل هزار نفر آدم متراکم بودند و نمی شد که این خط را بشکنند و نمی خواستند هم جنگ طول بکشد. جنگ که طول بکشد کشته ها زیاد می شود و حضرت به محمد حنفیه که پسر او است فرمود که برو. دیدید که بعضی وقت ها سر یک بزرگراهی که خدا این کار را نکند، گاهی در بزرگراه می بینیم که یک آدم بی احتیاطی ایستاده است و یک قدم به جلو می آید و یک قدم به عقب می رود، ترسناک است، آن جا ترس خوب است. محمد حنفیه می خواهد به سوی هزار نفر آدم آماده برود عقب می رفت. دوباره به جلو می رفت و دوباره عقب می رفت. به هر حال امیرالمؤمنین غیور است و برای پرچم اسلام که به امیرالمؤمنین فرمود که این رأیت رسول الله است. وقتی با امیرالمؤمنین بیعت می کردند، می فرمود که «ید الله فوق ایدیهم» دیگران هم می گفتند و همسر عباس عموی پیغمبر نامه نوشت که ما همه دعاگوی تو هستیم و نگران نباش که دیگران بیعت شکستند «ید الله فوق ایدیهم» هر کسی هم شکست علیه خود شکسته است یعنی همه می دانستند آن نیکان و صالحان. این پرچم رسول خدا است و یک وقتی دست امیرالمؤمنین بوده است. دو دفعه که لرزید فرمود که به عقب برو. حسن جان تو برو. امام حسن رفت و دیری نگشت که آن منطقه را از هم پاشید و برگشت. منتهی امیرالمؤمنین نمی گذاشت که زیاد برود این جا باید مشخص می شد. برگشت و امیرالمؤمنین دید که محمد حنفیه زرد شد و سر خود را به پایین انداخت. یعنی او هم اشتباهاً خود را یک لحظه قیاس کرد، گفت عجب ضایع شدم. امیرالمؤمنین فرمود که بابا جان عیب ندارد تو پسر منی ولی «انه ابن رسول الله و ابن فاطمه» ولی با پسر فاطمه زهرا خود را قیاس نکن. تو معلوم است که مثل آن ها نیستی. تو هم شجاع هستی و تو هم بزرگوار هستی ولی قیاس نکن و این ها بچه های زهرا هستند و لذا امیرالمؤمنین وقتی می خواست وصیت کند فرمود که در میزان میراث پسران و دختران من همان جور که مثل همه هستند اما نام حسن و حسین و زینب را در صدر می نویسم برای احترام به فاطمه زهرا تا به خدا تقرب بجویند. امیرالمؤمنین اسم امام حسن را قرب الی الله می نویسد. ان شصاءالله ما جز کسانی باشیم که محبت امام حسن را در دل ها افزایش بدهیم.
شریعتی: این نکاتی که حاج آقای کاشانی گفتند به ذهن من رسید که ما هم یک جوری تقریب به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بجوییم که طرح فرزندان غدیر است به نیت و به عشق امام مجتبی که وقت است که در این کار بزرگ شرکت کنند. آیات نورانی در صفحه 510 قرآن کریم را تلاوت می کنیم. آیات نورانی سوره حضرت محمد را به اتفاق بشنویم. صفحه 510 قرآن کریم
شریعتی: سلام مجدد خدمت شما و طاعات و عبادات شما قبول. برای شفای مریض ها دعا کنید.
حجت االاسلام کاشانی: از خدای بزرگ می خواهیم به حرمت امام مجتبی(س) و به محبتی که مادر او به او دارد ما را در دنیا و آخرت لحظه ای دست ما را از دامان اهل بیت کوتاه نکند و ان قریب در شب های قدر مورد عنایت حقیقت قدر امیرالمؤمنین و حضرت زهرا(س) با مغفرت و رحمت آماده زیارت امام زمان (ارواحنا فداء) کند.