حجت الاسلام کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله. عرض ادب و احترام دارم که خدا انشاءالله از شما قبول کند زحماتی که برای مردم میکشید. به عزیزان و شنوندگان عرض سلام و ادب و احترام دارم و تسلیت به شما عرض میکنم و انشاءالله مادر ما و مادر مؤمنین حضرت خدیجه غری از همین الان دعاگوی ما باشند و روی منور ایشان را در بهشت زیارت کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم. وجود مبارک این بانوی بینظیر، بیبدیل از جهات مختلف اهمیت دارد. عشق عظیمی که پیغمبر اکرم به او دارد. اینکه کسی به جایی برسد که دل از پیغمبر ببرد و هر وقت اسم او میآید، پیغمبر اکرم منفعل میشد. میخواستند چیزی بگویند و اسم ایشان را میبردند، حضرت میپذیرفت و با شنیدن نام او اشک از چشمان پیامبر جاری میشد و حال او تغییر میکرد. یک محبت عجیبی به او داشت، آن کسی که با همه مهربان است و پدر امت است «فبما رحمه من الله لنت لهم» با مردم از رحمت الهی نرمخو بود و بزرگوار ولی با حضرت خدیجه(س) یک جور خاصی بود. یک ارتباط عجیبی بود. من یک مقدمه خیلی مختصر عرض میکنم که خیلی نکته مهمی است و جای بحث دارد که یک گوشهای از عظمت حضرت خدیجه را با توجه به این نکته بتوانم بیان کنم. مسلمین زمان پیغمبر اکرم نسبت به رسول خدا دو گروه شدند. یک گروه پیغمبر را به رهبری امیرالمؤمنین مثل حضرت خدیجه(س)، حضرت زهرا(س)، مثل مقداد و سلمان و ابوذر و حضرت ام سلمه و دیگران برای پیغمبر یک عظمتی قائل بودند که آیات قرآن بیان میکند. پیغمبری که اشرف مخلوقات است و معلم انبیا است و شفیع امم است و برای دل خود و هوس خود کاری نمیکند. برای در خشم در غضب و در خوشحالی خود فرقی در حقگویی نمیکند. از این دهان جز حق خارج نمیشود. این یک نگاه است. یک نگاه هم برای آدمهای پایینتر بود که بعضی منافقین و بعضی آدمهای سطح پایین و بعضیها که در دل آنها بیماری است و بعضی از آدمهایی که بیماری هم هست ولی تحت تأثیر دیگران هم قرار میگیرند، اینها نسبت به پیغمبر اکرم گاهی سوءظن پیدا میکردند و دچار شک میشدند. این سخن پیغمبر الان در یک ماجرایی است که الان خوشحال است این را میگوید و فرق میکند که اگر ناراحت باشد یا نه پیغمبر دچار شک و شبهه میشدند و در تقسیم غنائم دچار شک و شبهه میشدند. بعداً از این جریانات وقتی که انحراف بیشتر شد ماجرای خوارج و دیگران پیش آمد. دو نگاه به پیغمبر اکرم بود. یک نگاه این بود که نگاه دوم که دون پایه بود، بخشی از آن حاصل نگاه جاهلی بود. در نگاه جاهلی پیغمبر اکرم ثروت نبود. یعنی شما در دوره جاهلی نمیبینید که همه بزرگان قریش برای دختران خود سراغ پیغمبر بیایند چون آن زمان این طور ممکن بود که لزومی نداشت که حتماً مرد به خواستگاری برود ولی نمیآمدند چون با ادبیات خود پول را نگاه میکردند. یعنی یک معیارهایی ارزش بود که لزوماً ارزش نیست. بانویی در دوره جاهلیت طاهره بود. یعنی در دوره سیاهی، سپید بود. یک زمانی فرض بفرمایید که انقلاب شده است و هیئتهای زیاد شده است و طرف هیئتی شده است. فرق دارد با آن کسی که سالی که جلوی حجاب را رضاشاه میگرفت محجبه بوده است. سال 1340 یا پنجاه طرف نمازشب خوان بوده است. اگر کسی بعدها هم جو ایجاد شود و جو قدری تغییر کند و اصلاح شود خوب است ولی آن کسی که به جو کار ندارد و از سر معرفت تمسخر هم میشود و در فشار هم قرار میگیرد و زندان هم میافتد ولی سفت است. اینجا است که جز سابقون میشود. وجود مبارک او در دوره جاهلیت که پلیدی بیداد میکرد و خیلی پاک کم پیدا میشد که به او طاهره میگفتند. نیازی هم نداشت، هم ثروت داشت و هم جمال داشت ولی خود او در نقلهای مختلف پیغام فرستاد و پیغمبر اکرم را دعوت به همکاری برای کار اقتصادی کرد و بعد یک جوری ابراز کرد که من تمایل ازدواج دارم. خدیجه نیازی به دنیا نداشت، چشم خدیجه دنیا را نمیدید و چشم او فقط به این دنیا نبود. طاهره چشم او به این دنیا نبود. او در میان اهل مکه گوهر را پیدا کرده بود و حقیقت نورانی پیغمبر را دیده بود و مثل بقیه نبود لذا از همان روز خواستگاری وضع او معلوم است. یک نکته هم اینجا بگویم که خیلی بنی امیه و دیگران هر چیزی که به اهل بیت مربوط بوده است را تخریب کردند اما نسبت به حضرت خدیجه که خیلی تخریب کردند برای من جالب است که جز اینکه به دروغ بگویند که سن او خیلی از پیامبر بیشتر بوده است یا قبل از آن ازدواج کرده است، چیز دیگری نتوانستند حتی به دروغ بگویند. یعنی کسی روایت را برود بررسی کند که چه قدر دروغها به امام علی بسته شده است و به امام حسن بسته شده است، اواخر آتشبس امام حسن و معاویه است، چه قدر دروغها و حرفها عجیب و غریب گفتند ولی به حضرت خدیجه(س) با اینکه رقابت بوده است و با اینکه میخواستند کسان دیگری را که مهمترین همسر پیامبر جلوه بدهند، جز این دو موضوع که سن او زیاد بوده است که هم مهم نیست و هم به این چیزی که اینها میگویند نیست و هم اینکه قبل از آن ازدواج کرده بوده است که این هم محل بحث است چیز دیگری نتوانستند برای او پیدا کنند. عیبی نتواستند بگیرند. در آن روزگار نگاه به پیغمبر متفاوت بود گاهی ممکن بود که همسر پیغمبر هم باشد. مسلمان است محترم هم باشد اما وقتی که از یک چیزی ناراحت میشود به پیغمبر بگوید که «الست تزعم انک رسول الله» تو خیال میکنی که پیغمبر هستی. میگوید که پیامبر یک لبخندی زد و فرمود که «افی شک انت» شک مگر داری؟ میگوید دوباره گفتم که «الست تزعم انک رسول الله» تو پیغمبر هستی؟ نمیخواهی عادل باشی. یعنی خشمیگین که می شدند با پیغمبر عین دیگران که با همسر یا شوهر خود و خانم خود صحبت میکند، بیست سال زندگی پر مهر و عطوفت و پای هم زندگی کردن را یک لحظه زیر پای خود میگذارد و یک دفعه هر چه از دهان او بر میآید، میگوید که این رفتار جاهلی است که من این قدر ناشناس باشم که فراموش کنم که یک لحظه سر یک قاشق چایی فوری دعوا شود، یک دفعه همه را زیر پای خود بگذارم و چشمان خود را ببندم. این حاصل این است که این تازهها از دوره جاهلیت آمده بودند. گفت که تو ادعا میکنی که پیغمبر هستی؟ عدالت داری؟ آیا چنین چیزی نسبت به حضرت خدیجه داده شده است؟ ابداً. جز مهر و محبت. یک بزرگواری بود که میگفت که اگر میخواهید ببینید این امام جماعت، امام جماعت است یک جوری بتوانید تشخیص بدهید که زن و بچه او پشت سر او نماز میخوانند یا نه؟ اولین کسی که به او ایمان آورد همسر او بود. همسر هر کسی داخل خانه او را میداند قبل از اینکه پیغمبر بخواهد نبی بشود و نبوت خود را اعلام کند، حضرت خدیجه(س) به او ایمان آورده است و او را شناخته است. خیلی عظمت دارد. تمام مؤمنان در طول تاریخ وظیفه آنها است که بگویند که «رب اغفر لنا و لاخواننا السبقونا بالایمان» او بر همه خلائق تا قیام امام زمان و بلکه تا قیامت حق دارد. پیغمبر را در آن اسلام یاری کرده است. گزارشها نشان میدهد که پیغمبر اکرم هم برای او جان میداده است. یک عشق عجیب. به لحاظ ادبیات دینی عشق امیرالمؤمنین به صدیقه طاهره که دو معصوم از چهارده معصوم هستند، یک فضا است و حضرت خدیجه(س) هم طاهره مطهره است اما به لحاظ این عنوان، این عنوان را به او نمیدهند. یک نفر چه قدر باید بالا برود که بتواند عدل پیغمبر شود و پیغمبر اکرم افتخار کند. سیدالشهدا در کربلا به این مادر افتخار کرد است. امام حسن افتخار کرده است و زینالعابدین در شام افتخار کرده است. او ریشه ما است و افتخار کردند. امام حسن سر قبر او عبادت کرده است. خود امام هر جا برود برکت است «و جعلنی مبارکا این ما کنت» ولی آنجا نقطه عنایت الهی است چون اولین مؤمن، اولین مصدق، تصدیق کننده، کسی که آن موقع برای او ضرر داشت و از وقتی که با پیغمبر ازدواج کرد (ضرر دنیایی منظور من است) به او طعنه زدند، بعضیها با او قهر کردند که اصلاً مهم نبود که او داشت پیغمبر را میدید. در روایت است که حضرت ابوطالب شیخ الاباتح وقتی خواستگاری رفت، گفت که محمد از این چیزها که بقیه داشته باشند، «ان کان مقل فی المال» شاید پول زیاد نداشته است در دوره جاهلیت ولی آدمها گاهی در قم ممکن است که زندگی کنند ولی کانه در کفرستان هستند. مثل بقیه این همه مؤمن که اجتماع مؤمنین و علما است و ممکن است که در کفرستان باشد و آسیه در خانه فرعون باشد ابوطالب و خدیجه و رسول خدا قبل از اسلام جاهلیت و غیر جاهلیت برای آنها فرق ندارد. در آن جاهلیتی که همه از هم میدزدیدند و چه فجایایی که عزیزان ما میدانند، جناب ابوطالب انگار دارد وسط قم و وسط مؤمنان سخنرانی میکند. فرمود که «ان کان مقل فی المال» ممکن است که محمد من پولی نداشته باشد ولی چرک کف دست است و میرود اما اینکه «ان ابن اخی هذا مِن من لایوضن بالرجل» اما آقایی او با کسی قابل قیاس نیست. با هر کسی از قریش مقایسه کنی، عظمت او و مکارم اخلاق او ترجیح دارد. «لا یقاس به رجل الا عظم انه» از همه برتر است. «لا عدل له فی الخلق» کسی در خلق عدل او نیست. بعد فرمود که رغبت به خدیجه دارد و فرمود که به خدیجه محبتی دارد و یعنی اینکه مایل به ازدواج است. جناب خدیجه(س) اینجا گفت که بعد از چند کلمه که صحبت کرد رو به حضرت رسول کرد و گفت که «زوجتک یا محمد نفسی» من با افتخار همسر تو میشوم. «و المهر علیه» مهر هم از تو نمیخواهی. بگو یک شتر قربانی میکنیم و ولیمه میدهیم. یعنی مثل کسی که تشخیص داده است که گوهر به دست آورده است. ما گاهی گوهر به دست میآوریم مرد این نیستیم که اقرار کنیم. یک تشکر خشک و خالی از کسی نمیکنیم که بد است الان چه میگویند، میگویند عروس هول شده است. بله که باید هول شود. هر کسی شعور داشت و مقابل پیامبر قرار میگرفت باید هول میشد. دیگران ظواهر او را نگاه میکردند که پول ندارد ولی او میدید که گنجینههای عالم در دست او است و من زندگی دنیوی را با تو نمیخواهم، با محمد باقی به بقای دنیا و آخرت است. لذا معلوم است که قبول میکنم و خود من هم مهریه او را میدهم و ولیمه را هم خود من میدهم. معلوم است که شاد هستم چون عاقبت به خیر میشوم. چرا اقرار نکنم؟ یک نفر این طور اقرار به بزرگی یک فرد کند و بعد هم گفت که «سعدت من لتکون لمحمد قرینه» خوش به حال آن کسی که قرین پیغمبر شود و همسر پیغمبر شود. من افتخار میکنم ولو اینکه دیگران بیایند جسارت کنند، ولو وقتی که پیغمبر اکرم شروع به تبلیغ کرد، جسارتها شروع شد و حتک حرمت ها شروع شد، ذرهای در او خلل ایجاد نشد. تنها نیستم چون خدای محمد به من نظر میکند. با محمد که باشم همه چیز دارم. این را قرآن در سوره مبارکه نمل فرموده است که حضرت ابراهیم در قرآن هست که «انی اسلمت لله رب العالمین» اما وقتی که حضرت سلیمان، جناب بلقیس، ملکه صبا را دعوت کرده بود و با هم نشستند و صحبت کردند و او را به اسلام دعوت کرد، انبیا و ائمه چه تربیتی میکنند. ده روز، پنج روز، یک ساعت کسی را تربیت کنند، رشد میکند. جناب بلقیس گفت که نگفت مثل ابراهیم اسلمت را نگفت که گفت که «انی اسلمت مع سلیمان لله رب العالمین» اصل موضوع را من فهمیدم و من از سلیمان به خدا ایمان آوردم یعنی آن خدایی که سلیمان میگوید. خدیجه(س) فهمیده است که گنج عالم چه هست و آن قدر فتوت دارد که از پیغمبر بگوید و وقتی او را تخطئه میکنند، سفت بایستد و نهراسد. ملامت ملامتگر در او اثر ندارد، هیچ جایی خاطر من نمیآید که گزارشی باشد که طعنهها او را در هم شکسته باشد. یاد من نیست که به پیغمبر اکرم گفته باشد. هیچ گزارشی و با اینکه اگر کسی تاریخ تحلیل کند، میداند که حضرت خدیجه جز کسانی که برای تخریب او انگیزه وجود داشت. برای تخریب ایشان انگیزه وجود داشت ولی شما نگاه میکنید که در روایات معتبر مسلمین شیعه و غیر شیعه که من از غیر شیعه میگویم چون شیعیان هم دارند. روایات معتبری که پیامبر یک خطوطی کشید. گفتند که یا رسول الله اینها چیست؟ فرمود که «افضل النساء الجنه اربع» چهار تا هستند که برترین زنان بهشت هستند یعنی برترین زنان عالم هستند مریم بن عمران، خدیجه بنت خویلد، فاطمه ابنت محمد، آسیه بن ابنت مزاحم» حضرت آسیه. افضل برترین کسی که هیچ جایی و هیچ گزارشی که بگوید که خسته شدیم و یک ذره را هم برای ما نگاه دار و یک قدری غنائمی میماند و پیامبر خمس آن را به فقرا میدهد، همسران دیگر بودند که اینها گاهی اوقات از پیامبر پول میخواستند. قرآن مجید یک مسئله جدی که پیامبر اکرم که «انک لعلی خلق عظیم» است بعضی از همسران او گاهی خطاهایی میکردند و رفتارهایی میکردند که قرآن میفرمود که دنیا را اگر میخواهید و زینت را اگر میخواهید پیامبر را اذیت نکنید، از اول که میدانستید که شرایط او چه بوده است. بروید و شما را طلاق میدهد یعنی شما باید بپذیرید که همسر یک فرد عادی نیستند که توقع داشته باشید که هر شب ساعت هشت شب به خانه بیاید، پیامبر «خاتم الانبیاء و المرسلین» است. در آن بیست و سه سال تا قیامت باید کار کند و شما همسر یک کسی شدید که برای همین هم است که حرمت پیدا میکنید به عنوان همسران پیامبر که به چه جهت باید مردم به شما احترام بگذارند. بعضیها حاضر هستند و بعضیها شاید حاضر نباشند. شما قبول کردید و اگر نمیخواهید بدون دعوا و بدون درگیری و بدون بیادبی تشریف بیاورید و حق خود را بگیرید چون شما همسر فردی شدید که عاقبت و سرنوشت دنیا به دست او است. این ادبیات با حضرت خدیجه هم هست؟ ابدا. در بعضی از گزارشها هست که چه کسی، چه کسی را طلاق داد ولی برای حضرت خدیجه ابدا که در یک مقام غیر قابل قیاسی قرار گرفت و یک جوری پیغمبر درباره او رفتار کرده است که معمولاً همسران اگر هووی هم باشند ممکن است که به هم حسادت کنند اما اگر یک کسی که از دنیا رفته است و ده سال هم گذشته است که این دیگر جایی ندارد ولی میگوید که من نسبت به او حسادت میکردم چون میدیدم که همیشه پیغمبر از او یاد میکند، هر کار خوبی پیش میآید و هر خاطره خوشی و غذای خوبی یک صحنه مهمی، یک جنگ خیبر پیروز شدیم که میگوید که جای خدیجه خالی است. چقدر زحمت کشید که امروز بیاید توسعه رحمت خدا را بر بندگان ببیند. یک غذای خوبی میرسید میگفت که خدیجه هر چه داشت برای من داد. خواستگاری امیرالمؤمنین از صدیقه طاهره(س) و پیغمبر اکرم قبول کرد ولی سر خانه و زندگی خود نرفته بودند. امیرالمؤمنین دل در دل او نبود که فاطمه را ببرد و روی او نمیشد که به پیغمبر بگوید که عروسی بگیریم. بعضی از همسران پیغمبر در بعضی از نقلها ام سلمه را نوشتند که شاید دقیق نباشد که آن زمان معلوم نیست که حضور در مدینه داشته باشد و بعضیها اسماء را گفتند که خب از زنان مهم با فضیلت است. بعضیها هم کسان دیگری را گفتند. گفته است که پیش پیغمبر آمد و گفتم که یا رسول الله یک اتفاقی است که میخواهم برای شما عرض کنم، اگر الان خدیجه بود این کار را میکرد. میخواهم راجع به فاطمه با شما صحبت کنم. تا گفتم که اگر خدیجه بود این کار را میکرد، پیغمبر یک دفعه منقلب شد. فرمود که «خدیجه و این مثل خدیجه» کی مثل خدیجه است که اگر الان بود. یاد من نمیرود که آن موقع که من را تکذیب میکردند او من را تصدیق میکرد. شما را گاهی دشمنان را ممکن است به خاطر اینکه کار دینی میکنید به شما جسارت کنند که نوش جان شما، آدم یک احساس غربتی میکند و بعد ممکن است که یک هجمهای دشمن بکند. شبکهای ماهوارهای و بعد هزاران هزارن هجمه چه میتواند جای هزاران هزاران تکذیب را بگیرد. فرمود که «صدقک لحین کذب الناس» همه تکذیب میکردند ولی خدیجه من را تصدیق میکرد. پیغمبر میگفت که یاد من نمیرود که چه کسی مثل خدیجه است. روزی که علی و خدیجه(س) ایمان آوردند یک تنه کاری کردند که پیغمبر اکرم در توحید و اخلاص و عبودیت نظیر در این عالم ندارد ولی دلگرمی خدیجه مهم بود که فرمود که «صدقک لحین کذب الناس» یاد من نمیرود که او تکیهگاه من بود. «اعانتنی علیه بالمالها» از دنیای خود گذشت چه تعجبی است که زهرای اطهر شب عروسی لباس عروس خود را به فقیر بدهد. دختر خدیجه غری است که مگر توقع غیر از این است که «و یطعمون الطعام علی حبه مسکین و یتیما و اسیرا» همه مال تربیت این خاندان است. در کربلا شما نگاه میکنید که سیدالشهدا از حر میگذرد و امام حسن آن جور کرامت میکند که اینها خاندان کرم هستند. در روایت هم از امام حسن هست که فرمود که من به مادر خود خدیجه غری شبیه هستم. پیغمبر فرمود که «ان الله امرنی ان ابشر خدیجه بیت فی الجنه» خدا به من بشارت داد که من با خدیجه همراه هستم. یعنی من الان که دل من برای خدیجه تنگ شده است یاد آن بشارت هستم که خدا فرمود که بهشت با هم هستید. دلخوشی من این است وگرنه فراغ او من را اذیت میکند. به او گفتند که یا رسول الله هر وقت اسم خدیجه را میآوریم حال شما این طوری میشود که اجازه بدهید اینها سر خانه و زندگی خود بروند، فرمود که بروید. یعنی موضوع ربطی نداشت، سالها هم گذشته بود و چند سال گذشته بود. حضرت خدیجه(س) یک جوری از پیغمبر اکرم دلبری کرده بود که با هیچ کسی قابل قیاس نبود. رسول خدا هر چیزی که یاد خدیجه را زنده میکرد با افتخار تکریم میکرد. اگر کسی پیش پیغمبر میخواست بیاید پیدا میکرد که در قبیله آنها یک کسی فامیل خدیجه است، این را میگفت و مورد عنایت پیغمبر قرار میگرفت. این نکته برخی از آن چیزهایی است که بگویم که خود من امید دارم که بگویم یا رسول الله ما هم یک نسبتی مثل این داریم. یک پیرزنی آمد و پیش پیغمبر آمد و پیغمبر خیلی آقایی کرد و با لطافت و با مهربانی او را تحویل گرفت و پول داد و گرامی داشت، یکی از همسران گفت که این چه کسی بود که او را نشناختم. همسر قبیله کجا بود و فرمانده کجا بود و صاحب مکنت و پول و فلان بود، این چه کسی بود؟ این گدایی بود که زمان خدیجه پیش ما میآمد. پیغمبر گدایی که نسبت او این است که خدیجه به او کمک مالی میکرد را تکریم میکند. ما میگوییم یا رسول الله ما محبان همسر شما هستیم، قدر نمیدانیم و نمیشناسیم ولی دوست داریم که قدر خدیجه را بدانیم. یک شخصیت این طوری است. پیغمبر اکرم از کرم و آقایی خود هر نسبتی فامیلها که هیچ این کسی بوده است که خدیجه به او کمک میکرده است. من هم به این کمک میکنم. انشاءالله محبت ما نسبت به خدیجه مایه لطف پیامبر به ما در دنیا و آخرت شود.
خدیجه(س) با آن شخصیت هر کسی در خانهای زندگی کند که هنوز فرزند ندارد و یا دارد، کسی از یک بچهای از خانه دیگری بیاید در ادبیات دنیا نگاه کند، میگوید سخت است ولی کاری حضرت خدیجه کرد که اگر یک مسیحی بخواهد شعر بگوید، از اینکه امیرالمؤمنین به خانه خدیجه آمد، این جور میگوید که حضرت امیر به آن حکمت الهی باید میآمد و در دامان پیغمبر میآمد. امیرالمؤمنین قرار است که بار را در زمان پیغمبر شریک باشد و بعد هم به دوش بکشد باید در کنار پیغمبر باشد. خدیجه(س) از اینها نیست که بگویند که مثل بعضیها که بودند که اعتراض شدید میکردند و داد سر پیغمبر میزدند که برای چه علی را از من و بابام و یا فاطمه را از من و بابام بیشتر دوست داری. همان که عرض کردم یک نگاه به پیغمبر این بود که ممکن است که یک آدم عادی باشد و یک نگاه این بود که امیرالمؤمنین، صدیقه طاهره و حضرت خدیجه(س) که پیغمبر هر کاری میکند علامت این است که این کار را بکنید نه اینکه اعتراض کنید. بشر است و سر در عرش است. خدیجه این طور نیست. خدیجهای که قبل از نبوت نور نبوی دیده است، صولت مرتضوی را هم در قامت ده ساله میبیند، لذا یک شاعر مسیحی عبدالمسیح وقتی پیغمبر، امیرالمؤمنین را به خانه آورد، تعبیر آن چه هست؟ تعبیر آن این است که «هو العلی به وافا خدیجه هدیه قال بشری جأت اهدیها» گفت خدیجه ببین چه هدیهای برای تو آوردم. یعنی با ادبیات دنیایی باید بگویی که یک نفر و یک بچه دیگر را هم ما باید بزرگ کنیم ولی هم پیغمبر و هم امیرالمؤمنین که دارد که من پیغمبر را در چه حالاتی میدیدم که ادبیات فهم و شعور حضرت خدیجه(س) این است که خدیجه ببین که چه هدیهای برای تو آوردم خدیجه میدانست که حب شدید پیغمبر به امیرالمؤمنین را که پیغمبر، امیرالمؤمنین را از بچههای خود بیشتر دوست داشت چون پیغمبر نفس خود را کشته است و آن کسی را بیشتر از همه دوست دارد که خدا بیشتر دوست دارد که خدیجه هم این طور بود که خدیجه نگفت یا رسول الله این گزارههای آیات را من ایمان میآورم، یا رسول الله من دربست به تو ایمان میآورم. پسندم آنچه را جانان پسندد. من میمیرم برای آن کسی که تو او را دوست داری. علی را دوست داری، دائماً به سر و وضع امیرالمؤمنین میرسید. یک جوری که وقتی امیرالمؤمنین در خیابان راه میرفت، اشاره میکردند که «هذا اخو محمد» قبل از اینکه پیامبر بیاید بفرماید که شما دو دو تا برادر شوید، «انت اخی فی الدنیا و الاخره» این را مردم قبل از آن میدانستند از عشق و از رابطه آنها و از ملکات نفسانی که خدیجه لازم به تذکر ندارد که تو او را دوست داری به جای اینکه بعضیها حسادت بورزد و جسارت کند بگوید چرا این قدر خدیجه را دوست داری و چرا این قدر علی را دوست داری و چرا به بچههای خود من و پسر خود من چرا این کار را نمیکنی، پیامبر با همه مهربان است و با بچههای غریبه هم مهربان است ولی معلوم است که نسبت به امیرالمؤمنین چون میداند چه باری دارد و چه شخصیتی دارد «و قره عین الخدیجه» تو نور چشم خدیجه هستی. یعنی جوری محبت به علی بن ابیطالب کرده بود که مردم امیرالمؤمنین را به نور چشم خدیجه میشناختند. این خیلی هنر است، تولی یعنی اینکه در جامعه ما ضعیف است. حاج آقای شریفیان بحث برادری و اخوت را مطرح میکنند که خدا ایشان را حفظ کند که این از آن مسائل بسیار بسیار اساسی ساخت جامعه اسلامی است. ساخت جامعه اسلامی بر اساس برادری است و محبت است. گاهی من نگاه میکنم که آقای شریعتی یک توفیقی دارد که باید دعا کنم که به حرمت این مؤمن که توفیق به او دادی، به من یک چیزی بده که هیچی ندارم و زیرآب شما را میزنم و علیه شما کار میکنم و شما را تخریب میکنم. درون خود اذیت میشوم. این ایراد است و این مشکل ایمانی است. خدیجه وقتی میبیند که خدیجه محبوب پیغمبر است، میگوید که محبوب من هم هست و یک جوری خدمت میکنم که کان نوکر او هستم، در حالی که این جوری نیست. پیغمبر قبل از ماجرای عشیره عقربین که به نزدیکان خود فرمود که «ان هذا اخی و وصی و خلیفتی من بعدی» پیغمبر فرمود که این وصی من و خلیفه من و برادر من است و اعتراض کردند و گفتند که مگر این چند ساله است، عیسی در گهواره چند ساله بود؟ چه کار کنیم که اگر خداوند این را ... به علی بن جعفر که یک پیرمرد هشتاد، نود ساله بود و پسر حضرت صادق بود و عموی پدر امام جواد بود. محاسن او سفید بود و امام جواد، شش، هفت ساله بود. تا حضرت میآمد، میدوید و عمامه از سر حضرت میافتاد، کفش حضرت را جفت کند و دست حضرت را ببوسد. گفتند که شیخ تو ادعای امامت کنی، همه قبول میکنند که بابای تو امام صادق است و عموی بابای این آقا هستی، این آقا شش، هفت ساله است و از نتیجههای تو هم سن او کمتر است. محاسن او را میگرفت و میگفت که من چه کنم که خدا او را شایسته امامت دیده است و بیریش سفید که من ایمان به خدا آوردم و خدا حکیم است. خدا مهربان است. او اولویت داشته است و خدا ظالم که نیست که من بهتر باشم که خدا او را امام کند. او را لایق دانسته است و من کفش او را جفت میکنم و دست او را میبوسم که خدا من را نگاه کند که من نسبت به مؤمنان و اولیاء حسادت ندارم و خاکسار هستم. حضرت خدیجه(س) نسبت به امیرالمؤمنین این طوری است. قبل از «انذر عشیرتک الاقربین» که آنها گفتند که مگر علی چند ساله است. پیغمبر فرمود که خدیجه با علی بیعت کن که امام بعد از من است و مولای تو و مؤمنین است، گفت چشم بیعت میکنم. نگفت که مگر چند ساله است. خود من او را در خانه خود بزرگ کردم. این حرفها نیست. آن کسی ایمان آورد و اخلاص داشت خدای باقیات و صالحات داده است، الان هر جای دنیا و هر کسی در روی کره زمین امروز روزه است خدیجه(س) سهم دارد. عوض اینکه متکبر شود که یک کسی کور باطن این طوری است، او میبیند. این حرفها قابل قیاس نیست و سر خم میکند و مطیع است. لذا فرمود که «یا خدیجه هذا علی مولاک و مولی المؤمنین و امامهم بعدی» گفت که چشم. «صدقک یا رسول الله» اصلاً شما درست میگویید و از قیافه او معلوم است. این خدیجه آدم عادلی است که من قبل از اینکه تو را قبل از اعلام نبوت دیدم، گوهرشناس هستم که علی را هم تشخیص میدهم، انکاری نیست. بیعت کرد. گفت «اشهد الله و اشهدک بالذلک» گفت که یا رسول الله قیامت برای من شهادت بده که من با عشق علی را به عنوان امام خود پذیرفتم. «و کفی بالله شهیدا و علیما» حضرت خدیجه در این شرایط متأسفانه مورد حسادت بود. یکی از کارهایی که ما خیلی لازم است که در روزگار خود انجام بدهیم این است که بدانیم که در معرفت خود نسبت به قلههای ایمان جایگاه را بشناسیم. ممکن است که یکی از عزیزان امروز در ذهن خود بیاید که چرا امروز این قدر اصرار داری که بگویی خدیجه با کسی قابل قیاس نیست؟ ممکن است که بگویند که چرا روی افضلیت امیرالمؤمنین تأکید دارید؟ فضیلت بگویید. اگر فضیلت بگویم تنقیس کردم. یعنی اینکه یک وقتی یک نفر بود که اینور و آنور میگفت که بهترین دختر پیغمبر زینب است، عروه پسر زبیر که امام سجاد رفت او را توبیخ کرد که چرا به مادر من تنقیس میکنی. گفت من جسارت نکردم. گفت مادر من سید نساء للجنه است. وقتی بگویی که فلان دختر پیغمبر بهتر است جسارت کردی. توقع از ما این است که اگر ما بخواهیم برویم در این دنیای وانفسا به سمت حقیقت باید نمایشگاه عالم را ببینیم و با نفس پاک خوبهای آن را انتخاب کنیم. لذا این رفتار ائمه است و اگر شما بروید گزارشها را نگاه کنید این رفتار ائمه است که بین حضرت خدیجه با دیگران یک فاصله ایجاد کردند که ما نسبت به او یک محبت خاص باید داشته باشیم. ما برای حضرت ام سلمه و حضرت میمونه و جناب صفیه احترام قائل هستیم و هر وقت اسم میبریم میگوییم که سلام الله علیها اما کسی با حضرت خدیجه قابل قیاس نیست. «و این مثل خدیجه» که این را پیغمبر فرمود. یکی از همسران پیامبر یک روز ناراحت شد و پیش حضرت زهرا آمد و گفت چه هست که خیال کردی که مادر تو همسر پیغمبر بوده است، خب ما هم همسر پیغمبر هستیم. «ما هی الا کبعضنا» مثل یکی از ما است. حضرت زهرا شروع به گریه کردن کرد. پیغمبر اکرم فرمود که «ما یبکیک یا بنت محمد» دختر من برای چه گریه میکنی؟ فرمود «ذکرت امی فتنقستها» مادر من را تنقیس کرد یعنی گفت که مثل ما است. حالا بعضی از همسران پیامبر خیلی ویژه هم هستند ولی حضرت خدیجه با کسی قابل قیاس نیست و اگر کسی قابل قیاس بداند که این را تنقیس حساب میکنند. یک وقتی یک نفر آمد و از این همسران پیش پیغمبر آمد و گفت که یا رسول الله چه فرقی میکند که هی هر وقت اسم خدیجه میآید، از او یاد میکنید خدا بهتر او را به تو داده است، مثلاً من جوانتر هستم. حضرت فرمود که «ما ابدل للله عز و جل خیر منهم» خدا هرگز بهتر از او را به من نداد. خب اینجا پیغمبر نفرمود که شما هم خوب هستید و او هم خوب است. ما اگر میخواهیم مسیر را درست برویم باید قلههای جهاد و شهادت و ایمان و تقوا را بشناسیم و به سمت آنها حرکت کنیم و اگر دوغ و دوشاب را قاطی کنیم خط را گم میکنیم لذا من امیدوار هستم که این عرائض ناقص با دهان بسته که به قول ابن ابی الحدید که به امیرالمؤمنین میگوید که من هم خطاب به حضرت خدیجه میکنم که «ان فی مدیحک الکن لا یحتدی» بانوی بزرگوار، مادر جان، بیبیجان من در مدح شما به لکنت افتادم و من جای دیگر حرف بزنم یک چیزهایی برای گفتن بلد هستم ولی امروز کم آوردم. از تو چه بگویم که خدا مداح تو است و پیغمبر واسط تو است. خواستیم یک جلسهای که مجلس ذکر حضرت خدیجه(س) باشد که امیدوارم که دختر او فاطمه زهرا(س) و همسر او خاتم الانبیا و داماد عظیم الشأن او امیرالمؤمنین و فرزند او مهدی فاطمه از ما این عرض ادب ناقص را بپذیرد.
شریعتی: با تمام این عظمت و با تمام اینکه حضرت نور چشم و نظر کرده رسول خدا بود آخر سر حیا کند که بگوید که شما عبای خود را به من بدهد.
حجت الاسلام کاشانی: اصلاً ندیده است که چه کرده است که بگوید که این جای آن. اصلاً خجالت میکشم. ما میگوییم که فاطمه زهرا(س) از امیرالمؤمنین رو نزد و چیزی نخواست و در دامن این مادر است که هر چه داشت داد و اینها را که یا رسول الله منت گذاشتید که قبول کردید. خدا کند که ما هم بفهمیم که در راه خدا اگر کاری میکنیم منت گذاشته است که اجازه داده است. روی من نمیشود که بگویم که حالا من لحظه مرگ من تنها هستم و منت بگذار و یک مقداری بالای سر من بایستد. آخر من شأنی ندارم. بهبه به این ایمان که خدا از این ایمانها و از این اخلاصها یک رشعاتی به ما روزی کن.
شریعتی: صفحه 503 را با هم تلاوت میکنیم. آیات ششم تا چهاردهم سوره مبارکه احقاف که با اتفاق بشنویم.صفحه 503قرآن کریم
شریعتی: طاعات و عبادات شما قبول باشد و خوشحال هستیم که در خدمت شما هستیم و با هم داریم این روزهای ماه مبارک را سیر میکنیم و انشاءالله با عافیت و سلامت به عید فطر برسیم. اشاره قرآنی امروز را حاج آقای کاشانی بفرمایند و حسن ختام فرمایشات شما باشد.
حجت الاسلام کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم. حضرت حق در آیه سیزده سوره احقاف میفرماید که «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا» کسانی که گفتند که خدای ما الله است و با همه وجود و با زبان خود و با دل خود و استقامت ورزیدند «و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» در قله آن اهل بیت امیرالمؤمنین و حضرت خدیجه(س) هستند که زندگی آنها را نگاه میکنید میبینیم که «قال ربنا الله ثم استقاموا» هست و این آیه برای همیشه است که اگر امروز نیت کردیم که حضرت خدیجه به ما نظر کند، بگوییم بیبیجان کمک کن که ما در راه پسر تو حضرت ولیعصر (ارواحنا فداء) با استقامت بایستیم و آن وقت این طوفانها و این مشکلات را دیگر نمیبینیم. «و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» انشاءالله.
خدایا به برکت وجود مبارک حضرت خدیجه(س) و دختر عظیم الشأن ایشان هر چه خیر و برکت در رمضانها و شعبان و رجبها به اولیای خاص خود عطا کردی نصیب ما هم بفرما. چون سر سفره کریم هستیم این طوری عرض میکنم که خدایا در دنیا و آخرت دست ما را از دامان حضرت خدیجه و فرزندان ایشان کم و کوتاه نفرما. لحظهای ما را به خود وامگذار. ما را جز کسانی که زائر حضرت ولیعصر و خادم حضرت ولیعصر هستند و انشاءالله پایان کار آنها ختم به شهادت میشود قرار بده.