شریعتی: سلامت باشید. چقدر خوشحالیم که امروز بنا است از نام امام مجتبی باز هم بشنویم. اگر خاطر شریف و مبارکتان باشد به مفاد صلح رسیدیم. و حالا یک بازگشتی خواهیم داشت، یک نکاتی را می شنویم با یک مقدمه ای و ان شاءالله برمی گردیم به بحثمان. دعوت می کنم که تا پایان همراه ما باشید. با دل و جان بحث شما را می شنویم.
حجت الاسلام کاشانی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ». همین طور که فرمودید ما به مفاد صلح یا آتش بس رسیدیم. منتها چون ابعاد بحث گسترده است و ممکن است همه بحث آن گونه که می خواهیم همراه بشویم با عزیزان بیننده ممکن است از ذهن برود یک جمع بندی مختصری تا این جا باید داشته باشیم. هفته اخیر من چند کتابی که تازه منتشر شده بود از محققان ایرانی و عراقی را نگاه می کردم. خوشحالم شدم، دیدم اطبیه حسینی یعنی حرم حضرت سیدالشهدا یک مرکز تخصصی برای امام حسن (ع) دایر کردند و جا هم دارد که برادر خدمت برادری که امامش بوده است انجام دهد. حالا تا پخته شدنش کار دارد. بعضی از آثارشان را دیدم. یک موردش را به نظرم رسید که بد نیست نکاتی از آن را عرض کنم محضر بینندگان به عنوان جمع بندی تا الان، تا بحث را بتوانیم ادامه بدهیم. در یک کتابی که به اسم «المعاهده بین الامام الحسن (ع) و معاویه بن ابی سفیان» هست، ماجرای آتش بس را می خواهد بحث کند از یکی از فضلای معاصر می گوید که شما وقتی می خواهید به موضوع امام حسن (ع) برسید باید بدانید که کدام دو جریان مقابل هم قرار گرفتند. عزیزانمان خاطرشان هست که از بیانات رهبر انقلاب خواندیم که فرمودند همان مسیری که بین رسول خاتم (ص) و ابوسفیان بود تمام قد جبهه ایمان و توحید در برابر تمام قد جبهه کفر و شرک قرار گرفت این مسیر ادامه پیدا کرد. زمان امیرالمومنین همین طور، زمان امام حسن (ع) و یک جبهه حق مقابل جبهه باطل قرار گرفته است و اگر جبهه ها شناخته نشوند، جریان ها شناسایی نشوند، در بین این متون و نقل هایی که خیلی وقت ها هم تعارض دارند، حتی ساخته و پرداخته ذهن خبرنگاران جریانات خاص هستند سخت بشود مطلب را پیدا کرد. قدم اول این بود که اصلاً این جنگ امام حسن (ع) و معاویه بهانه اش چه بود؟ بهانه اش از طرف معاویه باز هم خون عثمان بود، یعنی کسی کشته شد در سال 35 و انتقامش از امیرالمومنین و فرزندانش سعی می شد گرفته بشود. پیغمبر اکرم و مرام نبوی (ص) این است که آن جایی هم که حتی یک باطلی هم می آید و جرمی مرتکب می شود، مثلا خون حمزه سیدالشهدا ریخته می شود یک شهادتین ظاهری اگر دیگر قرار بر این نباشد که مثلاً انحراف بلند کنند از آن وحشی می گذرد. این جا اصلاً امیرالمومنین (ع) در ماجرای قتل خلیفه ی قبل از خودش هیچ دخالتی ندارد ابداً. جایگاه خلیفه ی قبل از خودش هم که مثل جایگاه حمزه سیدالشهدا که نیست. با این حال با امیرالمومنین جنگیدند. عمار را کشتند، هزاران هزار آدم کشته شد، در جمل هزاران هزار آدم قبل از شروع جنگ کشته شد. مسیر را ادامه دادند، به امام حسن (ع) رسید، جنگ را ادامه دادند، در کربلا گفتند آب نمی دهیم حسین بن علی بنوشد برای این که خلیفه قبل از امیرالمومنین تشنه از دنیا رفته است. یعنی یک کینه توزی کور اولاً جرمی مکتب اهل بیت مرتکب نشده بودند، ثانیاً چند هزار نفر را شما می خواهید بکشید برای یک ادعا، یک اتهام، برای یک جرمی که از طرف اهل بیت رخ نداده است و ندیدن مخالفت های با آن فرد. یک نکته این است که شبث بن ربعی که یک شخصیت مطرحی است از منافقان، زیر و رو کش ها، آدم هایی که در هر حکومتی صدر مجلس هستند. در جریان با مدعیان نبوت دروغین برای این ها اذان اقامه می گفتند، جارچی و تبلیغات چی آن ها بودند، رئیس شرطه های مثلاً فرض کنید مختار می شوند، قبلش در جنگ با سیدالشهدا در کربلا حاضر می شوند، بعد از فوت سیدالشهدا مسجدشان را نعوذ بالله به برکت قتل سیدالشهدا بازسازی می کند، بعد می شود رئیس شرطه های مختار، بعد می شود از مسئولین حکومت مصعب. همه جا هست. منافق کارش این است، منافق هم در جبهه حق نان می خورد هم در جبهه باطل ارتزاق می کند و سر خم می کند، همه جا هست. داریم که در جنگ صفین پشت سر امیرالمومنین بعضی ها نماز می خواندند، غذا را در ستاد معاویه می خوردند، بالاخره آن جا چرب و نرم تر بود. شبث به معاویه این گونه گفت. شبث گفت ما می دانیم که تو لشکرت را آماده کرده بودی، بیرون شام نگه داشته بودی تا خبر قتل خلیفه نرسد سمت شام نفرستادی. و ما می دانیم برنامه ریزی تو بود. این دیگر شیعه که نیست، شبث است که از خودشان است. یعنی جریان روشن بود ولی مهم چه بود؟ مهم آن تبلیغات بود. یا مثلاً فرض بفرمایید یک روزی مروان به او گفتند که، داشت صحبت می کرد. می دانید مروان یک کسی است که خودش از بانیان قتل خلیفه سوم است. در جنگ جمل طلحه را با تیر زد که اولاً بندازد گردن امیرالمومنین، ثانیاً انتقام بگیرد گفت چون این در خون خلیفه شراکت داشت. لشکر جمل هم تضعیف شد. بعداً هم در سپاه معاویه بود. همسر خلیفه به او گفت که تو با این کاری که مردم را تحریک می کنی دنبال قتل خلیفه هستی. این مروان یک روزی گفت که «ما کانَ فِي القَومِ اَحَدٌ اَدفعُ اَن صاحِبِنا مِن صاحِبِکُم» وقتی داشت یک جای خصوصی صحبت می کرد گفت هیچ کس بی گناه تر از علی ابن ابی طالب شما نسبت به قتل خلیفه نیست، یعنی این قدر هم که ما طلب داریم کاری نکرده است. او بلکه اگر جایی می شده دفاع هم کرده است. که ما مفصل در بحث حکومت امیرالمومنین (ع) عرض کردیم. گفتند که پس چیست، «مالَکُم تَسُبُونَ عَلَی المَنابِر» چرا شما روی منبر عمومی، منبر پیغمبر جای ذکر خداست و علی ابن ابی طالب ذکر خداست، کلمه ی تامه خداست، آیت عظمی الهی، بر او سب می کنید. گفت: «لایَستَقیمُ عَلی الاَمر اِلَّا بِذلک» آخر حکومتمان این گونه مستقر است. یک جریانی حق برایش اصلاً مطرح نیست، اقامه ی حکومت، قوت، ادامه ی قدرت برایش مسئله است. چیزی که امروز هم ممکن است در مناصب مناسبات قدرت گاهی ببینیم. گاهی رسماً می گویند که ما در مسائل سیاسی هیچ خط قرمز واقعی نداریم، همه اش منافع است. بله، ما هم قبول داریم منافع مردم مهم است ولی اگر بنا بر این بود که هیچ چیزی خط قرمز اصلی نباشد قتل امام حسین در کربلا و تسلیم نشدنش را چه معنا می کنید. «هَیهات مِنَّ الذِّلَة» یعنی چه. «وَإن الدَّعِيَّ أبنَ الدَّعي قَد رَکَزَ بَینَ اثنَتینِ» این بی نام و نشان خود خوانده ی فرزند خود خوانده یعنی اصل و نسب ندار، هم از نظر ظاهری هم از نظر حقیقت و افکار. من را بین دو چیز می خواهد مخیر کند که مضطر هستم در واقع، «بَینَ السِّلَةِ وَ الذِلَّةِ» یا شمشیر یا ذلت. بگو که من گاهی اوقات تاسف می خورم بعضی از مسئولان ما در بعضی از برهه های زمانی که حالا نمی خواهم تصریح کنم برای کدام جریان است. چون برای جریان خاصی ممکن است خدایی نکرده نباشد. یعنی فکر ممکن است به ما آسیب بزند. خیال کنیم مثلاً باکلاس شدیم، فضای علوم سیاسی هست و این ها.
شریعتی: حرف های قشنگ می زنیم.
حجت الاسلام کاشانی: بله. حضرت فرمود من را بین شمشیر و ذلت می خواهد مضطر کند که من یا ذلت را بپذیرم یا کشته بشوم، «هَیهات مِنَّ الذِّلَة». «إنَّي لا اَرَی المُوت اِلَّا سَعادَة» من در این راه عزتمندانه جز سعادت نمی بینم، «وَلَا الحَیاةَ مَعَ الظالِمینَ إلَّا بَرَما». خط قرمز دارند. زهرای اطهر (س) کشته شد، می شد کشته نشود، ائمه ما همین طور. بله، آن جایی که منافع مردم است و ما از یک مسئله ای که اصل نیست حتماً باید دست بکشیم. برای یک اصل مهم تری ممکن است ناچار بشویم اصل غیر اهمی را کنار بگذاریم اما نگوییم هیچی نیست، بالاخره فرق بین حکومت اسلامی، نظام اسلامی، تفکر مسلمین که بیان می کنند نسبت به بت پرستان که «لااَعُّبُدوا ما تَعبُدونَ»ما زیر بار بت های شما، طاغوت شما نمی رویم.
شریعتی: و این نشان می دهد ما یک خطی داریم، اصولی داریم.
حجت الاسلام کاشانی: بله. و آن که چون حاکمیت دست ماست هر کاری بکنیم. گاهی بعضی وقت ها از این افاضات دارند. گفت که نه ببین، ما برایمان این جا این است که با جنگ با علی می توانیم حکومت کنیم چون نمی توانیم شبیه او بشویم و ما بالاخره باید یک دشمنی داشته باشیم و بهتر است علی دشمن ما باشد چون اگر بخواهیم علی دوست ما باشد نمی توانیم شبیه او عمل کنیم. یا مثلاً فرض بفرمایید که در جمع بندی هستیم که ممکن است مردم یک وقتی بگویند ای کاش مثلاً امام حسن (ع) به اضطرار افتاد، وارد آتش بسی شد که ما جگرمان می سوزد اما من این مقدمه را می خواهم عرض کنم که بینندگان عزیز ببینند که آن روزگار تمام شد، رو سیاهی به زغال ماند. «کُلُّ نَفسٍ ذائِقَةُ المَوت». عمرعاص داشت از دنیا می رفت. دو نکته بگویم همین جوری که داریم آنچه گذشت می گوییم تا به بحث برسیم. یکی این که ذهبی که هفته های پیش هم از او ذکر کردیم که یک عالم ناصبی شامی است، می گوید قریب به این مضمون که: «کانَ رَحِمُهُ الله» درباره عمروعاص می گوید، «یُحِبُ الدُنیا» خدا رحمتش کند خیلی دنیا دوست بود. چون رشوه گرفت آمد و به معاویه کمک کرد. یعنی اول قیمت را بالا برد، قصیده در مدح امیرالمومنین سرود که می خواهی بروی با علی بجنگی که این است و این است و مولا است و هارون و است و چه است مثلاً. عمروعاص قصیده غدیریه دارد منتها یک قصیده غدیریه را بعضی ها گفتند حباً، بعضی ها پناه بر خدا از این که آدم مدح امیرالمومنین را بگوید برای جیبش. بدترین حالتش این کاری است که عمروعاص کرده است. مدح کرده است که قیمت را بالا ببرد. گفت این علی ابن ابی طالب با این جایگاه، آن هم تو با آن پدر و مادرت. گفت که حالا چه می خواهی که مثلاً این توازن، بالاخره بله من و علی فاصله مان زیاد است. گفت مصر. گفت باشد. یعنی مدح امیرالمومنین گفت که مصر را به او بدهند بیچاره. لذا آن جا ذهبی می گوید خدا رحمتش کند، دنیا را خیلی دوست داشت.
شریعتی: «کانَ رَحِمُهُ الله یُحِبُ الدُنیا».
حجت الاسلام کاشانی: پناه بر خدا. موقعی که داشت می مرد دیگر موقع مرگ وقت بازیگری نیست. «فَبَصَرُکَ یَؤمَ الحَدید» دیگر همه چشم ها باز می شود. بعضی ها در این دنیا چشمشان به حقایق باز می شود. مولای عالم امیرالمومنین فرمود: «لؤ کُشِفَ الغِطاءُ مَا ازدَدَت یَقِیناً» پرده های عالم کنار برود چیز جدید من نمی بینم چون دارم می بینم. آن هایی هم که نمی بینند لحظه ی مرگ می بینند.
شریعتی: دیگر آن جا پرده کنار می رود.
حجت الاسلام کاشانی: دیگر همه فرعون هم که باشد حق را می بیند. لذا آن جا دیگر از کسی قبول نمی کنند. دارد که: «یا لَیتَني مِتُ قَبلَها وَالیَومِ ثَلاثینَ سَنَه» کاشکی 30 سال پیش از دنیا رفته بودم. چون دارد می بیند چه کرده است. «اَصبَحتُ لِمُعاویه دُنیا وَ اَفسَدتُ الدُنیا اَفسَدتُ دیني وَ تَرَکتُ آخِرَتي» برای دنیای معاویه دینم را نابود کردم، برای آباد کردن دنیایم آخرتم را نابود کردم. ای کاش که 30 سال پیش مرده بودم. یعنی بالاخره نگوییم که یعنی امام حسن(ع)، اهل بیت، این جاها را می دیدند. قرار نیست که ما مثلاً دو روز دنیا زندگی کنیم، حالا یک زد و بندی و یک فسادی. حضرت می بیند، آینده را دارد می بیند.
شریعتی: نرسی به این جا، تو را می رسانند.
حجت الاسلام کاشانی: دقیقاً. می رسی به آن جایی که آخرش اشتباه کردی، هر جوری عمل کرده باشی. لذا امام حسن (ع) دارد می بیند چه اتفاقاتی می افتد و دو جبهه دارد می جنگد. امام حسن (ع) هم در جبهه داخلی دارد می جنگد هم جبهه خارجی. جبهه خارجی که روشن است، شام. جبهه داخلی منافقانی که آیات فراوانی که حالا در نکات قرآنی امروز اگر توفیق بود عرض می کنم، این منافقانی که در قرآن مفصل راجع به آن ها بحث شد این ها خوب انتقام گرفتند. و البته اهل بیت کاری کردند که این ها برای آیندگان رسوا بشوند وگرنه ماندگار می شدند. لذا امام حسن (ع) یکی از سختی هایش این بود که همزمان در جبهه داخلی باید می جنگید. این جبهه داخلی ها مرجفون بودند مثلاً، یعنی آدم هایی که در دل ها را خالی می کردند. در سپاه امام حسن می گفتند قیس خودش را فروخت به معاویه، در سپاه قیس که فرمانده امام حسن بود می گفتند که امام حسن نعوذ بالله خودش را به معاویه فروخت. در کاروان عبیدالله بن عباس که متاسفانه باخت و با معاویه همراهی کرد می گفتند قیس و امام حسن خودشان را فروختند. امام حسن دنبال پول تو هم یک چیزی گیرت بیاید. یعنی این حرف ها را می بردند می آوردند و مردمی که نمی شناختند چون معاویه یکی از ویژگی هایش این بود که اجازه نمی داد مردم شام و بزرگان اصحاب پیغمبر ارتباط داشته باشند. این ها نمی شناختند امام حسن کیست، فکر می کردند امام حسن هم یکی مثل معاویه است معاذ الله. لذا فضا به سمتی بود که امام حسن (ع) گفتگو هم می خواست بکند مردم کوفه هم چند سال بیشتر او را ندیده بودند که، از سال 35-36 بعد از جمل امام حسن و امیرالمومنین به کوفه آمدند. اصحاب قدیمی بیشتر این ها نبودند. لذا حضرت خیلی دستش بسته بود. همزمان یک ویژگی دیگر سپاه معاویه این بود که اگر معاویه حرف می زد و کسی مخالفت می کرد ترور می شد. یکی از ویژگی های مهم تفاوت بین امیرالمومنین و معاویه را این نوشتند محققان که اگر امیرالمومنین (ع) تصمیمی می گرفت بقیه را خفه نمی کرد. حرف می زدند، نقد می کردند، با این که امام معصوم بود. البته این ها نمی شناختند که امام معصوم است امیرالمومنین. اگر حرف می زدند حضرت گوش می کرد، جواب می داد، اگر می دید که این ها از دشمن مثلاً فرض کنید خط نگرفتند و برای خراب کاری حرف نمی زنند، مشکل فهم دارند، حضرت همراهی می کرد. یک گروهی آمدند پیش امیرالمومنین (ع) گفتند آقاجان، ما هنوز نفهمیدیم حق با چه کسی است. حضرت فرمود پس شما در جنگ دخالت نکنید، با ما همراه بشوید ولی نجنگید. ببینید حق با کیست. حرف های ما را بشنوید، حرف های معاویه را بشنوید، ببینید حق با کیست. آزادمردی، حریت، عظمت. گدایی آدم و یار به هر قیمتی امیرالمومنین نمی کند. اصلاً شما نمی دانید حق با کیست اصلاً نیایید، به چه دلیلی می خواهید شمشیر به کسی بکشید. آدم وقتی در جایی می جنگد یعنی طرف مقابل را دشمن خدا می داند وگرنه حق ندارد.
شریعتی: من که به زور نمی توانم شما را با خودم همراه کنم.
حجت الاسلام کاشانی: هم به زور نمی توانم هم اگر نمی دانی حق با کیست چگونه شمشیر به روی کسی که نمی دانی باطل است می خواهی بکشی. اصلاً نجنگ ولی برای این که بعداً ضرر نکنی امام حق را یاری نکردی با ما همراه بشو، فحص و بررسی و کاوش ات را ادامه بده. یکی از چیزهایی که ما برای دعوت به مکتب اهل بیت تاکید می کنیم این است، ما به هیچ وجه دوست نداریم با جوزدگی کسی به مکتب اهل بیت وارد بشود. بارها شده اگر کسی مثلاً گفتند فلان دانشجوی فلان جا است، می خواهد با شما گفتگو کند که تغییر مذهب بدهد. گفتم من با او گفتگو می کنم ولی تغییر مذهب نه، عجله نداریم. عجله برای چه! باید بفهمی. ما فکر می کنیم مطمئن هستیم از خودمان و مکتبمان، هدایتگری مکتبمان. لذا هیچ عجله نداریم. این جورنیست که مثلاً بیات بشود، از دهان بیفتد، استدلالمان فردا دیگر شوقی به نظر برسد، نکند این برود در جبهه ای که... . ما قرار نیست کسی را بچاپیم که مثلاً فرض بفرمایید... . کثرت وقتی برای ما مهم است که کیفیت داشته باشد. از امیرالمومنین (ع) یاد گرفتیم. نفرمود حالا بیایید، من داماد پیغمبر هستم. همه ی این ها بود، اصحاب امیرالمومنین را اصحاب مهمی از پیغمبر گفتند تقسیم می کردیم به تمام اصحاب، همه با فضیلت می شدند. ولی حضرت فرمود نه، شما با من بیایید که حق را ترک نکرده باشید، بیایید بررسی کنید بالاخره یک جنگی دارد رخ می دهد. اگر به حق رسیدید جبهه ی حق را کمک کنید، اگر به حق نرسیدید نه. یا آن یکی آمد گفت بالاخره شما داماد پیغمبر هستید در جمل، آن طرف همسر پیغمبر است. حضرت فرمود حق را بشناس. اگر حق را بشناسی هر جا باشی اگر اجر ندهند معذورت می کنند. بررسی کن، تلاش کن، من هم تلاش می کنم که حق را بشناسی اما نه اجبار است، نه جو زدگی است. ما گاهی، اسم نمی خواهم ببرم، بعضی از بزرگان اصحاب که متاسفانه به خاطر آغشته شدن حق و باطل با هم نمی توانستند تشخیص بدهند این ها در صفین شرکت کرده بودند به نقلی، نزدیک چند ده روز جنگ بود این ها ایستاده بودند دست به شمشیر نمی بردند. حضرت هم این ها را مسخره نمی کرد؛ حاج آقا فلانی را ببینید، شاگرد پیغمبر علی ابن ابی طالب را نمی شناسد. این گونه نمی گفت. می گفت بگذار حق را بشناسند. عمار که شهید شد، خیلی با درد می گویم، یعنی از امیرالمومنین نتوانستند حق را بشناسند. این را بدانیم ما که گاهی اوضاع خبرگزاری های جبهه ی دشمن کاری می کند که نمی شود حق و باطل را به این راحتی شناخت. عمار که شهید شد فهمیدند حق را امیرالمومنین است و شرکت کردند. حضرت هم غذا می خوردند در سپاه حضرت، با این که حضور یک آدمی که این جوری شاک است، شک در تردید دارد ممکن است به سپاه آسیب برساند. ولی برای امیرالمومنین چه چیزی مهم است؟ برای امیرالمومنین این مهم است که «عَلی بَصیرَةِ» باید بجنگید، لشکر علی بن ابی طالب لشکر شکاک ها نیست.
شریعتی: باید دل بدهی.
حجت الاسلام کاشانی: دل بدهی، بفهمی. مگر می شود آدم همین جوری شک کند. بگوید سیاهی تو کیستی، شمشیر به او بکشد. نمی توانیم. ما یک حشره را بیخودی نمی توانیم بکشیم، بدون این که یقین کنیم برویم شمشیر به کسی بکشیم؟! نه بیا یاد بگیر، بیا بفهم، اگر به یقین رسیدی. سپاه معاویه چگونه بود، اصلاً حق ندارید ارتباطات را ببندید، با کسی این ها حرف نزنند، نکند تفاوت حرف ها را این ها نتوانند تحلیل کنند. ایزوله می کرد منتها ایزوله فرقش این است که در فضای پاک و اکسیژن ایزوله می کنند، او به عکس یعنی آنتی ایزوله بود.
شریعتی: برای همین است که وقت صحبت های سیدالشهدا یا گوششان را می گیرند یا هلهله می کنند که چیزی نشنوند.
حجت الاسلام کاشانی: بله. اصلاً از نظر حکومتی که اجازه نمی دهد افراد برجسته بروند در شام عملیات فرهنگی کنند. اولاً دستگیر می کنند، می کشند. ثانیاً این ها را عادت داده است که گوش هایتان را ببندید. حق را با همین تعصب بپذیرید.
شریعتی: این که ما می گوییم.
حجت الاسلام کاشانی: امیرالمومنین (ع) نه، دائماً گفتگو می کنند، توضیح می دهند، و می گویند حق را بشناسید. من اصلاً وقتی نیرو به دردم می خورد که شما حق را بشناسید. لذا نوشتند یاران امیرالمومنین وقتی سخن می گفت حرف می زدند، اعتراض می کردند. البته تاکید می کنم اسم حضرت را نمی شناختند. حضرت هم نمی فرمود که شما که هستید، آخر سطح سوادتان به ما نمی خورد. توضیح می داد، بیان می کرد، برخلاف آن جریان. این نمونه خیلی نمونه ی عجیبی است. یادم نیست در دوره ی بحث حکومت امیرالمومنین بحث کردم یا نه. چرا ما داریم این ها را می گوییم؟ ما وقتی می خواهیم به موضوع بسیار تلخ آتش بس امام حسن (ع) و معاویه برسیم با توجه به آغشته شدن اخبار، سخت شدن تشخیص حق و باطل، که همین امروز نسبت به حضرت دروغ های زیادی گفته می شود، باید فضای دو طرف دستمان بیاید، حضرت در چه معذوراتی بود. لذا ما سعی می کنیم در یک فضای توسعه گری عرضی خیلی تاریخ را جلو نبریم، ابعادش را ببینیم. این یک نمونه را ببینید. یک بنده خدایی به شام رفته بود، با خودش یک شتری برده بود. یک نفر آمد شناخته که این کوفی است گفت آقا این شتر ماده من است که در صفین این را از من دزدیدند. شامیان با کوفیان جنگیدند، حالا یک کوفی بلند شده رفته شام مثلاً فرض کنید برای معاملاتی، تجارتی، هر چه. این گفت آقا این برای خودم است، این حرف ها چیست. پنجاه نفر رفتند شهادت دادند که این شتر ماده برای این رفیق شامی ما است و این آقا دزدیده است در صفین. این گفت برادر من، این اصلاً شتر نر است، ناقه ی ماده چیست. پنجاه نفر به چه شهادت می دهید. خلاصه حالا موضوع خیلی روشن است. معاویه گفت که نه تو بایست، وقتی رفتند گفت پول شترت چقدر است. گفت این قدر. گفت این را بگیر و برو. «اَبلِغَ عَلیً» ببینید پسردایی معاویه به او گفت که، معاویه به او گفت که آقا تو پسردایی من هستی رفتی در لشکر علی، خجالت نمی کشی. محمد بن حذیفه بود اسمش، شهیدش هم کردند. گفت هر چه سوام و قوام و آدم حسابی است در لشکر علی ابن ابی طالب است، هر چه فلان فلان شده و بی اصل و نصب و بی نماز و بی روزه و شراب خوار و فاسق و فاجر هم هست در سپاه توست. روشن است، خط روشن است. یعنی خط روشن بود ولی تعصبات. امیرالمومنین فرمود که یاران معاویه در شام دنیا خواهی شان با آخرت خواهی شما کوفیان رقیب است. شما دنبال آخرت هستید تا وقتی که سرپا بودند، آن ها دنبال دنیا هستند.
شریعتی: هر چقدر این سمت به حق تعصب داشتند آن سمت نسبت به باطل.
حجت الاسلام کاشانی: گفت این پولت را بگیر. «اَبلِغَ عَلیً اِنِّي اُقاتِلُهُ بِمِئَة اَلف ما فیهِ» صدهزار تا آدم دارم که فرق نمی گذارند «بَینِ ناقَة وَ الجَمل»، یعنی شتر نر و شتر ماده کم سن و سال از همه جهت و هیکل و همه چیز با هم متفاوت هستند این ها چون تعصب شامی می کشند راحت خلاف می گویند. روز را می گویند شب است، ماست را می گویند سیاه است. صدهزار تا از این ها من دارم، یعنی هر چه بگویم. در لشکر تو حق ملاک است، کار سخت می شود دیگر. ممکن است حرف بزنند. برو خبر بده. این لشکر مقابل امام حسن قرار گرفت. منافقان داخلی عملیات می کنند، از آن طرف هم این یاران. می رسیم به آن جایی که مسئله آتش بس در منابع ما این قدر رویش تخریب شده است برای این که امام حسن (ع) را نقد کنند که برای خیلی ها چیز جدید بوده است. لذا هم منابع تاریخی، هم منابع روایی از اهل بیت همواره تکرار کردند که این یک مسئله ی جدید نیست که شما نعوذ بالله علاقمندی به دنیا را به امام حسن نسبت بدهید. مگر پیغمبر اکرم، مثال هایی که من می زنم را زدند، مگر پیغمبر اکرم (ص) به دنیا علاقمند بود که با کفار در حدیبیه آتش بس امضا کرد، مگر آتش بس پیغمبر با کفار در حدیبیه برای دنیا دوستی بود، برای دوستی با کفار بود، مشکلات حل شد، بت پرستی آن ها مشکلش حل شد. نشد. یک آتش بس بود. مثال زدند، گفتند امیرالمومنین (ع) که بعد از حضرت زهرا که شهید شد و پیغمبر اکرم صبر کرد و تنازع نکرد دنیا دوست بود مگر. مگر معاویه بدتر از جریان هایی بود که مقابل حضرت زهرا قرار گرفتند. نه. آیا آن جا امیرالمومنین دنیا خواهی کرد، نعوذ بالله زبانی و عدم شجاعت داشتند. نه خیر، مصلحت امت را دید. که الان یک نکته بسیار متفاوت و جالبی که بین معاویه و امیرالمومنین است عرض می کنم. نه، همان جور که پیغمبر جلوی کفار حدیبیه، امیرالمومنین مقابل کسانی که حضرت زهرا را کشتند، امام حسن هم مصلحت امت را دید.
شریعتی: و تو به یک جایی می رسی که چاره ای جز صبر نداری، راه دیگری اصلاً برایت نمی ماند.
حجت الاسلام کاشانی: بله، چون همراه نداری. یک نکته ی جالب بگویم. من دنبال این هستم که این دو خط روشن بشود. امیرالمومنین (ع) بعد از پیغمبر اکرم بیعت نکرد مدت ها، بیعت اضطراری، تقیه ای هم حتی نکرد. تا به این جا رسید که دید با دشمنان خدا که در نبرد هستیم. مثلاً یک عده ای بودند ادعای حکومت داشتند، آماده ی نبرد با مسلمین بودند. کشورهایی مثل روم شرقی و این ها ممکن بود خطر جدی برای ما داشته باشند که تبوک هم پیش درآمدش است. امیرالمومنین فرمود: «خَشیتُ اِن لَم أَنصُرِ الاِسلامَ وَ اَهلَه». ببینید امیرالمومنین چه چیزی برایش مهم است؟ اسلام و اهل اسلام. درست است من قبول ندارم کسانی که فاطمه مرا کشتند ولی الان مصلحت مسلمین اقتضا می کند من ابراز تنازع نکنم. چه چیزی برایم مهم است؟ اسلام، دین رسول الله. ولو کسی را که قبول ندارم با او قدری همراهی یا مماشات یا حداقل عدم ابراز کنم. اما معاویه چگونه است. معاویه به روم شرقی معاهده و پیمان بست که با امیرالمومنین بجنگد، گفت فعلاً با ما کار نداشته باش، می خواهم بجنگم. عبارت را می خوانم برای عزیزانمان. بعد که می خواهد با امام حسن بجنگد گفت: «إنَّ الرَجُلَ الَّذي اُریدُ قَتَلَهُ هُوَ ابنُ الرَجُلِ الخَرَجَ في الاَرضِ تَمامِه» آی کسانی که در روم شرقی هستید می دانید بعضی از دوستانتان به شبه جزیره به شمشیر علی کشته شده است. جنگ احزاب چیست؟ چرا امام حسن و امیرالمومنین به معاویه می گویند «اَنتَ بَقیَةُ الاَحزاب». جنگ احزاب جنگی است که مقابل مسلمین بت پرست ها با یهودی ها هم پیمان شدند. آدم تعجب می کند یهودیانی که آن جا بودید ما خدا را می پرستیم، رفتید با بت پرست ها علیه ما.
شریعتی: ما یک وجه مشترکاتی با هم داریم.
حجت الاسلام کاشانی: امیرالمومنین آن جایی که خودش مضطر می شود می فرماید به خاطر اسلام درگیری نمی کنم، تفرق ایجاد نمی کنم. این جا را ببینید. معاویه نامه نوشت به ملک روم، گفت که این که می خواهم با او بجنگم و از شما کمک می خواهم پسر همان کسی است که دوستان شما را در شبه جزیره نابود کرد. یعنی هنوز همان منطق احزاب. برای زدن امام حسن با روم غیرمسلمان، دشمن اسلام هم هم پیمان می شود. لذا در بعضی از نقل های ما هست که اصلاً آن سمی هم که برای امام حسن مصرف کرد از روم گرفته بود. من تازه می فهمم چرا امام حسن به او می فرماید: «اَنتَ بَقیَةُ الاَحزاب» یعنی تو فکرت فکر موفقیت است ولو با کمک دشمن خدا. من فکرم اعتلا پرچم خدا و کمک دوستان خداست. اصلاً ببینید حب و بغضی که می گوییم، ولایت و برائت که می گوییم، همه جایی است. من نمی توانم به خاطر یک مثلاً منفعتی مسلمان را ببرم زیر یوغ دشمن خدا ولی در منطق بنی امیه به راحتی این اتفاق می افتد. این مختصری که خواستم از نکات این کتاب استفاده کنم که رسیدیم به این که در چه فضایی امام حسن (ع) وارد مسئله آتش بس شد. یعنی هم می خواهد خط ها روشن بشود. چرا ما به این آتش بس امام حسن در روایات آمده است که فتح الفتوح. البته این عنوان را نداریم. گفته شده است مانند صلح حدیبیه است که قرآن می فرماید فتح مبین است، فتح الفتوح است.
شریعتی: صلح حدیبیه پذیرش حکمیت یا ولایت عهدی حضرت رضا (ع)، همه با هم یک تشابهی دارند.
حجت الاسلام کاشانی: دقیقاً. می خواهد بگوید آن جایی که من ببینم یک حق بزرگ تری به خطر می افتد خیلی شجاعت می خواهد که دندان به جگر بگذارم.
شریعتی: و انعطاف نشان بدهم.
حجت الاسلام کاشانی: بله. و اتفاقاً محل اتهامات هم قرار بگیرد. و البته توضیح خواهم داد که وقتی معاویه در حضور امام حسن (ع) می خواهد مسئله را به سمت شایعات ببرد چون نمی دانم امروز برسیم یا نه این گونه عرض می کنم، امام حسن (ع) به شدت واکنش نشان می دهد که نگذارد مسئله خلاف پیش برود. ما رسیدیم به چه؟ رسیدیم به این که این آتش بس را که امام حسن خواستند قبول کنند اگر یاد مبارکتان باشد مفادی داشت. چند موردش را عرض کردیم که همه ی مردم مسلمان در امنیت باشند، «مِن شامِهِم وَ عِراقِهِم». من با دشمن، همه باید در امنیت باشند. فرمود که باید تمام شیعیان امیرالمومنین، چون احتمال خطر بیشتر است این ها در امنیت باشند. نباید این ها را جانشان، مالشان، ناموسشان، به خطر بیفتد، به امیرالمومنین نباید جسارت بشود. با این حال این واکنش داشت. این هم از غیرت شیعیان امام حسن بود. قیس وقتی این حرف را شنید برخورد کرد، اول کار نپذیرفت. و بعد علیه معاویه سخنرانی کرد و می خواست لشکر سمت معاویه ببرد. که امام حسن (ع) به او پیغام دادند که من می دانم این غیرت دینی تو است که نمی توانی قبول کنی مقابل معاویه سکوت کنیم، درست هم هست ولی همه که مثل شما نیستند. برگرد ببین مشکلات چیست. چون قیس از دشمنان سرسخت بود، در صفین و این ها هم اقداماتی دارد، معاویه گفته بود که، نگاه کنید و منطق را. امام حسن (ع) آتش بس را می خواهد امضا بکند، همزمان امنیت همه برایش مهم است. شنید معاویه گفته است که من دستم برسد به قیس، زبان و دستش را قطع می کنم. قسم خوردم. باز این هم از منطق های بنی امیه است. 2 سال پیش در محرم در یک برنامه محضر بینندگان عرض کردیم که عبیدالله بن زیاد نامه نوشت به عمرسعد که اگر جنگیدی با یاران حسین بن علی، همه را مصلح کن، همه را قطعه قطعه کن و اسب بتاز بر بدن مبارک امام حسین. چرا؟ چون من نذر کردم. ببینید تدینی که در آن وحشی گری محترم است. من نذر کردم تو این کار را بکنی. چقدر فاصله دارد با دیدن پیغمبر. این یک منطق است. یک عبیدالله بن زیادی بود، یک نفر معلق در همه جا. نه، نگاه کنید معاویه گفت من عهد کردم دستم به قیس برسد این یکی را قبول نمی کنم، دست و زبانش را می برم. امام حسن فرمود: «إنّی لایُبایِکُ اَبَداَ» من قبول نمی کنم، «اَنتَ تَطلُبُ قَیسً اؤ غَیرِه ی بِتَبِعَتٍ قَلَّت اؤ کَثُرَت» بشنوم به هر بهانه ی کوچک یا بزرگی می خواهی بروی یاران من را خلاصه برخلاف معاویه و بنی امیه که راحت یارانشان را می فروشند، در جمل راحت مروان تیر طلحه می زند، امام حسن فرمود برای کوچک ترین یارانم ببینم بخواهی اقدامی بکنی من قبول نمی کنم. معاویه مجبور شد که بگوید باشد. اگر عهد بود که به این راحتی دست برنمی داشت. از این عهد دست برمی دارم، قبول می کنم. امام حسن فرمود که باید تمام این ها را تعهد کنی. فرستادند سراغ قیس. قیس بیا بیعت کن، در امنیت هستی. گفتند قیس بیا در امنیت هستی، قیس آمد نشست. نگاه کنید سرباز امام حسن را ببینید. قشنگ کاملاً در رفتار امام حسن و سربازان برجسته اش روشن است که این ها آتش بس را به یک اضطراری پذیرفتند. رفتار معاویه شوق معلوم است، شادی. قدرت چون مهم است. خدا نیاورد روزی ما شبیه آن ها بشویم، در ظاهر شیعیان و در عمل جور دیگر. قیس را آوردند با معاویه بیعت کند بالاخره. دستش را گذاشت روی رانش و سمت معاویه دراز نکرد بیعت کند. قاعده اش این بود که می رفتند حتی دست طرف را هم می بوسیدند. «فَجَسی مُعاویه» معاویه پرید جلو و پرید سمت قیس که او دستش را نکشد، دستش را زد به دست قیس و گفت بیعت صورت گرفت. یادتان است. برای امیرالمومنین هم وقتی بردند به مسجد بعداً با اضطرار که می خواستند بیعت بگیرند حضرت مشتش را باز نمی کرد در بعضی نقل ها، آن طرف مقابل آمد دست زد. یعنی می خواست بفرماید که من به این بیعت راضی نیستم. اضطرار، مصلحت امت، مثل مادری که گاهی به خاطر فرزندش از بعضی چیزها چشم می پوشد، پدر امت یا آن کسی که ارق دارد دست می کشد. ولی آن طرف مقابل نه، شوق دارد، قدرت برای او مهم است. لذا وقتی که ماجرا می خواست به اتمام برسد امام حسن (ع) سخنانی گفت که احتمالاً تا این جا نگه داریم. حضرت خط فکری اش را روشن کرد. امام حسن گفتند آتش بس می خواهد انجام بشود. ما راجع به مفاد آتش بس هم باید مفصل عرض کنیم. شاد باشید، تمام شد. نه، چه تمام شد. حضرت فرمود که: «إنَّ الخَلیفَةُ مَن سارَ بِکِتابِ الله» اسم خلیفه روی خودت نگذار، خلیفه کسی است که به کتاب خدا عمل بکند. «وَ سُنَتٍ نَبیٍ» کسی است که مواظب سنت پیغمبر بوده است نه کسی که بدعت گر است. «وَلَیسَ الخَلیفَه مَن سارَ بِالجُر» کسی که ستمگر است خلیفه نیست. در منطق امام حسن (ع) با یک گناه حاکم ساقط می شود. در آن منطق هر چه ظلم کند زرنگی ممکن است تلقی بشود. لذا فرمود: «ذلِکَ مَلِکَ مُلکً یُمَطِعُ بِه قَلیلاً» این یک سلطنتی است که یک مدتی است. چند سال می خواهی حکومت کنی؟ 20 سال؟ 30 سال؟ 40 سال؟ یک مدت کمی می خواهی حکومت کنی، بعد هم از بین می رود. بعد هم فرمود: «اِن اَدري لَعَلَّهُ فِتنَةٌ وَ مَطاعٌ اِلي حین». منطق ها را ببینید. این فتنه است. معاویه، خدا تو را دچار فتنه کرده است. قدرت و پیروزی امروز تو را شاد نکند، مغرورت نکند. گاهی که یک انتخاباتی می شود، یک بزرگواری از هر جناحی رای می آورد، مردم می ریزند در خیابان ها. آن لحظه باید گفت که خدا کند که این نامزد پیروز شما در آخرت پیروز باشد، مقابل امیرالمومنین کنار حوض کوثر شرمسار نباشد، آن پیروزی است. آن وقتی که به وعده هایش عمل کرده است پیروزی است.
شریعتی: آخرش باید گل گردنش بیندازی.
حجت الاسلام کاشانی: بله. گل را آخرش باید انداخت. اگر واقعاً آن نامزد طرفدار جناح فکری ات را دوست داری باید دلت برای آخرتش بسوزد. وقتی پیروز است که به عهدش عمل کرده باشد، بار سنگین مسئولیت از روی دوشش برداشته شده باشد، نه همان اول کار. کجای دنیا برای کسی که بار سنگین روی دوشش می گذارند دارد له می شود، کسی که بر صراط دارد حرکت می کند یک طرف یا دو طرف جهنم است که کف نمی زنند. آن جا باید دعا کرد. منطق بنی امیه رسیدن به قدرت پایان کار است، منطق اهل بیت نه، حق است که برتر است. لذا حضرت فرمود من تو را خلیفه نمی نامم، تو پادشاه هستی. لذا جالب است این را بگویم و همین جا نگه دارم که در منطق مسلمین وقتی راجع به خلافت صحبت می شود 5 خلیفه ما می شناسیم، در منطق اسلامی. حالا شیعیان که امامان هستند کار نداریم. می گویند خلفا کسانی که بر سبیل رشاد هستند، در جامعه اسلامی غیر از شیعه می گویند پنج مورد است، نمی گویند شش تا. بعد از آن می گویند حکومت و پادشاهی است. یعنی حتی طرفداران او که برخی هستند قبول ندارند او خلیفه است معمولاً. چرا؟ چون مسیری که حرکت کردی مسیر کتاب خدا، سنت پیغمبر، صالحان نیست.
شریعتی: اصلاً ناگهان یک چیز دیگر است.
حجت الاسلام کاشانی: بله.
شریعتی: خیلی از شما ممنونم، خدا ان شاءالله شما را حفظ بکند. یک اتفاقی که افتاده است ما این چند روز که راجع به طرح فرزندان غدیر صحبت می کردیم در ایام میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها که خیلی از مادرها این مدال مادری را به گردنشان بیاویزند، همان قدر که درخواست می کردیم که صمیمانه همراه بشوید با همدلی مسیر را کنار هم طی بکنیم همان قدر هم درخواست های مساعدت بیشتر و بیشتر شد. شاید کار ما را خیلی سخت کرد که یک وقت هایی ما شرمنده ی مخاطبان جانمان، کسانی که دوست دارند در این طرح با ما همراه بشوند از همین مساعدت و بضاعت اندک ما بهره مند بشوند و این یعنی ما همچنان نیازمند لطف و بزرگواری شما هستیم که ان شاءالله اتفاقات خوبی در این مسیر بیفتد و گزارشش را هم به صورت مستمر ان شاءالله تقدیمتان خواهیم کرد. مشرف بشویم با ساحت نورانی قرآن کریم. در این صفحه که صفحه 426 هست با هم می خوانیم که «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ۚ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا».
شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». ان شاءالله که لحظات زندگی مان منور به نور این آیات باشد. اشاره ی قرآنی امروز را حاج آقای کاشانی عزیزمان بفرمایند و ان شاءالله خداحافظی بکنیم.
حجت الاسلام کاشانی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ». نکته اول این که علیرغم دستور خداوند به پیغمبر اکرم، بدعت بنی امیه از این که جهان اسلام عادت کنند که کنار پیغمبر اکرم اسلام اهل بیت را ببرند. در صلوات متاسفانه خیلی جاها هنوز پابرجاست. امیدواریم ان شاءالله شعار مسلمین همه یک صدا همین باشد که «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». نکته بعدی این که خداوند وقتی از اذیت و آزار پیغمبر نکاتی بیان می کنند که ملعون است کسی که پیغمبر را اذیت کند برای امروز هم هست، همان طور که ما عاق والدین داریم پدران اصلی امت، پیغمبر و امیرالمومنین، هم ممکن است نعوذ بالله ما را عاق کنند و از رحمت آن ها دور بشویم. امیدواریم ان شاءالله که به اندازه خودمان فرزندان این ها یعنی مسلمین را یاری کنیم، محبت کنیم تا مشمول دعای پیغمبر اکرم باشیم و مرزهای دینی که رسول خدا آورد را پاکسازی کنیم. عجیب این است که کنار این که « إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» کسانی که خدا و رسول را اذیت و آزار کنند ملعون هستند، خداوند عطف کرده است. « وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا» کسانی که مومنین و مومنات را هم اذیت کنند. گاهی یک شیعه ی امیرالمومنین در خانه همسرش را اذیت می کند، این به جایی می رسد که «فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا». که حالا این برای بعضی از گناهان خاص می تواند باشد که امروز در فضای مجازی به راحتی با یک تصویر به هر کسی هر عنوانی داده می شود. عجیب این است که در این آیه خداوند اذیت مومنان را کنار اذیت خدا و رسول قرار داده است. نکته ی پایانی هم این که علی رغم این که قرآن کتابی است که مختصر است و به موضوعات اشاره دارد، به مسئله عفاف و پوشش مکرر توجه داده است. آن را هم بگوییم که حجاب و عفاف را خداوند برای زنان با حرمت قرار داده است. اصلاً علامت زنان آزاد از برده ها، علامت بزرگ زاده ها، شریفان، صاحب حسب ها، نسبت به دیگران محسوب می شده است. ممکن است ما در تبلیغات درست عمل نکرده باشیم. این قدر این مسئله مهم است که با این که همه ی آیات نگفته در آن قل هست. آیه را که خداوند به پیغمبر نازل می فرماید قاعدتاً یعنی به دیگران بگو این جا تکرار می کند: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ» یعنی ای پیغمبر به همسرانت که مادران مومنین هستند و دخترانت صدیقه طاهره و «وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ» به زنانی که اصحاب پیغمبر هستند بگو که «يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ» کنار دستور به نماز و عبادات و توحید می فرماید بگو که این ها لباس هایشان را به گونه ای در بر بگیرند که مورد طمع نباشند، آغوش این مادرانی که حصن حصین فرزندانی است که آینده ی اسلام به آن ها وابسته است مورد نگاه تیرهای زهرآلود دشمنان نباشد ان شاءالله.
شریعتی: ان شاءالله. یک خانواده ی بسیار بسیار دوست داشتنی که تازه جمعشان گرم شده است به تولد یک نورسیده و چشمشان روشن شده است که اتفاقاً نام این نوزاد و فرزندشان را هم علی گذاشتند مهمان استودیو ما بودند، حاج آقای فرحزاد اذان گفتند. این هفته خلاصه همواره اتفاق های خوب و خبرهای خوب.
حجت الاسلام کاشانی: از فرزندان غدیری هم بودند؟
شریعتی: نه خیر، نیستند. از فرزندان غدیر نیستند. مهمان ما بودند، آمدند استودیو، قدم روی چشم ما گذاشتند و حاج آقای فرحزاد در گوش علی آقا اذان گفتند. امروز بنا است ببینیم. حاج آقای کاشانی دعا بکنند و نکات پایانی را بشنویم و خداحافظی کنیم.
حجت الاسلام کاشانی: قبل از دعا عرض می کنیم خدایا، به حق این نام مبارک امیرالمومنین و رسول خدا که از طفولیت در گوش ما خوانده می شود ما را در دنیا و آخرت دستمان را از دامن اهل بیت کم و کوتاه نفرما. در دنیا کسانی که شیعیان امیرالمومنین را می بینند خدایا ما را مایه زینت اهل بیت قرار بده. و رفتار ما را مایه خجالت اهل بیت قرار نده. و ان شاءالله در ظهور حضرت حجت سلام الله علیه فرزندان ما، نسل ما، تا ظهور حضرت را همه سرباز حضرت و در محضر جزو خادمان بگردان.
شریعتی: الهی آمین. خیلی از شما ممنونم. خیلی متشکرم از توجه و عنایت شما.
هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
تا فردا و تا سلامی دوباره.