حجت الاسلام تراشیون: بسم الله الرحمن الرحیم و الحمدلله رب العالمین. درود بر نبی مکرم اسلام و اهل بیت آن پیامبر بزرگوار میفرستم. ما در یک برنامه دیگر پیرامون شادی و نشاط در زندگی صحبت کردیم. در روایات هم یکی از ویژگیهای انسان مؤمن همین است که آن نشاط و شادابی را داشته باشد خصوصاً در چهره و ظاهر خود اما اینکه تعریف آنچه بود یک تعریفی را بیان کردیم و گفتیم که انسانهایی که در عرصههای مختلف معنوی، اجتماعی، خانوادگی، فردی، علمی میتوانند موفقیتهایی را به دست بیاورند و یک حس رضایتمندی از عملکرد خود داشته باشند اینها قطعاً انسانهایی هستند که از درون شادتر هستند و خود این شادی میتواند زمینه ای باشد برای یک سری اتفاقات خوبی که در زندگی رخ میدهد و اگر موافق باشید که امروز من یک مقداری در مورد فوائد و اثرات شادی در زندگی فردی، اجتماعی، دینی و معنوی بیان کنم.
اولین نکتهای که وجود دارد این است که این جور افراد چهره گشادهتری دارند و چهره با نشاطتری دارند و از لحاظ اجتماعی و خانوادگی، میدانیم که وقتی که با فردی مواجه میشود که چهره او با نشاط و شاداب است، چه قدر اثرات خوبی در آن محیط میتواند بگذارد. یعنی مادری که صبح بلند میشود و فرزند او وقتی که با او مواجه میشود، میبیند که مادر او چهره شادابی دارد و انگار یک تولید انرژی برای این فرزند است. آن روز، روزی برای این فرزند است. در محیط درسی و در محیط خانه و حتی در فعالیتهای خود یا خود زن و یا شوهر وقتی که با همدیگر مواجه میشوند با آن چهره با نشاط و شاداب، قطعاً اثرات خوبی دارد و بنابراین ما در روایات هم داریم که این تأکید شده است. در روایتی از وجود مبارک پیامبر گرامی اسلام داریم که حضرت فرمودند که وقتی مرد نگاه محبت آمیز به همسر خود میاندازد و زن در پاسخ نگاه محبت آمیز به شوهر خود میاندازد، نگاه سوم نگاه خدا است که نگاه رحمت به این زوج میاندازد و هر جایی هم نگاه رحمت الهی باشد دیگر انشاءالله همه گرهها و مشکلات حل میشود و توانمندی به انسان برای حل مشکلات زندگی میدهد. پس اینها میتواند خیلی اثرات خوبی داشته باشد. نگاه اول خیلی مهم است که صبح که بلند میشویم یا پایان یک روز کاری بالاخره اینها را باید مهارت داشته باشد و تمرین کند که این گونه باشد. حتی در محیط شغلی و در محیط کاری و در تعامل با همکاران و ارباب رجوع و معلم که سر کلاس با چهره شاداب وارد میشود چه قدر میتواند کمک به بالا رفتن بهرهوری تربیتی و علمی در محیط کلاس کند. یعنی هر جایی را شما ببینید میبینید که این چهره شاداب میتواند کمک کند. حالا معمولاً چهره شاداب دو جور داریم که یک نوع نمایش شادابی داریم که این هم اشکالی ندارد و یک موقع ممکن است که مرد پایان یک روز کاری خیلی هم خسته است ولی به خود این عادت را میدهد که وقتی وارد خانه میشود لبخندی داشته باشد. یک موقعی ممکن است که غم و غصهای حتی وجود داشته باشد ولی ما میگوییم که حق طرف مقابل این نیست که من او را با غم و غصه خود ناراحت کنم. لذا با چهره بشاش ورود میکنم که حتی در روایات هم داریم که باز از ویژگیهای مؤمن میگویند که غم و اندوه درون آنها است ولی چهره شادابی دارند. اینکه اجازه به هر کسی بدهند که آن غم و اندوه درون به آنها منتقل شود و آنها هم آزار ببینند. ما یک نکته را باید در مراودات خانوادگی و اجتماعی به آن خیلی توجه کنیم، مردم قرار نیست که ما آنها را آزار بدهیم و سوهان روح آنها باشیم. تا یک مشکلی پیدا میکنیم این مشکل را زمین و زمان متوجه شوند. یعنی برای برخی از آدمها همین است که میبینید که یک مشکلی در زندگی او به وجود میآید و در محیط کار او همه متوجه میشوند که امروز این فرد یک طوری شده است. در خانه همین طور و فامیل همین طور و راننده تاکسی که سوار ماشین او شده است، او هم متوجه میشود که ما یک مشکلی داریم. اینها یک آسیب برای جامعه است و اگر ما اینها را مدیریت نکنیم قطعاً این سطح نشاط جامعه را کم میکنیم و سطح نشاط خانواده را پایین میآوریم و لذا حق مردم این نیست که ما، آنها را آزار بدهیم با نگرانیهای خود و با مشکلات خود که یکی از اتفاقاتی که امروز ما در جامعه خود میبینیم که رخ میدهد یا در خانواده یا در فامیل وقتی که کنار یک کسی مینشینیم اولین جملاتی که به این افراد میگوییم مشکلات ما است، یعنی نه از خوبیها و نه از موفقیتها و از آن اتفاقات خوبی که در زندگی ما افتاده است بیان نمیکنیم. یک موقع یک بزرگواری را من دیدم که ایشان برای من تعریف میکرد که میگفت که من میبینید که چه قدر جوان ماندم، دلیل آن این است که هیچ وقت نمیگذارم مشکل در سینه من بماند. گفتم چه طوری؟ گفت مثلاً میروم و در پارک مینشینم. میبینیم که یک آقایی نشسته است و من هم کنار او مینشینم و او هم که من را نمیشناسد و من هم که او را نمیشناسم، تمام مشکلات خود را برای او بیان میکنم و بعد میگویم آخیش. من گفتم که مرد مؤمن تو نمیدانی چه بلایی بر سر این بنده خدا میآوری. این خانمها گاهی اوقات دو رکعت میروند در مسجد بخوانند و کنار این خانم مینشیند و درد و غصه سی ساله خود را در عرض ده دقیقه به این انتقال میدهد. بعد این خانم در خانه میآید و بچه او میگوید که مامان. بعد این خانم به بچه میگوید که درد و مامان. رفته است که آرام شود ولی با یک کوهی از مشکل برگشته است. ما حق نداریم که این کار را بکنیم. ما حتی اگر میخواهیم مشکلات خود را بگوییم یک سلسله مراتبی دارد که مشکلات را با چه کسانی در میان بگذاریم و در چه حد. حتی در مشکلات خانوادگی مثلاً در برخی از روایات ما داریم که خدا دوست ندارد که خانمی را که وقتی مشکلی برای او پیش بیاید که مثلاً چادر سر کند، دوره راه بیفتد و مشکل خود را به این همسایه و به آن همسایه بگوید و به این فامیل و به آن فامیل بگوید. اصلاً روش صحیحی نیست. ما باید یاد بگیریم که حتی مشکلات خود را چگونه و در چه سطحی و به چه کسانی بگوییم. فکر کنیم یعنی بدانیم که مردم این نیست که همه فکر کنیم که سنگ صبور ما هستند، یعنی خود آنها هم یک مشکلاتی دارند و ما این مشکلات خود را روی مشکلات آنها هوار میکنیم و کارآیی این کم میشود و حتی گاهی از اوقات در سطوح بالاتر ما باید دقت کنیم. من یک موقعی در برخی مباحث که در جمع برخی از مسئولین که هستم یک خواهشی از آنها میکنم که میگویم که خیلی مراقب باشیم که دعواهای خود را بین مردم نکشیم و یعنی اینها حق الناس است. یعنی ما الان دو تا گروه با هم مشکلاتی داریم که این را بکشانیم به روزنامهها و به فضای مجازی و به تریبونهای رسمی و واقعاً حق مردم این نیست که من بیایم اینها را برای آنها بگویم. شما مشکل دارید در پستوهای ادارات خود و سازمانهای خود و وزارتخانههای خود حل کنید و اول به مردم میگوییم و بعد هیئت حل اختلاف بین آنها میآید که مشکل را حل کند. اینها حق ما است که بدانیم که به آن توجه کنیم و اینها که ما میگوییم مصلحانه یعنی برای اینکه بار خود را سنگین نکنیم. یعنی من اگر یک کسی که حق او این نبوده است که من مشکلات خود را برای او بگویم، شروع به گفتن کنم و او را آزار بدهم، او اولین کسی است که سر پل صراط جلوی من را میگیرد و میگوید که تو به چه حقی به من گفتی.
گاهی اوقات ما هم از این حق خود دفاع کنیم یعنی واقعاً اگر طاقت شنیدن برخی از نکات و مسائل را نداریم بگوییم و مثلاً به طرف بگوییم که من خیلی دوست دارم که مشکلات شما را بشنویم ولی من شاید نتوانم در این زمینه کمکی به شما بکنم و شاید خود من هم اذیت شود و شاید خود من هم رفتار من با همسر خود و با فرزند خود و با دیگران بد شود. لذا شما چه خوب است که شما این را به فردی بگویید که میتواند آن مشکل را برای شما حل کند. حتی در فامیل گاهی اوقات میبینیم که یک خانمی که حس میکنند که سنگ صبور فامیل است و هر کسی مشکلی دارد اول شماره او را میگیرد و به او میگوید و یک نکتهای هم که بدتر است این است که ما گاهی اوقات مردم را در شادیهای خود مشارکت نمیدهیم. یعنی شما در طول سال که اتفاقات خوبی هم برای شما رخ میدهد هیچ وقت این را زنگ نمیزنیم بگوییم که الحمدلله این اتفاق خوب برای من افتاد که فلان رخداد خوبی الحمدلله که فلان گشایشی برای من ایجاد شد که نمیگوید. میگوییم چرا نمیگویی؟ میگوید میترسم که چشم بخورم. یعنی غم را میگویم ولی خوشی خود را نمیگویم. حالا این هم همین چه سطحی را به دیگران بگوییم و کی بگوییم و به کی بگوییم که این هم مهم است. یک موقع من نکتهای را نگویم که دل طرف مقابل بسوزد که خیال کند که من خیلی خوش هستم و او هم بدبخت روزگار است. پس اولین نکته آن نشاط در چهره است و گفتیم که دو حالت دارد که یک موقعی ممکن است که ما نشاط نداریم ولی باید تمرین کنیم و یک موقع هست که نه حقیقتاً این است که این فرد انسان بانشاطی است و خب این دیگر علی القاعده میتواند نشاط خود را نمایان کند و سعی کنیم که آن جنبههای توانمندیهای خود کار کنیم. حالا من بعد از اینکه این فوائد آن را گفتم یک تعدادی از راهکارها را هم عرض میکنم که چه طور میتوانیم به این سطح از نشاط و شادی برسیم.
دومین نکتهای که اتفاق میافتد این است که افرادی که معمولاً انسانهای بانشاط و شادابی هستند اینها پویاتر هستند و فعالتر هستند و انسانهای سرزنده و در فعالیتهایی که بالاخره ذیل آن کارهای روزانه خود باید انجام بدهند خیلی خوب و خیلی مفیدتر میتوانند مشارکت کنند و بهرهوری آنها بیشتر است. این افراد بانشاط میدانید چرا این طور میشوند؟ چون ما میگوییم که این نشاط و شادابی درون خود این پویایی در انسان ایجاد میکند و عملکرد انسانها را تقویت میکند چون غم و ناامیدی در عرصههای مختلف عملکرد را پایین میآورد و میبیند که خود نمیتواند فکر کند و جسم انسان که گاهی اوقات انگار این خسته است و نمیتواند پویایی لازم را داشته باشد. این آدمهای افسرده همین هستند که همین آدمهای ناشاد هستند و به او میگوید که انگار من میدانم که فلان کار را دارم و میدانم که فلان کار من عقب افتاده است ولی یک نوع تنبلی غیر ارادی در اینها شکل میگیرد ولی آدمهای شاداب دقیقاً نقطه مقابل هستند. یعنی انگار میخواهند کار را بروند از یکدیگر بقاپند و کار خود را انجام بدهند و لذا این یکی از مزایای شادابی است و لذا در خانه و خانوادهای که افراد خانه شاد باشند و بانشاط باشند کارها بهتر انجام میشود و هر کسی هم مسئولیت خود را دارد به خوبی انجام میدهد و لذا برای همین ما میگوییم که یکی از مأموریتهای ما والدین در خانه این است که واقعاً محیط خانه را شاداب و با نشاط قرار بدهیم. آنجا فرزند من درس خواندن او بهتر است و نظم او بهتر است و کمککار بودن او به اعضای خانواده بهتر خواهد بود و خیلی مواقع اینکه بچههای خود را میبینیم که یک رخوتی دارند و یک تنبلی در محیط خانه دارند به آن جو حاکم و آن جو سنگینی که در خانواده حاکم است و لذا باز مأموریت ما والدین این است که حتماً باید این نشاط و شادابی را در محیط خانه احیا کنیم و تقویت کنیم و مهمتر مستمر هم باشد یعنی این نباشد که مثلاً یک بخشی از زمان در طول هفته که این نشاط را ما داشته باشیم و عجیبتر هم این است که ما در روایات هم وقتی که نگاه میکنیم میبینیم که برای همین ادخال سرور کردن چه قدر پاداشهای عظیمی خداوند در نظر میگیرد. مثلاً در روایت داریم که خداوند متعال برای مردی که وقتی که وارد خانه میشود و انتقال سرور میکند برای اهل خود و برای خانواده خود، حضرت فرمودند که همان آن، خداوند مخلوقی را میآفریند و ملکی را میآفریند که برای او استغفار کند. یعنی تعبیر بنده این است که این قدر این نشاط و شادابی و شاداب کردن دیگران ارزشمند است خداوند همان جا دست به نقد پاداش او را میدهد. یعنی حواله به زمان دیگری نیست. یعنی همان جا مخلوقی آفریده میشود که او را برای او استغفار کند. خب این شاید خواست مرد نیست و بانوی خانه هم همین کار را بکند و قطعاً همین طور است که دیگران هم این کار را انجام بدهیم. حالا البته بعداً خواهیم گفت که آن نشاط پایدار که خیلی مهمتر از نشاطهای مقطعی و موضعی است.
نکته سوم ـ اینها معمولاً تفکر منطقیتری دارند و بهتر میتوانند فکر کنند و تصمیم بگیرند و اجرا کنند یعنی فرآیند از تصمیمگیری و فکر کردن و تحلیل کردن و تا به اجرا رساندن در این افراد قویتر است. طبیعی هم هست که افکار منفی انسان را فلج میکند و نه میتوانیم خوب تحلیل کنیم و نه میتوانیم خوب فکر کنیم و نه میتوانیم خوب عمل کنیم ولی انسانهایی که با نشاط و شاداب هستند آن شادی که تعریف کردم و آن حس خوبی که در انسان شکل میگیرد عملکردهای آنها سطوح آنها، سطوح قابل قبولی است و حالا میتواند این عملکرد در جنبه فکری باشد و در جنبه عملیاتی و میدانی باشد. لذا مادرانی که مادران بانشاط هستند اینها در تربیت فرزندان خود موفقتر هستند و مردانی که مردان بانشاط هستند در ارتباط با همسر خود موفقتر هستند و خانمهای با نشاط در ارتباط با شوهر موفقتر هستند و لذا اینکه یأس و ناامیدی و دل نگرانی و اضطراب و استرس که اینها میبینید که فرد را زمینگیر میکند نه تنها نسبت به خود کار مفیدی را نمیتواند انجام بدهد نمیتواند عاملی باشد برای اینکه دیگران هم در کارهای مفید کارهایی را بالاخره شکل بدهند. مثلاً مادر یک نقش فردی ندارد یعنی وقتی که انسان نگاه میکند مادر یک نقش بالاخره گروهی و یک نقش جامع در محیط خانه دارد یعنی اگر این مادر با نشاط باشد همه خانه میبینید که به تحرک واداشته میشوند ولی خدای نکرده اگر مادر دچار یک ناامیدی و افسردگی باشد و دل نگرانی باشد چه قدر محیط خانه افول میکند. ارکان خانواده آسیب میبیند.
نکته بعدی ـ این جور افراد مقبولیت بیشتری هم دارند و دیگران افراد بانشاط را بیشتر دوست دارند. نکته مهم این است که این مقبولیتی که عرض کردیم خود آن یک حسنی دارد که حالا من میخواهم اینجا یک نکته تربیتی عرض کنم که برخی از پدر و مادرها آدمهای خوبی هستند و به نماز اهمیت میدهند و آدمی بوده است که در موضوعات درسی و تحصیلی فرد موفقی بوده است ولی معمولاً ما یک دل نگرانی داریم که میگوییم نمیدانیم چرا بچهها ما را میبینند و از ما الگو نمیگیرند. اینجا یک ظرافت تربیتی وجود دارد که من باید به آن حتماً اشاره کنم و آن این است که پدرها و مادرها باید به این نکته توجه داشته باشند که الگو بودن به تنهایی کافی نیست و حالا به قول طلبهها شرط لازم هست ولی کافی نیست. یعنی باید حتماً یک به علاوههایی را با ضمیمه الگو بودن کنیم چون در اثرگذاری باید علاوه بر اینکه انسان الگو است، محبوب هم باشد و در عین حال در نگاه طرف مقابل خود مقبول هم باشد. یعنی یک مقبولیتی هم داشته باشد. گاهی اوقات یک فردی است که الگو است ولی اصلاً مقبولیت ندارد و لذا من دنبال او نمیروم که از او تبعیت کنم. او برای خود آدم خوبی است. من اگر بخواهم او در کانون توجه من قرار بگیرد باید حتماً در نزد من مقبولیت هم داشته باشد. اینجا است که ما میگوییم که مادر ممکن است که خیلی آدم خوبی است و الگوی مناسبی است ولی بچههای او از او تبعیت نمیکنند چرا؟ چون مادری است که خیلی در خانه خیلی ابراز ناامیدی و یأس میکند. من خیلی موقعها در مباحث تربیتی به مادرها میگویم که حس نکنید چون محیط خانه یک محیط عادی است باید هر جور رفتاری با فرزند خود داشته باشیم و مادری که از صبح بلند میشود و هی آخ و ناله میکند. یعنی این مادر ولو بهترین باشد در کانون توجه فرزند خود قرار نمیگیرد و آن تکیهگاه نیست. یک موقعی من مادر میدانم که پای من درد میگیرد و کمر من درد میگیرد ولی الان من باید بدانم که مربی برای این فرزند خود هستم و میخواهم روی او اثر بگذارم و اگر بخواهم اثر بگذارم نباید با آن آه و نالههای خود چهره عبوس و غم دیدهای را به فرزند خود انتقال بدهم و این را باید کنترل کنم و مدیریت کنم و مریضی خود را پیش دکتر ببرم و لازم نیست که برای بچه خود بازگو کنم یعنی اجازه بدهم که ولو آن درد و غم درون من هست بچه من چهره شادابی را از من ببیند. وقتی که این فرزند به این مادر نزدیکتر میشود و از او بیشتر تبعیت میکند لذا ما میگوییم که در تربیت یک سری ریزهکاریها و لِمهایی وجود دارد همین است یا پدر همین طور است که یعنی پدری که میخواهد روی فرزندان خود اثر مطلوبی بگذارد باید مراقب باشد که خود را کوچک در حضور فرزندان خود نکند و یکی از کوچک کردن ما همین است که پدری که بچه او را هر وقت میبیند که او اخم کرده است و عبوس است و تند است و این بچه از تو دور میشود و این را هم بگوییم که انسان نیازهایی دارد که یکی از بعدهای نیاز انسان، نیاز عاطفی است یعنی این نیست که فرزند من اگر از کسی دور شد دیگر سراغ کسی نرود، او حتماً دنبال یک جایگزین عاطفی میگردد. یک موقع سراغ یک دوستی میرود و حالا اگر آن دوست، یک دوست نابابی باشد دیگر این بچه اصلاً از پدر و مادر دور میشود و او الگوی او میشود و یک الگوی نادرست و ناصواب میشود و در مسیر او حرکت میکند. لذا ما باید این ملاحظات را در تربیت داشته باشیم و برای همین ما میگوییم که شادی و نشاط یک رکن اساسی در خانه است. حتی خود خانمها و آقایان مثلاً گاهی اوقات خانم میگوید که من شوهر خود را نصیحت میکنم که نماز خود را بخوان. جسته و گریخته نماز تو قضا میشود من خیلی ناراحت هستم. من معمولاً به این خانمها میگویم که به یک نکته باید توجه کنیم، ممکن است که شما آدم خوبی هستید ولی مقبول نیستید. باید حتماً مقبولیت هم در نظر شوهر خود داشته باشید. لذا وقتی که خانمی که دائم از مادرشوهر خود بد میگوید، این را باید توجه کند که مادر این مرد شناسنامه او است و جزئی از وجود او است و تو دیگر مقبولیت نداری و دیگر روی شوهر نمیتوانی اثر بگذاری یا خانمی که صبح چشم او باز میشود به چشم شوهر خود نگاه میکند، دارد از اینکه بله دیشب تا صبح کابوس دیدم و کمر من درد گرفت و پای من درد گرفت، این دور میشوی و دیگر مقبولیت را نداری یعنی ما باید ملاحظه داشته باشیم. البته دایره مقبولیت گسترده است. حالا یکی از ابزار ایراد مقبولیت آن نشاط است. یک موقع آدم پرتوقع که مقبولیت خود را از دست میدهند و در خانه حتی بچه که پر توقع میشود که آدم میبیند که دل زده میشود نسبت به خواستههای او. خانم و آقا وقتی پر توقع شوند همین است و لذا حتی در فامیل که یک فامیل پرتوقع است که همه از او فراری هستند یعنی خیلی تمایل به اینکه به او نزدیک شوند و ارتباطگیری شوند ندارند.
شریعتی: مقبولیت و محبوبیت به نظر شما یکی است؟
حجت الاسلام تراشیون: تفاوتهایی دارد و این است که مقدمهای برای مقبولیت است. محبوبیت مقدمهای برای مقبولیت است و لذا خود محبوبیت هم راهکارهایی دارد. یک موقع ما بررسی کردیم که حدود هفده راهکار را برای اصل محبوبیت در آوردیم که روایات ما و آن چیزی که بالاخره توصیه اهل بیت (علیه السلام) است. یک سری چیزهایی عمومی است یعنی من میخواهم یک شخص محبوبی شوم بر اساس آن چیزی که روایات دینی ما میگوید چون گاهی اوقات که برخی محبوب میشوند ولی روش آنها روش صحیحی نیست و ممکن است که حتی گاهی اوقات با چابلوسی خود را محبوب کنند ولی ما میگوییم که محبوبیتی که اصیل باشد و حقیقی باشد و جز شخصیت او شود لذا اینها یک روشها و یک فوت و فنهایی دارد که ما باید به آن توجه کنیم.
پس از این نکته تربیتی نباید غافل شویم که ما پدر و مادرها گاهی اوقات که ما خیلی خوب هستیم ولی یک جاهایی میبینیم که رفتارهایی را که انجام میدهیم ناخواسته و ندانسته است و همین منجر به این میشود که فرزند ما از ما دور شود و فاصله بگیرد. یکی همین است که بنده الان عرض کردم که مادر روحیه غمآلودی در محیط خانه دارد که خیلی روی بچه او اثر میگذارد و بعد این بچه از مادر خود دور میشود و به افراد دیگر نزدیک میشود که ممکن است که از آنها آسیبهایی را ببیند و بعد هم کاسه چه کنم دست خود بگیریم که باید با این بچه چه کرد. در حالی که اگر آنجا میدانستیم که اگر آن روحیه را مدیریت و کنترل میکردیم حال و روز هم خود ما و هم فرزندان ما و هم محیط خانه ما بهتر میشد. پس این مقبولیت بیشتر یکی از اثرات شادی است اما یکی دیگر از اثراتی که ما در شادی میبینیم این است که امید و امیدواری بیشتر است در این افراد، یعنی افرادی که شاد هستند اینها آدمهای امیدوارتری هستند نسبت به زندگی، نسبت به آینده و نسبت به افرادی که در پیرامون آنها هستند ولی افرادی که ناشاد هستند که انگار که به فردای خود امید ندارند. انگار در یک کوچه بنبستی گیر کردند و نمیدانند چه کار کنند. آن چراغی که میتواند جلوی ما راهگشا باشد دقیقاً همین حس رضایتمندی از خود است که من توانمندیهای خود را باور داشته باشیم. آدمهای شاد من میگویم که آدمهای شکرگزار هستند چرا؟ چون خداوند متعال در وجود انسان یک سری قابلیتهای بینظیری را گذاشته است. ما نمیدانیم که کی شود که ما این استعدادها و توانمندیها را کشف کرد و به منصه ظهور رساند. خیلی مواقع خود خانوادهها به دلیل پایین بودن سطح اطلاعات خود نسبت به فرزندان خود این مشکل را دارند. یکی از ضعفهایی که امروز در نظامهای تعلیمی ما وجود دارد این است که روی انسانشناسی کم کار میکنیم. یعنی اینکه بیاییم انسان را معرفی کنیم. یعنی امروز میبینید که یک رشته کویرشناسی را فرد میرود که پنج، شش سال میخواند ولی بالاخره کویر خاک است و یک محیطی است ولی شما ببینید که انسان پیچیدهتر است یا کویر؟ قطعاً انسان پیچیدهترین موجود عالم است. در این موجودی است که دارای تفکر است و دارای احساس است. بعد هیچ کاری ما برای انسان نکردیم و برای شناسایی انسانهای نکردیم و یک مادر را که خدا به او یک اولاد میدهد دریغ از اینکه یک کتاب فرزندشناسی خوانده باشد که ببیند باید چه کار کند. بعد نتیجه این میشود که گاهی اوقات ما سطح خود را نسبت به فرزندان خود ترویج میدهیم یعنی مادر انگار یک مأموری برای تأمین نیازهای زیستی فرزند خود میشود. گاهی مراقب است که این بچه گرسنه نماند ولی در همین حد که بگوییم که حیف است یعنی طرف مقابل ما یک موجودی است که با آن همه گستردگی تواناییهای خدادادی ولی این آکبند میماند. او را امانت به ما دادند که او را رشد بدهیم یعنی این قرار است که خلیفه خدا روی زمین باشد باید یک قابلیتهای بالایی داشته باشد که در آن جایگاه بتواند قرار بگیرد. ما کم کار میکنیم.
یکی از نکاتی که در مورد آن صحبت کردیم این است که نسل خود را داریم آب به آن میبندیم و با کیفیت او را تربیت نمیکنیم. حالا اینکه چرا و چگونه بعدها بیشتر صحبت میکنیم یعنی شما میبینید که یک نسلی که میتواند یک قابلیتهای بالایی از لحاظ علمی، فکری، معنوی، انسانی پیدا کند گاهی اوقات ما او را پایین میآوریم و در حد اینکه فقط همین نیازهای غریزی او را تأمین کنیم و دغدغههای او هم همین میشود. یعنی امروز در خانههای ما که بچههای ما دغدغه آنها چه چیزی است و برای چه چیزهایی دارند گریه میکنند. افق نگاه آنها کجا هست. چه کار داریم میکنیم. نتیجه این میشود که این نسل از ظرفیت خود به خوبی استفاده نمیکند در عین حال اینکه ما معتقد هستیم که نسل، نسل خیلی باهوشی است و خیلی توانمند میتواند باشد با این استعداد و ظرفیتی که دارد یعنی به نوعی یک کلمه بگویم که دارند حیف میشوند. لذا این را باید روی آن کار کنیم و صحبت کنیم و نیاز هم هست. امروز مادر اگر میخواهد که موفق شود باید سطح مطالعه خود را بالا ببرد، مطالعه کاربردی داشته باشد نه اینکه همیشه بنشیند و رمان بخواند یعنی الان امانتی به نام فرزندان در اختیار ما هستند که ما چه قدر درباره اینها اطلاعات داریم و اینها را آنالیز کردیم که ببینیم ویژگیهای آنها چه هست و چه ویژگیهایی از لحاظ روحی دارند و چه قابلیتهایی از لحاظ جسمانی دارند و چه قابلیتهایی بالقوهای دارند که ما میتوانیم اینها را احیا کنیم و زنده کنیم. روی اینها متأسفانه دارد کم کار میشود و باید یک مقداری در این زمینه پویاتر و فعالتر حرکت کنیم و من میگویم که مادری که آن حس رضایتمندی را دارد اینجا بستر برای اینکه امیدوارانه به این موضوع فکر کند و قدم بردارد بیشتر است. یعنی ممکن است که خیلی از مادرهایی که این نشاط و شادابی را دارند همین نکتهای که امروز ما بیان کردیم برای آنها یک حرکت و پویایی ایجاد کند و یک دریچهای برای آنها باز کند و بعد یک مقدار کار بیشتری شود.
به لطف الهی ما پدران و مادران حقیقتاً فرزندان خود را دوست دارد یعنی عین آن پدری است که بچه او زمین میخورد و یکی هم از بالا میخورد. این بابا نه اینکه این بچه را دوست ندارد، این پدر را ما جایی نگفتیم که چه طور باید با فرزند خود ابراز همدردی کنی. یک موقعی یک بزرگواری برای من تعریف میکرد که میگفت که ما فامیلی داریم که بچه ایشان با دوچرخه داشت میرفت و به زمین خورد. میگفت بابای او از دور او را دید و شروع کرد به این بد و بیراه گفتن که نمیدانم که کور هستی و فلان هستی. بعد میگفت که من حس میکردم که این دارد از سر دلسوزی و نگرانی و اضطراب دارد اینها را میگوید. این پدر، پدر خوبی است ولی بلد نیست که چه کار کند. یک موقعی شهید مطهری در آن کتاب «نظام حقوقی زن در اسلام» یک نکته خیلی جالبی در این کتاب دارند که بانوان در حفظ نظام خانواده کوشاتر هستند و من گاهی اوقات به آقایان میگویم که آن خانمی که به شما میگوید که تو مرد بدی هستی، نمیخواهد زندگی را از هم بپاشد و اتفاقاً درصدد اصلاح زندگی است، ممکن است که این عبارت را بلد نیست چه طور به کار ببندد یعنی دوست دارد که تو خوب باشی و تو رشد یافته باشی و آن حد انتظاری که تو باید باشی نیست. حالا این لفظی که به کار میبرد ناصواب است و ناصحیح است و ته دل او چیزی نیست. اتفاقاً نگران خود و شما و زندگی خود است که این جمله را میگوید ولی ممکن است که عبارت را خوب به کار نمیبندد و دلیل هم این است که آن نابلدی است و باید یک مقداری روی این کار کند و یک مقداری روی آن جلو برویم.
افرادی که اهل مطالعه هستند اینها رشد در زندگی پیدا میکنند و این جمله میتواند تلنگری برای برخی از خانوادهها باشد که در این زمینه هم پویایی داشته باشند و جلو بروند. پس اصل دانشافزایی و اصل مهارتافزایی در ارتباط با فرزند و در ارتباط با همسر اینها خیلی میتواند مفید باشد و من حالا همین جا یک قاعدهای را باز محضر شما عرض کنم که قاعده را اول در اصلاح خود میگویم یک موقع هست که میبینیم در خانه با آدمهای زیاد مشکل داریم. مثلاً آقا و خانمی که میبیند که با همسر خود و با بچههای خود و با همسایه و با فامیل مشکل دارد این را بداند که آنها شاید مشکل نباشند و روش برخورد من شاید درست نیست و من نمیدانم که چه طور رفتار کنم. افرادی که با نشاط هستند اگر بخواهند نشاط آنها افزایش پیدا کند باید این بخش را هم درست اصلاح کنند. عین یک نا رانندهای است که پشت فرمان مینشیند و دائم به در و دیوار میزند نباید بگوید که جاده خراب است، باید بگوید که من بلد نیستم. اینجا هم همین است که وقتی ما دیدیم که خیلی با همه مشکل پیدا میکنیم بدانیم که شاید ما نابلد هستیم و ما باید یک اقدامی داشته باشیم و این اقدام دو تا حسن دارد.
یکی ـ محیط اطراف ما اصلاح میشود و رفتارها بهتر میشود.
دو ـ به خود ما هم شادی میدهد.
خیلی از غم و غصههای که ما داریم که مثال خانمی در مشاوره میگوید که وقتی من میخواهم سر به بالشت بگذارم یک بار غمی سر دل من است و میبینیم که قطرات اشک هم آرام از چشمهای من روی بالشت میآید و صبح که بلند میشوم افسرده هستیم و پرخاشگر هستم و چرا این اتفاق میافتد. این یکی از علل آن است و علل مختلفی ممکن است که داشته باشد که یکی از علل مهم آن این است که این توانمندی لازم را در کنترل و محیط اطراف خود نداری و تو با همسر خود و با فرزند خود چگونه باید اینها را کنترل کنی و مدیریت کنی لذا این دانشافزایی و این مطالعه میتواند این کار را به ما یاری برساند.
شریعتی:صفحه 399 را تلاوت خواهند کرد آیات سوره نورانی عنکبوت را میشنویم. در بخش دوم گفتگوی خود در کنار شما هستیم. صفحه 399 قرآن کریم
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد.
حجت الاسلام تراشیون: در این صفحه یک نکته خیلی دقیق و ظریفی وجود دارد که باید برای همه ما پندآموز هم باشد و آن این است که نگاه عمیق به دنیا منجر به این میشود که انسان در ورطههای دنیایی فرو برود و منجر به این شود که عذاب الهی را دچار شود. در این آیات میبینیم که وقتی ماجرای قوم لوط مطرح میشود اینها خیلی درگیر دنیا شدند و به نوعی بازی خوردند تا جایی که وجود مبارک پیامبر الهی میفرمایند که از خدا یاری میجویم که من را در دنیا بازی نده و من هم گول بازی دنیا را نخورم که شبیه این قومی که دچار این آسیبهای فراوان شدم نشوم.
اگر اجازه بفرمایید من جمعبندی کنم هر چند نکاتی در مورد مزایای شادی باقی ماند که در برنامههای آتی به اشاره خواهیم کرد ولی نکته کلی این است که ما برای اینکه بتوانیم یک فرد بانشاطی باشیم اول باید از ظرفیتهای خود استفاده کنیم. یکی از اشتباهات گاهی اوقات در روابط انسانی و یا خانوادگی که اتفاق میافتد ما همیشه چشم به بیرون داریم که یکی دیگر باید به ما کمک کند و افراد دیگر باید به ما کمک کنند، در حالی که در مباحث این چنینی اولین کسی که میتواند کمک به ما کند خود ما هستیم، از خدا یاری بخواهیم و در خانه اهل بیت برویم و از ظرفیتهای درونی خود برای رسیدن به این شادی و نشاط استفاده کنیم و این میتواند کمک کاری باشد برای اینکه آن ارزشمندی انسانی را در عرصههای مختلف زندگی بتوانیم ظهور بدهیم و نشان بدهیم و دیگران هم از آن حسن رفتار و از آن نشاط و شادی ما به خوبی بهره ببرند.