اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1400-10-07-حجت الاسلام کاشانی-دوران امامت امام حسن مجتبی (ع) و حکومت بنی‌امیه

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم» سلام می‌کنم خدمت تک‌تک عزیزانم. ان‌شاءالله هر جا که هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. ان‌شاءالله تن‌تان سالم باشد و قلب‌تان سلیم و بهترین‌ها نصیب شما باشد. حجت الاسلام کاشانی: عرض سلام و ادب و احترام دارم و امیدوارم ان‌شاءالله که در آستانه شهادت حضرت زهرا (س) همه مورد عنایت حضرت باشند و خدا همه بیمارشان را ان‌شاءالله شفا بدهد.شریعتی: ان‌شاءالله. چقدر خوشبخت هستیم و چقدر خوش‌وقتیم که این وقت خود را اختصاص دادیم به امام مجتبی کریم اهل بیت (ع).

حجت الاسلام کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم. بله، همینطور است. واقعاً نمی‌دانیم چطوری خدا را شکر کنیم از اینکه در محضر حضرت هستیم و اجازه داده نام مبارکش بر زبان ما جاری شود. من نیت می‌کنم به نیابت از مادر بزرگوارش و اگر عزیزان هم خواستند به نیابت از مادر بزرگوارش بشنوند. ان‌شاءالله حضرت زهرا (س) همانطور که این پسر را این شکلی ویژه و مفخر تمام اولیاء و اوصیاء قرار داده است، دست عنایت و تربیت حضرت زهرا (س) روی سر همه ما هم ان‌شاءالله قرار بگیرد و یک رنگی، یک بویی، یک شمه‌ای از حضرت مجتبی (ص) در رفتار دینی، سیاسی، اجتماعی، اخلاق فردی با خانواده به ما هم خداوند ان‌شاءالله روزی کند.
ما در موضوع بحث‌مان، با توجه به اینکه موضوع امام حسن (ع) سختی‌های متعددی دارد، در ماجرای صلح حضرت و قبل از صلح هستیم. چون که ذهن‌های ما مدیریت شده افکار نگاشته شده اخبار و رسانه‌ها و کتب تاریخی است، در ذهن ما این است که امام حسن (ع) یک آتش‌بسی امضاء کرد که زود هم همه چیز از بین رفت. و عرض کردیم بنی‌امیه دنبال این بودند که بگویند امام حسن (ع) به خاطر اینکه حول شد زودتر منافع مالی گیرش بیاید خیلی توجه به این ساختار صلح نداشت و زود هم همه چیز از هم پاشید. بنی‌امیه دنبال این بود که امام حسن را دو طرف تخریب کند. یکی از نمونه‌های آن دم خروس را نشان داد که واضح می‌کند که حضرت تخریب شده این است که این گزارشی که می‌گویند بلافاصله بعد از آتش‌بس معاویه آمد کوفه یا نُخَیله نزدیک کوفه و بعد سخنرانی کرد گفت من با شما نجنگیدم که نماز بخوانید، با شما نجنگیدم که روزه بگیرید، نجنگیدم که حج بروید، این کارها را انجام می‌دادید. «قَاتَلْتُكُمْ لِأَتَأَمَّرَ عَلَيْكُم‏» من با شما جنگیدم تا من شاه شوم، من حاکم باشد. و آدم توقع دارد این روایت در منابع مکتب اسلام اموی وقتی می‌آید، این را تصحیح نکنند. نگویند این حرف درست است. چون در ادبیات آنها معاویه مسلمانی است از صحابه و صحابه جایگاه ویژه‌ای دارند. صحابه‌ای که به خاطر قدرت‌طلبی مسلمان بکشد، قاعدتاً باید اینجا می‌گفتند این روایت منکر است. اما من نگاه کردم دیدم منابع زیادی تأیید کردند یا سکوت کردند. که حالا در بسته مستندات می‌آورم که هی اسم منابع را نخواهم بگویم. خب چرا باید در مورد یک صحابی‌ای که با یک بهانه با پسر پیغمبر، با سرور جوانان بهشت جنگیده و بعد به جای اینکه جنگ را کنار بگذارد، امام حسن (س) یک آتش‌بسی امضاء کرده و او به آتش‌بس خیانت کرده را طرفداران خودش منتشر کنند. اگر مثلاً من یک جایی خیانتی کرده باشم، دیگر طرفداران من نمی‌آیند این را منتشر کنند. می‌آیند تکذیب می‌کنند. من نگاه کردم دیدم این خودش علامت مهمی است برای اینکه نشان می‌دهد می‌خواسته‌اند اهل بیت را دور از مسائل سیاسی و دوراندیشی‌ها و ملاحظات و دقت نظرها بشناسانند و بگویند اینها آدم حکومت نبوده‌‌اند، اینها به درد حکومت نمی‌خوردند، اینها بلد نبودند. همین معاویه و عمروعاص و اینهایی که این شکلی هستند، حکومت‌داری یک علم است، یک سیاست است. کأن ساختار حتماً باید مطابق نظرات موکیاولی هم باشد و اصلاً ساختار سیاست یعنی سیاست حتماً کثیف است و البته من در پرانتز عرض کنم وای به حال ما اگر طوری عمل کنیم که مردم به این باور برسند مثل مردم دوران معاویه که سیاست فقط کثیف است. خدا آن روز را نیاورد. خدا ان‌شاءالله همیشه افرادی به ما نشان بدهد که اینها از خطوط قرمزی خارج نمی‌شوند، سالم هستند برای اینکه معلوم شود که ارزش‌هایی هم وجود دارد. و این رفتار حاکمان سیاسی یا مسئولان در جاهای کوچک و بزرگ، ممکن است که این تلقی را برای مردم ایجاد کند. اینها می‌خواستند بگویند که سیاست پدر و مادر ندارد و کثیف است و اینها، به درد آدم‌های شسته و رفته و پاکیزه و الهی قلبی محجوب و اهل عبادت، حسن بن علی و علی بن ابی‌طالب (ص) نمی‌خورد. اصلاً خودتان را در این بازی‌ها وارد نکنید. کار ماست. و در دوران قبل از امیرالمؤمنین هم در سازمان خلافت، برخی اینطوری بودند و کارگزاران فاسق انتخاب می‌کردند، می‌گفتند کار اینها است. ما آدم‌های اهل نماز و مسجدی‌ها و خلاصه وقتی می‌خواهد یک کیلو نخود، صد گرم تخمه به کسی بفروشد، یک کاغذ هم این طرف ترازو می‌گذارد، این کسی که انقدر دقت نظر دارد، سیاست پدر و مادر ندارد. سیاست کار ماست. چون می‌خواستند این را بگویند آمدند گفتند بله، یک قراردادی نوشت ولی معاویه زیر همه زد. وگرنه نباید این مطلب را تأیید می‌کردند. ما همانطور که قبلاً اشاره کردیم، امام حسن (س) آتش‌بس‌شان یک ویژگی‌های مهم، خدمات بسیار زیاد، دستاوردهای بزرگی داشت. بعضی از آنها را قبلاً شمردیم که این دستاوردها باعث شد حدود ده سالی شیعیان نفس بکشند، سازمان مکتب اهل بیت کمی جان بگیرند، فرصت گفتگو پیدا کنند، خودشان را بیابند، یک قدری از نظر مالی طرفداران اهل بیت فرصت پیدا کنند از آن فشار رهایی پیدا کنند، در واقع قتل و قارت‌ها اندکی کمتر شود. به صورت علنی دنبال یاران امیرالمؤمنین بیایند نباشد. قبلاً توضیح دادیم که معاویه بعداً زیر این آتش‌بس زد ولی به مرور این کار را کرد. چرا؟ چون وجهه او خراب می‌شد. چند نمونه را می‌خوانم برای اینکه بگوییم دستاوردهای فراوانی داشت و این ماجرا که فردای آتش‌بس آمد زیر همه چیز زد، این در واقع یک شیوه تخریبی بود. مثلاً فرض بفرمایید که در تاریخ کتاب روایی آمده است که سعد بن ابی‌وقاص که با اهل بیت هم چندان مناسبت جدی نداشت و متأسفانه پسر او هم فرمانده کربلا است عمر سعد. او دوست نداشت که به امیرالمؤمنین جسارت شود. و در صحیح مسلم داریم که «امر معاویه سعد ما منعک ان تسب ابا التراب» برای چه تو به ابوتراب یعنی امیرالمؤمنین فحاشی، نعوذ‌بالله سب نمی‌کنی؟ گفت: علی بن ابی‌طالب ویژگی‌هایی دارد که یکی از آنها اگر برای من بود از کل دنیا و آنچه خدا خلق کرده برتر بود. مواردی را ذکر کرد مثل ماجرای اینکه او پرچمدار روز خیبر است که همه ما بزرگان اصحاب تا صبح خواب‌مان نبرد که چه کسی است که همانی که پیغمبر فرموده است فردا پرچم را به دست مرد می‌سپارم که فرار نکند که برود با فتح برگردد و او رفت و در قلعه خیبر را کند. یا در مورد او فرمود که «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى» که این خودش یکی از فضائل مهم است و نقل شده که امام سجاد فرمود: با وجود «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى» کسی نمی‌تواند با علی بن ابی‌طالب رقابتی در ذهنش حتی توهم کند. سعد موافق دشنام دادن به امیرالمؤمنین نبود و حتی گاهی وقتی معاویه به او فشار می‌آورد، امتناع می‌کرد. می‌گفت ما چطوری سب کنیم؟ یا جناب ام سلمه (س) واکنش نشان می‌داد که یعنی چه؟ «یُسب رسول الله» آیا پیغمبر اکرم دشنام داده می‌شود؟ همه گفتند معاذالله. مگر می‌شود ما به پیغمبر دین‌مان توهین کنیم؟ گفت خودم شنیدم «مَن سَب علیاً فقد سبنی» یعنی بعدها که واکنش‌ها نشان داده می‌شد و نامه‌نگاری می‌شد تا حوالی سال 48، 49، 50، 51 یعنی تا سال شهادت امام حسن (س) و یکی دو سال بعد. چون سال شهادت امام حسن 49، 50 در تاریخ است. این نشان‌ داده می‌شود که تا آن 10 سال بعد از آتش‌بس تقریباً هنوز جسارت به امیرالمؤمنین (س) واکنش داشت. پس عادی‌سازی نشده بود که بگویند فردای صلح همه چیز تمام است و دست امام حسن خالی بود. یک نمونه این است که آن سعد بن ابی‌وقاص که جسارت به محضر امیرالمؤمنین را نمی‌پسندید و مثلاً فرض بفرمایید نقل شده که «لما مات الحسن بن علی» وقتی امام حسن (س) شهید شد «حج معاویه» معاویه آمد حج «فدخل المدينة و أراد أن يلعن عليّا» خواست امیرالمؤمنین را در مدینه در مهبط وحی لعن کند «على منبر رسول اللّه» بر روی منبر پیغمبر، در جایی که پیغمبر اکرم هزاران فضیلت برای امیرالمؤمنین روی آن منبر فرموده بود، خواست امیرالمؤمنین را لعن کند، «فقيل له: إنّ هاهنا سعد بن أبي وقّاص» گفتند سعد هست. مخالفت کند جایگاه تو آسیب می‌خورد. بالاخره سعد یکی از شش نفر شورای شش نفره است. بالاخره از نظر خلیفه دوم شش نفر بودند، از نظر او برترین افراد بودند که تصمیم بگیرند بعد از او خلیفه سوم چه کسی باشد. سعد یکی از اینها است و سعد مخالف سب علی (س) است. این نشان می‌دهد که نه تنها شیعیان امیرالمؤمنین واکنش نشان می‌دادند، بلکه یکی مثل سعد بن ابی‌وقاص هم که ما هیچ نسبت جدی‌ای با اهل بیت در مورد او سراغ نداریم، حتی در جنگ‌ها با امیرالمؤمنین همراهی نکرد، قبول نداشت جسارت شود، گفتند اگر اینجا سب کنید سعد هست. «و لا نراه يرضى بهذا» آنطور که ما می‌بینیم راضی نمی‌شود و واکنش نشان می‌دهد. گفتند دیگر در مسجد نمی‌آید. می‌گوید من دیگر هرگز وارد این مسجدی که علی بن ابی‌طالب سب شده نمی‌شود و خلاصه سب کردند «فلمّا مات لعنه على المنبر» علی المنبر کی لعن کرد معاویه وقتی آمد مدینه؟ وقتی سعد مرده بود و سعد حدود سال 51  از دنیا رفت. یعنی یکی دو سال بعد از شهادت امام حسن. پس این و آن نمونه‌‌هایی که قبلاً گفتیم نشان می‌دهد که فضایی که حمله کنند همه شیعیان را بکشند، قبلاً هم عرض کردیم. این مال سال 50 به بعد است که شیعیان نا‌امنی عمومی پیدا کنند. اینکه به امیرالمؤمنین جسارت شود همینطور، اینکه حقوق اینها را غصب کنند همینطور، مواردی هست که نشان می‌دهد این آتش‌بس امام حسن (س) باعث شده بود که هم خود حضرت در جامعه حرکت کند با کرامتش، با بخشش که عزیزان ما بیش از ما می‌دانند و ما هم خواهیم پرداخت و فضا به سمتی نباشد که فردای آن همه چیز برعکس شود. یک نمونه مهم دیگر این است. معاویه وقتی آمد مدینه، سال 44، یعنی تقریباً 4 سال بعد از آتش‌بس با امام حسن. رفت در خانه عثمان خلیفه سوم که اصلاً معاویه به خاطر بهانه‌ای که او را امیرالمؤمنین کشته است جنگ صفین درست شد و بعد با امام حسن هم با همین بهانه جنگیدند. رفت یک تفقدی نسبت به خانواده خلیفه بکند، دختر عثمان شروع کرد بلند بلند گریه کردن برای پدرش. چرا؟ چون اعتراض کرد. اعتراض به چی؟ اعتراض به معاویه. یعنی اینکه چه شد؟ دنبال خون خلیفه بودی، حالا که حاکم شدی چرا شیعیانی را که متهم کردی به خون بابای من نمی‌کشی؟ داری با آنها مدارا می‌کنی؟ یعنی اینکه بگوییم حالا شیعیان قاتلین خلیفه نبودند اما این که ما خیال کنیم از فردای صلح تمام دستاوردهایی که امام حسن (س) دنبال آن بود از بین رفت، یک توهین و تهمت است. او گریه کرد، اعتراض کرد. چی شد؟ حالا که دیگر کسی معارض تو نیست. نه علی بن ابی‌طالبی هست و نه حسن بن علی (س) دیگر نیستند. ببینید معاویه چه گفت. گفت یا بنت اخی! ای دختر برادرم. «ان الناس قد اعطونا سلطاننا» حالا قدرت درست ما رسیده است. «فأظهرنا لهم حلما تحته غضب و أظهروا لنا طاعه تحتها حقد» ما ظاهراً  با اینها داریم مدارا می‌کنیم در حالی که در باطن من از اینها خشمگین هستم. آنها هم ظاهراً فعلاً اطاعت می‌کنند، شورش و اینها نیست، در حالی که از من کینه دارند. «فبعناهم هذا بهذا و باعونا هذا بهذا» ما فعلاً در این بیعتی که صورت گرفته ظاهراً با یک صبر و شکیبایی مجبور هستیم عمل کنیم، باطن‌مان را پنهان کنیم، آنها هم حقد و کینه‌شان را پنهان کنند، فعلاً کاری دست از پا خطا نکنند. اگر قرار بر غیر از این باشد، حکومت از دست می‌رود و من در واقع اگر بخواهم قاعده را بشکنم و خلاف قرارداد عمل کنم، «نکثوا بنا لا ندری أتکون لنا الدائره ام علینا» آن وقت نمی‌دانم چطوری، جنگ دوباره‌ای عمل می‌شود. این نشان می‌دهد معاویه به خاطر منافعش هم که شده بلافاصله در زمان حیات امام حسن (س) نمی‌تواند زیر میز کامل بزند. چون اگر بزند می‌گوید اگر من این عهد را بشکنم، تبعاً آنها هم می‌شکنند و آنها بشکنند به نفع ما می‌شود یا نه. حالا الآن سلطان جهان اسلام، تسلط بر جهان اسلام دست ما است. دیگر چه می‌خواهیم؟ چرا این کار را بکنم فعلاً با حضور حسن به علی (س). این خودش نشان می‌دهد که این جیغی که دختر خلیفه کشید که مثلاً پس انتقام چه شد و او می‌گوید من نمی‌‌توانم الآن پیمان را یک طرف بشکنم، چهار سال بعد از قرارداد، اینها قرائنی است که نشان می‌دهد که اینطور نبوده که خیال کنیم حتماً تمام را روز اول بهم زد. طولانی است. یک مسیری دیگری هم باید برویم و نمونه‌هایی از آن را هم اشاره می‌کنم. آن هم این است که روزهای اول، سال‌های اول، برای اینکه معاویه می‌خواست تثبیت شود، جایگاهش روشن شود، سعی می‌کرد با حلم و تحلم رفتار کند. تحلم یعنی تظاهر به حلم. خودت را به حلم بزنی. و برای اینکه جایگاه او در جامعه تصویب شود، بالاخره شما این را ببینید که بعد از پیغمبر اکرم خاتم انبیاء، بعد از امیرالمؤمنین خاتم اوصیاء، یک نفر بعد از امام حسن سیّد شهاب اهل الجنه. یک نفر آمده شده حاکم که عمده عمرش در جنگ با اسلام بوده است. 21 سال. و بعد عرض کنم خدمت شما که تمام ضربه‌هایی که قبلش به اسلام زده شده، او به پدرش زده و مدیریت جریان نفاق هم با او است که اگر برسم امروز عرض می‌کنم. خیلی باید ظاهر را حفظ می‌کرد. برای اینکه بتواند دل‌ها را به دست بیاورد، طرفداران درجه 1 امیرالمؤمنین را دعوت می‌کرد می‌گفت علی را برای من توصیف کنید. حالا یکی دو تا از آنها را اشاره می‌کنم، این یک بحث مفصلی است باید یک وقتی راجع به آن گفتگو کرد. و آنها اولش تعجب می‌کردند که چی شده است. حالا در حضور تو، جلوی چشم طرفداران درجه یک تو که صفین جنگیده است حالا من بیایم مدح علی (س) بگویم؟ و بعد او معمولاً شروع می‌کرد به جایزه دادن، وعده دادن، طلا دادن که بگوید حالا من حاکم مسلمین هستم با شما مدارا می‌کنم. ما که می‌شناسیم که معاویه محب امیرالمؤمنین نیست. سنت کرد دشنام به امیرالمؤمنین را معاذالله. اما برای اینکه در نظر افکار عمومی او یک انسان منصفی دیده شود تلاش کرد. همه اینها را برای چه عرض کردم؟ برای اینکه بعد از امیرالمؤمنین (س) که چند ماه بیشتر حکومت دست امام حسن (س) نیست، مدتی معاویه برای اینکه افکار عمومی را به سمت خودش جلب کند که من دلسوز هستم، من دشمن نیستم، من تحملم زیاد است و همین امروز هم می‌دانید یکی از اوصافی که برادران غیرشیعه، بعضی از آنها که نسبت به معاویه حسن ظن دارند می‌گویند خیلی حلیم بود. این نشان می‌دهد که تلاش او برای جلب نظر افکار عمومی برای بعضی‌ها مؤثر هم بود. همه اینها نشان می‌دهد که این آتش‌بس دستاوردهایی داشت. درست است که او هم دنبال این بود اعتباری کرد. اینکه فرصت فراهم شود بعد از آن سه جنگ بزرگ جمل و صفین و نهروان شیعیان امیرالمؤمنین که از جنگ خسته شده بودند، طرفداران امام حسن که خسته شده بودند، دوباره بخواهند کشته چند ده هزارتایی بدهند، حضرت مجتبی (ص) یک فرصتی ایجاد کرد اینها یک نفسی بکشند، تحملی بکنند، نیرویی تازه کنند. از نظر بیت‌المال اینها حقوق بگیرند، در فقر نباشند. فرصت پیدا شود که حضرت مجتبی و بعضی از علمای برجسته طرفدار حضرت بیایند با مردم گفتگو کنند، معارفی را بیان کنند. اگر آن طرف معاویه دنبال این است که حلم او مشخص شود، این طرف کرم عظیم امام حسن (س) که جبلی و فطری است ولی در مسیر امامتش هم هست، دل‌ها را به سمت اهل بیت متوجه کند.
شریعتی: شاید اگر این فرصت نبود با این نکته‌ای که شما گفتید، چیزی از مکتب اهل بیت باقی نمی‌ماند.
حجت الاسلام کاشانی: اصلاً چیزی باقی نمی‌ماند. یعنی با یک کشتار جدی سران کشته می‌شدند، بدنه ناامید خسته چیزی هم از اهل بیت نمی‌داند. تبعاً اگر قرار بود امام حسن در جنگ کشته شود، امام حسین قبل از او کشته می‌دهد یعنی به هر حال رشته هدایت از هم پاچیده می‌شد. این یک بحث. یک بحث دیگر که سؤال را باید یک مخاطب فتن تیزهوش بپرسد، بگوید پیغمبر اکرم برای اینکه امت دچار این تلاطمات جدی نشود کاری نکرد؟ پیغمبر اکرم در فتنه‌ها دستوری نداد؟ بالاخره این طرف پسر پیغمبر امام حسن (س)، آن طرف هم یک عده هستند که شهادتین می‌گویند. همانطور که رسول خدا برای صفین فرمود که عمار را گروه ظالم می‌کشند و این حدیث را همه قبول دارند، تقریباً منکر ندارد، برای موارد دیگر هم رسول خدا (ص) که مبیّن حقایق و قرآن است، از این کارها زیاد کردند. از جمله روایتی داریم که رسول خدا یک روزی به امیرالمؤمنین، به حضرت زهرا، به امام حسن و امام حسین را جمع کرد، فرمود: «أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ» من با هر کسی که با شما در جنگ است، در جنگ هستم. یعنی هر کس با هر کدام شما بجنگد، من با او می‌جنگم و هر کسی که با شما در دوستی و آرامش باشد، من هم با او دوست هستم. اینجا معرکه آراء شده است که چکار باید کرد. یعنی پیغمبر اکرم خیلی صریح فرموده است. این روایت هم در بسته مستندات، طرق مختلف آن را که صحیح می‌دانند مذاهب مختلف را، ان‌شاءالله منتشر می‌کنیم در بسته باشد که اینجا ذهن عزیزان درگیر نشود. روایت معتبر است. پیغمبر فرمود من با هر کس با شما در جنگ است، در جنگ هستم. حالا سؤال. آیا کسی که پیغمبر با او در جنگ است و هر کسی با امیرالمؤمنین یا امام حسن که اینجا موضوع امام حسن (س) بجنگد، پیغمبر با او می‌جنگد، ما اگر در آن روز بودیم باید چکار می‌کردیم؟ ما باید به نفع معاویه می‌جنگیدیم، ما باید به نفع امام حسن می‌جنگیدیم یا کنار می‌ایستادیم. واضح است که پیغمبر راه سکوت را نرفته است. راه طرفداری از معاویه را هم نرفته است. «أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ» حالا من انحراف را در مکتب بنی‌امیه، مکتب ابن تیمیه، شاگردان ابن تیمیه می‌خواهم به شما عرض کنم. مثلاً در جنگ صفین، در جنگ جمل، در جنگی که امام حسن (س) با معاویه دارد، ما باید کدام طرف بایستیم؟ این اثر دینی دارد. اگر این اثر دینی را توجه نکنیم، باعث می‌شود دوغ و دوشاب، قصد و ثمین، درست و غلط قاطی شود و ما امروز روز هم اگر خواستیم یک کاری بکنیم، همه چیز برای ما مبهم باشد. ما خیال کنیم که بین علی (س) و معاویه هر دو صحابی هستند. وقتی ما حقایق و ویژگی‌ها را نبینیم، باعث می‌شود که در انتخاب‌هایمان مسیر را غلط برویم. یک نمونه برای شما می‌خوانم که مثلاً ذهبی که یک شامی ناصبی متعصب است، سر جای او معلوم است، ما از خدا می‌خواهیم به برکت امام حسن (س) یک نوشته‌ای که راجع به ناصبی‌گری او است را بتوانیم آماده کنیم تا یکی دو سال دیگر منتشر شود. می‌گوید که مردم در زمان صفین (حالا صفین یا جنگ امام حسن با معاویه فرقی نمی‌کند) سه دسته شدند. یک عده (او دارد می‌گوید من قبول ندارم) اهل سنت و اهل علم یعنی اینها عالم بودند، به سنت پیغمبر پیابند بودند، محب یاران پیغمبر بودند مثل سعد بن ابی‌وقاص و عبد‌الله بن عمر و اینها که اینها در جنگ شرکت نکردند. یک عده شیعیانی که با امیرالمؤمنین همراه شدند و جنگیدند، یک عده هم نواصبی که با اینها جنگیدند. یعنی شامیان نواصب، شیعیان. بعد اسم گروهی را که اهل سنت پیغمبر هستند، گروهی که دیندار هستند، اهل علم هستند، می‌گذارد کسانی که در این جنگ دخالت نکردند. در حالی که روایت پیغمبر می‌گوید باید حد‌اقل با او در جنگ و نبرد باشی. این را هم ذهبی می‌گوید، هم ابن تیمیه می‌گوید. همه نمی‌گویند. ما اصلاً این کلام ذهبی را دروغ به اهل سنت می‌دانیم. خیلی‌ها قبول ندارند. اما می‌خواهم ببینید نمونه را که او می‌آید می‌گوید اصلاً ما برخلاف پیغمبر. حالا شما نگاه کنید وقتی ما عرض می‌کنیم دارند با امیرالمؤمنین و امام حسن سعی می‌کنند دوگانه ایجاد کنند، این فضا را شما در معاصر هم می‌بینید. این کتاب آقای صلابی است که وهابیت یک سریالی راجع به امام حسن و امام حسین ساخت پر از دروغ و یکی از مصادر اصلی آن این کتاب بود. حالا که طبق ادعای ذهبی اهل سنت کسانی هستند که در جنگ شرکت نمی‌کنند، نگاه کنید او چه می‌گوید. صلابی معاصر چه می‌گوید. می‌گوید امام حسن موقف سیاسی‌اش چه بود؟ «هو موقف اهل سنة والجماعه» یعنی چون دوست نداشت در جنگ شرکت کند، چون غلط می‌دید در جنگ شرکت کند، او جنگ را به صلح و آرامش تبدیل کرد چون شیوه پدرش را قبول نداشت. شما نگاه کنید سؤال این بود که پیغمبر اکرم چکار کرد برای اینکه حقیقت روشن شود؟ حضرت یک ملاک داده است. فرمود که من در جنگ هستم با کسی که با شما در جنگ و نبرد باشد. ولی متأسفانه به این مسیر عمل نشد یا طور دیگری عمل شد. باز یک کتاب دیگری برای شما می‌خواهم بیاورم از شخصیتی که بین او و بزرگان شیعه مباحثات و مناظرات زیادی صورت گرفته به اسم عبدالعزیز دهلوی صاحب تحفه اثنی عشریه که مرحوم میر حامد حسین رحمه الله علیه، پدرش و بستگانش کتاب العظیم عبقات و کتب دیگری را در رد این کتاب نوشته‌اند. ما اگر فضا را بنی‌امیه برای ما مبهم کنند، ما اگر پیروی مکتب اهل بیت نباشیم که این پیروی مکتب اهل بیت بودن اختصاص به یک گروه خاص دارد که بعداً اگر فرصت شد توضیح می‌دهم باعث می‌شود که کلمات صریح و واضح رسول خدا را هم خوب متوجه نشویم. برای آن تأویلات و تفسیراتی بگوییم که هر کس نگاه کند، می‌فهمد از مسیر دور شده است. موضوع اینجا این است که من با کسی که با شما در جنگ است، در جنگ هستم. یعنی کسی که با امیرالمؤمنین بجنگد، پیغمبر با او می‌جنگد. خیلی روشن است. پس نباید کسانی که در جنگ با امیرالمؤمنین بوده‌اند را توجیه کنیم بگوییم آنها هم بالاخره خواستند اجتهاد کنند، کار خوبی کنند. آنهایی که با امام حسن جنگیدند خواستند اجتهاد کنند، حالا یک ثواب اجتهادی هم بردند. پیغمبر با آنها در جنگ است. ببینید آقای عبد‌العزیز دهلوی چه می‌گوید. می‌گوید که اگر به این روایت که در مورد آل عبا نقل شده است «انا سلم لمن سالبتم و حرب لمن حاربتم» می‌گوید که حرب و جنگ با پیغمبر، بی‌شبهه کفر است. یعنی کسی با پیغمبر بجنگد، کی‌ها بودند با پیغمبر اکرم می‌جنگیدند؟ بدر و احد و اینها. می‌گوید ولی اینجا منظور تهدید است. یعنی پیغمبر خواسته تهدید کند جنگ با اهل بیت مثل جنگ با من است نه عین جنگ با من. می‌خواهد بگوید یعنی کسانی که با امیرالمؤمنین جنگیدند کافر نیستند. مسئله اینجا است که موضوع اصلی این است که کسانی که با امیرالمؤمنین یا امام حسن جنگیدند، با پیغمبر جنگیدند. موضوع را فعلاً سر کفر نبر تا راجع به کفر هم یک برنامه دیگری با هم صحبت کنیم. اما اینکه کسی با پیغمبر می‌جنگد، این دیگر محل تأیید نیست. ما جایی برای بی‌طرفی نداریم. وگرنه اینکه ببریم به این سمت که رباخوار هم دشمن خدا و رسول است و با خدا و رسول می‌جنگد. بگوییم این فرقی نمی‌کند. شما پس هیچ‌وقت نباید رباخوار را تأیید کنیم. اشاره کنم به آن کلامی که از رهبر انقلاب هفته‌های گذشته خواندیم تا بعد اگر فرصت شد جلسات بعدی به این موضوع بپردازیم که فرمودند جنگ امیرالمؤمنین با معاویه یا امام حسن با معاویه، ادامه جنگ ابوسفیان با پیغمبر بود. یعنی در روزگاری که کفر صریح بود و اسلام روشن، کفر و اسلام با هم جنگیدند. بعد اوضاع عوض شد. ظاهر آن پیچیده‌تر شد، نفاق پوشیده‌تر شد، پس باید همان مسیر جنگ ایمان و کفر و شرک و توحید (رهبری فرمود) بین امیرالمؤمنین و معاویه، بین امام حسن و معاویه شکل گرفت. که این به این معنا نیست که ما مردمی را که همه مقابل امیرالمؤمنین ایستادند را در این دنیا لزوماً بگوییم نا‌مسلمان هستند. یک وقتی ما راجع به حقیقت موضوع صحبت می‌کنیم، یک وقتی راجع به ظاهر آن. شیعیان امیرالمؤمنین غیرتکفیری‌ترین مردم مسلمان هستند. ما هر کسی را که یک شهادتین بر زبان بیاورد یعنی اصلاً هیچ او را نمی‌شناسیم. همین لقلقه زبان او، لقلقه را می‌گویم برای اینکه ما به باطن او کاری نداریم که این لقلقه هست یا نیست. بگوید «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله» و در واقع صریح با رفتارش یا کلماتش این دو را به هر جهتی تکذیب نکند، ما می‌گوییم این مسلمان است. وقتی مسلمان است ما در دنیا با او به حالت مسلمان رفتار می‌کنیم. حالا اینکه ایمان او قوی هست یا نیست، باطناً چیست، به درد دنیای ما نمی‌خورد. قیامتش هم که خدا با او کار دارد. لذا آبروی او، مال او جان او باید محترم باشد. اگر بمیرد در قبرستان مسلمین باید فوری دفن شود.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم. قرائت آیات 7 تا 14 سوره عنکبوت

شریعتی: از فضائل امام مجتبی هم بشنویم که ان‌شاءالله حسن ختام فرمایشات امروز شما باشد.
حجت الاسلام کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم. بله، در این روزگاری که بسیار سخنان متفاوتی راجع به امام حسن (س) گفته می‌شود یا ابهاماتی که عرض کردیم وجود دارد، مکتب اهل بیت به فضل الهی چشمش به دست و زبان و هدایت اهل بیت است. من دو سه جمله راجع به امام حسن (س) دیده‌ام که بدون تعارف برای بعضی از اینها حاضر هستم جان خود را بدهم. یعنی وقتی آدم یکی از این جملات را در کتابخانه پیدا می‌کند، دیگر شب تا صبح خوابش نمی‌برد و خیلی هم در آن درس هست. مخصوصاً بعضی از آنها. یکی از اینها را بلاذری در انساب الاشراف نقل کرده است. اگر عزیزان این را نشنیده باشند با دقت گوش بدهند. دغدغه امام حسن (س) چیست؟ روزگار بنی‌امیه اینطور بود که هر کس به اینها منسوب می‌شد چه از لحاظ ژنتیکی و چه از لحاظ ازدواجی، چه از لحاظ قدرت و منسب جایگاه پیدا می‌کرد، اعتبار پیدا می‌کرد حتی زیاد بن ابی شد زیاد بن ابی سفیان. حالا کدام نسب و حسبی مثل نسب و حسب امام حسن است؟ پسر فاطمه زهرا (س)، پسر امیرالمؤمنین، پسر خاتم انبیاء. قرآن کریم پسر خاتم انبیاء بودن او را مهر تأیید زده است. ابناءنای آیه مباهله. یعنی جا داشت اگر قرار بود کسی تفاخر کند، کسی نعوذبالله فخر فروشی کند و تکبر کند، آن امام حسن باشد ولی برای اینکه اخلاق امام حسن دست ما بیاید، کرامتش دست ما بیاید، این روایت را ببینیم. فرمود: «والله» به خدا سوگند «ما اخاف عن یقول» من از اینکه فلان کس راجع به من بگوید «لست بان رسول الله و لا ابن علی و لا ابن فاطمه» من از اینکه به من گفته شود که تو پسر پیغمبر نیستی، تو پسر امیرالمؤمنین نیستی، تو پسر فاطمه زهرا نیسیتی، من نمی‌ترسم. آقا شما از چه نگران هستی؟ «و لکنی اخاف ان یقول» نگران هستم که اینطور دیدم یا اینطور راجع به من گفته شود که «انک لاتشبه رسول الله» تو شبیه پیغمبر نیستی. «و لا علی و لا فاطمه» تو شبیه امیرالمؤمنین نیستی، تو شبیه فاطمه نیستی. در آن شرایطی که محبت به اهل بیت رو به زوال بود، او می‌گوید من از اینکه به من بگویند پسر فاطمه نیستی انقدر نگران نیستم که به من بگویند تو چرا شبیه او نیستی. «والله انهم لخیر منی» بخدا سوگند آنها از من بهتر هستند. یعنی شخصیتی را که ما می‌دیدیم، مروان می‌گفت که این آقا حلمش از کوه‌ها بیشتر است. هر چه به او ظلم می‌کنیم، گرفتار شویم، دست رد به سینه ما نمی‌زند، وقتی از کرامت او تعجب می‌کردند می‌گفت من از این نگران هستم که من شبیه مادرم نباشیم. آیه سوره انسان در مورد مادر و پدر من نازل شده و من باید به آنها شباهت پیدا کنم. این مهمتر است تا اینکه من پسر آنها هستم. ما را یاد آن کلام بسیار نورانی امام صادق (س) می‌اندازد که فرمود که «ولایتی لعلی بن ابی‌طالب خیر من ولادتی منه» این که من ولایت امیرالمؤمنین را قبول کردم، آی شیعیان امیرالمؤمنین، آی محبان امیرالمؤمنین، پسر مستقیم امیرالمؤمنین، پسر مستقیم امام باقر حضرت صادق (س) می‌فرماید که برای من از اینکه ولایت اهل بیت را قبول کردم، در مسیر آنها در حرکت هستم، به آنها دارم شبیه می‌شوم، دغدغه نسبت به شیعیان‌شان، محبین‌شان، مسلمین، گرفتاران دارم، برای من مهمتر از این است که پسر آنها باشم. معلوم است که این پسر بودن چه شرافتی است. ببینید چه شرافتی است مکتب اهل بیت را پیروی کردن و عمل کردن و شبیه به آنها شدن. لذا ما هم می‌توانیم بگوییم مادر ما فاطمه زهرا و پدر ما امیرالمؤمنین (س) آنها پدر معنوی امت هستند. این یک فضیلت. یک فضیلت دیگری که بسیار به نظرم جذاب است و مثل امام حسن (س) فقط می‌توانسته زینت برای امیرالمؤمنین باشد. امیرالمؤمنین هیچ کسری ندارد، کمی ندارد. هر نقطه‌ای از وجود او، هر بعدی از ابعاد وجودی او را نگاه کنیم، نگاه می‌کنیم کامل است و اصلاً بهتر از این نمی‌شود. کم پیش می‌آید ما یک چیزی را ببینیم بگوییم اصلاً حرف در آن نیست. شجاعتش، سخاوتش، بلاغتش، فصاحتش، آقایی‌اش، همسرداری‌اش، اصلاً چه بگوییم؟ امام حسن (ص) توانسته کاری بکند که برای امیرالمؤمنین در ذهن‌ها اعتبار اضافه کند. حالا اعتبار امیرالمؤمنین عند‌الله که روشن است. می‌گوید که یکی از شام آمده بود، خب در شام خیلی جسارت به امیرالمؤمنین می‌شد و ما هم در بحث‌ها عرض کردیم جسارت علنی به امیرالمؤمنین به تأخیر افتاد. وگرنه در بارگاه معاویه نعوذ بالله از این کارها هم می‌کرد. یکی از شام آمده بود می‌گفت برویم ببینیم که آن کیست که هم دور او را گرفته‌اند. گفتند که «قالوا الحسن» پسر علی است. می‌گوید: «فحسد ولله علیاً» به خدا به علی بن ابی‌طالب حسودی‌ام شد. چرا؟ دیدم عجب پسری دارد؟ در شرایطی که می‌بینید از تریبون رسانه ملی بعد از انقلاب نبوده است. یعنی در دوران بنی‌امیه، در حاکمیت معاویه که همه سعی می‌کردند تخریب کنند یا یک جوری کینه‌توزی کنند، یک جوری سعی کنند تنقیص کنند، باز هم دور او شلوغ است چون اهل کرم بود. به علی حسودی‌ام شد. گفتم عجب پسری خدا به او داده است. رفتم جلو و گفتم که تو پسر ابوطالب هستی؟ خب بابابزرگ او ابوطالب است. فرمود که «ابی ابنه» بابام پسر ابوطالب است. می‌دانید که بنی‌امیه هم نسبت به ابوطالب (س) کینه دارند چون او خیلی به پیغمبر خدمت کرده است. آن شامی می‌گوید تا آن را شنیدم، گفتم که پدرت چی، خودت هم چی. نعوذبالله یک جسارتی کردم. دو بار تکرار کردم. می‌گوید به روی خودش نیاورد. بعد برگشت فرمود که «اراک غریباً» به نظر غریبه می‌آیی، مال این شهر نیستی. کاری داری؟ سفر آمده‌ای؟ معمولاً سفر می‌آمدند کوفه مثلاً یک خریدی، فروشی، باری داری، کاری داری من بسپرم به تو کمک کنند؟ تنهایی می‌خواهی مهمان ما باشی، خوشحال می‌شویم. و اگر کمکی چیزی می‌خواهی ما در خدمت هستیم. می‌گوید انقدر با صمیمیت و از سر صدق امام حسن به من گفت کاری داری، کمکی می‌خواهی؟ خوشحال می‌شویم مهمان ما بشوی. اصلاً می‌گوید من ماندم. من چه گفتم، او چه گفت و دیدم وقتی برگشتم منفعل شدم، خجل شدم. وقتی برگشتم اصلاً هیچی نگفتم. درون خودم دیدم احدی روی زمین محبو‌ب‌تر از امام حسن برای آنها نیست و ما هم از امام حسن (س) می‌خواهیم که امیدواریم که هرگز رفتار ما جسارت به محضر او نباشد ولی او و پسرش امام زمان (س) البته نه از اینکه ما خدای ناکرده جسارت کردیم، او هم بیایند به ما بگویند «اراک غریباً» و ما را از این غربت دنیا تا آرامش ابدی محشور شدن در محضرشان و همسایه آنها در ملأ اعلی شدن دست محبتشان را از روی سر ما کم و کوتاه نکنند.
شریعتی: ان‌شاءالله. خداحافظ.