شریعتی: ان شاءالله. داریم راجع به دوران امام مجتبی و دوران حکومت و سلطنت اموی صحبت می کنیم. و اما آن چه گذشت.
حجت الاسلام کاشانی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ». در جلسات گذشته برخی از مشکلات حضرت مجتبی (ع) را که عرض می کردیم محضر بینندگان تقدیم کردیم که بعد از ثقیفه چون شخصیت اهل بیت به محاق رفت، بیان نمی شد، تازه مسلمان ها از آن ها چیزی نمی شنیدند، روایات نبوی در مورد آن ها بازگو نمی شد، نمی شناختند. از طرفی دنیازدگی، طمع کاری، رشوه گرفتن، خیانت هایی که مکرر می دیدند نعوذ بالله ممکن بود در ذهنشان بگذرد که فرمانده جدید، امیرالمومنین جدید که آن زمان به حاکم، امیرالمومنین می گفتند، حالا در ادبیات شیعی به غیر از امیرالمومنین (ع) گفته نمی شود، نکند او هم بخواهد منافع خودش را ببیند. شک می کردند، دائماً در شک بودند. توضیح دادیم که ریشه این در ثقیفه است، خود حضرت مجتبی(ع) هم امروز می خوانیم که این ریشه را بیان کردند. در این شرایط امام حسن (ع) فرصت گیر می آورد معرفی می کرد، مردم شک شان برطرف بشود. قبلاً توضیح دادیم، امیرالمومنین هم این کار را می کرد. حضرت هر جا که می رفت، در خطبه خواندن، در همراهی کردن، در جنگی که اجازه نمی داد حضرت میدان برود، هر جا فرصتی گیر می آورد، در وصیتی که می کرد که مسئولیت موقوفه ها دست چه کسی باشد، سعی می کرد ویژگی های منحصر بفرد امام حسن (ع) را بیان کند. در اولین سخنرانی حضرت مجتبی که یک گوشه هایی از آن را قبلاً خواندیم نوشتند وقتی امام حسن (ع)، امیرالمومنین به شهادت رسیده بود خیلی از منابع این را نقل کردند، تقریباً تمام منابع مسلمین اصلش را آوردند با یک اختلافات جزئی. من از متن ارشاد می خوانم. که می گوید ابومخنف نقل کرده است که امام حسن سخنرانی کرد، همان صبحی که شب آن امیرالمومنین به شهادت رسید فرمود که بله، دیشب کسی را از دست دادید که بی نظیر بود و در طول تاریخ بشریت مثل او نیامده بود. بعد خواست خودش را معرفی کند، این قسمتش را کار داریم. فرمود: «اَنَا ابنُ البَشیر» من پسر آن بشارت دهنده ی بزرگ، حضرت خاتم الانبیا هستم. من پسر پیغمبرتان هستم. «أَنَا ابنُ داعي اِلَی اللهِ بِإِذنِ» من پسر آن کسی هستم که خدا به او اذن داده است به سوی خدا دعوت کند. آیاتی نشان داده شده است که اصلاً هر کسی نمی تواند با خدا صحبت کند، «سُبحانَ اللهِ عمَّا یَصِفُون» ولی پیغمبر «داعیَ إلَی اللهِ بِإِذنِ» هستند. من پسر او هستم. «أَنَا ابنُ سِراجِ المُنیر» من پسر آن چراغ نورانی هدایت هستم. «أنَا مِن اَهلِ بَیتٍ» من از آن اهل بیتی هستم که «عَنکُمُ الرِجس». حضرت دارد خودش را معرفی می کند. من از آن کسانی هستم که خدا آن ها را پاک کرده است. «وَ طَهَرَهُم تَطهیراً» ما را مطهر قرار داده است. من از آن اهل بیتی هستم که «افتَرَضَ الله حُبَّ في کِتابِه» خدا محبتش را در کتابش قرآن بر مردم واجب کرده است. بعد در جاهای دیگر است که فرمود: «أَنَا الحَسَنُ بنُ مُحَمَّد».
شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم».
حجت الاسلام کاشانی: در جای دیگری است، حاکم نیشابوری نقل کرده است که فرمود: «اَنَا بنُ الوَصي» یعنی جایگاه هدایتی خودش را معرفی کرد و جاهایی هم فرمود که پدرم مرا در این مقام گمارده است. خاطر شریفتان باشد عرض کردیم تاریخ طبری و جاهای دیگر می خواهند بگویند به صورت طبیعی امام حسن آمد اما امام حسن می خواهد بگوید که بله، مردم به صورت طبیعی بیعت کردند ولی امیرالمومنین جایگاه را معرفی کرده بود که پیرمردهای اصحاب امیرالمومنین و پیغمبر با طیب خاطر با امام حسن بیعت کردند. چون امام حسن ظاهراً مثلاً 37-38 ساله بودند، سن و سالی ندارد که 80-90 ساله های اصحاب پیغمبر با طیب خاطر با او بیعت کنند. مگر این که این جایگاه دینی-الهی، این نسب و مقام، را بشناسند. لذا تا این سخنان را حضرت فرمود ابن عباس بلند شد گفت: «هذا بنُ نَّییِّکُم وَ وَصیُ و اِمامِکُم» پسر پیغمبرتان است و وصی امامتان امیرالمومنین است. «فَبایِعُهُ»، مردم هم حمله کردند از شوق با حضرت بیعت کردند. این شروع بیعت با امام حسن بود. این را عرض کردم برای این که دائماً قبل از امام حسن و در دوره خودش تلاش می کنند اهل بیت که این جایگاه را مردم بشناسند. چرا؟ نه برای حفظ قدرت، برای این که مردم اگر تکیه گاه نداشته باشند، قبلاً عرض کردیم فرومی ریزند، دچار شک و تردید می شوند، گرفتار می شوند و آسیب می بینند. امام از فرط دلسوزی خودش را معرفی می کند. بعد از این شروع کرد به نامه نگاری کردن.
شریعتی: چقدر این حضرات اهل بیت از پیامبر و امیرالمومنین و امام مجتبی گرفته، تلاش کردند تا به زیارت جامعه امام هادی برسند. یعنی آن فرازها بین مردم جا بیفتد.
حجت الاسلام کاشانی: همین طور است. یعنی اگر این موضوع را ما پی بگیریم یک وقتی فرصت باشد، می بینیم که این فضای اهل بیت که زمان امیرالمومنین بحث می کردیم، در دوران امام حسن که همواره می گوییم که بیان می کردند، این از آن خطوط کلی و مشاغل رسمی و وظیفه ی دائمی تمام ائمه است که چون اگر مردم دستشان از اهل بیت کوتاه بشود هدایتشان مختل می شود. اول باید به امامت و اطاعت برسند، اگر هنوز به این جا نرسیدند به محبت حداقل برسند. از این فاصله بگیرند از چاه ویل ضرارت هستند. امام چون دلسوز است، پدر امت است، مادر مهربان است، پدر مهربان است، از رسالت های اصلی شان است که حتماً اتفاق بیفتد، مبانی اش را بیان کنند از جهت علمی، از جهت مناسکی مثل زیارتی، فاصله از بین برود و مردم بیایند در آغوش اهل بیت قرار بگیرند، آن شک و تردید خارج بشود. یک نامه ای است که بسیار نامه ی مهمی است. مفصل این را مقاتل الطالبین آورده است. دیگران هم، حالا اسم منابع را نمی آورم، ولی مستنداتش را گزارش کردند. حضرت در نامه ای که به نامه ی ایشان نقل شده است دارد که: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ» «مِن عَبدِ الله، الحَسَن، امیرِالمُومِنین». این جا امیرالمومنین به معنای حاکم است. البته در منابع گذشته گاهی این اطلاق برای غیر امیرالمومنین شده است، بعداً ائمه فرمودند فقط به امیرالمومنین بگویید که معلوم بشود. از جانب حاکم مسلمین امام حسن (ع) «إلی مُعاویةِ بنِ اَبی سُفیان. سَلامٌ عَلَیک». بعد از حمد و ثنای خدا حضرت می فرماید که من جایگاه خودم را گفتم، حالا اولین و مهم ترین دشمن امام حسن که در واقع بخشی از سرزمین اسلامی بیعت نکرده است شام است دیگر. حضرت به آن نامه نوشته است. ببینید فضا را با آن عباراتی که قبلاً خواندیم. من امروز هم می خواهم زمینه اش را با هم تحلیل کنیم که ببینیم امام حسن تعلل کرده است چقدر فاصله دارد. حضرت دقیقاً دست روی نقطه ی اشکالی می گذارد که ما قبلاً بیان کردیم. در واقع ما از کلمات حضرت فهمیده بودیم ولی تصریح می کند بدون تحریک کنندگی، اما حق را بیان می کند، باطل را هم بیان می کند. می فرماید: «اَحمَدٌالله، الَّذی لا الهَ الَّه الله» خدای احد فرد صمد را حمد می کنم، «إنَّ الله تَعالی عَزَّوَجَل بَعثَ مُحَمَدً صَلی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم رَحمَةً لِلعالَمین و مِنتً عَلی المُومنین» خدا جدم پیغمبر را رحمت بر عالمیان، نعمت و منت بر مومنان، «وَ کافَّةً إلَی النّاس اَجمَعین» و برای همه مردم رحمت فرستاد. «لِیُنظِرَ مَن کانَ حَیٍّ وَ یَحِّقَ القول عَلَی الکافِرین» برای این که آن کسانی که حی هستند، زنده هستند، مومن هستند، دلشان بیدار بشود. آن هایی که در حقیقت مرده هستند، کافری که حقیقت را پوشانده است با این که فهمیده است، این ها هم حجت بر این ها تمام بشود، «وَ بَلَّغَ رَسالاتِ الله» پیغمبر رسالت الهی را انجام داد. «قامَ عَلی اَمرِ الله» امر خدا را انجام داد تا از دنیا رفت. وقتی از دنیا رفت که آن لحظه حق را آشکار کرده بود، شرک را نابود کرده بود، مومنان را یاری کرده بود، «عَزَّ بِهِ العَرَب» عربی که در شرایط قبلی کجا بود، دختر زنده به گوی می کرد، غذایش چه بود، شرایطش چه بود، فرهنگش چه بود، عزت داد. عزت چه؟ عزت قبیله ای نه، عزت توحیدی، عزتی که از جانب خدا است. «شَرَّفَ بِه ی قُرَیشَ خاصَه» چون خودش از قریش بود به قریش هم شرافت داد. می خواهد امام حسن بفرماید معاویه، بنی امیه، قریش قریش می کنید، قریش با محمد قریش است.
شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم».
حجت الاسلام کاشانی: این نه با حسب و حسبی که حالا بعضی هایتان هم وصل پینه ای هستید، معلوم نیست از قریش باشید. قریش که اهمیتی ندارد. اگر قرار باشد یک ویژگی بگوییم این است که خاتم انبیا از قریش است اهمیت دارد.
شریعتی: شرافت قریش به محمد است.
حجت الاسلام کاشانی: دقیقاً. شما چه می گویید که ما از عرب هستیم و این ها. «فَقالَ تَعالی وَ اِنَّهُ لَکَ وَ لِقُومِک» اصلاً تو به قوم خود عزت دادی. بعد فرمود: «فَلَّما تُوُفی» اما وقتی پیغمبر از دینا رفت «تَنازَعَت سُلطانَهُ العَرَب» اقوام عرب شروع به منازعه کردند. قریشیان گفتند ما قبیله ی او هستیم، ما خانواده او هستیم، ما نزدیکان او هستیم، ما فامیل او هستیم، «لا یَحِّلُ تُنازِعُون سُلطانِ مُحَمَّدٍ لِلناس» شما دیگر ما نزدیکان پیغمبر هستیم. امام حسن می فرماید سایر عرب ها مثل انصار گفتند بله، شما قریشیان فامیل نزدیک پیغمبر هستید، هم قبیله پیغمبر هستید، هم طایفه پیغمبر هستید، بله حکومت از آن شما است. اما حسن می فرماید که اما قریش با ما این انصاف را به خرج «فَلَّما صِفُ قُرَیشُ اِنصافَ عَرَّبِ لَها» اگر این قاعده درست بود ما بچه های پیغمبر بودیم، پدر من داماد پیغمبر بود. امام حسن دارد ماجراهای بعد از پیغمبر و شهادت مادرش را بدون تحریک با ظریف ترین عبارات، یعنی حق این است اگر امروز مشکل در جامعه اسلامی است این است که جایگاه من را جامعه نمی شناسد برای آن روز است، اما با ادبیاتی بسیار پاکیزه و بدون تحریک کنندگی. این مهم است، چون بعداً رفتار معاویه را می خواهیم ببینیم. اما امام حسن می گوید، بیان می فرماید. یعنی این که بگوییم شرایط خیلی حساس است الان نگو. نه، حق را می گویم ولی بدون این که بخواهم تحریک کنم. بالاخره خودم را حق می دانم. بن عثیمین می گوید بله، علی بن ابی طالب خودش را نسبت به خلفا احق و شایسته تر می دانست. حالا ابن تیمیه می گوید هر کسی خودش را در خلافت بالاتر از آن چند نفر اول بداند مثلاً اهل بدعت است. یعنی به محضر امیرالمومنین جسارت می شود. اما بالاخره ما حقمان این است، می گوییم، جسارت هم نمی کنیم. خلاصه تحریک هم نمی کنیم. حضرت فرمود آن انصافی که آن ها با این ها داشتند با ما نداشتند که اگر قرار بر نزدیک بودن و قرب است ما بچه های پیغمبر هستیم، داماد پیغمبر، اولین مسلمان. بعد فرمود ما هر چه با اهل بیت پیغمبر محاجه کردیم با ما به انصاف برخورد نشد. «باعَدُونا» ما را دور کردند. «وَاستَعلَو بِالاجمالَ عَلی ظُلمِنا» به ما ظلم کردند با اجتماع شان. «فَلمُوعِدُ الله وَ هَوَ الوَلیُ النَصیر» این هم ما حالا الان نمی خواهیم دعوا کنیم. بالاخره یک قیامتی است. امام حسن خیلی کریم است، چند بار از همه اموالش بیرون آمد. می فرمود ما گذشتیم. این چیزی نیست که بگذریم. این به هدایت امت ربط دارد. نمی گذریم ولی الان دیگر ادامه نمی دهیم. بدانید که بعداً نگویید مخالف نبودیم اما حالا عبور می کنیم. یعنی هم حق را می فرماید، تحریک نمی کند. بعد فرمود: «قَد تَعَجبَنا» ما خیلی تعجب می کردیم چطور ممکن است کسی حق ما را بخورد. باور کردنی نبود که مثلاً فرض بفرمایید که سابقه پدر من را نبینند. بعد فرمود: «فَالیَوم» امروز باید تعجب کنندگان ده برابر تعجب کنند. چرا؟ «مِن تَعَصُب» معاویه حالا تو آمدی ادعا کردی که حکومت برای من است. ما از قبلی ها تعجب می کردیم، تو دیگر اصلاً شانی نداری که بخواهی این حرف ها را بزنی، تو که هستی. «اَنتَ بنُ حِزبٍ مِن الاَحزاب». ابوحاتم رازی کتابی به نام الزینه دارد. می گوید به یاران معاویه و بنی امیه و ابوسفیان می گفتند احزاب. و به یاران پیغمبر می گفتند خلاصه این ها مجاهدان فی سبیل الله هستند. تو حزبی از احزاب هستی یعنی شما لشکر اصلی دشمنی با پیغمبر بودید.
شریعتی: شما مقابل پیامبر بودید.
حجت الاسلام کاشانی: بله. همان که جلسه گذشته عرض کردیم رهبری فرمود جنگ با معاویه برای ما مثلاً جنگ ایمان و کفر یا ایمان و شرک بود. حضرت گفته بود دنباله رو همان ها هستی. «وَ ابنُ اَعداء قُرَیشِ لِرَسولِ الله» تو پسر بزرگ ترین دشمن پیغمبر هستی، حالا آمدی چه چیزی را ادعا می کنی. قبلی ها اگر کاری کردند تعجبی بود، یعنی جامعه نباید می پذیرفت، دیگر تو اصلاً جایگاهی نداری. «ولکنَ الله خَیِرَکَ» خدا تو را خایر می گرداند، یعنی قیامت که بشود دست خالی هستی. «إنَّ عَلیٍ رِضوانُ الله عَلَیه» وقتی امیرالمومنین (ع) از دنیا رفت مرا برای این کار به مسلمین معرفی کرد با معرفی هایی که کرده بود. و قرار شد من بر اساس کتاب خدا و سنت پیغمبر حکومت را به دست بگیرم، و من احق هستم همان طور که پدرم احق بود، ما شایسته هستیم. با ما در این مسئله حکومت تنازع نکن، برگرد تسلیم شو. معاویه نامه نوشت. معاویه این جا باید چه بگوید. معاویه گفت من نامه به دستم رسید. فهمیدم چه گفتی. «ذَکَرتَ وَفاتَ النَّبی» حالا دیگر امام حسن خیلی مودبانه و بدون تنش فرموده بود. گفت وفات پیغمبر را که اسم برده بودی، ذکر کردی، «وَ تَنازُعِ المُسلِمین» گفتی مسلمین با هم تنازع کردند، «فَرَأَیتُکَ صَرَحتّ بِتُهمَتِ اَبی بَکرِ» تو به ابوبکر توهین کردی. ما متن را عمداً خواندیم که بگوییم این بهتانی بود که معاویه به امام حسن زد. امام حسن (ع) نظرش را بیان کرد، هیچ بی ادبی هم نفرمود. او برای این که جامعه را تحریک کند، یاران حضرت را بشکند، این کار را زمان بیان سیره امیرالمومنین می گفتیم، در نامه 38 با امیرالمومنین هم این کار را می کرد ولو این که حضرت در یک فضایی بیندازد که یا انکار کند نه، از اول ما حقی نداشتیم، یا لشکرش از او بِبُرند. گفت من دیدم که تو می خواستی به اصحاب پیغمبر توهین کنی، تهمت بزنی، بهتان بزنی، اسم بردی، جسارت کردی.
شریعتی: حالا رسانه ها هم که غالباً دست این ها است.
حجت الاسلام کاشانی: بله. حالا من یک چیزی را این جا فقط در پرانتز عرض کنم، برمی گردم نامه را می خوانم. این کتاب صحیح بخاری است. معاویه که این جا می گوید تو فکر کردی که گفتی حق ما را بعضی ها انصاف به خرج ندادند، توهین کردی، خودت را از افراد بعد از پیغمبر و پدرت را برتر دانستی، این چه توهینی است، این متن را شما ملاحظه بکنید. یعنی امام حسن (ع) صادق است، برای قدرت دروغ نمی گوید. این را ببینید، این صحیح بخاری است. در ماجرای حکمیت، این جا معاویه گفت پس تو نسبت به ابوبکر و عمر می خواهی توهین کنی. ما متن را خواندیم هیچ توهینی در آن نبود. خودش را ببینید. در ماجرای حکمیت که از یک طرف ابوموسی اشعری بود، از یک طرف عمروعاص، بررسی کردند چه کار کنند. ابوموسی اشعری پدر خانم عبدالله امر بود، پسر خلیفه دوم. صدایش کردند بیا. خیلی ماجرا طولانی است، من وقت را ملاحظه می کنم، خیلی جزئیات دارد. بیا در این منطقه ای که هتل مذاکرات است بیا یک جوری من شما را بفرستم جلو و خلیفه مسلمین بشوی و پدرت هم خلیفه بوده است و یادگار هستی. معاویه آمد آن جا یک سخنرانی کرد. در سخنرانی اش گفت: «قَد کانَ مِن عمرِوعاصِ ما تَرَین». معاویه سخنرانی کرد و گفت: «مَن کانَ یُریدُ أن یَتَکَلَّم هَذا الاَمر» کسی اراده بکند بخواهد بیاید در مسئله حاکمیت و خلافت مدعی بشود. معاویه به عبدالله بن عمر می گوید. خود عبدالله بن عمر هم دارد تعریف می کند. کسی می خواهد بیاید با من سر این موضوع سرشاخ بشود عبارت را مدل ادبش را ببینید، «فَل لَنا قَرنَهُ» شاخش را نشان بدهد که ببینم شاخش را بشکنم. «فَل نَحنُ اَحَقُ بِه ی اَبیه» من از خودش شایسته تر هستم و هم از پدرش. آن جا به امام حسن گفت توهین کردی، خودش سر جایش با این ادبیات نسبت به همان خلفای اولیه حرف می زند. منتها این نامه را در واقع دارد می نویسد که یا امام حسن کوتاه بیاید یا دور او خالی بشود. گفت بله، دیدم توهین کردی و امت فضل شما را ناآگاه نبود، شما را نخواست. در حالی که موضوع خلافت بعد از پیغمبر یک امر فردی که نیست. مثل این می ماند که ما بگوییم حضرت موسی، حضرت هارون را جانشین کرد تا کوه رفت، به مشورت بگذاریم. مسئله نبوت، مسئله خلافت، یک امر انتخاباتی نیست. یعنی یک شایستگی هایی لازم دارد. بنده نمی توانم برای سازمان نظام پزشکی نامزد بشوم، یک شایستگی های اولیه لازم دارد. این گونه نیست که هر کسی را در انتخابات وارد کنند. گفت که بله، شما را می شناختند، شما را نخواستند و الان هم شما می خواهید از اول هم شما دنبال این بودید که درگیر با مسلمین بشوید. بعد گفت: «لؤ عَلِمتُ اَنَّ مِنّي مِن رَعیَة» من اگر می دانستم تو برای مردم بهتر حکومت داری می کنی، «هذا الاُمّت» با احتیاط تر هستی، مراقبت بیشتر می کنی، اقتصاد بهتر می شود، «وَ اَحسَن سیاسَتً» سیاست بهتری داری، برای مسائل اقتصادی قوی تر هستی، «لَعَجَبتُکَ» من جواب می دادم. منتها من نگاه می کنم از تو سیاستمدارتر هستم، سن من بیشتر است، شایستگی من بیشتر است. تو باید با من بیعت کنی، همان طوری که نسبت به عبدالله بن عمر کرد. جایگاه معاویه از نظر دینی، از نظر صحابی بودن، با هیچ کس قابل قیاس نیست، با اهل بیت که اصلاً، ولی این مدعی بودن هست. دیگر امام حسن را هم نمی توانی بگویی خون عثمان. به امیرالمومنین می توانستند بگوید خلیفه را کشتیم.
شریعتی: و او به هر قیمتی و به هر چیزی متمسک می شود که این قدرت را حفظ بکند.
حجت الاسلام کاشانی: دقیقاً. یعنی امام حسن دنبال این است که جایگاه ها معلوم بشود، او هم دنبال این است که مسئله دچار شلوغی بشود. بعد گفت که بله، تو برای این که بخواهی دلسوزی کنی باید بیایی با من بیعت کنی. بعد شروع کرد به رشوه دادن. اگر من خلیفه بشوم بعد از من نوبت تو می شود، این قدر از خراج عراق را به تو می دهم، و همین طور. این فضا که مطرح شد یک اقداماتی صورت گرفت. قبلاً عرض کردیم، سه نگاه نسبت به صلح امام حسن (ع) یا آتش بس ایشان با معاویه است. یک جریان بنی امیه که می خواهند بگویند امام حسن مال دوست بوده است که الان می خواهم این را باز کنم. یک جریان، جریان بنی عباس، یک جریان هم جریان اهل بیت. در جریان بنی امیه این جا فرض بفرمایید این گفتگوها شده است، ما در یک فضایی هستیم که بعداً به خاطر شرایطی امام حسن (ع) این قرارداد را امضا کرده است. اگر بگویند امام حسن (ع) از شدت دلسوزی با این که شایسته بود کوتاه آمد چون پدر امت بود این بعداً از نظر بنی امیه خشک نیست که چون امام حسن دلسوزی کرد، طرف مقابل خیلی این کف نفس را نداشت حقی که برای خودش نیست را بدهد. امام حسن حقی که برای خودش بود را به خاطر امت کوتاه آمد. او حقی که مال خودش نبود را با خساست سعی کرد جذب کند. گفتند این برای چهره ی بنی امیه خوب نیست. بهتر است بگوییم این آتش بس امام حسن هم یک هدف دیگری دارد و آن این است که علی رغم این کار را غلط می دیده است این جوری سعی کرد بنی امیه بگوید و در ذهن مردم. ولی به طمع مال زیاد این را قبول کرد. آدمی که برای طمع مال زیاد یک چیزی را قبول می کند جوانب و احتیاطات و دور اندیشی ها و جوانب عقلایی اش را در نظر نمی گیرد. بنابر این این صلح یک عمل نعوذ بالله نابخردانه، عذر می خواهم، بسیار صفیهانه و طماعانه است. هم می خواهد آتش بس اتفاق بیفتد، این جا دیگر نمی تواند بگوید خون خلیفه، این جا نمی تواند این را بگوید. این جا بگویند امام حسن با این که بیشتر جهان اسلام دستش بود به خاطر امت کوتاه آمد که شرایط جنگ نبود دلسوزی امام حسن را هم نمی توانست تحمل کند. پس باید یک چیز دیگر بگوید. آن هم در شرایطی که بنی امیه کلاً مثل عرب جاهلی، دیدید بعضی وقت ها آدم هایی که خوب تربیت نشدند دور از جان شما، آدم هایی که سابقه شرارت دارند با یک ذوق و شوقی از کتک زدن ناگهانی یک نفر تعریف می کنند. مثلاً می گوید خفتش کردیم، از پشت زدیم و می خندد. یعنی ناجوانمردانگی را زرنگی می داند، دزدی را زرنگی می داند. این که معاویه مثلاً پیامی داد و آتش بسی امضا شد، بعد به آن عمل نکرد این را زرنگی می داند، او را گول زدند. او چرا گول خورد؟ او طمع مال داشت. فضا را ببینید. دنبال این هستند که بگویند صلح با امام حسن یک عمل نابخردانه بود که نکند چیزی برای امام حسن باقی بماند این وسط. لذا یک اتفاقاتی افتاد. این اگر عزیزان گوش بدهند این جا از آن جاهایی است که گردنه ی بحث است.
شریعتی: داخل پرانتز، یعنی این صلح برای آن ها یک پیروزی بود در واقع، ولی به همین هم قانع نبودند.
حجت الاسلام کاشانی: می خواستند صد درصدی کنند، چون اگر پیروزی بود در این حد که این ها پیروز شدند، امام حسن هم با دلسوزی گذشت این ها می شدند غیر دلسوز.
شریعتی: یعنی به همین هم بیشتر می خواستند.
حجت الاسلام کاشانی: یعنی می خواستند شخصیت امام را نابود کنند. همان کاری که در مورد امیرالمومنین کردند که نماز هم نمی خوانده است. کوتاه نمی آیند.
شریعتی: یعنی هم آتش بس، هم تخریب شخصیت و جایگاه امام مجتبی (ع).
حجت الاسلام کاشانی: دقیقاً. ما اصلاً امروز مقدمه را از جایی شروع کردیم که امام حسن سعی کرد خودش را معرفی کند یعنی مبارزه کند. اصلاً جنگ امام حسن با معاویه جنگ رسانه است بر خلاف جنگ سخت هم در آن است. این جا جنگ سخت آن قدر نیست، همواره جنگ رسانه است، دعوای رسانه ای است و حق چیست، حق با کیست. به قول بزرگان ما یک جنگ با کفار تعویل است، یعنی کسانی که آیه و روایت های واضح را جوری عمداً خلاف معنا می کنند که چیزی از حقیقت باقی نماند. این جا یک حرف مشهوری در ذهن عزیزان ماهست که قرائن زیادی نشان می دهد که این تخریب اموی است به احتمال زیاد. حالا ما بحث صلح امام حسن را بعداً مفصل بحث می کنیم. منتها چون فضای رسانه ای مدینه مدنظر من است. خیلی از عزیزان ما هم این را شنیدند به خاطر این که بنی امیه این را تبلیغ کرد که آتش بس که امضا شد چند روز نگذشته معاویه آمد در کوفه تمام قرارداد را زیر پایش گذاشت که این صلح یک کار ابلهانه بوده است، حسن بن علی نعوذ بالله هیچ چیزی به دست نیاورده است، دنبال پول بود، پول هم درست حسابی به او ندادند. الان متن ها را می خوانم. دنبال این بود علی بن ابی طالب لعن نشود از فردایش همه جا لعن شد. دنیال این بود شیعیان در امنیت باشند، از فردا شیعیان به خاک و خون کشیده شدند.
شریعتی: باخت محض.
حجت الاسلام کاشانی: خسارت محض. در صورتی که این خیلی بی انصافی است. درست است که اگر امام حسن لشکر داشت و شرایط داشت می جنگید اما این آتش بس هم بسیار نکاتی در آن بود.
شریعتی: این حرف را چه کسانی می زدند؟
حجت الاسلام کاشانی: این را بنی امیه ترویج کرد، ما هم معمولاً در بحث جنگ روایت می گوییم گاهی فضیلتی طرف می گوید ولی از یک جهتی می خواهد تخریب بکند. ما چون ظاهرش فضیلت است ممکن است گول بخوریم نقد کنیم. یا یک مظلومیتی می گوید، مثلاً امروز آتش بس را امضا کردند یک ماه نشده است معاویه آمد گفت همه را زیر پایم می گذارم و «لا اَفیَ شِیئاً اَبَداً» به هیچ کدام عمل نمی کنم، بگوید امام حسن مظلوم است. امام حسن مظلوم هست اما اعقل عقلا هم هست. امام مظهر عقل هم است، همه ی بررسی ها را انجام می دهد. قرائنی دارد، این قرائن را یک نویسنده ای به اسم حاج سید بزمی مطرح کرده است، من هم در حاشیه اش چند قرینه اضافه کردم. می خواهند بگویند امام حسن تا آتش بس امضا کرد همه گفتند این کار ابلهانه است. یادتان اگر باشد در موضوع امام حسین (ع) گفتیم راهبرد بنی امیه این بود که بگوید به امام حسین گول کوفه را نخور که پدر و برادرت هم گول خوردند. یعنی کلاً بنی امیه دنبال راهبرد ثابتش است، هر که مقابلش است کارهایش نابخردی است، ساده انگارانه است، دنیا دوستانه است، طمع کارانه است و چون طمع کارانه است جوانب را نمی بیند و در دام می افتد. این شیوه بنی امیه است. گفتند بلافاصله همه ی عواید صلح از بین رفت در حالی که قرائنی می بینیم نه، این آتش بس با امام حسن خیلی ویژگی ها داشت. اگر بنا بر این بود که امام حسن (ع) وقتی آتش بس را امضا کرد از فردا همه ی منبرها لعن بر امیرالمومنین بشود. ما انکار نمی کنیم که در دولت معاویه دشنام به امیرالمومنین داده می شد، اما بگوییم همه ی منابر این برای سال های پایانی شهادت امام حسن یا بعد از امام حسن است. یعنی در آن دوره حضرت شخصیت امیرالمومنین سعی کرد حفظ کند تا حدی. این معروف است و در ذهن ها این است که فردای آن دیگر معاویه همه منبرها را به خط کرد که به امیرالمومنین فحش بدهید. این گزارش را ببینید. طبرانی نقل کرده است که می گوید به امام حسن (ع) گفتند. نشسته بودند کنار امام حسن، یک نفر آمد و گفت نزد معاویه به علی فحش داده شده است؛ سب قبیحی، یک کلام زشتی. او هم اسمش معاویه بن حدیج است، همان کسی که قاتل محمد بن ابی بکر است. حضرت فرمود که این ها را می شناسی؟ گفتند بله. فرمودند آمدند مدینه مرا خبر کن. ایام حج که می آمدند حضرت صدایش کرد، فرمود: «اَنتَ مُعاویة ابن حِدیج» تو هستی معاویه بن حدیج. ساکت شد، سرش را پایین انداخت. حالا این ها خیلی آدم های بی حیایی هستند. حضرت فرمود: «اَنتَ سَبٌ عَلیِ عِندَ الآکِلَدِ الاَکباد». این که ما فکر کنیم امام حسن نشست، هیچ اتفاقی هم نیفتاد. فرمود تو هستی آن کسی که نزد پسر هند جگرخوار سب کردی، جسارت کردی به علی بن ابی طالب. اگر به حوض کوثر برسی، «لَعِن وَرَدتَ عَلیهِ الحُوض وَ ما ارادَ تَرِکُ» که اصلاً فکر نمی کنم خدا تو را آدم حساب کند به آن جا ببرد، قبلش در صغر هستی. «لَتَجِدَنَّهُ شَمِرً زراعَ یزُودُ کفارَ وَ المُنافِقین الحوضِ رَسُولِ الله» می بینی که مولای من امیرالمومنین، از پدرش می گوید، آستین ها را بالا زده است و کفار و منافقین از حوض کوثر و حوض پیغمبر دور می کند. شما محروم هستید. بعد فرمود که این کلام پیغمبر است، نوشتند از ظاهر کار حیا و خجالتی که معاویه بن حدیج کشید سر بلند نکرد. این را برای چه گفتم؟ اگر همه ی مردم آن موقع سب می کردند که معنی نداشت یک نفر را توبیخ کند. اول باید معاویه را توبیخ می کرد که تو چرا همه جا سب عمومی کردی. من نمی خواهم بگویم سب عمومی نیست، ولی نکته این است یک تاریخ را با قدری جابجایی ایجاد کردن معاویه اواخر عمر شریف امام حسن که شهید شد و اوایل امامت امام حسین (ع) این لعن علنی را ایجاد کرد. چون در قرارداد این بود که نباید سب علی باشد.
شریعتی: تا حضرت بودند سب علی نبوده است.
حجت الاسلام کاشانی: بله. تا امام حسن زنده بود ولایت عهدی یزید نبود، یعنی آن قرارداد. برای معاویه بین مردم مدینه بد بود که یک قراردادی نوشته بشود که به هیچ کدام عمل نکرده باشد. بر خلاف ذهن عزیزان ما شیعیان امیرالمومنین معاویه در ظاهرسازی بسیار قدرتمند بود، بالاخره می خواست جایگاه خودش را بین اصحاب پیغمبر حفظ کند. اگر به عنوان یک کلّاش قرار بود محسوب بشود او بعداً آسیب می دید، او دنبال این بود بگوید من خال المومنین هستم و امام حسن هم اجازه نمی داد. این که بشنود امام حسن جایی می شنید به امیرالمومنین جسارت شده است با تندترین مضامین از امیرالمومنین دفاع می کرد.
شریعتی: آن سب عمومی، آن ولایت عهدی یزید، در واقع به نوعی.
حجت الاسلام کاشانی: 7-8 سال بعد است.
شریعتی: یعنی اگر آن زمان بود کانه امام حسن حرکت هوشمندانه ای انجام نداده است.
حجت الاسلام کاشانی: دقیقاً این کار را کردند که بگویند به خاطر طمع، پول گرفت، نعوذ بالله رشوه گرفت، و دیگر دوراندیشی نکرد. بی انصافی است تاریخ نشان می دهد حجب را چه زمانی کشتند، امر بن حمق چه زمانی سر بریده شد. این ها بعد از شهادت امام حسن هستند.
شریعتی: این از آن جنایت های زیر پوستی تاریخ است، یعنی بدون این که متوجه بشویم.
حجت الاسلام کاشانی: چون مردم هم دیدند در دستگاه بنی امیه ظلم شده است، شیعه کشی شده است، شیعیان فراری شدند، در جمیع منابع امیرالمومنین لعن شده است، یک قدری سال این را عقب تر آوردند که بگویند طمع او باعث شد نابخردی کند. دقیقاً همان چیزی که برای امام حسین می گفتند عقلا گفتند کربلا نرو، رفت به خاطر طمع به حکومت گول خورد. این را بحث می کردیم. یعنی بنی امیه دنبال این است که حیثیت را بزند.
شریعتی: استراتژی آن ها هم یکی است.
حجت الاسلام کاشانی: دقیقاً همین طور است. موارد زیادی است که مثلاً فرض بفرمایید که سال 43 خوارج با معاویه درگیر بودند، هیچ کس نمی توانست با این ها درگیر بشود. حالا مفصل اش را اگر زنده بودیم بعداً عرض می کنیم. خوارج حالت سلحشوری داشتند، یاران معاویه هم نان به نرخ روز خور و چقدر می گیری و چند می گیری گریه کنی، چند می گیری جنگ کنی. نمی توانستند با خوارج بجنگند، گفتند باید شیعیان را بفرستیم با این ها بجنگند. اگر صبح تا شب شیعیان را می کشت جریان بنی امیه در کوفه شیعیان و لعن امیرالمومنین بود، اصلش بود. اصلش بود، در سال های اولیه 40-41-42 این ها هم مختصر بود، نمی گوییم اصلاً نبود. اما این عمومی است که مطرح شده است کل آتش بس با امام حسن را می خواهد کان لم یکن تلقی کند این نبود.
شریعتی: و امام حسن هیچی به دست نیاورد.
حجت الاسلام کاشانی: بله. برای همین شیعیان رفتند ادوات از حاکم کوفه گرفتند سال 43، رفتند خوارج را کشتند. خوارج بعضی ها ناامنی می کردند که حالا بعداً بحثش را مطرح می کنیم. یک اشتباه راهبردی هم کردند. اگر این ها صبح تا شب خودشان کشته می شدند معنی نداشت چنین خدمتی بخواهند بکنند. یعنی این ها قرائنی است که نشان می دهد امام حسن (ع) آن طور که این ها می گویند بی دستاورد نبود. مثلاً نوشتند که 50 هزار نفر را از کوفه و بصره به خراسان فرستادند. تاریخ را می رویم نگاه می کنیم می بینیم برای اواخر عمر امام حسن است یا اوایل امامت امام حسین (ع) است. یعنی اتفاقات رخداد در تاریخ را آوردند عقب، بگویند بفرما. صلح امضا کرد که امنیت بشود، شیعیان را تبعید کردند. این برای ده سال بعد بود. یا نوشتند وقتی معاویه آمد در کوفه و مدینه، دختر عثمان شروع کرد زار زار گریه کردن که چرا انتقام از خون پدر من نمی گیری. یعنی چرا مثلاً شیعیان را نمی کشی. اگر این کار را کرده بود معنا نداشت دختر عثمان به معاویه اعتراض کند. و از این نمونه ها که فراوان است، من بخواهم عرض کنم زیاد است. باید گفت که دستاورد حضرت این بود که در آن چند سال اولیه چند اتفاق افتاد. 1) امنیت برای شیعیان به صورت نسبی خیلی متفاوت بود با سال های بعد از امام حسن که در واقع با شهادت حضرت این پیمان تمام شد.
شریعتی: یعنی فصل جدید.
حجت الاسلام کاشانی: بله. 2) شخصیت امیرالمومنین را درست است که دوست نداشتند حفظ کنند ولی به صورت علنی حضرت مبارزه می کرد. 3) نسبت به فقرای شیعه از حکومت مطالبه می کرد که به فقرای شیعه رسیدگی صورت بگیرد. دستاوردهایی داشت، شهادت امام حسن هم یک دستاورد مهم داشت. آن هم این بود که بعد از شهادت امام حسن وقتی رفت سمت ولایت عهدی یزید چهره ی ظاهرساز او که ماورای مثلاً حفظ اسلام و این ها، دلسوز امت هستیم. دلسوز امت هستی یزید دلسوزی نیست. یعنی یک بار هم حضرت با شهادتش، هم شهادت خودش و هم ولایت عهدی یزید که در واقع این جا به آتش بس عمل نشد، سب علنی شد، حضرت چهره ی او را معرفی کرد. لذا این که در روایت است خود حضرت منسوب است که این مصالحه ی من مانند مصالحه ی پیغمبر اکرم (ص) با قریش در حدیبیه است یعنی اولاً حفظ شدند شیعیان، به رسمیت شناخته شدند، ثانیاً چهره ی آن ها فاش شد، خیلی دستاورد در آن بود. گرچه بله، ما غصه دار هستیم از این که امام حسن (ع) در یک جامعه ای باشد، مردم را بتواند به عرض ببرد، حکومت معاویه و امثالش برسد. اما آن هم که خیال کنیم که در این آتش بس چیزی نبود این طور نیست. ان شاءالله اگر فرصت باشد این جا، حالا یا امروز یا جلسات بعد، عرض می کنم که این خط بنی امیه را بعضی از اندیشمندان متاسفانه گرفتند و جسارت های بی ادبانه عجیب به حضرت کردند که این هم در عصر حضرت است هم بعدش. ان شاءالله در خدمت هستیم.
شریعتی: ان شاءالله. گفتش و شنیدنش خیلی کار سختی است، یعنی خیلی فضای عجیب و غریبی است که تو وقتی داری تاریخ را مرور می کنی خیلی به تو فشار می آید و از این همه غربت دلت می گیرد. و ان شاءالله یک روزی بشود برای حضرت حرم بسازیم، صحن و سرا بسازیم، زیارتشان بکنیم. و خوش به حال آن هایی که هر جوری تلاش می کنند حضرت را از غربت دربیاورند. این هم حسن انتخاب حاج آقای کاشانی بود برای روزهای سه شنبه سمت خدا که ان شاءالله خداوند به شما جزای خیر بدهد. برای مشارکت در قربانی ماه جمادی الاول عزیزان ما باز هم یادآوری می کنم. صدقات، هدایا و نذورات خود را می توانید برای ما ارسال بکنید که ان شاءالله قربانی این ماه را با شکوه هر چه تمام تر انجام دهیم. متشکریم از مساعدت و توجه همه ی عزیزانمان. هم می توانید به کانال ما در سروش و ایتا مراجعه کنید، هم به سایت ما و هم با شماره گیری کد دستوری *780*3131#. خداوند ان شاءالله به همه شما خیر بدهد. نامه ای را هدهد آورده است آغازش تویی، از سلیمان است، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ». سوره نمل را آغاز می کنیم، صفحه 377 قرآن کریم. بازمی گردیم با احترام همراه شما و در کنار شما.صفحه377 قرآن کریم
شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». روز دانشجو را هم به همه ی دانشجویان عزیز که مخاطب خاص و ویژه ی برنامه ی سمت خدا هستند تبریک می گویم و ان شاءالله در همه ی عرصه های زندگی شان موفق و مؤید و عاقبت بخیر باشند ان شاءالله. باید دعا بکنیم. حاج آقای کاشانی دعا بکنند و خداحافظی بکنیم.
حجت الاسلام کاشانی: از خدای متعال می خواهیم به حرمت امام حسن (ع) عزیزان ما، جوانان ما، دانشجویان ما، را به مسمای واقعی اسمشان، این که جویندگان دانش نه برای نمره قالب های امروزین مخصوصاً با این فضای مجازی که افت شدیدی فضای علمی کشور دارد، ان شاءالله دانشجویان ما، جویندگان دانش، پژوهندگان علم باشند. و امیدواریم ان شاءالله با نیت خالص مشکلات کشور را خدا به دست این ها قدری برطرف بکند.
شریعتی: ان شاءالله. زیر سایه ی مهربانی و کرامت امام مجتبی باشید. و می خواهیم حضرت را زیارت بکنیم، کبوتر دلمان را راهی دل بقیع منور و نورانی می کنیم. همه ی شما را به خداوند بزرگ و مهربان می سپاریم. تا فردا که ان شاءالله با حضور آقای تراشیون به شما سلامی دوباره خواهیم کرد.