اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1400-07-10حجت الاسلام قرائتی-انواع سوء ظن

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ» «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». سلام علیکم و رحمه الله. سلام می کنم خدمت مخاطبان جان، عزیزانی که مخاطب برنامه ی سمت خدا هستند، آن هایی که تکرار این برنامه را از طریق شبکه محترم افق می بینند، از طریق رادیو محترم معارف می شنوند. ان شاءالله هر جا که هستید خداوند متعال پشت و پناهتان باشد. با احترام و با افتخار همراه شما هستیم و در محضر حاج آقای قرائتی عزیزمان که از طرف شما و از طرف خودم به ایشان خوش آمد عرض می کنم و سلام می کنم. سلام علیکم و رحمه الله حاج آقای قرائتی. خیلی خیلی خوش آمدید. حجت الاسلام قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

شریعتی: حاج آقا امروز می خواهند راجع به سوء ظن صحبت کنند. که فکر می کنم ما یک مقداری به آن مبتلا هستیم و حالا با نکات لطیف حاج آقای قرائتی می فرمایند ان شاءالله بهره مند شویم و خودمان را اصلاح کنیم. در خدمتیم. با دل و جان بحث امروز شما را می شنویم.
حجت الاسلام قرائتی: «اعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ / الحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین بَعَدَدِ ما احاطَ بَه عِلمُه» «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم» «الهی أَنطِقني بِالهُدي وَ أَلهِمني التَقوي». در قرآن و روایات سه رقم سوء ظن داریم. سوء ظن یعنی بد دل است. این را می بیند یک چنین فرضی دارد. مثلاً می رود او را ببوسد می گوید می رود گاز بگیرد. به او محبت می کند می گوید می خواهد کلاهش را بردارد. هر خیری ببیند یک جور دیگر برداشت می کند. مانند این هایی که سرب می زنند، همه شلغم ها را هم لبو می بینند. او که سبز می زند همه کارها را علف می بیند. بعضی ها هستند ذاتشان بد است. حاضر نیستند بگویند. مثلاً این سلام کرد، به چه دلیل سلام کرد.
شریعتی: غرضش چه بود.
حجت الاسلام قرائتی: این بلند نمی شد. خوب ممکن است پایش درد کند. من یک خاطره راجع به سوء ظن دارم. برای شما بگویم. خدا قسمت کند ان شاءالله مکه بودیم. مسجدالاحرام نشسته بودم دست هایم روی زانویم بود با این بغل دستی ام حرف می زدم. یک کسی آمد ما را شناخت و دستمان را بوسید و رفت. منتها گاز نگرفت. ولی چون سرگرم گفتگو با این دست چپی بودم این را نفهمیدم که بوسید. یک لحظاتی شد دیدم کسی گفت آقای قرائتی، این جا مسجدالحرام است، دعا کن خدا تکبرت را بگیرد. گفتم خدا ان شاءالله تکبر همه را بگیرد. شما از من لغزشی دیدید. گفت بله، یک پیرمرد با علاقه آمد دست شما را بوسید تو باید دستت را پیش بگیری. گفتم خدا می داند متوجه نشدم، حواسم به این بود.
شریعتی: چرا اجازه دادی دست شما را ببوسد.
حجت الاسلام قرائتی: گفت مثلاً تو سنت کمتر بود باید نمی گذاشتی دستت را ببوسد. گفتم من توجه نداشتم. گفت حواست را جمع کن. ادامه ی مذاکرات. باز یک چند دقیقه ای که با این بنده خدا گفتگو می کردیم باز دیدیم یک کسی آمد دستمان را بوسید. ولی حواسم جمع بود دستم را پیش کشیدم. دستم را که پیش کشیدم دیدم یک کسی آمد گفت آقای قرائتی دعا کن خدا تکبرت را بگیرد. گفتم دیگر چه دیدی. گفت یک کسی با علاقه می خواهد دستت را ببوسد چرا دستت را می گیری. تو ذوقش خورد. دیدم که دستم را نفهمیدم بوسید. احتمالاً حواسم پرت بوده است. مثلاً می گوید آقای قرائتی سلام کردم ولی جواب ندادی. می گویم جواب سلام واجب است. من هم که با تو مسئله ای نداشتم، کینه ای، حسابی. سوابق رفاقت ما قدیمی است، شما رفیق چند ساله هستید. هیچ مسئله ای نداریم و هم جواب سلام واجب است. احتمال بده متوجه نشدم. بدترین سوء ظن، سوء ظن به خداست. ما فکر می کنیم مسئله اخلاقی است. من دیشب به فکر افتادم که مسئله اخلاقی نیست، مسئله اعتقادی است. یک چیزهایی این جا برای شما نوشتم که بگویم. سوء ظن به خدا چه لطمه می زند. لطمه به ایمان می زند. می گوید چرا خدا به او داد به من نداد. من پسر دارم او دختر دارد، من دختر دارم او پسر دارد. او ماشینش رشد کرد، من ماشینم سقوط کرد. این حوادث که پیش می آید چون به حکمت خدا ایمان  نداریم، به خدا سوء ظن داریم، به خدا اعتراض می کنیم که چرا به او داد به ما نداد. ضربه به توکل می زند. می گوییم توکل به خدا می گوید از کجا. غصه خرجی را نخور. بالاترین سوء ظن ها در ازدواج است. می گوییم چرا داماد نمی شوی می گوید خرجی از کجا بیاورم. این یعنی به خدا بد بین هستم. خدا اگر یکی باشم توان دارد رزق من را بدهد ولی اگر ازدواج کردیم دو تا شدیم بچه هایمان چهار تا شد آن وقت دیگر خدا قدرت ندارد خرجی ما را بدهد.
شریعتی: ریشه اش به این جا می رسد.
حجت الاسلام قرائتی: ریشه اش این است که من اعتماد به خدا ندارم. قرآن گفته است: «نَحنُ قَسَمنَا بَینَهُم مَعِیشَتَهُم فِي الحَیاةِ الدُّنیَا» من زندگی شما را خودم تقسیم می کنم. می گوییم نه.
شریعتی: تا این جا تو می توانی خدایا، بعد از این نمی توانی.
حجت الاسلام قرائتی: یک خاطره هم دارم از یکی از این دانشجوهای دانشگاه شریف.  رفتم آن جا سخنرانی کنم. خودش به من گفت. این کلیپش را فرستاد. من به او گفتم چرا داماد نمی شوی گفت پول ندارم. گفتم حق با شماست چون اگر داماد شوی دو نفر می شوید آن وقت خدا دیگر قدرت خرجی ندارد. جا خورد. گفت نه آقا، خدا قدرت دارد. گفتم پس این چه حرفی است که می زنی پول ندارم. شما ازدواج کردید جای عروس عوض می شود، عروس خانه پدرش بود به خانه شوهرش می آید. روزی اش که قطع نمی شود، جایش عوض می شود. خدا هم ضامن است. « إِن يَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللَّهُ  » یعنی اگر فقیر باشید خدا قول داده من زندگی را خوب می کنم. شما کنار خیابان مصاحبه کنید اگر یک نفر گفت من قبل از ازدواج وضعم بهتر بود. تمام افرادی که ازدواج کردند روز اول نه خانه داشتند، نه پایان نامه سربازی، نه فلان. خدا می رساند. گاهی بچه خودش که می آید رزق هم می آورد. سینه مادر که پر از شیر می شود کسی تلگراف کرده به مادر که تولید شیر کن، غذایی خاصی خورده است؟! همین طور که بچه می آید سینه مادر هم شیر پیدا می کند. خدا قشنگ تقسیم کرده است. هر چه هم بدن می خواهد در این شیر هست. بدن آب می خواهد، چربی می خواهد، کلسیم می خواهد، فسفر می خواهد، هر ویتامینی در این شیر هست. به بیمار یک سرم وصل می کند بعد همه آمپول ها را در آن سرم می زنند. دیگر بدن را سوراخ سوراخ نمی کنند. هر چه می خواهد می زنند در سرم. این یک سرمی است، غذای کامل است. همه ی نیازها در این هست. خدا هم مکیدن را یاد داده است. هیچ بچه ای، میلیاردها آدم آمدند و رفتند یک نفرشان به سینه مادر فوت نکرد. همه مکیدند. اگر خدایی در کار نیست، اگر خدا حکیم نیست. یک زن باشد که بچه به دنیا آورده که این نوزاد فوت می کند. میلیاردها مکیدند، این یک نفر فوت می کند. چه می کردید. به همه فوت کردن را یاد نداده است ولی به همه مکیدن را یاد داده است. بالاخره یک مقدار با او صحبت کردیم و رفت داماد شد و بچه دار شد.  من یادم نمی آید ولی خودش گفت. گفت از من پرسیدی گفتی بچه دار شدی، گفتم یکی. گفتی بچه بیاور. گفتم خرجی ندارم. گفتی در ازدواج خرجی ندارم، حالا برای بچه دوم هم می گویی خرجی ندارم. این ها سوء ظن است. باز عذرخواهی کرد و رفت بچه دوم آورد. حالا شاید هم سوم باشد، چهارم باشد؛ نمی دانم. ولی خودش گفت. این کلمه کلمه ی بدی است. می گوییم خدایا سوء ظن داری. اگر صبح زود بروم مغازه را باز کنم چیزی گیرم می آید. اگر فلان ساعت بروم چیزی گیرم نمی آید. ممکن است صبح زود هم بروی چیزی گیرت نیاید. برای خودم پیش آمد. یک بار بحث تلویزیونی داشتم، مثل این که از سفر آمده بودم و خسته بودم و حال مناسب نداشتم. فردا هم فیلم دارم، خدایا چه کنم. گفتم خدایا بدنم نمی آید. نمی کشم. یک بحث انگیزه آمد که چه چیزهایی انگیزه را بالا می برد، به آدم نشاط می دهد. یک چیزی به ذهنم آمد. دومی، سومی؛ یادم است که قلم دستم گرفتم رفتم رفتم جلسه ها را ادامه دادم. یک مرتبه دیدم حدود 100 عامل انگیزه ما داریم. عوامل روانی، عوامل بهداشتی، عوامل اجتماعی. یک بحث انگیزه شد چند مدتی در تلویزیون گفتم بعد هم این کتاب شد. گفتم خدایا این که خسته بودم بیشتر رسیدم. شعرا این را که می گویم درک می کنند. گاهی وقت ها شاعر می خواهد یک شعر بگوید. کلی فکر می کند شعر نمی آید. گاهی هم صبح از خواب بلند می شود قلم در دست می گیرد و تند تند شعر می گوید. ما آدم داریم که در چند لحظه ده ها شعر می گوید، یا صدها شعر می گوید، آدم داریم شاعر درجه یک است هر چه فکر می کند شعر نمی آید. ما یک مقدار به خدا سوء ظن داریم. به امدادهای الهی شک داریم. خواص هم این گونه هستند. حالا من جزو عوام که نیستم، جزو خواص هستم. این که در قم خانه اجازه کنیم.  می خواستیم به تهران بیاییم. گفتم چند تا بچه داری، گفت 9 تا. گفتم 9 تا؟! تا این را گفتم گفت به شما ربطی ندارد من 9 تا دارم یا 10 تا دارم یا یکی. تو نه خالقی و نه رازقی. من توقع نداشتم آقای قرائتی هم این را بگوید. گفتم اشتباه کردم حق با شماست. بعضی ها فکر می کنند اگر یک بچه داشته باشند به تربیتش می رسند. این هم یک شعار دروغ است. دروغ ها بعضی شاخ دارند بعضی شاخ ندارند. دروغ شاخ دار است. ما آدم داریم بچه های متعدد دارد، یکی از یکی بهتر. آدم هم داریم دو تا بچه دارد از پس آن ها برنمی آید. چه کسی گفته است که یک بچه بهتر است؟ چه اصلی داریم؟ علمی، آماری، به چه مبنایی حرف می زنی؟ دروغ شاخ دار قصه اش را داری؟
شریعتی: نه.
حجت الاسلام قرائتی: دو نفر گفتند بیایید بزرگترین دروغ را ببافیم. گفتند به چه فکر کنیم. رفتند و فکر کردند و آمدند. گفت بگو. گفت پدر من یک طویله داشت که یک اسب که از این سمت طویله می خواست به آن سمت طویله برود چند بار حامله می شد و می زایید، آخر هم به آخر طویله نمی رسید. گفت یک چنین چیزی انصافاً دروغ بزرگی است. گفت حالا تو بگو. گفت پدر من یک چوب داشت به قدری بلند بود این چوب را برمی داشت ابرها را جابجا می کرد. گفت این قدر چوب دراز بود؟ گفت بله. گفت حالا وقتی ابر نبود این چوب را کجا می گذاشت، گفت در طویله پدر تو می گذاشت. از دروغ های شاخ دار این است که آدم بچه کم داشته باشد به تربیتش می رسد. شما آیت الله حکیم 64 شهید دادند، غیر از آن هایی که شهید نشدند. پر بچه پر بچه یکی از یکی بهتر. و آدم هم داریم که یک بچه دارد.
شریعتی: از پس همان یک بچه برنمی آید.
حجت الاسلام قرائتی: این ها سوء ظن به خداست. آدمی که سوء ظن دارد احکام خدا را گوش نمی دهد. می گوییم این کار را بکن، می گوید چرا. نماز صبح دو رکعت است، می گوید چرا. نماز صبح دو رکعت است، مغرب سه رکعت است، ظهر یا آرام بخوان. به هر چه رسیدیم می گوییم چرا؟ شما تا حالا به هیچ نسخه ی دیگری هم چرا گفتید؟ پرسیدید چرا این گرد است، آن قهوه ای است، آن لوزی است؟ به دکتر چرا نمی گویید.
شریعتی: به این جا که می رسد چرا، چرا.
حجت الاسلام قرائتی: هر چه روشنفکر است سر دین است. در طبیعت شما چرا گفتید؟ چرا برگ انار باریک است، برگ انگور نازک است دلمه درست کنند، برگ انجیر کلفت است. هیچ چرا نمی گوییم. شما یک بار گفتید چرا این کت این گونه است. بسیاری از کت ها لغو است دکمه می زنند هیچ کس هم نمی گوید چرا. کاری که لغو است تسلیم می شویم اما کارهای خدا را می گوییم چرا. سه رقم سوء ظن داریم. سوء ظن به خدا: از کجا خدا به من کمک کند، از کجا به من ببخشد، از کجا، از کجا. این سوء ظن به خداست. گاهی آدم سوء ظن به خدا هم دارد. یک کسی پرده کعبه را گرفته بود در مکه، می گفت ای خدا من را ببخش. بعد می گفت می دانم من را نمی بخشی. گفتم این چه دعایی است. گفت می دانید من چه جنایتی کردم. گفتم چه جنایتی کردی. گفت من جزو لشکر یزید بودم، بروم امام حسین را بکشم جایزه بگیرم. امام فرمود این یأس تو از گناه تو در کربلا کمتر نیست یا بیشتر است. من جوانی را در مشهد دیدم در صحن ایستاده بود. تا من را دید آمد به من چسبید که آقای قرائتی من یک گناه خیلی بدی کردم حالا می خواهم بروم حرم امام رضا ولی خجالت می کشم. می دانم امام رضا خبر از من دارد، رویم نمی شود به حرم بروم. مدتی این جا ایستادم نگاهم کند. گفتم خدا «إنِّ الله یَغفِرُ الذُنوبَ جَمیعاً» خدا همه را می بخشد. این یأس شما بدتراست. این را اگر کسی سوء ظن داشته باشد می گوید خدا این را نمی بخشد. گاهی وقت ها کارهای خدا را جابجا می کنیم. می گوییم ان شاءالله درد این به جان او بیفتد. تو چکاره هستی؟ درد من به جان او بیفتد، درد او به جان من بیفتد. این چه حرفی است که می زنی. می دانی معنای این چیست؟ یعنی خدایا تو بلد نیستی خدایی کنی، جابجا درد می فرستی. وقتی می گوییم دردم به جان او، درد او به جان من، این معنایش این است که خدایا کارهایت را جا به جا کن.  
شریعتی: من می دانم باید چه کار کنی.
حجت الاسلام قرائتی: این ها سوء ظن به خدا است، یعنی خدا را حکیم نمی دانیم. یأس از گناهان کبیره است. آدمی که سوء ظن دارد مأیوس می شود، می گوید من دیگر به جایی نمی رسم. یک بنده خدایی بود ریش هایش درنمی آمد. ریش نداشت ولی خیلی کمال داشت. یک وقتی آمد قم طلبه شود به او گفتند تو اصلاً به درد آخوندی نمی خوری. گفت چرا. گفتند آخوند چندچیز باید داشته باشد که تو نداری. یکی باید صدای خوب داشته باشد که روضه بخواند. قدیم روی صدا خیلی تکیه می کردند و حساس بودند. قدیم سخنرانی که گوش می کردند می گفتند صدایش چطور است. صدا که نداری، سید هم که نیستی، ریش هم که نداری، قدت هم که استاندار نیست. تو به درد آخوندی نمی خوری. آن بنده خدا به جایی رسید که جزو چهره های درجه یک شد. و آن کسی که هم ریش داشت، هم صدا داشت، هم سید بود، گشنگی می خورد. ما نباید سوء ظن به خدا داشته باشیم. یک خاطره من خودم دارم، نمی دانم شاید هم یک جایی گفته باشم.
شریعتی: بفرمایید، می شنویم.
حجت الاسلام قرائتی: امام که در ترکیه تبعید بودند من در نجف طلبه بودم، از آن جا خواستیم با ماشین به مکه برویم. آن جا چون کاروانی نداشتیم و خودمان باید خودمان را اداره کنیم برای این مدت یک ماهی که تقریباً طول می کشید مقداری نان خشک با خودمان می بردیم. به نانوا گفتیم آقا شما 30-40 تا نان خشک دو آتشه بدهید که من می خواهم برای حج ببرم. گفت بیا ببر. رفتیم آن نان ها را روی دست ما گذاشت. گفتیم آقا یک نصفه نان هم بده امشب بخوریم. گفت نصفه نان چیست، از همین 40 تا یک مقدار بخور. اگر ماشین انگور بار کردی حالا می گوییم یک خوشه هم بده بخورم. این چه حرفی است. گفتم ببخشید، حرف من بیخود بود. نان ها را بردیم در اتاق و خدا رحمت کند بروجردی راست حرم بود. اتاق من کوچک بود، اتاق همسایه مان بزرگ تر بود. گفتم اجازه می دهید نان ها را در اتاق شما پهن کنیم که این خشک شود. گفت باشد. نان ها را پهن کردیم و رفتیم به اتاقمان. بعد از یک مدت رفتیم که یک تکه نان برداریم دیدیم در را بسته و رفته است. دویدیم رفتیم از دکان نانوایی بگیریم دیدیم آن جا را هم بسته اند. آخر شب بود. رفتیم برنج بپزیم دیدیم روغن نداریم. رفتیم بخوابیم دیدیم گرسنه مان است. تقریباً 60 اتاق بود در سه طبقه. دیدم سه اتاق روشن است. رفتم گفتم ببخشید شما در سفره تان نان مانده ندارید؟ گفت ببینم. یک تکه کم داریم. آن در اتاق آن هم یک تکه دارد، آن در اتاق هم یک تکه داد.  سه اتاقی که روشن بود در ذهنم هست که از سه اتاق گدایی کردم. گفتم آقای قرائتی گفتی کسی که 40 نان دستش هست گرسنه نخواهد خوابید. من امشب با 40 نان گرسنه نگه داشتمت. در عمرت یک روز نان گدایی خوردی آن هم روزی بود که 40 نان داشتی. ما گاهی وقت ها فکر می کنیم چون این پسر استخدام شده است تمام شد. نه خیر، ممکن است استخدام شده باشد حقوقش هم خوب باشد ولی با گرسنگی بخوابد.
شریعتی: یعنی خیلی جاها ما حساب کتاب می کنیم، حساب کتاب غلط از آب درمی آید.
حجت الاسلام قرائتی: به خاطر این که تکیه مان به خدا کم است.
شریعتی: به خودمان تکیه می کنیم.
حجت الاسلام قرائتی: به خودمان و آن چیزهایی که در دستمان است. پول که دارم، زور که دارم، پارتی که داریم. فرعون را با دست پر در نیل غرق می کند، موسی بی دست و پا را نجات می دهد. این خداست. خدا دارد خدایی می کند. موسی کوچک بود به دنیا آمد می کشتنش. چون گفته بودند امسال یک کسی به دنیا می آید، پسری حکومت فرعون را زیر و رو می کند. فرعون هم گفته بود هر زنی پسر زایید بکشید. مادر موسی پسر زایید. می کشتنش. خدا می گوید به مادر موسی الهام کردیم شیرش بدهد، در جعبه در دریا بینداز. موسی بی دست و پای در رود نیل را حفظ کرد، فرعون با دست و پا را در همین رودخانه غرق کرد.  این خداست. چرا اطمینان نداریم. نه اگر من آن سمت آب بروم دلار می گیرم، حقوقم چنین می شود، اوضاع ام بهتر می شود. یک محاسباتی می کنیم. بنا باشد گرسنگی بخوابی آن جا هم با گرسنگی می خوابی. نقل می کنند یک روز یک کسی کنار حضرت سلیمان نشسته بود. کسی دیگر هم وارد شد. آن کسی که وارد شد به این مهمان اولی نگاه می کرد. بعد وقتی رفت پرسید این که بود که به من نگاه می کرد. گفت این عزرائیل بود. گفت به من نگاه می کرد یعنی می خواست جان من را بگیرد، مرگ من نزدیک است؟ بله، ایشان به یک کسی نگاه کند یک معنایی دارد. گفت می شود تو سلیمان هستی باد در اختیار تو است. توسط ابرهای فشرده من را بردار بیانداز آن سمت دنیا، یک جای دور. حضرت سلیمان هم این را منتقل کرد. فردایش عزرائیل که خدمت سلیمان آمد گفت دیروز که آمدی به این مهمان من خیلی نگاه می کردی. چه بود؟ گفت من مامور بودم جان ایشان را در تانزانیا بگیرم، دیدم این جا نشسته است. گفتم این چگونه می خواهد به تانزانیا برود. من هم که این حرف ها را که می زنم پای من هم گیر است.
شریعتی: اختیار دارید.
حجت الاسلام قرائتی: نه اختیار دارید چیست، واقعیت همین است. یک کسی به ما گفت آقای قرائتی چه کنم سر نماز حواسم جمع باشد. من سر نماز حواسم پرت می شود، چه کنم جمع شود. به او گفتم یک دکتر پیدا کن با هم نزد او برویم. یک وقت حرف هایی که می زنم فکر نکنید خبری است. سوء ظن به خدا؛ اگر کسی سوء ظن داشته باشد می گوید خدا من را نمی بخشد. من دیگر آدم بشو نیستم، من دیگر باسواد نیستم، من دیگر شکست خوردم ترقی نمی کنم.
شریعتی: آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب. تمام شد رفت.
حجت الاسلام قرائتی: یعنی سوء ظن به خدا باعث می شود مایوس شود. کارهای خدا را حکیمانه ندارد.
شریعتی: حاج آقا نقطه مقابل هم هست. این اعتماد و حسن ظن چقدر به آدم آرامش القا می کند، چقدر خیال راحت می شود.
حجت الاسلام قرائتی: قصه های تاریخ همه می گوید محاسبات نیست. درخت خشک که خرما ندارد. این قرآن است. می گوید درخت خشک را برایش رطب تازه فرستادیم. «رُطَباً» این آیه قرآن است. به مریم گفتیم درخت خشک را بتکان. مریمی که زن زائو است. به زن زائو که نمی شود گفت درخت بتکان. به زن زائو می گوید درخت بتکان رطب می آید. از آن سمت می بینی یک کسی سالم است خرما در سجاده اش است. زکریا به مریم گفت این غذاها چیست، این میوه ها چیست. گفت این ها را خدا فرستاده است. یعنی زنی که در حال استراحت است میوه تازه برایش می فرستند، آن زنی که زائو است نیاز به خواب دارد به او می گوید درخت را بتکان. یعنی گاهی وقت ها غوز بالای غوز است. ما می گوییم زن زائو که نمی تواند درخت بتکاند. می گوید تو حرف نداشته باش.
شریعتی: من می دانم چه می کنم.
حجت الاسلام قرائتی: بنابر این سوء ظن به خدا بد است. خدا ما را دوست دارد منتها راستش را بگوییم، یک مقدار بنشینیم با خدا حرف بزنیم. گاهی افراد سوء ظن که دارند می گویند پس چرا خدا چشم فلانی را خوب نکرد، دست فلانی را خوب نکرد، تجارتش، تحصیلاتش، کنکورش، ساختمانش، شرکتش. شما چرا آن جایی که شکست خورده است را می گویید، آن جایی که شکست نخورده است بگویید. مثلاً دیشب چرا خوابمان نبرد. راستش را بگو چند شب تا به حال راحت خوابیدی، حالا یک شب نخوابیدی.
شریعتی: آن ها را نمی بینی.
حجت الاسلام قرائتی: مثل این لیوان است، می گوید چرا سرش خالی است. این نود درصدش پر است، فقط سرش یک مقدار خالی است. چرا این دعا مستجاب نشد. چقدر خدا به شما دستور داده است که گوش نداده اید، حالا یک بار هم دعای تو را خدا گوش نمی دهد. چه می شود؟ خدایا تو می دانی هزارتا دستور با کم و زیادش به من دادی ولی من عمل نکردم. حالا یک بار هم من از تو خواستم به من ندادی.
شریعتی: و من فکر می کنم چقدر بی دعا گره های زندگی مان یکی پس از دیگری باز شده است. بدون این که بخواهیم خودش عنایت کرده است.
حجت الاسلام قرائتی: در قرآن آیه هایی داریم که «لِمَ» می گوید. مثلاً دستور جهاد که می دهد می گوید: «لِمَ کتَبْتَ عَلَینَا الْقِتالَ » حالا وقت جنگ بود که دستور دادی به جبهه برویم. این یعنی سوء ظن، یعنی کار خدا را حکیمانه نمی داند. یا می گویند: «اَخَرتَنی لِما اَجل» چرا عجله داری جان ما را بگیری. صبر کن توبه کنم، کارهایم را بکنم. تسليم نیست. سوء ظن به پیغمبر است. دو نفر سر آبیاری دعوا داشتند، نزد پیغمبر آمدند. حضرت حرف هر دو را گوش داد گفت حق با ایشان است. طرف چون به پیغمبر سوء ظن داشت گفت بله، چون فامیل شماست گفتید حق با ایشان است. به پیغمبر خیلی برخورد. یعنی من پارتی بازی کردم؟ سوء ظن به پیغمبر؟ قرآن می گوید: «فَلا رَبَّ لا یُومِنون» به خدا قسم این ها دین ندارند که به پیغمبر سوء ظن دارند، می گویند پیغمبر پارتی بازی کرد. از او بپرس، ممکن است دلیلی داشته باشد.  بله یک وقت جامعه فضایش بد است آدم نباید به همه خوشبین باشد. سوء ظن معنایش این  نیست که خوشبین باش، ساده باش، هر چه گفتند گوش بده، هر چه گفتند باورکن. نه، قرآن می گوید اگر فاسقی بود تحقیق کن. نگو دروغ می گوید. ممکن است فاسق هم یک حرف راست بزند. اگر فاسق گفت ماست سفید است ما برویم تحقیق کنیم؟ نه! ماست سفید است دیگر، می گوید: «تَبَیَنُ فاسِقُون» یعنی تحقیق کن، ممکن است فاسق هم حرف راستی بزند. ممکن است چند حرف راست بزند، یک دروغ قاطی کند، جاسازی کند. ما حتی در قرآن ایمان تاکتیکی داریم که بیایید مؤمن شویم، غروب برمی گردیم. فایده اش چیست؟ گفت ببین ما چهره های بزرگ یهود هستیم. صبح می رویم نزد پیغمبر اسلام می گوییم ما مسلمان شدیم. بعد پای حرف هایش می نشینیم. غروب که شد می گوییم این حرف ها حسابی نبود، همان یهودی بهتر است. گفت این کار ما دو فایده دارد: یکی این که یهودی های دیگر هوس مسلمان شدن نمی کنند و می گویند علمای ما هم که رفتند مسلمان شدند غروب برگشتند. آن ها دیگر به فکر مسلمان شدند نمی افتند. یکی هم این که مسلمانان در دلشان خالی می شود که ما عوام هستیم که مسلمان شدیم، دانشمندان یهود اسلام را رد کردند. پس به جا است که دین ما ضعیف است. هم مسلمان ها شل می شوند، هم یهودی ها در یهودی بودنشان سفت می شوند. آیه نازل شد که مواظب باش. آیه اش از ذهنم پرید. آیه اش این است که: «وَ نَکفُرُ آخِرَه آمِنوُا بِالَّذی» ایمان بیاورید و غروب برگردید.  این ایمان تاکتیکی است. سوگند تاکتیکی خیلی داریم. «اَیمانَهُم جُنَّةَ» می گوید قسم می خورد ولی لا به لای قسم حرف هایش را پنهان می کند. اشک دروغی داریم. برادران یوسف زار زار گریه کردند که یوسف را گرگ خورده است. سخنرانی قلابی داریم. «مَن یُعجَبُکَ قَولُه» حرف می زند تو هم بهتت می برد این پیغمبر. تو از حرف این ها بهت زده می شوی از بس که این ها خوب حرف می زنند. عجب آدم های نااهلی هستند. این که می گویند بصیرت، معنای بصیرت این است. اشک قلابی را گول نخور، سوگند قلابی گول نخور، ایمان قلابی گول نخور. بعضی ها در یک چهره هستند، جای دیگر در یک چهره هستند. گاهی وقت ها خودشان هم خودشان را نمی شناسند. در ماجرایی که چند صد نفر حاجی عزیز شهید شدند چون من در آن جمعیت بودم دیدم. یک سنگ های بزرگی را از پشت بام پرت می کردند. به سر هر کس می خورد می میرد. یکی از علما هم بود. گفتم اگر سنگ به کله ایشان بخورد می میرد. می گفت رفتم جلو دیدم سنگی که می آید می خورد به سر استاد. یعنی به نیت این که من پیش مرگ بشوم، دفع بلا کنم از استاد رفتم، ولی تا سنگ دیدم جدی شد فرار کردم. این سوء ظن به خدا است. خدا قول داده است: «وَعَدَ الله الَّذینَ آمَنُوا». اصلاً می گویند امام زمان می شود ظهور کند. چرا ظهور نکند. در انقلاب ما چند قدم به امام زمان نزدیک شدیم. اصول انقلاب چه بود؟ فرار طاغوتیان. طاغوتی ها فرار نکردند؟ حالا زمان امام زمان همه فرار می کنند، در جمهوری اسلامی چند نفر فرار کردند. فرار طاغوتیان شد یا نشد؟ این یک مورد. مورد دوم؛ رو آمدن حزب اللهی ها. رجائی یک معلم مستضعف بود ولی معلم با فضیلتی بود. مرحوم رجائی یک شریک داشت او به من گفت. گفت با رجائی یک دوچرخه قراضه داشتیم جنس می خریدیم در بازار تهران می فروختیم، دوره گردی می کردیم. می گفت یک سال که کار کردیم 8 هزار تومان، 8 هزار تومان 50 سال قبل، درآمد  داشتیم. گفتیم نصف کنیم. گفت نه، تو شش بچه داری 6 تومانش برای تو، من فعلا دو بچه دارم 2 تومانش برای من باشد. آن 2 تومان را آن موقع می شد یک قطعه زمین در تهران خرید که حالا با 20 میلیون هم نمی شود خرید. رجائی معلم بود ولی معلم با فضیلت بود. زمانی که دوره گرد بود و مثلاً استکان نعلبکی می فروخت، آن زمان از 2 هزار تومان گذشته به رفیقش داد گفت تو بچه بیشتر داری. این ها کمالات است. مستضعفین می شود رو بیایند؟ بله. رجائی کارش به جایی رسید که رئیس جمهور آمریکا اجازه ملاقات خواست. در آن سازمان ملل که رفته بود رجائی به رئیس جمهور آمریکا اجازه ملاقات نداد. خود آیت الله خامنه ای چقدر اسیر بود، چقدر زندان بود، چقدر تبعید بود. روحانی با فضیلت است. اما نخست وزیر ژاپن که از طرف رئیس جمهور آمریکا آمد او را راه نداند. گفت من نمی پذیرم. می شود طاغوتی ها فرار کنند؟ بله، در انقلاب ما. می شود حزب اللهی ها رو بیایند؟ بله، شد. می شد قانون ها عوض شود؟ بله، قانون ها عوض شد. می شود طرح های دشمن خنثی شود؟ بله، خنثی شد. به طبس مراجعه کنید. از چه ترسیدیم. ما گاهی یادمان می رود. گاهی درخت خشک به اراده خدا میوه می دهد. شن های طبس به لطف خدا آمریکا را سرنگون می کند. «بِحِجارَة مِن سِجیل» لشکر ابابیل داریم از عدس بزرگتر از نخود کوچکتر. حالا معنی این چیست نمی دانم. در تفاسیر این گونه نوشته است. به سر هر کسی می انداختند پودر می شد. این چه بود، شیمیایی بود، کیمیایی بود، هر چه بود پودر می شد. «  فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُول » قرآن می گوید مثل کاه جویده شده. کاه جویده شده مثل پهن. این به سر هر کسی می خورد تا کف پایش پودر می شد. می شود شجاع ها ترسو شوند، می شود ترسوها شجاع شوند. ما جوان های جبهه بعضی هایشان در خانه شان اگر وضو می گرفت با چادر خواهرش یا حوله برادرش می خواست خودش را خشک کند می گفت راضی نیستم. چرا با حوله من خودت را خشک کردی. اما در جبهه می گوید من جانم را می دهم. حوله اش را برای وضو نمی داد، حالا جانش را می دهد. بنابر این ما نباید به خدا سوء ظن داشته باشیم. «الظّانیَنَ بِاللهِ ظَنَّ السُّوء» قرآن انتقاد می کند می گوید این ها به خدا بد گمان هستند.
شریعتی: ان شاءالله که اهل حسن ظن باشیم و اعتماد کنیم و ان شاءالله که ثمره ی این اعتماد آرامش در زندگی خودمان باشد و ان شاءالله عاقبت بخیر شویم. با احترام همراه شما هستیم. متشکرم از حاج آقای قرائتی عزیزمان. به قرار روزانه مان می رسیم. صفحه ی 311 قرآن کریم را امروز تلاوت خواهیم کرد. آیات نورانی سوره مبارکه مریم، آیات 77 تا 95 سوره مبارکه مریم در سمت خدای امروز تلاوت می شود. بشنویم و تلاوت کنیم. ان شاءالله برمی گردیم در بخش دوم گفتگو با احترام همراه شما هستیم و در کنار شما.
تلاوت صفحه311قرآن کریم
شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». از حاج آقا مهدی فروغی هم ممنون و متشکرم. الحمدالله تلاوت ایشان روزهای شنبه حال دلمان را خوب می کند. مثل هر روز که دوستان با قرآن کریم زلفی گره زدند و ان شاءالله همیشه مانوس باشیم. اشاره قرآنی امروز را حاج آقای قرائتی بفرمایند که ان شاءالله حسن ختام برنامه امروز ما باشد و بعدش هم باید خداحافظی کنیم.
حجت الاسلام قرائتی: این صفحه نکات زیادی دارد ولی یک نکته را می گوییم. می گوید هر کسی روز قیامت فرد مبعوث می شود. این چیست؟ این جا در دنیا آدم به چند نخ بسته است. به پدرم بگویم، به مادرم بگویم، به رئیسم می گویم، مدیرکل است، وزیر است، سفیر است، رئیس جمهور است. یا بیان خوبی دارد، وکیل می گیرم از من خوب دفاع کند. با گرفتن وکیل، با بیان خوب، با استدلال، آدم می تواند کارهایش را انجام دهد. همه ی نخ ها پاره می شود. فامیل ها چه؟ عربی بخوانم، از قرآن بخوانم. «لا اَنسابَ بَینَهُم» نسبت نیست که با فلانی رفیق هستیم. یعنی همه ی نسبت ها قیچی می شود. دوم این که «لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئًا  » هیچ دوستی به درد هیچ کس نمی خورد. مال اولاد؛ «لا یَنفَعُ مالٌ وَ لا بَنون» نه مال به درد می خورد و نه اولاد. عذرخواهی می کنیم. فوقش می گوییم غلط کردم، عذر خواهی می کنم. «لا یؤذَنَ وَ لا یَعتَذِرُون». پناه بر خدا. اصلاً اجازه نمی دهند، عذرخواهی چیست. «یؤمئِذٍ لامَعذَرونَ» یا اجازه عذرخواهی نمی دهند یا اگر اجازه دهند عذرخواهی شان قبول نیست، عذرخواهی شان رد می شود.
شریعتی: فایده ندارد.
حجت الاسلام قرائتی: نصرت می خواهم، «لایُنصَرون». هجرت می خواهم. همه نخ هایی که در دنیا می خواهی پاره می شود. این فرد می شود. انسان خودش است و خودش. گیرم این جا با یک قرارداد جعلی، با یک امضای جعلی، با یک امضای طلایی، با یک چیزی اختلاس کردید. اما روز قیامت باید تنها جواب این ها را بدهید. پدر و پسر از هم فرار می کنند. قرآن یک آیه دارد می گوید انسان مجرم می گوید بچه ام را در آتش بیندازید و نجاتم دهید، همسرم را در آتش بیندازید. «فَمَن فِي الاَرضِ جَمیعا» مردم کره ی زمین را در آتش را بیندازد من را جدا کن. می گویند: «کَلَّا». روز قیامت هر کسی باید جواب خودش را بدهد.
شریعتی: گفت:
بین جماعت هم نماز ما فرادی بود
عمری است تنهاییم و تنها بازمی گردیم
حاج آقای قرائتی خیلی از شما ممنون و متشکرم. دعا کنید و ان شاءالله برویم مدینه و سلام کنیم به حضرت رسول (ص).
حجت الاسلام قرائتی: من به دعای خودم نیستم ولی چون یک عده پای تلویزیون آمین می گویند بعضی ممکن است دعاها بگیرد. خدایا به آبروی قرآن و قلبی که قرآن بر او نازل شد و کسانی که در قرآن از آن ها ستایش کردی، هر چه نسبت به خودت و اولیای کتابت و راهت غفلت کردیم، کوتاهی کردیم، ببخش. از الان تا ابد راه ما را راه مستقیم قرار بده.
شریعتی: الهی آمین. خیلی ممنون و متشکرم. خدایا حق محمد و آل محمد بسیار عظیم است. از همین جا به دل و جان می گوییم «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم».