شریعتی: خوشحالیم یکشنبه های ما مزین به حضور حاج آقای میرهاشم است. داریم نامه های حضرت سیدالشهدا را بررسی می کنیم. نکته های خیلی ناب و لطیفی هر چند کوتاه الحمدالله داریم در این هفته ها می شنویم. و شاید فلسفه قیام حضرت و فلسفه نهضت حضرت هم در ذیل همین نامه ها و در متن همین نامه ها بازگو و بیان شده است. امروز ببینیم بنا است کدام نامه را بررسی کنیم.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: در خدمت هستیم. آقا نجم الدین بزرگوار، ما فکر کنم هر چند جلسه ای که، البته من کوتاه در خدمت شما هستم، این چند جلساتی که کوتاه در خدمت شما هستم فکر کنم کوتاه دوباره یک اشاره ای کنیم کنیم که اصلاً چه شد که ما سراغ نامه های آقا ابی عبدالله آمدیم. آن را اشاره کنیم، بعد وارد بحث نامه امروز شویم.
شریعتی: خیلی خوب. بله، بفرمایید.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: ما بحث مان این بود که اهداف ابی عبدالله الحسین (ع) خیلی مهم است که زنده نگه داشته شود. بعضی ها قاتل جان حضرت بودند، می خواستند قاتل نام حضرت باشند، از همه مهم تر می خواستند قاتل اهداف حضرت باشند، از اهداف حضرت هیچ اثری باقی نماند. که هرگز هم موفق نمی شوند. «یُریدُونَ لِیَطفِئُوا نُورَ الله بِأَفواهِهِم» اصلاً این نور خاموش نمی شود. مهم این است که چه کسی توفیق پیدا کند که بتواند خدمتی در راه این نور بخواهد انجام دهد. تا یار که را خواهد... . بعد در اهداف ابی عبدالله الحسین (ع) عرض کردیم در خطبه های حضرت، سخنرانی های حضرت و از جمله در نامه های وجود ابی عبدالله الحسین (ع)، آن انگیزه قیام، اهداف قیام، این ها را حضرت در جای جای متعدد بیان کردند که به آن هدف برسند که «وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلالَة» یک کاری کنند که مردم هرگز آن راه اصلی را گم نکنند، کار جاهلانه انجام ندهند، از جهالت ها و جهل ها دربیایند، و از ضلالت ها و از گمراهی ها نجات پیدا کنند. حضرت این مد نظرشان بود و قطعاً هم موفق شدند و پیروز شدند. امرزو، چه دیروز، چه فردا، هر جایی هم که این علم را دقت کند راه را گم نمی کند، گیج نمی شود، این وسط پریشان نمی شود. چون راه مشخص است، در آن مسیر باید قدم بردارد، دیر یا زود هم آدم در این دنیا وقتی دارد که باید خلاصه طی کند و بعد از آن هم عوالم دیگری است که باید زندگی کند. مهم است که در این راه، راه درست که انسانیت، کمالیت، خلیفه الله، آن راه درست است که به برکت ابی عبدالله الحسین (ع) این مشخص شد و زنده نگه داشته شد. این نامه ها در واقع آن اهداف و انگیزه ها و راه ابی عبدالله الحسین (ع) را مشخص می کنند. یعنی هر کسی که دم از آقا ابی عبدالله الحسین (ع) و راه او و نام او می زند این علم ها را باید دقت کند، این علامت ها را باید دقت کند. چه در زندگی فردی، چه در زندگی خانوادگی، چه مسئول حکومت می خواهد بشود، هر جا، هر حکومتی به نام اهل بیت بخواهد پایه ریزی بشود این علم ها را باید دقت کنند.
شریعتی: یعنی نوری است که جلوی پای ما را روشن می کند.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: احسنت. و اگر کسی دید یک مقدار از این انحراف پیدا کرده بداند از راه ابی عبدالله الحسین (ع) دور شده است، دوباره باید برگردد. بعد به این مناسبت ما وارد بحث نامه ها شدیم. اشاره کردیم بیش از 20 نامه وجود دارد. مهم ترین آن ها را شروع کردیم که یکی نامه ی آقا ابی عبدالله الحسین (ع) به اهالی کوفه بود. در آن نامه فضا، فضای امام است. خیلی جالب است. حالا امروز بخشی از نامه را یک اشاره ای کنیم. نامه امام به بصری ها، اهل بصره، که به یک طیف خاصی نوشته شده است که اشاره می کنیم. جالب است در این جا دیگر بحث امام به یک معنا و به یک سبک دیگر مطرح شده است که به آن اشاره می کنیم. این هم حالا نکته طولانی دارد که چرا این جا حضرت برای کوفیان این گونه نامه فرستاده است، برای اهل بصره جور دیگری نامه فرستاده است. حالا یک اشاره ی کوتاهی عرض کنیم که باز هم بعدها به آن اشاره شود. این که زمان ابی عبدالله الحسین (ع) آدم یک مقدار فضا را بشناسد متوجه می شود که این نامه ها را چرا حضرت این گونه نوشتند. در صحبت ها معلوم می شود فضای مدینه، فضای مکه، حضرت جاهایی که در جهان آن زمان اثرگذار بود، افرادی که در آن زمان بودند روی آن ها اثرگذار بود و بعدها هم می شد، 100 سال بعد، 1000 سال بعد، کسانی که می خواهند اسلام حقیقی را ببینند، اسلام ناب را ببینند، از همین جاها می توانند متوجه شوند که حضرت در همه آن ها اثرگذار شد. مثلاً در مدینه حضرت خطبه هایشان، برخوردشان، صحبت هایشان. در آن سال مکه حضرت چند ماه ایستادند. همه حاجی ها آن جا جمع شدند. حاجی ها به کل جهان اسلام برمی گردند. همه دارد حضرت را نگاه می کنند. حضرت روز عرفه، در مهم ترین زمان یک دفعه از مکه خارج می شوند. باز هم آن جا سوال زیاد پیش می آید، حضرت پیوسته صحبت کردن و نامه فرستادن را شروع می کنند.
شریعتی: یعنی تمام نامه ها و رفتار حضرت و حرکات ایشان قابل احتجاج است.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: یعنی هر کدام این ها می خواست اهداف قیام را مشخص کند، علامت ها را دوباره زنده کند و حجت را تمام کند. حالا ما در مورد آقا ابی عبدالله الحسین (ع) یک مقدار بالاتر بگوییم. حجت را تمام کردن یک مقدار مثلاً فقط نگوییم حجت را تمام کردن. حجت را تمام کردن یعنی دیگر هیچ حرفی باقی نماند. یک چیزی بالاتر از این ها می خواهیم بگوییم. حضرت واقعاً دوست داشتند همه آن ها هدایت شوند. یعنی این نبود که حضرت بگوید این دشمن است. نه، حضرت به تمام این ها مدد رساندن و کمک کردن شروع می کردند. حضرت دست از هدایت حتی عمرسعد هم برنمی دارد. جاهای مختلف حضرت باز هم رصد می کند.
شریعتی: حضرت امیدوار است.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: احسنت. این «هَل مِن ناصِرِ یَنصُرُني»، این گونه واژه هایی که حضرت بیان می کنند، در واقع اهداف حضرت است. آقا ابی عبدالله الحسین (ع) که خودش به آن معنا نصرت نمی خواهد، در واقع نصرت در این راه درست است.
شریعتی: کسی نیست من دستش را بگیرم.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: احسنت. چون آن ها «عَادَتُکُمُ الإحسَانٌ وَ سَجِیَّتُکُم الکَرَمٌ» هستند. بعد حضرت فضای اثرگذار آن زمان کوفه است، به عنوان یک شهر بسیار مهم، بصره است و شامات. شما خودِ آقا ابی عبدالله الحسین (ع) در این ها، و بعد هم خانواده حضرت، زینب کبری سلام الله علیهما، امام سجاد در شامات غوغایی کردند. حالا در این مسیر و بعد هم در شامات غوغایی که به پا می کنند حضرت به آن اهداف خودشان می رسند که همان نجات دادن انسانیت و بشریت است، برای رسیدن به آن مکتب بلند ابی عبدالله الحسین (ع)، اسلام ناب و حقیقی. در این راستا حضرت را می بینیم در مدینه صحبت دارد، در مکه صبحت دارد، در بین راه صحبت دارد، برای کوفیان نامه می فرستند، برای اهل بصره نامه می فرستد، برای شامیان هم دیگر حضرت زینب و آقا امام سجاد صبحت هایی که داشتند و غوغایی که در آن جا به پا می شود. پس کل این نامه ها را که عرض می کنیم در واقع اهداف ابی عبدالله الحسین (ع) در آن مشخص است. در نامه ای که به کوفیان دادند، در آن جا حضرت بیان کردند. تقریباً 5 مورد را آن جا اشاره کردند: امام محوری، قرآن محوری، عدالت محوری و قسط محوری، حق محوری و خدا محوری، و بحث این که نفس را در راه خوبان عالم، در راه درست، در راه نور، حبس کنیم؛ نه در راه ظلمات. بعد حضرت همین محور اهداف را، خودِ نهضت ابی عبدالله الحسین (ع) برای زنده نگه داشتن این روز در همین نامه ی بصری ها به سبکی دیگر شروع به اشاره کردن می کنند. پس نکته اول این شد که ما چرا سراغ نامه ها رفتیم به خاطر این که انگیزه ها، اهداف، اهداف بلندی ابی عبدالله الحسین (ع)، همان چیزی که دشمنان می خواهند اثری از آن باقی نماند این ها در نامه ها خیلی مشخص و واضح است و می شود به آن اشاره کرد. این نکته اول مقدماتی است. نکته بعدی اگر اجازه دهید وارد نامه به اهل بصره بشویم.
شریعتی: بفرمایید.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: نامه به اهل بصره سه محور دارد که می شود بحث مفصلی کرد. ما هم به مقدار وسع جلسه و به مقداری که با این زبان قاصرمان بتوانیم برای بینندگان عزیز نکته ای بیان کنیم و خدمت شما هم بیان کنیم. با 3 محور می شود درباره این نامه صحبت کرد: یکی این که این نامه به چه کسانی نوشته شد، فضای فکری آن ها چگونه بود. دوم این که آن قاصد چه کسی بود و با آن قاصد چه کردند، با سفیر ابی عبدالله الحسین (ع) در بصره چه برخوردی کردند. و سوم این که محتوای نامه که حدود 10 نکته در این محتوای ناب وجود دارد، که دانه دانه شروع به اشاره کردن می کنیم. اما کسانی که در بصره به آن ها نامه نوشته شده است. یک اتفاقی افتاد، یک رویکردی نسبت به اسلام آغاز شد و آن رویکردی که آقا رسول الله به پا کردند، یک چند رویکرد نسبت به آن ها پیدا شد که بعدها آثار این پیدا کرد. بعضی ها با نگاه مصلحت جویانه به سراغ اسلام رفتند. مثلاً نگاه می کردند «نُؤمِنُ بِبَعض» یک قسمتش را قبول داشتند.
شریعتی: چون به نفع شان بود.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: احسنت. در یک قسمت دیگر می گفتند صلاح ما نیست. یک جاهایی می گفتند صلاح است، قبول است. آن جایی که می دیدند صلاح شان نیست کامل زیر پا می گذاشتند.
شریعتی: آدم های منفعت طلب.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: یک دسته دیگری بودند این ها به طورکامل، آن قسمت اول را منفعت طلب کامل نگوییم، چون یک جاهایی صلاح می دیدند. دسته بوم اصلاً هیچ ارادتی نداشتند. کامل فقط این را به عنوان ابزار می خواهستند از این استفاده کنند برای دفاع از خودشان. یعنی می آمدند این انقلاب را، این اسلام را، این چیزی که آقا رسول اکرم پایه ریزی کردند یا نگاه می کردند، بعد می خواستند برای اهداف خودشان سوار این بشوند. یک دسته سومی بودند؛ این دسته سوم واقعاً با ارادت به اسلام، واقعاً می دیدند که این تمام سعادت و خوشبختی دنیا را هم فراهم می کند «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنیا حَسَنَة وَ فِي الآخِرَةِ الحَسَنَه»، واقعاً می دیدند این خصوصیاتی که این دارد دین قیومی است، اگر بشود جلوی این منافقین را، این کسانی که می خواهند سو استفاده کنند، به هر میزانی جلوی آن ها گرفته شود این وسط سعادت دنیا و آخرت برای مردم پیدا می شود. این سه دسته وجود داشتند. نتیجه این سه دسته یک نظام سیاسی خاصی شکل گرفت. آن دسته سوم که عرض کردیم ارادت خاص داشتند، این ها دسته ای بودند که بحث امامت و ولایت را مطرح می کردند. حول امامت و ولایت دیگر ساده زیستی، دوری از اشرافی گری است. همان طور که از نامه های حضرت مشخص است، حول امامت و ولایت عرض کردیم قرآن محوری، دوری از بی بند و باری، دوری از لاابالی گری، حقوق مردم را رعایت کردن، حق حیوانات را رعایت کردن است.
شریعتی: هم مصلح بودند هم مومن.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: احسنت. این راه امامت و ولایت بود. این نکته ای که دارم عرض می کنم خیلی مهم است. در نامه ی حضرت به بصری ها معلوم می شود که، حالا من متن نامه را می خوانم، حضرت یک دفعه از اهل بیت یاد می کند. چرا در بصره یک دفعه از اهل بیت یاد می کنند؟ معلوم می شود که آن ها بر علیه اهل بیت یک موضوع مسمومی را برپا کرده بودند که آن جا حضرت باید می گفت راه را گم نکنید. سه دسته نظام سیاسی شکل گرفت: یک دسته بحث امامت و ولایت بود. این ها شروع به حمله به این دسته یک کردند که باید بحث خلافت بیان می شد، منهای امامت و ولایت. و آرام آرام از این بحث خلافت به بحث سلطنت می رسیدند. دیگر شما در شامات که می رسیدید بحث یزید بحث سلطنت بود. نه به بهشت مردم کار داشت و نه به جهنم. بحث سلطنت بود. جالب بود اسم اسلام را هم داشتند، یعنی باید سوار بر این می شدند، ولی سلطنت بود. مسئولینی که از طرف آن جا مشخص می شدند اصلاً نگاهشان نگاه سلطانی بود، نگاه امامت و ولایت نبود. لذا امامت و ولایت را آمدند این راه را رقیق کردند، تبدیل به خلافت کردند، ولی در آن خلافت ساده زیستی و یک سری چیزها بود. ولی یک سری بدعت ها هم شروع شد. بعد جلوتر بحث دیگر، بحث سلطنت مطرح شد. امامت سقوط کرد، خلافت سقوط کرد، به سلطنت رسید. این جا شهادت ابی عبدالله دوباره زنده کردن بحث امامت و ولایت بود.
شریعتی: یعنی باید این راه و مسیر را اصلاح می کردند.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: شما هر جا شهید واقعی در راه خدا، ایثارگر در راه خدا، پیدا کردید دوباره زنده کردن بحث امامت و ولایت است. لذا کسانی که در بحث امامت و ولایت هستند هرگز ناامید نیستند. چون همیشه یک نیروهایی وجود دارند، تا مسیر می خواهد به خلافت و سلطنت برسد در هر دوره ای این بچه هایی که مسیر شهدا را می خواهند بروند دوباره این را زنده می کنند. شما معمول شهدای ما را نگاه کنید. یک کسی سوال می کرد که آقا این ها احساسی نشدند که رفتند در جنگ. گفتیم وصیت نامه شان را نگاه کنید. ببینید احساسی بود یا در اوج فهم و کمال بود. یک شبه ره صد ساله رفته بودند. نگاه هم بکنید معمولاً این شهدا افراد خوبی بودند یا توبه کننده خوبی بودند. شهادت تا زنده می شود، پرچم اش بلند آوازه می شود، این پرچم امامت و ولایت دوباره بلند آوازه می شود. پرچم امامت و ولایت بلند آوازه شد دوباره این اهداف رونق می گیرد. خیلی جالب است، به یک جایی گاهی اوقات انقلاب و یک اسلام مثل حضرت رسول، خرد کردن را شروع می کند. خیلی عجیب است. امام سجاد فرمود: «مَا بِمَکَةً وَ المَدینَة عَشرُونَ رَجُلاً یُحِبُنا». اصلاً در خود مکه و مدینه که مهد رسول اکرم بود، بیست آدم که به ما اهل بیت ارادت خاص داشته باشند وجود ندارد. این گونه جامعه شروع به سقوط کردن می کند. یعنی راه اهل بیت، اهداف او، وقتی می آید روی زمین می گوییم این راه اهل بیت است، عدالت محوری است، به داد مردم رسیدن است، حق دیگران را رعایت کردن است، حق الله و حق الناس را رعایت کردن است. این مسیر وسط می آید تنها می گذارند. این فضای سیاسی 3 موردی که عرض کردم، امامت و ولایت، خلافت و سلطنت، این را کسی در ذهن مبارکش باشد نامه ابی عبدالله الحسین (ع) به اهل بصره معلوم می شود. یک محور حضرت به چه کسانی نوشته است؟ یک محور بحث این که آن قاصد و سفیر چه کسی بود، یک محور هم محتوا است. معلوم می شود که این جا چه اتفاقی افتاده است.
شریعتی: پس اجمالاً مردم بصره در یک فضای غبارآلود در فهم امامت به سر می برند، و حضرت دارد برای این ها نامه می نویسد و مفهوم امامت را برایشان تبیین می کند.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: احسنت. سه طیف هم در بصره داریم. این را هم بگوییم مطلب خیلی واضح می شود.
شریعتی: مصلحت اندیشان؟
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: نه، حالا در خودِ بصره به ویژه است. آن کلی بود. مثلاً مواجهه با انقلاب و اسلام سه طیف بودند. یک سری ها کاملاً منفعت جو، و یک طیف هم کاملاً حول امامت و ولایت ارادتمند به آن مفاهیم بلند اسلام. این نبود که «نُؤمِنُ بِبَعض» باشند.
شریعتی: خالص بودند.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: در بصره هم یک دسته ای بودند کاملاً رویکردشان اموی یا امیه مسلک بودند؛ مثل مالک بن مسمع. و جالب است که این ها بزرگ عشایر و خواص اهل بصره شده بودند. شما اگر در خانواده خودتان، بزرگ خانواده را یک کسی قرار دهید که اصلاً نگاهش نگاه امام محور نیست. این بخواهید یا نخواهید اثرش را می گذارد. در فضای مجازی، در فضای حقیقی، آن کسی که برای جامعه مان، برای خانواده هایمان، برای کارهای تربیتی و فرهنگی مان، او را بت می کنیم، بزرگ می کنیم، این را محور قرار می دهیم، این بالاخره اثر خود را می گذارد. نمونه اش همین مردم بصره است.
شریعتی: یعنی بقیه به او شبیه تر می شوند. بزرگان شان را نگاه می کنند.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: «النّاسُ بِاُمَرائِهِم اَشبَهُ مِنهُم بِآبائِهِم». مردم به بعضی از این مسئولین خیلی شباهت پیدا می کنند تا به پدر مادر خودشان. خیلی اثر دارد که چه کسی را بالا سر قرار می دهید که بزرگ می شود.
شریعتی: با چه مرام و با چه مسلکی.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: در خانواده خودمان، در روستای خودمان، در شهر خودمان، در کشور خودمان، در محله خودمان، در سازمان خودمان، در هر جایی. خیلی اثر فرهنگی و تربیتی عمیقی دارد که چه کسی را شما دور بدهید. خدا حاج آقا مجتهدی تهرانی را رحمت کند. ایشان یک موقعی می فرمودند یک بنده خدا مثلاً حدود 50-60 سال پیش، با بچه اش خیلی مشکل پیدا کرده بود. دوید به مسجد آمد، گفت آخر عمری پای ما را به مسجد باز نکن. خیلی مهم است که با چه کسی ارتباط داشته باشی و در خانه چه کسی را به بزرگی یاد کنی. خیلی اثر دارد. خدا حاج آقا حق شناس را رحمت کند. همیشه مقید بودند افرادی که متخصص هستند، عالم هستند، بزرگ هستند، دکتر هستند، مهندس هستند، همواره می گفت داداش جان این هایی که خوب هستند، اثرگذار هستند، در جامعه منشا برکت هستند، به داد مردم می رسند، این ها را در جلسات به بزرگی یاد کنید.
شریعتی: که بقیه یاد بگیرند، شبیه بشوند.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: احسنت. بعد دیگر شما و خانواده شما با چنین علمایی آشنا شوند و دوست داشته باشند طبیعی به سمت خوبی ها گرایش پیدا می کنند، به سمت موفقیت گرایش پیدا می کنند. حضرت آن جا بصره را دیگر خوب می شناختند. یک دست مثل مالک بن مسمع بودند. بزرگ و اشراف و بزرگان خواص بصره بودند. کاملاً این ها بنی امیه مسلک بودند. یک دسته دوم مثل احنف بن قیس و منذر بن جارود بودند. بعضی هایشان «اللَهُمَّ اَجعَل اُمُورِنا خَیرِاً» بودند. یک مقدار گرایش ته دل شان این بود که با اهل بیت باشند. یک دوره ای کنار اهل بیت بودند ولی این ها دیگر به سمت بنی امیه میل پیدا کردند. یک دسته ی سومی هم تعداد محدودی از شیعیان در داخل بصره بودند. و جایی هم که این ها جمع می شدند برای اهل بیت و معارف اهل بیت صحبت می کردند منزل بانوی بزرگواری بود که ظاهراً در نقلی دارد که همسر ایشان، و فرزند ایشان هم ظاهراً خانواده شهید بودند، جز یاران مولا امیرالمومنین بودند. این بزرگوار یک خانه ای داشت، خانه بزرگ و وسیعی بود. این جا محل، به قول ما پاتوق، شیعیانی بود که آن جا جمع می شدند، معارف اهل بیت را یاد می گرفتند، نامه اباعبدالله هم یکی از جاهایی که خوانده شد آن جا بود. پس حضرت در این نامه می خواهد اتمام حجت یا نجات دادن بقیه، از جمله شیعیان را هم در جریان قرار دهد. در این نامه حضرت شروع می کنند می نویسند. حالا آن عزیزانی که اهل بررسی و پژوهش هستند ببینند ما دو نامه شبیه به هم داریم، یکی اخبار الطوال که نامه کوتاه است، و یکی هم ابی مخنف اشاره می کند که این نامه یک مقدار طولانی تر است که به این اشاره می کنیم. در این نامه ای که ابی مخنف بیان می فرماید، می فرماید: «وَ کَتَبَ حُسَین إِلی رُئوسِ اَخماص بِاَلبَصرَه وَ الَشراف» به بزرگان و سران عشایر و بزرگان آن ها، که در یک نقلی پنج نفر در بعضی جاها یک مقدار کمتر یا بیشتر دارد، به مالک بن مسمع، منذر بن جارود، احنف بن قیس، قیس بن هیثم، امر بن عبیدالله. حضرت برای این ها شروع به نامه نوشتن می کند. بعد هم حضرت شروع به بیان کردن می کند. شروع نامه با این است: «إنَّ الله اصطَفي مُحَمَّداً صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه عَلی خَلقِهِ وَ أَکرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ وَاختارَهُ لِرِسالَتِهِ». خیلی مهم است ما در یک مجموعه ای که می خواهیم در آن هدایتی اتفاق بیفتد، به این ها یک دور مبدا، معاد، راه، راهنما را بیان کنیم. این بینش نسبت به جهان را درست کنیم، نسبت به هستی را درست کنیم. یک بار یک کسی سوال می کرد ما مجموعه فرهنگی داریم آن جا چه کار کنیم. گفتم ببینید اهل بیت چه کار می کردند. اهل بیت در نامه شان، در صحبت شان، در کلام شان. جالب است بعضی از قسمت های این نامه هم یک جایی شبیه به همان خطبه فدکیه است، یا شبیه همان تعبیری است که در جاهای دیگر هم اهل بیت فرمودند.
شریعتی: یک دوره اصول دین است.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: احسنت. لذا یک کسی می گوید فقط و فقط همین بحث را مطرح کنیم و جلو برویم. اهل بیت این گونه نبودند، قرآن کریم هم این گونه نبود. یک دوره معارف را شروع به بیان می کردند. مثلاً این جا حضرت می آید یک دوره نگاه به راه، راهنما، بحث معاد، بحث نگاه به الله و راهی که خداوند مشخص کرده است. فرمود: «إنَّ الله اصطَفي مُحَمَّداً صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه عَلی خَلقِهِ وَ أَکرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ وَاختارَهُ لِرِسالَتِهِ» حضرت قابلیتی داشت، خصوصیات نابی داشت، «إنَّکَ لَعَلی خُلقٍ عَظیم» بود، ویژگی هایی داشت که خدا بر این کار اختیارش کرد. او را برگزید. که شاید کنایه از این که اگر کسی بخواهد در راه پیامبر اعظم، پیامبر اکرم، در راه اهل بیت، پنج تن آل عبا، چهارده معصوم، بخواهد خدمتی کند خلاصه از خدا باید بخواهد که یک قابلیت هایی پیدا کند که در این راه بتواند همتی کند. و الا نمی تواند. هر کدام از ما بخواهیم در این مسیر یک مدد و خدمتی برسانیم همین است. که باید این دقت را داشته باشیم. بعد حضرت این را که می فرماید، می فرماید: «ثُمَّ قَبَضَهُ الله إلَیهِ». بعد هم می فرماید رسول اکرم با این عظمت یک روزی هم از دنیا رفت. «إنَّکَ مَیِتُ وَ اَنَّهُم مَیِتُون». خلاصه دیر یا زود این بحث مرگ و از دنیا رفتن برای هر کسی این اتفاق ممکن است بیفتد. من یک موقع زندگی منذر بن جارود را نگاه می کردم، یکی از همین هایی که نامه نوشته است. عیبی ندارد اشاره کنیم. چون گفتیم سه محور، یک محور افرادی که نامه به آن ها نوشته شده بود. لازم هم نبود حضرت برای تمام اهل بصره بنویسد. چون اهل بصره خواص شان این پنج نفر شده بودند. لذا حضرت به این رؤسای عشایر و قبایل و به این خواص این جامعه داشتند و به آن ها نامه نوشتند، یکی از آن ها همین منذر بن جارود است. من یک موقع زندگی ایشان را نگاه می کردم. خدا خیلی به همه ی ما رحم کند. «اللُهُمَّ اَجعَل عَواقِبَ لِاُمورِنا خَیرا». این شخص در حدود اوایل هجرت مثلاً به دنیا آمده است؛ در زمان حیات حضرت رسول. بعد این شخص هم چند سال، حالا به نقلی 1 سال بعد از کربلا، چند مدت زمان محدود بعد از کربلا مرده است. یعنی چه شما موافق ابی عبدالله باشید چه نباشید، بالاخره دیر یا زود باید از این دنیا بروید. مهم این است که چگونه در این دنیا زندگی می کنید. گفت زندگی می کنیم که قیمت پیدا کنیم نه این که به هر قیمتی زندگی کنیم. این منذر بن جارود یک مدت در جنگ صفین، جنگ های متعدد، می آید یار آقا امیرالمومنین می شود. دیگر جزو کسانی است که جهاد کرده و کنار حضرت است. آقا به این شخص یک صمت و ریاستی می دهند، یک جایی به استخر، الان می گویند شهر باستانی، سمت فارس است. محدوده گسترده ای هم بوده است. بعضی ها می گویند تا نزدیکی های تخت جمشید هم می شده است. یک جای خیلی بزرگی است. حکومت آن جا را حضرت به منذر بن جارود می دهد. یک موقع عرض کردم خدا مدد کند آدم را یک ولی خدایی، یک عالم ربانی، یک کسی را آدم ببیند قبل از این که شخص مالی، ریاستی یا شهرتی پیدا کند او قبلاً وحشت از این را به اون یاد بدهد. قبل از آن آدم بداند که این مال و اموال زیادی که پیدا می کنیم قرار نیست خیر باشد. لذا آن جا که وظیفه شد.
شریعتی: یعنی ظرفیت تو را درست کند.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: خیلی مهم است. یک عالم ربانی، یک ولی خدا، آدم با این باشد. این از قبل به او یاد بدهد این ها ترسناک است، تا جایی که می توانی سراغش نرو. حالا وظیفه ای شد و قضیه ای پیش آمد و امری شد و چیزی بود. هم در مال، هم در شهرت، هم در ریاست.
شریعتی: لبه پرتگاه است.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: واقعاً بعضی از این بزرگان، علمای ربانی. بله، آن جایی که وظیفه شد دیگر راه ابی عبدالله الحسین (ع) است. یک جایی یک صمتی وظیفه شد، چون قبلاً این تمرین کرده یک وحشتی داشته باشد، آن جا برای خدا انتخاب می کند. آن وقت پشت سر آن ها تهمت و غیبت خیلی گناه کبیره است. یک کسی مثلاً از باب وظیفه ورود پیدا کرده است. اگر چه ممکن است آدم خائن هم ادعای وظیفه کند. باید حواس ها جمع باشد.
شریعتی: خیلی مرز این ها باریک است.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: بله. حضرت این کار را به این شخص داد. این هم لقمه حرام، هم بحث ریاست، هم اطرافیانی که بودند به جای این که در این مسئولیت شروع به خدمت کند یک دفعه عوض شد. این هم خیلی کار سختی است. مولا امیرالمومنین کار را به یک کسی واگذار کرده، این یک مدت که آن جا بوده شروع به خرابکاری کردن می کند. دیگر این آدم مطمئنی بوده، این که دیگر خیلی آدم خوبی بوده است. چرا این اتفاق افتاده است؟ لقمه حرام، خوشگذرانی، حب جاه، ریاست، این اصلاً دیگر یادش می رود که خدمت کند. فکر کنم در یک نقلی دارد 40 هزار درهم از بیت المال هم برمی دارد که آن جا حضرت برخورد خیلی سختی با او می کند. نامه ای هم دارد قریب به این مضامین که حیوان هایی که آن جا هستند از تو بهتر هستند. این چه کاری است که تو می کنی. حضرت آن جا قریب به این مضامین می گوید من فکر می کردم آدم خوبی هستی، به ظواهر آدم خوبی بودی، از یک خانواده خوبی هم بودی، من آوردم این جا قرارت دادم، آدم شایسته ای بودی. ولی ظرفیت اش را نداشتی. «اللُهُمَّ اَجعَل عَواقِبَ لِاُمورِنا خَیرا». حضرت آن جا خیلی برخورد تندی می کنند و ایشان را به کوفه برمی گردانند و حبس می کنند. البته یک چیزی هم عرض کنم. این حبس ها هم باید دقت بشود. حضرت آن جا فقط حبس کند به چه درد می خورد. باید خسارت را بپردازد، مال ها را برگرداند. حضرت آن جا شروع به این کار کردند. چون یک بحثی هم هست که آیا جایز است همه جا حبس انجام شود. خیلی عوارض بدی دارد. مشکل خانوادگی پیدا می شود، مشکل اجتماعی پیدا می شود. اصلاً این ها را کجا حبس کنیم. لذا در نظام مکتب اهل بیت آیا این حد و حدود حبس مشخص شود این خیلی مهم است. این منذر بن جارود دیگر بعد از آن برگشت. خیلی عجیب است. در واقع حضرت با این برخورد خواسته او را نجات دهد. حبس کرد، مال ها را گرفت، در واقع این به نوعی باید خوشحال باشد که از این جا نجات پیدا کرده است. این از آن به بعد دیگر عوض شد.
شریعتی: چپ کرد.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: اصلاً کامل. یک دخترش را هم به عبیدالله بن زیاد می دهد. به نوعی عبیدالله بن زیاد داماد او می شود. بعد همین منذر بن جارود، نامه ابی عبدالله می رسد.
شریعتی: توسط؟
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: توسط سلیمان ابارزین یا سلیمان بن ابارزین.
شریعتی: سفیر الحسین.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: سفیر الحسین است. سلیمان ابارزین یا سلیمان بن ابارزین، چون یک اختلافی که در تاریخ دارند که این ابارزین کنیه سلیمان است یا کنیه پدرش. این جناب سلیمان آزاد شده ابی عبدالله الحسین (ع) است. خوش به حال کسانی که آقا ابی عبدالله الحسین (ع) آزادشان کند؛ از همه بندها، از همه بردگی ها، از همه بردگی هایی که هر شخصی مبتلا به آن می شود. این سلیمان ابارزین نامه حضرت را برمی دارند می برد به احنف بن قیس می دهد، به مالک بن مسمع می دهد، به منذر بن جارود می دهد، به قیس بن هیثم می دهد، به امر بن عبیدالله می دهد. شروع می کند به این ها نامه دادن. به منذر بن جارود که می دهد نامه را و خود سفیر را تحویل عبیدالله بن زیاد می دهد که گردنش را بزنند، به دار بزنند. عجیب است این شخص، با این عقبه ای که داشته، این گونه شروع می کند لقمه حرام در زندگی ببینید، اصلاً نگاهش می شود نگاه به عبیدالله بن زیاد.
شریعتی: از کجا به کجا. چقدر سقوط.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: خدا رحم کند. این بحث «ثَبِّت لِي قَدَمَ صِدقٍ عِندَکَ مَعَ الحُسَین وَ اَصحابَ الحُسَین». «اللُهُمَّ أَجعَل مَحیایَ مَحیا مُحَمِّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ». یا در آیات قرآن «تَوَفَّنِي مُسلِمًا وَ أَلحِقنِي بِالصَّالِحِینَ». این بحث عاقبت بخیری یک بحث خیلی عجیبی است. که هم در آیات ما، هم در روایات ما، هم علمای بزرگ ما به آن توجه دادند. این سلیمان ابارزین این جا آسیب می بیند. به دار آویخته می شود. و این ننگ برای منذر بن جارود باقی می ماند که سفیر و پیک ابی عبدالله الحسین (ع) را این گونه می کند. بعد حضرت خلاصه نامه را در اختیار این ها قرار می دهد. حدود 10 نکته در محتوا است. حالا عزیزانی که الان بحث را نگاه می کنند بحث ما این بود که نامه حضرت به اهل بصره سه محور داشت. یک محور این که به چه کسانی از اهل بصره داد؛ عرض کردیم به آن خواص آن ها، اشراف آن ها، بزرگان قبایل آن ها که پنج نفر بودند. البته این نامه توسط شیعیان هم خوانده شد و یک طیفی از همان اول ملحق به ابی عبدالله الحسین (ع) شدند. محور دوم بحث این بود که سفیر چه کسی بود که عرض کردیم آزاد شده ابی عبدالله الحسین (ع)، سلیمان. و سوم محتوای نامه که حدود 10 نکته دارد. این محتوا که فکر می کنم این جلسه فرصت نشود. من فقط یک اشاره ای به این نامه عرض کنم. قسمت اول بحث نبوت آقا رسول اکرم است. و نکته بعدی بحث بعدی این که آقا رسول الله «وَ قَد نَصَحَ لِعِبادِهِ» دارد. این «وَ قَد نَصَحَ لِعِبادِهِ» بحث این است که آن کسی که مبلغ می شود، آن کسی که دم از اسلام می زند، آن کسی که در خانواده، فامیل، دوست، آشنا، دم از اهل بیت می زند. آقا ابی عبدالله دارد یاد می دهد. اول خیرخواهی اش را باید اثبات کند. این خیلی مهم است. این نصح و خیر خواهی مهم است. یک موقع در رساله یا پایان نامه دوره دکتری به بعضی از رفقا عرض کردیم، روی این کار کنید. در روایات ما، آیات ما، شواهدی است که قبل از امر به معروف و نهی از منکر که یک آمریت وجود دارد، قبل از آن نصح و موعظه و خیرخواهی و خوب صحبت کردن و خیرخواه طرف بودن و به داد طرف رسیدن مهم است.
شریعتی: تا دلسوز نباشی حرف ات نافذ نیست.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: احسنت. این حالا برای برخی از رفقا هست. هم در بحث پایان نامه دکتری و هم در رساله سطح 4 روی این کار می کنند. که اصلاً امیر به معروف و نهی منکر در آن تلفظ لسانی، شما باید قبل از آن این اهل موعظه و نصح و خیرخواه بودن باشد. به خاطر همین شما نگاه کنید علمایی که معمولاً مردم دوست دارند، قبول دارند، کنارشان هستند و یک موقع خدایی نکرده از دنیا بروند می گویند ما یتیم شدیم، این اول خیرخواه بوده است. یا بزرگ یک جا اول خیرخواه بوده است. اصلاً بزرگ شدنش در مسیر درست، در مسیر نورانیت بزرگ می شود، این نصح و خیرخواهی و دلسوزی اش اول مشخص بوده است. بعد به تبع آن امر به خوبی ها می کرده ونهی از زشتی ها می کرده، می پذیرفتند. این خیلی مهم است. مثلاً پدر و مادر می خواهند بچه ها را دعوت به نماز و خوبی ها کند، آن دلسوزی اش را اول باید داشته باشد. این که همواره در خانه ناراحتی دارد، دلسوزی اش را ثابت نکرده است، خیرخواهی اش را ثابت نکرده است، همواره می خواهد به دخترش امر و نهی کند. یک موقع می گویم خصوصی بنشینیم دوستانه با بچه ها صحبت کنم، خیرخواهی را ببینند، هوای شان را داشته باشیم، این صفا را ببینیم، این صداقت را ببیند. این آرام آرام حرف گوش می دهد. یک موقع هم اگر حرف گوش ندهد یک مدت برود روی حساب جوانی یا نوجوانی، دوباره برمی گردد. خیلی کلمات زیبایی است که آقا ابی عبدالله بیان می کنند. می فرماید: «وَ قَد نَصَحَ لِعِبادِهِ».«وَ بَلَّغَ ما اُرسِلَ بِهِ صَلَّی الله علیهِ وَ آلِه». نمی دانم فرصت هست این را هم توضیح دهم.
شریعتی: بله، بفرمایید.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: این «وَ بَلَّغَ ما اُرسِلَ بِهِ»، چون کلام اهل بیت چون تفسیر به قرآن و ناظر به قرآن است. این «وَ بَلَّغَ ما اُرسِلَ بِهِ» می فرماید که «یا ایُّهَا الرَسُول وَ بَلَّغَ ما اُرسِلَ بِهِ». این را بیان کرده است. یعنی بحث غدیر و امام محوری و ولایت محوری، این بحث امام و امت، این در مقابل نظریه خلافت و سلطنت حضرت این جا دوباره دارد به آن ها تذکر می دهد. این راه، راه درست همین بوده است. آقا رسول اکرم هم «وَ بَلَّغَ ما اُرسِلَ بِهِ»، این را دارد بیان می فرماید. آقا ابی عبدالله هم این جا بیان می فرماید. ببینید برای مردم کوفه کلیت بحث امام است، این جا باید بحث غدیر هم مطرح شود. این جا بحث این که غدیر و امام و بحث این که راه راهِ مشخصی بود.
شریعتی: چه شد که به این جا رسیدیم.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: بله. احسنت. این فرازها کلمه به کلمه فرازهای زیبایی است. بعد این جا بحث غدیر را که بیان می فرماید اصلاً این ها راه را یک طرف دیگر رفته اند. مسیر بنی امیه اصلاً مسیر دیگری شده بود. یزید اصلاً یک مسیر دیگر بود. به اسم اسلام این ها بدعت هایی قرار دادند که ان شاءالله در جلسه بعد هم بیان می کنیم. کار به جایی رسید که می گفتند حالا عیبی ندارد، حالا مسکر باشد نویز هم عیبی ندارد. لذا آقا ابی عبدالله می فرماید کسی که شارب خمر است آمده بر مسلمین مسلط شده است. فضا عوض شده است. راحت دزدی، خیانت، جنایت، احکام اسلام را کامل تعطیل می کند، همه چیز را کنار می گذارد بعد می گوید من می خواهم سلطنت کنم. این نمی شود. مثلاً فقط این آقا مسئول فلان قسمت است، یا فلان کار را دارد انجام می دهد. به اسم اسلام آمده ولی این همه کار را دارد انجام می دهد. این جا حضرت دوباره دارد علامت ها را نشان می دهد. در یک جایی حضرت می فرماید که این علائم، علامت ها، آن علم های اصلی گم شد. من باید این ها را دوباره احیا کنم. جالب است آقا نجم الدین، در بعضی از نسخه ها روی این خودِ ابی عبدالله در این جا مثل لفظ علائم را نداریم ولی در جاهای دیگر داریم. خصوصاً در مورد همین طیف بصره و شامات؛ که این ها اصلاً علامت های راه را گم کردند.
شریعتی: و این ها ریشه های انحرافات آن ها بوده است.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: بله.
شریعتی: بسیار خوب. خیلی ممنون و متشکرم. یک نمای کلی از فضای نامه حضرت سیدالشهدا را حاج آقا میرهاشم عزیزمان ترسیم کردند. حالا ان شاءالله جزئیات این نامه را جلسه آینده قطعاً خواهیم پرداخت. مشرف شویم به ساحت نورانی قرآن کریم. برمی گردیم ان شاءالله ببینیم چقدر فرصت داریم همراه عزیزانمان باشیم. صفحه 284 را امروز دوستانم تلاوت می کنند، آیات 18 تا 27. برای شرکت در قربانی ماه صفر هم عزیزان می توانند به کانال ما یا سایت ما یا صفحه 800 پیام نما یا تلتکست مراجعه کنند. بازمی گردیم با احترام همراه شما و در کنار شما.
شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». ارادتمند هستیم. خیلی فرصت نداریم. وقت در اختیار حاج آقای میرهاشم و ان شاءالله حسن ختام فرمایشات ایشان را بشنویم.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: سلامت باشید. نمی دانم من خلاصه سه محور را بیان کنم یا نکته قرآنی را بیان کنم.
شریعتی: اگر نکته قرآنی بگویید که خیلی بهتر است.
حجت الاسلام میرهاشم حسینی: شروع این آمد به ذهنم که این را بیان کنم. خاطره ای از این دارم که هیچ وقت یادم نمی رود. حدود 15-20 سال پیش، یک جوانی گفته بود من دنیا را به هر قیمتی می خواهم. چه کار کنم؟ بعد من برایش این آیه را خواندم که: «مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ» هر کسی که بگوید من دنیا را به هر قیمتی می خواهم، هر طوری شده دنیا را می خواهم، «عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا» این جا خداوند می فرماید که سه نکته دارد. به او می دهیم منتها: اول این که به همه نمی دهیم این دنیایی که طرف به هر قیمتی می خواهد. فرض کنید هزار نفر بایستند بگویند ما دنیا را می خواهیم به هر قیمتی، 5 نفرشان گیرشان می آید. اگر هزار نفر هستند، نهصد و خرده ای گیرشان نمی آید. این «لِمَنْ نُرِيدُ» است. «مَا نَشَاءُ» مقداری هم که داده می شود مقدار مشخصی است. فکر نکنید که همه چیز هم داده می شود و شما هم می خورید و لذت می برید و هم چیز در اختیارت قرار می گیرد. سوماً هم به خاطر حق الله و حق الناسی که پایمال کردید، آخرش می فرماید که: «ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَاهَا» بعد از آن هم در عوالم دیگر هم هیچ روز خوشی ندارید. آن کسی که دنیا را به هر صورتی و به هر وجهی بخواهد: اولاً به همه نمی رسد به خیلی ها ممکن است نرسد، ثانیاً اگر برسد به مقدار مشخص می رسد نه آن چیزی که دوست دارد، هر چیزی که دوست داشته باشند به آن ها می رسد. ریاست است چند سال می مانند یک دفعه از آن ها می گیرند، مال هم که گرفته می شود می بینید بلا می شود. و ثالثاً بحث این که عوالم دیگر را هم از دست می دهند.
شریعتی: بسیار خوب. خیلی ممنون و متشکرم. سپاسگزارم از لطف ما. خیلی ممنون از توجه شما. فردا ان شاءالله با حضور حاج آقای فرحزاد خدمت شما سلام خواهیم کرد.
«السَّلامُ عَلَیکَ یااباعَبدِالله».