میخواهیم ببینیم اهل بیت(ع) چه برای ما گفتند. چرا دل ما تنگ است و برای چه دل ما تنگ است. یک وقتی این را مقدمه برای عرائض خود قرار بدهم که نمیدانیم که مهدی فاطمه کیست و نمیدانیم بعد از اینکه بیاید چه اتفاقی میافتد و اصلاً چرا قرار است بیاید. الان ما چه قدر فقیر هستیم. اندازهها را در مقایسه متوجه میشویم و وقتی چیزی نباشد و مقایسه نداریم نمیدانیم چه اتفاقی میافتد. اهل بیت در یک سری روایات به ما گفتهاند که وقتی بیاید چه بهاری خواهد شد و چه اتفاقی میافتد. مردم بدانید که شما کامل میشوید. یعنی انسانهای تصویری که از خود دارید یک چیز دیگر میشوید و انسان کامل میشوید و رو به سوی کمال به سرعت قدم برمیدارید. حضرت حجت وقتی بیایند مدارا و ملاحظهی خویشی و آشنایی و اظهار دوستی نخواهند نمود و با کسی عقد قرارداد و وعدهای ندارند. حضرت به حق میآیند یعنی تمام مظلومین عالم چشم آنها به دست حضرت است و وقتی میآیند ایشان طرفدار حزبی نیست و وعدهای با کسی ندارد و یعنی جهتگیری به هیچ عنوان قدرتی ندارد و خود او قدرت مطلق است و میآید و خود او طرفدار مظلوم است و آمده است که عدل و قسط را در تمام عالم پخش کند. چیزی که از روی اول عالم همه آرزوی آن را داشتند. لذا میفرماید آن آزادههایی که آن آزادی در آنها بوده است و حتی دین به آنها نرسیده است. روایت میفرماید بعضیها میآیند دور حضرت جمع میشوند و کتاب شریف کافی باب حجت هست که بعضیها آتش پرست هستند ولی میآیند حق را میبینند و روی میآورند یعنی قشنگ یک چهرهی آن را ما شاید در طول تاریخ در زمان پیغمبر خوانده باشید که سالهای سال این پیرمردهای مسیحی میآمدند که خود خبرهی دین خود بودند ولی پیغمبر را میدیدند که چند کلام صحبت میکرد و این چشمها پر از اشک میشد و رو به پیغمبر میآوردند و دین هشتاد سال، نود سال خود را میدید و میگفت که این دین است و این درست است. با چند کلام پیغمبر از هشتاد سال گذشتهی خود برمیگشت. (خیلی به دین خود اطمینان نداشته باشیم که من اهل این حرفها نیستم.) خدا کند جز آن افراد باشیم که وقتی آتش پرستها به طرف حضرت میآیند و کسانی که فطرت پاک دارند و پیدا نکردند و ما هم در آن روز فوری بیاییم و تعللی نباشد. آنهایی که از دنیا رفتند روایت دارد که ملکی را خدا میفرستد که مهدی فاطمه آمد و آن کسی که منجی بود آمد و آن کسی که آرزوی او را داشتید و ندبهی او را میخواندی آمد، تو دوست داری که در جوار رحمت حق تا روز قیامت باشی ولی اگر دوست داری و آرزو داشتی و دعاگوی او بودی، بلند شو و به تو اجازه میدهیم که به یاری مهدی فاطمه بروی و آنهایی که آرزومند بودند، آرزوی خود به قیامت نمیبرند چون با آرزو دفن شدند بلند میشوند. بلند میشوند و کنار حضرت میجنگند. یعنی آنهایی که در روضه نشستند و وقتی که یا اباعبدالله گفتند اشک ریختند و بر سر و سینهی خود زدند ولی گفتند که کاش ما کنار اباعبدالله بودیم و ما با منتقمین او بودیم، خدا آرزوی آنها را برآورده میکند. واقعاً دعا از ته قلب بوده است و این روایت هم مستند است. انشاءالله به فضل خدا چه زنده باشیم و چه از دنیا رفته باشیم یاور حضرت باشیم و چه در دوران غیبت و چه در دوران حضور او یاور او باشیم. این طوری نیست که حضرت بیایند و یک دینی غیر از دین اسلام را بخواهند بگویند. امروز تمام آن رذائل اخلاقی که ما میفهمیم حرص و حسد و در روایت همینها آمده است. در روایت آمده است که حضرت وقتی میآیند در روز جمعهای است که حضرت میآیند. روایت مختلف است ولی جمعه بیشتر تقویت شده است و یک شبه امر حضرت تقویت میشود و حضرت صبح آن روز تشریف میآورند و دست به دیوار خانهی کعبه میگذارند. آن روز دل آدم پر میکشد که سرباز حضرت باشد و چهرهی مبارک ایشان را ببیند و ببیند که رنج و سختی عالم تمام شد. از زمان خلقت آدم تا آن روز هر ظلمی بود به دست باکفایت حضرت برچیده میشود. باز دارد که روز جمعه حضرت میآیند و فرح مؤمنین را با خود دارد. قلوب مؤمنین چه در حال حیات و چه در حال ممات شاد میشوند و حضرت به سرور در قبور مؤمنین میکنند. یعنی آنهایی که از دنیا رفتند هم شاد میشوند چون درک دارند و مردهها مثل اینکه ما برای آنها فاتحه میخوانیم درک دارند و شادی دارند. میگویند که آنها همه خوشحال میشوند. این فرح و این شادی آمدن حضرت که همه درک از آن دارند. مرده و زنده از آن درک دارند و وای به حال آن کسانی که آن روز دشمنی میکنند و وای به حال کسانی که آن روز میایستادند. تاریخ را نگاه کنید باور شما میشود. من یک وقت گفتم که حضرت حجت خدا است و اگر ببینند که آقا درست میگوید دیگر چه دلیلی دارد. یک ذره تاریخ را ورق میزنیم. خدا آقا حامد کاشانی ما را حفظ کند که این مسئله را قشنگ برای خود من تبیین میکنم. حجت خدا را دیدند و درستی آن را دیدند و مقایسه کردند و دیگری را جای او نشاندند و این مسائل را آدم میبیند و به امام حسین(ع) گفتند که تو را میشناسیم و تو را میکشیم در حالی که میدانیم پدر تو بهترین است و مادر تو بهترین است و سبط نبی هستی. اینها که صراحتهای تاریخ است. لذا یک افرادی آن موقع میگفت که «سَمِعْنا وَ عَصَيْنا» (بقره/ 93) شنیدم و فهمیدیم و عصیان میکنیم و لجبازی میکنیم. ما میدانیم که راه تو درست است ولی راه درست تو را نمیرویم. اینکه میگوید حضرت با آن شمشیر آختهی خود میآیند برای این جور افراد هست. برای کسانی است که میدانم درست چه هست و برای اینکه میخواهم نظام سلطهی من باشد و تو نباشی، این کار را انجام میدهم. لذا دانستن با حجت خدا که بیاید، تأثیری ندارد. «يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ» (بقره/ 146) مگر پیغمبر را علمای یهود نمیشناختند؟ بچههای آنها را میشناختند اما «لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ» کتمان حق میکردند و میدیدند که آن دستگاه خود و آن قدرت خود آنها به هم میریزد لذا میدانستند و حتی شقاوت اخروی خود آنها هم میدانستند که در مخالفت با پیغمبر است اما باز هم ایستادند. این هم نوهی همان پیغمبر است و این هم سبط همان پیغمبر است و این هم همان حرف را میخواهد بزند و مقابل ظلم میخواهد بایستد و ظلم برای نگهداری خود تمام چیزها را رد خواهد کرد و به جنگ حضرت حجت میروند. اینکه میگوییم حضرت میجنگد از این جهت است وگرنه هدایت حضرت چگونه است، به روایت میرسیم. حضرت عقول مردم را کامل میکنند. آن دست باکفایت حضرت و مثل «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم» (فتح/ 10) قدرت حضرت و اینکه هدایت حضرت به چه شکلی اتفاق میافتد و اصلاً به شمشیر نیست. هدایت حضرت به آن گویش و عاقل کردن مردم است. آن دست بر سر مؤمنین میکشد نه اینکه دانه دانه دستی باشد، حضرت عقلها را کامل میکند و هدایت رخ میدهد. هر چه در زمان آخرالزمان هست ما در گذشته آدرس آن را داشتیم. پیغمبر آمدند و از یک عرب جاهلی که خود ایشان آن دوران ما قبل پیغمبر را دوران جاهلیت اسم گذاشتند، در بیست و سه سال ببینید از حیث فرهنگی چه ساختند یعنی بالا بردن سطح عقل و شعور باعث میشود که دین اصلاً پذیرش شود. مردم جویای دین شوند و اصلاً پیغمبر را دنبال کنند. لذا کمبود عقل خیلی وحشتناکتر از کمبود دین است یعنی وقتی عقل بالا برود به هر صورتی دیگر تبلیغ نیاز ندارد و همه تلاش میکنند و دنبال این مسئله میروند. جنود عقل و جهل و در کتابهای ما نگاه کنید عقل و جهل کنار هم گذاشته میشود و آن ارزشی که دین به عقل میدهد و اصلاً بر پایهی عقل استوار میشود یعنی باید عقل داشته باشی و باید این سطح شعور بالا برود. پیغمبر این کار را با مردم کرد. در هر جامعهای دین اسلام وارد شد که سطح شعور و فهم و عقل بالاتر باشد و توجه به شهوت در مقابل عقل کمتر باشد، پذیرش دین آنجا راحتتر است و هر جایی که طغیان وجود داشته باشد «كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى» (علق/ 6) «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» (علق/ 7) وقتی طغیان وجود داشته باشد، آن استغناهای این طوری وجود داشته باشد آن وقت سر سپردن به دین اتفاق نمیافتد. حالا این جهل یک وقت به مال اتفاق میافتد. زیاد میشود و حال و هوای او را عوض میکند و به خوردن زیاد که غذا میخورد، فکر او کار نمیکند. خوردن زیاد آدم را خفه میکند. حضرت میآید و عقلها را کامل میکند. به واسطهی آمدن او و این کامل کردن عقلها حسد رخت برمیبندد. اینکه حسود نباش را من به زور بخواهم به یکی بگویم و یا اینکه نگاه کند و بگوید که خدا که رزاق است و اصلاً این جوری برای او تبیین شود و خدا همان که به او داده است میتواند به من هم بدهد. خدایا به او بیشتر بده و برای او دعا کند برای خود او هم هست و دیگر جایی برای حسد نمیماند. لازم نیست که به زور به او بگویی که حسد نداشته باش. این کافی است که آن آدم عقل او طوری برسد که شکر کند از آن کسی که به او نعمت رسیده است. فقط دنبال این باشد که بگوید که خدایا چه طوری تو را شکر کنم. «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري» (طه/ 14) خود او مشتاق نماز میشود. اتفاقی که در زمان حضرت میافتد این است که سطح عقول بالا میرود و وحشیگری جمع میشود. تاریخ را ورق بزنیم کدام ورق تاریخ است که خون از آن نریزد و چندین میلیون آدم در جنگ جهانی اول و دوم و یمن را نگاه کنید که از بین رفتند. آن بحث وحشیگری از بین آدمها جمع میشوند. خیلی از اینها حتی برای ما نقل نشده است و در تاریخ گم شده است. حضرت از همه انتقام آن مظلومها را خواهد گرفت. جمیع بدعتهای روی زمین جمع میشود. همهی آنچه که در مقابل خدا است و در مقابل خداپرستی است جمع میشود. از اوضاع فراعنه و متکبرین عالم، شعار فاجرین و علامات مشرکین از عالم جمع میشود. اعمال و حالات و صفات جمیع آلات محرمه از لهو و لعب و قمار و اسباب طرب به جمیع اقسام آن جمع میشود. فرح، فرح واقعی و شادی مؤمنین شادی واقعی میشود. جنبهی حیوانی انسان به اندازهی حیوانیت آن و جنبهی انسانی آن به اندازهی انسانی آن اهمیت داده میشود. دغدغههای من چه قدر برای آدم بودن من است. حیوانیت من بیشتر مهم است و یا انسانیت من بیشتر مهم است. الان جنبهی دغدغههای ما و راهکارهایی که میدهیم در کتاب موفقیت بخواهی بخری، چه قدر درصد کتاب موفقیت جنبهی حیوانیت و جسمی انسان است و چند درصد جنبهی الهی آن است و جنبهی روحانیت آن است. در تئوریسینهای عالم کسانی که دارند اختراعات را انجام میدهند، چه قدر به روح و روان انسان و چه قدر به آن جنبهی الهی انسان توجه دارند و چه قدر به جنبهی مادی. کلمهی پیشرفت را میگوییم اصلاً پیش فرض ما جنبهی مادی انسان میشود و چه قدر با انسان کامل تفاوت داریم. انسان کامل میآید و تمام رذائل اخلاقی قلع و غم میشوند. باز دارد که حکام عرف حضرت با حکام شرع او یکی میشود. یعنی این جوری نیست که ما یک مرجع تقلید سوا داشته باشیم و یک حاکمین سوایی برای امور اجتماعی مردم داشته باشیم. همهی شئون دینی پیدا میشود. یعنی همان کسی که حکم شرع را میگوید همان حکام عرفی هستند و مسائل مربوط به زندگی عادی و اجتماعی مردم را دارد و همه در یک مسئله میشوند. در جواب کسانی که قائل به جدایی دین از سیاست هستند و آن سکولارهایی که میگویند در زمان حجت، همهی آنها یکی میشود. حکام عرف و حکام شرع یک نفر هستند و همه در یک قالب میآیند و همه به فلاح اصلی میرسند. قاتلین دشمنان اهل بیت از قاتلین کربلا، از قاتلین بنی عباس و قاتلین بنی امیه، آنهایی که حضرات اهل بیت را به شهادت رساندند و ظلم کردند همه به سزای اعمال خود میرسند. از کسانی که برمیگردند و باید پاسخگو باشند آنها هستند. مؤمنین در زمان ظهور طوری بینیاز میشوند به واسطهی اینکه تمام احکام شرعی رعایت میشود. یعنی تمام زکات دهندهها زکات خود را میدهند و همهی خمس دهندهها که خمس خود را میدهند که میگوید کسانی به جایی میرسند که التماس میکنند که بیایید این زکات را از ما بگیرید و پشت در خانهی بعضی از افراد میآیند که احساس میکنند که فقیر هستند، میگویند بیایید این زکات را بگیرید و میگوید که نه من میدانم که مستحق زکات نیستم و به اندازهای که به من رسیده است، دارم. میگوید یکی از استیصالهای مردم در زمان حضرت حجت این است که زکات را چه کنیم. یعنی فقیری پیدا نمیشود و شهر به شهر دنبال آن میگردند که یک کسی را پیدا کنند. همین مسائل شرعی ما خمس و زکات دارد اجرا میشود. قاعدهی اسلام پیدا میشود. دزدی انجام نمیشود، اختلاس انجام نمیشود و این امکان از آنها برداشته میشود. لذا بعضاً ما را متهم میکنند و این روایات را که میخوانیم، میگویند که شما با خیال زندگی میکنید. بشر نمیتواند این طور باشد. در حالی که ما به آنها میگوییم که بیست و سه سال پیغمبر را و آن صعود و شتاب پیغمبر را ببینید که از کجا به کجا رساند و اگر به سلسلهی امامت به روش پیغمبر این بیست و سه سال ادامه پیدا میکرد، چه میشد. این مسئلهای که حضرات اهل بیت(ع) را به عنوان عالم دین هم نمیشناختند. در مورد امام حسین(ع) هست که نه به عنوان امام به جای خود، عالم دین هم نمیشناختند و به کسی دیگر به عنوان عالم مراجعه میکردند. در عرض بقیهی علما هم بعضاً توهینهایی هست و در بحار دارد. در روضهها ما یک روضهی کربلا میخوانیم و یک روضهای که امیرالمؤمنان در کوچه برود و جواب سلام او را ندهند. این روضه است و دل میشکند. طرف از حضرت بیاید و سؤال کند که موهای من چند تا است. انسان کامل امیرالمؤمنین باشد و در مورد حضرت حجت هم این جور آدمها هستند. گفتم آن شمشیر که دیگر بحث فهم نیست. وجود تو دارد به بقیه صدمه میزند. اسم ایشان حضرت حجت است و اگر کسی مخالفت میکند شک ندارد. طرف دیگری نیست که بگوید که خب این حق است و این حق است. میگویم که من میدانم که این غذا برای من ضرر دارد ولی هوس دارم و میل دارم و از آن نمیگذرم. با اینکه میدانم که این مسئله ضرر دارد. به دوستان پیشنهاد میکنم که این کتاب «العبقری الحسان» را ببینند که خیلی از این نکات زیبا دارد. آیت الله آقا شیخ علی اکبر نهاوندی این را تألیف کرده است و نه جلد است. البته روایات مختلفی در آن هست و کسانی که اهل سند هستند میدانند که کدام مستند است. همهی آن راجع به امام زمان(ع) است. از ولادت حضرت دارد و این نوید دادن و به بشارت دادن به ولادت حضرت که چه قدر حضرت به شادی در پیامبران گذشته بیان میکند و نه فقط برای پیامبر اسلام که روایاتی را نقل میکند که چه قدر نوید به آمدن مهدی فاطمه دادند و آن زمانهایی که انبیا خستگی میگرفتند و ناراحت میشدند و وقتی که ناامید از جامعه میدیدند که هر کاری که میکنند، خدا به آنها نوید میداده است که کسی در آخرالزمان میآید که تمام زحمات شما را او به آن نتیجه میرساند و بدانید شما همه مقدم بر حکومت جهانی مهدی فاطمه هستید. لذا دل اینها روشن میشد و کار خود را نتیجهدار میدیدند. وگرنه اینکه آدم ببیند آن زحماتی که حضرت نوح نهصد و پنجاه سال زحمت بکشد و انبیای دیگر چه طور شهید شدند و چه طور زحمت و سختی کشیدند ولی همین که ببینند ما یک امید به نام حضرت مهدی داریم، بیاید و دنیا گلستان خواهد شد و عقول مردم کامل شده بود و هدف از هستی که «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» (ذاریات/ 56) بندگی واقعی خدا اتفاق میافتد و مردم نزدیک خدا میشوند. سمت خدا میروند و نزدیک خدا میشوند. قلوب مؤمنین آکندهی از خدا خواهد شد. این قلب را با عاشقی، خداپرست میکند و به واسطهی آن واسط فیضی که دارد. چه قدر آدمها کیف میکنیم. امروز تکلیف داریم که انبیای چند هزار سال پیش با نام مهدی فاطمه به قول ما انگیزه برای ادامه دادن مسیر میگرفتند. برگی از درخت نمیافتد الا به اجازهی مهدی فاطمه که نگاه او به دنیا همین الان حاکم است. نمیتوانیم العیاذبالله بگوییم که حضرت دست بسته است. الان هم حاکم است و میبیند. همان طور که ما در حرم امامها میرویم «یرون مقامی و یسمعمون کلامی» حضرت دارد نظاره میکند و قدم به قدم در این دنیا، حرفی که میزنی و چشم تو طرفی که میگردد و عملی که میکند اگر در مسیر سربازی او باشد، آیا از حضرت پنهان میماند. جایزههای جایزهی خود آن است. دنبال جایزه به این معنا بودند یک مسئله است ولی اشتیاق اینکه دارد میبیند. پدر آدم وقتی که میبیند که آدم یک کاری میکند و استاد میبیند که بالا سر امتحان که برای من پیش آمده است. وقتی سؤالی را داشتم درست مینوشتم و معلم و مراقب من از بالای سر من رد میشد و میدید که من سؤال را درست نوشتم و هم من میدیدم که او چه رضایتی دارد و لبخندی دارد و رد میشد و گاهی هم یک دستی روی شانهی من میکشید. مشقهای خود را در این دنیا درست بنویسیم. ممکن است که امتحان یک روز دیگر باشد ولی امروز دل خود را پاک کن و جای عشق مهدی فاطمه باشد و امروز انجام وظیفه کن و انجام واجبات و ترک محرمات کن که اصلیترین وظایف ما است. اینکه فرهنگ مهدوی را سوق بدهیم و مردم را جهتدار کنیم. از آتش دوری از امام دور کنیم. یکی از بزرگترین آتشها و بدبختیها دوری از امام است. اگر میخواهیم او را دور کنیم باید او را به امام نزدیک کنیم. مهدی فاطمه دل ما خیلی تنگ برای شما است و خیلی تو را دوست داریم و اگر اشتباه میکنیم و خطا میکنیم، خود شما نادیده بگیرید. خدا آقای مجتهدی را رحمت کند که یک وقت میگفت که یک روایتی داریم که دو روز در هفته اعمال ما به دست حضرت حجت میرسد که دوشنبه و پنج شنبه است. آقای مجتهدی یک وقت برای ما این جوری مثال میزد که میگفت پروندهی بعضیها را حضرت میبیند و سر خود را تکان میدهد و آفرین میگوید. پروندهی بعضیها را کنار میگذارد و میگوید بعداً برای شما استغفار میکنم. یا ایها العزیز ما است و این آخر خواستهی ما است زندگی ما یک جوری باشد و تصمیم بگیریم چون میدانیم که آقای ما، ما را میبیند. آقا جان کج نرویم و آن طور که تو دوست داری زندگی کنیم. یک مدت کوتاهی در مسافرت دنیا قرار است که زیر نظر شما یک سری وظایف را انجام بدهیم، حواس ما پرت نشود. این قدر حواس ما به زرق و برق کنارهها پرت شود که اصل جاده را یاد شما برود. خدا برای شما امام قرار داده است و امام برای شما حکم قرار داده است و روش زندگی قرار داده است. اگر روش زندگی شما یک جوری بود که با لبخند حضرت از دنیا رفتی، اگر سبک زندگی شما یک جوری بود که تمام نگرانی شما این بود که آقا برای تو کار کردم، زندگی ما این جوری بود. یک غلامی اباعبدالله دارد که در آن لحظههای آخر آن غلام، حضرت بالای سر او میآید و خاک و خونها را از روی صورت غلام میبرد و نگاه او که به چهرهی حضرت میافتد، میگوید آقا درست وفا کردم و همهی کارهای من درست بود؟ همهی نگرانی او همین است. درست سربازی کردم؟ اصلاً نه حرفی از بهشت است و فقط حرف این است که من عاشق تو بودم و عاشق این بودم که برای تو باشم. درست شد یا نه. کار درست شد. نگرانی آدم این جوری باشد، برده است.
به این معنا که یک ـ باید از مسئولیت خود شناخت داشته باشم. بدانم که حضرت از من چه میخواهد و در چه زمینهای باید کار کنم و بدانم که آن زمینهای که وظیفهی من هست باید آن را درست انجام بدهم. گاهی من میدانم که تکلیف چه هست ولی یک چیزهایی مانع تکلیف پیش میآید که شخصی با اباعبدالله به نام طرماح است و یک مسیر زیادی هم هست و تا نزدیکیهای کربلا هم میآید. آقا میگوید که صبر کنید که من این غذا و آذوقه را برسانم، برگردم. میرساند و برمیگردد و جریان کربلا دیگر گذشته بوده است. در مورد حضرت حجت این روایت را داریم. دارد که حضرت وقتی ظهور میکنند، آنهایی که جمع دور حضرت میشوند و یقین دارند که حضرت حجت هست، حضرت به آنها میگوید که بیایید برویم و حرکت کنیم و هیچ آذوقهای با خود برندارید. بعضیها این جور میگویند که آیا او قرار است که ما را به کشتن بدهد، این برای ما نیست. چون پیش فرض ذهنی آنها هم این است که انسان باید غذا بخورد و درست هم هست و دروغ نمیگویند که آدم باید غذا بخورد اما وقت که به او اعتماد کردی، حضرت میگوید که برای راه طولانی میخواهیم برویم و هیچ آذوقهای برندارید. خلاصه یک سری افراد آنجا دل آنها میلرزد و آنهایی که با امام زمان هستند. همین خدایی که به ما میگوید که در مسیر من بیایید و فکر آذوقه نباشید و فرزندآوری داشته باشید و ازدواج داشته باشید و از فکر آن این جوری نترسید. با این ترس و لرز جلو نروید. خداوند رزاق است و من رزق او را میدهم. من نگاه کنم که چه قدر به خدا اعتماد دارم. همین مسئله در مورد امام حسین(ع) هم هست. همین مسئله در مورد حضرت حجت هم هست. بعد به آن منزلگاه میرسند و حضرت به کرامت خود برای همه غذا میآورد که این در مورد حضرت مریم هم بوده است و آوردن غذا چیز عجیبی نیست و دیگر که حضرت حجت از تمام خلایق بالاتر است. آن دغدغهی قلب من گاهی در حضور حضرت حجت، غذای من میشود. بدانم که آنها واسطهی رزق ما هستند و سبب متصل ارض و سما هستند. اگر امروز یا در زمان ظهور حضرت سربازی کنم، او فراموش نمیکند و نسیان خاصیت من است و او سرباز خود را فراموش نمیکند. توجه من به رزق خود من خیلی کمتر است تا توجه او نسبت به رزق من. خدا رزاق است و او سبب رزق الهی است و دست با کفایت الهی است. لذا بهانهی رزق و بهانهی سلامت و هر بهانهای مسموع در مسیر حضرت حجت نیست و آن کسی که غصهی این را و این اعتماد را به خدا ندارد که در این مسیر نیست، حضرت حجت هم بیاید خیلی اتفاقی هم نمیافتد مگر اینکه روی خود کار کنیم. انشاءالله حضرت که بیایند و آن عقول که کامل شود این اعتماد و توکل به خدا کامل میشود. این مسئله نسبت به خدا کامل میشود. حالا از آنور قصهی رجل صابونی که خیلی قصهی معروفی است که یک نفر خیلی دوست داشت که حضرت را ببیند و یکی از وکلای حضرت اجازه پیدا کرد که او را خدمت حضرت بیاورد. حضرت فرموده بودند که فلانی را بیاورید. در یک مسیری او را آوردند و یک جایی یک آبی بود و باید از روی آب رد میشدند. دست این شخص را گرفت و قدم زنان از روی آب رد شدند. وسط راه که داشتند میرفتند باران گرفت. این طرف هم صابون ساز بود و یک دفعه در ذهن او آمد که این صابونها که روی پشت بام خانهی من است که الان باران میزند و همه از ناودان بیرون میآید و همه از بین میرود. همان جور شد که در آب رفت و آن شخص دست او را گرفت و گفت چه شد؟ گفت یک چنین اتفاقی افتاد. پشت خیمهی حضرت رسید و حضرت فرمود که «ردوه فانه رجل صابونی» فکر او به صابون است و دارد میآید که ما را ببیند و میخواهم بگویم که دنیا قابلیت رهزن بودند در مقابل حضرت حجت را دارد. دنیا قابلیت رهزن بودن در مقابل خدا را هم دارد. امام حسین(ع) فرمود که «الناس عبید الدنیا» اصلاً عبد و عبید در مورد خدا به کار میرود یعنی میشود عبودیت در مقابل خدا به عبودیت در مقابل دنیا برسد. میشود جذابیت مسیری که چند قدم داری به حضرت حجت برسی که آرزوی در دل تو است، میشود با یک تغییر و یک امتحان، کارنامهی او این طوری شود. باید به خدا بگوییم که امتحان سخت نگیر. یا امام زمان همین قدر بگذار که ادعاهای ما بماند و همین قدر ما تو را دوست داریم و ما را امتحان نکن و همین قدر سرباز تو بمانیم. میشود سربازی را تقویت کرد، اگر از دل خود غیر او را دور ریختی و اگر دل خود را جای او قرار دادی و اگر در وصل کردن دیگران به او کوشش کردی. یکی از جاهای مهمی که ما در مورد وظایف کسی که منتظر است داریم، جلب کردن نسبت به امام زمان است. افراد را در مسیر بیاورند و بستر را آماده کنند و امر به معروف و نهی از منکر اینکه تکلیف پایندهای تا زمان ظهور حضرت حجت است، همین بستر را آماده کنند و قرار است که بر چشم ما قدم بردارد و چشم هم باید پاک باشد. قرار است که من وقف امام زمان خود باشم. همین الان اگر حضرت حجت بیاید و به من بگوید که فلان وظیفه را داری، قبول میکنم یا نه؟ همهی ما میگوییم که رد خور ندارد و قبول میکنیم ولی سر بزنگاه نوعاً مردود هستیم. ادعای آدم زیاد میشود و خدای نکرده ادعا نکنیم ولی عاشق انجام وظیفه باشیم. حضرت حجت وقتی بیایند مظلومی در عالم نمیماند. میفرمایند چنان امنیتی رخ میدهد که بین شهرهای عراق که چند تا را نام میبرد، زنان با کوله باری از طبق اینور و آنور میروند بدون اینکه احساس ناامنی کنند و امنیت کامل برخوردار است. یعنی اصلاً حرص جمع آوری میشود و حرصی که بین دل مردم هست و حسرتی که به مال دیگران دارند، حرام را ناخوردنی میبینند. مثل اینکه من را ببینید که هوس به سنگ خوردن هیچ وقت پیدا نمیکنم، مال حرام و مال مردم را میبیند، اصلاً هوسی در او رخ نمیدهد. نه اینکه حضرت بخواهند به زور چنین کاری کنند امروز هم همین است. شما در خانهی خود آیا موبایل خود را قایم میکنید که بچهی من ندزدد یا فرش خانهی خود را قایم میکنید که بچهی من ندزدد؟ این اتفاق نمیافتد. میخواهم بگویم که امنیت است و مردم مثل یک خانواده میشوند و اعتمادها این طوری میشود و اعتمادها به امام این طوری میشود و لذا وجوهات شرعی خود را این جوری نسبت به آن عمل میکنند. همهی مردم مثل آنکه زمان امام صادق(ع) فرمود که مسلمان تنوری که معروف است که به مکه آمد و حضرت به او گفت که به تنور برو. آن فرد خراسانی آمده بود و گفت که برای شما یار زیاد است. گفت که نه یار زیاد نیست. یک نفر از در آمد و حضرت به او گفت که به درون تنور برو. در تنور رفت. گفت این آقا سوخت. گفت بلند شو که برویم ببینیم. من نگهدار آن هستم و همهی عالم به دست امام است. اگر اعتماد ما به امام زمان خود زیاد شد و او را حاضر و ناظر دیدیم و فقط در مورد ظهور یک پله فاصله دیدیم و ظهور او را قریب دیدیم، یعنی پشت در است. قریب به معنی نزدیکی زمانی نمیگویند، میگوید بدان که نزدیک به من هستی و پشت در هستی و آگاه است و صدای تو را میشنود. این قدر به تو نزدیک است. اگر این طور دیدی اعمال و رفتار تو و آمادگی خود را، اینکه ما لباس خود را صاف میکنیم و آماده میشویم، این صاف شدن قلب و لباس و درون و بیرون ما خیلی زود اتفاق میافتد.
شریعتی: خدا قیصر امین پور را رحمت کند که گفت:
روزهای خوب که در راهید ای جادههای گم شده در مه از پشت لحظهها به در آیید
ای روز آفتابی ای مثل چشمهای خدا آبی ای روز آمدن ای مثل روز آمدنت روشن
این روزها که میگذرد هر روز در انتظار حادثهای هستم اما با من بگو که آیا من نیز در روزگار آمدنت هستم.
انشاءالله در روزگار آمدن حضرت باشیم.
حجت الاسلام سعیدی: خدایا تو را به آبروی امیرالمؤمنین و تو را به آبروی حضرت زهرا(س) آنی و کمتر از آنی ما را خود ما وا مگذار و خدایا از ادامهی غیبت حضرت حجت صرفنظر کن. خدایا رفتگان ما، آنهایی که دست آنها از زندگی کوتاه است همین الان به برکت این روایاتی که خواندیم، بهرهای از این گفتار و نام حضرت حجت به آنها برسان که دلهای آنها هم شاد شود و خدایا ما را از سربازان واقعی حضرت قرار بده.
شریعتی: خیلی ممنون از توجه عزیزانی که امروز با ما همراه بودند. حسن ختام برنامههای بهاری ما تلاوت آیات نورانی کلام وحی هست. امروز صفحهی 119 قرآن کریم را با احترام و افتخار و انشاءالله توأم با تأمل و تدبر تلاوت میکنیم تا فردا که به شما سلامی دوباره خواهیم کرد.