شریعتی: خیلی خوب. امروز هم با احترام و افتخار همراه شما هستیم و در کنار شما. با حدیث قدسی آغاز میکنیم مثل همیشه و حسن مطلع فرمایشات حاج آقای عابدینی خواهد بود.
حجت الاسلام عابدینی: «بسم الله الرحمن الرحیم اللّهمّ كن لوليّك الحجّة بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه في هَذه السّاعة و في كلّ ساعة وليّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دليلًا و عيناً حتّى تسكنه أرضك طوعاً و تمتّعه فيها طويلا» انشاءالله خدای سبحان به برکت این حضور مردم نعمتش را بر این کشور افزون کند و تعبیری که وعده داده خدای سبحان که وقتی در سختیها مردم به صورت اجتماعی صبر پیشه میکنند نعمتش را نازل بکند و رحمتش را و فتحش را نازل بکند، انشاءالله با این صبوریای که مردم ما کردند و تحمل سختیهایی که در این دورانهای مختلف چه به واسطهی آن دشمنی و کینهای که دشمنان ما در تحریمها به خرج دادند و چه به واسطهی اینکه گاهی کوتاهیهایی شده باشد، همهی اینها مردم صبر کردند و صبوری کردند و باز هم پای آن اقتدار کشورشان ایستادهاند، انشاءالله خدا رحمتش را نازل بکند. ما به این رئیسجمهور جدید جناب آقای رئیسی عزیز هم تبریک عرض میکنیم و امیدواریم همانطوری که در روایات ما وارد شده حاکم باید مثل یک پدر مهربان نسبت به خانواده باشد، این خصوصیت شرح صدر و رحمت و آن والد بودن، پدر بودن را نسبت به همهی کسانی که در این کشور، چه آن کسانی که رأی دادند و چه آن کسانی که رأی نداند، چه آن کسانی که به ایشان رأی دادند، چه به آن کسانی که به افراد دیگری رأی دادند و حتی چه نسبت به آن کسانی که آمدند و رأی را یا رأی سفیدی دادند یا رأی را به صورت یک نظر یک چیزی داشتند و نوشتند. اعتراضاً حتی اگر که رأیشان را اینگونه دادند، همهی اینها افراد این کشور هستند. باید سعی کنیم یک ارزیابی خوبی از آن کسانی هم که شرکت کردند و رأیشان به صورت رأی باطله یا رأی سفید محسوب شده داشته باشیم که حرف اینها هم چی بوده که حرف آنها هم شنیده شود و دغدغه آنها هم به عنوان کسانی که در این کشور هستند دیده شود و آنها هم کسانی هستند که معلوم است برای کشور انقدر ارزش قائل بودهاند که آمدهاند شرکت کردهاند ما بالاخره اعتراضهایی هم داشتهاند. انشاءالله گوش شنوای بهتری در مسئولین ما برای این مردم خوب که استقامت داشتند، صبوری کردند، تحمل کردند. هر جا بوده سنگ تمام گذاشتهاند. یعنی واقعاً از جانب مردم هر چه که بوده و آنچه که لازم بوده محقق شده است. همیشه اگر کوتاهی بوده است از جانب مسئولین ما بوده است. از این به بعد هم همینطور باید باشد. مسئولین ما حواسشان باید باشد که قدر این مردم خوب را بدانیم. به تعبیری که موسی کلیم (ع) هم دارد که وقتی پیش فرعون رفت به فرعون گفت که این مردم را به من بسپر. من رسول امین هستم. اینها را به من بسپر. من رسول امین هستم. وقتی میگوید من رسول امین هستم یعنی مردم امانات الهی هستند. این امانت را به رسول امین بسپر که بتواند امانتداری بکند. لذا از خدای سبحان میخواهیم که مسئولینی که میخواهند بیایند رسول امین باشند و مردم را امانت الهی ببینند و در حفظ امانت حواسشان باشد که در روایت دارد که مسئولی که در روز قیامت حاضر میشود دستهای او بسته است. بر لبه جهنم قرار گرفته است. اگر به عدالت رفتار کرده بود، عبور میکند و دستش باز میشود. دقت کنید. مردم دیگر اساسشان این نیست که دستشان بسته باشد و بر لبهی جهنم باشند اما مسئول چون امانت را دستش سپردند، ابتدا این است که دستش بسته است و بر لبهی جهنم است مگر به عدالت رفتار کرده باشد تا دست او باز بشود. در عین اینکه آن حاکمیت یک باب عظیمی از خدمت است و رحمت و رأفت الهی است و یک کانال وجودی است که مجرای وجود حق قرار میگیرد در اجرای عدالت ولی در عین حال کار بسیار سخت است. لذا کسی که در معرض حاکمیت قرار میگیرد به خصوص قوهی مجریه که با هشتاد و پنج میلیون حدوداً جمعیت این باید حق اینها را ادا بکند، بیتالمالی در دست او هست، قوانینی در دست او هست، نظام اجرایی در دست او هست که باید حق اینها را استیفا بکند و هر چیزی را در جای خودش قرار بدهد و در عین حال کار چون خیلی وسیع است ممکن است یک ریخت و پاشهایی صورت بگیرد لذا باید کمال مراقبه را داشته باشد که به عدالت رفتار شود و حق مظلوم استیفا شود و مردمی که انقدر خوب هستند، صبوری کردند، به اینها در حقیقت واقعاً رسیدگی شود. انشاءالله خدا از دوستانی که قبل از این بودند اگر جایی کار خوبی کردند از آنها بپذیرند. اگر یک موقعی کوتاهی بوده خدا از آنها بگذرد و با مغفرت خودش، رحمت خودش برخورد بکند و خود مسئولین هم که سابق از این بودند یک نگاهی بکنند که اگر کوتاهی بوده واقعاً در معرض مردم بیایند به اصطلاح تقاضای جبران بکنند و الّا با این رفتن اینطوری دست بستهی انسان را بر لبهی آتش قرار داشتند. و کسانی که جدید انتخاب شدند. با این مراقبه که هر لحظه ممکن است که سقوط در جهنم باشد در عینی که دارد در حقیقت تجلی اسم الهی آن حکم عدل است. حکم عدل است. یعنی میخواهد حاکمیتی که با عدالت باشد را، این مجرا را تجلی بدهد با همان تعبیری هم که روایت دارد «کالوالد الرحیم» مثل یک پدر مهربان برای امت باشد. انشاءالله این دلسوزی را با تمام وجودمان لمس کنیم. ما ببینیم. مردم اگر که دلسوزی را با تمام وجودشان از مسئولین ببینند حتی اگر امکان خدمت کامل نباشد به لحاظ محذوراتی که ممکن است باشد اما مهربانی را ببینند، آن دلسوزی را ببینند، آن تلاش را ببینند، مردم کریم هستند. همین مقدار را میپذیرند. تحملشان بالاتر میرود. اما اگر از روحیهی مسئولین نعوذ بالله استکبار ببینند، اوج ببینند، یک طائفه و طبقهی ممتاز بخواهد ببینند اگر اینطور باشد برای مردم تحمل سختتر میشود.
شریعتی: ما دو معیار از شما یاد گرفتیم که حالا این را هم بگویم و انشاءالله وارد بحث شویم. یک رسول امین بود برای دولتمردان و یکی حفیظ علیم. در قصهی حضرت یوسف که انشاءالله این اتفاق بیفتد که این عیار دولتمردان ما انشاءالله باشد و انشاءالله روزهای خوشی و روشنی در انتظار این مرز و بوم. خیلی از شما ممنون و متشکرم. حدیث قدسی را بفرمایید با دل و جان بشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: در این حدیث قدسی که جابر نقل میکند: «قال اوحی الله تعالی الی موسی اتحب ان اسکن معک بیتک؟» خدا میفرماید: موسی دوست داری بیایم همخانهی تو باشم؟ بیایم در خانهی تو ساکن شوم؟ این سؤال خدای سبحان است به موسی خطاب میکند. «فخر لله ساجدا» موسی سر به سجده گذاشت. آنچنان بیتاب شد که... تعبیر مثل اینکه میماند که بگوید سبحان الله سبحان الله. خدایا من کجا، سکونت شما در بیت من کجا؟ «ثم قال فکیف یا رب تسکن معی فی بیتی» چطور ممکن است؟! حقیقت وجودی که نامتناهی عامل وجود فاعلیت محض است. من بیچاره. «این التراب و رب الارباب یا رب کیف تسکن فی بیتی فقال یا موسی اما علمت؟» نمیدونی «انی جلیس من ذکرنی» اگر کسی یاد من بکند من همنشین او هستم. با او مینشینم همانجایی که او نشسته است. با او راه میروم همانجایی که او راه میرود. با او در حقیقت حرف میزنم همانجایی که دارد با من حرف میزند. «انی جلیس من ذکرنی و حیث ما التمسنی عبدی» اگر یک جا بنده من دارد برای من دعا میخواند و از من چیزی میخواهد. «وجدنی» من را آنجا مییابد. یعنی من هستم. در یک روایتی دارد که موسی (ع) سؤال میکند خدایا تو دور هستی تا به تو ندا کنم یا نزدیکی تا با تو نجوا کنم؟ همانجا خدای سبحان میفرماید: «موسی انا جلیس من جالسنی» الآن دوران چهل روز میقات موسوی است که حالا بالاخره ما هم در... میقات موسی کلیم در 30 روز ماه ذیقعده بوده و 10 روز ماه ذیحجه است و الآن در دوران آن اربعین موسوی هستیم و لذا دوستان به خصوص مراقبات آن را داشته باشند نماز یکشنبه ماه ذیقعده که هفتهی پس خواندم، تکرارش هم مانعی ندارد که انشاءالله فردا است. این روایت شریف در همینجا مختصر که بتوانیم به بحث آن هم بیشتر برسیم.
شریعتی: بسیار خب. خیلی از ممنون و متشکر هستم. سلام علی موسی و هارون.
حجت الاسلام عابدینی: عرض سلام و ادب میکنیم خدمت حضرت موسی و هارون علی نبینا و آله و علیه السلام. و از آنها اجاره میگیریم که واقعاً به ما اذن بدهند که وارد بحث سرگذشت این دو نبی بزرگوار و قومشان بشویم. بحث ما رسید تا اینجایی که موسی کلیم با قومش به سمت دریا حرکت کردند به دریا رسیدند. از طرف دیگری فرعونیان هم حرکت کردند با یک فاصلهای پیش قراولهایشان زودتر، با فرماندهی هامان، بقیه هم به فرماندهی خود فرعون، پشت سر اینها رسیدند. با 600 هزار مرد جنگی چون اینها یک بسیج کاملی کردند از تمام کشور و تمام نیروهای آماده و ذخیره را، از قبل هم یک تدارکی دیده بودند برای اینکه بعد از آن جریان آن عذابهایی که برای قوم فرعون آمده بودند موقعیتشان متزلزل شده بود و اینها میخواستند یک گوشمالی خوبی به بنیاسرائیل...
شریعتی: یعنی آنها آماده باش بودند.
حجت الاسلام عابدینی: آماده باش بودند. شاید اصلاً اینکه خدای سبحان به موسی هم خطاب کرد الآن بروید مال این بود که قبل از آن حملهی آنها یک حرکت پیشگیرانه شده باشد. بعضیها این احتمال را هم میدهند که این حرکتی که خدای سبحان به موسی وحی کرده است که الآن وقت حرکت است مال این بود که قرار بود آنها یک حرکت پیشگیرانه انجام بدهند، موسی کلیم یک حرکتی کرد که در حقیقت یک ضد حملهای بود به حملهای که قرار بود آنها انجام بدهند و محاسبات آنها با این نگاه به هم ریخت. با این جریان اینها در حرکتشان از تمام امکانات هم برای ترساندن بنیاسرائیل استفاده کردند. از جمله میگویند اینها وقتی حرکت میکردند خود آن سازمان رزمی که شما یک نیروی 600 هزار نفری را در نظر بگیرید که یک سازمان رزم عظیم و قوی را میطلبد. همه غرق لباسها و همه با اسبها و همه... بینید این سازمان رزمی چقدر... سازمان رزمی عظیمی است. گفتن 600 هزار تا ساده است. ما مثلاً در جنگمان وقتی که بسیج نیروها میشد، یک مقداری که میشد میگفت کنترل این خیلی... غذایی که برای این باید آماده بکنند، سازمانی که برای این باید ببینند، جایی که برای اینها باید دیده شود. خیلی امکانات میخواهد. مرکبشان. یا یک چنین وضعی. آن وقت اینها از ساز و دهلها و شیپورها و طبلهای چیزی هم استفاده کردند که صدای اینکه وقتی میپیچید به خصوص وقتی که به بنیاسرائیل نزدیک شده بودند خیلی ترس ایجاد میکرد. در آنها ایجاد شجاعت میکرد و در اینها ایجاد ترس میکرد که همیشه این لشکر برای اینکه تجهیز شود، شجاعتش تحریک شود، هیجانش بیشتر شود، از انواع این صداها برای تهییج روحیهی خود لشکر و تخریب روحیهی مقابل. حالا این مقابلشان زن و بچه هستند و مردم عادی هستند و بالاخره وقتی این صداها اینطوری میپیچد، آن هم با این مرکبها و تجهیزات لباسهای فولادینی که اینها به تن کرده بودند، ذرهها و کلاهها، خلاصه دیدن صحنه از یک طرف دریا، از یک طرف این لشکر با همهی تصمیمات و امکانات و اینها خلاصه خیلی روحیههای جریان قوم موسی به هم ریخته بود. غر زدنها را هم که عرض کردیم. خدای سبحان میتوانست دریا را زودتر باز بکند به طوری که این ترس کمتر باشد. اما نه، وقتی دریا شکافته شد و به موسی امر شد که عصا را به دریا بزن، «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْر» وقتی بود که دیگر این اوج فشار ایجاد شده بود. یعنی اینها رسیده بودند و سازمان پیدا کرده بودند و مردم هم اینها را همه را خوب دیده بودند. این لشکر را، در کوه و کمر، این پیچیده شدن مارپیچ بودن این لشکر که همینطور داشت میآمد را که همان «إِنَّا لَمُدْرَكُون» که به موسی گفته بودند در این همهی این شرایط باید ما خودمان را کاملاً در آن فضا ببریم. آنجا بود که موسی کلیم امر شد که «اضْرِبْ بِعَصاكَ» به عصایت در حقیقت این را بزن ببر و بحر شکافته شد. حالا دریا شکافته شده، اینها میخواهند بروند. شکافته شدن دریا خودش یکی از بحثهای مهم است. چگون شکافته شد؟ قوم بنی اسرائیل 12 سبط بودند. فرزندان یعقوب دوازده تا بودند، هر کدامشان برای خودشان عشیره و قبیله و جمعیت زیادی بودند. شیاد بگوییم به طور متوسط 600 هزار تا را که از قوم موسی هم حدود 600 هزار تا در آمار تاریخی ذکر میشود که اینها هم بودند، تقسیم بر 12 کنیم تقریباً هر کدام 50 هزار تا میشوند. 50 هزار تا تقریباً به طور متوسط. حالا کم و زیاد داشته ولی به طور متوسط هر سبطی 50 هزار میشده است. 50 هزار نفر را اگر شما تصور کنید یک جایی دیده باشید، بخواهند حرکت کنند در حالی که پشت سرشان یک لشکری است که میخواهد اینها را تار و مار بکند، 600 هزار نفر چطوری حرکت میکنند. 600 هزار نفر قوم موسی هستند. از این طرف می دانند هر لحظه منتظر حملهی آنها هستند. قطعاً اگر یک راهی برای نجات باز شود مثل یک در میماند. باید هجوم بیاورند. لذا آنجا این سران اسباط به موسی گفتند که اینطور نمیشود که یک راه بشود. لذا 12 راه شد. 12 راه باز شد که اینها پخش شوند. که این سبیلها همهی اقوام وگرنه کدام قوم زودتر برود. دعوا میشد.
شریعتی: ضمن اینکه وقتی آن ستون اول میرود تا آخر که بخواهد از آنجا رد شود خیلی زمان زیاد میبرد.
حجت الاسلام عابدینی: بله. درست است که راه باز بود، پهن بود و مسیری هم که میخواستند عبور کنند حدوداً 15 کیلومتر مسیر عرض این بحر احمر (دریای سرخ) بوده که باید طی میکردند. مثلاً یک مسیر 15 کیلومتری به طور متوسط اگر که قرار باشد که طی بشود، جاده مثلاً مسیر راهوار باشد که بعد میگوید راهوار بوده، حدوداً سه ساعت طول میکشد که در هر ساعتی 5 کیلومتر در حالت آماده باش و ترس که میخواهند تندتر بروند میرفتند. به شرطی که جلویشان هم بسته نباشد و فشار نباشد. این 12 راهی که در بعضی از نقلها هم ذکر شده که 12 راه باز شد. به طوری بوده که مثلاً اگر تصور کنید هر راهی هم تنگ نبوده که یک نفر بخواهد برود. نه، هر راهی هم به طوری بوده که شاید مثلاً عدهای میتوانستند در کنار هم با هم حرکت بکنند و پشتسرشان که 50 هزار نفری که در هر راه میرفتند اینطور نبوده که فاصله خیلی زیاد شود. این هم ترسیم مسئله. بعد در آیاتی که میفرماید که وقتی که این دریا شکافته شد، تعبیر این است که این آبها مثل یک قطعههایی است که اینها بلند و مرتفع بودند. چون آب هم یک منطقهای از عمق را دارد که در جاهای مختلف عمق دریای سرخ را مختلف ذکر کردهاند که آن جلسهی اول کمی اشاره کردیم که اینها هر کدام که حالا من میخواهم آن را مختصر کنم. که تعبیری که در دعای سمات هم داریم تعبیر زیبایی است. «عَقَدْتَ مَاءَ الْبَحْرِ فِي قَلْبِ الْغَمْرِ كَالْحِجَارَة» این آب دریا در آنجایی که عمق عمیق بود، آب مثل سنگ بود. تعبیری که بعضیها خواستهاند استفاده کنند، حالا عمداً دارم استفاده را عرض میکنم. استفاده خواستند بکنند این است که میگویند مثل این بود که یخ زده باشد. دیوارههای این راهها که 12 راه بوده است، آب مثل دیوارههای یخزده بود به طوری که وقتی که اینها میدیدند برای رفتن آرامش ایجاد میشد چون اگر آبی بود که حالت لغزان داشت حتی اگر ایستاده باشد ببینند ایستاده است اما این آب دائم در حال لغزش و روی هم دیگر باشد ولی ایستاده باشد آدم دائم ترس این را دارد که به جای اینکه جلو را با آرامش برود، ترسش از دو طرف دیوارههای آب است که هر لحظه ممکن است فرو بریزد. این از یک طرف. از طرف دیگری فرعونیان بعد از اینکه بنیاسرائیل داشتند عبور میکردد، فرعونیان هم وقتی دیدند اینطوری است جرأت پیدا کردند که بروند. اگر آب به صورت آن حالت ترسناک و وحشتناک بود که روی هم هی میلغزید ولی فرو نمیآمد، آنها جرأت نمیکردند وارد شوند. اینکه بعضی استفاده کردند شاید استفادهی نابهجایی نباشد به خصوص از این فرازی که در دعای سمات هم آمده است.
شریعتی: مشابه آن چیزی که در زمستان مثلاً بهمن میآید یک جاده را میپوشاند، بعد بچههای راهداری میآیند این را میتراشند.
حجت الاسلام عابدینی: بله، باز میکنند شکاف ایجاد میشود. منتها این آب بوده است. در عین حال تونل نبوده است به طوری بالای آن را هم آب پوشیده باشد تونل آب باشد. چون «كَالطَّوْدِ الْعَظيم» دیده میشده است. یعنی دیوارهها، تعبیر قرآن این است «كَالطَّوْدِ الْعَظيم» قطعههای بلند، معلوم میشود که بالای آن باز بوده، این تعبیرات را آدم باید دقت بکند. از یک طرف پس تونل نبوده، از یک طرف این آب کالحجاره بوده، دیوارهها عظیم هم بوده است که شاید بشود تعبیر کرد که کأنه اینها مثل قطعات یخ شکل گرفتند که این ترسیم مسئله است که حرکت صورت گرفته تا اینها در این راههای 12گانه که گفتهاند اینها وقتی میخواستند حرکت بکنند، گفتند ما همدیگر را نمیبینیم شاید ان سبط از بین رفته باشد، نباشد. مثلاً همین هم... بعد بین اینها به گونهای بود که همدیگر را هم میدیدند. یعنی این راه با آن راه قابل رؤیت بودند. دیوارهها شفاف بوده است. این هم از روایاتی که استفاده میشود. از طرف دیگری کف دریا وقتی آب کنار میرود خیلی مرطوب است و حالت لزج دارد و به این راحتی خشک نمیشود. تعبیر قرآن این است که «فَاضْرِبْ لَهُمْ طَريقاً فِي الْبَحْرِ يَبَسا» یعنی این هم خشک بود. این هم از معجزه الهی نه اینکه طول بکشد تا کم کم خشک شود. چون اگر میخواست این آب کنار بایستد، آفتای بتابد تا اینها خشک شود، ساعتهای طول میکشید. اگر بگوییم تازه ساعتها. بلکه روزها خورشید باشد بتابد، این آبی که این همه سال کف دریا بوده و حالت باتلاقی داشته است. نه، این آب هم «فَاضْرِبْ لَهُمْ طَريقاً فِي الْبَحْرِ يَبَسا» این راه، راه خشک است. که همهی اینها به اعجاز الهی بوده است. خب این مسیر آماده شده، حالا ما یک بازگشتی...
شریعتی: چه صحنهی مهیبی بوده است.
حجت الاسلام عابدینی: باید آدم واقعاً تصویر را درست بکند تا بتواند ببیند که چه اتفاقی افتاده است. زن و بچه به امر موسی لذا اینطور نبود راحت حرکت کنند. دیر شکافته شدن در لحظهای که «إِنَّا لَمُدْرَكُون فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعان» دو جمع به هم رسیدند. دیگر همدیگر را کامل واضح میدیدند. یعنی انقدر به هم نزدیک بودند که این جمعیت زیاد این طرف با جمعیت زیاد آن طرف، همدیگر را راحت میدیدند و اینها دیدند که گیر افتادند. آن موقع شکافته شده است. آن هم به این صورت خیلی ترسیم مسئله هیجانی است. شاید در وقایعی که در نجات اقوام ایجاد شده، بی این هیجانانگیزی واقعی... قوم لوط که لوط و خانوادهاش نجات پیدا کردند یا قوم هود که مؤمنین به آن نجات پیدا کردند یا مثلاً جریانات دیگری که ما داشتیم در عذابهای الهی که میآمد یک عدهای نجات پیدا میکردند به این هیجانانگیزی و تصویرسازی خدای سبحان تصویر نکرده است که در جاهای متعددی هم از قرآن و بعد هم طوری کرده کأنه گاهی این دوربین از چشم خدا دارد نگاه میکند از آن طرف این صحنه را ترسیم میکند. گاهی در قرآن کریم از چشم موسی کلیم این صحنه ترسیم میشود و بیان میشود، گاهی از چشم قوم موسی است دارد ترسیم میکند، گاهی از چشم فرعونیان است. یعنی آنها هم اینها را میبینند و از چشم آنها هم نقل میکند. جالب اینجا است که وقتی که این آب شکافته شد و قوم بنیاسرائیل حرکت کردند، در این راههای مختلف و حالا چه یک راه بگیریم که راه پهن وسیعی باشد که رهوا که این راه بلند باشد و وسیع باشد چه مسیرها را متعدد بگیریم وقتی اینها به اصطلاح فرعون، آنجا فرعون خیلی اعتماد به نفس میخواهد. گفت من دریا را شکافتم. آدم وقتی پای دروغگویی میافتد، دروغگویی هم برای خودش یک کلاسی میخواهد. هر کسی نمیتواند به راحتی دروغ بگویند. بعضی از دروغگوها منبعشان در بافتن و ساختن خیلی قوی است. تا دید اینطوری است خودش را تنگ و تا نینداخت چون همهی لشکر فرعون مبهوت که دریا شکافته شده است. خود این کفایت میکرد بر اینکه از کارشان دست بردارند و تسلیم موسی شوند و بگویند بالاخره این خدای موسی که دارد این کار را میکند، معلوم است که این قدرت دارد که ما را هم از بین ببرد پس چرا بیاییم با خدای موسی در بیفتیم؟ اینجا خودش هدایتگری میتوانست داشته باشد. برای قوم موسی میتوانست یک جور هدایتگری داشته باشد که ببینند در اوج ناامیدی گشایش ایجاد شد. یک موقع هست راحت گشایش ایجاد میشود یک آثاری ایجاد میکند، یک موقع در اوج فشار گشایش ایجاد میشود. این یک حال دیگری است. خیلی مزه میدهد، خیلی برای انسان ماندنی میشود که آدم در اوج فشارش یک گشایش عظیم نه یک گشایش ساده. یعنی بین موت و حیات. دیگر آدم مرگ را ببیند، بعد نجات پیدا کند. این خیلی ماندنی میشود. هم برای قوم موسی باید این ماندنی شود و هم برای فرعونیها باید این درس عبرت شود. ولی نه برای اینها ماندنی شد و نه برای آنها. اینها هم از عجایب کار هست که خدای سبحان با آخرین مرتبهی تجلی رحمتش و هدایتگریاش، تجلی کرده اما نه برای بنیاسرائیل این هدایتگر شد تا آخر. چون نگاه هر دو، هم نگاه فرعونیها و هم نگاه بنیاسرائیل، حسگرا شده بودند. یعنی آنقدر خدای سبحان معجزاتی که برای موسی بود متعدد بود و خلق آن نظام اسباب حسی بود. دائماً میخواست این را تخطئه بکند که نظام حسی نیست. هم آن عذابهای 9گانه که برای فرعون آمد و هم جریان اژدها شدن عصای او و هم جریان ید بیضایی که قبلاً اینها را گفتیم. اما در عین حالی که تمام اینها را میدیدند دائماً نگاه حسیشان... لذا تا از دریا عبور کردند به یک شهری رسیدند که دیدند آنجا یک بت ملموسی دارند به موسی میگویند: «اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَة» ما هم از اینها میخواهیم. واقعاً مثل یک بچهای که یک آبنبات را دست یک بچهی دیگری ببیند، یک چیز ترشی، شیرینی، بگوید این است، اصلاً نمیتواند خودنگهدار باشد. میخواهد. هر چند که این همه کلامات را موسی برای اینها ایجاد کرده بود. حالا فرعونیها هم همینطور. میگویند مگر میشود ببینند باور نکنند؟ میگوید حتی خود فرعونیها باور که نکردند هیچی، بلکه فرعون گفت من کردم. بابا تو اگر میخواستی این کار را بکنی خب راه را میبستی اینها را در دریا میریختی. چرا راه برایشان باز میکنی؟ تو آمدی اینها را بکشی، آمدی اینها را برگردانی، آمدی اینها را... بعد برای اینها راه باز میکنی نجات پیدا کنند؟ میگوید من باز کردم. و بعد هم انقدر این عناد شدید میشود با اینکه میبیند که این به معجزهی الهی شده است، میگوید تعقیبشان میکنیم. اسبهای اینها میترسیدند حرکت نمیکردند. یکی. یکی هم این قسمتی که قبل از آب هست ساحل همیشه یک قدری ماسههای بادی هست که آب چون گاهی بالا و پایین میشود، جزر و مد دارد، آب بالا و پایین میشود در دریا، خلاصه این آب آنجا ماسه بادیها که هست، ماسه بادی خب انسان وقتی هر چه وزنش سنگینتر باشد چه میشود؟ بیشتر فرو میرود. اینها هم، هم مرکب داشتند، هم غرق لباسهای فولادی بودند. غیر از قوم بنیاسرائیل بودند که بنا بود آنجا سبک بال حرکت کنند که سریع بروند. حالا معمولاً چیزی گیرشان میآمد بخورند، وزنی هم نداشتند که بخواهند صمیمی باشند و چاق باشند و سنگین باشند. آنها راحتتر اینجا را عبور کردند، اینها افتان و خیزان در این جاها. یعنی با همهی تجهیزاتی که داشتند و اسلحهها و شمشیرها و کلاهخود و ذره و همهی تزئیناتشان و... خیلی سختتر هم بود. ولی با این حال حرکت کردند و دارد که آنجا اسب فرعون وارد دریا نمیشد. خدای سبحان به موسی میگوید که موسی عصایت را به دریا بزن و عبور کنید. در جریان اژدها شدن عصا گفت عصا را بینداز. «أَلْقِ ما في يَمينِك فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى» اژدها شد. بعد هم گفت اژدها را بگیر. اژدها را گرفت عصا شد. یعنی پس هم انداخت. اینکه عصا اژدها شد یک معجزه بود. بعد گفت موسی بگیرش. بعد از اینکه مأموریتش انجام شد گفت حالا بگیرش. عصا را گرفت اژدها دوباره عصا شد. هر دو طرفش معجزه بود که این رفت و برگشت. یا دستش را در سینهات ببر در حقیقت آن نور تابان شود، بعد دوباره ببر میشود دست. یعنی این رفت و برگشت است که برگردد به سیرهی اولش. بعد آنجا دارد که در اینجا به موسی میگوید موسی عصایت را به دریا بزن و عبور کنید اما وقتی رفتید عصایت را نزنی که راه بسته شود و آب سرجایش برگردد. نه. «وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْوا» او را رها کن. تو فقط عبور کن. کاری نداشته باش. دیگر این با ماست. نه اینکه قبلش با ما نبوده است. ولی میگوید نه، اینجا دیگر کار در حقیقت مستقیم مستقیم ماست. حتی واسطهی ظاهری هم نمیخواهد که این خیلی وعدهی انتقام الهی اگر بخواهد مستقیم بشود حتی وساطت نخورد خیلی سخت میشود که «وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْوا» این دریای شکافته شدهی وسیع را، این قسمت باز شده وسیع را تو عبور کنی اما به پشت سرتان کاری نداشته باشید که بگویی حالا بترسی چه میشود. چطوری یک کاری کنیم راه بسته شود. میگوید آخرین نفری که از بنیاسرائیل از آب بیرون رفت که آن قسمتی که آبی که شکافته شده بود، از این طرف فرعونیها همهشان داخل آب قرار گرفتند. داخل این مسیر. آخرین نفر آنها هم وارد شد. این مسیر حدود 15 کیلومتر تا 20 کیلومتر بوده است. عرض مسئله را هم در نظر بگیرید. میخواهند 600 هزار نفر در این مسیر جا شوند. حالا باید این را در محاسبات ریاضی حساب بکنند که یک عرض مثلاً 15 تا 20 کیلومتری چون بین 15 تا 20 کیلومتر کمترین قسمتهای این شاخ دریای سرخ هست که میشده عبور کنند. اگر بگوییم از آن کمترینها حرکت کرده باشند آن موقع باید عرض اینجا چقدر باشد که اینها 600 هزار نفر در این مسیر مثل این میماند که اگر ستونهای مثلاً شما بگویید 50 نفر سرستون باشند باید پشت این پنجاه نفر چقدر چیز قرار گرفته باشد؟ باید حدود 12 هزار نفر پشت اینها قرار گرفته باشند که ضربدر 50 شود بشود 600 هزار تا. یعنی اگر 50 نفر سرستونها باشند به طول 12 هزار نفر این ستون باید ادامه داشته باشد. امکانپذیر است. یعنی با محاسبه امکان پذیر است که در هر مثلاً فضایی چقدر نفر ممکن است در حالت حرکت باشند به خصوص اگر 12 راه باشد که دیگر خیلی مسئله واضحتر میشود. وقتی آخرین نفر آنها از آب خارج شد، آخرین نفر اینها به این مسیر کانال وارد شد. کانالی که شکافته شده بود یا کانالهایی که شکافته شده بود. آنجا در حقیقت چه میشود؟ یکدفعه بعد از این جریان آن موقع آب روی همدیگر میریزد به طوری که تعبیر قرآن این است که «نَبَذْناهُمْ فِي الْيَم» ما این اجساد اینها را در آب میکوباندیم. یعنی بالا پرت میشدند وقتی که آب اینها را... مثل اینکه آب از زیر بیاید بزند اینها را بکند بالا بیندازد بعد دوباره در آب پرت شوند. «فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَم» اینها را مثل کسی که از بالا در آب بیفتد، اینطوری میانداختیم و بعد هم اینها چون خودشان را برای جنگ آماده کردند خب سنگین بودند لباسهای سنگین ذرهای پوشیده بودند. در آب که قرار میگیرد، آب هر چیزی که سنگین باشد بدتر فرو میرود. یعنی به دست خودشان راه هلاکت خودشان را هم محقق کرده بودند. از آن طرف آنها سبکبار بودند و بعد اینها رفتهاند آن طرف دارند میبینند. حالا شما حساب کنید که یک لشکر عظیمی که هر قدر مرد بین 20 تا 60 سال داشتند را، همه را جمع کردند. یعنی تمام مردانی که قابلیت قدرت دارند جمع شدند، آمدند همه با هم یکجا. بیسابقه است. ما داریم عذاب قوم نوح را که نوح در کشتی قرار گرفتند در آب، آنها در آب بودند، اینها غرق شدند. آنجا هم غرق را داریم. اما در آنجا نگفتهاند جمعیت چقدر بوده است و اینطور یکجا متراکم جمعیت باشد. اینجا جمعیت یکجا و متراکم بوده است. 600 هزار جمعیت یکجا بوده و تمام مردان جنگی اینها، تمام کسانی که قابلیت داشتهاند به طوری که از بینی بنیاسرائیل یک خون نیامد اما تمام لشکر فرعونی جلوی چشمشان غرق شدند. دیدن این صحنه...
شریعتی: همینها تا چند ساعت پیش طبل و شیپور و رجزخوانی و...
حجت الاسلام عابدینی: آدم میدید اینها دارند میجوشند. اینطور خلاصه... یعنی یکدفعه آن ور اینها ایستادهاند در خشکی دارند میبینند که اینها بالا پرت میشوند. در آب زمین میخورند. و عجیبتر این است که بدن فرعون را خدای سبحان نجات میدهد.
شریعتی: علت؟
حجت الاسلام عابدینی: اینها باور نمیکردند. نه بنیاسرائیل و نه فرعونیان که فرعون را چون «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» میدانستند. باور نمیکردند که این بمیرد. اصلاً احتمال اگر جسد این به بالا نمیآمد، میگفتند این در حقیقت هستش از چشم ما مخفی هست. خدای سبحان میگوید این آیت ماست. آیت است در روایت امام رضا (ع) میفرماید: این آیه بودنش به چند جهت از جمله یکیش این است که این از جهت لباس، سنگینترین لباس، تعریف این است که لباسش طلا هم بوده است. سنگینترین لباس تن این بوده است. ذره این، خود این، تمام تجهیزات این سنگینترین بوده است چون بالاخره جلوهگری فرمانده باید بیشتر از همه باشد. قائده این است که این در آب بیشتر فرو رود و نیاید اما خدای سبحان این جسد و این بدل را بالا میآورد. در حقیقت بدن این را نجات دادند. منتها نجات دادن ببدنک، نجات دادن نشان میدهد که با اینکه فرعون غرق شد و از بین رفت و جزء عذاب الیم برای او بود که حالا انشاءالله بیان عذاب میشود اما بدن را نجات داد. پس معلوم میشود که نجات بدن راحت شدن از عذاب نیست چون عذابی که برای فرعون بود اشد از همهی افراد دیگر بوده است. این سردمدار بوده است، این همه را با خودش داخل در آتش کرده است که آیات میفرماید که همه را به هلاکت رساند و با خودش برد. اما در عین حال بدن این نجات پیدا میکند و تعبیر این است که موج عظیمی میآید بدن این را در یک تپهای که خیلی هم بلند بوده است، نجوه میگویند یک تپیهی بلند است که این بدن را انداخت روی آن نجوه که همه دیدند وقتی این بدن روی آن بلندی افتاد، آن موقع دیگر حالا به تعبیر ما سوت و کف در بین بنیاسرائیل که دیدند این از بین رفت و مرد. دیدند. چون دیدند انقدر ذره این بین بقیه مشهود بود، معلوم و معروف بود، وقتی که جسد این را از دور هم در آن ذره دیدند که افتاده، همهی آن کسانی که دیدند چون همه که نزدیک نبودند. با این همه جمعیت نمیتوانستند همه نزدیک باشند. اما همه که دیدند یقین کردند که این فرعون بود. همهی علائم فرعونی را از دیدند. و این شد عاقبتش و باور به اینکه فرعون مرد. این «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه» که در حقیقت اینها را استخفاف ایجاد کرده بود، عقلهایشان را سبک کرده بود، فرهنگ حسگرایی را بر اینها حاکم کرده بود، خدا هم با همین فرهنگ دارد با اینها کار میکند تا حتی مردنش را ببینند. یعنی اگر این غرق میشد، مردن آن جسد را نمیدیدند، اینها باور نمیکردند. هم برای خود اینها بود هم این جسد بعداً توسط خود فرعونیها که دفع شد و چی شد، این معلوم شد که مرده است و الّا خودش میشد یک خدایی که باقی بود درست کردن این فرهنگ خودش... میگفتند مثلاً فرعون در آسمانهاست و دائم حواسش به ماست و دارد... و میتوانستند یک عدهای. خب این هم یک نکته که نجات بدن فرعون بود. منتها یک نکات زیبایی ذیل این هست که خدای سبحان با این نگاه نشان میدهد که حقیقت انسان بدن نیست و عذاب موکول به بدن داشتن نیست. با اینکه بدن این نجات پیدا کرد اما این نجات پیدا نکرد. یعنی اگر بدنی ماند و نجات پیدا کرد دلیل بر این نیست که فرعون... حقیقت فرعون نفس فرعون است. آن نظام جان فرعون است، روح فرعون است که او در عذاب الیمتر از همهی عذابهای افراد دیگر قرار گرفته اما در عین حال بدنش سالم بیرون افتاده است. در این تصویری که از مسئله شده تعبیری که در آیات قرآن آمده است، چقدر تعبیر، تعبیر زیبایی است که همهی ادبیات حرکت فرعونیها از لشکرکشیشان تا عبور موسی کلیم از آب، تا غرق شدن، همهی ادبیات قرآن در اینجا با ادبیات فعل الهی فقط دارد رقم میخورد. لذا میگوید ما اخرجناهم، ما فرعونیها را حرکت دادیم، راه انداختیم. دقت کنید. ما اینها را راه انداختیم یعنی اینطور نبود که اینها خودشان راه بیفتند و بیایند. ما راهشان انداختیم. تمام ادبیات با تعبیر افعال الهی و فعل الهی است که این تعبیر و ادبیات یکی از زیباترین نگاههایی است که همه چیز را با رنگ و بوی الهی دیدن است. من اینجا یک نکتهای را عرض کنم به عنوان یک پرانتزی عرض کنم. ببینید ما یک موقع است که میگوییم ما انتخابات کردیم، انتخاب کردیم و در حقیقت یک کسی انتخاب شد و این حالا میآید کار میکند. اما یک موقع میآییم با نگاه ادبیات افعال الهی نگاه کنیم. میگوییم خدایا تو بر دل ما انداختی که ما بیاییم در انتخابات شرکت کنیم و از نتیجهی این در حقیقت با آن عنایت تو یک کسی انتخاب شد. حالا این شخص میخواهد کار انجام بدهد. دقت بکنید نگاه فعل الهی اگر شد اصلاً اثر از زمین تا آسمان متفاوت میشود. با این نگاه که فعل الهی باشد آن وقت میبینید همهی افعال میشوند فعل الهی. یعنی وقتی که این شخص دارد کاری انجام میدهد، یک موقع هست که من دارم انجام میدهم، رئیسجمهور میگوید من دارم انجام میدهم، دولت دارد میگوید من دارم انجام میدهم اما یک موقع هست که میبینند که خدای سبحان فاعل است. همانطور که ادبیات فعل الهی را میبینند. لذا وقتی آن نگاه ایجاد شد باور به اینکه فعل الهی است، ما واسطه به ما امر شده است، ما فقط اطاعت امر میکنیم اما فعل، فعل خداست. آن در حقیقت... نتیجه هم میشود تابع نتیجهی فعل الهی. یعنی شما اگر ببینید خدا یک فعلی انجام بدهد تا من یک فعل را انجام بدهم، تفاوت آن بین صفر و نامتناهی است. اگر در کشور نگاه بر این باشد که تقوای مسئول ما به گونهای باشد که از خودش چیزی نبیند، این را در حقیقت اطاعت امر الهی ببیند خدای سبحان متکفل برکت دادن به آن فعل میشود، نتیجه دادن به آن فعل میشود. حالا اگر که فعل الهی شد، دیگر همه چیز آن، حرکتش و نتیجهاش غیر از آن چیزی است که فعل ماست. لذا هر چقدر مسئولین تقوای الهیشان بیشتر باشد به امر الهی بیشتر توجه بکنند در حرکتشان، کار برکت پیدا میکند. نمیگویم متخصص نباشند. باید متخصص باشند اما متخصص متعهدی که تقوای الهی دارد. با این نگاه انشاءالله کشور ما روز به روز تقوای الهی در افراد و اجتماع ما قویتر باشد. همانطور که خدا وعده داده است که اگر «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ» اگر تقوای اجتماع بیشتر شد که اجتماع یک مجموعهای از حاکم و مردم است. اگر اینها تقوایشان با هم بیشتر شد «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْرارا» انشاءالله خدای سبحان برکت حضور مردم را نزول رحمت بارانش در این ایام برای همهی ما قرار دهد.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم.
تلاوت صفحه 206 قرآن کریم. آیات 117 تا 122 سوره مبارکه توبه.
صفحه 206 قرآن کریم