حجت الاسلام تراشیون: بسم الله الرحمن الرحیم. و الحمدلله رب العالمین. درود بر نبی مکرم اسلام و اهل بیت آن پیامبر بزرگوار میفرستم. عرض احترام و محبت و ارادت هم محضر ولی نعمت خود دارم که وجود مبارک حضرت ولیعصر است. بحث نامحبوبها را داشتیم مطرح میکردیم که چه عواملی در محیط خانه منجر به این میشود که یا زن و مرد دوست داشتنی نباشند. اینها در هفتهی گذشته شمردیم و بحث مادیگرایی اشاره کردیم که هر یک از زن و مرد اگر زیاد از حد توجه به مادیات داشته باشند اصلاً به صورت طبیعی از چشم میافتند. آدمها، انسانهای مادیخواه و مادیگرا و مادی پرست را دوست ندارند. ما به دو نکته هم اشاره کردیم که من دیدم که مورد استقبال بینندگان محترم قرار گرفت یکی بحث مهریه بود و یکی جهیزیه بود که باید در این مسائل هوشمندانه و دقیق و نگاه به جوانهای خود بکنیم. یعنی نباید اینها عامل دیر ازدواج کردن فرزندان ما شود. یک موقع گیر و گورهای جهیزیه و اینها را ما چون با مردم ارتباط داریم و مشکلات خود را میگویند میبینیم. که آقا یواشکی در جلسهی مشاوره میگوید که دختر من خواستگار دارد ولی توان جهیزیه دادن او را ندارم و لذا مجبور هستم که خواستگارها را رد کنم. یا جوانی که میگوید که من الان میتوانم یک زندگی معمولی را اداره کنم ولی وقتی میروم میبینم که مهریهی آن چنانی از من میخواهند این یک تعهد شرعی است و باید پرداخت شود و هر دفعه طرف مقابل بخواهد باید این را حتماً زمینهی پرداخت آن را مهیا کنم خب وارد نمیشوند. همین در میان پیامکها دیدم که یک جوانی دقیقاً به همین نکته اشاره میکرد، میگفت که من وارد زندگی شدم و گفتم که مهریه و حالا به همان تعبیری که کی داده و کی گرفته، نوشته بود که به دو ماه نینجامید که ما مشکل جدی پیدا کردیم و من یک واحد آپارتمان که داشتم و آن را برای مهریهی خانم فروختیم و بقیه هم قسط و میگفت که الان اول گرفتاری من شده است. خب اینها اتفاقاتی که میافتد لذا ما پدران، مادران، عقلای جامعه و افرادی که دارند کارهای فرهنگی میکنند باید به گونهای فرهنگسازی کنیم که در این زمینهها خیلی سخت نگیریم، بالاخره دختر و پسر وقتی ازدواج میکنند نباید زندگی آنها بهتر از پدرها و مادرهای آنها باشد. بالاخره مادر و پدر که بیست سال، سی سال زندگی کردند حالا یخچالی و تلویزیونی چیزی دارند و نقطهی آغازینی چیزی شروع کنند که تلاش آنها در کنار همدیگر بتوانند آن زندگی آنها را ارتقا بدهد. این سختگیریها مانع نشود و لذا در برنامهی قبل هم اشاره کردم بالاخره حاکمیت یک وظیفهای دارد و افراد جامعه یک وظیفهای دارند و خانوادهها هم یک وظیفهای دارند. اگر همهی اینها به وظایف خود عمل کنند انشاءالله جوانها را سروسامان بدهیم و سر خانه و زندگی خود بفرستیم. واقعاً من وقتی پای صحبت پسرهای جوان مینشینم خیلی دوست دارند که زن بگیرند، اینها را باید برداریم. در این گفتگوهایی هم که قبل از انتخابات برای ارائهی برنامهها میشد یک توجهی به جوانها هست. حتی ما باید مشوقهای بیشتری را برای جوانهای خود بدهیم. اینها بالاخره سرمایههای یک جامعه هستند. وگرنه نباید اینها را کم بگیریم و باید فکر جدی شود. حتی چه اشکالی دارد که یک بزرگواری هفتهی پیشنهاد داد که کسی که رئیس جمهور یک مملکت میشود یک وعدهی منطقی مثل این بدهد که هر جوانی که میخواهد ازدواج کند ما یک قواره زمین به او میدهیم. کشور ما که کم زمین ندارد. آمارها هم نشان میدهد که ما در سال گذشته حدود پانصد و پنجاه هزار ازدواج در کشور اتفاق افتاده. یعنی نیمی از آن تعهدی که میخواهند برای ساخت مسکن را دولتها ارائه بدهند، این یک تشویقهایی است. این خیلی خوب هم هست یعنی نارضایتی را کم میکند و علاقمندی و امید را افزایش میدهد. چون میدانید که خانواده اگر خوب شکل بگیرد و درست شکل بگیرد و صحیح هم مسیر خود را حرکت بدهد، جامعهی ما جامعهی متعادلی میشود و نسل خوبی را میتوانیم تربیت کنیم ولی وقتی در یک خانهای شما سر یک مهریه یا یک جهیزیهای بین زن و شوهر حالا پدر و مادر را عرض میکنم، درگیری به وجود بیاید. حتی ممکن است که دختر یا پسرهای خود را زمینهی بستر ازدواج خوب را نتوانند برای او فراهم کنند. یک موقعی شما میبینید که یک دختر خیلی خوبی را حالا چون یک آقایی آمده است که لزوماً مهریه را پذیرفته است به خاطر همین ما دختر خود را بدهیم. در حالی که جوان خیلی بهتر و برازندهتر، خانوادهدارتر آمده ولی ممکن است که مکنت مالی لازم را ندارد و او را رد کنیم. یعنی گاهی اوقات با دست خود فرزندان خود را در یک چاهی میاندازیم که بعداً بیرون کشیدن آنها از آن چاه خیلی دشوار میشود.
یکی دیگر از عواملی که زن و شوهر را از آن جایگاه حقیقی آنها میاندازد و به نوعی آنها را نامحبوب میکند سلطهگری است و این سلطهگری متأسفانه در بعضی از تیپهای شخصیتی انسانها وجود دارد. یعنی وقتی ازدواج میکنند فرقی هم نمیکند هم در مردها این وجود دارد و هم در زنها وجود دارد. وقتی ورود به زندگی پیدا میکنند میخواهند طرف مقابل را به نوعی تحت استسمار خود قرار بدهند چون آدمهای سلطهگر سه تا ویژگی عمده دارند. یکی از ویژگیهای آنها همین است یعنی میخواهند طرف مقابل را استسمار به نفع خود کنند. یعنی طرف مقابل گوش به فرمان من باشد انگار که رباط من هستی و بندهی من هستی و لذا با آن حق انتخاب و حق نفس کشیدن و حق زندگی کردن نمیدهند. دومین نکتهای که این افراد سلطهگر دارند این است که نقدپذیر نیستند. یعنی مطلقا این افراد را که بتوانی به آنها نقد کنی نیستند و بدش میآید و اصلاً واکنش نشان میدهد. شما تا یک نقدی به او میکنید او دنبال صد تا عیب در شما میگردد که به شما برگرداند و بگوید که تو صد پله بدتر از من هستی. این ویژگی را این افراد دارند. اینها میخواهند خود را برتر نشان بدهند که معمولاً آدمهای سلطهگر برترخواه هستند و برترجو هستند و میخواهند خود را بر همهی افرادی که کنار آنها هستند بهتر ببینند و متکبرانه به آنها نگاه کنند، لذا نقد را هم نمیپذیرند و عیب خود را هم نمیپذیرند. من همین جا محضر بینندگان عرض کنم که نقدپذیری واقعاً یک ویژگی خوب است ولو سخت است. یعنی من میخواهم بگویم که نقدپذیری یک امر خیلی راحتی است و اگر بنده به اینجا آمدم و گفتم که من نقدپذیر هستم هیچ اذیت نمیشوم وقتی من را نقد کنم. قطعاً آدم اذیت میشود و نقد سوهان روح است ولی خوبی آن این است که آدم از دریچهی نگاه دیگران گاهی اوقات میتواند رفتار خود را ببیند. دیگران آدم را چه طور میبینند و گاهی نقد برآمده از همین خصلت است و ویژگی است. آیا رفتار من خوب هست یا بد هست. شما گاهی اوقات میبینید که فرد به گونهای رفتار میکند که از زعم خود خیلی رفتار خوبی است ولی همه آزار میبینند. این خصلت را که برخی از آدمها میگویند که ما خیلی رک هستیم و حرف خود را میزنیم. شاید از نگاه خود رک بودن خیلی خوب باشد ولی وقتی افراد را نگاه میکنیم، میبینیم که از رک بودن او چه قدر آزار میبینند و وقتی او را نقد بکنند و بپذیرد میتواند این رفتار ناپسند را در خود اصلاح کند.
یکی دیگر از ویژگیهایی که اینها دارند خیلی هم منفینگر هستند. آدمهای سلطهگر معمولاً یک نگاه منفی هم به اطرافیان دارند. اعتماد به دیگران ندارند. میگوید که این کار را نمیتواند بکند و این تصمیم را خوب نمیتواند بگیرد، پس من باید این کار را بگویم چه طور انجام بدهی و این تصمیم را من بگویم چه طور بگیری. یعنی معمولاً افراد را در کنار خود خیلی خار و خفیف و ناتوان میبینند. خب این هم خیلی خصلت بدی است و وقتی ما در روایات ما میگوید که وقتی شما با افراد مواجه میشوید بگویید که اگر این بزرگتر از من است آدم خوبی است و اگر کوچکتر از من است آدم خوبی است و همسن من هم هست خوبتر از من است و دلایل آن را حضرت فرمودند که اگر بزرگتر است بگویید او بیشتر بندگی خدا را کرده است پس بهتر از من است. کوچکتر از تو است بگو این بهتر از من است چرا؟ چون کمتر گناه کرده است و کمتر گناه کرده. همسن تو است بگو من بر گناهان و اشتباهات خود که آگاه هستم ولی بر عیوب او که آگاهی دقیق ندارم پس او بهتر از من است. این فرهنگ دینی است و در فرهنگ دینی ما نمیگویند که نسبت به دیگران باید نگاه منفی داشته باشیم. لذا در آیات قرآن هم شما میبینید که آیاتی در این زمینه داریم که نباید آن سوءظن نسبت به دیگران باشد که این مثلاً میخواهد من را اذیت کند و این بلد نیست که این کار را بکند. بله یک جایی هست که آدم علم دارد که طرف مقابل اشکالاتی دارد و ایراداتی دارد و ناتوانیهایی دارد آنجا باید به شور ما کنار او بنشینیم و مشورت بدهیم و او را راهنمایی کنیم که تصمیم بهتری را بتواند بگیرد. حالا یک زن و یک مرد اگر خدای نکرده این سه خصلت را داشته باشد و در کنار همسر خود قرار بگیرد قطعاً به همسر خود آسیب میزند یعنی اصلاً کنار این جور آدمهای سلطهگر آدم حس خوبی را برای زندگی کردن ندارد. من این را محضر بینندگان خوب عرض کنم که یکی از اهداف ما در این برنامه چه هست؟ اینکه خانواده را به یک تعادلی برسانیم یعنی هر کسی در جایگاه حقیقتی خود قرار بگیرد. این نباشد که ما توازن را به هم بزنیم و اصلاً مرد وقتی زندگی مشترک خود را با همسر خود شروع میکند، حس کند که بابای این خانم است و بخواهد از بالا نگاه کند. حتی ما به پدرها هم میگوییم که این طور نگاه به بچهها نکنید و این سلطهگرها معمولاً آن نگاه بالا به پایین را دارند و لذا این نگاه آنها نمیتواند نگاه صحیحی باشد و آن توازن و آرامش را ندارد ولی خوشش نمیآید چون فطرت انسان خوبیها را جذب میکند و لذا سلطهگری چون از جنس فطری نیست و لذا انسان پس میزند و نمیتواند با آن خود را عجین کند و همراه کند. لذا هدف ما هم همین است که خانواده را به یک توازن و تعادلی برسانیم. حالا ممکن است که برخی چیزها را بگوییم که آقایان ناراحت شوند و یک جایی خانمها ناراحت شوند. البته طبیعت مباحث خانواده این است که شما همیشه نمیتوانید کل رضایت مخاطب را به دست بیاورید چون بالاخره میبینید که یک عیبی در من هست و سخت است که برای من بپذیرم یا حس میکنم که طرف مقابل هم باید خود را تغییر بدهد. در حالی که ما در نظام خانواده میگوییم که همیشه تغییر از خود شروع کنیم و اول سراغ طرف مقابل نرویم و بخواهیم طرف مقابل را در آن تغییر ایجاد کنیم. یعنی خود را اصلاح کنیم و درست کنیم و بنده معتقد هستم که زن و مردی که خود را اصلاح کنند و طرف در جایگاه خود آنها قرار بگیرند، هفتاد، هشتاد درصد مسیر زندگی هموار میشود. گاهی اوقات این را میپرسند که حاج آقا من خود را اصلاح کنم و طرف مقابل خود را اصلاح نکند، میشود این جور زندگی کرد؟ بنده این اطمینان را میدهم که اگر شما خود را اصلاح کنید هفتاد درصد حداقل وضعیت زندگی مطلوب میشود یعنی بیش از نیمی از آن مطلوب میشود. این دلایل علمی دارد. اما چرا آدمهای سلطهگر آسیبرسان هستند. من دلایلی را میگویم. اولین نکته این است که معمولاً اینها دنبال این هستند که طرف مقابل را از دیگران جدا کنند یعنی آدمهای سلطهگر میخواهند طرف مقابل را به نفع خود مصادره کنند. لذا میگوید تو با خانوادهی خود نباش و با دوست خود نباش و حتی گاهی اوقات با بچهی خود هم نباش. یعنی حتی اگر ببیند که همسر او با بچهی او یک ذره گرم میگیرد و یک ذره صحبت میکند، حسادت میکند. حتی مقابله میکند. حتی منع میکند که به جای اینکه برای من وقت بگذاری داری برای او وقت میگذاری. حالا چه برسد بخواهد برای خانوادهی خود یک وقتی بگذارد و واقعاً همین طور هست. مثلاً ما گاهی اوقات در مشاورهها میبینیم که خانم، خانم خیلی خوبی است و آقا، آقای خیلی خوبی است و برای طرف مقابل هم وقت میگذارند و همدیگر را در زمینههای عاطفی و احترامی و کارهای خانه و خرید اقنا میکنند. حالا این خانم میخواهد یک وقتی برای مادر خود بگذارد، حال آقا بد میشود که تو میخواهی برای مادر خود وقت بگذاری یا بالعکس آقا همهی امورات خانه را دارد رسیدگی میکند و ارتباط خوبی با همسر خود دارد. یک وقتی میخواهد برای پدر یا مادر خود بگذارد. میبیند که حال خانم بد میشود و ناراحت میشود. اینها روحیهی سلطهگری است. ما یک وقتهایی افراط در این کار داریم از زندگی خود ما کامل میزنیم و وقت خود را برای یکی دیگر میگذاریم. خب این را هیچ کسی نمیپسندد ولی یک وقت است که ما موجودات اجتماعی هستیم و جمعخواه هستیم. این نیست که انسان سر خود را در برف کند و فکر کند که همهی زندگی او همین خانوادهی او باشد و لاغیر. گاهی اوقات دوستان و فامیل و پدر و مادر اینها هم بخشی از زندگی ما هستند و لذا ما باید وقتهایی را برای آنها صرف کنیم ولی آدمهای سلطهگر این را اجازه نمیدهند. یعنی طرف مقابل را منحصر به خود میکنند. زندگی آنها خیلی بدتر از سردتر میشود. یعنی یک موقعی سرد میشوند و یک موقعی میبینید که به مرز تنفر از همدیگر میرسند و اینها را ما در جلسات مشاورهها میدیدیم که خانم میگوید که باور شما نمیشود که آقای ما اجازه نمیدهد که من حتی تلفن به پدر و مادر خود بزنم. بعد گفتم که حالا پیشینهای دارد و شما خطایی کردید؟ میگوید تو مال من هستی و زن من هستی. یا آقا همین طور است. یک آقایی آمده بود میگفت که من برای خانم و بچههای خود آدم خوبی هستم. میگفت گاهی اوقات میخواهم یک سری به مادر خود بزنم جرأت نمیکنم و باید یواشکی پنهانی بروم و یک بهانهای بیاورم و چهار تا کیسه میوه بخرم و به خانه بروم که اگر بگوید چرا دیر آمدی؟ یک دقیقه به خانهی مادر خود رفتم را نگویم که اگر بگویم ناراحت میشود و زندگی را به هم میریزد. اینها به مرز تنفر هم میرساند. یعنی علاوه بر آن سرد شدن یک مقداری جلوتر میرود و متنفر میشود. انسان یک موجود تک بعدی نیست و زوایای مختلفی دارد و باید به همهی این زوایا به طور منطقی توجه شود. ما به آقایان میگوییم که یک خطا این است که وقتی آدم ازدواج میکند بخواهد مثل قبل از ازدواج همان جور رفیقباز باشد ولی این را هم نمیگوییم که وقتی ازدواج کرد به خانم اجازه ندهد که با دوست خود هم سلام علیک کند چون دیگر زن گرفته است و دیگر دوستان تو تعطیل هستند، نه آن هم منطقی و به اندازه باید باشد. اتفاقاً گاهی اوقات همین ارتباطات و مراودات به نفع زندگی خود ما هم محسوب میشود. انرژی میگیریم. البته من یک نگرانی گاهی اوقات که خانمها دارند و ما مردها باید اینجا حواس ما جمع باشد. بالاخره خانهی رفیق و خانهی پدر و مادر خودم میرود، خانم میگوید وقتی این برمیگردد میبینم که رفتار او تغییر میکند و منفی میشود. نگاه او به من منفی میشود و برخورد او با من منفی میشود. انگار یک کسی یک کاری یاد او داده است. وقتی میخواهید مراودات را به صورت منطقی داشته باشید این نباید به زبان خانواده تمام شود و باید به نفع خانواده باشد. مردی که مادر خود را میبیند و میآید به خانه، نباید با همسر خود بدرفتار کند. حالا ممکن است که آن مادر بندهی خدا هم روح او خبردار نیست و هیچی هم نگفته است و خستگی زیاد و ترافیک، میآید این عقدهها را سر خانم خود خالی میکند و خانم فکر میکند که اینها را مادر او یاد داده است و من به بزرگترها هم یک نکتهای را عرض کنم. پدر و مادران موفق یا حالا پدرشوهر یا مادرشوهر موفق یا خواهرشوهر یا مادرزن و پدرزن آنهایی هستند که کمک به قوام خانوادهی فرزند خود کنند. نه خدای نکرده جملاتی بگویند که این شیرازهی زندگی اینها از هم بپاشد و خیلی ما باید مراقب باشیم و حقیقتاً هم ما مسئول هستیم. در برابر کلمات خود مسئول هستیم. در آن آیهی قرآن خدا میفرماید که در برابر چیزی که میشنوید، میگویید مسئول هستید. یعنی ما فکر نکنیم که اگر یک جملهای به پسر خود گفتیم و این رفت با زن خود بد شد، فردا برای ما ثواب مینویسند. این از جنس حق الناس است و باید قطعاً مراقبت کنیم. بعضی از اوقات ممکن است که دلسوزانه هم باشد ولی دلسوزی نباید آسیبرسان باشد. دلسوزی باید به گونهای باشد که رفتار پسر من را به رفتاری که بتواند با همسر خود بهتر برخورد کند، تبدیل کند. سیاست بزرگترها در نصیحت کردن جوانترها باید این گونه باشد. جوانترها برای پدر و مادرهای خود خیلی احترام قائل هستند و حرف آنها حجت است. اگر خدای نکرده این پدر و مادر یک نکتهی منفی بگوید و این زندگی را خراب کند و لذا الان هم آمارها همین را نشان میدهد. برخی از آمارها میگوید که بالای پنجاه درصد آسیبهایی که به خانواده میرسد عوامل بیرون از خانواده است. یعنی اگر زن و شوهر با خود باشند و زندگی خود باشند آسیبهای آنها به نصف میرسد ولی عوامل بیرونی که متعدد است. یک موقعی میبینیم که افراد بیرون خانه یک جملهای را میگویند یا یک حرفی را میزنند، آقا در محیط اداره خیلی از زن خود تعریف میکند، بعد این همکار او دارد میشنود و میبیند که زن من این جوری نیست. میرود خانه با زن خود بد میشود. این عامل بیرونی است و تأثیر میگذارد. حتی این تعریفها را از همسر خود در محیط کار خود انجام ندهم که منجر به این شود که آن همکار من به خانه برود و با همسر خود بد شود. من یک برگشتی به بحث هفتهی گذشته کنم که یک جایی گفتم که ما نسبت به جامعه هم در رفتارهای خود مسئول هستیم. ما در جامعه هم نباید خودخواه باشیم و خودبین باشیم یعنی این را باید حتماً به آن دقت کنیم. در محیط زندگی خود هم همین طور خانوادهی داماد و عروس نیست. اینها دیگر یکی شدند و یک خانواده و تشکل و مجموعه هستند یعنی ما باید این گونه ببینیم. وقتی پدر و مادر جملهای را بگویند که پسر آنها حرف گوش میکند و شنونده است منجر به رفتار خوب این پسر شود، اتفاقاً عروس خانم میگوید که یک ساعت نمیخواهی خانهی مادر خودت بروی. چون اثر مثبت آن را میبیند و سعی کنیم که ما هم اینها را ببینیم. من گاهی اوقات در مشاورهها وقتی انصاف را نگاه میکند میبیند که برخی از خانمها حق دارند که اجازه ندهند که شوهر ایشان خانهی مادر خود برود و هر دفعه میرود و میآید میبیند که زندگی او یک هفته به هم میریزد، خب این دل مشغول نسبت به زندگی خود است. اینها را هم ما باید به آن توجه داشته باشیم. رفقا باید هوای دوستان متأهل خود را داشته باشند. یک مرتبه نیاییم بگوییم که داریم به شمال میرویم. تو زن ذلیل هستی بلند شو بیا.
یک آقایی برای من تعریف میکرد که من رفتم سبزی بخرم. ما در رودربایستی قرار گرفتیم و گفت که خاصیت این سبزی این است و نیم کیلو هم از این ببر. الان این هم دارد فصل آن تمام میشود یک پنج کیلو هم از این هم بخر و پاک کن و نگه دار. همین جوری شروع کرد و یک مرتبه نه، ده کیلو سبزی خریدم. گفتم من این را به خانه ببرم خانم من، من را راه نمیدهد. گفت مرد که نباید این جوری باشد. میبری اگر حرف هم زد در دهان او میزنی. از باباهای خود یاد بگیرید. میگفت یک لحظه به خود آمدم و گفتم که الان اگر من حرف این سبزی فروش را گوش کنم زندگی من به هم میریزد. گفتم نه آقا همان دو کیلویی که خانم من گفته است را بدهید. یعنی گاهی اوقات طرف حساب نمیکند و آن منفعت سبزی خود را دارد میبیند. گاهی اوقات رفقا هم باید دقت کنند. نگاه اجتماعی این است که دو، سه تا از رفقا متأهل هستند و دو، سه تا مجرد این مجردها هم باید هوای متأهلها را داشته باشند تا قبل از آن هم اگر مسافرتهایی میرفتند الان به نفع اینها دیگر نروند. اینها را میگوییم حُسن است و اینها را میگوییم روحیهی جمعخواهی هست و خودخواهانه نیست. ویژگی آدمهای سلطهگر این است که میخواهند طرف مقابل را از دیگران جدا کنند.
دومین ویژگی که اینها دارند این است که انتقادات مزمن از دیگران دارند. یعنی چی؟ یعنی اصلاً رویکرد او این است که به کوچکترین چیزی گیر میدهد، نفی میکند و انتقاد میکند و لذا میبینید که برخی خانمها و آقایان وقتی طرف مقابل آنها این روحیه را دارد، اصلاً دست و دل آنها به کار نمیرود. ما خانمهایی را داریم که میگویند من میخواهم در خانه یک میز جابهجا کنم، جرأت نمیکنم. بیاید صد تا عیب از آن در میآورد. یک موقعی ما یک مراجعی داشتیم که به چه کارهایی کار داشت. خانم میگفت که من تلویزیون را جابهجا کردم و آقای ما همیشه صندلی او یک جای خاص بود و آن را هم یک ذره جابهجا کردم، میگفت همین دعوا شد که تو چرا تلویزیون را جابهجا کردی که نور پنجره به آن میخورد و من خوب نمیتوانم ببینم. خب یک بار صندلی خود را جابهجا کن. بگذار همسر تو انگیزه داشته باشد. یا مثلاً یک تشکری بکن و قدردانی بکن. یعنی بالاخره با یک تدبیر هوشمندانه این کار را انجام بدهی ولی اینکه یک مرتبه در ذوق این بزنی. چون خانمها خیلی خوششان میآید وقتی یک تغییری ایجاد میشود. همسر آنها میآید واکنش مثبت نشان بدهند و تشکری کنند و یک شوکهی تعجبی بشوند ولی تا بیاید بگوید که دوباره بیکار بودی، مگر تلویزیون اینجا بود تو را شاخ میزند. شروع میکند که ده تا ایراد بگیرد. همین زنها از جنس زنهای افسرده در آینده میشوند. دست آنها به کار نمیروند چون یک شوهر سلطهگری دارد که بعد از سی سال از زندگی گذشته باید تلویزیون همین جا باشد و تکان نخورد. حق تکان دادن این را نداری. اینجا از جنس سلطهگری است چون از آن انتقاد میترسد. گاهی اوقات این انتقادات آدم را خسته میکند، انتقاداتی که مستمر باشد و دائمی باشد. گاهی اوقات من در مباحث خانواده میگویم که انتقاد ما گاهی مواقع باشد. نه اینکه از صبح تا شب همیشه رویکرد ما انتقادی به طرف مقابل باشد و انرژی را انتقاد زیاد میگیرد و لذا این افراد سلطهگر معمولاً این جوری هستند. حالا من اینها را میگویم که خود را اصلاح کنیم چون آدم اگر بخواهد از سلطهگری خارج شود باید همین طوری بخش بخش این ویژگیها را اصلاح کند. من به همسر خود اجازه بدهم که با خانوادهی خود رفت و آمد داشته باشد و انتقادات ریز را کنار بگذارم و انتقادات گاهی اوقات درشت را هم گاهی اوقات انجام بدهم. دارم از آن سلطهگری فاصله میگیرم.
نکتهی سومی که وجود دارد آدمهای سلطهگر تهدیدات آنها هم زیاد است. زیاد طرف مقابل را تهدید میکنند. این کار را بکنی، مسافرت بیمسافرت. این کار را انجام بدهی قرار بود که برویم خرید کنیم دیگر خرید نمیکنیم. میخواهی این کار را بکنی، میروم مهریهی خود را اجرا میگذارم. این کار را بکنی تو را طلاق میکنم. یعنی از ابزار تهدید برای رسیدن به خواستههای خود استفاده میکنند. خواستهها معمولاً دو دسته است، یک سری خواستههای منطقی است. یک دسته خواستههای غیرمنطقی است. ما میگوییم که حتی خواستههای منطقی را باید قشنگ بگوییم. اینجا به خواستههای غیرمنطقی میرسد که آنها را باید کنار بگذاریم. حالا بخواهیم با زور و تهدید خواستههای غیرمنطقی را به کرسی بنشانیم. عرض من این است که ما باید خواستههای غیرمنطقی خود را از خواستههای حقیقی غربال کنیم و کنار بریزیم و نگذاریم که در متن زندگی قرار بدهیم و از این جور خواستهها متأسفانه الان میبینیم که در خانوادههای سلطهگر زیاد است و فرقی هم نمیکند زن یا شوهر باشد. یعنی دو طرف گاهی اوقات از این خواستهها را دارند. پس ما خواسته را تبدیل به خواستهی منطقی کنیم. خواستهی منطقی را هم تازه زیبا به طرف مقابل بگوییم. خواستههای منطقی را چه طوری بگوییم؟ دستوری نگوییم. خواهشی بگوییم. درخواست از طرف مقابل کنیم. اگر صلاح دانستی این کار را بکن. اگر دوست داشتی این کار را هم انجام بدهی خوب است. بعد مطمئن شویم که این جوری کار ما بهتر جلو میرود تا بخواهیم با یک تهدید و ارعابی انجام میشود ولی آن نامحبوبی هم اتفاق میافتد. آن علاقه و صمیمت که باید محور یک خانواده باشد که تعادل را در خانواده ایجاد کند، این اصلاً رخت برمیبندد و میرود. یعنی این سلطهگری اصلاً زمینهای را فراهم میکند که میل افراد به همدیگر کم شود. زندگی یک امر مشترک است. چرخ آن باید روان باشد. باید دو طرف این را رو به جلو حرکت دهند ولی وقتی سلطهگری میآید کند حرکت میکند. یک جا هم دیگر خسته میشوند. خیلی از کارها را هم کنار میگذارند. طلاق عاطفی یکی از طلاقهایی است که امروز در دنیا مرسوم است و متأسفانه در کشور ما هم وجود دارد. من نگران این هستم که آمار آن هم نگران کننده است. چه میشود که ما به مرز طلاق خاموش یا عاطفی یا پنهان میرسیم؟ طلاق عاطفی یا پنهان ویژگی آن این است که دیگر این دو نفر کنار همدیگر احساس صمیمیت نمیکنند و آرامش کنار همدیگر ندارند. کنار همدیگر آن عشق و علاقههای خود را نمیتوانند ابراز کنند. برخی ملاحظات چی هست؟ برخی به خاطر آبروی خود. گاهی اوقات به خاطر بچههای خود. گاهی اوقات به خاطر مهریه است. یعنی موانع برداشته شود این تبدیل به طلاق حقیقی میشود. یعنی حاضر نیستند که کنار همدیگر زندگی کنند ولی الان به تعبیر شما یک ملاحظاتی اینها را کنار همدیگر نگه داشته است. دلیل آن همین است که اولین رکن در زندگی مشترک این است که ما باید آن صمیمیت و آن دوستی و محبت شکل بگیرد به همین دلیل است چون این دوستی نیروی محرک زندگی است. آن نیروی پیشران زندگی است و ما میتوانیم زندگی خود را جلو ببریم. گاهی اوقات اگر زن و شوهر همدیگر را دوست داشته باشند در سختترین مواقع زندگی هم کنار هم باقی میماندند. دنبال بهانه نمیگردند و واقعاً اینها نگران کننده هستند. گاهی اوقات یک فردی مشکل اقتصادی پیدا میکند بالاخره ضرری و زیانی و ورشکستگی اتفاق میافتد خانم دیگر حاضر نیست با این زندگی کند. راحت این بهانهای برای جداشدن میشود. این نشان میدهد که این عشق و صمیمیت نیست وگرنه اگر بود، پای این زندگی باقی میماند. گاهی اوقات میبینیم که برای خانم یک اتفاقی میافتد. مثلاً داداش او دچار یک مشکلی میشود و پدر این فرد دچار یک مشکلی میشود. این آقا سریع بهانه میگیرد که همهی شما مثل هم هستید. این شروع به سرزنش کردن میکند. دلیل آن این است که آن عشق و محبت نیست که این کنار طرف مقابل خود بتواند زندگی خود را ادامه بدهد. پس این تهدید را باید در نظر داشت.
نکتهی بعدی شرطی کردن محبت و شرطی کردن توجه است. از ویژگیهای آدمهای سلطهگر است. اگر این کار را بکنی تو را دوست دارم. اگر این کار را بکنی به تو میگویم که آدم خوبی هستی چرا؟ چون اینها میخواهند طرف مقابل را حتی در این زمینهها به میل خود حرکت بدهند و به آنها توجه کنند. جالب این است که اگرها هم آن اگرهایی است که به نفع خود او است و نه به نفع طرف مقابل. حتی گاهی اوقات نسبت به فرزندان خود این سلطهگریها را داریم. اگر خوب درس بخوانی. حالا درس بخواند دنبال این نیست که او موفق باشد دنبال این است که خود او در فامیل سربلند باشد. شاید صد چیز دیگر به درد این بچه بخورد و یک اگر برای آن نمیآورد ولی برای این میآورد چون میخواهد آبروداری کند. اینها اصلاً ریشهی سلطهگری در آنها شکل میگیرد. پس در زندگی هم نباید این جوری باشیم. ما اصلاً محبت را نباید در زندگی شرطی کنیم. توجه نباید شرطی باشد. آدم طرف مقابل ما اگر آدم خوبی است و رفتار خوبی انجام میدهد باید به خوبیهای او توجه کنیم و بعد به جا و به اندازه به او محبت کنیم و نباید او را مشروط به خواستههای خود کنیم. البته برخی از زندگیها میبینیم که این طور هست و میگوییم چرا به زن خود توجه نمیکنی و چرا به شوهر خود توجه نمیکنی؟ آره به او گفتم که بیا بیرون برویم، نرفت. من را نبرد. حالا من به او توجه کنم؟ اینها افرادی هستند که انتظار دارند طرف مقابل مثل ربات باشد. آدمهای سلطهگری آدمهای مقابل خود را مثل اشیاء میبینند. انسانی که متشکل از عواطف و احساسات و فکر و اندیشه و روح و روان باشد نمیبینند. یعنی همان ربات میبینند. یعنی میخواهند هی به آن برنامه بدهند بر اساس برنامه حرکت کند. خود سلطهگرها وقتی زندگی را به این سمت میبرند اعتماد به نفس را در این زندگی پایین میآورند. عزت نفس را پایین میآورند و شکوفاشدن طرف مقابل و اطرافیان خود را پایین میآورند. آن فرد اصلاً جرأت نمیکرد کاری انجام بدهد که باب میل او است. این استعدادها وقتی میخواهد بروز کند یک نوع ریسکپذیری هم باید در آن وجود داشته باشد و ترس نباید باشد. یعنی اگر من خواستم که فرزند من استعداد او شکوفا باشد نباید هی به او امر و نهی کنم. اگر میخواهم استعداد او شکوفا شود نباید از من بترسد. چون باید گاهی اوقات یک چیزی را خراب کند. این زمینه است. بالاخره شکوفایی یعنی این. وقتی یک خانمی میخواهد آشپزی کند چند بار باید این غذا خراب شود که این تجربه به دست بیاید. این افراد معمولاً در کارهای خود موفق نمیشوند افرادی که سلطهپذیر قرار میگیرند.
شریعتی: سلطهپذیری به ما هم مربوط میشود؟
حجت الاسلام تراشیون: گاهی اوقات ما وقتی جنمی نشان نمیدهیم و توانمندیهای خود را بروز نمیدهیم و اظهارنظر نمیکنیم. یعنی موجودات منفعلی هستیم و گاهی اوقات این خود منجر میشود که انفعال به اینکه دیگران به نوعی سوءاستفاده از ما بکنند.
شریعتی: محبت بیش از اندازه چی؟
حجت الاسلام تراشیون: این هم دوباره یک نکته است یعنی ما طرف مقابل را بدعادت میکنیم. او هر چه میگوید چشم میگوییم ولی میل ما هم نیست. حالا زندگی ما یک سروسامانی بگیرد ولی یک کم جلو میآییم این یک رویه میشود. برخی از خانمها و آقایان را داریم که اشتباه میکنند و قهر هم میکنند و بعد انتظار دارند که طرف مقابل بیاید منت آنها را هم بکشد. بعد ریشهی آن را بررسی میکنید و میبینید که اوایل زندگی این خانم یا آقا همین کار را کرده و طرف مقابل او اشتباه کرده و قهر هم کرده و این بندهی خدا رفته منت او را هم کشیده.
شریعتی: تا کجا مجوز گذشت میدهید؟
حجت الاسلام تراشیون: گذشت باید منطقی باشد. یعنی ببینید که گذشت یک بخش است ولی آن چیزی که مهمتر و در پس گذشت است این است که ما یک زمینهای را برای اصلاح رفتار طرف مقابل فراهم کنیم ولی اگر هی فرد خطا کرد و ما گذشتیم. بدون اینکه ما یک فعالیتی داشته باشیم و یک نوع پیشبری داشته باشیم، پیشبری یعنی چی؟ یعنی اگر این خطا کرد برویم ریشهی آن را بیابیم و فکر کنیم چه طور درمان باید کنیم. اینجا میتواند کمک کند و این گذشت ارزشمند است و این گذشت، گذشت فعالی است. چون ما یک گذشتهایی داریم که گذشتهای منفعل است و فرد هی اشتباه میکند و من از او گذشتم. دوباره اشتباه میکند و گذشتم. این اصلاً در خطاهای خود میماند و اصلاً حق خود میداند که اشتباه کند و حق ما میداند که گذشت کنیم ولی یک موقع نه، گذشت اول پشتوانهای دارد و پشتوانهی فکری دارد که بروم ریشهی آن رفتار ناپسند طرف مقابل را پیدا کنم و مشورت کنم و حل کنم که دیگر این تکرار نشود و او بفهمد که این گذشت من پشتوانهی فکری داشته است و نه از سر یک انفعال نامناسبی شکل گرفته باشد.
شریعتی: عزیزان ما صفحهی 203 قرآن کریم را تلاوت خواهند کرد. آیات نورانی سورهی مبارکهی توبه به اتفاق بشنویم.
صفحهی 203 قرآن کریم
حجت الاسلام تراشیون: اگر اجازه بفرمایید یک ویژگی دیگر افراد سلطهگر را هم بگویم که اهل بازجویی کردن هستند یعنی افراد سلطهگر هم حتی به خود اجازه میدهند که طرف مقابل را تفتیش کنند و بازجویی کنند. هی دائم امروز کجا بودی و چی کار کردی. این کار را کردی خوب بود و بد بود. یعنی طرف مقابل را کلافه میکند. باز اینها را در خانوادههایی که میآمدند میدیدیم. حالا فرقی نمیکند یک موقع آقا نسبت به خانم و یک موقع خانم نسبت به آقا که طرف مقابل را استنتاق میکنند و او را کلافه میکنند. یک آقایی بود که میگفت خانم من این کار را انجام میداد و زمانبندیها را یادداشت میکرد که این تا زمان نه بود و تا ده چه کاری کردی. میگفت که قشنگ باید پاسخگو به او باشم. یعنی یک جایی هم اگر یک کاری کردم که نمیخواهم او متوجه شود، حالا نه کار خلافی، گفت رفتیم با دوستان خود یک بستنی هم خوردیم. گفت مجبور بودم که یک دروغ هم به او آنجا بگویم. خوب هم نیست یعنی ما باید جذبههای خود را زیاد کنیم که انشاءالله در برنامههای بعدی بیشتر صحبت میکنیم. گاهی اوقات ما نگران این هستیم که همسر ما تحت تأثیر دیگران قرار نگیرد. بعد میخواهیم از روش غلط برای اینکه او را به سمت خود جذب کنیم، استفاده کنیم در حالی که داریم او را دور میکنیم. او را پنهانکار میکنیم و دروغگو میکنیم ولی یک موقعی هست که من میآیم قدرتمندانه به وسیلهی یک رفتار مناسب و خوب، خود را تقویت میکنم و فرد را جذب خود میکنم. این جنس رفتار خوب است ولی اینکه بیایم بازجویی کنیم و بیاییم تهدید کنیم و طرف مقابل را شرطی کنیم. طرف مقابل را یک شی ببینیم، خب خیلی این رفتارهای ناپسندی میشود و در اسلام وقتی ما نگاه میکنیم اصلاً این گونه رفتارها را نمیبینید. شما وقتی زندگی پیامبر و آقا امیرالمؤمنین را وقتی نگاه میکنید و سایر معصومین نسبت به همسران خود این گزارشاتی که ما داریم هیچ جا نمیبینیم که پیامبر نسبت به همسر یا همسران خود سلطهگری داشته باشند یا کلیهی معصومین که بخواهند طرف مقابل را در یک منگنهای قرار بدهند و در یک دشواری و سختی قرار بدهند. به ما هم توصیه کردند که این گونه نباشیم و لذا در آن روایت حضرت فرمودند که همسران شما اسیران شما هستند با آنها مدارا کنید. بالاخره این در خانهی ما میآید و در یک زندگی جدیدی دارد گذران عمر خود را میکند. حالا من این را هم بخواهم برای او سخت بگیرم و او را در تنگنا قرار بدهم، به نظر من این یک ظلم کردن آشکار است که باید اینها را از آن دکترین زندگی مشترک خود به دور کنیم.
خداوندا هر روز که بر عمر ما افزون میشود بر علم و دانش و تقوا و ایمان و عمل صالح ما بیفزاید. ما در همهی انتخابها، خصوصاً انتخاب پیش رو سربلند بیرون بیاور. امیدوارم که همهی هموطنان عزیز ما با یک مشارکت بالا و دشمن کورکن در این انتخابات حضور پیدا کنند.