حجت الاسلام کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله. خدا ان شاءالله همه ی ما را زائر قبر غریب حضرت صادق(ص) قرار دهد و قیامت شرمنده ی روی مبارک شیخ ائمه حضرت کشاف الحقایق امام صادق(ص) نباشیم. یک سلام هم از سلام خدا بر روح خدا و شهدای پانزده خرداد که اگر این ها زمان امام صادق بودند، خانه ی امام صادق آتش زده نمی شود و حضرت صادق مورد هتک حرمت قرار نمی گرفت. خود حضرت فرمود که ما در مصائب صبر می کنیم چون می دانیم که خدا چه وعده ای به ما داده. شیعیان ما به اعتماد به ما مشکلات را تحمل می کنند و مصائب در راه دینداری را تحمل می کنند چون به ما اعتماد دارند و نمی دانند چه اتفاقی قرار است بیفتد و حضرت دستگیر ما ان شاءالله باشند. یک جمله ی دیگر هم بشارت به همه ی شیعیان حضرت صادق که در روایات متعددی حدیثی نقل از حضرت حق شده است که حدیث قدسی است و زهرای اطهر(ص) این را هدیه از پیامبر اکرم گرفتند. که این خود مفصل است که حضرت زهرا(س) در مسیر به امامت رسیدن اهل البیت جایگاه دارد و نقش دارد و وصیت به امامت می فرموده و ولایت داشته. در آن جا برای هر امامی یک نکته ی مهمی از زندگی و یک بشارتی به آن امام به خاطر تحمل سختی های مسئولیت او در این دنیا داده شده. مثلاً به حضرت رضا(ص) بشارت داده شده است که «لَأُقِرَّنَّ عَيْنَهُ بِمُحَمَّدٍ ابْنِه» چشم او را با محمدتقی، پسر او حضرت جواد الائمه روشن می کنند. این معلوم است که چه ارتباطی بین امام رضا(ص) و امام جواد است کانه انگار جاده ی خدا به حضرت رضا است. در مورد حضرت جواد این طور هست که شیعیان او در روز قیامت هفتاد گنهکار را شفاعت می کنند. خداوند ما را از شیعیان امام جواد قرار دهد. برای حضرت سیدالشهدا آن شهادت حیرت انگیز و به امام صادق که رسیدند حضرت حق قسم خوردند که «حق القول منی» سخن من حق است و نیاز هم نیست که خدا این جور بفرماید. منتهی به این جهت که یک تأکید بر این موضوع است که «لَأُكْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَر» من جایگاه جعفر بن محمد، خب خدا که سخن می گوید جعفر بن محمد می گوید. چنان جایگاه او را گرامی می دارم که همه حیرتزده شوند چگونه؟ خب بهشت که چیزی نیست که خدا بخواهد به حضرت صادق(س) بدهد. شأن او اجل است و رضوان خدا و قرب الهی برای او است. می فرماید « َ لَأَسُرَّنَّهُ فِي أَشْيَاعِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ أَوْلِيَائِه» جایزه ی من به او این است که این قدر به شیعیان او اکرام می کنم تا چشم او روشن شود. معلوم است که امام صادق یک پدر دلسوز نگران امت است. امام صادق فرمود که تا صبح به حال شیعیان خود در عصر غیبت گریه کردم. نگران ما بوده است و تمام تلاش خود را کرده است و ما هم با یک ساعت و دو ساعت نمی توانیم همه ی کارهایی که حضرت کرده است را بیان کنیم اما این نگرانی روایات حضرت را که دنبال می کنیم، می بینیم هی دنبال این است که دست ما را در یک جای محکمی بند کند و به عروه الوثقی، یکی از آن این است که ما را با کربلا و مسائل سیدالشهدا آشنا کند. عرفه کجا رفتی؟ حضرت امام صادق به قدر اهل عبادت و ذکر بودند که فرصت نداشتند زیاد صحبت کنند ولی اگر کسی می آمد و می فهمیدند که عراقی است و حضرت در مدینه بود. می فرمودند که عرفه کجا بودی؟ یا نیمه ی شعبان کجا بودی؟ کربلا. فرمود که اگر نبود که تخفیف بشود و مردم صحرای عرفات را سبک بشمارند، می گفتم که عرفات حسین ما چه خبر است. این برای این است که دست مردم به دارالشفا برسد. در مورد پسر دیگر و نوه ی دیگر حضرت رضا که خیلی دل ما برای حضرت رضا تنگ شده است. می فرمود که نوه ی من در خراسان دفن می شود. «علی و من زاره فی غربت» این ادبیات را ببینید امام دنبال این است که دست ما را به حقایق برساند. به پنجره های ضریح دارالاجابه ی حضرت دست ما برسد. فرمود که هر کسی در غربت به زیارت او برود «اخذته بیدی یوم القیامه» خود من دست او را می گیرم «و ادخلته الجنه» خود من او را وارد بهشت می کنم. من ضمانت او را می کنم. چرا؟ یعنی یک آدم بی لیاقت جهنمی را به بهشت می برم؟ نه یعنی وقتی تو به آن جا می روی و زیارت می کنی، خیال من راحت می شود که آن کسی که به او استغاثه می کنی، دست تو را گرفته و خیال من راحت می شود که بی پشت و پناه نیستی. تمام زندگی حضرت این طوری است. لذا این روایت را برای شروع بحث انتخاب کردم که خدا کند که ما هم نسبت به شیعیان امام صادق این جوری دلسوز شویم. نگران هم باشیم. شما اگر در من یک خطایی می بینید یک جای پنهایی و یک خلوتی پیدا کنید و بگویید تو حیف هستی و ما شیعه ی امام صادق هستیم و ان شاءالله یک روزی زیر یک پرچم قرار است که جمع شویم و به روی حضرت نگاه کنیم. ابوبصیر خیلی آدم حسابی است. ابوبصیرها زیاد هستند. ظاهراً کسانی که بینایی ندارند و دل آن ها روشن است را عرب به آن ها ابوبصیر می گویند. کنیه ی ابوبصیر ابومحمد است. ابوبصیر که یک شخصیت ویژه و برجسته ای است و کتابهای ویژه ای را راجع به او نوشتند. می گوید من یک همسایه ای داشتم که با سلطان و شاه در ارتباط بود. مال زیادی هم به خاطر همین نوکری های حکومتی طاغوتی به او رسیده بود و پول زیادی جمع کرده بود و خلاصه بساط عیش و نوش و نصف شب شرابخواری و کنیزکان رقاص و فلان و ما هم همسایه ی او بودیم. حالا شاگردان امام صادق هم کم سخن و اهل عبادت حالا این جا راجع به زراره عرض خواهم کرد که چه شخصیتهای عجیبی بودند. این ها شاگردان امام صادق اگر در علم بودند در همه چیز شاگرد بودند. می گویند ما اذیت بودیم و بالاخره بغل خانه ی ما گناه می شود و اثر وضعی دارد. شب زمان نماز شب ما است و چند بار هم رفتم به او گفتم. کسی که کارمند طاغوت منصور دوانیقی یا حکومت مروانی است. مثلاً یک ساواکی همسایه ی ما است. حالا من بروم و بگویم چه چیزی به من می گوید؟ باید چه قدر ابوبصیر همسایه ی آدم حسابی باشد که بتواند چند بار بگوید که این شبها شما صدا می کنید، وقت نماز ما است. اگر شما حساب کنید که یک ساواکی در گوش ابوبصیر بزند. ببینید چگونه خوب رفتاری کرده است که چند بار که به او گفتم، آخر سر یک بار گفت که ببین تو آدم خوبی هستی و من عرضه ندارم. دل من می خواهد آدم بشوم ولی عرضه ندارم. در دستگاه اهل بیت هر کسی مثل حر بیاید، مثل حر می رود. «قتلا مثل قتل النبیین» از امام حسین(س) نقل شده شده است که مثل انبیا مردید. یعنی هر چه هستی دست تو به این دریا برسد تو را تطهیر می کنند. خدا سیئات آن ها را به حسنات تبدیل می کند. اسم حر که می آید همه یاد این عظمت می افتند. آدمها تشویق به توبه می شوند یعنی این قدر این مردم توفیق داشته. خلاصه خود را شکست. من گفتم که من را رها کنم و من نمی توانم. من اهل شهوت هستم و من نمی توانم آدم شوم و من اهل گناه هستم. من نمی توانم از مال خود بگذرم. برو به امام صادق بگو که (این از کافی است که من عرض می کنم) به امام صادق بگو که اگر می توانی برای من کاری بکنی، بکن. نفس من خبیث است. خدا کند که من هم راست بگویم و یک بار به امام صادق بگویم که بار من افتاده است و من بی عرضه هستم. حضرت سجاد این را زیاد می فرموده است. در ادعیه حضرت سجاد هست که «إِلَهِي لَمْ يَكُنْ لِي حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِك» خدایا من زور خود را زدم و تلاش خود را کردم، من نتوانستم از گناه فاصله بگیرم «إِلَّا فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِك» مگر آن وقتی که تو من را با محبت خود نجات بدهی و بیدار کنی. برو به امام صادق بگو که اگر کاری می تواند بکند، بار من افتاده است و یک تنه نمی توانم از این نفس خبیث خود نجات پیدا کنم. می گوید من به امام صادق عرض کردم و حضرت فرمود که به کوفه رسیدی «قل له یقول لک جعفر بن محمد» برو به او بگو که امام صادق فرمود: «دع ما انت علیه» که تو کنار بگذار «اضمن لک علی الله الجنه» من بهشت را برای تو تضمین می کنم. این هم وعده ی امام صادق است و هم عنایت در کلام حضرت است. حضرت با همین کلام صادق، قلبها را زیرورو می کرد. ما الان کدام دانشمند را در جهان اسلام می شناسیم که مثلاً از مصر به ایران بیاید و به دیدن او بروند. یعنی اقطار عالم را سفر کنند و به سراغ او بیایند و بعد هم با ابزار آن روز و رسانه هایی که هر روز می کوبیدند و حضرت هیچ جلسه ی رسمی نداشت. این کلام حضرت بیان حضرت کمتر از لباس یوسف نیست که این لباس را بر چشم پدر من بگذارید. این کلام حضرت آن نقل کلام حضرت که خدا کند باور ما شود که این روایات اهل بیت همه شفا است. مرحوم محدث قمی(اعلی الله مقامه شریف) که زیاد با دست مبارک راست خود روایت نوشته بود. گاهی اگر کسی می آمد و یک کسی خلاصه طلب دعا و استشفا داشت، انگشت مبارک خود را در آبی هم می زد و می گفت با این دست حدیث نوشتم و فراوان داریم که اسامی اهل بیت شفا است و کلام آن ها نور است و شفا است. این کلام را ابوبصیر تازه گاهی ما شنیدیم که فلان آقایی را قند را به فلانی داد و خورد. این جا کلام امام است و امام به وسیله نیاز ندارد و ابوبصیر کلام حضرت را تکرار کرد و گفت که پیش او رفتم و گفتم که کسی نباشد با تو کار دارم. آمد و من گفتم که امام صادق فرموده و عین کلام حضرت را گفتم. عین کلام حضرت این جا موضوعیت دارد گفتم «دع ما انت علیه» تو همه را کنار بگذار، «اضمن لک علی الله الجنه». می گوید این چند روز بعد من را صدا کردم و به خانه ی او رفتم و دیدم که برهنه است و یعنی یک پوشش اولیه دارد و خانه لخت لخت است و هر چیزی را در راه حرام به دست آورده بودم همه را دادم رفت و خلاصه من این ور و آن ور رفتم. خدا به ما توفیق این جور توبه کردن را به بدهد و توفیق شنیدن این لحن ملکوتی را بدهد. از رفقا چند دست لباس جور کرد و چند وقت بعد بیمار شد. صدا زدند که من به بالای سر او رفتم. چشمهای خود را باز کرد و گفت که امام شما به وعده ی خود عمل کرد. می گوید حال من خراب شد و سفر بعدی که به مدینه رفتم و محضر حضرت صادق(س) رفتم و در دهلیز در هنوز که وارد نشده بودند، حضرت فرمود که یا ابابصیر «قد وفینا لصاحبک» ما به وعده ی خود عمل کردیم. امامی که دربه در دنبال رشد آدمها بود. در حالی که این کار خطرناک بود و این می توانست یک زمینه ای برای نفوذ باشد. شیوه ی امام این طور بود. امام صادق(ع) در یک دوره ای که اندکی و ذره ای در نیمه ی اول امامت ایشان فضا بازتر شد و ذره ای و اندکی و نه این که خیال کنیم که حضرت این فرصتی که الان بنده ی روسیاه با دست خالی و بدون سواد خدمت شما می رسم این فرصت را یک روز آن را ائمه ی ما نداشتند. خدا به ما رحم کند برای این فرصتهایی که داریم. اصلاً چنین چیزی که حضرت امام صادق منبر عمومی رسمی از پیش اعلام شده که بگویند یکشنبه ها ساعت یک و سی دقیقه شبکه ی فلان، اصلاً چنین چیزی نداریم و اصلاً کسی نمی تواند امام را ترویج کند. کسی جرأت نمی کند که بگوید من طرفدار اما هستم. در مسجد پیغمبر دروس متعدد برپا است و امام درس ندارد. چه جوری باید امام این عقاید و حقایق را به مردم منتقل کند. قبل از این که وارد علم حضرت شود جذب امام است ولی امام انقلابی می کند و دریای علمی ایجاد می شود و اگر حضرت یک تریبونی و یک روزی در هفته قرار بود که در تلویزیون صحبت کند یا یک تریبونی در کنار وقتی در مسجد پیامبر درس داشتند ایشان هم یک درس رسمی داشت و شاگردها می توانستند بی دردسر و بی ترس بنشینند. آن که نبود این طور انقلاب به پا کرد. حضرت یک شیوه هایی دارند که ما باید بدانیم که همان طور که مرحوم امام(اعلی الله مقامه شریف) سال چهل و دو که قیام کرد که نه نیروی نظامی داشت و نه طرفدار چندانی داشت. اوج طرفدارها از سال پنجاه و شش به بعد است. امام به اتکا به خدا و اهل بیت قیام کرده. امام صادق شروع به جذب واقعی می کند و سخاوت واقعی می کند.
این نمونه را ببینید که حضرت یک باغی بیرون مدینه داشت که خرما و میوه داشت. موقع محصول که می شد می فرمود که یک طرف دیوار را خراب کنید. هر کسی می خواهد بیاید. یک طرف را باز می کردند که هر کسی می خواهد هر ساعتی از شبانه روز بیاید میوه ها را استفاده کند و بعد هم یک سری از خادمان بخشی از بار را می چیدند و هر کسی می خواست برود مشتی به او می دادند که برود و دست خالی نرود. بعد می فرمود که یک سری از پیرمردها و پیرزن ها و معلولین این اطراف هستند این ها توان ندارند تا این جا بیایند، سهم آن ها را جدا بگذارید که ما برای آن ها بفرستیم. یعنی امام این جا حاکم نیست و بیتالمال ندارد. همان که دست او است در طبق اخلاص است و مردم همین الان کجا ما چنین چیزی دیدیم. مردم وقتی نگاه می کردند در آن اوج تخریبها و توهین ها و تهمتها که اگر یک جایی نعوذبالله مثلاً اگر دزدی می شد ممکن بود که بعضی از نواسب جسارت به حضرت بکنند و این قصه ها هست و من نمی گویم. یعنی یک تخریب سنگینی دستگاه رسانه ای حکومت بنی امیه و بنی عباس دارد انجام می دهد اما امام صادق (ع) با همین ابزار عادی شروع به کار کردن کردند. امام جلسه ی درس رسمی نداشت. اگر شنیدیم که حضرت چهار هزار شاگرد داشت، حتی شاید هم بیشتر این ها را با خون دل و یکی یکی در بین این مسیر تا آن مسیر، یکی در کنار آرامستان و یکی در یک باغ و یک جایی گیر بیاورد، چند نفر خصوصی در یک خانه جمع شوند. این ها را اگر فرصت بود که کل مدینه منبر علمی حضرت می شد و همه جمع می شدند. حضرت نمی توانست علم خود را افشا کند و این شده. یکی از روشهای حضرت مناظره بود و گفتگو بود. یعنی وقتی حضرت کنار بیتالله الحرام در ایام حج نشستند معمولاً این هایی که عرض می کنیم این طوری است. گاهی هم شده است که حضرت سخنرانی اندک مختصری داشتند و آن هم ساعت آن از پیش تعیین شده نیست. از قبل تعیین شده که بتوانند عده ای جمع زیادی مراسم را از قبل اعلام می کنیم نبود. حضرت گفتگو می کردند و مردم می آمدند سؤال می کردند. خب وقتی جواب سؤال را می شنیدند هر چه هم به حضرت جسارت و دشنام هم شنیده باشند به قدر و قیمت این جواب اهل آن تشخیص می دهند لذا یکی از ویژگی های حضرت این است که از مصر یک نامسلمان، البته یکیک چه انگیزه ای یک نفر باید الان داشته باشد که از قلب اروپا یک نفر زندیق یعنی کسی که نه مسیحی است و نه یهودی است و نه مسلمان است، بلند شود و سفر کند به خاورمیانه و پیش کسی برود که رفتن پیش او دردسر دارد و این آوازه ی علمی باید چه قدر در دهان گشته باشد تا آن جا رفته باشد. با این همه فضایی که اجازه نمی دهد. الان اگر یک دانشمندی باشد که مستندی از او به چند زبان پخش شود و جهان بفهمند خب ممکن است که اقبالی به او شود ولی آن جا کسی جرأت ندارد اسم ببرد. منصور دوانیقی می گوید که اعلم امت من هستم و بعد از من هم مالک بن انس باید کتاب بنویسد و اصلاً امام صادق نمی تواند خلاف منصور دوانیقی حکم شرعی صادر کند. چون آن وقت می گوید که اعلمیت من را نپذیرفتی. آن هم منصوری که هزاران هزار آدم را زندان انداخته است و امثال این. حضرت با این ها گفتگو می کند و شاگردان ویژه ای که فرصت را غنیمت می شمارد، معمولاً ایام حج که به مکه و مدینه می آیند این ها این گوشه و آن گوشه حضرت را می پایند تا ببینند که این آدمها ببینند چه می پرسند و حضرت چه طوری جواب می دهد. شما اگر کتاب شریف توحید شیخ صدوق را یا بحث توحید بخش کتاب اصول کافی را یعنی کتاب کافی سه بخش اصول، فروع و روضه دارد. بخش اصول هر فصل مهم آن و هر بخش آن اسم آن کتاب است. کتاب عقل و جهل و کتاب فضل العلم و کتاب التوحید و کتاب الحجه که راجع به اهل بیت است. این کتاب التوحید را ببینید که بیشتر این ها گفتگوها و مناظرات و پرسش و پاسخهای حضرت صادق(س) است و دریایی از مطالب است و خدا روزی ما کند که در این ها قدری تأمل و تعمق کنیم. دیدن این دنیا همواره زرق و برق دارد و خدا کند که چشم ما از حقایق اصلی باز نماند. با حضرت صحبت می کند. حضرت مخاطبین را از نظر بنده سه دسته می کنند. یک عده گفتگوهای علمی است. یک عده زندیق کافر دشمن بتپرست است اما حالا حتی اگر به زعم خود امام را هم نعوذبالله حالگیری کند ولی عامل جایی نیست و آمده است ببیند چه خبر است و مثلاً بگوید که شما هیچ چیزی هم بلد نیستید. این دو گروه و گروه سوم دشمنان است یعنی ناصبی دشمن متصل به حکومت است. امام در آن دو گروه اول که الان هم فصل مناظرات است که برای دو گروه حضرت آداب گفتگوی حضرت این طوری است. اولاً این را هم اخیراً دیدم که یکی از اساتید حوزه یادداشتی نوشته است. اولاً امام از موضوع خارج نمی شود. کی از موضوع فرار می کند؟ کسی که تبحر ندارد و دست او خالی است و اشراف ندارد و باید آن کسی که می خواهد داور مناظره باشد و آن کسی که می خواهد داوری کند و مشاهده کند ببیند این در این موضوع حرف می زند یا نه. کسی که در موضوع حرف نمی زند در آن موضوع حرفی ندارد که بزند. امام به هیچ وجه از موضوع خارج نمی شود. ثانیاً حتی اگر طرف ملحد است. دو گروه اول چه کسانی هستند؟ یا آمدند گفتگو کنند و از فرق مختلف اسلامی هستند یا حتی گاهی شیعه هستند و یا حتی زندیق هستند. گروه دوم هیچ چیزی را قبول ندارند. امام به هیچ وجه توهین نمی کند. به قدری که گاهی می روند به شیعیان طعنه می زنند شما چه شیعیان جعفربن محمدی هستید که عصبانی می شوید. چرا او عصبانی نمی شد؟ چون احاطه به بحث داشت و کم نمی آورد. تفوق آن قابل قیاس نبود و هرگز جسارت نمی کرد. با صبر و حوصله بود. یکی از دردهای ما این است که دسترسی ما به برخی از دانشمندان علوم مختلف خیلی سخت است. در حالی که امام صادق این طوری نیست و در دسترس است. بارها داریم که این زندیق در خانه ی حضرت آمده و در زده است و گفته است که می خواهم بحث کنم و شروع به گفتگو کردن کرده است. من نمی خواهم در محتوای آن ورود کنم. می گفت اسم تو چی هست؟ طرف اسم او عبدالله دیسانی یا عبدالملک بود. حضرت می گفت که اگر می گفت عبدالله می گفت عبد کدام خدا هستی. از این جا دیگر او را رها نمی کرد. می آیم بحث می کنم و اسم من را نپرسی. یعنی حضرت از همین چیزهایی که دم دست او بود. یک وقتی داشت صحبت می کرد و در این که هیچ اثری از خدا نیست. یک بچه ای تخممرغی دست او بود و حضرت فرمود که بیا این را به من بده. حضرت گفت بیا این را نگاه کن. یک پوسته ی سختی دارد و درون آن یک غشای نازکی است و یک مایه ی زردرنگ و یک مایع سفید رنگی دارد و این ها قاطی نمی شود. از همین ممکن است که موجودی به دنیا بیاید که نر باشد یا ماده باشد. دختر باشد یا پسر باشد. به نظر تو این الکی می تواند بشود. یعنی از همین چیزهای دم دست. چون حضرت نمی خواست که چون خود من امام صادق هستم در یک افقی صحبت کنم که طرف در هپروت برود. بدون هیچ توهینی و با صبر و حوصله یک جوری که هی شرط برای امام می گذاشتند. می گفتند اسم من را نپرس و از این اطراف هم چیزی نگو. چون فکر می کردند این ها ابزار امام است. علم امام دارد منفجر می شود. هر چه مسئله را پیچیده تر می کرد خب می دید که حالا من خود سخت می شوم. یک حدیثی به اسم حدیث فرجه در کتاب التوحید داریم که برای مرحوم کلینی است. آن جا امام چه کرده است که توحید حضرت حق را اثبات کند که اصلاً مخاطب مانده است. اول هی شرط گذاشته ولی وقتی امام شروع به سخنرانی کرده است دیده است که احاطه ی حضرت عجیب است. حضرت در این فضا به هیچ وجه جسارت نمی کند و توهین نمی کند. من یک مورد هم در مناظره ها ندیدم که حضرت بگوید که هیکل تو این طوری است و بابای تو فلان است. به تو بگویم که پریشب کجا بودی و پته ی تو را روی آب بریزم. الان آمده است که راجع به توحید صحبت کند و الان آمده است که راجع به علم امام صحبت کند. امام از موضوع خارج نمی شود و به شخصیت طرف اهانت نمی کند. حتی اگر ملحد باشد. این جوری نیست که احساسات و هیجانات را تحریک کند برای این که از آب گلآلود ماهی بگیرد. بیشتر اوقات حتی اگر این مناظره نتیجه ی آن این نیست که طرف مقابل پذیرا بشود یعنی آخر سر مناظر خب لزوماً که دیوار حاشا بلند است و هر مناظره لازم ندارد که پیروز ظاهری داشته باشد. بعد از آن شما نمی بینید که آن آدم کدورت از امام داشته باشد. در حالی که آدمی که شکست خورده گوشه ی رینگ له شده باید باشد. امام این کار را نمی کرد. با بزرگواری این کار را نمی کند. خدا آیت الله مصباح یزدی را رحمت کند که روزگار قدر آن مرد الهی را ندانست. در یک مناظره ای در تلویزیون خود ما آن را ای کاش به همه ی مناظره کنندگان نشان بدهند. دوست و دشمن معترف هستند که در آن مناظره ایشان با یک بزرگوار دیگری که ایشان هم معمم بود یک گفتگوهایی داشتند که اشکال ندارد ما با هم اختلافنظرهایی داشته باشیم. یاد من است که یک نوجوان بودم که این مناظره را می دیدم. برای بیش از بیست سال پیش است. آقای مصباح رحمه الله علیه در گفتگو آن طرف یک چیزی می گفت اشتباه ایشان را می گرفت و ایشان را تا نزدیک گوشه ی کار می برد و فشار نمی داد و برمی گشت و موضوع را عوض می کرد. یعنی آن که روشن می شد دیگر هی میخ به تابوت شخصیت آن فرد نمی کوبید. یاد من است که همان زمان بعضی از مخالفین سیاسی ایشان مبهوت این اخلاق شدند که در اوج قدرت می خواست حرف خود را بزند و یک اختلافنظری هست و می خواهیم گفتگو کنیم. آقای مصباح رحمه الله علیه یکی از شاگردان امام صادق است و کاش ما شاگرد شاگردان حضرت حساب می شدیم. حضرت این طور نبود که یک جوری طرف را گوشه ی رینگ او را له کند که طرف دیگر مشکل روحی روانی هم پیدا کند. اتفاقاً شکست خورده چون تخریب نمی شد تازه روی موضوع فکر می کرد. تازه وقتی شکست می خورد می رفت فکر می کرد و دوباره می آمد. بعد از چند بار بسیاری از این ها اسلام می آوردند و شهادتین می گفتند. آن هایی هم که شهادتین نمی گفتند تاریخ نشان می دهد که یک روزی ابن ابی العوجا داشتند تعریف می کردند که یکی تعریف برای او کرد که این ها همه نشستند همه بهائم هستند و همه حیوان هستند که کنار خانه ی خدا هستند. «الا هذا شیخ جالس» این هم در کافی شریف است. ابن ابی العوجا گفت که شما مثلاً گنده می آیید و از این حرفها می زنید و الان می روم. رفت و یک گفتگویی کردند که این هم از اوایل کتاب التوحید کتاب کافی است. کافی مهم مرحوم کلینی ثبت و ضبط است. وقتی برگشت گفت این ها چی می گویی که این ها بهائم هستند و این انسان است. «ما هذا ببشر» فقط یک آدم مثل شما نیست. اگر یک موجود ملکوتی که هر وقت اراده کند بر ملکوت عالم چیره می شود و هر وقت اراده کند. این شخص. گفتند چه شد. گفت من یک آدم علمی هستم و این یک شخص خبیثی هم بود و آخر هم اعدام شد. یعنی شیعه و سنی این فرد را قبول نداشت و می گفت که من هشت هزار روایت در روایت شما اهل سنت جعل کردم و او را اعدام کردند. لزوماً چون هدایت اختیاری و انتخابی نیست که همه حر شوند. گاهی هم بعضی ها عمرسعد می شوند. سه جلسه هم با حضرت گفتگوی خصوصی کرده. باز هم دنبال کار خود رفته است اما دیگر نتوانست از عظمت علمی حضرت و از سعه ی صدر حضرت و سعه ی اطلاعات حضرت فرار کند. حضرت یک جوری مناظره می کرد که هم تفوق او روشن می شد و هم ابداً در شخصیت طرف نمی رفت و بعد می فرمود که من دوست دارم بنشینید برای من تعریف کنید که چه طور رفتید بحث کردید و شاگرد پروری می کرد. ریش هشام در نیامده بود که وارد جلسه می شد و در خانه ی حضرت می آمد حضرت به احترام او به پا می ایستاد. هشام یک مستبشر شیعه نبوده و جهمی بوده و گشته گشته تا به حق رسیده است و دست او به دامان مبارک حضرت امام صادق رسیده است. می گفت تعریف کن ببینم چه گفتی و چه شده است؟ به بعضی ها می گفت که شما بحث نکنید و تو عصبانی می شوی. تو اشراف نداری. به بعضی ها می فرمود که «اجلس مسجد المدینه عوان بن تغلب» فرمود که در مسجد پیغمبر بنشین و حکم شرعی بگو. یعنی رقابت با کسانی کن و با بزرگانی کن که در مسجد مدینه هر کدام فرقی داشتند و حکومتها از بعضی از این ها حمایت می کردند. «إنّي أحبّ أن يروا في شيعتنا مثلك» من دوست دارم که در بین شیعیان خود مثل تو را ببینم. یعنی تشویق می کرد که بروید گفتگو کنید. عمده ی این آوازه ی علم حضرت با این مناظرات و گفتگوهای بی زمان بود و از قبل تعیین نشده و این باعث شد که آوازه ی علم حضرت همه جا بپیچد ولی حالا شما نگاه کنید که آوازه ی علم حضرت پیچیده است و می خواهیم از مکتب اهل بیت از تشیع، از حق دفاع کنیم. این که بالاتر از این بعضی از رقابتهای دنیایی است. حالا دیگر هر چه از دهان ما بیرون می آید بگوییم. حالا دیگر هر جور خواستیم توهین کنیم، نه. روایات فراوانی از حضرت است که حق را بگویید پافشاری نکنید و لزوماً همه نمی پذیرند. مراع نکنید. جدال نکنید. من دوست دارم که وقتی شما یک جا می نشینید بگویند که این مؤدب است و این راستگو است و این امانتدار است. من دوست دارم که بگویند که این چه قدر آدم حسابی است و این چه قدر مؤدب است و این چرا توهین نمی کند. این چه قدر راست می گوید. از این نمی ترسد که به ضرر او شود. این چه قدر امانتدار است. بگویند «هذا ادب جعفر» ما اگر باشیم خیال می کنیم که امام صادق می فرماید که در آسمان پرواز کنید و روی آب حرکت کنید. خب بعضی از اولیای خدا کرامتی هم داشتند که خدا به آن ها اعطا کرده بود که این ها چیزی برای آن ها نیست اما حضرت این را اصل نمی گیرند. ممکن است که کسی را خداوند نخواهد در این دنیا به جایی برساند که از اولیای خدا باشد که چشم او به حقایق هم باز شود و روی آب راه برود. این دنیا لزوماً قرار نیست که آدمها به این جاها برسند و قیامت جای این کارها است. «و بصرک الیوم حدید» آن لحظه ی مرگ به بعد دیگر همه ی چشمها باز می شود. حضرت دوست داشت که شیعیان را به ادب بشناسند. به امانتداری بشناسند. شما اگر می خواهید تشیع را ترویج کنید. بگذارید مردم ببیند که شما در زندگی عادی خود با زن و بچه ی خود چه شکلی هستید. با همسایگان خود چه طوری هستید. با پدر و مادر خود چه طوری هستید. بعد اگر دیدید که آرامش دارید و زندگی برای وفق مراد است و دل خوش دارید. الان در این روزگار یکی از هزینه های سرسامآور خیلی ها هزینه های درمان های روانی است و مشکلات روحی روانی همه را بیچاره کرده. در صنعتی ترین کشورهای دنیا آمار خودکشی فراوان است. حالا نمی خواهم بگویم که وضع ما خوب است. می خواهم بگویم که درد زیاد است. درد غالب روزگار است. یک نفر هر اتفاقی در دنیا بیفتد و وسط دریا هم او را بیندازند این به تلاطم نمی افتد. این را چه کسی تربیت کرده است؟ «هذا ادب جعفر» حضرت هم نمی خواهد بگوید که حالا من را ترویج کنید. حضرت آن پدر دلسوز این زندیق هم هست، پدر دلسوز آن کافر و آن گنهکار هم هست. پدر دلسوز خوبها هم هست. برای این که بفهمند که اگر می خواهی این روزگار هم به تو خوش بگذرد ... مرحوم آیت الله بهجت که خدا او را رحمت کند می فرمود که اگر سلاطین و شاهان روزگار، اگر می فهمیدند که ما چه لذتی در نماز داریم لذات خود را فراموش می کردند. یعنی مؤمن در این دنیا خوش می گذراند حتی اگر در کربلا صورت او روی خاک باشد. یعنی اوج عبادت او است. اوج بندگی و لذت بندگی او است آن زمانی که صورت او روی خاک است چون تنها نمی شود. یاران کشته می شوند ولی او تنها نمی شود لذا امام صادق(ع) یک رفتار عالمانه ی شگفتی داشت که شیعیانی که به خاطر خفقان زیاد شیوه ی نماز خواندن مکتب اهل بیت را نمی دانستند. زمان دقیق فضیلت نماز را نمی دانستند و احکام اولیه ی روزه را نمی دانستند. نه عمل نمی کردند، عمل می کردند در مسجدها حرفهایی که بنی امیه و بنی عباس دوست داشتند ترویج شوند می گفتند. احکام به آن شکلی که آن ها دوست داشتند مطرح می شد. اگر ما می گوییم که رئیس مذهب ما که امام صادق(ص) که تشیع را آغاز نفرموده. تبیینی که حضرت کرد و پرده ای که از روی حقیقت برداشته حق حیات گردن همه ی شیعیان دارد. اگر او نبود ما از امام حسین(س) هیچ نمی دانستیم و موارد دیگر. کاری امام صادق کرد که مردم از سلاطین مخفی کاری از ترس خود می کنند. امام صادق قدرت آن جوری نداشت ولی کاری کرده بود که در علم حیرتانگیز خود شیعیانی که احکام و هیچی نمی دانستند همه متخصص گفتگو و مناظره با برجستگان و دانشمندان فرق دیگر شده بودند و آن ها را شکست می دادند ولی با ادب. اصلاً نمی توانستند بی ادبی کنند چون اگر بی ادبی می کردند طرف می گفت تو مگر شاگرد جعفر بن محمد نیستی، او این طوری نیست. یعنی خود او عصمت و حفاظ برای شیعیان درست می کرد که در پناه حضرت باشند. حضرت کاری کرد فقط در مورد امیرالمؤمنین را اشاره کنم که قبر امیرالمؤمنین تا آن ایام مخفی بود. یک وقتی است که یک حکومتی است و من شاه یک جایی هستم و آن قدرت و نیروی نظامی دارم از من می ترسند. امام صادق که قدرت نظامی به این شکل نداشت. چه طوری توانست قبر امیرالمؤمنین را افشا کند؟ مسئله فقط علم نبود. امام باقر هم و امام سجاد هم بلد بودند ولی شرایط نبود چرا؟ چون ممکن بود که نعوذبالله نبش قبر کنند و جسارت کنند. امام صادق(س) با آن آوازه ی علمی خود که وقتی می فرمود که «قال الله تبارک و تعالی» بسیاری نوشتند که ما یقین می کردیم که این کلام خدا است. برای همین تمسخر می کردند و می گفتند که پیامبر شما چه طور است. این شخصیت یک جوری خود را خرج ترویج امیرالمؤمنین و دفاع از حضرت و پاسخ به شبهات در مورد حضرت کرد که جامعه ی اسلامی علاقمند به امیرالمؤمنین شدند. اصلاً بنی عباس برای این که بنی امیه را بربیندازند، این طرف و آن طرف در خراسان و جاهای دیگر ابوفرج اصفهانی می گویند که منبری می فرستاند که فضائل علی بگوید چرا؟ چون این قدر محبت به امیرالمؤمنین جذاب بود، این ها برای این که خود را به حضرت ببندند و بتوانند به قدرت برسند، می گفتند بروید برای ستاد انتخاباتی ما از امیرالمؤمنین بگویید که ما می خواهیم بنی امیه را شکست بدهیم و آل علی سر کار بیایند. امام صادق(ع) چه کرده است. یعنی از امام باقر و امام سجاد که امام صادق گل را او و کار نهایی را او کرده که وقتی قبر امیرالمؤمنین کمکم آرام آرام افشا می شود و حضرت چند نفر، چند نفر شیعیان را می بردند و به هر کدام یاد می دهند چه طور زیارتنامه بخوان «السَّلَامُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ الرَّضِيِّ، وَ وَجْهِهِ الْمُضِيءِ، وَ جَنْبِهِ الْعَلِيّ» سلام بر نام خدا و سلام بر اسم اعظم که دیگر نواصب از ترس عموم مردم حتی غیر شیعه جرأت نکنند که به قبر امیرالمؤمنین جسارت کنند یعنی قبر امیرالمؤمنین و شخص خود امیرالمؤمنین محترم بین مردم شود. هر کسی در این عالم گرد محبتی ذره ی محبتی به امیرالمؤمنین دارد باید بداند که مدیون امام صادق(س) است وگرنه هیچ به ما نرسیده بود و حضرت آن پدری است که فقط خود را خرج شیعیان نکرده است و این دریای علم را باز کرد و نهصد نفر در زمان خود حضرت که در مدینه نمی توانست درس بگذارد در مسجد کوفه ساعات مختلف «حدثنی جعفر بن محمد» می گفتند و بعد آوازه ی علم حضرت حیرتانگیز بود که همه جا را گرفت و من اعتراف می کنم که امروز حتی ذره ای نتوانستم قطره ای از دریای علم حضرت و شیعه ی تبلیغ حضرت را نتوانستم بگویم.
صفحه ی 193 قرآن کریم
شریعتی: اشاره ی قرآنی را حاج آقای کاشانی بفرمایند.
حجت الاسلام کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم. این صفحه ی 193 چند آیه دارد که خود آن ده ها جلسه ی گفتگو باید در مورد آن کرد. یک گوشه حضرت حق به ما می فرماید که چرا در راه خدا جهاد نمی کنید و چرا در راه خدا استقامت نمی کنید؟ دنبال چه هستید؟ بعد از یک تحذیر و تهدیدی که به ما دارند که اگر این کار را نکنید عذاب می شوید و اگر برای آسودگی دنیا دنبال جهاد و پافشاری و استقامت روی حقایق نباشید دل شما خوش می شود و بلکه این دنیا هم زهر می شود بعد می گوید که فکر کردید که اگر به برخی از اصحاب پیغمبر خطاب آیه هست که اگر پیغمبر اکرم را یاری نکردید خدا گرفتار است. اگر آن جا می فرماید که «ان تقرض الله قرضا حسنا» گنج عالم دست خود او است و می خواهد ما را هم شریک کند. آقایی و بزرگواری او است که دوست دارد که مال، مال خود او است و می گوید شما به من قرض بدهید. این جا خدا می فرماید که این جور نیست که من نیاز داشته باشم که پیغمبر من را شما حفظ کنید. اگر او را یاری نکنید خدا قبلاً هم او را یاری کرده و خدا بعداً هم ناصر او است. بعداً هم یاور او خدا است. اشاره به آن روزی می کنند که حضرت داخل غار رفتند و خداوند با سربازانی که دیده نمی شدند او را تأیید فرمود و آرامش را بر پیغمبر بیش از پیش چون سکینه و آرامش مرتبه دارد. دست خدا بالا است، «یدالله هی العلیا» و شما بپایید که عقب نمانید. با همه ی این دردهایی که ما حس می کنیم و با همه ی تلخی هایی که داریم می چشیم. هر کسی اجاره نشین باشد این را حس می کند که سختی های روزگار زیاد است اما برای این که سختی های روزگار زیاد است، برای این که بعضی خرابکاری کردند و بعضی بد عمل کردند، نمی شود همه ی حقیقت را هم زیر پا گذاشت. ما خانواده هایی داشتیم که فرزند عزیز بیست ساله ی او خون او ریخته شده. ما دنبال یک حقایقی بودیم و برخی در آن مسیر گام برداشتند. اگر راه خدا را ما یاری نکنیم، دست خدا خالی نمی شود و البته این به معنای این که کسی خطایی کرده است، او در این پناه قرار گرفته نیست. خدا به همه ی ما کمک کند که بالاخره ما شریک سرنوشت همدیگر هستیم. هشتصد و چهل هزار میلیارد تومان بودجه ی عمومی همین 1400 تقریباً است. یعنی یکی از این هفت نفر که قرار است برای هر سال یک مبلغ همین طوری یعنی میانگین ده میلیون تومان برای یک نفر برای جایگاه مختلف درمان، راه سازی، امنیت هزینه کند. ما ده میلیون تومان به یکی از این افراد می دهیم به یک نفر این را بدهیم که آن یک نفر را به او اعتماد داشته باشیم که بتوانیم به امانتداری او، به صدق حدیث او و به راستگویی او اطمینان پیدا کنیم. اگر بگوییم من کاری ندارم این اتفاق دارد می افتد و بار را نمی توانم از روی دوش خود پایین گذاشته ببینم. بالاخره ما در سرنوشت هم شریک هستیم. خدا کمک کند که دست در دست هم همه ی مردم به یک شیوه ای عمل کنیم که اوضاع ما از این که الان در آن هستیم بهتر شود و امام زمان از ما راضی شود و شهدا دعاگوی ما باشند. یک جمله هم به این عزیزان عرض می کنم که خداوند همه ی ما و همه ی این عزیزان را موفق کند که برای پیروز شدن پا روی حق نگذارند. امام صادق(ع) فرمودند که به هیچ وجه بچه ها را پشت بام نبرید چون پشت بام آن زمان با نردبام بود. حضرت یک روز وارد شد و یکی از این خادمان این بچه را بالا برده بود و تا حضرت را دید هول شد و بچه از دست او افتاد و بچه به زمین افتاد و در هم شکسته شد و غرق به خون شد. بچه را پیش حضرت آوردند که خب امام است و پدر هم هست. یک لحظه با مهربانی نگاه کرد که دست آن خادم می لرزد. حضرت از شدت حسرت این که چرا دست او می لرزد از خانه بیرون رفت. فکر کردند که حضرت از خشم بیرون رفته است. حضرت فرمود که خدا می داند که از ناراحتی من برای کشته شدن فرزند خود، این که او از من ترسیده است این بیشتر من را اذیت کرد. او را در راه خدا آزاد می کنم. یعنی بچه ی من کشته شده ولی او نباید از من می ترسید. بعد به او فرمود که من می دانم که تو عمداً این کار را نکردی و تو مقصر نیستی، تو از من ترسیدی و این قدر من ترسناک نبودم، تو را در راه خدا آزاد می کنم. ما اگر ان شاءالله پا روی حق نگذاریم و به خدا اعتماد کنیم خدا خود حق را بلند می کند.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکر.