اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1400-03-11-حجت الاسلام رفیعی-بررسی شخصیت اصحاب پیامبر اکرم

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم» خانمها، آقایان این‌جا سمت خدا است که از تهران پایتخت کشور عشق و ایمان تقدیم لحظات ناب و نورانی شما می‌شود. حجت الاسلام رفیعی: بسم الله الرحمن الرحیم. خدمت جنابعالی عرض سلام دارم و بینندگان عزیز، ان‌شاءالله دل‌های آن‌ها خوش باشد و عاقبت آن‌ها بخیر و بدن‌های آن‌ها سالم باشد. شریعتی: ما با آقای رفیعی قرار گذاشتیم که راجع به شخصیت‌های صدر اسلام صحبت کنیم. شخصیت‌هایی که شاید کمتر از آن‌ها خواندیم یا شنیدیم. از اصحاب نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی(ص). امروز ببینیم که برای ما چه به ارمغان آوردند.

موضوع برنامه: بررسی شخصیت اصحاب پیامبر اکرم (جناب دحیه کلبی)  
حجت الاسلام رفیعی: اصحاب پیامبر گرامی اسلام که ما چند تا را در این برنامه مورد بحث قرار دادیم. هدف من این بود که این‌ها یک قدری از مظلومیت بیرون بیایند. گرچه جایگاه اهل بیت و ائمه ویژه است و کسی با آن‌ها قابل مقایسه نیست ولی ما در کشور به مناسبت‌های مختلف از این بزرگواران یاد می‌کنیم اما هم اصحاب پیامبر و هم اصحاب ائمه که گاهی این‌ها مورد مدح آن امام یا رسول خدا بودند کمتر از آن‌ها یاد می‌شود و بعضی عزیزان هم پیامک‌هایی زدند که تشکر کردند که این شخصیت‌ها از غربت بیرون بیایند و جا دارد که در آینده، قبلاً هم گفتم که برای تک‌تک این‌ها مستندها و سریال‌هایی ساخته شود. البته کار پر زحمتی است. یکی از شخصیت‌هایی که دوستان نام ایشان را زیاد شنیدند و من خود کمتر در گفتارها از ایشان شنیدم جوان زیبا چهره و ثروتمند و تاجر و خوش ذوق و خوش بیان در واقع جوان بسیار منبسط. گشاده‌رویی به نام دحیه است. دحیه هم به معنای گشودن است. دحوالارض هم از این است. دحیه‌ی کلبی معروف است که تاجر بود و ثروتمند بود و به شام می‌رفت و تجارت می‌کرد. این همان کسی است که وقتی کاروان تجاری او وارد مدینه شد، مردم نماز جمعه‌ی پیامبر را رها کردند «وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ» (جمعه/ 11) طبل می‌زدند و وارد می‌شدند. یک جوان این طوری است که از بزرگان صحابه است که مسلمان شد در جنگ احد، در جنگ خندق شرکت داشته در جنگ خیبر شرکت داشته. خیلی زیبا بوده و تماشایی بوده و لذا وقتی وارد کوچه‌ها می‌شد می‌ایستادند و ایشان را نگاه می‌کردند از شدت زیبایی و شکوه و جلالی که داشت. نکته‌ی مهمی که در زندگی دحیه است. ایشان بعد از پیغمبر هم زنده بوده و سال چهل و هشت از دنیا رفته. قبل از آن نکته این را بگویم که جناب دحیه هم درباره‌ی او کتاب نوشته شده و هم مقبره‌ی خاصی در داراب فارس دارد. کتابی به نام تاریخچه‌ی آرامگاه‌ی دحیه‌ی کلبی. جناب میرزا محمد حسنی نوشتند. معروف است که زمان امام حسن مجتبی(ع) به مأموریتی در این فارس آمدند و برای گرفتن خراج این منطقه و این‌جا به شهادت رسیدند. اگر عزیزان در فضای مجازی بزنند حرم دارد و زیارتگاه دارد. در داراب زیارتگاه و حرم دارد. البته در دمشق هم یک قبری به ایشان منصوب هست ولی قبر این‌جا بعضی از آثار آن برای هشت، نه قرن پیش است. کتابی نوشته شده به نام تاریخچه‌ی آرامگاه دحیه‌ی کلبی و این کتاب مربوط به همین منطقه‌ی داراب استان فارس است که قبر ایشان هست و خیلی هم احیا کردند و ضریحی برای آن گذاشتند. دو، سه تا کتاب هم راجع به این محل قبر و تاریخچه‌ی زندگی او نوشته شده. عمده‌ی داستانی که در قصه‌ی دحیه‌ی کلبی وجود دارد که من باید یک توضیحی بدهم و این را بگویم. جبرئیل فرشته‌ی وحی است. فرشتگان مجرد هستند و مادی نیستند. جبرئیل دو بار با آن ابهت و عظمت حقیقی خود بر پیغمبر ظاهر شد. غیر از آن ایشان مکرر باید برای پیغمبر وحی می‌آورد و مطالب را می‌آورد و شش هزار و خورده‌ای آیه نازل شده. ایشان به صورت یک بشر در می‌آمد و پیش پیامبر می‌آمد و آیه و پیام خدا را برای پیغمبر نقل می‌کرد چون خدا در قرآن کریم که باز من به اصطلاح آیه را یادداشت کردم که خدمت شما عرض می‌کنم، می‌فرماید که افراد وقتی که سوره‌ی مبارکه‌ی شوری آیه‌ی 51 «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ» نمی‌شود خدا با یک بشری حرف بزند. مگر سه جور. یعنی به انبیا سه جور وحی می‌شود. «إِلاَّ وَحْياً» یکی وحی مستقیم. پیغمبر نشسته است و به او الهام می‌شود. این وحی می‌شود. «مِنْ وَراءِ حِجابٍ» یا خدا صوتی در یک جایی ایجاد می‌کند. مثلاً حضرت موسی در درختی ایجاد صورت می‌شد. «أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا» یا فرشته یا فرستاده را که همان جبرئیل را می‌فرستاد. جبرئیل غیر از آن دو بار تمام مواردی که پیش پیامبر می‌آمد در قالب همین دحیه‌ی کلبی می‌آمد و لذا بعضی‌ها وقتی دحیه‌ی کلبی با پیامبر صحبت می‌کرد شک می‌کردند که دحیه است یا جبرئیل است. عین خود او است. مثل آینه عین خود بود. روایت است که «ان جبرئیل کان یأتی نبینا فی صوره دحیه الکلبی» و عزیزان من بدانید که این در قرآن نمونه دارد. برای حضرت مریم هم «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا» (مریم/ 17) اصلاً حضرت مریم جا خورد و فکر کرد که انسان است. یک دختر تنها یک مرد دارد به طرف او می‌آید که گفت از خدا بترس. که گفت من فرشته‌ی الهی هستم و مأمور هستم که بیایم بگویم فرزندداری به این شکل را خدا قرار است که برای تو قرار بدهد که مردم بدانند می‌شود کسی بدون همسر هم به اذن خدا این اتفاق برای او بیفتد. می‌خواهم عرض کنم که این داستان قرآن نشان می‌دهد که این یک چیز واقعی در گذشته هم بوده. آن وقت آیا همه‌ی مردم می‌توانستند جبرئیل را در قالب دحیه‌ کلبی ببینند؟ افرادی که صلاحیت آن را داشتند می‌دیدند. مثلاً حذیفه دید، اباذر دید، امیرالمؤمنین دید و جالب است که همه‌ی شخصیت‌های هم فکر می‌کردند که این دحیه است و فکر نمی‌کردند که این جبرئیل است و لذا معروف شده بود که اگر دیدید که دحیه پیش پیامبر باشد حواس خود را جمع کنید شاید جبرئیل باشد.
شریعتی: سابقه‌ی اسلام دحیه چه طوری بوده یعنی از صدر اسلام همراه پیامبر بوده؟
حجت الاسلام رفیعی: ایشان در هجرت مسلمان شدم. در همان این‌که بعد از این‌که پیامبر به مدینه آمده مسلمان شدند. همراه در احد و در خندق بودند. یک جوری برادر رضایی پیامبر هم هست. یعنی همان کسی که به پیامبر شیر داده به ایشان هم شیر داده است. نوشتند که «رضی النبی» یعنی برادر رضایی پیامبر بوده مثل حضرت حمزه. تا سال چهل و هشت هم بوده که معروف این است که سال  چهل و هشت به مأموریتی از طرف امام حسن مجتبی به همین فارس آمدند و در این داراب به شهادت رسیدند که الان در این‌جا مقبره دارد و ضریح دارد ولی دو  جای دیگر هم قبر به ایشان منصوب هست. الان بحث قبور در کشور ما مثل حضرت حمزه بن موسی(ع) قم قبر دارد، شهرری قبر دارد و کاشمر دارند. گاهی این اختلاف هست و گاهی خود حضرت زینب(س) ولی این کسی که این کتاب را نوشته اصرار دارد که قبر این‌جا است و سعی کرده این را در کتاب خود ثابت کند. من این کتاب را نخواندم و فقط اسم این را برای بینندگان عرض کردم. امیرالمؤمنین(ع) به دیدن پیامبر آمدند و دیدند که دحیه خدمت پیامبر است و سر پیامبر هم روی دامن دحیه است و دارند با هم گفتگو می‌کنند. حضرت سلام کرد. دحیه که جبرئیل بود گفت «و علیکم السلام یا امیرالمؤمنین و امام المتقین و فارس المسلمین و قائد الغر مهجلین» این‌ها هم پیام دارد. سلام بر تو ای امیرالمؤمنین ای امام متقین، ای فارس و آن یکه‌ سوار مسلمین «و قاتل الناکسن و المارقین و القاسطین» که هنوز ناکسین و مارقین هم به کار نبود. بلند شد و گفت شما سر پیامبر را به دامن بگیر. وقتی رفت امیرالمؤمنین پرسید یا رسول الله چه شد؟ فرمود این جبرئیل بود. وحی آورده بود. این در واقع به شما واگذار کرد و ما را تنها گذاشت. این در جلد سی و هفت بحار هست و در منابع دیگر هم آمده. این یک داستان از امیرالمؤمنین و دحیه است. یک داستان دیگر که یک وقتی خدمت مرحوم آیت الله بهجت که خدا او را رحمت کند. یکی از آقایی که الان هست حاج آقای ناصری که در اصفهان هستند، ایشان می‌فرمود که خدمت آیت الله بهجت بودیم. من به ایشان گفتم که مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی، جمال السالکین آن مرد بزرگ همواره در قنوت نماز خود این دعا را می‌خواندند. «اللهم انی اسئلک امن و الایمان». می‌گفت که آیت الله بهجت فرمودند که این دعا، دعای اباذر است و دحیه‌ی کلبی این دعا را لو داد. گفتیم قصه چه هست؟ آقا فرمودند. البته من رفتم و منبع آن را هم پیدا کردم. این در یک حدیث هست که پیغمبر اکرم داشت با دحیه‌ی کلبی صحبت می‌کرد اباذر آمد رد شود. چون گفته بودند که وقتی در واقع دحیه پیش پیامبر است حواس خود را جمع کنید. ایشان می‌گوید که من پیش خود گفت که لابد جبرئیل است و دارد با پیامبر حرف می‌زند. جناب اباذر رد شد. جبرئیل هم اتفاقاً بود. به پیغمبر گرامی اسلام عرض کرد یا رسول الله اگر اباذر به ما سلام می‌کرد ما جواب او را می‌دادیم. حالا این را ادامه خواهم داد که حمل بر بی‌ادبی حضرت اباذر نشود. شخصیت هم بزرگ است ان‌شاءالله در یک برنامه‌ای راجع به او صحبت می‌کنیم. بعد دحیه کلبی به پیامبر گرامی اسلام عرض کرد که یا رسول الله می‌دانید که این اباذر یک دعایی دارد که این دعا در آسمان‌ها پیش فرشته‌ها مشهور است و این دعا را دحیه برای پیامبر نقل می‌کند. شش تا خواسته است که اباذر در دعا می‌گفته است و خیلی مهم است و جبرئیل دارد نقل می‌کند. بالاخره دحیه رفت و پیغمبر به اباذر گفت که رد شدی. گفت یا رسول الله احترام کردم. گفتم من وسط وحی وارد نشوم. شاید همان طور که یکی از اقسام وحی ارسال رسول است بشر به صورت ... یعنی ادب کردم و نه از بی‌ادبی باشد. خب جناب اباذر قصه‌ی دعای شما چه هست؟ گفت یا رسول الله شما از کجا می‌دانید؟ فرمود جبرئیل برای ما نقل کرد. آن دعا این است. «اللهم انی اسئلک الامن» خدا من از تو اول امنیت می‌خواهم. «الایمان بک» دومی هم ایمان به تو. امنیت بر ایمان مقدم شده. «و التصدیق بالنبییک» سومی هم تصدیق به پیامبر تو. چهارم «و العافیه من الجمیع بلاء» عافیت از همه‌ی بلاها. این هم به بهترین خواسته‌ها است و این‌ها چیزهایی است که به انتخابات هم نزدیک می‌شویم و ان‌شاءالله آقایانی که در واقع نامزد هستند، ایجاد سلامت و ایجاد امنیت در جامعه ایجاد کنند چون این‌ها با معجزه که ایجاد نمی‌شود. باید حکومت و باید مردم کمک کنند. «شکر علی العافیه» پنجم شکر بر عافیت و ششم «و الغنا ان شرار الناس» آدم بی‌نیاز از افراد شر باشد. ان‌شاءالله یک روزی به تعبیر مقام معظم رهبری این قدر در اقتصاد رشد کنیم که بی‌نیاز از غرب و وابستگی شویم. این‌که عرض کردم که کاندیداهای ریاست جمهوری، سه تا که امنیت و عافیت و غنا است باید کمک برای زمینه‌ی ثروت مردم کرد. امنیت مردم و سلامت مردم. «اللهم انی اسئلک الامن و الایمان بک و التصدیق بالنبییک و العافیه عن الجمیع البلاء و شکر علی العافیه و الغنا عن شرار الناس» این در واقع قصه را چرا عرض کردم؟ چون پای جبرئیل و پیامبر و اباذر در این دعا یک جورایی هست. دعای جامعی هست و در واقع آن عمده‌ی آن نکته‌ای است که خدمت شما اشاره کردم. یکی از کسانی که در نقل دارد در واقع عبور کرد و دید که دارد دحیه با پیامبر صحبت می‌کند و بعد پیامبر فرمود که این جبرئیل بود جناب حذیفه است. به نظر می‌رسد که حذیفه را ما بحث کردیم. حذیفه بن یمان بود. پس دحیه‌ کلبی جوانی زیبا، تاجر، ثروتمند، مؤمن، رزمنده، شجاع، علاقمند به پیامبر و از امتیازاتی که هیچ کسی ندارد و او دارد، همین امتیاز است که جناب جبرئیل فرشته‌ی الهی به چهره‌ی ایشان بر پیغمبر فرود می‌آمد و وحی را برای پیامبر گرامی اسلام می‌خواند.
عمده‌ی داستان دحیه آن مأموریتی است که پیامبر به ایشان داد و آن سالی که پیامبر سران برخی از کشورها نامه نوشته از جمله ایران. نامه‌ای به هرقل نوشت. خود آن‌ها می‌گویند هراکلیوس، منتهی عرب‌ها این را تخفیف دادند و هرقل گفتند که حالا مختلف خوانده می‌شود. ایشان امپراطور رم است. پیغمبر خدا نامه‌ای برای امپراطور رم نوشت. آن کسی که این نامه را می‌برد باید خیلی مهم باشد. یاد شما هست که حضرت امام وقتی نامه به گورپاچف نوشتند، آیت الله العظمی جوادی آملی و یکی، دو نفر از آقایان که در رأس ایشان بود. بالاخره نامه‌ی رهبر یک کشوری قرار است که برای رهبر یک کشور دیگر برود. حالا درست است که این رهبر، رهبر مسلمانان و شیعیان است و آن لائیک است و قائل به دین نیست. ایشان خب جزء کسانی است که در منطقه‌ی او مسیحیت و نصاری گسترش داشت. حالا پیامبر نامه را نوشت و کی این نامه را ببرد؟ جناب دحیه و ملاقات دحیه با این هرقل شنیدنی است. جناب امپراطور به شام برای زیارت بیت‌المقدس آمده بود. چون در قصه‌ی جنگ‌های ایران و رم که سوره‌ی رم هم دارد که جنگ‌های ایران و رم که قرآن فرمود که رمی‌ها شکست می‌خورند و از معجزات علمی قرآن است که خبر داد ولی بعداً پیروز می‌شوند. رمی‌ها پیروز شده بودند. ایشان به شکرانه‌ی این پیروز به شام آمد که بیت‌المقدس برود و آن‌جا را زیارت کند و عبادت کند. پیامبر اکرم هم فرصت را مغتنم شمرد و گفت که شما این نامه را بردار و در همین جا برو به او بده. ایشان نامه را رم نبرده و در این‌جا به این شخصیت نامه را آورده. کتاب پیغمبر و یاران که در پنج جلد جناب فاضل ارجمند، آیت الله محمدعلی عالمی نوشتند. البته ایشان از دنیا رفتند. نماینده‌ی خبرگان استان سمنان بودند که رهبر عظیم الشأن انقلاب هم در رحلت ایشان یک بیانیه‌ای دادند. این کتاب برای ایشان است که من دارم از این کتاب می‌خوانم. البته در بحار و جاهای دیگر آمده. سال ششم هجری وقتی این نامه‌های شش تا نامه یا هفت تا بوده. دحیه آورده است. نامه این بود.
«بسم الله الرحمن الرحیم. من محمد بن عبدالله الی هرقل عظیم رم» دحیه این نامه را آورده است. «سلام علی من التبع الهدی» سلام بر آن کسی که از هدایت تبعیت کند. یاد من است که مقام معظم رهبری سخنرانی که در دوران ریاست جمهوری خود در سازمان ملل داشتند، پایان آن را با همین جمله تمام کردند. نگفتند که والسلام علیکم و رحمه الله. گفتند «و السلام علی من التبع الهدی» «اما بعد انا ادعوک بادعایت الاسلام» رهبران جهانی پیامبر، پیامبر جهانی است. ارسلنا برای همه است و برای عالمیان است. طبیعتاً نخستین کار آن این است که دیگران را دعوت کند و لذا جنگ از آغاز در دعوت اسلامی نبوده. سیزده سال در مکه پیامبر دعوت کرده به پادشاه ایران نامه نوشته، به پادشاه رم نامه نوشته. به حبشه نماینده فرستاده. بالاخره یک مصلح اجتماعی نمی‌تواند ساکت باشد. مثل یک پزشکی الان یک جایی وبا آمده، باید بگوید که مردم این دارو را بخورید و این چیزها را نخورید. اگر حریف نشد مجبور می‌شود که فریاد و داد هم بزند. یکی را بگیرد قرنطینه هم بکند. بت‌پرستی بدتر از وبا است و یک بیماری است. انحراف در دین و شرک، قائل شدن به چند خدا بودن، پیامبر خدا به گردن او این وظیفه را گذاشته است که «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّه‏» (نحل/ 36) یک کسی نگوید که به پیامبر چه کار دارد که رم چه کار می‌کند. نه، پیامبر جن و انس است و پیامبر جهانی است. لذا فرمودند که من تو را به اسلام دعوت می‌کنم و به این‌که اگر مسلمان شوی سالم می‌مانی و از خطرات محفوظ می‌مانی و به مردم هم بگو که حضرت این آیه را برای او نوشت: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُم‏» (آل عمران/ 64) این آیه‌ی قرآن را پیغمبر در نامه نوشت. مسیحی‌ها ما یک وجه مشترک با هم داریم و آن توحید است و شما خدا را قبول دارید. حالا با یک تفاوت‌هایی. بعد حضرت فرمودند که بیایید و از چند خدایی دست بردارید. به توحید رو کنید. ایشان نامه را آورد و تقدیم این پادشاه کرد. ایشان هم آدم مؤدبی بود. بر خلاف بعضی‌ها که نامه‌ی پیامبر را پاره کردند. در عرف بین‌الملل همین آقای گورباچف هم احترام کرد و در یک جلسه‌ی رسمی نامه گشوده شد و نامه باز شد. بعد شوارت نادزه را نزد امام به عنوان تشکر و پاسخگویی فرستاد. احترام و ادب همیشه خوب بوده. پیغمبر گرامی اسلام نامه را نوشت و ایشان هم نامه را قبول کرد و هدایایی برای پیغمبر گذاشت و گفت که باشد ما روی این موضوع فکر می‌کنیم. افراد را جمع می‌کنیم. حالا این قصه چند جور نقل شده که به هر حال چگونه این پیام را به مردم منتقل کرد عرض خواهیم کرد. این هم یک داستان دیگری است که در زندگی دحیه کلبی متجلی و مطرح بوده. به هر حال شخصیت محبوب پیش پیامبر گرامی اسلام بوده و بعداً هم حتی خلفا هم نسبت به ایشان احترام قائل بودند. امیرالمؤمنین(ع) هم نسبت به ایشان احترام قائل بودند چون یک کسی است که کم نیست. جبرئیل به چهره‌ی او می‌آمده و از همه مهم‌تر این‌که نماینده‌ی پیامبر در ارسال نامه به امپراطور رم بوده.
شریعتی: زندگانی دحیه کلبی با فراز و نشیب‌ها شاید کمتر به او پرداختیم و شاید نشنیده بودیم. امروز صفحه‌ی 188 قرآن کریم را تلاوت خواهند کرد. آیات نورانی سوره‌ی مبارکه‌ی توبه را امروز به اتفاق تلاوت می‌کنیم. آیات هفتم تا سیزدهم این صفحه را به اتفاق خواهیم شنید.
صفحه‌ی 188 قرآن کریم
شریعتی: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم» برای شفای تک‌تک مریض‌ها دعا می‌کنیم و برای عاقبت به خیری جوان‌ها و برای کنکوری‌های عزیز که این آزمون را هم با موفقیت پشت سر بگذارند و برای شور انتخابات خود و برای انتخابات درست خود و برای ایران سرافراز و سربلند. این‌جا سمت خدا است و اشاره‌ی قرآن را آقای دکتر رفیعی خواهند فرمود و راجع به دحیه کلبی ادامه‌ی فرمایشات ایشان را می‌شنویم.
حجت الاسلام رفیعی: این سوره، سوره‌ توبه است و تنها سوره‌ای است که بدون بسم الله است و آغاز آن با محاجه و گفتگوی با مشرکین است. طبیعتاً این صفحه‌ای هم که خوانده شد دارد با مشرکین صحبت می‌کند که شما چگونه هستید که به «کیف یکون للمشرکین عهد عندالله و عند رسوله» شما چه پیمانی دارید، پیمان‌شکنی می‌کنید. شما چرا آیات خدا را به ثمن قلیل می‌فروشید. «اشْتَرَوْا بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَليلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبيلِهِ» (توبه/ 9) چرا جلوی راه خدا را می‌گیرید. «إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ‏» شما بد کاری می‌کنید و خوب عمل نمی‌کنید. در واقع تا پایان صفحه این طور است که چرا عهد‌شکنی می‌کنید و چرا پیمان‌شکنی می‌کنید و چرا آن پیمان‌های قبلی را نادیده می‌گیرید و چرا مردم را از توحید باز می‌دارید. به یک عبارت دیگر خطاب به خواص هست. بزرگانی که از مشرکین بودند و مانع ایمان بقیه‌ی مردم می‌شدند.
به نظر من سفر ایشان به شام و ملاقات او با امپراطور رم اگر کسی وارد شود و یک فیلمنامه‌ای بنویسد که چه طور آمده و چه برخوردی داشته. البته در آن فیلم معروف محمد رسول الله(ص) یک قسمت‌های کوتاهی منعکس شد. این آقا وقتی آمد پیامبر یک کار دیگری که کرد و این هم مهم است، یک نامه‌ای برای پاپ هم نوشت. همین الان هم در دنیا این طور است. الان پاپ برای خود یک موقعیتی دارد. ایتالیا یک رئیس کشوری هم دارد و حتی جداگانه برای خود واتیکان و تشکیلاتی دارد. آن موقع هم همین طور بود که پاپ برای خود یک جایگاهی بوده. پیامبر یک نامه‌ای هم به پاپ نوشت و غیر از این‌که به امپراطور نوشت. این سیره‌ی سیاسی پیغمبر را می‌رساند و آشنایی پیغمبر را با عرف و زبان بین‌الملل می‌رساند که ما حالا که نماینده فرستادیم فردا پاپ گفت که من در این‌جا چه کاره بودم. این آقا آدم منصفی بود. چون این‌ها در کتاب‌های آسمانی خود از پیامبر آخرالزمان خبر داده بودند. نامه را که خواند و نشانه‌ها را که دید گفت «ان صاحبک النبی المرسل» جناب دحیه این صاحب شما این آقایی که به شما داده این نامه را بیاورید، شک نکنید همان پیغمبری است که مردم را به او وعده دادیم و ما منتظر او هستیم. «نعرفه الصفته و نجده فی کتابنا» ما ایشان را در کتاب خود می‌شناسیم و سخنرانی کرد و مردم را به اسلام دعوت کرد و این خیلی مهم است و جناب پاپ که پیامبر برای او نامه نوشته اما جناب هرقل ایشان گفت که این نامه آمده و این هم یک آدمی است. ما که نمی‌توانیم صرفاً بر اساس این نامه حکم کنیم. مردم مدینه تاجر هستند و زیاد به شام می‌آیند. به نیروهای خود گفت که بروید بگردید و ببینید که از این مردم مدینه کسی در شام هست. آدم‌هایی که به تجارت آمدند و تاجر هستند یا مکه فرقی نمی‌کند. یکی از این‌ها را بیاورید که بی‌طرف باشد که از او سؤال کنیم. این‌ها آمدند و شانسی ابوسفیان شام بود. ابوسفیانی که منکر پیغمبر است. در احد با او جنگیده است. گفتند یک آقایی را پیدا کردیم با کاروان او که ایشان رئیس این کاروان است که نام او ابوسفیان است. گفت بپرسید که خود او قبول دارد؟ گفتند نه مشرک است و با این‌که خود او در شهر مکه و مدینه بوده و هم یک زحمتی شده بود که یک کسی را پیدا کردیم که او هم قبول ندارد و حتی با ایشان جنگیده است. گفت همان آقا را بیاورید. ابوسفیان را آورد و او را جلو آورد و گفت که این پیغمبر را می‌شناسید؟ گفت بله آقا. در شهر ما بزرگ شده و بچه محله بوده است و چهل سال در مکه بوده و بعد هم به مدینه رفته است. گفت این‌ها هم اطراف بودند این‌ها را هم می‌شناسند؟ گفت بله. گفت شما جلو بایست و بقیه هم پشت سر او بایستند. حالا بیست تا، سی تا، چهل تا هر چه قدر بودند. گفت من از شما سؤال می‌کنم. بالاخره هرقل بود و امپراطور بود و قدرت داشت. گفت من از شما سؤال می‌کنم و شما هم جواب می‌دهید. هر سؤالی را که ایشان اشتباه جواب داد، شما پشت سری‌ها با دست اشاره کنید و نه بگویید. یک راستی‌ آزمایی کرد. به این شیوه مثلاً اگر فرض کنید که امپراطور از ابوسفیان می‌پرسید که این آدم راستگو است یا دروغگو؟ ابوسفیان مثلاً می‌گفت که دروغگو است. آن پشتی‌ها اشاره می‌کردند. ابوسفیان هم که نمی‌دانست که چه کسی است. شاید هم نگویند لذا مجبور شد که همه‌ی سؤال‌ها را درست جواب بدهد.
سؤال اول ـ نسب او در میان شما چگونه است؟ گفت جناب هرقل اصیل و شریف است. پس یک خانواده‌ی بی‌نسب و حسبی نیست. گفت قبل از او کسی مدعی این مقام شده؟ گفت نه. گفت به مکر و حیله و خدعه هم معروف بوده؟ مثلاً یک آدم مکاری که قبلاً دکان باز می‌کرده و تشکیلاتی داشته، آیا به این‌ها هم متهم بوده؟ گفت نه «انه امین» امین بین ما بوده است. گفت سابقه‌ی سلطنت و پادشاهی هم در نسل او بوده است؟ مثلاً پدر او پادشاه بوده است و پسر او هم ادعا کرده است که من پیامبر هستم؟ گفت نه قربان در خاندان او سلطنت هم سابقه نداشته. گفت عقل و خرد او هم اشکالی دارد؟ مثلاً سفاهتی و نادانی وجود داشته؟ گفت جناب امپراطور عاقل‌ترین ما است و هیچ نقص و ایرادی در عقل و خرد او نیست. گفت پیروان آن‌چه جور آدم‌های هستند؟ پولدارها، ثروتمندان و اشراف هستند؟ گفت نه قربان جوان‌ها و بی‌پول‌ها و فقیرها و بچه‌های خود ما دور او را گرفتند. همهی جوان‌ها و افراد کف جامعه. گفت از روزی که شروع کرده. خیلی دقیق است و معلوم می‌شود که آدم عاقلی بوده. حتماً روی این متن فکر کرده یا برای او تهیه کردند یا مشاور داشته. گفت این طرفداران او از روزی که شروع کرده کاهش پیدا کردند یا افزایش؟ گفت قربان روز به روز دارند زیادتر می‌شوند. از مکه به مدینه رفتند و شهر را گرفتند. گفت آیا کسی از طرفداران او برگشته؟ مثلاً یک جوانی مسلمان شده و بعد از هفت، هشت سال ببیند که نه؟ گفت قربان نمی‌شناسم. بیش‌تر شدند ولی کسی تا حالا برنگشته. گفت یک سؤال پیمان هم تا حالا با او بستید؟ گفت بله. پیمان‌شکنی هم می‌کند؟ گفت نه فوق‌العاده به پیمان و عهد وفادار است. چون می‌ترسید که اگر یک چیزی بگوید آن پشت سری‌ها در واقع عکس‌العمل نشان بدهند. گفت در جنگ‌ها چه جور است؟ تا حالا با او جنگیدید؟ گفت بله. ابوسفیان گفت که در جنگ‌ها یک نیروی غیبی او را یاری می‌کند و اصلاً نفهمیدیم. در بدر خب شکست خورده بودند. سؤالات او که تمام شد که گفت حرف حساب او چه هست؟ گفت جناب امپراطور می‌گوید که بت را کنار بگذارید و این‌ها سنگ و چوب است و خدای یگانه را بپرستید. می‌گوید ربا نخورید و می‌گوید بچه‌های خود را زنده‌ به گور نکنید. امپراطور گفت که درد شما چه هست. هم صادق است و هم امین است و هم وفادار به عهد و پیمان است. در این داستان حسابی خلاصه ابوسفیان این حرف‌هایی که زد و این مطالبی که مطرح کرد و پرسش‌هایی که بیان کرد دیگر نتوانست. خیلی هم پشیمان شد و بعد که پیش رفقای خود آمد. گفت این آقا را دیدید که با ما چه کرد؟ دیگر دوباره با این‌ها تبانی کرد که برویم و چیز دیگر بگوییم. امپراطور قبول نکرد و همین زمینه‌ای شد که ایشان دحیه را خیلی خوب تحویل گرفت و هدایا داد و با هدایا فرستاد. من به همین میزان اکتفا می‌کنم. می‌خواهم یک نکته‌ای بگویم که این روزها به انتخابات نزدیک می‌شویم و بازار انتخابات داغ است. آقای شریعتی شما هم اشاره کردید انصاف در همه‌ی امور خوب است و بی‌انصافی در همه‌ی امور بد است. در مسائل سیاسی، در مسائل اعتقادی، در مسائل ... من یک وقتی یک عزیزی که طرفدار یک تیمی بود. مثلاً تیم الف و با تیم ب مخالف بود. حالا من اسم نمی‌برم که موجب تنش نشود. آن یک تیم ب با یک کشور خارجی داشت بازی می‌کرد. آن آقا می‌گفت که خدا کند ببازد. گفتم که آدم بی‌انصافی هستی چون این برای ایران است. تیم کشور تو است. بازی با هم می‌کنند عیب ندارد در سروکله‌ی هم بزنید و بگویید که این ببازد اما این انصاف خیلی مهم است. من مثال از فوتبال زدم که دو تا تیم دارند بازی می‌کنند و جنابعالی طرفدار تیم الف هستی ولی انصافاً تیم تو بد بازی کرد و تیم ب خوب بازی کرد. شده است تا حالا بگویید که تیم ما بد بازی کرد و او خوب بازی کرد. یا هزار رقم توجیه می‌کنید که زیر بار آن خطا نرویم. تاکتیکی بود و می‌خواست واگذار کند، آوانس داد. هزار تا حرف می‌زنیم اما حرف اصلی را نمی‌زنیم. این بی‌انصافی است. آقا امیرالمؤمنین به صفین رسید و دید که معاویه آب را مصادره کرده بود. به لشکر خود فرمود که حمله کنید و آب را آزاد کنید و الا از تشنگی از بین می‌روید. حمله کردند و آب را آزاد کردند. صعصعه که یار امیرالمؤمنین بود و از خواص امیرالمؤمنین بود. پیش امیرالمؤمنین آمد و گفت که حالا شما آب را ببندید. آقا امیرالمؤمنین فرمود که من این کار را نمی‌کنم. این بی‌انصافی است و آب را به روی دشمن بستن بی‌انصافی است. در روایت داریم که سه چیز خیلی مشکل است. من فکر می‌کردم که چرا این‌ها مشکل است. «اشد الاعمال» سه  چیز است. یکی «ذکر الله علی کل حال» ذکر خدا در همه حال است. همیشه حواس تو باشد سخت است و الا شب بیست و یکم حواس تو هست ولی کنار دریا حواس تو نیست. مشهد حواس تو هست ولی کوه سنگی حواس تو نیست. دو ـ انصاف با خود. سه ـ مواسات و برادری در حق دیگران. من خواهش می‌کنم که هم نامزدها و هم جناح‌های سیاسی بینی و بین الله نظام و انقلاب را برای رأی آوردن به چالش نکشید. چهل و دو سال است که این کشور شهید داده و تلاش داشته و پیشرفت داشته. در نظامی، در پزشکی، در آموزش عالی، در صادرات و خودکفایی گندم و در خیلی از امور، در همین دولت‌ها. من دیشب یک جایی گفتم که من با افراد کاری ندارم که زید بوده، امر بوده. هیئت دولت تعدادی وزیر هستند. وزیر نیرو از اول انقلاب تا حالا از ایشان سؤال کنند. وزیر نیروی شخصی را نمی‌گویم جایگاه آن را می‌گویم. یک کسی بیاید بگوید که وزارت نیرو از اول انقلاب تا الان در افزایش توانمندی برق کشور چه کار کرده؟ حتماً کار کرده. بهداشت، وزارت بهداشت، با دولت‌ها کار ندارم. هر کسی می‌خواهد باشد. آقای دکتر مرندی بوده، آقای دکتر هاشمی بوده یا الان آقای دکتر نمکی است. وزارت بهداشت می‌گوید که من از اول انقلاب تا الان این قدر هزار پزشک تحویل دادم. پس کار شده. در بهداشت کار شده. کشاورزی. خود وزیر را عرض نمی‌کنم و دولت را کاری ندارم. کلیت نظام را این وزرا چرخاندند و این معاونین آن‌ها و آن جایگاه. موقعیت‌ها را بسنجیم. یعنی جنابعالی در یک موقعیت من بیایم شما را که اول برج حقوق گرفتی و جیب تو پر است، با آخر برج خود من که جیب من خالی است بسنجم. این انصاف است. برای من آخر برج است و برای شما اول برج است. شما اول برج است به خانواده‌ی خود بهترین غذا را دادی. من آخر برج است نان ساده‌ای دادم. بگویید که این نان داد و ما چلوکباب دادیم. آقا حقوق گرفتی و حقوق من تمام شده. بیست و نهم برج را با اول برج نمی‌سنجند. شما بیایید یک دولتی آن زمانی که تحریم نبوده و امکانات بوده و شرایط فراوان داشته و قیمت بالای نفت داشته، با یک شرایط تحریمی بسنجیم. من هیچ موضعی نمی‌خواهم بگیرم و فقط می‌خواهم انصاف را بگویم. عیبی ندارد که نقد کنیم. ما حق داریم که نقد کنیم چه اشکالی دارد اما انصاف را کنار نگذاریم. این خیلی مهم است. خواهش من این است که کاندیدها به قیمت رأی آوردن نظام را به چالش نکشند. داشته‌های نظام را به چالش نکشند و یأس را در مردم ایجاد نکنند. یقیناً با رأی بالاتر و تغییر امید بیش‌تر است. ما قهر می‌کنیم چون گرانی است و چون تورم است، بهتر که نخواهد شد. آن تغییر که شما می‌خواهید اتفاق نمی‌افتد. لااقل آن این است.
«اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک» ان‌شاءالله خداوند حال همه‌ی ما را خوش کند. حال خوش شدن در درجه‌ی نخست با ظهور امام زمان(ارواحنا له الفداء) که واقعاً غیر سوء حالنا است، همه‌ی ما را خوشحال کند و بعد با بهبودی بیماران ما است. بعد با ریشه‌کن شدن این کرونا است. بعد با کار جوان‌ها و ازدواج آن‌ها است. من فکر می‌کنم که دعای جامعی است که «اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک» ان‌شاءالله.