اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1400-03-01-حجت الاسلام والمسلمین عابدینی- سیره حضرت موسی (ع)

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» خانم‌ها، آقایان سلام. خیلی خوشحال هستیم که امروز هم همراه شما هستیم. حجت الاسلام عابدینی: عرض سلام و ادب و احترام خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز. شریعتی: خوشحال هستیم که خدمت شما هستیم و حسن مطلع هفته ما حضور حاج آقای عابدینی است و امروز برنامه‌‌مان را با حدیث قدسی آغاز می‌کنیم.

حجت الاسلام عابدینی: «بسم الله الرحمن الرحیم اللّهمّ كن لوليّك الحجّة بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه في هَذه السّاعة و في كلّ ساعة وليّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دليلًا و عيناً حتّى تسكنه أرضك طوعاً و تمتّعه فيها طويلا» ان‌شاءالله از یاران، یاوران، و بلکه سرداران حضرت باشیم ان‌شاءالله و عرض وجودمان به اطاعت امام زمان‌مان ان‌شاءالله آراسته شود و حقیقت حضرت در وجود ما، آن تمطعش و تحققش ان‌شاءالله طولانی بماند. بحثی که در خدمت دوستان هستیم با حدیث قدسی آغاز می‌کنیم. این حدیث قدسی که از موسی کلیم خطاب به موسی است که سؤال می‌کند از خدای سبحان که خدایا من می‌بینم که بعضی از بندگانت تمام عمرشان در دنیا در سختی زندگی می‌کنند. «ان عبدک المؤمن تغتر علیه فی الدنیا» همه دنیایشان سخت است. بعد خدا می‌فرماید که اگر که عمر انسان فقط دنیا و این اشکال به نظام عدالت بود اما اگر عمر دنیا یک برهه و قطعه‌ای از یک حقیقت نامتناهی است، صد سال از ابدیت قابل جبران است. در این قطعه‌ی عظیم ابدیت این باید دیده شود. اگر کسی بخواهد فقط عمر دنیا را مبدأ قیاس قرار بدهد، عدالت خدا قابل اثبات نیست که بگوید چرا در دنیا این سختی، آن چرا در دنیا این راحتی. آن همش راحت، این همش سخت. اینطوری عدالت خدا به هیچ وجه قابل اثبات نیست.
شریعتی: یعنی زندگی به معنای واقعی کلمه استمرار دارد.
حجت الاسلام عابدینی: استمرار دارد. آغازش از دنیا است اما پایانش در دنیا نیست و اگر واقعاً باور کردیم که این زندگی آغازش از دنیاست ولی پایانش اینجا نیست، آن موقع ارزیابی زندگی در این سیر ابدیت استمراری است که ببینیم آیا جبران شده است، نشده است، عدالت برقرار است، عدالت نیست. اینجا سؤال می‌کند که یک بنده مؤمن است، اهل ایمان هم هست اما تمام زندگی‌اش سخت است. چطور می‌شود؟ بعد آنجا دارد که خدای سبحان جایگاه این را در بهشت به سوی موسی کلیم باز می‌کند. «فیفتح له» خدای سبحان «باب الجنه فینظر الیها» جایگاه این شخص را نسبت به بهشتش در ادامه زندگی‌اش نشان می‌دهد. «فینظر الیها» موسی به جایگاه او در بهشت نگاه می‌کند. «قال یا موسی هذا ما اعددت له» این دنباله کار او اینجاست. یعنی حتی به این عنوان که دنیا قابلیت جزای مؤمن را ندارد. نمی‌گوییم هر که مؤمن است دنیایش سخت است. اما اگر هم دنیایش راحت است، دنیا جزای ایمان او نیست. دنیا کشش و قابلیت جزای ایمان را ندارد. بله. اینطور هم نیست که هر که مؤمن بود بگویی دنیای او سخت است. دنیا یک اعمالی است، یک کارهایی است که انسان دارد، جزای آن هم در دنیا است اما جزای ایمان دنیا نیست چون ایمان یک حقیقت ابدی است. دنیا کشش جزای ایمان را ندارد. یعنی دنیا کوچک‌تر است که بخواهد جزای ایمان باشد. لذا اگر هم گاهی می‌بینید که کافر گاهی کافر است و دنیای او آباد است، آن هم باز جزای کفرش نیست چون دنیا کوچک‌تر از آن است که جزای کفر هم باشد. نه دنیا جزای ایمان است و نه جزای کفر است. لذا نه کافر در دنیا عقابش تمام می‌شود و نه مؤمن در دنیا جزا و پاداشش تمام می‌شود. امکان ندارد. ایمان و کفر هر دو اعظم از دنیا هستند. ابدیت را می‌طلبند. یعنی ابدیت را هم برای ما ثابت می‌کند. که اگر قرار بود که دنیا در نظر خدای سبحان ارزش باشد، حتماً انبیاء باید راحت‌ترین زندگی را در دنیا می‌داشتند چون اینها ولی الهی بودند. در حالی که اینطوری نیست. مؤمن هم به تبع انبیاء همین‌گونه است. پس این دلیل بر این نیست که هر که مؤمن است باید زندگی او سخت باشد و هر که کافر است باید دنیایش راحت باشد. نه، اینطوری نیست. ممکن است کافر باشد زندگی او سخت باشد، ممکن است مؤمن باشد زندگی‌اش در دنیا سخت باشد. اما در یک استمرار این حرکت انسان تا ابدیت حتماً جزای مؤمن راحتی است و جزای کافر سختی است. حتماً اینطوری است. لذا می‌گوید باز کرد بابی از جنت را. «فینظر الیها قال یا موسی هذا ما اعددت له» من این را آماده کردم بر او. جزای اوست. این است. فقال موسی: ای رب و عزتک و جلالک» قسم به عزت و جلالت اگر لو کانت. حالا ببینید. حالا که دیده موسی جزای او را اینطور می‌فرماید. عرض می‌کند به خدا. «لو کان اقطع الیدین و الرجلین» اگر دو دست و دو پای مؤمن قطع شود یا مال من قطع شود. یسحب کشیده شود علی وجهه. تمام عمر دنیا با صورت روی زمین کشیده شود. «یسحب» کشیده شود علی وجهه، منذ یوم خلقته الی یوم القیامه و کان هذا مصیره لم یر یؤسا قط» سخت نیست در قبال آن چیزی که بعد از این می‌خواهد به آن برسد. حالا چه برسد به اینکه حالا یک فقری ممکن است باشد، یک مصیبتی ممکن است باشد، یک سختی‌ای ممکن است باشد. دیگر دو دست و دو پایش قطع نیست. بر صورت کشیده نشده تمام عمر دنیا. می‌گوید اگر اینطوری هم بود ولی آن ما اعددت له آن بود. می‌ارزید.
شریعتی: یعنی مثل اینهایی که خیلی زندگی به آن سخت می‌گیرد می‌گویند این نیز بگذارد. یعنی می‌دانند دارد می‌گذرد.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی اگر بداند که واقعاً انسان ابدیت دارد و ابدیت برای ما قابل تصور نیست که یعنی چه. بی‌نهایت هم ابدیت نیست. بی‌نهایت هم یک مرتبه از عدد است که ما نمی‌توانیم تصور کنیم. ابدیت فوق اینها است. این دنباله‌اش است که «ثم قال موسی» باز حضرت موسی سؤال کرد که «ای ربک عبدک الکافر توسع علیه فی الدنیا» دنیاش زندگی راحتی است. این چطوری می‌شود. نه اینکه همه اینطوری باشد. می‌گوید یک عبد است می‌بینیم که این اصل اهل خدا نیست، اصلاً بی‌اعتنای به خداست، اصلاً معاند با خداست ولی زندگی او هم راحت است. این چطور می‌شود؟ آنجا دارد «فیتفح له باب من النار» حالا وقت آن نیست. ما گاهی در روایات برزخ داریم قبر انسان «رَوْضَةً مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ حُفْرَةً مِنْ حُفَرِ النِّيرَان‏» بعد دارد «یفتح له باب» گاهی می‌فرماید: «یفتح له باب الی الجنه» به سوی جنت. گاهی می‌فرماید: «یفتح له باب من الجنه» از طرف جنه. اینها دو مقام است. گاهی از این طرف به آن طرف یک دری باز می‌شود این محدودیتی دارد اما گاهی می‌فرماید از آن طرف به این طرف در باز می‌شود این خیلی نامحدود است، خیلی عظیم است. تازه این برزخ آن است که از آن طرف به این طرف. اینجا می‌فرماید که «یفتح له باب من النار» این کافری که اینطور زیسته از طرف آتش بابی به سوی این باز می‌شود. خیلی عظیم است. بعد آنجا دارد «فیقال یا موسی هذا ما اعددت له» ببین این را برای او آماده کردیم. «فقال موسی: ای رب و عزتک و جلالک» قسم به عزت و جلالت. «لو کانت به الدنیا منذ یوم خلقته» اگر همه‌ی دنیا برای این کافر بود. از اولی که دنیا خلق شده تا روز قیامت همش مال این کافر بود «و کان هذا مصیره» ولی سرنوشتش به اینجا می‌رسید. به اینجا می‌خواست منجر شود که «ام لم یر خیرا قط» اصلاً انگار هیچ خیری ندیده است. هیچ بهره‌ای نبرده است. این یک تسلی است برای کسانی که مشکلات و سختی‌ها را دارند که حواسشان باشد که ایمانشان را حفظ بکنند که آن ایمان گوهر وجود انسان و سبب ابدیت نعمت انسان است و آن می‌ماند. ان‌شاءالله خدا به همه ما صبر بدهد. صبر عند المصیبه. صبر عند المصیبه صبر سنگینی است که مصیبت بیاید ولی انسان صبور باشد و از راه به در نشود.
آقای شریعتی: خیلی ممنون و متشکر. قصه‌ی قارون یک تتمه‌ای داشت بنا شد که این هفته نکات تکمیلی را حاج آقای عابدینی عزیزمان بفرمایند که با دل و جان سر و پا گوش هستیم.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علی موسی و هارون. و همچنین بر پیغمبر و اهل بیتش سلام داریم و عرض ادب داریم و از جناب موسی و هارون اجازه می‌گیریم که به ما اجازه بدهند که در رابطه با سرگذشتی که برای آنها از قرآن نقل شده بهره‌مند باشیم و استفاده کنیم برای امروزمان. این یک نکته. ما در محضر آیات هفتاد و ششم تا هشتاد و چهارم سوره قصص بودیم که سر گذشت قارون را در قصه موسی (س) بیان می‌کرد که در این 9 آیه خیلی بیان بود. ما شاید 4 تا 5 جلسه هست که در محضر این آیات قرآن کریم در مورد قارون هستیم که قارون نماد یک تفکر بود. جالب این است که در قرآن کریم هیچ جایی ثروتمندی که در مقابل آن نبی الهی می‌ایستد به صورت صریح، با اسم و تفکر. گاهی یک اسم آمده مثل ابولهب. گاهی در حقیقت نه، مرام آمده به عنوان مترفین، ملأ. اما اینطوری که با اسم و تفکر، هر دو را هم اسمش را بیاورد به عنوان قارون، هم تفکر را خوب بیان بکند، هم عکس‌العمل مردم را نسبت به این، مؤمنان را و مؤمنان متوسط را، مؤمنان محض را، دنیامداران را، فرعونیان را، تمام اینها را در این رابطه بیاورد یک جا. فقط در قرآن هست همین جریان قارون به اصطلاح هست که در همین آیات 76 تا 84 آمده است که نشان می‌دهد خود ثروتمند بودن یک فرهنگ دینی می‌خواهد. یعنی هر کسی اگر به پول دست پیدا کرد این پول برای او نعمت نیست بلکه می‌تواند نقمت باشد. اگر آن فرهنگ دارایی را، فرهنگ بهره‌مندی را که فرهنگ خاصی را می‌خواهد در نظام دینی، بلد نباشد، همین خسفش می‌کند. خسف هم فقط به این نیست که این زمین به ظاهر دهان باز کند و یک کسی مثل قارون و اموالش فرو رود. خسف این است که انسان گاهی تمام آن بهره‌مندی‌هایش آوازه و نام و پاکی‌اش، تمام آن طهارت وجودی‌اش، ایمانش همش با ثروت از دست برود. یعنی ثروت او را بکشاند به جایی که زمینش بزند. در منظر مردم و خدا مطرود شود. این خسف است، فرو رفتن است، لذا این نگاه در زمان پیغمبر اکرم هم ثروتمندان مکه با پیغمبر چون این سوره آنجا آمده و این بیان مربوط به آنجاست، نسبت به پیغمبر اکرم همین حالت را داشتند و برای تسلی دل پیغمبر این آیات در رابطه با موسی کلیم عمدتاً نازل شده است و همچنین برای اینکه جریان قرآن یک جریان به روز است. نمی‌خواهد قصه قارون را بگوید. دارد قصه‌ی قارون‌ها را می‌گوید. تفکر قارونی را در طول تاریخ می‌گوید. امروز ما هم به این تفکر... لذا فکر نکنیم ما داریم تاریخ می‌خوانیم. ما داریم الآن تحلیل جامعه‌مان را می‌کنیم. ما الآن داریم تحلیل جامعه‌مان را از نگاه قرانی می‌کنیم. از منظر قرآن داریم تحلیل جامعه‌مان را می‌کنیم که اگر کسی هم در جامعه ثروتمند هست، باید چه فرهنگی را، چه آدابی را، چه رعایت‌هایی داشته باشد. اگر فقیر  هست باید نگاهش چگونه باشد. نمی‌خواهیم بگوییم دین آمده جامعه را دائماً به فقر و غنا تقسیم کند. نه. دین در صدد این است که جامعه را به سمت آن نگاه عدالت‌محور بکشاند و جامعه از فقر عاری باشد و برسد به رفاه. این مطلوب دین ماست و قطعاً هم دین این را می‌خواهد. اما وقتی دین می‌خواهد شروع می‌کند، وقتی می‌خواهد پیاده شود حتماً در جامعه فقر و غناست. باید از همین‌جا شروع بکند تا به آن مطلوب برساند. پس باید فرهنگ کسی که غنی است را، فرهنگی که به آن سمت بکشاند و فرهنگ کسی که فقیر است را طوری بیان بکنند که به آنجا بکشاند. پس دین نمی‌خواهد بگوید دائماً فقر و غنا باید باشد. که بگوییم پس تثبیت فقر و غناست. می‌گوید نه. اما شروع دین از کجاست؟ در هر جامعه‌ای الآن ما دست می‌زنیم فاصله‌ی بین فقر و غنا این فاصله هست. خب دین وقتی می‌خواهد بیاید می‌خواهد از واقعیت شروع کند به سمت مطلوب بکشاند. پس باید برای فقیر فرهنگ داشته باشد. ما یک فرهنگ مشترک داریم برای همه‌ی رده‌های جامعه. چه زن باشد، چه مرد باشد، چه بزرگ باشد، چه کوچک باشد. چه فقیر باشد، چه غنی باشد که «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» اما در عین حال زن در جامعه برای خودش تکالیفی اختصاصی دارد، مرد هم برای خودش تکالیف اختصاصی دارد. فقیر هم یک تکالیف اختصاصی دارد، غنی هم یک تکالیف اختصاصی دارد تا این جامعه به سمت آن مطلوب حرکت بکند. لذا آیات قرآن در اینجا آمده است. بیان این است که اگر غنی‌ای در جامعه نگاهش با مانور تجمل و دل سوزاندن بود، این در حقیقت خسف نتیجه‌ی آن است. بیچارگی و آبرویی و هلاکت نتیجه‌ی آن است. قطعی هم هست. بله، یک ثروتمندی ثروتمند است. احکام دین را هم رعایت نمی‌کند. کاری هم به دین ندارد اما دل نمی‌سوزاند. اما مانور تجمل ندارد که بخواهد دل آب بکند. این سرگذشتش با حلال و حرامی است که به دست آورده است جدا. اما اگر کسی از راه حلال هم به دست آورده باشد، بنا بر این که امکان‌پذیر باشد، سرمایه‌ای به هم زده باشد ولی مانور تجمل بدهد، ولی دل بسوزاند. این قطعاً خسف در انتظار او هست.  بله، بهره‌مندی عیبی ندارد اما مانور تجمل وقتی بدهد
شریعتی: یعنی در واقع این هم یک شعبه‌ای از همان تفکر قارونی است.
حجت الاسلام عابدینی: تفکر قارونی است. لذا فکر نکنیم که اگر از راه درست به دست آوردیم پس هر کاری می‌توانیم با ثروت‌مان بکنیم. این هم برای خودش فرهنگ دارد، ادبی دارد. دارا داشته باشد، خوب باش، بهره‌مند باش. خوب بخور، خوب استفاده کن اما در نسوزان، دل آب نکن. در ملأ عام نیا مانور تجمل بده. آنچنان ماشینی سوار شوی که بخواهی با این ماشینت دل آب کنی و پز بدهی. نمای خانه‌ات طوری باشد که اگر آدم می‌خواهد بهره‌مند باشد یک نمای ساده‌تر هم برای یک بهره‌مندی درونی خانه کفایت می‌کند. اما بیایی نمای خانه‌ات را طوری کنی که هر کسی ببیند این نما دل این را آب کند. هر چه هم داشته باشد با این نگاه فکر می‌کند هیچی ندارد. این دل سوزاندن است، این دل آب کردن است، اینها با فرهنگی دینی اصلاً نمی‌سازد. هر چند پول از راه دینی به دست آمده باشد، حرام هم نباشد. این نتیجه‌اش خسف است و نتیجه‌اش عذاب است. این وعده الهی است. از طرف دیگری فقیر هم دو دسته است. یک فقیری است که نگاه دنیا برای او تمام مطلوب او است. یعنی دنبال این است که پولدار شود، دنبال این است که بهره‌مند شود، آه می‌کشد هر چه که می‌بیند که ندارد. اما یک کسی هم هست فقیر است می‌گوید فقیر بودن هم خودش فرهنگ می‌خواهد. اگر فرهنگش را نداشته باشی، تو آنجا هم مبتلا می‌شوی. لذا دارد یک فقیری نگاه می‌کند، آه می‌کشد، این هم رفته در رتبه‌ی آن آش نخورده و دهان سوخته است. این هم می‌گوید کاش که من هم داشتم همین کار را می‌کردم. کاش که من هم داشتم اینطوری پز می‌دادم دل همه را آب می‌کردم. ندارد اما دلش می‌خواهد مثل او داشت اینطوری دل آب می‌کرد. آش نخورده و دهان سوخته. که محبوبش او است، با همان محشور می‌شود. هر چه بلا سر او بیاید، این هم مبتلا است. چون همان تفکر را دارد منتها الآن دست او باز نیست که آن را پیاده بکند. اما یک فقیری است. می‌گوید خدای سبحان بالاخره... خدا را باور دارد و خدا باور داشتنش باعث می‌شود که می‌کوشد برای رفع فقرش. تمام توانش را هم برای رفع فقرش به کار می‌گیرد. از خدا هم براری رفع فقرش تقاضا می‌کند اما اینطور نیست که این آه بکشد که من چرا آن را ندارم که دل دیگران را آب کنم. و اگر دارا شد قرارش بر این است. حواسش را از حالا جمع می‌کند. اگر ما دارای شدم حواسم را جمع می‌کنم دل کسی را نسوزانم که این دارد الآن می‌سوزاند. این خودش یک دارایی است. این خودش در حقیقت یک فرهنگ غنی ارتباط با خداست. و این خودش عین ثروت است که انسان در عین حال طهارتش، در عین حال آن عفتش، حجب و حیای او، در عین حال شخصیتش، مناعت طبعش، اینها را از بین نمی‌برد. کرامتش را از بین نمی‌برد با این نگاه که بیاید در هر خانه‌ای، با هر کسی، با هر رابطه‌ای، بخواهد حسرت خودش را اظهار بکند، ابراز بکند و البته وظیفه‌ی جامعه‌ی اسلامی، حاکم اسلامی، حاکمیت اسلامی و ثروتمندان و مؤمنان هست که رفع فقر را در جامعه جزء شعارهای اصلی آن جامعه قرار بدهند.
شریعتی: من یک برداشتی می‌توانم داشته باشیم. همانطور که نمی‌شود ثروت را فریاد بزنی، فقر را هم نباید فریاد زد.
حجت الاسلام عابدینی: برای ثروت قطعاً فریاد زدنش قوی است وعده عذاب است اما در فقر مذموم است اما نتیجه‌اش عذاب نیست. یعنی محجوب بودن و عفیف بودن، مناعت طبع، مطلوب در دین است که اظهار نشود. اما اگر یک موقعی، فقیری ابراز کرد، برای فقر از باب سبقت رحمت بر غضب گشایش گذاشته‌اند. گفته‌اند نتیجه‌ی این عذاب نیست. این هم خیلی جالب است. ببینید این هم از دریچه‌ی رحمت الهی چقدر زیباست که این نگاه را، باب را برای یک مضطر، برای یک کسی که در سختی است باز گذاشته‌اند که این بتواند نفس بکشد. گاهی با همین ابرازش شاید کمی فرجی برای او حاصل شود. این هم یک نگاه. ما در محضر آیات قرآن بودیم که تا اینجا رسیدیم که دو دسته در مقابل قارون بودند، یک دسته دیندار بودند اما واداده بودند. تا آن تجملات قارونی را دیدند اینها گفتند که در حقیقت «قالَ الَّذينَ يُريدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا» حیات یعنی حیات دنیا. کاش که ماه هم «مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيم» خیلی دارد کیف می‌کند. نمی‌دانستند درون قارون سرشار از شعله‌ی حسد است. یعنی اینها هیچ اشباعش نمی‌کند و لذت برای او ندارد. اظهار لذت است. چون با موسی کلیم بارها محاجه کرد که من را جای هارون بگذار. خلیفه‌ی تو من باشم. موسی (ع) گفت به دست من نیست، نصب الهی است. خدا هارون را منصوب کرده است. در حقیقت مقام هامان و فرعون را هم که می‌دید، اقلاً مقام هامان را از فرعون می‌خواست. آن هم نمی‌شد. آن هم هامان اصلاً دست بالای او می‌شد. لذا دائماً داشت می‌سوخت. آن طرف می‌رفت می‌سوخت، این طرف می‌آمد می‌سوخت. لذتی و بهره‌ای نداشت. لذا تمام بروزاتش، همه‌ی این چیزهایی که بارز می‌کرد و آشکار می‌کرد، همه‌ی اینها برای این بود که آن رفع آتش حسادتش را بکند. لذا دارد که موسی کلیم وقتی که مشغول سخنرانی برای مردم بود، این با تشکیلاتش، با آن ساز و دهلش و با آن رنگاوارنگ‌های لباس‌هایش و آن گنجینه‌هایش و کلیدهایش حرکت کرد آمد سخنرانی موسی (ع) را به هم زد. مردم هم یک عده‌ای اهل دنیا بودند اینها را که می‌دیدند جذب اینها می‌شدند. نگاه‌ها برگشت. بعد آنجا به موسی گفت، موسی تو دل‌های مردم را جذب کردی، من هم روح‌های مردم را به سمت خودم جذب می‌کنم. تو یک طرف، من هم یک طرف. روی مردم را، صورتشان به طرف من است. دلشان به سمت تو هست، اما رویشان به طرف من است. من را می‌بینند کیف می‌کنند، می‌خواهند. لذا من هم در حقیقت مطاع هستم، من هم در اینجا این سلطنت را دارم. همین مقدار برای او چی بود؟ که در مقابل اینکه دلها به سوی موسی است و نمی‌تواند آن را به دست بیاورد فکر می‌کرد حالا با این مال... لذا اینجا همینطوری است دیگر. آنهایی که «يُريدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا» کاش که ما هم مثل ما، مثل اونی که قارون داشت ما هم داشتیم. «إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيم» گاهی مردم طبقات متوسط یا پایین نگاه به زندگی ثروتمندان می‌کنند، فکر می‌کنند اینها دیگر سراسر زندگی‌شان رفاه است. یک خنده‌ای که بر لب اینها می‌بینند و یک پزی که در مثلاً سوار شدن به یک ماشینی یا یک مهمانی یا خانه می‌دهند، اینها فکر می‌کنند که اینها الآن دیگر هیچ مشکلی ندارند در حالی که گاهی کسی نزدیک به زندگی‌های اینها بشود می‌بیند که مشکلات زندگی آنها با قدر زندگی آنها عظیم است. و این در حقیقت ظاهر دیدنی است که ما می‌بینیم. و الِّا ورود پیدا کنند که زندگی من، «إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيم» در حالی که قارون داشت از درون می‌سوخت. آرامش نداشت. حالا بعضی ثروتمندها مشکلشان حسد نیست. این نیست. مؤمن هم هستند اما بالاخره به مشکلات داخلی خانواده‌های خودشان مبتلا هستند. خیلی مشکلات مختلفی هست. البته مشکل برای هیچ کسی خوب نیست. نه برای ثروتمندش مشکل داشتن را دوست داریم و نه برای فقیرش. ان‌شاءالله خدای سبحان مشکلات را از زندگی هم بردارد و همه‌ی ما را به تکالیف‌مان مطلع بکند تا مانعی برای زندگی ما ایجاد نشود ولی ثروتمندان در معرض مشکلات بیشتری از طبقات متوسط هستند. ارتباط مردم با آنها بسیاریش بر اساس طمع به زندگی است. یعنی کسی خالصانه به این راحتی با آنها رابطه برقرار نمی‌کند. نمی‌گوییم اصلا. غالباً. طمع است. یعنی اگر اینطوری نبود این اینطوری هم به او احترام نمی‌گذاشت. برای او نیست، برای مالش هست. لذا ارتباطات مردم خالصانه برای او نیست ولی کسی که با یک آدم مستضعفی، یک آدم متوسطی ارتباط برقرار می‌کند چون می‌داند این بهره‌مندی‌ای ندارد که اگر ارتباطی هست، دوستی‌ای هست، دوستی او برای خداست، دوستی او خالصانه است لذا می‌شود روی سختی بیشتر حساب کرد ولی آن را نه. او تا یکهو ورشکست می‌شود می‌بینی هیچ‌کس دیگر هم دور و بر او نیست. همچنان که الآن. ادامه بحث در قارون می‌آید. «وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم‏» اما کسانی که... تعبیر «قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم‏» خیلی زیبا است. چون قارون گفت: «إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدي‏» من با علم خودم رسیدم. اینجا خدای سبحان به کسانی که علم را دارند آن هم با تعبیر اینکه «قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم‏» به آنها علم داده شد. یعنی به عظمت آن معلمی که اینها داشته‌اند که به اینها علم داده است اسم معلم نمی‌آید که خداست. «قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم‏» خدا به کسانی که علم را داده بود، به آنها علم داده شده بود، «قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْثَوابُ اللَّه‏» در حد اینها دارند صحبت می‌کنند. «ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحا».
شریعتی: به کی‌‌ها می‌گویند؟
حجت الاسلام عابدینی: به این اهل دنیایی که مؤمنین بودند به قارون وقتی نگاه کردند گفتند که کاش ما هم اینطوری داشتیم این چقدر دارد کیف می‌کند. به اینها می‌گوید شما اگر هم دنبال آن حیات کیف و لذت هستی، کیف و لذت مربوط به ارتباط با خداست. «ثَوابُ اللَّهِ خَيْر» همان حدیث قدسی اولی هم که خواندیم. «ثَوابُ اللَّهِ خَيْر». خیر یعنی بهترین. نه بهتر. این خیر در اینجا، اخیر بهترین است. «لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا يُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُون‏» این تعبیر «لا یلقاها الّا الصابرون» یعنی اگر کسی می‌خواهد به او برسد حتماً صبر می‌خواهد. می‌دانید که صبر سه قسمت و تقسیم عمده دارد که بارها شاید به دوستان عزیزمان بیان کرده باشم. یک صبر علی الطاعه. صبر علی الطاعه باید مؤمنان به هم کمک کنند. به این تواصی می‌گویند. تواصی به صبر. تواصی به صبر چطوری است؟ به هم کمک کنند که بر طاعت‌های اجتماعی قوت پیدا کنند، ثبات پیدا کنند. طاعت‌های اجتماعی او یکی همین رسیدگی به محرومان و ارتباطات و رفع مشکلات و حواسشان به همدیگر باشد. این صبر علی الطاعه است. از جمله طاعت‌ها عبادت‌ها هم هست. صبر بر طاعات اجتماعی. با همدیگر بر صبر تعاصی کنند. یکی صبر بر معصیت. یعنی اگر یک موقعی معصیت پی بیاید کمک بکنند به همدیگر که نسبت به معصیت بازدارندگی در آنها ایجاد شود. همدیگر را رها نکنند. بگویند خب این دارد به ما مبتلا می‌شود. چه ربطی دارد. کمک کنند. این نهی از منکر کمک کردن به همدیگر است در این که به معصیت مبتلا نشوی. نگوییم این به من چه ربطی دارد. ارتباط اجتماعی مردم مثل یک بدن واحد هستند. یک بدن واحد هستند که هر جای این بدن که درد بیاید به بقیه هم سرایت می‌کند. مثل نشستن در یک کشتی است که اگر یک جای آن را سوراخ بکنند بقیه هم آسیب می‌بینند. پس نهی از منکر این است که در وقت معصیت همه به هم کمک کنند که بازدارندگی پیدا بکنند. نگذاریم بگوییم به من چه ربطی دارد. عیسی به دین خود، موسی به دین خود. کاری به هم نداریم. نه، ما یک حقیقت واحد هستیم. نمی‌توانم من دستم بگویم اگر دارد زخم می‌شود به یک جای تیز می‌خورد، آسیب می‌بیند پا بگوید به من چه ربطی دارد. پا کمک می‌کند دست را دور کند. نگذارد به اینجا.
شریعتی: روح جمعی موعظه می‌کند.
حجت الاسلام عابدینی: یک مثال خیلی ساده ساده‌اش ببینید این بار جریان فلسطین نوار غزه. به پشتیبانی آن منطقه‌ای که اینها، اسرائیلی‌ها آمدند تصرف بکنند به پشتیبانی از اینها درآمد. کرانه باختری، نوار غزه، سرزمین‌های 48 و همه‌ی اینها با هم ایندفعه یکباره با هم قیام کردند. حالا غزه می‌توانست موشک بزند، آنها می‌توانستند تظاهرات بکنند سنگ بزنند. جای دیگر. همه با هم چون یکدفعه این دید از همه طرف این سرزمین اشغال است دیدند نمی‌توانند مقاومت کنند. این ارتباط با همدیگر داشتن. ببینید الآن چرا دشمن جرأت نمی‌کند به تک تک سرزمین‌های محور مقاومت حمله جدی داشته باشد؟ سوریه، لبنان، عراق، ایران، یمن. همه‌ی اینها با همدیگر چون ارتباط پیدا شده است. زنجیره شدند. این زنجیره‌ی اتصال یک محور مقاومت باعث شده که هر جای آن را می‌خواهند دست بزنند می‌بینند با چند جبهه درگیر هستند، نمی‌توانند. لذا چون با هم شدند، حقیقت واحده شدند، برای دشمن دست زدن به اینها خطرناک شده است. حساب و محاسبه می‌کند که باید جواب همه‌ی اینها را بدهد. این همان نیروی ایمانی است که قدری از آن تازه دارد محقق می‌شود که اگر این هر چقدر قوی‌تر شود. پیام آقا را در این مسئله من آورده بودم می‌خواستم حتی یک قسمتی از آن را بگویم در این پیامی که برای غزه داده است که چقدر این پیام زیبا و عالی است که واقعاً آدم وقتی که می‌خواند مبتهج می‌شود که ترسیم اینکه سلام بر فلسطین مقتدر و مظلوم. ببینید تعبیر مقتدر و مظلوم. در عین اینکه تمام قدرت‌ها با تمام توان در مقابل این می‌ایستند اما این مظلوم مقتدر بود. یک موقع است یک مظلوم است منفعل است، یک مظلوم است ایستاده است. صبر فعال دارد. این خیلی زیباست. با همه‌ی نداری که بودند، مقتدر نیستند. دستور تعیین کردند. فلان موقع ساعت آزادی است می‌توانید بیرون بیایید. فلان جا را تخلیه کنید. فلان کار را بکنید فلان کار را با شما می‌کنیم. یعنی اصلاً بی‌سابقه بوده برای اینکه این اسرائیل به قول خودشان که قدرت چندمی هستند اینطور در حقیقت از یک نوار غزه کوچکی که آدم در نقشه ببیند برای اینها دستور کار تعیین بکند. این تعبیر آقا سلام بر فلسطین مقتدر و مظلوم. سلام بر جوانان شجاع و غیور فلسطین. سلام بر غزه‌ی قهرمان و مقاوم. سلام بر حماس و جهاد. بعد همینطوری خلاصه که این جریان آغاز در حقیقت افول شدید این سرزمین‌های اشغالی با همین همدست شدن گروه‌های مقاومت در جاهای مختلف بود که خیلی زیبا است. من پیشنهاد می‌کنم دوستان حتماً بیشتر این پیام را هم ببینند. خیلی زیبا است. با این نگاه ببینید وقتی که فرهنگ مردم در فقر، غنا، طبقه‌ی متوسط، اگر فرهنگشان را رعایت کردند، آن موقع است که این جامعه قوام پیدا می‌کند. به سمت آن عدالت اجتماعی سوق پیدا می‌کند و حرکت می‌کند. اینجا می‌فرماید که «وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَن‏» اینها در حد آنها هم دارند صحبت می‌کنند. گفتمان خودشان گفتمان بالاتر از اینها است. یعنی اینها یک اتوا العلم گفتمانشان لقاء الهی است. بعد آخرش فرمودند: «لا يُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُون‏» عرض کردیم صبر در سه موتم. صبر بر طاعت اجتماعی، صبر بر معصیت که بازدارندگی است، صبر عند المصیبه. وقتی مصیبتی وارد می‌شود همه‌ی این جامعه با همدیگر تواصی بالصبر دارند. یعنی کمک می‌کنند با هم. مصیبت وقتی تقسیم شد، زلزله می‌آید، سیل می‌آید، جنگ می‌شود، قحطی می‌شود، کم‌آبی می‌شود. هر چه که پیش می‌آید. هر مشکلی که پیش می‌آید. اگر همه رفتند زیر گرده و بار این مشکل، این سبک می‌شد. برای همه قابل تحمل می‌شود و این باعث می‌شود که مشکلاتی که اختیاری می‌خواهد پیش بیاید، دشمن می‌خواهد تحمیل کند، وقتی می‌بیند اینها باعث یکپارچه شدن بیشتر اینها می‌شود. یعنی اگر اسرائیل می‌دانست اگر یک خورده دیگر ادامه بدهد، این سرزمین‌های نوار غزه و کرانه باختری و سرزمین‌های سال 1948 و اینها، اتحادشان با همدیگر بیشتر شود، دیگر به هیچ وجه نمی‌تواند اینها را از هم تفکیک بکند. تا حالا اینطور بود که گاهی به آنها آسیب می‌زد به اینها کاری نداشتند، گاهی به کرانه باختری آسیب می‌زد، غزه‌ای‌ها کاری نداشتند. حتی از اردوگاه‌های فلسطینی لبنان به اینها موشک شلیک شد. اینها نشان می‌داد یکپارچه دارند... وقتی یکپارچه می‌شوند احساس می‌کنند که هیچ جای آن دیگر در امان نیست. لذا حساب کارش را انجام می‌دهد. جرأت حمله‌ی زمینی هم پیدا نکرد. با اینکه جمعیت اینها نسبت به جمعیت آنها، قدرت اینها نسبت به قدرت آنها، آن هیچ قابل قیاس نبود. این مال این است که صبر عند المصیبت است.
شریعتی: حالا اگر مثلاً در همین غصه کشورهای عربی همراه می‌شدند. اصلاً دیگر تمام شد.
حجت الاسلام عابدینی: «لا يُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُون‏» اگر این صبر صورت گرفت، اصلاً کفر، دشمن در مقابل ایمان نمی‌تواند مقاومت کند. این هم یک نکته است که به اینها دارد می‌گوید که حواستان را جمع کنید. سختی دارد اما دنبال آن نتیجه‌اش زیاد است. بعد دنباله‌ی آن می‌فرماید که «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْض‏» این جریان فرو رفتن قارون با تمام دارایی‌هایش، با تمام طرفداران او که همراه او بودند. «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْض‏» همه‌ی این تشکیلات فرو رفته‌اند. آیا سرمایه‌ی این را موسی کلیم نمی‌توانست حفظ کند فقط خود قارون فرو رود، بلعیده شود، سرمایه‌اش را بیاورد در خدمت موسی در بیاید؟ نمی‌شد اینطوری باشد؟
شریعتی: چرا می‌شد.
حجت الاسلام عابدینی: اگر اینطوری می‌شد اثر آن چه می‌شد؟ اثر آن مال و آن علائمی که این مال داشت و آن خاطراتی که مردم با این مال داشتند. اولاً یک عده‌ای دنبال این بودند که بگویند موسی دنبال مال قارون بود. مشکل او شخصی بود. پول این را می‌خواست. سرش را کرد زیر آب در زمین فرو تا مالش را به دست بیاورد. مشکل، مشکل اعتقادی نبود. دوماً این مال از راه حلال به دست نیامده بود. سوماً این مال علائمی داشت، آثاری داشت که آن علائم و آثارش تداعی رباها، تداعی فسادها، تداعی بسیاری... لذا خدای سبحان خواست بگوید این مال هم در نظر موسی کلیم و نظر الهی این مال هم در حقیقت مثل آن شخص تابع آن است. هر چه در حقیقت. هیچ کدامشان مطلوب نیستند. نمی‌گوییم اگر یک پولی دادیم اینجا مال ثروتمندی بود که فاسد بود، پول را دور بریزیم. نه. اما اینجا یک نماد است که نشان بدهد این تفکر را با تمام توابعش می‌خواهد سرکوب کند. همش با هم خسف شود نه فقط خود شخصش. چون تفکر از بین نمی‌رود چون مالش که اثرش بود و ظاهر بود اینجا باقی می‌ماند. خیلی زیبا است که این تفکر خود شخص قارون مالش و تمام کسانی که به او دلبسته‌ی وابسته‌ی شدید بودند. اینهایی که آرزو داشتند نه. اینها نشدند. اینها خسته نشدند. اینها نه. اما کسانی که در تشکیلات او رفته بودند، در حزب او رفته بودند. با او همراه بودند که یکی بودند. آنها هم همین را می‌خواستند. عمال این بودند، کارگزار این بودند. در بقای این و کارهای این نقش داشتند، همه با هم خسف شدند. فخسفنا. این خسف هم خیلی تعبیر زیبایی است که فرو رفتن. بعد هم مرحله به مرحله خسف شد یعنی یکباره زمین دهان باز نکرد این با تمام تشکیلاتش فرو رود. مرتبه به مرتبه رفت فرو. تا زانو رفت، بعد تا سینه رفت، بعد خلاصه خسف شد که این مردم ببینند. باورشان بشود که نتیجه این در حقیقت دل سوزاندن برای مردم و ممانعت در مقابل نبی... چون خسف در وقتی شد که... دو کار کرد که علت خسف یکی از این دو کار است که در نقل آمده است. یکی این بود که وقتی که موسی کلیم در یکی از روزهای بزرگ برای مردم که روزهای سرنوشت‌ساز بود مشغول گفتگو برای مردم بود تا این را جا بیندازد. این آمد تا به هم بزند. یک جریان دیگر هست که دیگر خلاصه می‌گویم فقط چون امروز می‌خواهیم جریان قارون تمام شود. یک جریان دیگر این بود که قارون برای موسی کلیم نقشه کشید. وقتی حکم زکات آمد قارون نمی‌خواست زکات مال را بدهد چون در بنی‌اسرائیل هم بود. بایدم می‌داد. اظهار ایمان ظاهری هم داشت. به خاطر این آمد یک نقشه کشید. جمع زیادی از بنی‌اسرائیل را جمع کرد. به موسی گفت یک جمع زیادی آمده‌اند شما برای آنها سخنرانی بکنی. موسی کلیم هم آمد برای اینها سخنرانی کند. وقتی شروع کرد از طهارت روحی و نفسی صحبت کردن گفت موسی آیا این راجع به خودت هم هست؟ یعنی اینهایی که می‌گویی برای خودت هم حاکم است؟ آیا این احکام بر تو هم جاری می‌شود اگر که خلاف باشد؟ موسی کلیم گفت بر همه جاری است. بعد یک زنی را که قبلاً از زنان بدکاره بود، پول هنگفتی داده بود و این خانم مشهور بود که بیاید علیه موسی شهادت بدهد که موسی در حقیقت با من رابطه داشته است. حکمش هم سنگسار بود. تا موسی کلیم همانجا حکم را علیه موسی اجرا کند. یعنی همان‌جا با شهادت این خانم جلوی ملأ مردم حکم را بر موسی اجرا کند. چون از موسی اقرار گرفت آیا حکم بر تو هم جاری است؟ گفت بله. بعد این خانم وقتی که آمد ابتدا این شهادت را داد، موسی (ع) دو رکعت نماز خواند. بعد به این خانم گفت قسم می‌خوری که اینهایی که گفتی راست است؟ گفت نه. گفت از قارون پول گرفتم تا اینها را برای تو بگویم. بعد آنجا موسی کلیم به قارون گفت: قارون دیگر جریان نبوت را خواستی از بین ببری نه جریان من را. اینجا مخالف تو با من نبود، مخالفت با نبوت است. لذا خصم به خاطر مخالفت با این نگاه اعتقادی عظیم بود. حواسمان باشد کینه‌های شخصی خدای ناکرده ما را نسبت به اسلام، نسبت به دین، نسبت به اصل نگاه الهی الهی بدبین نکند. کینه‌های شخصی بالاخره ممکن است یک جایی درست شود. آن هم بد است اما اگر کشید از کینه شخصی به بدبینی و به احکام دین، دنباله آنجا خدای ناکرده نابودی انسان است. این تا اینجا. البته یک نکاتی ادامه داشت.
شریعتی: ان‌شاءالله بعد از شنیدن قرآن اگر فرصت بود.
تلاوت صفحه 178 آیات نهم تا شانزدهم سوره مبارکه انفال.
صفحه 178 قرآن کریم