موضوع برنامه: شناخت امیرالمؤمنین علی (ع) از کتاب شریف نهج البلاغه
حجت الاسلام کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم. قبل از اینکه وارد بحث شویم از امیر کلام، امیر بیان، امام العدل، امام العادلین بخواهیم صحبت بگوییم باید ابراز تأسف کنیم از جامعه جهانی که اینطور بیانصافانه مظلومان فلسطین را رها کردند. فرزند در کشور ما بنده الآن خانهای به نامم نیست و چون خانه ندارم و مستأجر هستم بخواهند من را از کشور بیرون کنند و حق حیات را از من بگیرند. چه کسانی؟ کسانی که خودشان اهل این سرزمین نیستند و یک ظلم جهانی و یک دیکتاتوری رسانهای عجیبی علیه این مظلومان شده است و امیدواریم انشاءالله که خداوند به برکت امام زمان (ارواحنا فداه) زودتر این مردم را پیروز کند. یک عدهای خانم آنجا هستند بنده گفتم این را در کانالمان منتشر کردند. جالب است که این را عرض کنم وارد بحث شویم. از این جهت که هر جایی که دفاع از مظلوم هست آنجا عنایت امیرالمؤمنین هست. به قول جرج جورداق میگوید که هر کسی در عالم مظلوم است زیر پرچم اول مظلوم امیرالمؤمنین پناه پیدا میکند. آنجا خانمهایی هستند به اسم مرابطه و خیلی از اینها را داخل بیت المقدس و قدس شریف راه نمیدهند. اینها بیرون آن منطقه دائماً رصد میکنند که اتفاق جدید نیفتد، بخواهند به قدس شریف جسارتی شود، بنای آن را به هم بزنند و شبیه نذری هر روز آنجا غذا دارند، شعار میدهند و یک قضای مغلوبهای هم دارند که در بین عربهای این مرسوم است که قابلمه را برعکس میکنند. این نماد پیروزی آنها بر اسرائیل است که یک روزی سرنگون میشوی و سربازهای اسرائیلی ایستادهاند، این خانمها که خیلی از آنها هم جوان هستند با ذکر لا اله الا الله و الله اکبر و صلوات مردم را جمع میکنند، شعار میدهند. این شعاری که میدهند حسن ختامش این قابلههایی که برعکس در سینیها میکنند علامت شکست است و سربازها حرص میخورند. در فیلمها مشخص است. و بعد این غذا را پخش میکنند و این مبارزه دائمی هر روزه است. خدا انشاءالله به ما توفیق بدهد هم روزانه و دائمی و هر لحظه با نفس خبیث من و نفسشان مردم مبارزه کنند و هم در راه دفاع از مظلوم لحظهای فراموش نکنند. خدا انشاءالله آزادی قدس شریف را و دیدار حضرت حجت (س) را جزء آرزوهای محقق شده ما قرار بدهند.
شریعتی: انشاءالله. وارد بحث میشویم.
حجت الاسلام کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم. محضر عزیزان بیننده عرض کردیم که نهجالبلاغه شریف از آثار استثنایی جهان عرب و از آثار استثنایی جهان اسلام و آثار بینظیر جهان تشیع هم هست. این کتاب را صاحب کتاب و نویسنده کتاب گلچین و کشکولی از برخی خطبهها، نامهها و کلامات کوتاه امیرالمؤمنین (س) گردآوری کرده است با محوریت بلاغت. لذا شما از اول تا آخر آن را بخوانید عرض کردیم در آن مفاهیم عظیمی هست که برخی از جملات آن سالها تلاش لازم دارد. بین شارحین سالهاست بحث است اما مردم عادی مثل من که بخوانند بهره فراوان از این کتاب میگیرند. اولین اثر آن را هم جلسه پیش عرض کردم یک دلگرمیای است که کتاب نهج البلاغه انگار شمعی در دل آدم روشن میکند وقتی آدم مطالعه میکند. این کتاب عظیم محوریتش بلاغت و فصاحت حیرتانگیز امیرالمؤمنین است منتها طبیعتاً اگر یک کتابی فقط فصاحت خالی داشته باشد، جایگاهش متفاوت میشود. اگر دیوان حافظ بلا تشبیه، هیچ کلامی با کلام امیرالمؤمنین قابل قیاس نیست. از باب این که تقریر به ذهن باشد. یا مثنوی با حرفهایی که له آن و علیه آن مطرح است، اینها صرفاً فقط حرفهای ادبی نیستند. مفاهیم مهمی در قالب ادبیات و بلاغت و مرصع شده و جواهر نشان شده و اینطوری که آماده شود هنرمندانه به دست مخاطب برسد. سید رضی (رحمه الله علیه) که فقیه بوده، دانشمند بوده، به تعبیری امامزاده بوده است با هفت پشت به امام معصوم میرسیده، از پدر و مادر، یعنی یک امامزاده دو طرفی است اما ادبیات سید رضی کمنظیر است. یعنی ممکن است بعضی از فرق فقاهت او را نپسندند و عالم شیعی بدانند ولی در ادبیات او را تاج ادبا میدانند و لذا ایشان خیلی خوش سلیقه گلچین کرده است. حتی از خطبههای طولانی خیلی وقتها تکههایی را انتخاب کرده است. این کتاب به دست هر حقیقتجویی که برسد، ناچار است که در برابرش سر خم کند و تعظیم کند. هر کسی اندکی انصاف داشته باشد. مخصوصاً کسانی که کمتر با جنگ روایت ذهنشان خراب شده است. یک وقتی یک نفر را تخریب میکنند، میآید به امام حسن جسارت میکند هنوز نمیداند امام حسن (س) کیست. اما یک نفر نمیشناسد. همینکه بیاید زیبایی، کرامت، آقایی، بزرگواری، ادبیات فخیم حیرتانگیز ببیند دستش بالا میرود. در طول تاریخ ادبای تراز یک نسبت به امیرالمؤمنین سر خم کردهاند. حتی مورخان نوشتهاند ادبا نسبت به امیرالمؤمنین تعصب داشتهاند. چون راجع به خیلیها فضایل گفته شده است. اولاً خیلی از این فضایل معلوم نیست راست باشد. راجع به بعضی از افرادی که در دوره اسلامی حتی خیانت کردهاند، سابقه نفاق داشتند هم بعضی روایات و فضایل را بالاخره طرفدارانشان جعل میکنند. هر شاهی که بیاید بالاخره یک عدهای برای او یک چیزهایی مینویسند، پول میگیرند. شعرا پول میگرفتند برای بنیعباس مثلاً شعر میسرودند، گاهی فضایل امیرالمؤمنین را برای مأمون میگفتند. اما اثر وجود یک چیز دیگر است. یعنی فرض کنید بگویند فلانی با سواد است، فلانی خیلی دانشمند است. شما میگویید این نواری ندارد درس داده باشد؟ کتابی ندارد نوشته باشد؟ شاگردی ندارد تربیت کرده باشد؟ قرآن معجزه جاوید رسول الله است. حالا وهابیت متأسفانه بسیاری از آثار معجزات نبوی را مثل آن دیوار کوتاه شاخصی که حضرت در مدینه درست کرده بود با دست خالی بیابزار که شاخص قبله باشد برای مکه چهارصد و چند کیلومتر فاصله، نزدیک پانصد کیلومتر فاصله، با دست خالی معجزه است. یک نفر با 500 کیلومتر فاصله که اگر شاخصش یک درجه خطا میکرد صدها کیلومتر از مکه دور میشد بدون ابزار با دست خالی، بدون رمل و اسطرلاب آن روز، بدون مثلاً فرض کنید ابزار آن زمان، بدون نقاله، بدون محاسبات این کار را کرده باشند. وهابیت خبیث این را خراب کرده است. یک معجزه از معجزات نبوی قرآن کریم است که جاوید است. معجزهی دیگر از معجزات نبوی امیرالمؤمنین است که آثار امیرالمؤمنین هم اتفاقاً جاوید است. یعنی از همان سنخ قرآن در پناه قرآن امیر بیان کلمات او همه جا هست به گونهای که در دوره بنیامیه و بنی عباس که همه چیز از حقایق امیرالمؤمنین انکار میشد، حتی قبلاً هم عرض کردیم در بخاری هم هست که یک نفر آمد سؤال کرد که آیا علی در بدر بوده است یا نه؟ و ما این مثال را میزدیم که یک انگار نفر بگوید شهید سلیمانی مثلاً جزء مدافعان حرم بوده است یا نبوده است. اصلاً سوریه سفر کرده است یا نه؟ میگویم این خودش فرمانده بوده است. یعنی ببینید چقدر باید حقیقت قلب شود، انکار شود که بگویند آیا علی در بدر بود یا نبود؟ در این حد. یک مبارزه حیرتانگیزی با فضایل حضرت شده است. حالا جلوتر هم به مناسبتی عرض خواهم کرد. ولی خطبههای حضرت را نتوانستند انکار کنند. نتوانستند بگویند که اینها مالی علی بن ابیطالب نیست. چون اگر میخواستند بگویند نیست اول باید میگفتند اینها مال کیست. حالا جلوتر باز عرض میکنیم. اگر کسی بگوید اینها را سید رضی گفته است این خیلی امتیاز است برای سید رضی. اینها باید همه بر سید رضی سجده کنند یعنی به خاطر خدا، به خاطر این عظمت سید رضی سجده کند. ابن ابی الحدید میگوید بلغا و فصحاء در برابر خطبههای علی به سجده میافتند. حالا باید بگوییم ولو سید رضی یعنی ای کاش به ما نسبت میدادند. جاحظ میگوید ای کاش خطبههای کتابهای خودم مال من نبود و گوشهای از این خطبههای علی را میگفتند من گفتم. و اگر بگوییم اینها برای امیرالمؤمنین نیست پس کی گفته؟ غیر از اینکه این کتاب یکپارچه همه تقریباً با یک سبک مشخص است و جای انکار ندارد. دو سه نمونه عرض کنم تا برسیم به اینکه مسیحیانی از عظمت کلام حضرت مبهوط شدند. شعر برای کلام حضرت سرودند، اشاراتی بکنیم و این یعنی در واقع این از آن فضایل جاوید مانای وجودی فعلی است. اینکه بگوییم یک علی بن ابیطالب (ص) بود شجاع بود. آن را باید برویم تاریخ بخوانیم. ولی علی بن ابیطالب (ص) امیر بیان صاحب علمی است که الآن آثارش موجود هست. نیازی نیست فقط تاریخ را ببینید. یک گوهری را ممکن است من نشناسم. شما یک انگشتر دستت باشد یک سنگ بینظیری باشد در دنیا مثل نداشته باشد، من نگاه کنم تشخیص ندهم. فکر کنم شیشه است. مهم نیست که من تشخیص ندهم. به قول ابن ابی الحدید میگوید آفتاب وسط روز را اگر کسی که نمیبیند یا چشمانش را بسته بگوید کو، چشمهای زیادی میبینند. یا مثل مشک است که هر چه آن را مخفی کنند، عطر آن همه جا را فرا میگیرد. و این اثر وجودی است. الآن ببریم پیش ادبای تراز یک این کلمات را ببینند حیرت میکنند. و اینکه دیگر فایدهای ندارد بخواهیم انکار کنیم و اگر کسی بخواهد بگوید اینها برای امیرالمؤمنین نیست باید بگوید برای کیست و خوش به حال آن کسی که این کلمات را در تاریخ به او نسبت بدهند. ابن ابی الحدید خودش یک ادیب برجسته است غیر از اینکه مورخ متکلف معتزلی است، شیعه هم نیست، فقیه است، میگوید: «و أما الفصاحة فهو ع إمام الفصحاء» در فصاحت او امام فصحاء است. «سيد البلغاء» آقای بلیغان و در باره او گفته شده «دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوقين» که حالا من جلوتر عرض میکنم به خاطر همین این عظمت حضرت برخی نتوانستهاند تحمل کنند چون دوست داشتند محبوبان آنها جایگاهی داشته باشند. کلمات منتسب به اصحاب پیامبر ثبت و ضبط است. کنار این سخنان امیرالمؤمنین حتی مانند گوهر بدلی در برابر گوهر اصل هم نیست. یعنی عدهای نمیتوانند تحمل کنند. بعد میگوید: «منه تعلم الناس الخطابة و الكتابة» اصلاً مردم عرب از او یاد گرفتند چطوری نامه بنویسند، چطوری سخن بگویند. عبد الحمید بن یحیی که این کاتب تراز یک، کاتبباشی دستگاه بنیامیه مروانی است. یعنی کی؟ فرض بفرمایید که ما با صدام بعثی جنگ داشته باشیم، منشی باشی صدام، او که نامههای او را تنظیم میکند، ببینید دشمن، آیا او میآید از مرحوم امام دفاع کند؟ نه، اصلاً جا ندارد. چون دشمن شماره یک، بنیامیه که هشتاد سال روی هزاران هزار منبر امیرالمؤمنین را جسارت کردند، این کاتبشان است. میگویند این همه ذوق ادبی را عبد الحمید کاتب از کجا گیر آوردی؟ چون نامههای عبدالحمید کاتب همین امروز جزء آثار فاخر نامهنگاری در تاریخ ادب عرب معروف است کتابهای فراوان گزیده ادب عرب، کتابهایی که در علوم ادبیات عرب خوانده میشود عبد الحمید کاتب به عنوان شاخص شناخته میشود. میگوید: «حفظت سبعين خطبة من خطب الأصلع» هفتاد خطبه از اصلح، امیرالمؤمنینی که دو سر مبارکش یک کم عقب رفته بود و پیشانی بلند داشت. هفتاد خطبه از او را حفظ کردم «ففاضت ثم فاضت» میجوشد از من دیگر. این همان چیزی است که بولس سلامه مسیحی هم میگوید. میگوید اگر احساس میکنید استعداد نگارش، ادبیات، شعر ندارید، خطب علی را بخوانید. این مسیحی معاصر است میگوید میجوشد سینهتان. اگر کسی میخواهد سخنور خوبی بشود، خطبههای امیرالمؤمنین را بخواند، اثر وجودی دارد. من عرض کردم انگار شمع در دل آدم روشن میکنند. همانطور که حرم امام رضا (س) که دلمان تنگ شده مشرف میشویم حس میکنیم که رأفت در آستان تو همه جا را پر کرده، کلمات امیرالمؤمنین را میخوانیم احساس میکنیم سینهمان داغ شده است. یعنی این کلمات تسخیرت میکند، اثر وجودی دارد. میگوید همینطور من هر چه گفتم دیگر مال آن هفتاد تا است. کی دارد میگوید؟ کاتب بنی امیه مروانی که دشمنان شماره یک امیرالمؤمنین هستند و فحاش و لعان به امیرالمؤمنین. ببینید چقدر باید حقیقتش چی باشد که او که انقدر آورده پایین تنزل داده این را برای او بگوید.(اینها را ابن ابی الحدید نوشته است. خیلیهای دیگر هم گفتهاند) به ابن نباته گفتند تو چقدر ذوق داری. گفت من «حفظت من الخطابة كنزا لا يزيده الإنفاق إلا سعة و كثرة» من از خطابه گنجهایی حفظ کردم که هر چه بگویم تمام نمیشود. گفتم چی؟ ما هم برویم یاد بگیریم. گفت: «حفظت مائة فصل من مواعظ علي بن أبي طالب» من صد فصل، صد خطبه، صد بند از مواعظ علی بن ابیطالب را حفظ کردم. میجوشد. یک نفر آمد پیش معاویه به اسم محفن بن ابی محفن یا محقن بن ابی محقن پیش سلاطین میروند. خدا نیاورد که ما اینطور بشویم که پیش یک صاحب منصبی برویم الکی مجیز آن را بگوییم، دیگران را تخریب کنیم که او را بالا ببریم وای به حال اینکه پیش ظالم برویم. کلاً وظیفهی سخنران این است که در حضور صاحبمنصبان آنها را نهی از منکر کند و مجیز نگوییم. حتی اگر خوب باشند نباید مجیز بگوید. برای اینکه به او کمک که اگر خوب است خوب بماند. او را هل ندهد به سمت اینکه هوا او را بردارد. باید تحذیرش کند. اگر ظالم است که وای به حال او دیگر. پیش معاویه رفت. میخواست برای معاویه دمی تکان بدهد. گفت از کجا آمدی؟ میخواست بگوید از کوفه به شام آمدم. گفت: «جئتك من عند أعيا الناس» از نزد ناتوانترین مردم در سخنوری. گفت: «ویحک كيف يكون أعيا الناس» چطوری تو این حرف زشت را در مورد علی زدی. «فو الله ما سن الفصاحة لقريش غيره» به خدا برای عرب کسی آداب فصاحت را اینطوری تعلیم نداده است. کی؟ زمان حیاتش. حالا من الآن یک نکتهای عرض میکنم. و ابن ابی الحدید میگوید اگر همین یک دانه جمله را، همین یکی که من میخواهم، یک خطبه حضرت را برداریم کفایت میکند این را از داخل آن بفهمیم. نکته اینجاست سید رضی گوشهای از سخنان حضرت را جمع کرده است در حالی که معاویه در عصر امیرالمؤمنین میگوید که هیچ کس مثل او فصاحت و سنت نکرد. با یک نکته اضافی که امیرالمؤمنین در زمان پیغمبر اکرم (ص) سکوت محض بود. یعنی حضرت یک اندکی در دوره خلافت بعد از پیغمبر، خیلی کم فرصت کرده سخنی بفرماید و عمدتاً در زمان حکومتش هست. یعنی حضرت در همان چهار سال و چند ماه حکومت، کمتر از پنج سال سخنرانی دارد، آوازهاش عرب را گرفته است چون عرب علاقه داشت. شعر عربی در جاهلیت هم جایگاه داشت، به پرده کعبه آویزان میکردند، معلقات صبر بود. قرآن هم به یک تعبیر همه آن عظمت ملکوتی و معارف را در قالب ادبیات فخیم خداوند نازل فرمود که اینها احساس کنند معجزه است از دست ما بیرون است. حالا امیرالمؤمنین سال 35 خلیفهی ظاهری هم شد غیر از اینکه امام بود تا سال 40. جوری آوازهاش همه جا را گرفته که خود معاویه نه کاتب او، خود معاویه میگوید: «ما سن الفصاحة» کسی جزء او فصاحت را سنت نکرده است. و این معاویه کسی نیست که بیخودی اینطوری به نفع امیرالمؤمنین که با او دشمنی میکند بخواهد حرفی بزند. این عظمت کلام است. یعنی جای انکاری باقی نمیگذارد مخصوصاً آن جایی که کسی بدون حب و بغضهای فرقهای بیاید با امیرالمؤمنین آشنا شود. این آقا نثری ثعلب هست در سحرهای ماه رمضان که از متون و اشعار او صحبت کردیم میگوید که لقدر علی ما قدر لهم لقدر لنهج البلاغه. کاش قدر این نهج البلاغه او را میدانستید. روحاً و معناً. میگوید اگر این کلمات نهج البلاغه به بعضی از زبانهای غربیها ترجمه شود، علی بن ابی طالب جایگاهش به اعظم متفکرانی که با قلبها و عقلها و ضمایر بندگان بازی میکنند، ارتقا میدهند به ملکوت آسمان، میشود اندیشمند اول جهان. ذلک الملکوت الذی لا یزول. او در آن جایگاه ملکوتی که هرگز از آن مقام بلند و منیعش پایین نمیآید قرار خواهد گرفت. و بعد شروع میکند به جملاتی از امیرالمؤمنین اشاره کردن که مثل آن جملهای که فردایش کفشش را وصله میزد فرمود که این کفش وصلهدار از حکومت بر شما برای من دوستداشتنیتر است مگر من حقی را احقاق کنم، جلوی باطلی را بگیرم، بعد میگوید حاکم جهانی که داشت کفش خودش را وصله میزد و میگوید ببین با چه ادبیات فخیمی عبارات را گفته است. و بعد شروع میکند بعضی از مواعظ حضرت را مثال میآورد برای اینکه چه جایگاه عظیمی دارد. اینها کسانی هستند که امیرالمؤمنین را مثلاً بلاتشبیه ما سعدی را فیلمش را دیدیم، از او اثر زندگی او را دیدیم، با او زندگی کردیم. از شعرش. حافظ را از شعرش، فردوسی را از شعرش، چقدر راجع به فردوسی مقاله نوشته شده است. شاید بیش از ده هزار تا. خب کسی هم رفته با فردوسی زندگی کرده است؟ اینها چکار کردند؟ اینها دور از فضای اسلامی این مسیحیان که این هم جالب است که من به بینندگان هدیه بدهم. همینطور که امیرالمؤمنین زمان پیامبر سکوت محض است، در یک زمان اندک اینطور سینه او میجوشد. معلوم است که این آتشفشان حقایق در سینهی او بوده، به احترام پیغمبر دفن کرده است. «ما کلم الحسین بین یدیه حسن قطع اعزام له» سید الشهداء در زمان امام حسن آتشفشان را بسته، قمر بنیهاشم هم همینطوری است. قمربنیهاشم چون در زمان معصومین زندگی میکرده، این آتشفشان، این حقایق بسته از این دنیا رفت. لذا از حضرت قمربنیهاشم ما خطبهای نداریم جزء آنی که شب عاشورا وقتی حضرت میخواست آزادشان بکند بروند بلند شد و گفت خدا نکند ما بدون شما زنده باشیم. شباهت جالب هم این است که مسیحیان عاشق امیرالمؤمنین هستند در کشور ما ارمنیها برای قمر بنیهاشم روز تاسوعا مراسم میگیرند، غذا میدهند و حاجت میگیرند. ادب کند کسی «من تواضع لله رفعه الله». قمر بنیهاشم هیچ سخنی نگفته، از او باقی نمانده با اینکه شاگرد خصوصی صاحب علم امیرالمؤمنین است. ولی خدا عزت دارد. آوازهاش همه جا را گرفته است. یک مسیحی دیگری که آن هم سحرها از او سخن میگفتیم به اسم عبد المسیح انطاکی شعر سروده است. این طولانیتری شعر عرب در تاریخ ادبیات عرب است چه در بین فضایل حضرت، چه در موضوعات دیگر. یعنی ما قصیده به این طولانیای در هیچ موضوعی نداریم. بیش از 6000 بیت. منتها این راجع به فضایل امیرالمؤمنین هم هست. میگوید: «ان الفصاحه ما دانت لذی لسنن من البریه عرویها و اجمیعا» فصاحت تا به حال اینطور به زبان کسی نزدیک نشده است. آن ستاره دستنیافتنی فصاحت تا به حال انقدر پایین نیامده به کسی نزدیک شود. بین عرب و عجم. «کمن سنت ببهاها و هی خاضعه للمرتضی اللسن القوال الراعیها» آنطوری که در برابر زبان حیرتانگیز مرتضی سر خم کرده است. فصاحت میگوید میگوید تو به من شرافت دادی، چه کردی. و این را یک ادیب تراز یک غیرشیعه میگوید.
شریعتی: مثل آن کلام صعصه بن صوحان که به خلافت زینت دادی.
حجت الاسلام کاشانی: بله. احسنت. یا بهتر از آن، کاملتر آن را به صاحب به عباد نسبت میدهند که میگوید: «و قالوا علی الا» گفتند علی چه مقامات بلندی دارد. شجاعت، سخاوت، فصاحت، کرامت، همه را. میگوید این بلندمرتبگیها، کرامت، شجاعت، اینها همه افتخار میکنند مصداق ما شده علی بن ابیطالب (ص). خلاصه میگوید: «کأنها خلقت خلقا له و کأنه من العدم المجهول مبدیها» اصلاً کأن فصاحتی وجود نداشت و خالق فصاحت از عدم علی بن ابیطالب است. ما اگر بخواهیم بگوییم علی فصیح است باید بگوییم قبل آن اصلاً فصاحت نبود. یا «و انه دون ریب سید الفصحاء سائرین من الاقوال دریها» بی شک باید گفت او سید الفصحاء است و جالب است که این مسیحی هم میگوید: «فانها فوق اقوال بریه تراً انما دون ما قد قال باریها» کلام او فقط از کلام خالقش پایینتر است. از همهی بشریت بالاتر است. این یک شیعه نیست که بخواهد مثلاً به صرف یک تعصبات مذهبی این را بگوید. یک متخصص ادبیات عرب است. یکی دیگر هم بگویم از یک رج بن زاهد که این هم ادیب برجستهای است. میگوید که یقیناً حالا من باز خیلی مطلب بود و همینطور رد کردم. میگوید یقیناً هر فرهیخته عرب، «کل کاتب عربی» هر نویسندهی عرب، «کل شاعر عربی» هر شاعر عرب، «کل خطیب عربی» هر سخنور عرب، مدیون علی بن ابیطالب است. همانطور که قرآن یک نقطهی عطف تاریخ ادب عرب است میگوید، یعنی اصلاً گاهی مسیحی است. یعنی قرآن را من به عنوان یک ادیب نگاه میکنم این یک نقطهی عطف تاریخ ادب عرب است، بیشک نهج البلاغه تقویم و قوام سخن عرب است و میگوید ابراهیم یازجی که این در قرن نوزده و اوایل قرن بیست، ادیب برجسته بینظیر تاریخ ادب بود گفته من اصلاً نگارش کتاب یاد نگرفتم. این مسیحی از قول یک مسلمان میگوید ولی یک ادیب تراز یک است. میگوید من کتابت یاد نگرفتم «الا بدرس القرآن و نهج البلاغه» من پای درس ادبیات، قرآن و نهج البلاغه، و بعد شروع میکند به اینکه اگر فقیه میخواهد فقیه شود، دین شناس میخواهد دینشناس بشود، واعظ میخواهد واعظ بشود، سخنور میخواهد سخنور بشود، میگوید به نظر من نهج البلاغه اول عقلتان را رشد میدهد، ادبتان را رشد میدهد، و در هر فن کتابت و خطابه و امثال اینها این اصلاً باید کتاب درسی تلقی شود. در هندوستان قریب به صد و چهل پنجاه سال پیش و قبل نهج البلاغه کتاب درسی ادبیات بود که یاد بگیرند چگونه بنویسند و کسانی که با ادبیات مرحوم میرحامد حسین (رحمه الله علیه) آشنا باشند آن عظمت فخامت ادبیت، میدانند که در پرتوی نهج البلاغه از کلمات امیرالمؤمنین (س) نشأت میگیرد.
شریعتی: و بیچاره ما که به این نهج البلاغه اصلاً آن اعتنایی که باید نمیکنیم.
حجت الاسلام کاشانی: ای کاش این شش هفت سالی که بچههای ما در مدرسهها عربی یاد میگیرند به جای اینکه صرفاً کلمات را حفظ کنند، نکات را برای کنکور حفظ کنند، هفت سال درس خواندن کافی است برای اینکه کسی با یک متن عربی بتواند مواجه شود و لذت ببرد. به نظر من زیباییهای ایران به عنوان مثال فقط بیستون و سی و سه پل و پل خواجو نیست، فقط صنایع دستی نیست، شعر حافظ هم هست، شعر سعدی هم هست. یعنی ادبیات ما خودش جزء جاذبههای توریسم فرهنگی است. این کتاب عظیم که گوشهای از سخنان امیرالمؤمنین است، بین ما غریب باشد، با آن آشنا نباشیم، علت هم این باشد که اصلاً نتوانیم به این نزدیک شویم. حالا راجع به ترجمههای آن صحبت میکنیم ولی بالاخره ترجمه حافظ، ترجمه سعدی با خودش فرق دارد. و ای کاش این شش هفت سالی که بچهها در مدرسه ادبیات عرب میخوانند فرصتی میشد برای خواندن متن و فهمیدن ظرافتهای آن. لذت میبردند. اگر لذت میبردند من یادم هست شبهای امتحان هم یواشکی کتاب میخواندم بعضی مواقع پدر و مادرم به من تذکر میدادند که درست را بخوان، جذابیت آن کتاب باعث میشود که اگر اجازه ندهند شما بخوانی، یواشکی بخوانی، بروی زیر پتو بخوانی. یعنی زیبایی را بچشد، حتی اگر شما هم او را دعوا کنی، جریمهاش بکنی، نمیتواند دل بکند. و خدا انشاءالله دلهای ما را با کلام حضرت انس بدهد. این کلمات حضرت تبعاً اگر علو مضمون نداشت، اگر راجع به معارف حیرتانگیز نبود، فقط مرصع و زیبا و جواهرنشان و مسجع فقط بود انقدر جایگاه پیدا نمیکرد. علو دارد به شدت. معارف عظیم دارد. یک جاهایی از کتاب را، نهج البلاغه را که این نسخه عربی حرم امیرالمؤمنین است که دست من است که خیلی هم مختصر است. یعنی نهج البلاغه به نسبت کتاب کوچکی است. یعنی از بین عظمت امیرالمؤمنین حجم کمی دارد. بخش زیادی از این را آدمهای عادی مثل من قشنگ میتوانند بفهمند. حتی از ترجمهاش میتوانند متوجه شوند. اما یک جاهایی از آن شارحین صدها سال است که بحث دارند که کجا را هدف گرفته و هر چه هم که میپرند. خود حضرت هم فرمود. فرمود که مرغ تیزپرواز است. وهم است کسی هر چه بپرد به بلندای من نمیرسد. و خود همین لذتبخش است. آدم هر چه جلو میرود احساس میکند اوج گرفته، مفاهیم را فهمیده، باز در برابر حضرت ناخودآگاه یاد آن جمله جامعهی کبیره میافتد که «طَأْطَأَ كُلُّ شَرِيفٍ لِشَرَفِكُم» هر کسی که در این عالم از شرافت چیزی دارد در برابر شما سرش ناخودآگاه میافتد. عرض کردیم این در دوره بنیامیه، بنیعباس، اینها فشار آوردند امیرالمؤمنین را حذف کنند، خطبهها را نمیتوانستند کاری کنند. دوره نبیامیه نمونههایی عرض کردم، دوره بنیعباس هم با اینکه کتابها در رد امیرالمؤمنین نوشته میشد، برای اینکه حضرت را تخریب کنند، ذهن مردم را دور کنند، یعقوبی میگوید چهارصد خطبه علی دم دست مردم است. مثل ضربالمثل هم با آن برخورد میکنند یعنی حکیمانه است. حکیمانه را که نمیتوانند بگویند سفیهانه. میتوانند به او دروغ ببندند مثلاً نعوذ بالله بگویند خونریز بود اما این کلمه حکمتآمیز را هر که ببیند میفهمد حکمت است. این را نمیشود کاری کرد. این اثر وجودی است. نمیشود خلاصه. هر چه غبار بپاچی تلألؤ میکند. این اثر وجودی حضرت است. یا مسعودی که میگوید چهارصد و هشتاد و چند تا از خطبههای او را مردم حفظ هستند دم دستشان است. ببینید چقدر میزان کل خطبهها بوده است که اینها حفظ هستند. برخی از این خطبهها به خاطر موضوعاتش که مورد پسند مردم آن روزگار، مورد پسند بنیامیه و بنیعباس هم بوده، تازه اینها مخفی بوده، پنهان بوده، اجازه نشر داده نمیشده است. چهارصد و هشتاد تا از آن را حفظ بودند، این نهج البلاغه دویست و چهل تا تکه خطبه دارد. یعنی خطب آن جزء چند تا از آنها خطبه کامل نیست. آن چهارصد و هشتاد و چند تا خطبه کامل. یعنی هر کدام چندین صفحه چون حضرت سخنرانی فرموده و اینها را مردم حفظ میکردند. همانطوری که امروز خوش ذوقها اشعار شاعران را از زبانهای مختلف حفظ میکنند. یک کسی داریم به اسم جاحظ که خیلی شخص خبیثی است. کسی است که برای پول حرفها را جا به جا میکرده است. پول گرفته از عدهای از طرفداران بنیامیه، یک کتابی دارد به اسم العثمانیه که کلاً امیرالمؤمنین را کوبیده است. بسیاری از شبهات او تا امروز هنوز باید ما پاسخ بدهیم. متأسفانه هنرمند هم بوده است. در کتابی به اسم البیان و التبیین این آدم جملات متعددی از حضرت میآورد. میگوید من اگر بخواهم بگویم کتاب او دو جلدی چاپ شده است یعنی دو تا انقدری یا چهار تا در این حد. یعنی نزدیک دو هزار صفحه است. چکار کرده است؟ یک ادیب تراز یک به اسم جاحظ گلچین سخنان فصیحان و بلیغان را جمع کرده است. به امیرالمؤمنین که میرسد که او با ادبیات عرب میفهمد که اینجا چقدر نکات فصاحت و بلاغت دارد، میگوید اگر من کلاً این البیان و التبیین را نمینوشتم میگفتم بیان میخواهید و تبیین. این است دیگر. موضوع آن هنر بیان و هنر چگونه توصیف کردن است. امیرالمؤمنین را کوبیدن پول در آن بود. از امیرالمؤمنین تعریف کردن تهمت در آن بود. یعنی آن کسی که پول گرفته امیرالمؤمنین را تخریب کند، اینجا میداند این جمله را به نفع امیرالمؤمنین بگوید، دیگران با او بد خواهند شد. یعنی ممکن است موقعیت خود را از دست بدهد. در دوره بنیامیه و دورههایی از بنیعباس که قبر اهل بیت را تخریب میکردند، قبر مبارک امیرالمؤمنین مخفی بوده است، یک نفر بیاید تعریف کند باید از هزار یکی را بگوید. و بعد از دوره امیرالمؤمنین شاگردانش مثل حارث همدانی معروف تا زید بن وهب، تا ابورافع، تا شاگردان امام صادق مثل مسعده بن صدقه همه مست کلمات حضرت بودند و مینوشتند. یعنی عدهای وقتی امیرالمؤمنین در مسجد کوفه سخنرانی میکرد، فهمیده بودند حضرت چطوری است، درجا شروع میکردند به نوشتن و برخی حفظ کردن. ما یکی از معضلاتمان امروز این است که انقدر آلودگی صوتی زیاد است. ما فوقش روزی سه وعده غذا میخوریم نه سیصد وعده. اما موسیقیهای حرام و حلال، حتی حلالهای آن را وقتی بیش از حد میشنویم صبح تا شب دریافت میکنیم باعث میشود... من سر جلسه امتحان رفته بودم سر بزنم در امتحان نهایی بود. اجازه گرفتیم برویم به بچهها روحیه بدهیم. دیدم یکی از بچهها دارد سرش را تکان میدهد و زمزمه میکند. یعنی تمرکز از بین میرود. آن زمان چون آلودگی صوتی نبود، شنیدار کم بود، تقوایی هم بود اصلاً هنوز باب موسیقیها انواعش به جهان اسلام باز نشده بود، هشتاد بیت شعر میخواندند، ابن عباس هشتاد بیت را تکرار میکرد. ما هنوز هم در روزگارمان افرادی مثل مرحوم عابد که شاعر برجسته است بودهاند یا مرحوم آ سید حسن بجنوردی که از رفقای امام است که دو دور، یک دور مثلاً شاهنامه را اگر میخواندند حفظ میشدند و اینها عدهای حافظهی حیرتانگیز داشتند، عدهای هم مینوشتند و کلمات حضرت اینطوری به دست ما رسیده است. حرف خیلی زیاد بود انشاءالله میگذاریم بعد از قرآن اگر فرصتی بود.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکر.
تلاوت صفحه 172 آیات 164 تا 170 سوره مبارکه اعراف.
صفحه172 قرآن کریم
حجت الاسلام کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم. از این نهج البلاغهای که ما عرض کردیم خیلی مختصر است مرحوم این شعبه حرانی صاحب تحف العقول که این تحف العقول سخنان ائمه است به ترتیب از پیغمبر شروع میشود به امیرالمؤمنین (س) که میرسد میگوید اگر من میخواستم فقط راجع به توحید خطب علی به ابیطالب را بیاورم از کل این کتاب بیشتر میشد و چون بنای من بر اختصار است یک دانهی آن را بیشتر نمیآورم. یعنی دائماً همه اختصار میکردند و تحف العقول شاید دو برابر نهج البلاغه حجم داشته باشد. یعنی فقط میخواستم در توحید در حالی که من میخواستم در موضوعات مختلف بیاورم. و خلاصه خدا را باید شکر کرد برای این گنج عظیمی که رایگان در اختیار ما قرار گرفت. کتاب نهج البلاغه چون که خیلی محبوب مسلمین میشود، مخصوصاً آن کسانی که غرض و مرض نداشتند، از روی این نسخ متعددی نوشته شده است. ما گاهی مثلاً میرویم یک کتاب نهج البلاغه میخریم شاید توجه نداریم که چه خون دلها خورده شده که این به دست ما رسیده است. یکی از کسانی که تقریباً شاید بشود گفت اکثریت دوستداران نهج البلاغه سر سفرهی او هستند، مدیون او هستند، عالم برجسته مرحوم سید فضل الله راوندی است که ایشان دهها نسخهی نهج البلاغه را تصحیح کرده است قریب به هشتصد سال پیش. چکار میکرده؟ ایشان میآمده نسخهی خودش را از نسخ شناسنامهدار اصلی تا سید رضی تنظیم کرده بود از اساتید برجسته گرفته بوده و بعد چه کار میکرده؟ و بعد شاگردان میآمدند کلمه به کلمه، میخوانده و او که نوشته بوده واو به واو تطبیق میکردند. بعد مثلاً امروز 20 صفحه را انجام میدادند مینوشتند تا اینجا را دیدیم. فردا از ادامهی آن. ایشان شاید 100 بار این کار را کرده است. و شاید بیش از 20 تای آن به دست ما رسیده است که حاشیه مرحوم سید فضل الله راوندی نسخه را تأیید کرده است. یعنی اینطوری نبوده است که چاپ کنیم یک متنی را برداریم بیاوریم به اسم امیرالمؤمنین. و یکی از چیزهای جالب این است که این نسخهای که دست من است کتابهایی از نسخههای خطی قدیمی چاپ و همانندسازی شده دارد. کتابت این برای پانصد و پنجاه و شش است. یعنی نزدیک نهصد سال پیش. سه بار، چهار بار در حاشیه نوشته «بک سید الامام اشد البکاء».
شریعتی: اگر دوستان ما بخواهند نهج البلاغه بخوانند، پیشنهاد شما چیست؟
حجت الاسلام کاشانی: برای کیفیت نهج البلاغهخوانی عرض خواهیم کرد. برای ترجمه الحمدلله ترجمههای خوب به نسبت زیاد است. ترجمه مرحوم شهیدی که بیشتر ادیبانه است برای کسانی که ادبیات فارسی خوب دارند. مرحوم علامه جعفری (رحمه الله علیه) که صاحب شرح هم هست. استاد ما آقای انصاریان، آقای بهرامپور عزیز، اینها ترجمههای خوب است. مرحوم فیض الاسلام که عالم بودند ترجمه مهمی دارند. آقای دشتی (رحمه الله علیه) یک ترجمهای دارند که به خاطر فهارسش و آن اخلاصشان مورد اعتنا است ولی با جسارت به نظر حقیر ترجمه استاد بزرگوار آقای استاد ولی عزیز از همه دقیقتر است تا آنجایی که من دیدم. و هر کدام از اینهایی که عرض کردم را بخوانند انشاءالله کنار ساحل این دریای عظیم بنشینند انشاءالله بهرهمند میشوند ولی اگر بخواهند تهیه کنند، ندارند، ترجمه آقای استاد ولی به نظرم میآید که از بقیه دقیقتر و شسته رفتهتر است.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکر.