اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1400-02-18- حجت الاسلام عابدینی - سیره تربیتی حضرت موسی (ع)

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم» خانم‌ها، آقایان سلام. طاعات و عبادات‌تان قبول باشد ان‌شاءالله. به سمت خدای امروز ما خیلی خوش آمدید.

حجت الاسلام عابدینی: عرض سلام و ادب خدمت همه ی بینندگان عزیز داریم. ان شاءالله در این ماه مبارک رمضان عرض وجودمان به اطاعت حق آراسته شده و پیراسته شده. ان شاءالله همین عرض وجودمان به این طاعت باقی بماند بعد از ماه مبارک هم و وجود مبارک امام زمان و ولی الهی سلطه اش و هیمنه اش ان شاءالله در وجودمان دائماً ظاهر باشد.
اول در محضر حدیث قدسی هستیم و آغاز می کنیم از حدیث قدسی که در این حدیث قدسی از پیغمبر اکرم نقل شده که «أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى مُوسَى» که خدای تعالی به موسی کلیم وحی کردند که «لو لا من یشهد ان لا اله الا الله لسلط جهنم علی اهل الدنیا. یا موسی لَوْ لَا مَنْ يَعْبُدُنِي مَا أَمْهَلْتُ لمَنْ يَعْصِينِي طَرْفَةَ عَيْنٍ» دو فراز دارد که از دو سنت الهی حکایت می کند. یعنی دو فراز کوتاه ولی دو قاعده، دو اصل. قاعده و اصل این است که جهان رو به محوضت است. سنت محض شدن، خالص شدن. یعنی عالم رو به خالص‌سازی است. هم در شقاوت هم در سعادت. یعنی عده ای در این عالم دائماً رو به سعادت هستند و عالم به تبع اینها رو به سعادت است. و عده ای رو به شقاوت هستند و به تبع اینها قسمتی از عالم رو به شقاومت است به تبع اینها. اگر عالم به سمت محض شدن شقاوت پیش برود به طوری که شقاوت محض قالب باشد و از اهل ایمان کسی باقی نمانده باشد، قطعاً عذاب الهی زمین را فرا می گیرد چون اگر جایی برای هدایت نماند حتماً عذاب نازل می شود. این یک سنت است. سنت دیگر این است که تا مادامی که کسی بر روی زمین باشد که «لا اله الا الله» بگوید عذاب به صورت کامل و کلان بر عالم نازل نمی شود که عذاب کلی بیاید.
شریعتی: مثلاً مثل قصه ی حضرت نوح.
حجت الاسلام عابدینی: قصه حضرت نوح هم اهل ایمان بودند اما اهل ایمان وقتی هجرت کردند، وقتی آنجا را خالی کردند عذاب نازل شد پس از اینکه اینها سوار کشتی شدند.
شریعتی: یعنی در واقع آنها جدا شدند.
حجت الاسلام عابدینی: جدا شدند. لذا خیلی زیباست بدانیم که کسانی که به سنت‌های الهی آگاه هستند از این خبر دارند و چون خبر دارند مثلاً قوم لوط وقتی که به لوط خطاب شد که خودت و خانواده هات و اهل ایمان خارج شوید، آن عالم آنها که از اشقیاء هم بود به مردم گفت که خانه لوط را محاصره کنید. تا لوط اینجاست عذاب نازل نمی شود. اگر لوط از بین ما برود آنجا عذاب حتمی است. نگذارید برود که بعد مجبور شدند خدای سبحان حضرت لوط را مخفیانه خارج کرد تا عذاب نازل شود. ببینید چقدر سنت عظیمی است. حالا این یک نگاه اولی آن است، نگاه دومی این است که هر چقدر کسانی که اهل سعادت باشند، بیشتر باشند، برکات بیشتر نازل می شود و هر چقدر دورانی بشود که اهل سعادت به سعادت بالاتری برسند، برکات بیشتری نازل می شود. و این ماه مبارک رمضان که توبه ها، تطهیرها، انابه ها، طهارت‌ها، سعادت‌ها، اطاعات‌ها محقق شده، قطعاً به دنبالش از جانب خدای سبحان برکات بیشتری نازل می شود. این باور را ببینیم، باور کنیم و بیابیم. دنبال آن باشیم پیدا کنیم، ببینیم. اینها سنت‌های خداست. راست است. وعده خدا صدق است. اصدق الصادقین است. در وعده اش وفی است. از همه باوفاتر است. در وعیدش چون وعید ترساندن است ممکن است که این حکیم می گویند وعیدش را که اگر وعید کرده است، اگر به وعیدش وفا نکرد یا گذشت، این هم از کرم است. اما در وعده آنجایی که یک ثوابی را، یک جزایی را در رابطه با یک کار خوبی وعده داده باشد قطعاً وفی است. وفا‌کننده است. اما در آنجایی که یک عذابی را وعده داده است ممکن است رها کند و این سازگار است. لذا بسیاری از بدی های ما را خدا می بخشد. حالا ببینید فراز این حدیث ««لو لا من یشهد ان لا اله الا الله لسلط جهنم علی اهل الدنیا» اگر نبود کسی که لا اله الا الله بگوید در زمین، جهنم را برای همه اهل دنیا مسلط می کرد. اگر نبود کسی که در زمین لا اله الا الله بگوید جهنم را بر همه اهل دنیا مسلط می کرد. پس نفع یک مؤمن چقدر زیاد است. اگر در یک کوچه ای است، در یک محله ای است، در یک شهری است، یک مؤمنی اهل ایمان است. مراتب ایمان است. آنی که مراتب ایمانش بالاتر است بر همه اثرگذار است. همه اهل ایمان اثر دارند. اما آنکه ایمانش هم بالاتر است نفعش برای بقیه هم هست. لذا سعی بکنیم در محلات‌مان اهل ایمان را حفظ کنیم. برکات نازل می شود. بیاوریم. یعنی دعوت کنیم. بیاوریم. یک کاری بکنیم اینجا خانه بخرند، اینجا مستقر شوند. همین بودن اینها برکات نازل می شود. دفع بسیاری از شرور ما است. گاهی آدم می بیند بچه اش مثلاً به آفت مبتلا نشده است مثلاً بعضی از مریضی ها دفع می شود یا... اینها مربوط به این است که آن سنت الهی محقق شده است که مخالفت آن هم همینطور است. اگر یک کاری کردیم اینها بروند، اگر یک کاری کردیم... حالا اهل ایمان فقط به این نیست که یک روحانی باشد. اهل ایمان گاهی یک آدم بسیط ساده ای است که اهل خداست. یک کاسب باوفاست، اهل حلال و حرام است. اینها همه همینطوری هستند. همین حسن است. بله، هر چقدر عالی تر باشد، اثرگذار‌تر است. «یا موسی لَوْ لَا مَنْ يَعْبُدُنِي» اگر کسانی که من را عبادت می کنند نباشند «مَا أَمْهَلْتُ لمَنْ يَعْصِينِي طَرْفَةَ عَيْنٍ» به آنها مهلت نمی دانم اگر اینها نبودند. پس معلوم می شود مهلت دادن به آنها هم مربوط به وجود اینها است. دو قاعده که دو قاعده دو طرف هم دارد. هم وجودی و هم عدمی آن. ان شاءالله خدای سبحان اهل ایمان را، اهل ولایت را، اولیایش را حفظ کند برای ما. اینها ستون های عالم وجود هستند. نزول برکات به واسطه اینها محقق می شود. حالا بحث روایات زیادی دارد ولی به همین مقدار اختصار قدر بدانید. آن وقت هر کسی هم ارتباطش با اهل ایمان اینطوری، با اهل ولایت بیشتر باشد خودش یک کانال بهره مندی است. یعنی ممکن است الآن همراهش نباشد، در جای دیگری هم باشد چون فقط مکانی یکی از آثارش هست. اگر این ارتباط روحی باشد، کمالات او به واسطه این محبت این به او و ارتباط این با او به آنها هم می رسد. لذا اهل ایمان را دوست داشته باشیم. در روایت دارد که در روز شفاعت که انسان را می آورند گاهی هیچی نداریم. بعد می گویند اقلاً یک نفر آدم خوب را تو دوست نداشتی؟ یک آدم خوبی باشد تو دوستش داشته باشی. اسمت شبیه اسم آدم‌های خوب باشد. اینها همه را در روایت دارد. همسایه تان یک آدم خوبی باشد. به یک آدم خوبی یک لیوان آب دستش داده ای. هر کدام از اینها چی هست؟ یک بابی از شفاعت است. این نگاه را ان شاءالله خدا در وجود ما...
شریعتی: و چقدر او کریم است که دنبال بهانه می گردد.
حجت الاسلام عابدینی: واقعاً دنبال بهانه است. اگر ما سعی کنیم بهانه را دستش بدهیم تا ان شاءالله این بهانه اثرگذار باشد.
شریعتی: خیلی روایت خوبی بود با توضیحات شما. متشکرم.
حجت الاسلام عابدینی: یک نکته ای را قبل از ورود به بحث‌مان می خواستم عرض کنم. چون ایام آخر ایام ثبت‌نام پذیرش حوزه است این مطلبی که ابتدا در این روایت شریف عرض کردم، ما دنبال این هستیم که آن اهل ایمان و اهل ولایت را بار بیاوریم. بالاخره معارف اثر می گذارد کسانی که این معارف را کسب کرده اند و از این طرف دنبال بسترسازی برای ظهور هم هستیم که می خواهیم ظهور تعجیل شود. بالاخره کسانی که می روند در این رشته که دین خدا را توسعه بدهند، زیر بار سربازی دین خدا بروند برای بقیه مردمی که مشغول کارهایشان هستند نمی رسند به آن اعماق دین بخواهند برسند اینها بیایند معارف را بیان کنند. تا وقتی اینها یک حدیث را اینطور می شنوند نقل می شود به عمل شوق پیدا می کنند. باید ما برای این کار کمک کنیم یا نه؟ اگر کسی در این ایامی که دیگر آخرهای ایام ثبت‌نام هم هست، سرمایه گذاری بکند فرزندانش را برای نصرت خدا. همانطوری که عیسی (ع) فرمود من انصاری الی الله؟ کی ها حاضرند دین خدا را نصرت بکنند؟ یک عده ای گفتند ما. اینها رفتند پیش عیسی (ع) همراه عیسی شدند و عیسی (ع) اینها را کرد کانون های متراکم دینداری. یعنی اینها شدند همراه عیسی، دینداری در وجود اینها محقق شد، بعد اینها را گذاشت جاهای مختلف. هر کسی که اینها را می دیدید، به واسطه نگاه به اینها، ارتباط با اینها، هر نوع رابطه ای با اینها، شنیدن اسم اینها، دیدن اینها هدایت می شد، این هدایت آنها با عیسی (ع) و با خود اینها، عمل اینها محسوب می شد. حالا اگر پدر و مادر فرزندانشان را در این راه تشویق کنند، عمل این فرزند هر چقدر هم که سعه پیدا کند، گسترده شود، یعنی هدایت‌گری هایشان، عمل پدر و مادر هم حساب می شود. یعنی پدر و مادری که تشویق بکنند فرزندشان در این راه وارد شود، مؤید او باشند، کمک‌کننده اش باشند، هر توفیقی برای این بعد از این ایجاد شود، آنها هم شریک هستند، اصلش برای آنها هم نوشته می شود. از این کاسته نمی شود، برای آنها هم نوشته می شود چون این فاعلیت‌ها در طول همه است. تأثیر داشته. او هم فاعل بوده در این کار، این هم فاعل است. منتها او در حقیقت سرمایه گذاری کرد فرزندش را، مثل اینکه مادر مریم گفت: «إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما في‏ بَطْني‏ مُحَرَّراً» (آل عمران/ 35) من آن که در شکمم هست را در راه خدا آزاد کردم. یعنی قید و بند آن حقوقی که بر گردن من بود را از آن برداشتم فقط وقف خدا بشود. مال خود خدا شود. بعضی از فرزندان مان را سعی کنیم که وقف خدا کنیم. منتها اینجا منافات هم ندارد که اینها حقوق پدر و مادر را هم رعایت می کنند، بیشتر هم رعایت می کنند اما وقف خدا کنیم. که این آیات قرآن است. آن حواریون عیسی که یک عده ای را پیش خودش آورد، این هم «إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما في‏ بَطْني‏ مُحَرَّراً» نذر کردم آنی که در شکمم هست را در راه خدا آزاد کنم وقف خدا باشد. ان شاءالله بعضی از فرزندان خود را تشویق کنیم نه به زور، با تشویق. اگر می خواهند بروند مانع نشویم بلکه آنها را تشویق هم بکنیم. تشویق بکنیم. به آنها یادآوری بکنیم ببینند این را هم که وقف خدا بشوند و انصار خدا بشوند و هر کاری که آنها می کنند در راه تعجیل در فرج و بسترسازی ظهور هم با همه برکاتی که ظهور دارد کار ما هم حساب می شود و فعل ما هم. حتی اگر از دنیا رفته باشی، عمل آنها عمل ما حساب می شود. این هم یک نکته برای اینکه ان شاءالله معارف بسط پیدا کند. مگر ما دوست نداریم دین خدا سلطه پیدا کند و خوبی شایع شود. اقامه دین شود. اقامه دین سربازانی را می خواهد که دین را یاد گرفته باشند و مقیم دین باشند. ان شاءالله خدای سبحان به همه ما کمک بکند.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم. سلام علی موسی و هارون. به قصه ی خودمان برمی گردیم و حالا به نظرم در دوران حضرت موسی (ع) همان محوضت و خالص شدن دیگر کم کم دارد محقق می شود. درست است؟
حجت الاسلام عابدینی: بله. همین سیر همیشه دائماً این تکرار می شود و در هر دوره ای به نحوی این محوضت پیش می آید. آنجایی که محوضت در شقاوت پیش می آید عذاب می آید. مثل دوران نوح (س). یعنی محوضت در اشقیاء هم دیگه محض شدند که «لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّارا (نوح/ 27) دیگر فقط فاجر کفار در دنیا ماند. دوران هود (س)، دوران صالح (س). اما در دوران ابراهیم سنت محوضت در اشقیاء پیش نیامد. لذا عذاب بر اشقیاء نازل نشد. ببینید اینها جالب است. با این ابراهیم اولوالعزم است. در دوران موسی (ع) این سنت محوضت پیش آمد لذا فرعون و یارانش در دریا غرق شدند که بعداً به بحث نزدیک شدیم و در دوران عیسی (ع) سنت محوضت پیش نیامد لذا در دوران پیغمبر اکرم (س) محوضت پیش نیامد لذا عذابی نازل نشد. لذا تعبیری که برای امیرالمؤمنین (ع) دارد این است که امیرالمؤمنین می فرمایند: اگر این اشقیایی که در مکه بودند که قبل از فتح مکه، اگر اینها جدا شده بودند، کاملاً تفکیک شده بودند، اگر این تفکیک کامل شده بود حتماً عذاب الهی نازل می شد. اما حضرت می فرمایند این جدایی محقق نشده بود. لذا می بینید که فرزندان صالحی در ارحام و در حقیقت در اسلاب اینها هستند بعداً به دنیا می آیند. در ارحام و اسلاب کفار مؤمنینی هستند که بعداً به دنیا می آیند. لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذين» (فتح/ 25) اگر اینها جدا جدا شده بودند حتماً عذاب ما نازل می شد. پس حواسمان باشد که خدا به ما مهلت داده و الحمدلله این ماه مبارک‌ها تطهیر‌کننده است و اینها خیلی آتش الهی را خاموش می کند لذا برکات الهی بیشتر نازل می شود. حالا الآن در دورانی هستیم که آن عذاب‌های هدایتی، آزمایش‌ها و امتحانات نازل شده بود. سیل و قحطی و اگر یادتان باشد ملخ و شپش و قورباغه ها. اینها که آن هفت مسئله ای که عذاب‌های پی در پی در سال‌های متوالی نازل شده بود تا اینها برگردند. اینها عذاب‌های برگشتنی بود. یعنی عذابی نبود که بخواهد آنها را هلاک کند. تلنگر بود برای اینکه اینها برگردند که گاهی ابتلائات و امتحانات اغلب از این سنخ است. کمتر از آن سنخ است که بخواهند از بین ببرند. این هم سبقت رحمت بر غضب الهی است که از آن کم است که به سنت محوضت برسند. خیلی دیگر باید اشقیاء زحمت بکشند تا محو شوند.
شریعتی: داخل پرانتز بگویم. محوضت یعنی خالص شدن.
حجت الاسلام عابدینی: با این نگاه بعد از این جریانات نوبت به آن طمس رسید. یعنی با این حال باز هم فرعونی ها آمدند جلوه گری زینت‌هایشان را که این جلوه گری زینت‌هایشان بسیاری از آن در این عذاب‌ها از بین رفت ولی باز هم اینها بالاخره صاحبان مال و ثروت و زمین ها و املاک و همه ی اینها بودند باز هم جلوه گری داشتند که آن دعای موسی کلیم برای طمس یعنی از بین رفتن زینت‌های اینها. منتها از درون قوم موسی (ع) نفوذی ها، منافقان که کم هم نبودند. در جریان موسی (ع) یکی از چیزهایی که برای امت ما خیلی درس‌آموز است و فرمودند تکرارشدنی است یکی از سنت‌هایش نفاق در درون جامعه ایمانی بین اسرائییل است. نفاق در جامعه بنی اسرائیل خیلی زیاد بود. اگر یادتان باشد یکی از علت‌های آن را هم از اول عرض کردیم که اینها تحت ربوبیت فرعونی ها بودند، عبد آنها بودند، بندگان آنها بودند. یک سری از فساد و فحشا را بین اینها رواج دادند. به طوری که فرزندان نامشروع در بین بنی اسرائیل کم نشده بود. زیاد بود. و خود این فرزندان نامشروع زمینه ‌ی شقاوت درشان بیشتر است. چون رها بودند. در نظام تربیتی درستی قرار نمی گرفتند. فرعونی ها اینها را عمداً اینطوری بار آورده بودند که علیه خود بنی اسرائیل باشند. لذا نظام نفاق توسط یک لشکری اینها بودند که پراکنده در همه بنی اسرائیل هم شده بودند. کاملاً می توانستند سیاست‌گذاری هایشان را فرعونی ها از طریق وسایطی که از خود بنی اسرائیلی هاست و سرانشان بودند به واسطه لشکر پیاده بکنند.
شریعتی: و چقدر کار را سخت می کند.
حجت الاسلام عابدینی: خیلی کار را سخت می کند. یعنی اگر کسی الآن در جامعه سازی احساس بکند یک لشکری از کسانی که تفکر دشمنان ما را دارند و دائماً هم از آنجا حمایت می شوند و کمک می شوند ولی به واسطه سران خود بنی اسرائیل، اینها چه بشوند؟ اینها دائماً در یک جامعه ای درون جامعه باشند. هر شایعه ای را که می خواستند بکنند، هر کاری که می خواستند بکنند همیشه یک لشکر آماده بودند. همیشه یک عده ای دائماً امضا بکنند، نامه بنویسند، پای کار بایستند. علیه این جریان موسی همیشه آماده بودند. کافی بود یک چیزی پیش بیاید، اینها همه پای کار بودند. برای موسی (ع) خیلی سخت می شود. یعنی تصور این واقعاً خیلی... یعنی هیچ گاه دشمن بیرونی مثل دشمن درونی و نفاق درونی نمی تواند مؤثر باشد.
شریعتی: چون تکلیفت با او روشن است.
حجت الاسلام عابدینی: روشن است. مرزها روشن تر است، جبهه بندی ها روشن است. لذا واقعاً آدم باید دعا بکند که دشمنش همیشه دشمن بیرونی باشد. اگر دشمنی دارد، دشمن بیرونی باشد. تکلیف آدم با او معلوم است. هم با او مقابله می کنی هم او را می شناسی. اما دشمن درونی نه مقابله می شود با او کرد چون رنگ و بوی تو را دارد. لذا می بینید پیغمبر اکرم هم در مقابل منافقین همیشه دست به عصا بود. به این سادگی در مقابل منافقین... درست است که آیات نفاق می آمد که منافقین را رسوا کنند اما هیچ‌گاه دست روی اینکه این نفاق دارد، او نفاق دارد به صراحت گذاشته نمی شود. یکی دو بار هم که گذاشته شد، پوشانده شد، خیلی نگذاشتند آشکار شود. لذا جریان نفاق همیشه در هر جامعه ای بدترین جریان برای ضربه زدن است. خب اینها یک دسته ی قوی ای بودند و سرانی داشتند که یکی از سران اینها که جزء سران بنی اسرائل هم هست قارون بود. قارون احساس می کرد که جایگاهش یک نسبتی با فرعونی ها داشت. خب در جایگاه آنها پیش آنها محترم بود اما محترم بودنش با اینکه می دانست که آنها هر لحظه بخواهند این نیست چون از بنی اسرائیل است. هر کسی هم که باشد، قارون هم که باشد، آنها به او نیاز هم اگر داشته باشند، ولی اگر یک موقع نیازشان از او تمام شود، یک دستمالی است که او را دور می اندازند. برایشان مهم نیست که این از بین برود. پولش را می خواهند، بعدش هم سیطره اش را می خواهند. حالا اگر فقط پولش را هم می خواستند می توانستند همه ی پولش را بگیرند. کاری نمی توانست بکند. کی می خواست ازش حمایت بکند؟ کی می خواست کمکش بکند که بخواهد بگوید پولم را نگیرید. اما این پولدار شدنش هم به واسطه کاسه لیسی آنها بود. چون می دانستند که از طریق این دارند سلطه شان را بر بنی اسرائیل انجام می دهند. این قارون نقش مهمی در مقابله با موسی کلیم داشت و موسی (ع) هم قصدش نبود که با قارون درگیر شود. اینجا خیلی سخت است. یعنی موسی قصد نداشت با قارون درگیر شود از طرفی تمام همت قارون این بود که موسی را تحقیر کند. زمین بزند علیه او نقشه بکشد. اینجا برای موسی کلیم چقدر سخت می شود؟ نگاه می کند می گوید دشمن اصلی فرعون است. می خواهد پرچم دشمن اصلی برافراشته بماند. این هم می خواست یک پرچمی را بلند کند که مشغول به این شوند. موسی کلیم هم حواسش هست که مشغول به این نشود و مردم را کاری بکند به این مشغول نشوند. تصویر مسئله را قشنگ بکنیم. ببینید اینها در جامعه سازی... ما آن وقت می بینیم نسبتی که ما پیدا می کنیم چیست. یعنی باید قشنگ تحلیل اینها را خوب بشناسیم بعد می بینیم که در جامعه خودمان چطور می شود که مثلاً می بینیم که امام رحمه الله علیه، مقام معظم رهبری یا خودش مثلاً شخص شخیص پیغمبر اکرم (ص) در حالی که اسلام تازه دارد تثبیت می شود، دشمنان داخلی اش، کسانی که می دانستند این اسلام قطعاً سلطه پیدا می کند طبق پیش‌بینی های کتب آسمانی، آمدند مسلمان شدند فقط به قسط سلطه بعدی. به قسط سوء‌استفاده بعدی. ولی در هر جا هم کینه شان را و نفرتشان را و آن عدم باورشان را ابراز می کرد ولی پیغمبر اکرم موظف است به اینکه با اینها درگیر نشود. چون اگر با اینها می خواست درگیر شود اساس تثبیت حاکمیت به هم می ریخت. اگر آدم درست تصویر را بفهمد می فهمد که موسی (ع) چقدر با قارون سختی کشید. لذا قارون هر گاه موسی کلیم یک حکم جدیدی می آورد چون موسی کلیم دینش خیلی قانون دارد. یعنی برخلاف ادیان سابق و حتی دین عیسی (ع). دین عیسی (ع) همان قانون موسوی را قبول کردند. یعنی انقدر قانونمندی قوی بود. لذا دین بسیار پرقانون دین موسی (ع) است که قانون های زیادی را آورد. جامعه سازی به یک مرتبه ای رسیده بود که می خواستند حاکمیتی تشکیل شود. لازم بود قوانین جدی ای در همه مسائل. لذا قانون های اقتصادی بود، قانو‌ن های اجتماعی بود، قانون های سیاسی بود. همه ی اینها در حقیقت قانون های مختلف. هر قانونی که موسی (ع) می آورد یک زمینه ای بود که قانون این را دست‌آویز کند چون بالاخره قانون ها با منافع عده ای حتماً در تضاد است. وقتی می گوید حکم زکات می آید، آنهایی که پول دارند در بنی اسرائیل، می بینند باید یک پولی بدهند. برایشان سخت است. از همین استفاده می کرد قارون تا علیه موسی یک عده دیگری را هم دوباره در یک جهت دیگری بسیج بکند. هر کاری که پیش می آمد، هر حادثه ای که پیش می آمد، اینها بهانه می کردند تا موسی را بکوبند. گفتند تو ما را به این روز انداختی. هر مسئله ای، قانونی می آمد، اینها می گفتند این قانون... دوباره تو می خواهی از گرده ی ما، همانطوری که فرعونی ها بار می کشند، تو هم بار بکشی.
شریعتی: مشکل قارون با حضرت موسی چه بود؟
حجت الاسلام عابدینی: یک مشکل اساسیش که داشتم عرض می کردم حرف در حرف آمد این است که قارون ریاست‌طلب بود منتها نه در جهت فرعونیان ریاست این ریاستی بود که به اصطلاح یک استقلالی در ریاست داشته باشد. یک طفیلی بود که می دانست هر موقع نخواهندش نیست. یک دستمال است. زیر پرچم آنها است. اما زیر پرچم آنهاست به آن به عنوان یک چیز استقلالی نگاه نمی شود. احترامش مال این است که تا وقتی است که دارد اهداف آنها را پیاده می کند. لذا این را نمی خواست. می خواست یک چیزی باشد یک شخصیتی داشته باشد. می خواست یک چیزی مثل فرعون پیش فرعونی ها باشد یا مثل موسی در بنی اسرائیل باشد. یک جایی باشد که آقایی داشته باشد. این نه در بین بنی اسرائیل آقایی داشت چون در بین بنی اسرائیل، مؤمنان این را به عنوان نفوذی و منافق می دانستند. یک عده ای هم که طرف او بودند از منافع او داشتند بهره مند می شدند. لذا هر نسلی که موسی (ع) می کرد به عنوانی وقتی برای بنی اسرائیل به عنوان اقوام بنی اسرائیل مثلاً آمد سرانی را نصب کرد که اینها هر کدام بر عشیره ای باشند و اینها، این خیلی دوباره بهش برخورد که من در هیچ‌کدام از اینها هم نیستم. یعنی تو من را انقدر قابل ندانستی که من در بین اینها... هارون را که می دید که وصی موسی است خیلی برای او سخت بود. یکی از حسادت‌هایش به هارون بود که چرا اقلاً اگر من موسی نیستم، چرا هارون نباشم؟ هارون باشم بین بنی اسرائیل. چون خودش هم از قبل جزء عابدان معابد بود قبل از آمدن موسی هم. چون سن قارون بعضی ها می گویند تقریباً هم سن موسی (ع) است، بعضی ها می گویند از موسی (ع) بزرگتر است. بعضی ها می گویند پسرعمو است و بعضی ها می گویند عمو است. حالا در همه اینها در حقیقت هست که نسبت‌ها که آمده است. لذا برای خودش با ثروتی هم که... ثروت هم برای طرف خیلی تشخص می آورد. به خصوص که چشم‌ها به سویش باشد. همه اینها را داشتم عرض می کردم که حالا ما در جمع‌بندی ان شاءالله بحث قارون را جمع بندی نهایی که خواهیم کرد حالا در این جلسه نمی رسیم، در جلسه آینده، خیلی نکات در این جمع‌بندی دارد که باید شخصیت‌شناسی اش با آن جمع‌بندی ان شاءالله تکمیل شود. داشتیم اینها را عرض می کردیم که آیات قرآنی که راجع به قارون آمد، جلسه گذشته شروع کردیم بعضی از این آیات را در محضرش بودیم. در سوره قصص حالا من البته اینجا هم این آیات را دارم. اینجا می فرماید با این آغاز. سوره قصص آیه 76 تا 84. «إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏» یک. از قوم موسی بود طبق بیان قرآن. «فَبَغى‏ عَلَيْهِمْ» علیه خود قوم موسی قیام کرد، ستم کرد، «وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ» ما به او گنج‌ها و ذخایر زیادی دادیم. «لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ» باید آدم‌های قوی اینها را حمل می کردند. چی را؟ «مَفاتِحَه‏» کلیدهای اینها را که «وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ  إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ» وقتی می آمد مانور تجمل می داد، یکی از عادت‌هایش این بود که هر گاه موسی در یک شرایط خاص یا ایام ویژه که یک مناسبت ویژه ای بود که تعبیر بعضی نقل‌های تاریخی ایام الله بود که موسی داشت به این یوم الله، داشت راجع به این صحبت می کرد که جذب و هدایت‌گری اش را قوی تر بکند، در این ایام که بنی اسرائیل جمع شده بودند در محل سخنرانی برای این کار، این آن ایام تجملاتش را راه می انداخت، می آمد نزدیک همان محل سخنرانی موسی. با دبدبه و کبکبه و ساز و دهل و بالاخره با سر و صدا و با یک... حتی دارد بعضاً سیصد زن هایی که لباس‌های آنچنانی بر تن شان می کردند که تجملات را خو اینها... می آمدند تا همه ی حواس‌ها را پرت بکنند. تا سخنران به هم بخورد. کاروان راه می انداخت. کاروان های تزئینی، تجملی. هم ثروتش را به رخ بکشد، هم زن ها را به رخ بکشد، حواس جوان ها را پرت بکند، حواس دیگران را پرت بکند. یک جوری بشود که... وقتی می آمد در نقل تاریخی دارد. موسی (ع) در حال سخنرانی بود بعد می دیدید صورت‌ها همه به سمت آن کاروان بود. در آن موقع پیغمبر اکرم دارد که وقتی داشتند خطبه نمازجمعه می خواندند آن کاروان تجاری رسید که وارد شد و مردم هم می دانستند که این قسمت مثلاً اگر بیاید و برود، دیگر بعداً هر کسی اول رسید آن چیزهای اصلی را پیدا می کند. یکدفعه خالی کردند یکی یکی رفتند تا اینکه نزدیک بود حتی حکم نماز جمعه از حالت نماز جمعه بودن خارج شود. یعنی آن تعداد لازم هم حتی لازم بود این آیه نازل شود. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْع» (جمعه/ 9) حرام می شود در وقت نماز جمعه ای که... نماز جامعه اقامه شده باشد حرام می شود. به لحاظ آن حکم اگر امام باشد. آنکه قطعاً حرام است. این عمداً این کار را می کرد. بعد مردم نسبت به این دو دسته می شدند. یک دسته دل‌هایشان روانه ی آن مال و منال این و زینت‌های این می شد، یک دسته ای هم او را نصیحت می کردند که تو حواست را جمع کن. این کار عاقبت ندارد. اینجا می فرماید: «قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ» قال نش. عرض کردیم فرح مذموم نیست اما لا تفرح یعنی فرحی که انسان را غفلت می آورد. یک موقع است انسان یک غذای خوشمزه ای را می خورد خوشش می آید. یک موقع یک چیز زیبایی را دیده است خوشش می آید. اما یک موقع می خواهد یک چیز زیبا را به بقیه نشان بدهد که دل آنها را آب کند. این فرح را می گویند مذموم است. یعنی غذا داری می خواهی بخوری لذت ببری. این عیب ندارد. اما یک جا می خواهی دل بسوزانی. می خواهی غذایت را بیاوری بگذاری جلو همه بخوری، به به و چه چه بکنی دل بقیه که ندارند آب بیفتد. این در حقیقت دل سوزاندن است. می گوید «لا تفرح» دل دیگران را آب نکن. به خصوص در جایی که... سوره قصص در مکه بر پیغمبر نازل شده است. در مکه مانور تجمل کفار و مشرکین نسبت به مسلمان ها خیلی زیاد بود. در حقیقت ثروتمندان مکه در مقابل پیغمبر بودند. لذا با مالشان دائماً مقابل پیغمبر رجزخوانی می کردند دل اینها را آب کنند. اصل اساس این سوره برای تسلی به پیغمبر است. این فراز سوره به خصوص برای تسلی ویژه است که ببین این جریانات بوده عاقبتشان هم اینطوری شده است. به مؤمنان بگو خیلی ناراحت نشوند، غصه نخورند، صبر داشته باشند. این مسئله دنباله دارد. اینها چقدر زیباست. برای ما هم الآن همینطور است. یعنی این سوره الآن با شرایط ما هم که فاصله های طبقاتی هی بیشتر می شود، فشارها شدیدتر می شود، همین را باید حواسمان باشد. تو ثروتمندی که داری، کسی نگفته نخور. کسی نگفته نداشته باش، کسی نگفته در حقیقت لذت نبر، بهره مند نباش. اما دل نسوزان. اگر تو این را کردی یک ماشینی که قصدت سوار شدن بر این نیست، قصدت این است که نشان بدهی کسی غیر از من این را ندارد. من این را دارم. قصدت این است که چشم‌ها به سوی تو برگردد، دل آب کنی. نتیجه ی این خسف است. منتها خسو، فرورفتن در زمین، گاهی به این است که زمین دهان باز می کند این فرو می رود. فرو رفتن در زمین برای بعضی دیگر این است که یکدفعه یک چیزی می شود تمام آبروی جمع کرده این می ریزد، برای یک کس دیگر این است که مالش یکدفعه بر باب می رود. خسف مراتبی و انواعی دارد. لذت نمی برد. یعنی طوری می شود که از ثروتش لذت نمی برد. بچه اش علیه خودش می شود. زندگی اش یکدفعه به هم می ریزد. این خسف است. این هم نحوه ای از خسف است و فرورفتن است. یکدفعه می بینی که بچه هایش رفته اند خارج از کشور، نه بچه می بیند، نه چی دارد. اولش برای او یک لذت وهمی دارد که آنها آنجا دارند... بعد یواش یواش می بیند سر پیری است و هیچ چیزی ندارد. یعنی یک بیچارگی، یک سختی، یک حالت افسردگی. خب این خسف است. مراتب خسف است هر کدام از اینها. لذا می فرماید که عده ای به او گفتند «لا تفرح» دل نسوزان. پس این لا تفرح نه فرح نداشته باش، دل نسوزان.  
‏ شریعتی: می گویند یک طوری زندگی کن آه کسی پشت سرت نباشد.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی آدم می تواند. خدا رحمت کند آقای احمدی میانجی را. می گفت اگر در محله های پایین هستید زود جا به جا نشوید ولی اگر هم وضع‌تان خوب شده بخرید، بیاورید خانه تان، ببرید. حالا اگر ماشین دارید که با ماشین در خانه ببرید، اگر هم ماشین ندارید، دست‌تان یک چیزی گرفته اید در یک کیسه ی سیاهی باشد. معنایش میوه نوبری است که خیلی گران قیمت است تو داری می خوری. عیبی ندارد بخور. اما در حقیقت نشان نده که من دارم این را می خورم که آنجا دلشان آب شود. ببینید این ها تفاوت می کند. نگاه این است. «لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحين‏» کسانی که دل بسوزانند را خدا دوست ندارد. حواسمان باشد که هر کاری بکنیم که دل مردم در حقیقت با این کار ما سوزانده شود. مردم با این رابطه احساس بکنند که این دارد در حقیقت دل آنها را آب می کند. هر کاری که باشد «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحين وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ» حواست باشد می توانی دنیا و آخرت را با هم جمع کنی. کسی طرفدار خدا می شود، الهی می شود، نتیجه اش این نیست که لذت نبرد، دنیا نداشته باشد. می شود انسان اهل دنیا هم باشد، اهل خدا هم باشد. «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار» (بقره/ 201) اما تو داری یک کاری می کنی که می گویی خدایا فقط دنیا می خواهم. «أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ» (آل عمران/ 77) برای آنها آنجا هیچ چیزی نمانده است. این هم یک خسف است که آدم فقط دنیا داشته باشد. آخرتی نداشته باشد. «وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ» خدا به تو داده. با همین اموالت می توانی دار آخرت را کسب کنی. یکی از راه های آن این بود که دل دیگران را نسوزانی، یکی از راه های آن این است که از این استفاده بکن. کسانی که ثروتمند هستند اگر اموالشان را درست استفاده بکنند استفاده صحیح از اموال هیچ موقع به تمام شدن مال منجر نمی شود. یعنی اینطور نیست که بگویی پس اگر کسی می خواهد در راه خدا مصرف کند یعنی باید یک جوری بدهد فقیر شود. مثل بقیه باشد. نه، می توانی اموالت را سرمایه گذاری کنی خانه سازی کنی برای مردم. پولش را هم درمی آوری اما خانه سازی ای که برای مردم هم نافع است. می توانی اموالت را برای اشتغال‌آفرینی به کار بیندازی. سود هم می کنی اما در حقیقت اشتغال‌آفرینی خوب هم کرده ای، عده ای هم به نان و نوا رسیده اند. اینها دار الاخره هست. ما یک کف دینداری داریم کف دینداری را باید حفظ کرد. یک کف دینداری داریم که این پایین ترین مرتبه آن است. دیگر از اینکه آدم پایین تر می آید دیگر دین ندارد. می گوید اقلاً کف دینداری را حفظ کن. کف دینداری هیچ گاه با نداری ملازم نیست. آدم‌های پولدار هم می توانند... تازه سطح متوسط دینداری هم با نداری ملازم نیست. تازه سطح عالی دینداری هم با نداری ملازم نیست. همه ی اینها با هم... لذا می بینید که خدیجه (س) در یک دورانی برای خودش پولدارترین بود. یا در طول تاریخ داریم سلیمان نبی در عین ملوکیتش، پادشاهی اش سر بوده که قبل و بعد مانند او نیامده باشد ولی در این حال سلیمان نبی بالاترین دیندار زمان خودش هم بوده است. می شود. پس جمع کرد بین مال اما در عین حال حواسمان باشد. «ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا» نمی خواهد از دنیایت فراموش شود که بگوییم دنیا نداشته باش. نه. «وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ» خدا به تو داده، خدا با تو احسان کرده به تو داده است. ببینید یک عدل داریم و یک احسان. عدل آن است که وقتی به انسان خوبی می شود، مقابل یک خوبی، خوبی بکند. این عدل است چون مناسب آن کاری که با ما شده من هم انجام می دهم. احساس آن است که آن جایی که هنور کسی به تو خوبی هم نکرده، تو خوبی بکنی. ابتدایی باشد. به این احسان می گویند. تعبیر این است که «وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ» خدا به تو ابتدائاً داده است بدون اینکه تو داشته باشی. حالا اگر دیگران از تو طلبی ندارند، اگر دیگران هم الآن چیزی نیست که مربوط به آنها باشد، تو می توانی احساس کنی. احساس کردن. یک تعبیر زیبایی است. این نگاه را ببینید. انسان باید سعی بکند در باشد نه دیوار. اگر یک پولی به آدم می رسد، اگر یک بابی برای انسان در یک جایی باز می شود، گشایشی می شود، اگر یک علمی به انسان می رسد، اگر، اگرها. هر کمالی... انسان در باشد، این را از خودش عبور بدهد، به دیگران هم برسد. اگر انسان چیزی را از خودش عبور داد به دیگران رسید، این رسیدن در حقیقت علم، مال، مقام، نفوذ کلمه، هر چیزی که دارد. دیگران از آن منفعت بردند، انسان می شود مثل ملائکه الرب، کانال در حقیقت اعمال قدرت خدا. در حقیقت وسیله تدبیر خدا. چقدر عالی می شود که آدم بشود وسیله تدبیر خدا. یعنی خدا به واسطه این دارد امورش را تدبیر می کند. چقدر زیبا می شود.
شریعتی: و چقدر در معرض این لطف و برکات خدا قرار می گیریم.
حجت الاسلام عابدینی: آن وقت کسی که بشود محل تدبیر خدا که بقیه از طریق این تدبیر شوند، می دانید خدا چه لطفی به این کرده است که این را محل تدبیر قرار داده است؟ یعنی مثل این می ماند که یک آدمی بزرگی این را وزیر خودش بکند بگوید که اعمالی که من می گویم تو انجام بده. چقدر این وزارت ارزش دارد. خدا کسی که بهش یک چیزی می دهد، هر چیزی، ممکن است صد تا تک تومانی بدهد. بگوید خدایا صد تا تک تومانی به من دادی، من ده تومان آن را کانال می شوم از من عبور کند. دیگر این همه گیر است. اینطور نیست که بگوییم فقط ثروتمندان، فقط قدرتمندان. نه، هر کسی. الآن من مثلاً نفوذم انقدر است، بگوید خدایا من از این نفوذم استفاده می کنم ده نفر را که می شود از رو زدنم برای کاری استفاده می کنم. از اعتبارم استفاده می کنم. از مالم، این مقدار را به من دادی، من انقدرش را عبور می دهم به دیگران هم برسد. اولاً روایت دارد که کسی که این کار را کرد، در شد، این دائماً کانال وسیع‌تر می شود. یعنی به او بیشتر می رسد. سود بیشتری هم کرده است از جهت دنیایی اش هم. غیر از آن که کانال ابزار خدا شده است. وسیله خدا شده است. یعنی رابطه خدا با بقیه از طریق این محقق شده است. بعد می دانید این وقتی تجلی اش آشکار شود، معلوم شود که این دست خداست، این اراده خداست. چقدر زیبا می شود.
شریعتی: چه عظمتی دارد. تا به حال از این منظر به آن نگاه نکرده بودم.
حجت الاسلام عابدینی: و آدم مثل ملائکه الرب که معصوم می شوند، آن وقت خدا هر بار که این کانال می شود، به خاطر اینکه کانالش را حفظ کند از شرور حفظش می کند. کانال خداست دیگر. و تو حواست به این نسبتت با خدا باشد. اگر نباشد یک آثاری دارد که آن هم اثر دارد. وقتی که این حواس باشد اثر بیشتر می شود. یعنی حتی اگر حواس نباشد اثر دارد اما اگر حواس بود اثر بیشتر دارد. لذا خدا کانالش را حفظ می کند. طهارت برایش ایجاد می کند. در مشکلات حفظش می کند، در بن بست‌ها برایش گشایش ایجاد می کند. «وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ الیک». این احسن کما احسن الله الیک از سنت‌های بزرگ الهی است که عرض کردم عدل آن است که در مقابل عملی انسان بدهد، احسان آن است که ابتدائاً بدهد. بعد می فرماید که  «قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدي» در مقابل این منطق قوم که به او گفتند که تو لاتفرح. اینطور عافل نشو، نصیبت را حفظ کن. از این طرف خلاصه «احسن کما احسن الله» خدا به تو این احسان را کرده است، این همه داده است. تو که همه ی اینها را نمی توانی مصرف کنی، اقلاً کانال باش که سعه پیدا کنی. وقتی کسی کانال می شود آن افرادی که توسط این می رسد به آنها می شوند جزء وجود این. واقعی است که آنها جزء وجود این می شوند. لذا در نظام وجودی کسانی که از کانال وجود ما نفع می برند چه علماً، چه عملاً، چه ثروتاً و مالاً، هر چیزی که از کانال وجود ما نفعی به دیگران می رسد آن افراد می شوند در حقیقت دامنه وجود من. و در وجود توسعه پیدا می کند. با این توسعه وجودی که ایجاد می شود دارند به او توصیه می کنند که احسن کما احسن. خدا تو را یک واسطه قرار داد، تو هم در حقیقت سعی کن این واسطه بودن را استفاده درست بکنی.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم.
صفحه 164 قرآن کریم.