حجت الاسلام کاشانی: علیکم السلام و رحمه الله. خدا به شما قوت بدهد و ان شاءالله روزه های شما قبول درگاه حق باشد. محضر همه ی کسانی که این جا هستند و همه ی روزه داران عزیز و بینندگان عزیز عرض ادب و احترام دارم و خداوند ان شاءالله این عبادات اندک ما را به کرم خود از ما بپذیرد.
شریعتی: ما امروز خوش توفیق و خوش روزی بودیم که حاج آقای کاشانی را هم وقت سحر ملاقات کردیم و هم دم ظهر که خدمت شما هستیم و خوشحال تر این که داریم از فضائل امیرالمؤمنین می شنویم که همه ی ما زیر سایه ی مهربانی های حضرت باشیم.
حجت الاسلام کاشانی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» ما در این کمتر از دو سالی که خدمت عزیزان بودیم و راجع به امیرالمؤمنان سخن می گفتیم، سیر بحث کم کم به شهادت امیرالمؤمنین رسید. قبل از این که وارد بحث شهادت شویم که هفته ی آینده هست و یک تقارنی هم با ضربت خوردن امیرالمؤمنین پیدا کرده است یعنی تاریخ و تقویم به هم نزدیک شده اند. یک بحث به نظر من خیلی مهم است که گفتگو شود و شاید به درد امروز ما هم می خورد و آن هم این است که اگر امیرالمؤمنین(س) در آن بیست و پنج سالی که حکومت نداشت و حاکم نبود، شهید می شد یا از دنیا می رفت، آیا امامت او آسیب می خورد یا نقصانی در امامت او بود. امامت او در این بیست و پنج سال به چه معنا بود؟ این معنای امامت بعدها خیلی حادثه در تاریخ تشیع آفریده است. به عنوان مثال امیرالمؤمنین حکومت دست ایشان نبود، چه چیزهایی داشت و حاکمان که حکومت دست آن ها بود، معنای امامت را چه تعبیر کردند. امیرالمؤمنین وقتی به امامت رسید، علم الهی داشت و مخزن اسرار و علم الهی «هیبه علم الله» الولاً: هم گنجینه ی علم خدا بود و هم گنجینه ی علم رسول الله بود. ثانیاً: امیرالمؤمنین ولایت باطنی داشت. ولایت باطنی این جور به شما عرض کنم که به توفیق الهی زمینه ی توفیق هدایت برای بندگان می تواند فراهم کرد. مانع لغزش شود. البته هدایت امر اختیاری است ولی این که مثلاً من فرض بفرمایید که یک کار خیری کنم و یک مجرای فیض الهی بیاید و یک جایی من بخواهم لغزش کنم به من کمک کند که این کار را نکنم. این از باب و از واسطه ی امامت اتفاق می افتد. یعنی همان موقع که امیرالمؤمنین دارد چاه می کند، دارد زمین بیل می زند، همان لحظه احاطه بر بندگان خدا دارد و اگر کسی با او ارتباط بگیرد و توسل پیدا کند، هم او را می تواند هدایت کند، برای این که او در واقع متکفل این مسئله است و هم زمینه ی توفیق برای او به برکت الهی فراهم کند و هم اگر کسی جهلی داشته باشد در مراتب مختلف جهل، حضرت به او کمک کند. طبعاً این فضا که من نخواستم خیلی وارد آن شوم. این دیگر روایت می فرماید که اصلاً اگر امامی از دنیا برود و امامی روی زمین نباشد، قیامت می شود و اصلاً زمین و آسمان روی هم بند نمی شوند. استقرار و امنیت کامل عالم تکوین به هم می خورد و حضور امام ضروری است. لذا در روایات ما است که اگر دو نفر در عالم مانده باشد حتماً یک نفر امام است و اگر یک نفر مانده باشد حتماً آن یک نفر امام است. یعنی آخرین فردی است که از این دنیا می رود. وگرنه این شعار نیست که «وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِه» (حج/ 65) به برکت وجود شما است که آسمان و زمین نظام آن ها از هم نمی پاشد. برکات که می رسد یعنی آن کسی که چشم اهول و دو بین ندارد و حقیقت بین شده است، هر خیری به او برسد این خیر را از خدا می داند و مجرای این خیر با امام معصوم می داند اما حکومت بسیار مسئله ی مهمی است یعنی همان طور که الان عرض کردیم، حضرت امیر وقتی حکومت را از او بعد از پیغمبر گرفتند، امامت او پابرجا بود، پس اعتراضات حضرت زهرا(س) برای چه بود. کسی امامت امیرالمؤمنین را که نمی توانست بگیرد. آن هم اعتراض و درگیری و دلسوزی برای امت این بود که حکومت از امیرالمؤمنین جدا نشود چون حکومت از امیرالمؤمنین جدا شود، هم معنای حکومت عوض می شود و هم منش عوض می شود. حکومت اصل می شود. امام در این دنیا برای هدایت آمده است. برای استقرار عدالت آمده است. بهترین و مهمترین و شاید بشود گفت وسیله ی منحصر به فرد اصلی حکومت است که امام بتواند عالم را به آن پر از عدل کند و زندگی یاد مردم بدهد و جلوی زورگویان را بگیرد و جلوی کسانی که مانع فهم حقیقت برای دیگران هستند را بگیرد.
شریعتی: در یک کلام عالم را سیر بدهد.
حجت الاسلام کاشانی: اما اگر این حکومت را به او ندهند، امام آن کار هدایت را دارد انجام می دهد. بخشی از این دچار عسرت و آسیب می شود، وگرنه هدایت امام سر جای خود باقی است. برای این که خواستم بگویم مهم است موضوع حضرت زهرا(س) را عرض کردم که اعتراض حضرت زهرا به این نبود امامت علی بن ابی طالب را گرفتید، نمی توانستند بگیرند، امامت یک مقام وجودی است و حاصل قرب امام به خدا است. کسی نمی تواند جلوی این را بگیرد. نه غصب کردنی است و نه نصب کردنی است اما آن مجرای اجرا که حکومت است که خیلی مهم است این را از حضرت گرفتند. حکومت هر چه از اهمیت آن بگوییم چیز زیادی نگفتیم اما برای امیرالمؤمنین حکومت اصل نیست و این را باید توجه کرد. برای بنی امیه حکومت اصل است. برای امیرالمؤمنین هدایت اصل است و حقیقت اصل است و عدالت اصل است و بهترین وسیله ی آن حکومت است. بهترین ابزار و مهمترین ابزار و غیر قابل قیاس با سایر ابزارها ولی ابزار است لذا حضرت به ابن عباس می فرماید که ابن عباس اگر به حکومت رسیدی، این را وسیله ی کسب درآمد و ابراز قدرت قرار نده «و لکن اماته باطل و احقاق حق» حکومت را به تو دادم که استاندار بصره شوی و تو را از حاکمیت کلی، تو حاکمیت یک استان شوی. بصره را به تو دادم که احقاق حق کنی یا جلوی باطل را بگیری. در آن ماجرای معروف که ابن عباس به حضرت گفت که بیا سخنرانی داشته باش که حضرت داشت کفش خود را وصله می زد که اعصاب ابن عباس هم به هم ریخته بود چون او فکر می کرد که الان مهم است که حضرت بیاید صحبت کند و مردم را یارکشی کند و این جور انتخابات است که مردم را جذب کند، امیرالمؤمنین برای او اگر در عرصه ی قدرت هم وارد می شود، آن هدایت و عدالت و حقیقت مسئله است. احقاق حق است که مهم است لذا فرمود که هی پول می داد و او هم لجش گرفته بود ... حالا جلوتر عرض می کنم که فرق امام با ما چه هست ولی یکی این است که امام همزمان در عوالم مختلف دارد سیر می کند و نگاه می کند ولی من الان که دارم با شما صحبت می کنم، پشت سر خود را نمی بینم. من یک جا را که تمرکز کنم از جای دیگر غافل هستم. امام به برکت الهی احاطه به همه ی عوالم دارد و این را بقیه نمی توانند درک کنند. حضرت فرمود که این کفش پاره چه قدر می ارزد؟ گفت هیچی. حضرت فرمود یک قیمتی، «کسر درهم» به پول امروز پنج هزار تومانی. کفش پنج هزار تومانی یعنی هیچ چیزی نمی ارزد. حضرت فرمود این از حکومت به شما بیشتر می ارزد «الا ان اقیم حق» مگر این که من حق احقاق کنم. اگر قرار است که حق احقاق کنم می ارزد و می دانید وقتی می گوییم که حق را احقاق کنیم یعنی برای حفظ قدرت و کسب قدرت و برای استمرار قدرت، قدرت اصل نیست که هر ظلمی بکنم که آن را حفظ کنم. حقیقت اصل است و عدالت اصل است و هدایت اصل است. لذا به هیچ وجه حضرت مسیر خلاف را برای خود و دیگران نمی پسندد که این را حفظ کند. به شرطی این را حفظ می کند که از مسیر حق باشد نه این که این وسیله ی باطل بخواهد از آن استفاده کند چون هدف او چیز دیگر است و آرمان او چیز دیگر است و متأسفانه بعد از پیغمبر اکرم چون نه آن علم بود و نه آن عصمت بود و نه آن جایگاه بود و نه آن نیت بود و نه آن توان بود و نه آن نگاه بود، عوالم دیگر آن ها چه می دانستند که عوالم دیگر چه خبر است، ماجرای امامت در جامعه ی اسلامی تقلیل به صرفاً حکومت پیدا کرد و کسی که می خواهد حاکم شود، اگر آن ابزاری که امیرالمؤمنین دارد که علم است را ندارد، نمی تواند آن مسیر را برود، برداشتند دوربین را خلاصه از زوم کردن و هدف گذاری کردن روی حقیقت، روی صندلی خلافت گذاشتند یعنی این اصل شد. امامت در ریاضی سه تا خط می کشند که هم ارز است، هم ارز حکومت شد. در حالی که حکومت از شئون امام است و از ابزارهای امام است و نه حکومت همان امامت است. این ها کم کم امامت را تبدیل به حکومت کردند. وقتی مسئله فقط حکومت شود، آن وقت نگاه می کنند که چه کسی می تواند این حکومت را حفظ کند. لذا یکی مثل ابن تیمیه می گوید که علی بن ابی طالب در زمان حکومت او چند تا جنگ رخ داد و مخالف بیشتر تا یزید داشت. یزید یک امام حسین با او مخالف بود. از نظر مثل ابن تیمیه حکومت یزید، حکومتتر تا حکومت امیرالمؤمنین است چرا؟ چون شما نگاه کنید که چه قدر سخیف می شود و اصلاً باور یک کسی نمی شود که این قدر یکی سخیف صحبت کند ولی اگر شما ریشه یابی کنید که اگر موضوع حقیقت و عدل و این ها بود، مشخص بود ولی اگر موضوع حفظ قدرت است و اعمال قدرت و تصرف در قدرت، خلاصه سربازها را یک جوری بچینیم که کسی جرأت نکند به ما چپ نگاه کند، قدرت یزید بیشتر است و سلاطین بنی عباس و هارون خیلی خلیفه تر می شوند. در حالی که به امیرالمؤمنین وقتی می آیند که می گویند این کار را بکن و اشراف را بخر و چی کار کنم، حضرت می فرماید که من صلاح شما را به فساد خود نمی خواهم چرا؟ چون نمی شود امام هدایت که فساد داشته باشد. آن یزید است که هر کاری بکند، مشکلی برای او ندارد. مثل این که نبی یک پیغمبری برای هدایت مردم گناه کند اصلاً معنا ندارد. آمده است که دیگران را پاک کند و آمده است که دیگران را سمت خدا ببرد. معنی ندارد که با رفتار شیطانی کسی را سمت خدا برد ولی برای حفظ قدرت اگر قدرت اصل باشد، هر زد و بندی ممکن است که پیش بیاید. گاهی ما هم در مسائل قدرت و انتخابات و این ها می بینیم که این اتفاق می افتد که طرف بهتان می زند چرا؟ چون می خواهد به این صندلی برسد اما اگر مسئله ی او حق و عدالت باشد به اندازه ی توان او بود، آن وقت این کار را نمی کرد و هر حرفی نمی زد که دو ماه بعد و سه ماه بعد اگر فیلم تبلیغاتی او را پخش کنند آن وقت خود او هم از وعده های دروغی که داده یا از مثلاً بهتانی که به دیگران زده است، خجالت بکشد چرا؟ چون که می خواسته برسد و رسیده و منظور من البته دوره ی خاصی نیست و هر کسی که برای حفظ قدرت دست و پا می زند. نتیجه ای که اتفاق افتاده این بود که هم جامعه کم کم به آن رفتاری که حاکمان داشتند و دیگر اصلاً نگاه آن ها به خلافت بعد از پیغمبر تنزل فقط به حفظ قدرت و حکومت پیدا کرد یعنی اگر کسی می گفت که آیا باید امام مسلمین منظور حاکم جامعه ی اسلامی علم داشته باشد و علم الهی و علم لدنی داشته باشد، الهامات غیبی می گفتند این حرفها چه هست. کما این که شما امروز برای شاه فلان کشور چنین چیزی را تصور نمی کنید یا ملکه ی فلان کشور اروپایی باید ... اصلاً این حرفها چه هست و چه ربطی دارد چرا؟ چون مسیر عوض شده است و ریل گذاری تغییر کرد و وقتی ریل جدید شود آن وقت معاویه و یزید و عبدالملک مروان و بنی عباس هم می توانند حاکم شوند و قدرت را حفظ می کنند. برای این که یک نفر حفظ قدرت کند پینوشه و صدام هم می توانند قدرت را حفظ کنند یعنی ببینید چه قدر تنزل یکی از بزرگترین خیانتهایی که بعد از پیغمبر اتفاق افتاد، تنزل مقام خلافت از نبوت به یک حفظ قدرت بود. این قدر روی این کار شد که حتی طرفداران اهل بیت هم آن اوایل که امکان بیان برای اهل بیت نبود و برای امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین(ع) کم بود و فضا و شرایط نبود و تعصبات بود و طرفداری از این و آن بود، حتی طرفداران اوایل این ائمه ی ما هم به جز عده ای از ویژه های ما هم مثل جناب عمارها و مثل سلمان ها و امثال این ها که کم بودند که خبر داشتند، بقیه هم روی نشنیده ها چون ارتباط با مدینه قطع بود و سالیان بعد از پیامبر اکرم اجازه ی سکونت در مدینه برای غیر عرب حجاز نبود و خلاصه یک حساب و کتاب امنیتی طوری هم برقرار بود و حتی طرفداران عوام و عموم امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین این ها را به عنوان حاکم امام می دیدند. برای همین اگر امام حسن(ع) بخواهد آتش بس با معاویه امضا کند برای آن ها از دست دادن امامت او است. چون او را اصل می بینند و از یک جهتی اگر ما فقط مثل آن ها نگاه می کردیم و اگر فقط با یک بعد نگاه می کردیم، داشتند درست می گفتند. می گفتند که تمام شد رفت. عمل آن ها هم نشان داد که همین طوری نگاه می کردند. وقتی امام حسن(ع) آتش بس با معاویه را امضا کرد که حالا من تحلیل از جانب امام آن را عرض می کنم که فرق امام با حاکم صرف چه هست، دیگر خلاصه مردم رفتند و حاجی حاجی مکه. یعنی امام حسن(ع) بعد از شش ماه به مدینه رفتند و مرجعیت دینی را تقریباً از دست دادند. امام، امام بود و آن هدایت باطنی بود و برای خواص هم هدایت بود ولی عموم مردم می گفتند که خب دیگر حکومت را داد. یعنی کأنه امیرالمؤمنین آن بیست و پنج سال قبل انگار که امام نبوده است و چند سال است امام شده است. امام یک لحظه امامت او اگر توقف پیدا کند، عالم به هم می ریزد. یعنی مسائل عرصه ها و عوالم دیگر را داریم منتهی این ها نگاه می کردند. لذا تا دیدند که امام حسن آتش بس را امضا کرد، پیش امام حسین دویدند که شما بیا. یعنی شرط امامت حفظ قدرت است. تو بیا با معاویه بجنگ. حضرت که فرمود که برادر من زنده است، گفتند خب حالا رودربایستی است که برادر بزرگ است و امام حسن که شهید شد، گفتند که شما بیا. دوباره حضرت قبول نکرد و یزید که آمد شنیدن که امام حسین از مدینه به مکه رفته است دوباره نامه زدند. می گفتند ما امام می خواهیم، نه این که برای ارتباط با خدا باشد و نه برای این که مناسک از او یاد بگیریم و نه برای این که دینداری یاد بگیریم، بیشتر برای این که حفظ قدرت داشته باشیم. بله درست است که در آن حفظ قدرت امام جای یزید بیاید، عدالت او قابل قیاس نیست و خیلی اتفاقها می افتد اما از آن طرف هم امام به حکومت نرسد در واقع امامت او صفر نیست و خیلی از شئون امام هست. شما زیارت جامعه ی کبیره را ببینید که چه شئونی امام در نگاه مکتب اهل بیت دارد. این که از بین نمی رود. نگاه این ها این طوری پایین آمد. مثل چی؟ توجه نمی کردند که اگر امام، امام است، امام برای چه این علم را لازم دارد برای این که همزمان در عوالم دیگر سیر می کند. بگذارید من یک مثال بزنم یعنی با آن فهم ناقص مردم زمان امام حسن اگر ما از منظر آن ها نگاه کنیم حق می دهیم که به امام حسن اعتراض کنند ولی اگر چشم جامع داشتیم، نه دیگر. مثال: اگر ما در خیابان ببینیم که یک نفر دارد یک بچه ای را خفه می کند. خب هر انسانی واکنش نشان می دهد و می رود کمک کند که جلوی قتل را بگیرد اما اگر جناب عزرائیل بخواهد جان یک بچه ای را بگیرد، ما که نمی توانیم ممکن است که یک بچه ای و یک بزرگی در خیابان راه برود و بیفتد. حالا ممکن است که اسم آن را سکته یا هر اتفاقی بگذارند ولی اگر او یک لحظه تمسل کند و نگاه کند که این دارد می کشد. ما به هر قاتلی، قاتل می گوییم ولی به جناب عزرائیل قاتل نمی گوییم. قاتل برای عرصه ی این عالم ما است و برای یک سطح بالاتر او برای قبض روح کرده است و او را منتقل کرده است. با نگاه حضرت موسی و البته اختلاف است که حضرت موسی و خضر آن موسی همین حضرت موسی بوده است یا نه. آن موسایی که قرآن می فرماید. نگاه می کرد که برای چه داری کشتی مردم را سوراخ می کنی. آقا برای چه بچه ی مردم را می خواهی بکشی. خب این با نگاه یک بعدی قطعاً درست است. مال مردم است و حق الناس است ولی آن جا جناب خضر یا آن «عبد من عبادنا» آن بنده ی صالح خدا، آن جا کارگزار تکوین است و قرار بر این است که این کشتی سوراخ شود و حالا فرشته ای سوراخ کند یا جناب خضر. قرار است که آن بچه از دنیا برود حالا جناب عزرائیل قبض روح کند و یا جناب خضر. یعنی آن با نگاه خود می گوید که داری می کشی و آقا مال مردم است ولی با نگاه جناب خضر که عبد صالح خدا است و کارگزار تکوین وجودیات عالم است، او دارد مسیر را درست انجام می دهد. مثلاً فرض بفرمایید که هر کسی اگر جای امیرالمؤمنین بود، وقتی به خانه ی او حمله می شد آن قدر دفاع می کرد تا کشته شود. آن وقت شجاعتر از امیرالمؤمنین هم در تاریخ نداریم. مرگ دوستتر و شهادت طلبتر از امیرالمؤمنین هم نداریم. دلایل این که آن جا امیرالمؤمنین همه جانبه دفاع نکرد خیلی بحث گسترده ای است و ابعاد مختلفی دارد، به همین یک جمله که من می خواهم این جا بگویم نباید اکتفا کرد و بحث آن مفصل است اما یک جواب آن این است. به امام صادق گفتند که «الم یکن علی قوی فی امر الله» مگر علی بن ابی طالب در امر خدا قوی نبود چرا از حضرت زهرا دفاع نکرد و از خانه دفاع نکرد؟ حضرت فرمود که آیه ای از کتاب خدا باز مانع او شد. او نگاه کرد که اگر شروع به دفاع کند، جنگ رخ می دهد و در این جنگی که رخ بدهد او و حسنین(ع) کشته می شوند با کشته شدن امامت قیامت برپا خواهد شد و الان وقت قیامت نیست و این را دیگر یزید نمی تواند ببیند و بالاتر از یزید هم نمی توانند ببیند. حضرت فرمود که دید عده ای باید در این دنیا بیایند و آزموده شوند و بعضی «انا هدینا سبیل» ذیل ولایت حضرت بقیه الله و ائمه در بیایند و کفران نعمت کنند، این ها هنوز نیامدند. عده ای از خوبان قرار است که روی این کره ی خاکی بیایند و خود را نشان بدهند و در بهشت قرین اهل بیت شوند ولی این ها هنوز نیامدند. عده ای باید بیایند و هدایت بشوند ولی هنوز نیامدند یعنی حضرت آن روز به ما هم نگاه کرد و این خیلی عجیب است و دست او از این که به سمت قبضه ی شمشیر برای دفاع برود، این را چه کسی جز امام می تواند ببیند. یک صاحب قدرت چه چیزی از این چیزها می فهمد. یعنی امام سر در ملکوت و همه ی عوالم دارد و همه را دارد امامت می کند. ما همین جا را فقط می بینیم و همین ها را داریم می بینیم لذا اعتراض می کردند. رفتارها که چرا این کار را می کنید و چرا آن جا این کار را می کنید.
شریعتی: عقل آن ها قد نمی داد یا این که آن مسیر و آن تفکر کلاً جریان آن عوض شده بود؟
حجت الاسلام کاشانی: هم عقل قد نمی داد حالت عادی اگر این فرمایش امام صادق نبود به ذهن ما چنین چیزی نمی رسید چون خود امام صادق هم دارد آن جا را نگاه می کند و می گوید. ثانیاً وقتی مسیر امامت تبدیل به قدرت و سیاست فقط شد و آن هم برای حفظ آن هر کاری بکنیم و یزید هم بیاید، این دیگر ذهن ها از این که مثال برای شما بزنم که در بند جیببرها چه کسی را رئیس بند می گذارند؟ شاه دزد را می گذارند. یک دست پاک که از بند جیببرها باور کسی نمی شود که دست پاک باشد. چون هر کسی در بند آن ها هست و در بند اتاق بغل هست و این جا هست، همه سابقه دارند و از خود این حرفه ای تر هستند. یزید و مروان و عمر و عاص و این ها همدیگر را نگاه کنند و مردم هم فکر کنند که این ها حاکم هستند، اصلاً به ذهن آن ها دیگر خطور نمی کند. از آن موضوع سوم این هست که فضای بیان را گرفته بودند و امکان این که امام بیاید تبیین کند. لذا شما ببینید که امیرالمؤمنین هم که به شهادت رسید، امام حسین و امام حسن هم از مرجعیت دینی عملاً افتادند و همان امام بود. امام حسن همان امیرالمؤمنین بود و همان پیغبر بود و این که امیرالمؤمنین نفس رسول است، امام نفس رسول است. منتهی جامعه دیگر محروم کرده بود با نگاه سخیف خود از امامت خود را لذا امام حسن که به مدینه نه و سال و نیم رفتند و حدود نه و سال و نیم هم امام حسین امامت کردند. در این نوزده سال جامعه از نظر دینی خود را لازم نمی دید و مردم و طرفدارها حتی با امام همراه کنند. در چه چیزی همراه می کردند که قیام کنیم و انتقام بگیریم یا نه. یعنی امر دینی را تقلیل داده بودند. سال چهل و سه ما می بینیم که شیعیان با خوارج می جنگند، هیچ گزارشی نداریم که با امام حسین هماهنگ کرده باشند و ظاهراً هم آن روز اشتباه کردند و گول معاویه را خوردند. یعنی امام حسن حالا که حاکم نیست پس ما برویم زندگی خود را بکنیم و نماز و روزه و مناسک خود را از همین امام جماعت مسجد محله خود که او ذیل امور مساجد است و بنی امیه است، از همین ها می گیریم و دینداری را عملاً از آن حاکم می گرفتند. زکات را به همان حاکم پرداخت می کردند.
شریعتی: اگر بخواهیم مثال بزنیم یعنی امام قبل از بهمن پنجاه و هفت باز مرجع بود. مردم به او مراجعه می کردند و رساله داشت.
حجت الاسلام کاشانی: و اصلاً ولایت فقیه صرفاً با در دست داشت حکومت نیست. میرزای شیرازی چه طور می آید حلال خدا را با حکم ثانوی به خاطر این که جلوی ظلم به مسلمین را بگیرد، حرام می کند. ولی فقیه است. مرحوم کاشف القطاع و بزرگان شیعه هم همین طور، مرحوم علامه ی مجلسی و دیگران.
شریعتی: آن وقت همین نگاه هم نبوده است؟
حجت الاسلام کاشانی: نه اصلاً فکر می کردند که امامت ... عموم مردم و من خواص را نمی گویم. امامت یعنی حکومت داشت و الان که امام حسن و امام حسین حاکم نیستند پس فعلاً زندگی خود را کنیم تا شرایط پیش بیاید به ائمه ی بعدی هم می گفتند که چرا قیام نمی کنید. ائمه ی ما همه برای تشکیل حکومت اسلامی تلاش کردند اما آن زمانی که هنوز حکومت اسلامی تشکیل نشده و نرسیدند امام هستند و یک امام کامل هستند و یک هادی هستند. این را درک نمی کردند و برای این خیلی خون دل خورده شده تا درک توسط مردم شود که امام، امام است، قیام کند یا قعود کند چون منکر امامت او می شدند چون فکر می کردند که امام نیست و حالا که حکومت ندارد پس دیگر امام نیست و این باعث می شد که مردم دین را در واقع بروند از حاکم ظالم بگیرند و قدرت را اصل بپندارند و اصلاً یک جریانی در تشیع ریزش کرد که می گفتند که اگر کسی شمشیر به دست نیست و برای حکومت قیام بالفعل نمی کند، اگر بگوید که من امام هستم کافر هست. یک جریان انحرافی در شیعه که خیلی پر جمیعت بود به اسم زیدیه آن زمان به وجود آمد و مسئله اصلاً کلاً مسیر آن عوض شد. در حالی که ائمه خیلی تلاش برای این کردند که حقیقت امامت شناخته شود و بعد وقتی که امامت شناخته شود آن شأن مهم از مهمترین شئون که حکومت هم هست جای آن پیدا می شود لذا رفتارهای ائمه را تشخیص نمی دادند. ببینید مردم اگر بخواهند خود درمانی کنند بگوییم که بخواهیم عدالت برقرار کنیم. اصلاً فرض کنیم که الان در این انتخابات پیش رو به یک عدالتخواه عادلی هم مردم رأی دادند، خب سطح فهم این آقایی که ان شاءالله عدالتخواه باشد و عادل هم باشد در سطح فهم خود او است. عدالتی که مدنظر امام است این منبعث آن فکر عظیم امامت است. لذا مثلاً خدایی ما کلاه خود را قاضی کنیم، ما جای امیرالمؤمنین بودیم، عمر و عاص را در بیابان و در جنگ صفین گیر می آوردیم قبل از قرآن به نیزه کردند، خدا وکیلی ولو این که او خود را برهنه می کرد می زدیم یا نمی زدیم؟ می زدیم تا عالم را نجات بدهیم. من که بودم می زدم ولی امام یک جا را نمی دید و امام عوالم را می بیند و اخلاق برای امام اهمیت دارد و امام به هیچ وجه از اخلاق عدول نمی کند. آن قدری که عمر و عاص و دیگران را هم می شناسند و عمر و عاص جای دیگری دیده نشده که برهنه شود چون برهنه می شد او را می کشتند و او را مفتضح هم می کردند و بدن برهنه ی او را هم این ور و آن ور می کشیدند. جلوی امیرالمؤمنین این کار را می کند چون می داند که امیرالمؤمنین خط قرمز دارد. کما این که ما هر چه بنشنیم و فکر کنیم که امام حسن(ع) یک روایت هست که به عیادت ولید بن عقبه رفته است. اگر نگاه دقیق نباشد می گوییم که روایت دروغ است ولی خب امام سجاد(ع) را چه کار کنیم که به عیادت پسر طلحه رفته است که با امیرالمؤمنین جنگیدند و آن رفتار عظیم و ارتباط اخلاقی عجیبی که بین مردم و امام حسن و امام حسین و امام سجاد(ع) که یک طرفه بخشش و کرم و آقایی و بزرگی است برای ما دیگر قابل هضم نیست و اگر قدرت اصل شود، اولین کاری که باید کرد این باشد که باید سر اخلاق را برید چون اگر قدرت اصل شود باید اخلاق را زیر پا گذاشت. آن وقت مجبور می شویم که از این اخلاق راحت شویم در حالی که اگر نگاه، نگاه امیرالمؤمنین باشد که هدایت و حق است که اصل است، آن وقت اخلاق همیشه است که بالا است و قدرت در پناه اخلاق است و هیچ وقت رفتار غیر اخلاقی نمی کند. اخلاق از سر تقوا است و ظلم ستیز است. اخلاق سکولارم منظور من نیست و برای همین میزان می شود. منتهی من اگر قدرت را اصل بگیرم آن وقت سر آن اخلاق یک بلایی بیاوریم که دست و پای ما را زور ما برسد که آب را ببندیم. یاران معاویه چه کار می کردند؟ می خواهیم برویم کارگزار علی(س) در یمن را گیر بیاوریم و او را پیدا نکردیم و پسران او را سر می بریم که جگر او را بسوزانیم ولی آن فرق می کند که امیرالمؤمنین بگویند که آقا شما که سحر بلند می شوید چرا بعد از نماز ظهر، جنگ را شروع می کنی. می گوید چون می خواهم کمتر آدم کشته شود چون من این جنگ را برای این در آن آمدم که هدایت شوند و نه این که برای کسب قدرت باشد و نه این که بگویم که کت تن چه کسی است. برای همین تا می تواند می گذرد. در اوج قدرت می گذرد. باز یک نمونه ی دیگر بگویم که چرا امام زمان باید برای عدل کل بیاید؟ ما به اندازه ی توان و به اندازه ی فهم ناقص خود عدالتی را که می فهمیم باید اجرا کنیم اما عدلی که امام مدنظر او است با این عدلی که ما می فهمیم اصلاً قابل قیاس نیست. کف آن هم نیست. ما در جمل بودیم. مروان اسیر شده بود. با این همه جنایت، عفو می کردیم. عرض بنده الان این نیست که بگوییم مجرمان را عفو کنیم ابداً هیچ کسی مثل امیرالمؤمنین عدالت نداشت و مجرمان را هم مجازات نمی کرد و تعارف هم نداشت و ترس هم نداشت، ساخت و پاخت هم نداشت اما امام یک چیزهای دیگری را هم می دید که ما اصلاً نمی توانیم ببینیم. مثلاً در مورد مروان این قدر سؤال از ائمه ی بعدی کردند که چرا مروان را دیگر می کشتید و راحت می شدیم. یک جواب که چندین جواب اهل بیت دادند یکی از آن ها این است که می دانست امیرالمؤمنین که بنی امیه و بنی مروان به حکومت خواهند رسید و فرزندان او و حضرت می خواست نسبت به مظلومان این ها کمی، اندکی، درصدی ملاحظه کنند. عفو امیرالمؤمنین آن روز کمی و یک اندکی و یک ذره ای مراعات کنند یعنی امام عوالم دیگر و جاهای دیگر را هم می بیند که من در این صحنه ی خود هم همین عرصه ی ظاهری را دارم نگاه می کنم و اگر می بینیم که امیرالمؤمنین(س) تلاش برای این می کند که این مسئله را بفهمد. مثلاً نه حاکمان قبل از امیرالمؤمنین از این ادعا داشتند که سؤال های عادی را هم خیلی ها بلد نبودند که جواب بدهند. بعد از امیرالمؤمنین که یزید «نامفهوم 33:59» طرق سماء آن روزگار که هنوز تلسکوپ نبود که حتی همین آسمان دنیا را ببینند و نه تمام عالم را، اصلاً گیج می شدند. می گفتند این آقا چه می گوید. بعضی ها می گفتند که راست می گوید یا دروغ می گوید. چرا امیرالمؤمنین این همه پیشگویی می فرمایند. بعد از من آن غلام ثقیفی حجاج می آید و چه کار می کند. اگر بنی امیه به چهل نفر رسیدند چه کار می کنند. بعد از من چه خواهد شد. تشریف می برند از آن مسیر صفین به کربلا، این جا عشاق به زمین می افتند و این جا رحل اقامت می افکنند و این جا خون آن ها ریخته می شود، چرا این ها را بیان می کند؟ این ادعای به این بزرگی که برای امیرالمؤمنین آسان است و برای بقیه گیج کننده است و از راه های آسمان بهتر از راه های زمین بلد هست. امروز اگر کسی بگوید ادعای گزاف است. آن زمان کسی به جز امیرالمؤمنین یا امام معصوم اصلاً راه به این فضا ندارد. چرا این کار را می کند؟ می خواهد بفرماید که جالب است که در نقلی هست که امیرالمؤمنین روزی که به حکومت رسید، در توحید شیخ صدوق است، روزی که به حکومت رسید و بیعت گرفتند مردم را جمع کرد و یک دو، سه جمله ی عجیب فرمود، حضرت فرمود که نوشتند عمامه ی پیغمبر را به سر گذاشت و لباس پیغمبر را بر تن خود کرد و کفش رسول خدا و شمشیر رسول خدا یعنی من بعد از بیست و پنج سال با فاصله به حکومت رسیدم ولی من خلیفه الرسول هستم و هم لباس من لباس پیغمبر است و هم منش من و هم سنت و هم سیره ی من. برای همین سنت و سیره ی کسی دیگر را هم کنار پیغمبر قبول نمی کنم. پس حضرت نشسته بودند که فرمودند «معاشر الناس سلونی قبل ان تفقدونی» کدام حاکم قبل از امیرالمؤمنین و بعد از امیرالمؤمنین وقتی خواستند از او بیعت بگیرند چنین ادعایی کرد؟ اصلاً ادعا می کرد می خندیدند چون مثل بقیه نبودند. اهل بیت و امیرالمؤمنین دنبال این بودند که این حکومتی که الان به دست رسیده این همه ی امامت ما نیست که وقتی هم از ما گرفتند و امام حسین را هم شهید کردند و ائمه از حکومت فاصله گرفتند فکر کنید که تمام شده است. خون دل ها خلاصه خورده شده برای این که مقام امامت اندکی شناخته شود تا به این جمله برسیم تا کمکم باور کنند که وجود امام روی زمین، امنیت زمین است و بدون امام زندگی نمی شود کرد. فاصله اگر از او داشتیم و اگر در زندان بود و اگر او شرق عالم بود و ما غرب عالم، او به ما احاطه دارد و با او می توانیم حرف بزنیم و اگر این را می فهمیدند که مهم نبود که امام مدینه باشد و آن ها کوفه باشد، امام حاکم باشد یا نباشد. می آمدند و دین را و هدایت را با او تنظیم می کردند. این از مهمترین آسیبهای غضب خلافت بعد از پیغمبر بود که یک خون دل دویست ساله ای تقریباً اهل بیت خوردند تا کم کم این نگاه را در شیعه برگردانند.
شریعتی: و اگر می فهمیدند و می فهمیدیم محروم از دیدن روی امام نمی شدیم و حالا این شرایط و مشکلات و رنجها و اتفاقات، ما را دارد به آن جا می رساند و اگر این باور محقق شود ان شاءالله ظهور اتفاق می افتد. خیلی سپاسگزار هستم از لطف عزیزانی که تا الان با ما همراه هستند. آیات ابتدایی سوره ی مبارکه ی اعراف را امروز با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» آغاز می کنیم. صفحه ی 151 قرآن کریم را به اتفاق بشنویم و تلاوت کنیم و در بخش دوم گفتگو در کنار شما هستیم. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم»
اعوذبالله من الشیطان الرجیم. بِسْمِ ﭐللَّهِ ﭐلرَّحْمَـنِ ﭐلرَّحِيمِ.
المص ﴿1﴾ کِتَابٌ أُنزِلَ إِلَيْکَ فَلَا يَکُن فِي صَدْرِکَ حَرَجٌ مِّنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿2﴾ ﭐتَّبِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَيْکُم مِّن رَّبِّکُمْ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلًا مَّا تَذَکَّرُونَ ﴿3﴾ وَکَم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَکْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ ﴿4﴾ فَمَا کَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا إِلَّا أَن قَالُواْ إِنَّا کُنَّا ظَالِمِينَ ﴿5﴾ فَلَنَسْأَلَنَّ ﭐلَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ ﭐلْمُرْسَلِينَ ﴿6﴾ فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِم بِعِلْمٍ وَمَا کُنَّا غَائِبِينَ ﴿7﴾ وَﭐلْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ ﭐلْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ ﭐلْمُفْلِحُونَ ﴿8﴾ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَـئِکَ ﭐلَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُم بِمَا کَانُواْ بِئَايَاتِنا يَظْلِمُونَ ﴿9﴾ وَلَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِي ﭐلْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلًا مَّا تَشْکُرُونَ ﴿10﴾ وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ ﭐسْجُدُواْ لِئَادَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَکُن مِّنَ ﭐلسَّاجِدِينَ ﴿11﴾
ترجمه آیات: بنام خداي رحمان و رحيم المص. اين کتابي است که بر تو نازل شده پس دلتنگ و رنجهخاطر مباش، (براي اين نازل شده) که مردم را بدان بيم دهي و براي مؤمنين يادآور باشد. چيزي که از پروردگارتان به شما نازل شده پيروي کنيد و پيرو غير او نباشيد و جز خدا را به دوستي مگيريد ، اما اندک مردمي بدين پند متذکر ميگردند. چه بسا آباديهايي که ما اهلش را هلاک کرديم و آنان را در دل شب و يا هنگام خواب نيمروز به عذابمان سپرديم. آندم که با عذاب ما روبرو شدند ادعايشان جز اين نبود که ميگفتند : ما ستمگر بودهايم. ما در قيامت از هر قومي که پيغمبر بسوي آنان فرستادهايم پرسش نموده ، و از پيغمبران نيز پرسش ميکنيم. و آنچه را که کردهاند از روي علم برايشان نقل ميکنيم و ما هرگز غايب نبودهايم. ميزان (سنجش اعمال) در آنروز حق است، آنروز است که هر کس اعمال وزن شدهاش سنگين باشد رستگار است. و کساني که اعمال وزن شدهشان سبک باشد همانهايند که با ظلم بر آيات ما بر خود زيان رسانيدهاند. ما شما را در زمين جاي داديم و در آنجا براي شما وسائل زندگي قرار داديم ولي سپاسي که ميداريد اندک است. شما را خلق کرديم آنگاه نقشبنديتان نموديم ، سپس به فرشتگان گفتيم که آدم را سجده کنيد ، همه سجده کردند مگر ابليس که از سجدهکنندگان نبود.
شریعتی: بهار بهترین اتفاقهای زندگی در همین ماه مبارک رقم می خورد. از پویش افطاری ساده که سحرها داریم تجربه می کنیم تا پویش دوباره زندگی که برای حمایت از زندانی های جرائم غیر عمد و مخصوصاً حمایت از خانواده های آن ها که دارد اتفاق می افتد. حسن ختام فرمایشات حاج آقای کاشانی را بشنویم.
حجت الاسلام کاشانی ـ بسم الله الرحمن الرحیم. آقای شریعتی الان فصل ثبت نام حوزه های علمیه است و اگر خانواده فرزند با تقوا، دختر یا پسر با استعداد دارند با مشورت با کارشناسان که ببینند شرایط فرزند آن ها هست یا نه، اگر این شرایط بود نذر کنند. مادر حضرت مریم نذر کرد «إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما في بَطْني مُحَرَّراً» (آل عمران/ 35) نذر می کنم در راه تو یکی را آزاد کنم. نذر کنند سرباز برای امام زمان تربیت کنند و بعد از مشورت با کارشناسان یک وقتی می بینند که خدا لطف می کند و به نیت آن ها نظر می کند و فرزند آن ها یک روزی در مسیر ظهور حضرت ولی عصر و خدمت به آن حضرت و شیعیان حضرت یک قدمی برمی دارد که روز اول هیچ کسی تصور آن را نمی کرد. خدا ان شاءالله به همه ی ما روزی کند که برای احقاق حق و حقیقت و عدالت سهمی داشته باشیم.
خدایا در این روزهای ماه مبارک رمضان به حرمت روزه ی روزه داران همه ی بیماران به ویژه بیماران کرونایی را شفا عنایت بفرما. مؤمنانی که حاجت دارند و عزیزانی که گرفتار هستند و فقرایی که در رنج و سختی هستند، خدایا به کرامت امام زمان حاجات همه را روا بفرما و این انتخابات پیش روی ما را برای سعادت دنیا و آخرت و خوش شدن دل مردم ما و رضایت امام زمان، ما را موفق بدار.