اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

1400-02-12-حجت الاسلام کاشانی-روزهای آخر زندگی امیرالمؤمنین

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم» خانم‌ها، آقایان سلام. ان‌شاءالله طاعات و عبادات شما قبول باشد. تسلیت می‌گویم سالروز ضربت خوردن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) را و دعا می‌کنم ان‌شاءالله به حق دیشب که شب قدر بود همه‌ی ما همیشه و همواره زیر سایه‌ی مهربانی‌های امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب باشیم.

موضوع برنامه: روزهای پایانی زندگانی امیرالمؤمنین علی (ع)
حجت الاسلام کاشانی: خدا به شما قوت و توانایی بیشتر بدهد. محضر بینندگان و روزه‌داران عزیز عرض سلام و ادب و احترام دارم و تسلیت عرض می‌کنم.
شریعتی: امروز بناست چه نکاتی را بشنویم؟ به نظرم سیر بحث‌مان امروز با توجه به وعده‌ای که داده بودید به شهادت حضرت ختم می‌شود.
حجت الاسلام کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم. یک مقدمه خیلی مختصری راجع به یک ذکری که شب‌های قدر زیاد خوانده می‌شود و شاید بد نباشد که به آن توجه کنیم وارد می‌شویم به این روزهای پایانی امیرالمؤمنین و در واقع بحث ما راجع به امیرالمؤمنین خلاصه از امیرالمؤمنین سخن گفتن سخن‌ها و انسان‌ها می‌روند و می‌آیند. گفت تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی. منتها با این سیری که ما داشتیم بحث را مطرح می‌کردیم می‌شد نقطه پایان بگذاریم که دیگر دل‌زدگی بیشتر ایجاد نکند و ان‌شاءالله بحث ما در این نزدیک دو سال این موضوع امیرالمؤمنین ما ان‌شاءالله به اتمام می‌رسد.
یک دعای جوشن کبیری هست که روزی عزیزان ما می‌شود که شب‌های قدر بخوانند اسامی خدا را صدا می‌زنند. بعد از پایان هر بندی که ده تا اسم خدا را صدا می‌زنند می‌گویند که «سُبْحَانَكَ يَا لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ يَا رَب‏» این سبحانک در این فضا یک خورده تعجب‌آور است اگر کسی به آن توجه نکند. تسبیح حضرت حق که کار بسیار عظیم‌الشأنی است، مراتبی دارد. یکی از این موارد تسبیح مال آنجایی است که می‌خواهیم خدا را تنزیه کنیم یا عذرخواهی کنیم. من چند تا آیه می‌خوانم تا این موضوع مشخص شود. مثلاً ملائکه وقتی در مورد خلقت حضرت آدم از خداوند چیزی خواستند که آقا اینها می‌آیند در زمین و چه می‌کنند، ما هستیم. «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ» وقتی حضرت حق فرمود که «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون‏» را شما خبر ندارید، گفتند که «قالُوا سُبْحانَكَ» ما فکر کردیم الآن داریم یک چیزی به خدا یاد می‌دهیم. پیشنهاد دادیم. سبحانک. تو پاک و منزهی. «لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا» یعنی یکی از موارد تسبیح و سبحانک گفتن موارد عذرخواهی است یا تنزیه است. مثلاً «وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدا» چند بار در قرآن شبیه این آمده که برخی خیال کردند یا فرزند گرفتند برای خدا. سبحانه. پاک و منزه است خدا از همچنین نیازی که فرزند داشته باشد. یا بندگان خدا، آنهایی که شب زنده‌دار هستند می‌گویند «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا» خدایا تو این آسمان و زمین را باطل خلق نکردی. سبحانک. منزهی تو از اینکه بی‌حکمت کاری کرده باشی. «إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِد» خدا، الله، معبود یگانه‌ی احد فرد است. «سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَد» منزه است از اینکه فرزند داشته باشد. «سُبْحانَهُ‏ عَمَّا يُشْرِكُون‏» منزه است از آن چیزی که مشرکان می‌گویند. «سُبْحانه عَمَّا يَصِفُون‏‏» خب ببینید این فضا را ببینید. فرزند دارد، شرک می‌ورزند، نسبت خلاف حکمت ممکن است در ذهن یک لحظه بیاید. حالا ما وقتی می‌گوییم یا علی یا غفور، یا عزیز یا شکور، یا من له القدره والکمال، یا من له العزه والجمال. ای که صاحب عزت و جمالی، دیگر برای چی سبحانک؟ این سبحانک سرش چیست؟ ما درباره صفات خدا به صورت مختصر همواره بین دو خطر عظیم هستیم. خطر تشبیه و خطر تعطیل. خطر تشبیه خدا به غیرخدا. هیچ چیزی مثل او نیست. و بعضی‌ها ممکن است به خاطر اینکه نخواهند خدا را به چیزی تشبیه کنند که دون شأن باری تعالی است کلاً سکوت کنند و هیچ صفتی به او نسبت ندهند. به اینها می‌گویند معطله یعنی تعطیل کرد. بین تشبیه‌کنندگان مثل کسانی که برای خدا جسم قائلند. اگر شما بروید بعضی منابع روایی را ببینید مثل صحیح بخاری و جاهای دیگر، خدا ساق دارد. قیامت به ساق پای او ساقش را نشان می‌دهد مسلمان‌ها، مؤمنان بشناسند. حالا کارت شناسایی‌شان مثلاً چرا، چطوری است. این تشبیه است. سبحانه از اینکه خدا تشبیه بشود به چیزی. «لیس کمثله شیء» این از محکم‌ترین آیات قرآن است. این جزء آیات محکم است. از آن طرف هم بعضی‌ها هم خواسته‌اند از این طرف پشت بام نیفتند، از آن طرف افتاده‌اند سقوط کرده‌اند. در حالی که قرآن هم برای خدا سمیع و بصیر و غفور و شکور، صبار دارد. چه کار باید کرد؟ نکته‌ی بحث اینجا است. ما آنجایی که خیال می‌کنیم داریم... مثلاً خدا به شما یک توان بیانی داده اگر دو تا جمله از من تعریف کنیم از شأن من هم حتی بالاتر بیان می‌کنید. اما ما هر چه تلاش کنیم خدا را وصل کنیم آن قدرت، ته قدرتی که در ذهن من است و فهم من است چقدر است؟ ته کمالی که در ذهن من است که می‌گویم «یا من له القدره والکمال» ته کمال که من می‌فهمم چیست؟ آیا این کمال، کمال حضرت حق است؟
شریعتی: باز هم الله اکبر.
حجت الاسلام کاشانی: باز هم الله اکبر و سبحانک. یک وقتی است می‌گویند خدا فرزند دارد سبحانه، من باید بفهمم آنجایی که یا علی و یا غفور هم می‌گویم سبحانه. برای اینکه باید این زواید ذهن من، آنچه من یعنی سبحانه عما یصفه الواصفون، سبحان الله عما یصفون. به حساب اصلاً هر کسی نمی‌تواند آن را توصیف کند. اجازه وصف به او نمی‌دهند. لذا بخواهد او را به کسی وصل کند خودش باید اذن داده باشد. ما درست است الفاظ‌مان را حالا اینجا استفاده می‌کنیم از ادعیه و قرآن، ما اگر «إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصير» قرآن را هم بگوییم من که دارم می‌گویم «هو السمیع البصیر» با حقیقت سمیع و بصیر او متفاوت است. لذا می‌گوییم سبحانک. ما هیچ وقت نمی‌توانیم خدا را به حقش وصل کنیم. لذا فدای امام سجاد (ع) بشوم که به ما متذکر شدند. این دعا منصوب به ایشان که فرمود: «من اعظم نعم علینا» از بزرگترین نعمات تو خدایا بر ما «جریان ذکرک علی السنتها» اجازه دادی به دهان ناپاک من، به زبان گزافه‌گوی من، به فهم ناقص من هم اسامی و صفات تو بیاید. چقدر بزرگی کردی. دیدید بعضی وقت‌ها می‌گویند با دهان ناپاکت جلوی من اسمش را نبر. واقعاً هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب/ هنوز بردن نامش کمال بی‌ادبیست. دیگر چون نقص‌مان را آگاه هستیم و اجازه داده. «ادعونی». و حضرت سجاد ما اصلاً چه می‌فهمیدیم اگر این روایات منصوب به اهل بیت نبود. فرمود از بزرگترین نعمت‌های تو به ما این است که اجازه دادی ما ذکر و اسمت را به زبان بیاوریم و «اذنک لنا بدعائک» اجازه دادی ما تو را صدا بزنیم. اصلاً من چه شأنی دارم که اجازه... «و تنزیهک و تسبیحک» بعد فرمود: «لَوْ لَا الْوَاجِبُ مِنْ قَبُولِ أَمْرِك‏» اگر دستور نداده بودی که «ادعونی» دعا کنید «أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي‏ سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرين» اگر کسانی که استکبار بورزند و دعا نکنند. امام سجاد می‌فرمود: «اگر واجب کرده بودی که ما دعا کنیم «لَنَزَّهْتُكَ مِنْ ذِكْرِي إِيَّاك‏‏» من اصلاً اسم تو را جرأت نمی‌کردم به زبان بیاورم چون بی‌ادبی است. «عَلَى أَنَّ ذِكْرِي لَكَ بِقَدْرِي لَا بِقَدْرِك» ما هیچ وقت نمی‌توانیم برای خدا کاری بکنیم. خدا کند در این ماه مبارک رمضان ما غنای عظیم حضرت حق را متوجه شویم. اگر آن غنای حضرت حق را کسی بفهمد، اگر زین‌العابدین (س) باشد در دعای 47 صحیفه به خدا عرض می‌کند: «أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّين‏‏» من ناچیزترین ناچزها هستم «وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّين‏». ذلیل‌ترین ذلیلان در برابر عظمت تو. خدا کند ما قدر بدانیم به اینکه او اذن داده روزه بگیریم، اذن داده اسم او را ببریم. اذن داده سحر بیدار بمانیم و شب‌زنده‌داری کنیم. نیازی به ما ندارد و هیچ وقت ما محال است که بتوانیم او را عبادت کنیم بحق او. بحق عبادتش.
شریعتی: و چه منتی گذاشته سر این سفره ما را دعوت کرده شما هم بیایید.
حجت الاسلام کاشانی: همینطور است و حالا «دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّه‏» جای این دارد که آدم به رقص بیاید از اینکه مثلاً در مهمانی بلاتشبیه که الفاظ وقتی پیغمبر در مورد امیرالمؤمنین می‌فرماید نمی‌شود او را وصف کرد، در مورد خدا چه باید گفت؟ در مورد خالق امیرالمؤمنین چه باید گفت؟ اگر شاه سلطانی در یک جایی مهمانی بدهد و بعد مثلاً یک کسی که مثلاً... یک بی‌خانمان دو تا شهر آن طرف‌تر را هم دعوت کند، دعوت‌نامه خصوصی برای او بفرستند این اصلاً بال درمی‌آورد و فاصله ما تا خدا صدها هزار میلیارد بلکه بیشتر نسبت به این است که عرض کردیم و از این شعف اینکه گاهی ممکن است که من متوجه نشوم و بعد بگویم هوا گرم است، چی هست. امروز هم روزگاری هست که کم‌معرفتانی مثل من ممکن است حرمت ماه مبارک رمضان را در خیابان و جاهای دیگر حفظ نکنند. این علامت کسی است که در این مهمانی عظیمی که من چه بگویم، شاهانه و اینها... شاه هم اگر می‌گویم از باب ملک الناس می‌گویم. شاه حقیقی. ارحم الراحمین. بعد کسی که خودش را از این مهمانی عظیم محروم کرده ممکن است که خلاصه شاد هم باشد. دیگران به چشم سفاهت ممکن است به آن نگاه کنند. خدا ان‌شاءالله روزی کند قدر لحظات‌مان را و این چند روز باقیمانده از ماه مبارک رمضان را بدانیم ان‌شاءالله.
شریعتی: ان‌شاءالله. و مثل برق و باد می‌گذرد. چشم به هم زدیم و رسیدیم به روز نوزدهم ماه مبارک و بقیه هم می‌گذرد. ان‌شاءالله این شب‌های قدر پیش رو نهایت بهره و استفاده را ببریم و بهترین مقدرات برای تک تک عزیزان‌مان رقم بخورد. خب از امیرالمؤمنین بشنویم.
حجت الاسلام کاشانی: امیرالمؤمنین (س) خدا حاج قاسم سلیمانی را رحمت کند که هیچ کس با امیرالمؤمنین از هیچ جهتی قابل قیاس نیست ولی این خیلی مرگ سعادتمندانه‌ای داشت. بعد از 40 سال جهاد، با سر و روی سفید، به دست بزرگترین دشمن اسلام کشته شد. امیرالمؤمنین هم به دست اشقل آخرین یعنی شقاوت‌مندترین فرد در بیان اولین و آخرین کشته شد. حضرت بعد از 60 سال جهاد به اینجا رسید. نه اینکه امیرالمؤمنین برای اعمالش گیر و گرفتار شهادت بود ولی حضرت در تب و تاب شهادت می‌سوخت. در دعاهای حضرت قبل از جنگ‌ها که عجیب است ادب امیرالمؤمنین، حق محض، کسی که حق از او اعتبار می‌گیرد، دور او می‌گردد، در خطبه 171 نهج البلاغه است که شروع جنگ‌ها عرض می‌کرد که خدایا «إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَى عَدُوِّنَا» اگر ما پیروز شدیم «فَجَنِّبْنَا الْبَغْيَ» خدایا کمک کن ما ظلم نکنیم. اخلاق پیروزی. «وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ» خدایا کمک کن که ما در راه حق باشیم. «وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَيْنَا» اما اگر دشمن به ما پیروز شد خدایا ما ذلیل نشویم. «فَارْزُقْنَا الشَّهَادَةَ» خدایا شهادت روز من کن. و ببینید بابای امت چه می‌فرماید «وَ اعْصِمْ بَقِيَّةَ أَصْحَابِي مِنَ الْفِتْنَة» یاران من دچار فتنه نشوند، آسیب نبینند. نگران هدایت آنها است. بارها و بارها امیرالمؤمنین نگران بود. اصلاً می‌آمدند به حضرت می‌گفتند آقاجان محاسن شما سفید شده است پیغمبر سنتش بوده، خضاب می‌کرده، و امیرالمؤمنین اصلاً نماد رسول الله بود. هر کاری که پیغمبر اکرم (س) می‌کرد امیرالمؤمنین عین آن را انجام می‌داد جزء این مورد. خضاب نمی‌کرد. گفتن آقا چرا صورت‌تان را خضاب نمی‌کنید؟ محاسن سفید شما به چشم می‌‌آید. پیغمبر هم می‌گفتند معصومین. چند بار فرمودند از خود حضرت امیر نقل شده است که من منتظر وعده‌ی پیغمبر هستم که فرمود: «تُخْضَبَ هَذِهِ مِنْ هَذِه‏» یک روزی محاسنت به خون سرت خضاب می‌شود. من منتظر آن وعده‌ی پیغمبر هستم. یعنی حضرت در آرزوی شهادت می‌سوخت. یک نقلی داریم که خیلی قشنگ است. در نهج البلاغه هست، در منابع دیگر هم هست که حضرت می‌فرماید وقتی من این آیه را می‌خواندم «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُون‏» مردم خیال کردند یک آمنا گفتیم خدا رها می‌کند، آزمایش نمی‌کند، دچار فتنه نمی‌شویم. خب چطوری آدم دچار فتنه می‌شود؟ مهمترین نوع دچار فتنه این است که آدم امام حق را گم کند و بعد اگر امام حق را من گم کنم، نشناسم، من و شما راحت اختلاف‌نظر پیدا می‌کنیم و ممکن است من با حرف‌های دیگران به مسیر باطل بروم. لذا امیرالمؤمنین فرمود وقتی من این آیه را خواندم «عَلِمْتُ أَنَّ الْفِتْنَةَ لَا تَنْزِلُ بِنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَيْنَ أَظْهُرِنَا» فهمیدم تا پیغمبر بین ما است ما قطعاً دچار فتنه نخواهیم شد چون شاخص حق، علم هدایت هست. حالا بعد از پیغمبر چی؟ بعد از پیغمبر هم رسول خاتم که رحمه للعالمین است اتفاقاً در صحیح مسلم، جاهای دیگر آمده است که پیغمبر وقتی می‌خواست مردم را از فتنه‌ها حفظ کند مردم را به امیرالمؤمنین رهنمون می‌کرد. ماجرای حدیث مشهور عمار در صفین برای چی بود؟ برای اینکه مردم در فتنه‌ها گیج و گنگ نشوند حق را گم نکنند. حضرت فرمود که آیه را خواندم فهمیدم تا رسول الله زنده است ما دچار فتنه نمی‌شویم. بعد گفتم «يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الْفِتْنَةُ الَّتِي أَخْبَرَكَ اللَّهُ تَعَالَى بِهَا» آقای شریعتی انقدر امیرالمؤمنین عاشق پیغمبر بود اصلاً به زندگی بعد از پیغمبر فکر نمی‌کرد. این برای ما عجیب است. امیرالمؤمنین با آن فکرش، من نمی‌شود که باشم روزی که پیغمبر نباشد. اینطور فدایی. گفتم یا رسول الله این فتنه چیست؟ پیغمبر فرمود که «يَا عَلِيُّ إِنَّ أُمَّتِي سَيُفْتَنُونَ بَعْدِي‏» بعد از من دچار فتنه می‌شوند. بعد از کلمات پیغمبر احساس کردم که من هم در این فتنه حضور دارم. نه اینکه من دچار فتنه می‌شوم. من هم آنروز که مردم دچار فتنه می‌شوند هستم. خیلی نگران شدند. اولین نگرانی امیرالمؤمنین این است: شهادت‌طلبی هست. امیدواریم خدا ما را روزی کند شهادت در راه امام زمان (س). گفتم که «أَ وَ لَيْسَ قَدْ قُلْتَ لِي يَوْمَ أُحُدٍ حَيْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ حِيزَت‏ عَنِّي الشَّهَادَة» یا رسول الله روز احد بود. چون روز احد امیرالمؤمنین بدن مبارکش مثل گوشت ساطوری شده بود. انقدر یک تنه. یعنی یک کربلای کامل را امیرالمؤمنین آنجا طی کرد و پیغمبر اکرم را حفظ کرد. یک تنه. چون خوبانی هم که کنار بودند یا جانباز شدند یا شهید شدند، بقیه هم فرار کردند. یک امیرالمؤمنین ذره پیغمبر شد. و ضربات، 60 ضربه و 90 ضربه شمشیر کاری بر بردنش نشست. چون هم باید می‌جنگید هم مراقب بود نسبت به پیامبر. سنگی بر سر مبارک پیامبر خورده بود حضرت توان از جا بلند شدن نداشت و حضرت نمی‌توانست برود بجنگد از پیغمبر دور شود. محافظ خیلی سخت‌تر می‌جنگد تا یک رزمنده. آن روز امیرالمؤمنین بعد از اینکه جنگ تمام شد مدهوش شد از شدت خونریزی. یعنی خودش را نگه داشت تا جنگ تمام شود. بعد که چشمانش را در روی پیغمبر باز کرد یک روزی چشمانش را به این دنیا باز کرد چشمانش به نور صورت پیغمبر خلاصه باز شد به این دنیا. بعد از آن بیهوشی سنگین بعد از آن جراحت‌های احد، چشمانش را که باز کرد دید پیامبر بالاسر او گریه می‌کند. اول عرض کرد که «لَا أَبْكَى اللَّهُ عَيْنَك‏» اصلاً ما فدایی شما هستیم چشمان شما گریان نباشد. بعد شروع کردن به گریه کردن در احد. پیغمبر اکرم فرمودند که علی جان برای چی گریه می‌کنی؟ عرض کرد یا رسول الله چرا من شهید نشدم پس؟ یعنی در آرزوی شهادت، آن هم فدا شدن برای پیغمبر امیرالمؤمنین می‌سوخت. این را بگذارید کنار دیگرانی که فرار کردند. اصلاً کسی قبل قیاس با امیرالمؤمنین نیست. انصافاً قیاس بی‌ادبی است در برابر امیرالمؤمنین. امیرالمؤمنین اینجا اشاره می‌کنند. می‌گویند به پیغمبر عرض کردم یا رسول الله روز احد بود که من خیلی غصه‌ی شهادت خوردم. شما به من آن روز «فَقُلْتَ لِي أَبْشِرْ فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِك» فرمود که علی جان بشارت باد بر تو، شهادت نصیب تو می‌شود. منتها چه شهادت مظلومانه‌ای. امیرالتوحید، امیرالکلام، عبد محض خدا را به جرم کفر زدند. این خیلی مظلومانه است. مگر یا رسول الله به من نفرمودی که من شهید می‌شوم حالا می‌گویی من در فتنه هستم. یعنی من دچار فتنه می‌شوم. آنجا پیغمبر فرمودند که «إِنَّ ذَلِكَ لَكَذَلِك» علی جان تو در آن فتنه مظلوم واقع می‌شوی. «فَكَيْفَ صَبْرُكَ إِذا‏‏» چقدر سخت است این تلخی مظلومیت که پیغمبر به من فرمود صبر تو چجوری است که اینجا من عرض کردم «يَا رَسُولَ اللَّهِ لَيْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ» در اینکه جای صبر نیست. اگر من شهید می‌شوم در راه حفظ دین تو «وَ لَكِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى وَ الشُّكْرِ» این از جایگاه‌های شکر است. خلاصه امیرالمؤمنین (ص) به شدت  شهادت‌طلب بود. یک عمر در پی جان دادن برای پیغمبر دوید اما برای حفظ دین خودش را حفظ می‌کرد که بیشتر خدمت کند. به وظیفه‌اش عمل می‌کرد و برای امیرالمؤمنین (س) هیچ چیزی بشارت‌انگیزتر از اینکه او در راه خدا کشته شود نبود. چند تا دغدغه داشت که من یکیش را عرض می‌کنم. این روزهای پایانی خیلی امیرالمؤمنین (س) برای اینکه مردم  دچار فتنه نشوند مردم را به اهل البیت دعوت می‌کرد. بارها و بارها. از این تعابیری که انصافاً باید غرق شد در این کلمات که «هُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْل» که انصافاً این را ادبا در تاریخ نوشته‌اند ادیبان به امیرالمؤمنین تعصب داشته‌اند چون نگاه می‌کردند می‌دیدند جنس کلام این آقا یک رزمنده، یک حاکم، یک قاضی، یک زاهد. این بیان مرصعه، این کلمات عمیق، آنها اهل البیت نه تنها مقل بقیه جهل ندارند و علم دارند بلکه حیات علم هستند و مرگ جهل هستند. یا می‌فرمود: «هُمْ مَوْضِعُ سِرِّه‏» ‏شما اگر دنبال پیغمبرید اسرار پیغمبر دست اهل بیت است. دیگران خیلی وقت‌ها حال نداشتند از پیغمبر سؤال کنند. می‌نشستند در مسجد تا یک اعرابی از بیابان بیاید یک سؤال کند. آن کسی که می‌فرمود من دائم از پیغمبر می‌پرسیدم و سکوت می‌کردم پیغمبر شروع می‌کرد. روزانه چند بار خصوصی با هم حرف می‌زدیم. فرمود بروید سراغ اهل بیت. علم دارند. روی جهل‌شان، روی ظن‌شان، روی گمان‌شان گزافه‌گویی نمی‌کنند. «لَجَأُ أَمْرِه» امر پیغمبر پناهنده به آنها است. «عَيْبَةُ عِلْمِه‏» گنجینه علم پیغمبر، «مَوْئِلُ حُكْمِهِ» تکیه‌گاه احکام پیغمبر هستند. چقدر گرفتاری در امت اسلام شده است، چقدر خون ریخته شده سر جهل به بعضی از احکام که حالا جلوتر اشاره می‌کنم. بعد فرمود: «جِبَالُ دِينِهِ» اهل بیت نسبت‌شان به دین کوه به دین است که «بِهِمْ أَقَامَ انْحِنَاءَ ظَهْرِهِ» که خلاصه برای امان و امنیت و اعتدال زمین این کو‌ه‌ها هستند. اعتدال و امان و امنیت دین و متدینانن اهل بیت و خیلی به این موضوع حضرت موارد فراوان اشاره می‌کرد. کنار اینها امیرالمؤمنین یک مظلومیت عجیبی دارد که اصلاً روز ضربت خوردن از مظلومیت او نگوییم، آن هم یک مظلومیتی که من این شب‌ها چند بار در سحر یک کتابی آورده بودم بگویم قسمت نمی‌شد تا امروز. که شما ببینید چقدر خدا شاهد است که کام من تلخ می‌شود. انقدر که به امیرالمؤمنین جسارت مستمر هست. اولاً حضرت رسول به حضرت امیر فرمود که علی جان تو مظلومی. بارها فرمود که من نگران تو هستم. حضرت زهرا گریه می‌کرد برای مظلومیت امیرالمؤمنین بعد از خودش. پیغمبر به امیرالمؤمنین فرمود که علی جان غصه نخور. یک حرف‌هایی به تو نسبت می‌دهند بت پرست‌ها به من نسبت می‌دادند. می‌گفتند کاهن، می‌گفتند ساحر، می‌گفتند کذاب. علی جان همه‌ی اینها را به تو خواهند گفت منتها بت‌پرست‌ها اینها را به من می‌گفتند. یک عده مدعی اسلام اینها را به تو نسبت می‌دهند. این خیلی دردناک‌تر است. «فاصبر فان لک فیه اسوه» صبر کن که من اسوه تو هستم. لیکن امام هادی می‌فرماید: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُوم» تو اولین مظلومی. خب معلوم است که این اولین زمانی نیست چون قبل از ‏امیرالمؤمنین مظلومیت زیاد است. پیغمبران زیادی شهید شدند. این معلوم است این اول، اول رتبی هست نه اول زمانی. «أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقَّهُ» بالاترین حقی که غصب شد حق تو بود و بالاترین ظلمی که شد ظلم به تو بود. لذا شما نگاه کنید چقدر مظلومانه امیرالمؤمنین اینجا فرمود در نهج البلاغه عجیب است که پدر امت هیچ لحظه‌ای را برای موعظه ترک نمی‌کرد. در این لحظاتی مثل دیشب که ضربت خورد از فاصله نزدیک فرق مبارکش توان نشستن دیگر نداشت، صورت زرد شده بود، در بستر افتاده بود، یک شجاع خیبرشکن امروز توان نداشت دست یا پای مبارکش را تکان بدهد، به مردم فرمود که «أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُكُمْ وَ أَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُم‏» دیروز در جنگ‌ها من با هیچ‌کدام از شما قابل قیاس نبودم و امروز برای شما عبرت هستم. محتضر شدم و یک روزی همه‌ی شما ناتوان می‌شوید. آقایی را ببینید. از ناتوانی خودش که با مظلومیتش بعد از این ترور ناجوانمردانه و وحشیانه است باز برای عبرت و موعظه استفاده می‌کند. یعنی وجودش هم موعظه. بعد یک عبارتی فرموده که 20 سال است من را آتش زده است. فرمود: «إِنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ بَدَنِي أَيَّاما» من یک مدتی بدنم همسایه شما بود. شما که من را نشناختید. شما که حق من را نشناختید. نمی‌دانستید چه گنجیه‌ای... من چه بگویم. بگویم گنج، بی‌ادبی به امیرالمؤمنین است، بگویم دریای علم، بی‌ادبی به امیرالمؤمنین است. بگویم مظهر اسماء و صفات خدا... فرمود: «ما لله ایه هی اکبر منی» از من آیت و نشانه خدا بزرگتر ندارد. چی کنار شما بود و شما قدر ندانستید، به حرف‌های من گوش نکردید. «إِنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ بَدَنِي أَيَّاما» بدن من یک مدت همسایه شما بود. قدر بدن را ندانستید. روح هم که هیچی. حالا شما نگاه کنید حالا که بحث از مظلومیت امیرالمؤمنین (س) شد، من این را باز هم احترام می‌گذارم به طرفداران این آقایی که این کتاب را نوشته است. یک کتاب تفسیری است. ببینید چقدر به امیرالمؤمنین بی‌ادبی کرده است. واقعاً عجیب است. باز هم من اسم نمی‌برم برای اینکه ما برادری اسلامی را فراموش نمی‌کنیم. از امیرالمؤمنین یاد گرفتیم. وقتی به او دشنام دادند در صفین، در جمل، فرمود: به پسرش امام حسن و به عمر بن حمق صحابی خودش که شما مؤدب به ادب علی هستید. باید معلوم شود شاگرد کی هستید. به هیچ‌کسی حتی به بی‌حرمت‌ها فحش ندهید. ببینید ما بارها مفصل صفین را مطرح کردیم که پیغمبر اکرم فرمود عمار در گروه حق است و این جنگ، جنگی است که خدا دستور داده و بعد گروه عمار و یارانش به بهشت دعوت می‌کنند، اهل شام را به جهنم دعوت می‌کنند. تقریباً تمام مسلمین این روایت را پذیرفته‌اند. بسیاری از شیعه و سنی می‌گویند متواتر است یعنی قطعاً از الفاظ پیغمبر است. همه گفته‌اند این فضیلت علی بن ابی‌طالب است که فرمانده عمار است. این را ببینید حالا اینجا را شما نگاه کنید. آقای شریعتی خدا می‌داند اگر کسی این حرف را به ترامپ نسبت بدهد، به ترامپ برمی‌خورد. الآن به شما بگویند که کدام فرمانده‌ای در یک کشوری، اصلاً یک سلطان ستمگری، ببیند زور نیروی زره‌ای او زیاد است قوی شده، حرف گوش کن هم هست ولی مثلاً لشکر 5 ذره‌ای خیلی چابک و قوت دارند. هر جا بروند پیروز می‌شوند. بگوید اینها را بکشید که زورشان زیاد نشود. بدون اینکه نافرمانی کرده باشند. فقط برای چی؟ فقط برای اینکه قدرت اینها را بکشند. فقط برای چی؟ فقط برای اینکه قدرت اینها را بشکند، شاخشان را بشکند. این در حد ترامپ و صدام هم نیست. ما ندیدیم آنها هم این کار را بکنند. هیچ کس از ظالمین هم این کار را نمی‌کند. ببینید که به امیرالمؤمنین چه نسبتی داده است. می‌گوید که حضرت امیر، معاویه عذر داشت که با امیرالمؤمنین بیعت نکند. حالا من تا اینجاش را کاری ندارم ولی چون لشکری صف‌شکن در شام داشت. خلیفه مؤمنین یعنی امیرالمؤمنین. با  او از در جنگ درآمد. جنگ را امیرالمؤمنین شروع کرد. تا از ابهت و نیروی او بکاهد. تا ابهت و نیروی او را کم کند. هر چند که این جزء مصلحتی بود که علی بن ابیطالب اینطوری تشخیص داد باید شاخ شام را بشکند. بی‌دلیل. در واقع نیروی رزمی معاویه صدی در مقابل کفار بود که به اسلام حمله نکنند. یعنی امیرالمؤمنین سپاه اسلام را شکست فقط برای اینکه پررو نشوند. نه اسلحه‌ای برای درهم کوبیدن نیروی اسلام و مسلمین. اینها نمی‌خواستند به اسلام ضربه بزنند. خدا با این نویسنده با همین انصافش برخورد بکند. این را برای این عرض کردم. این کتاب سال 95 در کشور ما چاپ شده است. عرض کردم که مظلومیت امیرالمؤمنین و دفاع از معاویه در برابر امیرالمؤمنین آن هم به این گزافه‌گویی و به این دروغگویی هنوز هست. مظلومیت مستمر است و هر روز ندای حق امیرالمؤمنین هست که باید برای اینکه دیگران حق را فراموش نکنند، مسیر حق را گم نکنند، ما در راه ترویج شخصیت او و نگاه او به اسلام، نسخه‌ی او از اسلام محمدی (ص) تلاش کنیم. چون روزانه عده‌ای معاویه‌ها را در برابر او با این شیوه قرار می‌دهند و به او همیشه بهتان‌هایی می‌زدند.
شریعتی: و این روزه مظلومیت امیرالمؤمنین از این جنس دردناک‌تر از روضه محراب مسجد کوفه است.
حجت الاسلام کاشانی: والله دردناک‌تر است. والله که دردناک‌تر است. یعنی اینکه بعد از اینهمه روشن شدن حق، اینهمه وضوح، به چه دلیلی؟ ای کاش یک روایت جعلی پیدا می‌کردند که بگویند امیرالمؤمنین صرفاً برای شکستن شاخ شام بدون اینکه نیروهای در خدمت اسلام برای مبارزه با کفار را زد که تضعیف کند.
شریعتی: اینها هم ترور حضرت است.
حجت الاسلام کاشانی: حتماً. این ترور شخصیت است و ترور شخصیت از ترور شخص بالاتر است چون یکبار شهید شده است در ملأ اعلی. عند ملیک مقتدر. در اوج نعمت کنار فاطمه زهرا رسول الله است. اما شخصیت اوست که دیگران امروز اگر گرفتار شوند به کجا باید پناه ببرند؟ به عدل علی یا به غارات معاویه؟ و چرا؟ خدا  نیاورد که ما در سلیقه به جایی برسیم که معاویه را به امیرالمؤمنین ترجیح بدهیم. حالا ببینید آن ندا می‌آید که «الدهر انزلنی ثم انزلنی» تا اینکه گفتند علی یا معاویه و حالا اینطور ترجیح بدهند. یک نفر حق‌مدار و یک نفر بی‌جهت بخواهد سپاه اسلام را بشکند. خدا ان‌شاءالله به همه ما رحم کند و امیدواریم امیرالمؤمنین (س) چشم ما را به حقیقت وجود خودش باز کند.
شریعتی: ان‌شاءالله.
تلاوت صفحه 158 آیات 58 تا 67 سوره اعراف.
صفحه 158قرآن کریم
اشاره قرآنی: بسم الله الرحمن الرحیم. در این صفحه قرآن کریم چند بار به مسئله کفر حضرت حق پرداخته‌اند. کفر یک خطری است که همه ما را تهدید می‌کند. کفر یعنی پوشاندن حق. اگر کسی حق را متوجه نباشد و انکار کند که طبیعی است، او مجازات نمی‌شود، او عذاب نمی‌شود. کسانی که مستضعف هستند، حق به آنها نرسیده است، به هر نحوه‌ای تلاشی کرده‌اند متوجه نشدند. اصلاً اینها عذاب نمی‌شود. کافری که می‌گوییم کافر است کیست؟ کسی که فهمیده این عالم بدون یک خالق حی متعال حکیم نمی‌تواند وجود داشته باشد ولی بی‌انصاف بوده و حق را پوشانده است. کافری که فهمیده پیغمبر رسول الله است، متوجه شده که او امین وحی الله است ولی پوشانده است. تا اینجا از دایره اسلام خارج هستند. بعد از این از دایره اسلام خارج نیستند ولی اهل نجات نیست کسی که فهمیده است امیرالمؤمنین امام است ولی پوشانده است. آقای شریعتی اگر من یک حکم خدا را بفهمم و بپوشانم در زمره کافران هستم. فهمیده‌ام روزه حکم الهی است و زیر بار آن نروم. فهمیدم با همسرم من خطا کردم. حق را فهمیده‌ام، بپوشانم. کفر مراتب دارد و کافر اهل نجات نیست و باید به خدا پناه برد. و یکی از مراتب آن که خطرناک است این است که من در برابر زحمات و خدمات دیگران به جای شکر کردن و تشکر کردن کفران نعمت کنم. کسانی که اهل کفران نعمت هستند، بی‌وفا هستند، اهل نجات نیستند. از خدا می‌خواهیم که به همه ما در همه مراتب حق روزی کند که با انصاف حق را بپذیریم و ما جزء کسانی که روی حقیقت پرده کشیده‌اند نباشیم.
شریعتی: ان‌شاءالله. خیلی از شما ممنون و متشکرم.