اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

99-12-26-حجت الاسلام والمسلمین کاشانی-تحلیل امیرالمؤمنین امام علی (ع) از وقایع بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص)

شریعتی: «بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» سلام عزیزانم. مخاطبان خوب سمت خدا، مردم شریف ایران. امیدوارم که حال شما خوب باشد. به سمت خدای امروز خیلی خیلی خوش آمدید. خیلی خوشحال هستیم که همراه شما هستیم و در کنار شما.

حجت الاسلام کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم. ما در چند هفته ی اخیر که نزدیک می شویم به پایان دوره حیات پربرکت امیر المؤمنین (س) در سال سی و هشتم حضرت امیر نامه ای را نوشتند برای اینکه جمعه ها قبل از خطبه های نماز جمعه برای مردم قرائت شود. دو سه جلسه ای به آن پرداختیم. هفته ی گذشته به مناسبت شهادت موسی بن جعفر (س) موقتاً بحث را تغییر دادیم، پایان آن نامه را که تحلیل حضرت از همه ی اوضاع حکومتشان تا آن موقع است یعنی از بعد از پیغمبر اکرم تا آن لحظه است را بیان می کردیم که به اواخر آن رسیدیم. حضرت تحلیل فرمودند چه شد که صفین رخ داد، حکمیت چگونه اتفاق افتاد و مردم چگونه با حکمیت مواجه شدند، بعد چه شد که خوارج به وجود آمدند. اینجا حضرت از مردم شام یک توصیفی کردند و یک نگرانی ای را بیان کردند برای کارگزاران که انگار امروز دارند با مردم ما صحبت می کنند. ما البته بنا بر تطبیق و تدوین مسائل روز نداریم اما این جملات آخر این خطبه کأن امیر المؤمنین (س) با ما دارند صحبت می کنند. انگار امروز ما را دیده اند. حضرت فرمود که مردم شام بسیاری ارازل و اوباش، بسیاری دین فروش، شهوتران، افراد باسابقه ی دیندار، از بزرگان اسلام بینشان نیست که اینها یاد بگیرند، سبیل مؤمنین را ببینند، راه غیرمؤمنین را نروند ولی بین شما بزرگان، اصحاب برجسته ی پیغمبر، مهاجر، انصار، اهل بدر، اهل احد حضور دارد. شما با آنها متفاوت هستید. اگر بنا بر این باشد کسی بخواهد به دین عمل کند، تلاش کند، شما اولی هستید. آنها اهل بدعت هستند، اهل فساد هستند، دشمنان خدا و سنت پیغمبر هستند. دشمن هستند. حالا جلوتر هم که امروز اگر رسیدیم عرض کنم مصادیق این دشمنی را با هم گفتگو می کنیم. بعد فرمود که این پسر نابغه که منظور عمروعاص هست و مادر او که امیر المؤمنین می  خواهند بگویند این بد شدن تو سابقه دارد در اینکه سعادت و شقاوت فرزند به مادرش بستگی زیادی دارد. فرمود این پسر نابغه اگر دیدید که رفت مصر محمد را کشت، برای این بود که رشوه ی سنگین گرفته بود و شرط کرده بود که یک چیزی از معاویه بگیرد بیشتر از آنچه دست خودش هست. چون معاویه شام دستش هست، این مصر. و مصر هم سرزمین بزرگتری بود و هم ثروتمندتر بود. فقط کمی به مرکزیت جهان اسلام دورتر بود. گفت یعنی رشوه ای گرفت، برای آنکه شام را معاویه نگه دارد، بزرگتر از شام را به عمروعاص داد و خالی باد دست اینها در دنیا و آخرت. حضرت نفرین شان کرد که اینها فاسق را نصرت کردند، به اموال مسلمین خیانت کردند. بعد حضرت رو به اینها فرمود اینها شراب خوار هستند. بین اینها شراب خوار حضور دارد. این زمان که حضرت دارد بیان می کند جامعه ی اسلامی هنوز مظاهر فساد را جدی نمی بیند. کم کم فساد می آید. حالا خود حضرت تحلیل می کنند که چه چیزی اصل فساد را می آورد. فرمود که اینها کسانی هستند که حد خوردند یعنی به نوامیس مردم تحدی کردند. اینها اهل دینداری نیستند. کسی که حدود الهی را حفظ نمی کند، حدود مردم را به مراتب حس نخواهد کرد. بعد فرمود که «يُعْرَفُ بِالْفَسَادِ فِي الدِّينِ وَ الْفِعْلِ السَّيِّئ‏» اینها به فساد معروف هستند یعنی نه دیندار هستند، هم اعمال ناشایست دارند انجام می دهند. اینها قرار است بشوند مسئولان. بعد هم گفتند بین علی (س) و اینها ببینیم که حق با کی است. «وَ إِنَّ فِيهِمْ لَمَنْ لَمْ يُسْلِمْ حَتَّى رُضِخَ لَهُ عَلَى الْإِسْلَامِ رَضِيخَةٌ» فرمود اینها تا پول نگرفته اند اسلام زوری هم نیاوردند. پیغمبر هم برای اینکه شر دشمنان را از اسلام کم کند به بعضی از اینها پول داد شدند مؤلفة قلوبهم یا فرمود انتم الطلقا. اینها دلسوز اسلام نیستند و پیغمبر هم برای اینکه جنگ را در شبه جزیره تمام کند در دوره نبوتش، با آقایی از اینها گذشت. اینها با پیغمبر هم معامله کردند. حالا شما می خواهید مثلاً با هم رشوه نگیرند؟ اینها که از جنس شماها نیستند. بعد از این حضرت فرمود که بعضی از اینها هم هستند من بدی های آنها را نگفتم. شأن من نیست که بخواهم بیان کنم. خیلی درد است که بین آن گروه و امیر المؤمنین و دیگران بگویند اختلاف شد که حق با کی است. و بعد فرمود که  «الَّذِينَ ذَكَرْتُ لَوْ وُلُّوْا عَلَيْكُمْ لَأَظْهَرُوا فِيكُمُ الْفَسَادَ وَ الْكِبْرَ وَ الْفُجُورَ وَ التَّسَلُّطَ بِالْجَبْرِيَّةِ وَ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ» اینهایی که اسم بردم اگر بر شما مسلط شوند اینها یک کاری می کنند فساد همه گیر شود. این که شما شنیدید سلطانی یک روزی در زمان حکومت خلیفه ی قبل از امیرالمؤمنین والی کوفه که ولید بن عقبه بود شرابخور بود. مردم کوفه انقلاب کردند او را بیرون کردند. حضرت فرمود اینها اگر مسئولیت بگیرند، پشت بگیرند، آدم های ناشایست چون فاسد هستند برای اینکه راحت شوند فشار را آشکار می کنند، فساد را عادی می کنند، فرهنگ را تغییر می دهند. این که داریم منافق امر به منکر می کند، نهی از معروف می کند برعکس، این نیست که برود سر چهارراه بایستد بگوید لطفاً بفرمایید قتل. فرهنگ را تغییر می دهد، فساد و فسق و فجور و تعدی به نوامیس مردم و خوردن اموال مردم، اینها می شود زرنگی و زبلی و امشب را سرخوش باشیم و یک شب هزار شب نمی شود و خوب کاری کردم و من زرنگ بودم. یعنی فساد و دزدی و تعدی به اموال مردم و حدود الهی می شود زبلی و ارزه دار بودن اینها و اگر کسی دست از اینها بکشد ناتوانی و عقلش نمی رسد و ارزه اش را ندارد. یعنی فرهنگ را تغییر می دهند. حضرت فرمود: و این هم شد منتها دوره ای که سید الشهداء (س) در مدینه بود گزارش جدی نداریم ولی از بعد از شهادت شید الشهداء (س) در دوره ی زید دیگر فسق و فجور و رقاصه های شبانه و هزار جور فسق و فجوری که من شرمم می شود الآن بر زبان بیاورم که چه فجایعی بود، اینها در مدینه انقدر عادی شد که بعدها چند نسل بعد یکی از فقهای تابعین به بقیه ی فقهای مدینه گفت شما بد علمایی هستید که در خانه های شما رونق بزم شبانه بیشتر از بقیه است. گناه در خانه های شما بیش از بقیه است. گناه علنی شد، عمومی شد. به حضرت فرمودند اگر اینها حاکم شوند همه ی شما را فاسد می کنند. برای آنکه بتواند بیت المال را بالا بکشد، شاها را هم خورده دزد می کند صدای شما در نیاید. صدای چه کسی در برابر فساد بلند نمی شود فریاد بزند؟ کسی که سبیل او چرب می شود. کسی که سابقه ی خراب داشته باشد. دو دفعه رشوه گرفته باشد. این نمی تواند مبارزه با فساد کند. مجبور است همراهی کند. حالا که دارد همراهی می کند پس حق السهمش را، حق السکوتش را بگیرد. فرمود اینها شما را آلوده می کنند و من می بینم که جامعه را مفسد و فاسد می کنند. اینها اهل تسلط بالجبریه هستند. اینها زورگو هستند. نگاه نکنید جلو علی بن ابیطالب می ایستید سر من داد می زنید من کاری به شما ندارم. اینها اگر بیایند کاری می کنند آرزو کنید جوان هایتان جان سالم به درببرند و نمی برند. زبان ها از حلقوم بیرون می کشند. به بزرگ و کوچک شما رحم نمی کنند. من اینها را می شناسم. و این آقای شریعتی 5 ماه طول نکشید. یعنی حضرت دارد می بیند. قبلاً هم عرض کردم امیر المؤمنین چرا می فرماید: «لو كشف الغطا ما ازددت يقينا»  پرده ها کنار برود یقین من اضافه می شود. همین ها را دارم می بینم. پرده ای مقابل من نیست. و کدام مؤمن مصداق بارزتر از امیر المؤمنین دارد؟ او بنورالله می بیند. من دارم می بینم. اینها امروز شما فکر نکنید که می گویید علی به ما سختگیر است، اجازه ی تعددی نمی دهد، خیلی به سنت پیغمبر پایبند است. من به شما ظلم نمی کنم. امروز عدل می بینید. آنها یک شعارهایی می دهند ولی وقتی بیایند فساد را همه گیر می کنند. آرزو می کنید از دست آنها یک نفس بکشید. بعد فرمود که برای شما بد است. «فِيكُمُ الْعُلَمَاءُ وَ الْفُقَهَاءُ وَ النُّجَبَاءُ وَ الْحُكَمَاءُ» فقیه، حکیم، نجیب، شریف، عالم بین شماست. «حَمَلَةُ الْكِتَابِ» شما حفاظ قرآن هستید. «الْمُتَهَجِّدُونَ بِالْأَسْحَارِ» شما شب زنده داری می کنید. معلوم است مردم کوفه یک بالقوه توان مهمی داشتند؟ شما سحرخیزید، اهل عبادت شب هستید. «عُمَّارُ الْمَسَاجِدِ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ» شما آبادکنندگان قرآن هستید نه اینکه چراغش را فلان می کنید، نه اینکه گلدسته ی آن چه می شود. انقدر قرآن در این مساجد می خوانید این مساجد آبادانی دارند. «أَ فَلَا تَسْخَطُونَ وَ تَهْتَمُّونَ أَنْ يُنَازِعَكُمُ الْوَلَايَةَ عَلَيْكُمْ سُفَهَاؤُكُمْ» تعجب نمی کنید؟ اصلاً به غیرت تان برنمی خورد که سفیهان... قرآن در مورد منافقین، در مورد کسانی که مال حرام می خورند، فرمود: «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاء» (بقره/ 13) کسی که دنیایش را به آخرتش بفروشد. خداوند در سوره ی بقره اینها را سفیه معرفی می کند. سفیه کسی است که معامله ی سفهی می کند. یعنی این کتابی که 10 هزار تومان است، 100 هزار تومان می خرد. این کتابی که باید 2 هزار تومان بفروشد، 20 هزار تومان می فروشد. حالا بالاتر آن اینکه آخرتش را به یک دنیای بی ارزش دیگران می فروشد. حضرت فرمود اینها سفیه هستند. «وَ الْأَشْرَارُ الْأَرْذَالُ مِنْكُم‏» اینها اشرار هستند، اراذل هستند منتها شما دیگر دنبال این نیستید و من تعجب می کنم شما باید تلاش کنی چون حرکت نمی کرد. مردم کوفه دچار توقفی شده بودند. بعد حضرت اینطوری فرمود: فرمود من اول خودم را به شما معرفی کنم. اینجا خیلی درس بزرگی است. می فرماید که «إِنِّي مِنْ ضَلَالَتِهِمُ الَّتِي هُمْ فِيهَا وَ الْهُدَى الَّذِي نَحْنُ عَلَيْهِ لَعَلَى ثِقَةٍ وَ بَيِّنَةٍ وَ يَقِين‏» من نسبت به گمراهی آنها و مسیر هدایت خودمان مطمئن هستم، بینه شرعی دارم، یقین دارم، صبر دارم. مطمئن هستم مشتاق هستم خدا را زیارت کنم منتها چکار کنم از اینکه شما همراهی نمی کنید و من همه ی غمم از چی هست شما می بینید من گریه می کنم، به صورت خودم می زنم، خبر می آید. فکر کردی چی؟ من می خواهم حکومتم دو روز بیشتر دوام پیدا کند؟ من که در احد بدنم تکه پاره شد بعد تا چشمم را بعد از مدهوش شدن باز کردم در روی پیغمبر نگاه کردم، گریه کردم که یا رسول الله چرا من شهید نشدم؟ پیغمبر بارها به من وعده داد تو هم شهید می شوی. فرمود من منتظر شهادتم هستم. انس من به مرگ از انس طفل به سینه مادر بیشتر است. من اگر می بینید اینطوری شور دارم، هیجان دارم، به صورت خودم می زنم، روی منبر گریه می کنم، مسئله ی من این نیست فقط حکومت من دوام پیدا کند. «وَ لَكِنْ أَسَفاً يَعْتَرِينِي وَ حُزْناً يُخَامِرُنِي» همه ی حزن و غم من فکر کردید چیست که هی من می آیم خطبه می خوانم شما محل نمی گذارید. همه ی غم من این است، «مِنْ أَنْ يَلِيَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا» می بینم سفیهان، نادان ها و فاسق ها می خواهند حاکم شوند. وای به حال ما اگر ما هم حکومت را به دست سفیهان و فجار بدهیم. وای به حال ما اگر حکومت را به دست دروغگویان بدهیم. وای به حال ما اگر فرصت بدهیم به کسانی که وعده می دهند عمل نمی کنند. به کسانی که خودشان نمی دانند باید چکار کنند. به کسانی که خودشان تکلیفشان با خودشان معلوم نیست. به کسانی که حرص می زنند برای اینکه به پول و پله ای یا مقام و منصبی برسند. امیر المؤمنین زمان انتخابات نبوده است ولی فرمود شما با این سکوت تان و عدم یاری کردن حق که امیر المؤمنین بود، یک کاری دارید می کنید که سفهاء و فجار بیایند مسئول شوند. پس شما شریک هستید. ما هم حد اقل به همین اندازه ای که مردم زمان امیرالمؤمنین شریک بودند شریک هستیم. وای به حال ما. خدا نیاورد ان شاءالله که سفیهان، فاسقان، دروغگویان، کسانی که وعده می دهند به وعده ی خودشان می خندند، به مردم می خندند، معلوم نیست چکار می خواهند بکنند در این شرایط. خدایا امیدواریم ان شاءالله به برکت این موالید این ماه، به برکت ولادت حضرت بقیت الله الاعظم خداوند ان شاءالله این انتخابات پیش رو را یک جوری رقم بزند که هم امام زمان از ما راضی شود، هم مردم ما یک نفس راحتی بکشند، خیر و برکت ببینند، دلگرم شوند، از این تلخی ها ان شاءالله قدری کاشته شود، کمی امید به جامعه تزریق شود، امیدوار شویم به اینکه ان شاءالله کمک کنیم به اینکه جامعه امام زمان پسند شود، روی عدالت ببینیم و به همین اندازه ما هم سهم داریم. امام زمان فرزند امیر المؤمنین است. وقتی امیرالمؤمنین اینطور شور دارد برای اینکه آقا نکند سفهاء باز مسئول شوند. حتماً امام زمان (ارواحنا فداه) هم به حال ما که نگاه می کند، این مردمی که در صف می ایستند برای برخی از اقلام اساسی که واقعاً تأسف بار است، خجالت بار است، امیدواریم ان شاءالله با کمک مردم مسئولینی سر کار بیایند که حد اقل این مشکلات کمتر شود. دروغ واضح کمتر گفته شود ان شاءالله. حضرت فرمود که من می بینم اگر سفیه و فاسق مسئولیت بگیرند «فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا» اینها هر جایی بخواهند هر کاری بکنند، سهم اصلی را برای خودشان و کس و کارشان برمی دارند. اینها فسق دارند. اینها که تقوا ندارند. امیر المؤمنین (سلام الله علیه) وقتی سهم مردم را، آن یارانه ای که باید تقسیم می کرد را تقسیم می کرد، در آن خانه ای که اینها را باید تقسیم می کرد خالی که می شد جارو می زد. پس هیچی نماند. این شفافیت. جارو می زد نگویند مثلاً  کف خانه دو تا کیسه ماند. جارو می زد بعد می ایستاد نماز می خواند. چرا؟ اینجا عبادت خدا شد. من به دستور خدا عمل کردم مال مردم را به خود مردم برگرداندم. اینجا دیگر طیب و طاهر است چون در اینجا گناه نشده است، چون اینجا ظلم نشده است. حق کسی را اینجا نخوردیم. یعنی می تواند بانک مرکز خزانه اش بشود مسجد امیرالمؤمنین و سجده گاه امیرالمؤمنین اگر حق مردم را ادا کنیم. یک روز من اینجا خدمت شما بودم عرض کردم. من خیلی نگران بورس هستم. جمعیت زیادی از مردم در آن درگیر هستند و الآن نمی خواهم این ایام شعبانیه ی مردم را تلخ کنم ولی تلخ کامی آن مردمی که به عده ای از مسئولان اعتماد کردند و الآن زمین خوردند کام ما را تلخ می کند. آنجا نمی شود در سازمان بورس نماز خواند ولی امیرالمؤمنین در بیت المال می ایستد نماز می خواند چون اینجا خدا را عبادت کرده است. یا امیرالمؤمنین برو در مسجد، در محراب. هیچ کجایی ثواب نماز در مسجد را ندارد. اینجا مسجد است چون اینجا مال مردم را به مردم برگرداندم. چون به کسی ظلم نکردم، حق کسی را حبس نکردم. حضرت فرمود: اگر سفیهان مسئولیت بگیرند، اموال مردم را، بیت المال را بین خودشان، فک و فامیل شان نگه می دارند. دُوَلًا یعنی جمع می کنند دور خودشان بین خودشان می گردانند. هر چه سهم به درد بخور، هر چه مال به در بخور، هر چه فرصت مهم، هر چه فرصت اقتصادی مهم است می شود مال یک عده. اگر سفیهان. سفیهان یعنی دین به دنیافروشان. نه اینکه باهوش نیستند، هوش شان را در راه گناه استفاده می کنند. «وَ عِبَادَ اللَّهِ خَوَلًا» مردم را برده ی خودشان می دانند. خاک پای مردم و نوکر مردم نیستند بلکه خودشان را صاحب مردم می دانند، مالک مردم می دانند. حضرت به مردم زمان شان می فرمود: بترسید از اینکه سفیهان مسئولیت بگیرند. «وَ الصَّالِحِينَ حَرْباً» با صالحان می جنگنند. وقتی بعد از امیر المؤمنین معاویه سرکار آمد و با حجر بن عدی جنگید، با امام حسن جنگید، با امیرالمؤمنین جنگید. «وَ الصَّالِحِينَ حَرْباً» خوبان در آن جامعه مبغوض می شوند. «وَ الْفَاسِقِينَ حِزْباً» هر چه فاسق و فاجر و دزد است جزء هم تیمی ها و هم حزبی ها می شود. حضرت هر هفته این را تکرار می کند. بترسید از اینکه این اتفاق بیفتد. «وَ ايْمُ اللَّهِ» به خدا سوگند، «لَوْ لَا ذَلِكَ» اگر این نبود. یعنی؟ اگر اینها استکبار نمی ورزیدند، اگر مال مردم را نمی خوردند، اگر مردم را برده نمی کردند، اگر با صالحین نمی جنگیدند، اگر به پس فطرتان پشت نمی دادند، «لَوْ لَا ذَلِكَ مَا أَكْثَرْتُ تَأْنِيبَكُمْ» اینقدر من اینجا سخنرانی نمی کردم با شما دعوا کنم، شما را تنبیه کنم، به شما تذکر بدهم. «تَأْلِيبَكُمْ وَ تَحْرِيضَكُمْ وَ لَتَرَكْتُكُمْ» شما را ترک می کردم. با شما کاری نداشتم. اصلاً فوقش اینها حکومت را از دست من در می آوردند. خب درمی آوردند می رفتم زندگی ام را می کردم. حکومت برای امیرالمؤمنین جزء دردسر نبود. فرمود اگر من اینطوری جز و وز می کنم، با عرض معذرت از محضر امیر المؤمنین، اگر من اینطوری انگار آتش گرفتم، چون دارم می بینم پوست بچه های شما را می کنند. نگران شما هستم. خب حضرت پدر امت است. فرمود که رهایتان می کردم. «فَوَ اللَّهِ إِنِّي لَعَلَى‏ الْحَقِّ» به خدا من بر حق هستم. من شک ندارم. «وَ إِنِّي لِلشَّهَادَةِ لَمُحِبٌّ» من عاشق شهادت هستم. فکر نکنید من برای دوام حکومتم دارم اینجا شما را تحریم می کنم، شما را تشویق می کنم.  حضرت آیه ی قرآن خواند «انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ» بلند شوید در راه خدا جهاد کنید، تحرک کنید، وظیفه ی خودتان را بشناسید. بالاخره این فرصتی است که می تواند یک صالح به مسئولیت برسد یا بر مسئولیتش دوام پیدا کند. رأس صالحین امیرالمؤمنین است. یا کسی که اینطور نیست. معاویه بیاید، عمر و عاص بیاید. الآن فرصت دارید که حکومت را از دست ندهید. ما هم همینطور. ما هم فرصت داریم، وضع ما ان شاءالله قدری بهتر شود یا خدای نکرده قدری بنشینیم بی خیال باشیم.
شریعتی: این دردهای امیرالمؤمنین بیشتر بعد از ماجرای حکمیت و صفین و بعد هم نهروان که اوج گرفت فهمید اینها...
حجت الاسلام کاشانی: شهادت محمد در مصر اتفاق افتاد، حضرت می داند که اگر مردم برای رویایی و نبرد با معاویه آماده نشوند، آن حمله های اراذل و اوباش یعنی هنگ اراذل و اوباش که حالا جلوتر عرض می کنم که عین جنگ هیبریدی امروز معاویه یک جنگ ترکیبی تمام عیار علیه حضرت نزد می بیند. حضرت به عنوان یک فرمانده نظامی همه چیز را متوجه می شود. حضرت می بیند اینها نشسته اند، خسته شده اند. چقدر بجنگیم؟ حضرت می گوید نشستن شما اوضاع را بدتر می کند. برای اصلاح جامعه قهر نکنید. ما گاهی بعضی از مشکلات را که می بینیم می گوییم دیگر ما کاری نداریم. قهر می کنیم برای اصلاح جامعه. من سهم خودم را انجام نمی دهم. مگر من چقدر می توانم کاری بکنم برای اینکه یک آدم حسابی سرکار بیاید؟ قهر می کنم. خب قهر می کنی چه می شود؟ فرصت به کی می رسد؟ فرصت به کسی می رسد که دوست دارد اتفاقاً بیشتر مردم جامعه را رها کنند. معاویه دقیقاً کاری می کند که مردم بروند به سمت عزلت نشینی و به من چه گفتن. بعد حضرت فرمود که آن کسی که مجاهد است، چشمم باز است، خوابش نمی رود.  «وَ مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ» بدانید اگر شما بگویید به ما چه ولش کن، می خوابیم، می نشینیم، قهر کردیم. دشمن شما نمی خوابد. دارد شما را رصد می کند. «وَ مَنْ ضَعُفَ» کسی هم که سستی بورزد دشمنش شدتش را بیشتر می کند. و حضرت دعا کرد: «اللَّهُمَّ اجْمَعْنَا وَ إِيَّاهُمْ عَلَى الْهُدَى» خدایا بین ما این مردم قلب ها را با هم جمع کن. بر هدایت  «زَهِّدْنَا وَ إِيَّاهُمْ فِي الدُّنْيَا» به ما زهد عطا کن که ما فساد نکنیم، ما دنبال دنیا نرویم. «وَ اجْعَلِ الْآخِرَةَ خَيْراً لَنَا وَ لَهُمْ» خدایا خیر دنیا و آخرت را به ما عطا کن. این نامه تمام شد. نامه تمام شد مردم همراهی نکردند. مردم که همراهی نکردند معاویه لشکر اراذل و اوباشش را فرستاد به نقاط مختلف حکومت امیرالمؤمنین حمله کردند. تقریباً همه ی منابع این را نوشته اند. تمام این پیشگویی هایی که الان از طرف امیرالمؤمنین خواندیم، پیش گویی ای که عین واقع را داشت بیان می کرد، همه محقق شد و پوست سر مردم کنده شد. یک اتفاقی افتاد که از ابوذر نقل شده که خدایا من روز عورت، عورت معنایش این است که روزی که مفتضح می شویم. روزی که پرده ها می افتد و ما خجل می شویم. من آن روز نباشم. گفتند آن روز چه روزی است؟ گفت از پیغمبر شنیده ام روزی است که نوامیس مسلمان را به عنوان برده، بدون حجاب مناسب برای فروش سر بازار می برند و این در اواخر عمر شریف امیر المؤمنین این اتفاق افتاد. و حضرت هر چه راجع به آن حاکمان گفته بود، همه دیدند. یک مسئله ای داریم در جنگ های امروزی، من فرصتی که دیشب داشتم هفت هشت تا مقاله در این زمینه نگاه کردم. امروز یکی از جنگ های اصلی ای که هست، جنگی که خود ما با آن طرف هستیم به آن جنگ هیبریدی یا جنگ ترکیبی می گویند. من فقط یک مختصر توضیح می دهم چون آن بحثش را کارشناسش باید بگوید و اتفاقاً این مقالات را که می خواندم خیلی جالب بود که خیلی از اینها را نظامی ها نوشته بودند ولی می گفتند این قدیم هم بوده است. حالا الآن ما هم درگیر جنگ هیبریدی هستیم. جنگ هیبریدی یعنی چه؟ یعنی یک وقتی است شما جنگ می کنید، دو طرف با هم می جنگند برای اینکه همدیگر را بکشند، برای اینکه پیروز شوند. یک وقتی اینطوری نیست. برای اینکه یک حکومت را سرنگون کنند، روی نقاط حساس آن حکومت دست می گذارند. اقتصادش را نابود می کنند. گاهی از بیرون و گاهی نفوذی از درون. به فرهنگش حمله می کنند. ناهنجاری های حیرت انگیز. خط شکنی، تابوشکنی های عجیب و غریب. امنیتش را به هم می زنند. تفرقه ایجاد کنند. جاهای مهم آن را منفجر کنند، چند تا آدم ترور کنند. کار به یک جایی می رسد مردم به این نتیجه می رسند که نه، این حکومت دیگر نمی تواند ادامه پیدا کند. فاصله بین مردم و حکومت که اتفاق بیفتد زمینه ی سرنگونی فراهم می شود. این مختصر حرف های زیادی است که هر کس خواست این را در مقالات هم اینترنتی و هم فصل نامه های علمی پژوهشی می تواند نگاه کند. جنگ ترکیبی یا هیبریدی. همین کار را معاویه با امیرالمؤمنین کرده است. وقتی دید مردم نیامدند، عده ای را خریده است. اشعث، دلیر، افرادی از حکومت حضرت. بعد ها در حکومت امام حسن، عبید الله بن عباس خرید. اصلاً اگر یادتان باشد قبلاً عرض کردیم. رقه شهری بود که در واقع پناهندگان به منطقه ی شام می رفتند آنجا، به امیرالمؤمنین فحاشی می کردند، این یک جورهایی کارت سبز ورود بود. باید اثبات می کردند دشمن امیرالمؤمنین هستند و به خاطر دشمنی با امیر المؤمنین آواره شدند، شبیه پناهندگی. یعنی عده ای را با خریدن، عده ای را با رشوه دادن، عده ای را با پول دادن، نامه هایی که می خواندیم به طلعه، به زبیر، به افراد مختلف، به عبد الله بن عمر. تو مهمی، تو رئیسی، تو لیاقت خلافت داری. برای اینکه دیگران را تحریک کند من شایسته هستم، اینها حق من را خورده اند. کنار اینها فشار نظامی. اگر می توانستند محاصره ی اقتصادی، فشار نظامی، احساس نا امنی، غارت های وحشیانه. هم اموال مردم را بخورند و هم به شدیدترین وجه ممکن خونریزی کردن، وحشی گری کردن. دقیقاً داعش چه کار می کرد؟ کمی وحشی گری که می کرد، شهر بعد که می خواست حمله کند، همه در می رفتند. این است که گزارش های فراوان نشان می دهد که وقتی غارتگران سپاه معاویه حمله می کردند، وحشی گری می کردند، همه فرار می کردند. نظامیان محدود هر شهر که فرار کنند، زن و بچه ی آن شهر لت و پار می شود و بعد احساس می کنند انگار حکومت کار دیگری نمی تواند برای ما بکند. هی وابستگی و ارتباط قلبی، پیوند مردم و حاکم آسیب می بیند. آماده می شوند برای اینکه اصلاً بگوییم او را نمی خواهیم. یک جنگ تمام عیار برای اینکه بعداً شما در دوره ی امام حسن شنیده اید که من گفتم دنیا دنیا البغی است. البغی یعنی خسته شدیم. این یک جنگ تمام ترکیبی است.
شریعتی: البته خیلی هم کار نکرده بودند. خسته شدیم خسته شدیم می گفتند ولی نشسته بودند.
حجت الاسلام کاشانی: بله منتها چون هی لت و پار شدن، غارت کردند، اخبار دائم شکست شنیدن، هی بدتر می شود. یک دانش آموز یک روز درس نخواند فردا می تواند جبران کند ولی وقتی یک مدت چپ و راست این زنگ این معلم با او برخورد می کند، زنگ بعد معلم دیگر، زنگ بعد معلم دیگر، فردا این، فردا آن، کلاً یک حالت سرشدگی، بی خیالی، رهایی و این زمینه ی سقوط است، زمینه ی شکست است. ناامیدی است. دیگر نمی شود کاری کرد، دیگر نمی توانیم روی پای خود بایستیم. دیگر باید برویم بردگی کنیم و این اتفاق افتاد. شیخ طوسی می فرماید که معاویه یکی از سردارانش را از اراذل و اوباش به انبار فرستاد برای غارت با شش هزار نفر. ریختند آنجا را به خاک و خون کشیدند. مسلمین را کشتند و نوامیس آنها را به بازار بردند. چقدر پیغمبر راجع به امیرالمؤمنین توصیه کرده بودند. مردم را برای اینکه رها کنند، نکشند. جلوی مادر بچه را سر نبرند، می گفتند به علی توهین کن، فحش بده، اعلام برائت کن. بیچاره ها مجبور بودند. قبلش باید یک کاری می کردند. بعد مردم شهرهای غیرنظام هم امنیتشان با نظامی ها است. مردم که همه رزمنده نیستند. امیرالمؤمنین هر چه مردم را می فرمود که بروید اینها را بترسانید، اینها نمی رفتند. بله، اگر مثلاً فرض بفرمایید در یک شهرک کوچکی در یکی از استان های دور از پایتخت امروز یک اتفاقی بیفتد که فرمانده کل سپاه و ارتش نباید برود. باید مردم نظامی آن منطقه بروند چون اگر برود آنجا اینجا آسیب می خورد. دیگر برای هر کار کوچکی که فرمانده ها نباید برود. کار به جایی رسید که حضرت فرمود خودم می روم. یک عده رفتند گفتند ما می رویم منتها دیگر دیر می شد. وقتی می رفتند که بخواهند جلوگیری کنند این بد بود برای اینکه امیرالمؤمنین برای یک غارت دو هزار، چهار هزار نفر خودش بخواهد حرکت کند و یاران اصلی اش. یاران اصلی او برای کارهای اصلی هستند. اینها هجوم هایی نبود که لشکر آنچنانی لازم داشته باشد ولی روحیه از دست رفته بود. حضرت بلند شد سخنرانی کرد که آقا پیغمبر اینطوری بود، یارانش اینطوری بودند، در این سختی ها خدمت کردند، جهاد کردند. یک نفر بلند شد گفت تو که مثل پیغمبر نیستی هی حرف از پیغمبر می زنی. ما هم که مثل اصحاب پیغمبر نیستیم. خسته شدیم. ول مان کن. خب کسی که فکر می کند خسته شده، دنیا جای ولمان کن نیست. تا وقتی در دنیا هستیم مبارزه برای بهتر شدن، حواس جمع بودن برای عدم نفوذ بدی ها دائمی است. تا اینجا هستیم همین است. گفت انقدر به ما تکالیف نده هی برو بجنگ، برو بجنگ. نمی خواهیم بجنگیم.
شریعتی: اینها دارند فکر می کنند به مردمی که به علی بگویند دست از سر ما بردار.
حجت الاسلام کاشانی: پناه بر خدا. حضرت فرمود که من که نگفتم من مثل پیغمبرم. گرچه امیرالمؤمنین نفس پیغمبر است ولی شما از دین چه یاد گرفتید؟ اصلاً دین را رها کنید دنیایتان. نمی خواهید اصلاح شود؟ نمی بینید خطر دارد؟ حس نمی کنید ممکن است به شهر شما حمله شود؟ یک نفر به حضرت طعنه زد. گفت ای کاش خوارج را نکشته بود. آنها سلحشور بودند. آن یکی گفت که آقا مالک. مالک اگر بود هیچ اتفاقی نمی افتاد. حضرت فرمود که یعنی من از مالک کمتر هستم؟ ببینید گاهی اوقات ما یک خاطراتی تعریف می کنیم برای اینکه وظایف خودمان را انجام ندهیم. مالک اگر بود می رفت مردم را تشویق می کرد به جنگ می رفتند. حضرت فرمود: مگر من کوچک تر  از مالک هستم؟ تو الآن نمی خواهی بجنگی، تو نمی خوهی وظیفه ات را انجام بدهی هی می گویی آنها که مردند کاش بودند. تو چه کاره ای؟ مالک بود باید کی ها را می برد؟ یک نفره می رفت می جنگید؟ اینها نشان می دهد که اینها شروع به بهانه تراشی کرده بودند. حجر و چند نفر دیگر گفتند با امیرالمؤمنین بمیریم ناراحتی شما را نبینیم. امر کن ما می رویم. اینها فرماندهان اصلی حضرت هستند. وقتی حضرت دید نمی آیند فرمود شما بروید و خلاصه گفتند حضرت فرمود بیایید به من یک مشورتی بدهید. این فرمانده ها آمدند فرمود به نظرتان چکار کنیم؟ گفتند که معقل بن قیس. معقل بن قیس هم ناصح است و هم شجاع است. معقل را فرستادند خلاصه حمله کرد و این غارتگران به انبار را کشت و عقب نشاند. ولی دشمن تازه فهمیده است عجب مسیر خوبی است. اینها سکوت می کنندو گروه دیگری آمدند. تیر خلاص به حکومت حضرت آنجایی هست که آدم ها حق را زیر پایشان می گذارند برای اینکه به فامیل ها، دوستان، هم قبیله ای ها، هم حزبی ها فرجه بدهند. حمله شد توسط عبد الله بن مسعده فزاری با هزار و هفتصد نفر به تیماء، آنجا مسیب بن نجبه فزاری بود، مسئول بود. غارتگران حمله کردند، مسیب هم آنجا بود از طرف امیرالمؤمنین. کارگزار. نیروها را برداشت با آنها رفتند. فرمانده ها با هم می جنگند، ضربات الکی می زد که فرصت فرار ایجاد کند. می گفت بروید، بروید. حکومتی که بعضی از مسئولین آن اینطوری دین به دنیا بفروشند به نیروی رزمنده ی رذل سپاه دشمن فرجه بدهند، فرصت بدهند، واضح است که چه اتفافی می افتد. هی احساس خطر و از هم گسیختگی بیشتر می شود. تا رسید به یک فاجعه ای که من مختصر می گویم هر وقت فرصت تمام شد ادامه ی آن را برای جلسه ی بعد بگوییم که اینجا ای کاش ما عرضه داشتیم این را فیلم می ساختیم. به دنیا نشان می دادیم که مظلوم مقتدر کیست. آقا در این عالم کیست. آیا در افسانه ها اینطور جوانمردی هست یا نه؟ بُسر را معاویه به سمت مدینه فرستاد. بُسر هم یک آدم بسیار وحشی است. قتل عام عجیبی کرد بعد هم به بُسر گفته بود یک جوری به مدینه حمله کن که مردم خیال کنند می خواهی همه ی آنها را بکشی. هیچ کس زنده نماند. اینها ریختند و زد و قتل و غارت و خلاصه مردم را جمع کرد گفت باید همه با معاویه بیعت کنید. حالا مردم شهر مدینه در بیعت با امیرالمؤمنین مردم بیچاره ها زن و بچه ها از ترس آمدند بیعت آوردند. بیعت شما را قبول نمی کنم. جابر بن عبد الله انصاری که یار برجسته است کجاست؟ او باید بیاید بیعت کند. جابر یک جوری خودش را مخفیانه به امه سلمه رساند و گفت من چه کنم؟ حضرت ام سلمه فرمود باید بیعت اضطراری کرد. مردم را می کشد. همه ی مردم را گردن می زند. حالا بالاخره باید این را ساکت کرد. جابر مجبور شد بیعت کند. در مدینه بیعت اکراهی. خانه های فراوانی را خراب کرد رفت سمت مکه. به سمت مکه که رسید ابوموسی اشعری آنجا بود. خیال کرد الآن این هم می کشد. گفت نه، شما از اصحاب پیغمبر هستید. مگر جابر نبود؟ چرا ابوموسی باید محترم باشد؟ وقتی سفهاء، رذل ها، فساق سرکار بیایند ابوموسی اشعری محترم، جابربن عبد الله انصاری نامحترم. امیرا لمؤمنین غیر محترم. بعد از مکه سمت یمن رفت. فرار می کرد. مدینه رفت ابو ایوب انصاری فرار کرد که حاکم بود. مکه، مسئولین مکه و دیگران، یمن که رفت برادر عبد الله بن عباس عبیدالله قرار کرد. از بین اموال او که یک گوشه بود دو تا بچه اش را پیدا کرد جلوی مادرشان و جلوی بقیه خودش این دو بچه ی ده دوازده ساله را سر برید. انقدر وحشی بود. اصلاً  یک کاری کرده بود در خونریزی همه حیرت زده شده بودند. عین یک کسی که جنون دارد و تشنگی او جزء با سر بریدن آتش درونش خاموش نمی شود، سیراب نمی شود، با خون باید سیراب شود، مثل یک مجنونی که می کشت و می خندید و نعره می زد، حضرت همه ی اینها را پیشگویی کرده بود، اتفاق افتاد. اینجا حضرت به جاریة بن قدامه که از برجستگان اصحاب است فرمود: برو سراغش. جاریه سراغ او رفت و در مسیر بعضی از آنها را کشت و آنها فرار کردند. جاریه رسید به یمن و آن طرف ها و تا شام دنبال آنها رفت. اینجا امیرالمؤمنین می خواهید به آنها توصیه کند، توضیح بدهد. فرمود که فقط با کسانی که با تو در جنگ هستند باید بجنگی. فقط کسانی که آدم کشته اند را باید بکشی. تو حق ترساندن مردم را نداری، تو حق ظلم نداری. همان ها اگر زخمی شدند، دست به آنها نزن. تو حق نداری به اموال مردم دست بزنی. اگر به یک منطقه ای رسیدی نیاز به آب داشتی، حق نداری بروی سراغ آب مردم، نهر مردم. اینها سهم دارد مشخص است برای کشاورزی هایشان. زائد بر مصرفشان و حق باید مصرف کنی. حق نداری از خوراکی هایشان استفاده کنی. حالا هر کسی بگوید آقا جاریة بن قدامه را برای امنیت مردم فرستاده اند برود جلوی غارات را بگیرد. حالا این سپاه دارد، سپاه هزینه دارد، خرج دارد، تو حق ظلم نداری. تو نیروی علی بن ابی طالب هستی. دو جمله از آن را عرض کنم که باقی آن برای جلسه ی بعد. فرمود: تو نمی روی. تو جاریه از طرف علی هستی نه بُسر از طرف معاویه. کشته ظلم کرده. می خواهی به منطقه ای که دست معاویه است بروی، می خواهی بروی در منطقه شام هر روستایی دیدی بگویی خب اینها زیر نظر معاویه هستند. آنها یمن را زدند، ما هم اینجا. آنها نوامیس را چکار کردند. می جنگی فقط با کسانی که جنگیده اند. حق نداری به زخمی ها کاری داشته باشی. حق نداری در روستای شامیان اموال آنها را بگیری. یک مرکب اضافی حق نداری برداری. اگر پیاده اید، خب جنگ نمی شود گروه زرهی نباشد. حق نداری دست به اموال مردم بزنی. آبشان همینطور. حق ندارید بخورید مگر اینکه اجازه بدهند از این آب بخورید. بگویید آقا ما... نروی آنجا چون عصبانی هستی ظلم کردن بگویی اینجا زیر نظر معاویه است به مسلمان فحش بدهی. به نامسلمانی که در پناه دولت اسلامی هم هست حق نداری آنجا حرف بزنی. و بعد فرمود: در جنگ اگر خون میریزی باید بینه بر حق داشته باشی. فکر نکن او ظلم کرده تو هم دیگر برو قتل و غارت کن. اگر نکشتی نه مثل مسیب بن نجبه که خیانت کرد. نکشتی باید بدانی چرا نکشتی. آدم های عادی را نمی شود کشت. کشتی باید بینه داشته باشی. نگو جنگ است ببخشید شیر تو شیر شد. از این کارها نداری. اگر کسی گفت ما اشتباه کردیم بپذیر و بعد لحظه به لحظه به من خبر بده. در طول این مسیر صداقت داشته باش. این لشکر را ببینید و آن لشکر را. و البته لزوماً همیشه لشکر حق پیروز نیست اگر مردم همراهی نکنند.
شریعتی: خیلی ممنون. سپاسگزارم.
 صفحه 111 قرآن کریم.

حجت الاسلام کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم. مدت زیادی است که همه ی ما برای حرم های مطهر، عتبات عالیات دل هایمان تنگ شده است. فرصت نمی شود، توفیق نمی شود و یک روزی وقتی حضرت صادق (س) محضر او رسیده بودند و حضرت از عظمت زیارت که عجیب بود و حیرت انگیز بیان کردند، راوی خدا او را خیر بدهد. گفت ما که دور هستیم چکار کنیم؟ حضرت فرمود که از دور هم می توانید او را زیارت کنید و البته حضرت فرمود که سعی کنید در خانه تان یا در پشت بام تان برای او قطره ی اشکی بریزید. ما هم گرچه دور هستیم به سید الشهداء عرض می کنیم که به یاد تو سخن می گوییم و امیدواریم ان شاءالله که دست ما را بگیرد و امروز توفیق همگی از راه دور سلامی به محضر ارباب دل ها و سرور و سالار شهیدان داشته باشیم.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.