بسم الله الرحمن الرحیم. ما سال گذشته در مرداد ماه یک بار حضرت موسی بن جعفر (س) عرض ادب کردیم و یک تحلیل مختصر اما تقریباً جامعی از حضرت ارائه کردیم. خیلی سخت بود که برای امروز اگر یک گوشه ای از بحث را من می خواستم تقدیم عزیزان کنم بحث های عظیم تر و دقیق تر چند جلسه لازم دارد که ابعاد مسئله کامل روشن شود و تک جلسه هم سخت بود. حالا من احتضار می کنم امیدوارم این دست و پای ناقابلی که ما زدیم وقت عزیزان را کم تلف کرده باشیم. شرایط دوره موسی بن جعفر (س) بسیار شرایط سخت و پیچیده ای است. به تعبیر رهبر معظم انقلاب که به نظر من حرف خیلی خوبی است فرمودند شاید بعد از حضرت سجاد سخت ترین دوران باشد. از لحاظ خفقان، شدت کار، سختی کار و چهار لایه که من همیشه تأدباً می گویم سه لایه تقیه شدید یکی از آنها را جدا می کنم. امام در شرایط خیلی سخت و پیچیده ای به سر می برد. حاکمیت بسیار سخت گیر که راجع به آن سخن خواهیم گفت. مسلمانان غیر شیعه ای که خیلی از حرف ها را اسلام می دانند لذا سعی می کنند با امام درگیری پیدا کنند. شیعیانی که تحمل نگهداری رازها را ندارند و گاهی ممکن است لو دهند. تحمل نداشته باشند، تاب مقاومت نداشته باشند، توان همراهی و بسیج کردن نداشته باشند. نتوانند تحمل کنند که با دوستان و شیعیان دیگر برای کمک به امام مواسات کنند و لایه چهار نزدیکان درجه یک امام هستند که آخر سر هم در شهادت امام برخی از اینها دسیسه می کنند. بعضی از برادرزاده های حضرت در مورد عموی خود پیش هارون خیانت می کنند. برادر امام به حضرت خیانت می کند. خیلی شرایط پیچیده ای است. خیلی غربت حیرت انگیزی است. اساساً ائمه ما اگر فقط در این دنیا آمده بودند این قدر جرعه جرعه غم نوشیده بودند و این بار سنگین بلایا و ابتلائات را به جان خریده بودند باز ما می دیدیم در برابر حضرت حق خاضع هستند و عبد محض. در عبادت شوق دارند. در کمک به مردمی که بی مرام و بی معرفت هستند عین مردمی که خیلی بامعرفت هستند رفتار می کنند. امام مظهر رحمان و رحیمیت حضرت حق است. خداوند به نمرود و فرعون هم روزی می دهد و آفتاب بر آنها هم می تابد. موسی بن جعفر (س) آینه تمام نمای جلوات الهی است برای همین مهربانی حضرت عجیب است. در دوره ای امام کاظم به امامت رسیدند که من چند مقدمه مختصر باید عرض کنم که این مقدمه ها می تواند چندین جلسه ادامه پیدا کند از بس که نکته دارد. حضرت وقتی به امامت رسیدند این قدر اوضاع پیچیده و سخت بود. این قدر تقیه سنگین بود، خبر به کسی نمی رسید. شیعیان درجه یک جزء تک دانه های استثنایی نمی دانستند بعد از امام صادق (ع) امام کیست. یک پسر بزرگ امام صادق که جناب اسماعیل بود که در چهارده سالگی امام کاظم از دنیا رفت و امام کاظم (س) سال 128 به دنیا آمده بودند سال 148 حدود 20 ساله به امامت رسیدند. یک برادر بزرگ دیگری داشتند که اینها برای ما درس است. خداوند پسر نوح را قرار داد که یک جهت آن این که پسر پیغمبر خدا باشی و در بیت الوحی هم زندگی کنی این اختیار را داری که هدایت را نپذیری، این دنیا دار اختیار است و آسیه باشی و همسر فرعون ممکن است در قیامت همسری با انبیاء داشته باشی و می توانی خدا را عبادت کنی و «انک بیت فی الجنه» از خدا طلب کنی. اینها برای ما است که بدانیم روزگار به کسی ضمانت نامه نداده است. در زمان امام صادق (ع) به بعد اوضاع بعضی از فرزندان با طمع به مقام امامت جوری می شد که امام اصلی را به زحمت می انداخت. گزارش هایی از شیخ صدوق رسیده است که خیلی عجیب است مثلاً نوشته اند که از امام صادق (ع) در مورد این عبدالله که ادعای امام کرده است و جامعه شیعه را دچار خسران بزرگی کرده است. اوایل امامت امام کاظم رسیده است که حضرت فرمود «إِنَّهُ لَيْسَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا أَنْتُمْ عَلَيْه» این عبدالله به اندازه شما شیعیان اصلی هم چیزی نمی داند. ببینید امام چه قدر تقیه می کند چون می داند او اخبار را ممکن است لو دهد. با دیگران هم پیمان شود، خیانت کند. بعد فرمود من از او اعلام برائت می کنم در زمان حیات خود به شیعیان، نه در حضور او. یک وقتی داشت با اصحاب خود صحبت می کرد این عبدالله پسر امام صادق وارد شد حضرت سکوت کرد، وقتی رفت حضرت دوباره شروع به صحبت کرد. تعجب کردند، حضرت فرمود که او از مرجعه است. بعضی ها فکر کردند حتی یعنی او در ماجرای امیرالمؤمنین و عثمان توقف کرده است که حق با کیست. از همین یک نقل که این نقل ها زیاد هستند معلوم می شود چه لایه بندی امام باید در بیان حقایق کند. ببینید امام صادق (س) چه زجری کشیده است. چه قدر ملاحظات. فرزند درون خانه را باید ملاحظه کند چون هم ممکن است ادعای امامت کند، هم با دیگران ... یک پسر موسی بن جعفر (س) شفیع انبیاء، یک پسر هم این طوری. حضرت خلاصه از او هم تقیه کند نگران باشد. مردمی که با حضرت صادق در ارتباط بودند مخصوصاً سال های پایانی که شدت کار منصور دوانیقی بیشتر شده بود، عمده شیعیان در کوفه هستند و امام در مدینه است، مصداق امام بعدی را حضرت به بعضی از افراد ویژه فرمودند. آن روایت دوازده امام را هم قبلاً توضیح دادیم این دست خاصان خاصانی از شیعیان بود که این افراد خاص نسل به نسل محدودی می گفتند تا در دوره غیبت صغری این روایات را که آوردند دیدند که از تواتر هم گذشت. خیلی زیاد بود. باز ممکن است این سوال در ذهن عزیزان ما مطرح بشود که پس آن خطبه رسول خدا در غدیر چه که اسامی ائمه هست؟ خطبه معتبر غدیر اسامی ائمه در آن به صورت علنی نیست. یک خفقان شدید. این خفقان شدید را من بخواهم توضیح بدهم یک نقلی که عزیزان ما شاید زیاد شنیده باشند ولی خیلی جای تبیین دارد را می خواهم محور قرار بدهم تا ببینیم در چه شرایطی امام کاظم امام شد، برادر او ادعای امامت کرد. عبدالله ادعای امامت کرد حضرت فرمود صبر کنید به زودی می میرد و چهل روز یا هفتاد روز بعد از دنیا رفت. بزرگانی از شیعیان آمدند در مدینه و می گشتند نمی دانستند امام کیست. این شرایط را داشته باشید من از یک زاویه دیگر این شدت تقیه را عرض کنم. در دوره آن روزگار اگر کسی لو می رفت که امیرالمؤمنین را از خلفای پیش از خود بیشتر قبول دارد همین بدون جسارت، بدون توهین، بدون اتهام، حتی از خلفای پیش از خود بیشتر امیرالمؤمنین را دوست دارد. یا محبت او به امیرالمؤمنین بیشتر از آنها است، یا امیرالمؤمنین را برتر از آنها می داند. این آدم از نظر اعتبار اجتماعی ساقط می شد اگر لو می رفت. لذا کسانی که این اعتقاد را داشتند مجبور بودند چیز دیگری بروز بدهند. این اعتقاد شیعه نیست، بسیاری از اهل سنت هم همین اعتقاد را دارند. یک مسئله ساده ای بود ولی فشار روی سر اینها طوری بود که جرأت نمی کردند عقاید خود را بیان کنند. این کمترین آن است. حالا مسئله عصمت را بخواهند مطرح کنند. این دیگر از غلو هم می گذشت. علم امام را می خواستند مطرح کنند. به همین که کسی خلفای قبل از امیرالمؤمنین را معتبر نمی دانست همین قدر بدون هیچ جسارتی او را رافضه خبیث و خارج از دین و امثال اینها تلقی می کرد. شما ببینید چه جسارت زشتی کردند. اگر یک روای یک فضلیت نقل می کرد درباره امیرالمؤمنین که مثلاً امیرالمؤمنین علم امت است. همین کفایت می کرد برای این که این روای ساقط شود، به او کذاب، دروغگو، جاعل حدیث و امثال اینها بگویند. اعتبار یک عالم دینی و یک محدث و یک کسی که حرف دین می زند به صداقت است. اگر قرار باشد دروغگو باشد که تمام است. یعنی احتیاط می کردند حرف بزنند. ابن قتیبه که حدود 50 ـ 60 سال، 70 سال بعد از این واقعه که ما داریم الان راجع به آن صحبت می کنیم وقتی راجع به آن می نویسد ابن قتیبه هم یک شخصیت برجسته غیر شیعه است می گوید «تعاما کثیرا من المحدثین یحدثوا بفضائل علی بن ابی طالب» محدثان اباء می کنند، دریغ می کنند که فضائل علی را بیان کنند. چون نابود می شوند. برای آنها نمی صرفد. شما هنر راویان و علمای بزرگ شیعه را ببینید که بعضی از آنها در این فشار و خفقان اعتبار علمی آنها از دست نرفته است. پس چه قدر تقیه کردند؟ اصلاً قابل فهم نیست. یعنی قاعدتاً وقتی یک راوی یک فضیلت می گفت نابود می شد. مثلاً أبان بن تغلب که فقیه برجسته اهل البیت است. محمد بن مسلم که بزرگترین علمای تاریخ تشیع است، اینها دیگر باید خیلی ساقط می شدند. پس اگر اینها معتبر هستند باید خیلی تقیه چند لایه جدی کرده باشند. این نشان می دهد که به این راحتی مطالب را به دیگران انتقال نمی توانستند بدهند. نمونه أبان بن تغلب مورد تأیید است. محمد بن مسلم، ایشان کسی است که مرحوم میرداماد می فرماید که ذهبی این جوری گفته است که در کتاب صحیح مسلم از او روایت نقل شده است پس اعتبار دارد. حداقل خیلی او را ساقط نکردند. ساقط کردن برای دروغ گفتن نبود، برای این بود که اگر معلوم می-شد که او قائل به عصمت امام است اصلاً از او روایت قبول نمی کردند. اگر معلوم می شد قائل به علم امام است از او روایت قبول نمی کردند. اگر معلوم می شد که امیرالمؤمنین را افضل و اعلم می داند از او روایت قبول نمی کردند. پس خیلی محدود باید حرف می زده است. در جامعه کوفه که این همه آدم بوده است این می رفته است، می آمده است، در بازار حرکت می کرده است فکر او نباید معلوم می شده است. با این حال این نقل را ببینید که در کتاب کشی ما است که یک کتاب مهم هزار ساله است. ضراره می گوید که دو تا از یاران ما که یکی از آنها محمد بن مسلم ثقفی مشهور عالم طراز اول است هزاران هزار، سی هزار و شصت هزار و این طور روایت از اهل بیت جمع کرده است. پیش قاضی کوفه به نام شریک می روند شهادت بدهند. در دادگاه باید از عادل شهادت قبول کنند. محمد مسلم ولی خدا شاگرد دو امام و دین اوایل امامت امام کاظم از دنیا رفت. شریک قاضی کوفه. «ٍ فَنَظَرَ فِي وَجْهِهِمَا مَلِيّا» یک نگاهی کرد ابهت و عظمت گفت جعفریان، فاطمیان. اگر امروز به یک نفر این طوری بگوید می خواهد از خوشحالی بال در بیاورد. گفت دو جعفری فاطمی هستند. می دانید برای چه از دو جهت گریه کردند. یک وقتی است می گویند عجب آدم باتقوایی شهادت او قبول است. یک دفعه می گویند جعفری است، فاطمی است، یعنی جعفری است علامت سقوط او برای دادگاه است. فاطمی است یعنی تو را قبول نداریم. ما چه روزگار بیچاره ای داشتیم که انتصاب به صدیقه طاهره (س) باعث اسقاط عدالت بوده است. «فبکیا» اینها گریه کردند. گفتند برای چه گریه می کنید؟ گفتند ما را به قومی نسبت دادید که آنها راضی نیستند به امثال ما چنین صفتی بگویید. کوچکی کردند. گفتند تو ما را خواستی ما را با جعفری و فاطمی بکوبی ولی ما اولاً افتخار می-کنیم، ثانیاً خودمان را کوچکتر از آن می دانیم که نسبت جعفری و فاطمی به ما بدهید. «نَسَبْتَنَا إِلَى أَقْوَامٍ لَا يَرْضَوْنَ بِأَمْثَالِنَا أَنْ نَكُونَ مِنْ إِخْوَانِهِم» آنها ما را قبول ندارند. ما ورع و تقوایی نداریم. ما جایگاهی نداریم. ما که هستیم، اگر تفضل کند، منت بگذارد ما را جزء نوکران خود حساب کند. شریک آن قاضی یک لبخندی زد و گفت «إِذَا كَانَتِ الرِّجَالُ فَلْتَكُنْ أَمْثَالَكُم» اگر مرد می-خواهد باید در شرایط شما مرد باشد، در دادگاه از عقیده خود دفاع کند. «يَا وَلِيدُ أَجِزْهُمَا هَذِهِ الْمَرَّة» این یک بار از آنها قبول کن. یعنی اینها عدالت آنها ساقط است، این یک دفعه را قبول می کنیم. پیش امام صادق (ع) آمدند ماجرا را گفتند. حضرت فرمود که «مَا لِشَرِيكٍ شَرَّكَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِشِرَاكَيْنِ مِنْ نَار» خدا او را در قیامت به جهنم بیندازد که به عنوان فحش گفت فاطمی. این شریک در ذهن بینندگان ما یک آدم دوستدار اهل بیت است یا دشمن اهل بیت است. اگر من به شما بگویم در منابع رجالی عامه این شریک را به خاطر شیعه بودن از عدالت انداختند چه می گویید؟ می خواهم بگویم به هر کس می خواستند فحش بدهند ساقط کنند می گفتند شیعه به این هم که دشمن اهل بیت بوده است می گویند شیعه. چرا؟ چون یک روایت نقل کرده است «عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَر» یعنی ببینید اگر دشمن اهل بیت باشد ولی یک روایت نقل کند که فضیلت ویژه ای باشد بگوید علی خیر البشر، علی افضل است، علی اعلم است، علی اشجع است، علی اول من اسلم است، اولین مسلمان است، درها را پیامبر بست جزء در خانه علی. علی جزء آل عبا است. علی تنها کسی است که پیامبر با او خصوصی نجوا کرد. علی کسی است که آیات فراوانی در شأن او نازل شد. علی کسی که پیامبر به بازوی او در فتح خیبر افتخار کرد. علی باب مدینه علم پیامبر است. یعنی اگر دشمنی از دشمنان اهل بیت در مدح روایت بگوید که این نمونه آن بود یعنی به عنوان توهین به آنها گفت شما فاطمی هستید پس به درد نمی خورید این هم گفتند شیعه. حالا شما ببینید که محمد مسلم، أبان بن تغلب اینها وقتی در روایات غیر شیعه مطلب دارند و از آنها ممکن است روایت بپذیرند اینها چه قدر تو داری کردند، چه تحمل کردند. خیلی کار پیچیده ای است، پس شما ببینید چه قدر مطلب به دیگران نرسیده است. نمی توانستند بگویند. اینها بیشتر مباحث فقهی و اینها مطرح می کردند. با این حال خودشان متهم اگر جرأت دارید حرف بزنید نسبت فاطمی به شما می دهند تا شما را حذف کنند. پس طبیعی است که مردم ندانند امام بعد از امام صادق کیست. به چه کسی بگوییم که لو ندهد؟ به چه کسی بگوییم امام را نکشند؟ امام صادق (ع) وصیت کرد منصور به حاکم مدینه گفت ببین به چه کسی وصیت کرده است گردن او را بزنید. ببیند مردم به چه سمتی رفتند گردن او را بزنید. ببینید مردم به چه کسی امام می گویند گردن او را بزنید. حاکم مدینه گفت آقا به شما وصیت کرده است. به من هم وصیت کرده است. به همسر خود هم وصیت کرده است. به عبدالله هم وصیت کرده است. به خود موسی بن جعفر هم وصیت کرده است که پیدا نباشد، پیچیده باشد. در آن شرایط بلاتشبیه، بلاتشبیه، فرض کنید مرحوم امام (ره) در نجف که بود از دنیا می رفت بعد می گفتند که وصی ایشان محمدرضا پهلوی است. این آغاز امامت موسی بن جعفر است در یک بحران سنگین. اما موسی بن جعفر (س) که می دید در جامعه یک مشکلات جدی حضور دارد که بنده دوست دارم روی یکی از آنها تمرکز کنم امام کاظم (س) علیه در دامان یک مادر حیرت-انگیز و یک پدر برجسته به عنایت الهی پرورش یافت. و فقط برای این که موسی بن جعفر غیر شیعیان، نصارا، از فضل و کرم موسی بن جعفر ناامید نبودند و مشهور بود که به هر کسی که کیسه می دهد او دیگر نیاز نیست که گدایی کند. و می رفت یک کار و کاسبی راه می انداخت منابع متعدد مسلمین شیعیان و اهل سنت یعنی حتی آنهایی که شخصیت موسی بن جعفر را تحریف کردند از او سخن نگفتند این را گفتند هیچ ناامید به فضل و کرم او نبود و سیصد دینار، سیصد مثقال طلا می شود. موسی بن جعفر بخشش های عجیب و غریبی داشت. حضرت موسی بن جعفر (س) یک مادری دارد که امام صادق (ع) در مورد او این طوری فرموده است. مادر ایشان ظاهراً یک کنیزی است که آزاد شده است. شاید خود این هم یک جهت آن این بود که امام کاظم نباید در دوره امام صادق به چشم می آمد. مثلاً اگر مادر هم از یک خانواده خاص می بود شاید مورد توجه واقع می شد. از طرفی باید مادر امام برترین زن باشد. برای مردم عرب آن زمان ممکن بود نسب آیتم و گزینه اول باشد. برای آن رحمی که می خواهد امام را بپرورد او باید رحمی باشد که نسبتی با فاطمه زهرا (س) داشته باشد. لذا ممکن است از آن سر دنیا آن را خداوند مبعوث کند بیاورد تا بتواند حامل نور باشد. لذا امام صادق (س) به یکی از شاگردان خود فرمودند که «حَمِيدَةُ مُصَفَّاةٌ مِنَ الْأَدْنَاس» شمش ناب طلا است. یعنی الفاظ در مورد او کم می آورد. «كَسَبِيكَةِ الذَّهَب» او از همه رجس و پلیدی ها پاک شده است مثل شمش طلا که ناخالصی ندارد. «مَا زَالَتِ الْأَمْلَاكُ تَحْرُسُهَا حَتَّى أُدِّيَتْ إِلَيَّ» ملائکه او را از آن جایی که بود در این مسیری که این بانوی عفیفه باید ظاهراً به صورت بردگی می آمد خیلی خطرات ممکن بود او را تهدید کند، بی ادبی ها، بی حرمتی ها، خداوند به واسطه ملائکه او را حراست کرد تا به من رسید. «كَرَامَةً مِنَ اللَّهِ لِي» سلام خدا بر مادر موسی بن جعفر که حضرت صادق گفت این برای کرامتی است که خدا با من داشته است. چه طور امیرالمؤمنین در مورد حضرت زهرا افتخار می کند امام صادق افتخار می کند به این که ظاهر ایشان کنیز است باطن حقیقت یک رحم امام پرور است. «وَ الْحُجَّةِ مِنْ بَعْدِي» هم کرامت خدا و لطف خدا بر من و هم حجت بعد از من. هدیه خدا به ما دو نفر. به دو معصوم خدا هدیه کرده است. خوب است ما گاهی گرفتار می شویم به مادران ائمه متوسل شویم. هم ائمه ما به مادران خود عرق دارند، از طرفی هم آن رحم پاکی که امام برای ما پرورده است دست او برای این که شفاعت ما را به پسر خود بکند باز است. امیدواریم که خداوند ما را مشمول دعای مادر امام موسی کاظم (س) قرار بدهد. این امام کاظم (ع) دید بحران بزرگی در جامعه است. ما انواع دین داری داشتیم از بعد از رسول خدا تلقی های مختلفی از اسلام بود. اسلام خلفا با اسلام امیرالمؤمنین در ظاهر، در ساختارها، در رویه ها، در آداب، در سنن، در مدل ساده زیستی، در مدل خرج کردن بیت المال، در رفتار با زیردستان، در انتصابات، چه کسانی را حاکم قرار دهیم، چه کسانی را مسئولیت بدهیم، آیا به مقیله مسئولیت بدهیم یا نه، امیرالمؤمنین یک دقیقه هم به مقیله مسئولیت نمی دهد. ولی مقیله برای دیگران سال ها کارگزار است. یک فاسد به تمام معنا است. اسلام های مختلفی به وجود آمد. پیامبر هم فرموده بود «إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ، كَمَا قَاتَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَنْزِيلِه» من امروز می جنگم که بگویم قرآن نازل شده است بعد از من یک نفر می جنگد برای اسلام درست. کدام اسلام؟ اسلام امیرالمؤمنین. این مسیر ادامه پیدا کرد. بنی امیه هم که نمی گفتند که ما مسلمان نیستیم، نماز می خواندند، همسران آنها محجبه بودند، درست است که فسق و فجور داشتند یک ظواهری را رعایت می کردند. قاضی قرار می دادند. به بنی عباس که رسید بازیگری به مراتب از بنی امیه بیشتر شد. یک اسلام اشرافی، یک اسلام سرمایه داری تجملاتی، یک اسلامی که ادعا می کردند این اسلام حقیقی است ولی اسلام نبود، ظواهری از اسلام در آن بود ولی روح اسلام را نداشت حاکم شد. حضرت موسی بن جعفر دقیقاً برای همین ایام است، 10 ـ 12 سال منصور، 10 ـ 11 سال مهدی عباسی، 1 سال هادی عباسی، 12 ـ 13 سال هارون. 35 سال حضرت امامت کردند و همه اینها آدم های جانماز آب بکش بودند. منصور دوانیقی از موعظه سخنران بی هوش می شد، هم هارون از همه بیشتر زجه می زد. اما واعظ چه می گفت واعظ نمی گفت ظلم نکن، واعظ از قیامت می گفت به کسی بر نمی-خورد. از مرگ می گفت به کسی بر نمی خورد. این هم زار زار گریه می کرد. به هوش می آمد روضه خوان موعظه می کرد دوباره این بی هوش می شد. حاکم جامعه اسلامی اهل منبر است. صدقه زیاد می داد. کل آن را دزدید، غضب کردید، حالا یک مقدار را هم صدقه بدهید. وقتی شما می خواهید یک اسلام سرمایه داری داشته باشید یک آخوند مناسبی هم، یک عالمی، یک قاضی ای، یک فقیهی هم لازم دارید که آن را شرعی و تئوریزه کند. فراوان شد که حکم خدا را جا به جا می کردند. شاعر ایشان مروان بن ابی حفظه بود که برای جسارت به حضرت زهرا صد هزار درهم گرفت یک قصیده گفت که حضرت زهرا را بکوبد. این قاضی هم صد هزار درهم گرفت که حکم خدا را عوض کند. فرق بین آن شاعر فاسق و آن آخوند فاسق در پول گرفتن هر دو صد هزار درهمی هستند. یعنی امام کاظم (ع) با یک سوپر سرمایه دار در ظاهر اسلام گرا، در باطن نه اعتقاد به اهل بیت دارد، نه اعتقاد به مبانی اسلام دارد، بازیگرتر از بنی امیه. حضرت با این مواجهه می کند. در این فضا است که وقتی او می خواهد این شخصیت را منتسب کند به اهل بیت، به پیامبر، کنار قبر پیامبر می رود و عرض می کند السلام علیک یابن عم، سلام بر تو ای پسر عمو، یعنی بدانید ما فامیل پیامبر هم هستیم، حضرت این جا خطر می کند، سیاهچاله نمور مرطوب را با آن زنجیرهای به پای مبارک خود سال ها تحمل می کند ولی هیمنه این اسلام دروغین را، این اسلام ظالمه را می شکند. با عدالت کار ندارد، با انصاف کار ندارد، می فرماید السلام علیک یا ابی، سلام پدرم. امام کاظم (س) بساط او را به هم زد. یک بار با این کار، یک بار با ماجرای فدک که می خواست بفرماید که کل حکومت تو تقلبی است، کل آن غصبی است، حضرت را زندان انداختند. یک مدت که گذشت یک نفر به هارون گفت آقا بیا برو این موسی بن جعفر را آزاد کن، برای تو بد است که ادعای آزادی خواهی و اینها داری و پسر پیامبر را زندان انداختید. جالب است که می گفت یا رسول الله عذر می خواهم پسر تو فتنه گری کرده است به خاطر این که وحدت امت اسلام را نشکند مجبور هستم او را زندان بیندازم. یعنی با تظاهر شدید به دین. هارون دید بد نیست و برای این که امام کاظم هم ادب کرده باشد گفت برو به او بگو که من تو را بخشیدم اصلاً از تو عذرخواهی هم می کنم ولی من قسم خورد که تا تو عذرخواهی نکنی تو را آزاد نکنم. پس تو هم یک عذرخواهی کن تا تو را آزاد کنم. حضرت فرمود من این قدر دیگر زنده نیستم. یک هفته دیگر مهمان شما هستم. من عذرخواهی نمی کنم. من نمی خواهم آن هویت به دست بیاورد. من می دانم اوضاع چیست، کار من تمام است و اینها من را رها نمی کنند من عذرخواهی نمی کنم. امام زندان را به یک عذرخواهی کردن ترجیح داد. سفاک سراغ هارون آمد، گفت عذرخواهی نکرد و گفت به زودی از دنیا می روم. گفت ما از دست اینها چه کار کنیم. «إِنْ لَمْ يَدَّعِ النُّبُوَّةَ بَعْدَ أَيَّامٍ فَمَا أَحْسَنَ حَالَنَا» پس فردا ادعای نبوت هم می کند. یعنی چه طور می گوید از مرگ خود خبر دارم. یعنی امام کاری کرده است که آنها نگران هستند که با پیامبر درگیر هستند. چه طور ابوجهل ها با رسول الله درگیر بودند ابوجهل روزگار موسی بن جعفر در لباس یک مسلمان متشرع سراغ حضرت موسی بن جعفر آمده بود و حضرت موسی بن جعفر (س) با افشاگری او را نابود کرد. خداوند ان شاءالله ما را از کسانی قرار دهد که حضرت موسی بن جعفر در قیامت از ما راضی باشد.
شریعتی: چه خوب است ثواب تلاوت آیات امروز را هدیه کنیم به روح بلند و مطهر آن حضرت، مادر امام موسی کاظم(ع) که ان-شاءالله امام کاظم هم گوشه چشمی به ما داشته باشند به واسطه این اهدای ثواب. آیات 163 تا 170 سوره مبارکه نساء صفحه 140 قرآن کریم را تلاوت می کنیم بر می گردیم با احترام و افتخار در لحظات پایانی همراه شما و در کنار شما هستیم.
صفحه 140 قرآن کریم
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. وقت در اختیار حاج آقای کاشانی هست و حسن ختام فرمایشات امروز ایشان.
حجت الاسلام کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم. حضرت موسی بن جعفر (س) برای هدایت شیعیان و هدایت ما خیلی خود و بدن مبارک خود را به زحمت انداخت. زندانی که نور نداشت، نمور بود، مرطوب بود، صدمات زیادی به آن بدن رسید، برای این که شیعیان راه را گم نکنند و مسلمین اسلام حقیقی را از اسلام های غیر حقیقی تشخیص بدهند، تفاوت قائل بشوند. کنار همه آن عبادات حیرت انگیز، مهربانی های حضرت، این عدم تحمل بر گرسنگی و سختی و فقر دیگران یکی از بارزترین ویژگی های حضرت موسی بن جعفر است. اگر می خواهیم یک سنخیتی با حضرت پیدا کنیم و به او توسل کنیم که یقیناً اولیای خدا و انبیای الهی به او امید دارند، خدا لطف کند و به ما هم اجازه دهد بد نیست که ما هم نسبت به دیگران یک نگاه دیگری داشته باشیم. بدون این که لایق باشیم خود به نیابت از موسی بن جعفر قدمی برداریم. موسی بن جعفر (س) در مصائبی که کشیدند هم به حضرت سیدالشهداء شباهت پیدا کردند، هم به حضرت زهرا (س). من شباهت ایشان به حضرت زهرا (س) را عرض می کنم. ما تا قیامت مدیون حضرت موسی بن جعفر (س) هستیم. این قدر در این زندان ها به سجده می رفت، او را اذیت می کردند، گاهی کتک می زدند، گاهی زنان نابابی، مردانی حضرت را اذیت می کردند. حضرت بعد از اذان صبح به سجده می رفت تا اذان ظهر که بلکه کمتر اذیت کنند. البته عبادت حضرت یک عبادت حقیقی خالص بود. این بدن این قدر آب شد که یک روز هارون از آن بالا آمد چک کند ببینید حضرت را خوب عذاب می کنند یا نه، نور پایین انداختند، به فضل به ربیع نگاه کرد و گفت آن ملحفه چیست؟ گفت این ملحفه نیست، هذا موسی بن جعفر، این پارچه روی زمین افتاده نیست، این موسی بن جعفر است که بدن او آب شده است. در حالات حضرت زهرا (س) هم هست که بعد از پیامبر چنان آسیب دید که «ذاب لحهما» گوشت مبارک بدن ایشان آب شد. «نحل جسمها» جسم از بین رفت، «حَتَّى كَانَ كَالْخَيَال» مثل شبهی از یک بدن بود.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکر