حجت الاسلام فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحیم. دعای بیست و سوم دعای طلب عافیت از خدای متعال است که شاید تنها دعایی است که از اول تا آخر بحثش درباره ی عافیت است. البته این هفته و هفته های بعد توضیح خواهیم داد که از دعاهای بسیار مهمی که در دعاها فراوان تکرار شده است طلب درخواست عافیت از خدای متعال است که یکی از بهترین دعاها درخواست عافیت است. منتها در این دعای بیست و سوم حضرت از اول تا آخر همش موضوعش موضوع عافیت است و اهمیت عافیت. می فرماید: (اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ) از ویژگی های صحیفه ی سجادیه این است که در ضمن دعاها صلوات مدام تکرار شده است چون پیغمبر ما فرمود بدون صلوات خدا هیچ دعایی را مستجاب نمی کند. یعنی رمز است. مهر استجاب دعاهای ما صلوات بر محمد است. حتی اهل سنت هم نقل کرده اند. (الدعاء محجوب حتی یصلی علی محمد و آل محمد) بعد از صلوات عرضه می دارد (وَ أَلْبِسْنِي عَافِيَتَكَ)، خدایا لباس عافیت بر من بپوشان. (وَ جَلِّلْنِي عَافِيَتَكَ)، همه ی وجودم را از عافیت پر کن. جلّلنی یعنی سرتاسر وجودم. همه ی وجودم را از عافیت پر کن. (وَ حَصِّنِّي بِعَافِيَتِكَ)، خدایا من را حفظ کن و نگه دار. در حصن حصین قرار بده با عافیت خودت. (وَ أَكْرِمْنِي بِعَافِيَتِكَ)، خدایا اگر می خواهمی به من اکرام کنی، گرامی بداری، نظری بکنی، به من عافیت مرحمت کن. من را گرامی بدار به عافیت خودت. (وَ أَغْنِنِي بِعَافِيَتِكَ) اگر می خواهی من را بی نیاز کنی... آقای شریعتی عزیز اگر خدای ناکرده کبد ما از کار بیفتد و بگویند اصلاً قابل علاج نیست، پیوند هم نمی شود، یعنی کار از کار گذشته است. ما حاضر هستیم همه ی دنیا را بدهیم که کبد ما درست شود که نمیریم. یعنی همه ی دنیای عالم طبیعت، جایگزین یک کبد ما نمی تواند بشود. همینطور اگر قلب ما از کار بیفتد، خدای ناکرده جایگزین نیست، هیچ کاری نمی شود کرد، رگهای آن باز نمی شود. ما حاضر هستیم همه ی هستی را بدهیم بگوییم قلب ما سالم باشد. یعنی هیچ چیزی واقعاً جای عافیت را پر نمی کند. (وَ أَغْنِنِي بِعَافِيَتِكَ) یعنی التماس می کند. خدایا من را به عافیت خودت بی نیاز کن. (وَ تَصَدَّقْ عَلَيَّ بِعَافِيَتِكَ)، خدایا صدقه می خواهی به من بدهی، صدقه بده به من به عافیت دادن. چیزی از عافیت بالاتر نیست. (وَ هَبْ لِي عَافِيَتَكَ) التماس روی التماس. خدایا به من ببخش عافیت خودت را. (وَ أَفْرِشْنِي عَافِيَتَكَ)، با عافیت خودت من را فرش کن. یعنی بپوشان و کامل کن. (وَ أَصْلِحْ لِي عَافِيَتَكَ)، من را به عافیت خودت اصلاح کن. اگر می خواهی صلاح کار من اصلاح شود با عافیت خودت. و در این فقره باز می فرماید: (وَ لَا تُفَرِّقْ بَيْنِي وَ بَيْنَ عَافِيَتِكَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ) خدایا در دنیا و آخرت یک لحظه ای بین من و عافیت جدایی مینداز. همه ی عالم می گویند بین ما و قرآن، محمد و آل محمد جدایی نینداز، حضرت می فرماید: (وَ لَا تُفَرِّقْ بَيْنِي وَ بَيْنَ عَافِيَتِكَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ).
شریعتی: حالا این عافیت هم قطعاً مفهوم بسیار وسیع و گسترده ای دارد.
حجت الاسلام فرحزاد: من آقای شریعتی یک موقع فکر می کردم اگر خدای متعال بگوید از امور دنیایی یک چیز بخواه. آدم چه می خواهد؟ من هر چه از امور دنیا فکر کردم گفتم عافیت. اتفاقاً روایت از پیغمبر عظیمالشأن علیه و آله سلام است که شب قدر برترین شبها است، به اندازه ی یک عمر بلکه بالاتر. و اول شخصیت عالم هم قطعاً و قطعاً پیغمبر خداست. روایت می فرماید: از پیغمبر خدا سؤال کردند شب قدر از خدا چه می خواهی؟ فرمود: م عافیت می خواهم. دیگر از این بالاتر ما می توانیم بیاوریم؟ اولین شخصیت عالم، بهترین شبها، بهترین زمان، بهترین مکان، بهترین شخص، می گوید من از خدا عافیت می خواهم. بارها ما در روایت داریم پیغمبر خدا به مولا امیرالمؤمنین (علیه الصلوة و السلام) خبر دادند یک روزی شما به شهادت می رسی. اول سؤالی که مولا امیرالمؤمنین از پیغمبر سؤال کردند بعد از خبر شهادتشان (أ في سلامة من ديني) دین من سالم است؟ دین من عافیت دارد؟ دین من دست نمی خورند؟ فرمودند: نه. عرض کرد من باکی ندارم. این مقام شکر است، تشکر هم می کنند. دین من مشکلی پیدا نکند. سلامت مهم است. حالا عافیت همانطوری که شما اشاره کردید یک معنی بسیار بزرگ و عام و گسترده و فراگیری دارد. عافیت در مقابل بلا است، در مقابل آسیب است، در مقابل گرفتاری است. عافیت بدن که الآن مثال هایی زدم برای کبد، برای قلب. عافیت روح و روان خیلی مهمتر از بدن است. بدن او سالم است اما همه غمهای عالم در دلش است دارد می پکد. روح و روان او به هم ریخته است. خیلی بد است. عافیت جسم، سلامتی است. سلامتی روح و روان. سلامتی مشکلات اقتصادی. یعنی عافیت به اموالم. به اموالم آسیب، آفت نخورد. بدن سالم است، روح سالم است ولی هیچی ندارد. از گرسنگی دارد می میرد. عافیت در دین، عافیت موقع مردن، عافیت در عالم برزخ، عافیت در عالم آخرت. بعدش در بهشت، در همه جا. عافیت یعنی خدای متعال نظر لطفش به ما همیشه باشد و آسیبها و آفتها را هم حل بکند. اگر هم هست به ما آسیبی نرسد. یعنی آن روح و جان ما آسیب نبیند والّا اهل بیت هم بلا داشته اند، گرفتاری داشته اند ولی به روح و جان آنها هیچ آفت و آسیبی نمی رسد. این است که حضرت اصرار می کنند (هَبْ لِي عَافِيَتَكَ، أَفْرِشْنِي عَافِيَتَك، جَلِّلْنِي عَافِيَتَك، تَصَدَّقْ عَافِيَتِك) عافیت یک معنی بسیار گسترده و وسیع است که از خدا همیشه باید بخواهیم. حالا من دعاهایی که در این زمینه هست و نمونه های آن را ان شاءالله هفته ی آینده عرض خواهم کرد. از خدا، از چیزهایی که در اولویت اول ما باید باشد (عَافِيَةَ الدین و الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ) یعنی خدایا همه جا ما را از آسیبها، خطرها، امتحان هایی که طاقت نداریم، بلاها، گرفتاری ها. ما روایت داریم که هیچ وقت از خدا امتحان شما درخواست نکنید. خدا خودش امتحان می کند. هیچوقت از خدا بلا نخواهید. (انکم لا تکون رجال بلاء) شما اهل بلاء نیستید. مرد این میدان نیستید.
حضرت امیر (ع) دعای قشنگی دارند ( الهی إِنِ ابْتَلَيْتَنِي فَصَبِّرْنِي وَ الْعَافِيَةُ أَحَبُّ إِلَي) خدا اگر تو نظرت، عنایتت این است که من را مبتلا کنی و امتحان کنی من در اختیار تو هستم ولی عافیت بهتر است. یعنی در عین تسلیم بود باز می گوید عافیت و عافیت. این است که ما همیشه از خدا عافیت بخواهیم. یک روایت خیلی زیبایی است چون حالا بحث عافیت را هفته های بعد هم بخاطر صحیفه ی سجادیه ادامه می دهیم، خیلی روایت قشنگی است. عزیزان زیادی گوش بدهند نکته های قشنگی در این روایت هست. پیامبر عظیم الشأن (علیه و آله السلام) یکی از سیره هایشان این بود که واقعاً سیره های پیغمبر تک تکش کافی است که جامعه را اصلاح کند. بی تفاوت نبودند نسبت به اصحاب و اطرافیانشان. یعنی برای خانواده وقت می گذاشتند، برای اصحاب وقت می گذاشتند، برای بچه ها وقت می گذاشتند، برای بزرگها وقت می گذاشتند. برای حتی اصطلاح حیوان و مرکب وقت می گذاشتند. برای هر کاری وقت می گذاشتند. اگر می دیدند از اصحابشان یکی نماز نمی آید، جلسه نمی آید، حضور ندارد، تفقد می کردند. یکی دو روز طبیعی بود. ممکن است کاری برای او پیش آمده باشد. اما اگر سه روز می گذاشت پیدایش نمی شد سراغ او را می گرفتند. ما بسیار گلایه داریم از مادرها، پدرها یا به عکس بچه ها. خواهر و برادر، قوم و خویش، رفیق، دوست، ماه به ماه، هفته به هفته، دو ماه، شش ماه، از هم خبر نمی گیرند. طرف مرده است، زنده است، خوب است، بد است. بابا تفقدی بکن. یک پیامی، یک تلفنی. حالا نمی خواهم تأیید بکنم این کار، کار خوبی بوده است. یک بنده خدایی می گفت در محل ما یک روستایی است اطراف خوانسار، مادربزرگی داشتیم همه ی بچه های او رفته بودند شهرستان ها و این طرف و آن طرف. همه پولدار و ثروتمند. شاید پنجاه شصت تا داماد و عروس و نوه و نتیجه داشت. بعضی از آنها سالی یکبار نمی آمدند سراغ این مادر را بگیرند. این مادربزرگ را بگیرند. یکی از نوه های ایشان آمده بود دیده بود وضع او به هم ریخته است و نه کسی سراغ او می آید و نه او را تر و خشک می کند. عرض کردم من این کار او را تأیید نمی کنم ولی نتیجه ی آن را می خواهم بگویم. یک پیام به فامیل ها می دهد که فلانی فوت کرده است. همه ی فامیل جمع می شوند آنجا می آیند. ما دست مرده کشی مان متأسفانه خیلی خوب است. من قول می دهم برای مرده ی ما همه یا جمع می شوند یا گریه می کنند یا پیام می دهند یا یک کاری انجام می دهند. زنده هست چرا این کار را نمی کنید؟ آقای دولابی خدا او را رحمت کند می گفت یک عالم برجسته ی بسیار بزرگی در نجف بود از فقر داشت از بین می رفت. فامیل هایی داشت، آشنایی هایی داشت یا مریدهایی که خیلی هم وضعشان خوب بود ولی اصلاً نمی رفتند سر بزنند یا از دور شناسایی بکنند. این آقا از شدت مشکلات در نجف فوت کرد. گفت ختمهایی در تهران برای ایشان گرفتند میلیون میلیون گل و امکانات بلکه اگر اینها را یک هزارم شده بودند اصلاً نمی مرد. چرا قربان شما بروم ما انقدر مرده پرست شدیم؟ سبد سبد گل روی قبر آن وقت وقتی زنده است ماه به ماه، سال به سال به این خاله، به این عمه، به این دایی به این پدربزرگ یک تلفن نمی کند، یک گل برای او نمی برد، یک شیرینی برای او نمی برد. باباجان یک کمی بیایید به فکر زنده ها باشید.
یک بزرگواری می گفتند اگر دست من بود الآن شما طرف بهشت زهرا می روید تمام ردیف نشسته اند گل می فروشند. می گفتند همه بیایند این طرف جاده که وقتی برمی گردند پهلوی پدر و مادر و فامیل هایشان برای آنها گل ببرند. روی خاک گل ریختن، من نمی دانم کی این بدعت را گذاشته است.
شریعتی: آقای میانجی فرمودند این تشریفات زنده ها است. هیچ به درد مرده ها نمی خورد.
حجت الاسلام فرحزاد: خب که چطور؟ اینها را شما ضایع دارید می کنید. به خدا یک سر سوزن اگر برای آن میت فایده داشته باشد. چه فایده دارد؟ شما این گل چند میلیونی را بده به یک فقیر، بیچاره، گرفتار. من قول می دهم، امضاء می کنم، هزار برابر برای خودش و برای شما فایده دارد. عمراً برای خانمش یک گل نخریده است ولی ببین چه شیونی برای خانمش می زند. بابا وقتی زنده بود چرا به او نمی رسیدی؟ در هر صورت. گفتند آقا این نمرده است. گفت: از بس که به او نمی رسیدید. من زنگ زدم بیایید قبرش را ببینید. پیغمبر ما تفقّد می کردند. در روایت داریم که یکی از اصحاب پیغمبر دیدم چند روز پیدایش نیست. حالا پیغمبر تفقد می کرد. اگر مسافرت بود دعا می کردند، اگر مریض بود عیادت می کردند، اگر صحیح و سالم بود سرکشی می کردند بپرسند چه مشکلی پیش آمده است. یکی از اصحاب چند روز مفقود بود. خیلی روایت قشنگی است. پرسیدند گفتند مریض است در بستر افتاده است. حضرت به قول ما شال و کلاه کردند رفتند عیادتش. مریض افتاده از جا نمی تواند بلند شود. فرمودند که چی شد؟ تو خیلی قبراق و سرحال بودی. حدیث داریم که یکی غنا، یکی صحت و عافیت. قدر آن را خیلی بدانید. قدر آن را خیلی بدانید. یک وقت می بینید به یک پیشامد می شود ورشکست می شوید تمام اموال می پرد. یک وقت می بینی یک ویروس می آید تمام صحت و سلامتی تو را از بین می برد. تا هست قدر او را بدان. گفت یا رسول الله من چند شب قبل نماز مغرب، پشت سر شما آمدم خواندم بعد از سوره ی مبارکه ی حمد شما سوره ی قارعه را تلاوت کردم. (الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَة) یعنی قیامت خیلی کوبنده است. می کوبد. کی ها را می کوبوند؟ متکبرها، خودخواه ها، مغرورها، آنهایی که کوبیده شدند که بنده اند. عبد آنها را نمی کوبد. بعدها را می کوبد. (يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشفَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَهُوَ في عيشَةٍ راضِيَةٍ) (قارعه 4 تا 7) و تا آخر. من نمی خواهم چون سوره را معنا کنم از بحث آنجا بمانیم. چون پیغمبر هم با آن صوت دلبربا که می خواندند مرحوم فیض کاشانی در تفسیر صافی دیدم که پیامبر عظیم الشأن آن صوت دلربایشان را ظاهر نمی کردند. اگر ظاهر می کردند یک عده ای بی هوش می شدند یا می مردند چون از صوت داوود پیغمبر خیلی بالاتر بود. به حضرت عرض کرد: (الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَة) که خواند گفت عربی متوجه می شدند. قیامت هولناک است همه را می کوباند، همه را درب و داغون می کند. (کالفراش) مثل پرنده ها یا مثل ذرات معلق در هوا می شوند. گفت هول من را گرفت ترسیدم. از حساب کتاب قیامت ترسیدم. گفتم خدایا من طاقت هول قیامت و عذاب جهنم را ندارم. من هم گنهکار هستم. اگر می خواهید تسویه کنی همان جا تسویه کن. حسابهای ما را پاک کن. گفتن همان و مریض شدن همان و در رختخواب افتادن همان. شاید بعضی ها فکر کنند ابتدائاً مثلاً کار خوبی کند ولی پیغمبر فرمودند: (قُلْتَ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَة بعث ما قلت) به پیغمبر خدا گفتند خوب حرفی نزدی. نباید این را می گفتی. هیچ وقت از خدا بلا نخواهید. بگو خدایا اختیار دست تو است. اگر من مستحق عقوبت هستم، من حقم جهنم است. یک موقع یک بزرگی از اساتید ما می فرمود یک وقت قیامت را به من نشان دادند. گودال جهنم را نشان دادند در عالم رؤیا. خطاب شد از طرف خدا برو در آتش. گفتم خدایا اگر م مستحق عذاب و جهنم هستم حق من است که من از تو می خواهم که من را عفو کن، ببخش. من طاقت دارم. ولی اگر امر توست، امر است، تو می گویی برو. چشم. خطاب شد امر من است. گفت تا به امر خدا، آتش تمام خاموش شد. اگر ما مستحق جهنم هستیم بلاشک، اقرار می کنیم پیش خدا ولی بگوییم خدایا (عفوک عفوک، صدرک صدرک) خدایا ما طاقت عذاب نداریم ببخش. ما مستحق هستیم الا شک. هیچوقت از خدا بلای دنیایی، بلای آخرتی، عذاب دنیایی آخرتی نخواهیم داشت. از خدا همیشه عافیت بخواهیم. (فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار) لذا حضرت همین دعایی که معمولاً در قنوتها هم مردم می خوانند فرمودند چرا از خدا این دعا را نخواستی. (رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار) پیغمبر خدا فرمود حسنه ی در دنیا عافیت است و حسنه ی در آخرت هم مغفرت و آمرزش است. ان شاءالله شامل حال همه شود.
شریعتی: ان شاءالله. برای تک تک دوستان عزیزمان عافیت در دین و دنیا و آخرت مسئلت می کنیم. خیلی خب. بحث معرفت نفس را ادامه می دهیم.
حجت الاسلام فرحزاد: بحث خیلی مهمی است و الحمدلله استقبال هم خیلی شده است. مخصوصاً بزرگان ما خیلی سفارش کرده اند که این بحث را بگویید. در سمت خدا لازم است. این بحث کلیدی و کاربردی است. که این بحث را ما داشتیم که (مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه) هر کس که خودش را بشناسد هم فا دارد هم قد. فقد. بارها هم عرض کردیم یک روایت، دو تا روایت نیست. ده ها روایت داریم. حالا غیر از آیات قرآن و اینها که اگر کسی خودش را فراموش کند خدا را فراموش می کند. خدا را فراموش کند خودش را فراموش می کند به هم ربط دارد. بین ما و خدا ربط خیلی است. بحث ما در مورد همین است. که این چه ارتباطی است. یک موضوعی که در عرفان، در مباحث کلامی، اعتقادی و معارفی مطرح است و آیه و روایت هم خیلی داریم، کیفیت ارتباط ما با خدای متعال است. یعنی ربط بین خالق و مخلوق، ربط بین صانع و مصنوع، بین خدا و عبد، این ارتباط چطوری است. این چه ارتباطی است، چه ربطی است که خیلی بحث شیرین و مهمی است. حالا ما از آیات قرآن شروع می کنیم. بعضی از نمونه های آیات را می دهیم. در دعاها که الی ماشاءالله. خدا مرزبندی کرده است. تو کی هستی، من کی هستم. تو چه کار می کنی، من چکار می کنم. این ارتباط بین ما و خدا را مفصل در قرآن، در روایات، در دعاها آمده است. حالا من از آیات قرآن تبرکاً شروع می کنیم خدای متعال می فرماید که (وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ) هر کجا که هستی، در هر زمانی، در هر مکانی، خدا با شماست. یک بزرگی ظاهراً علامه طباطبایی بوده است. وقتی که می آید از نجف به ایران می آید، خدمت بزرگ استادش می رسد، می فرماید که یک نصیحتی، موعظه ای. می فرماید این آیه را سرلوحه ی زندگی ات قرار بده. (ألم يعلم بأنّ اللّه يرى) انسان نمی داند که خدا همه جا او را دارد می بیند؟ ما دو هفته بحث کردیم همه ذرات عالم فهم و درک و شعور و چشم دارند می بینند شهادت می دهند. خدایی که این همه شاهد برای ما گذاشته خودش نمی بیند؟ خودش همراه ما نیست؟ خیلی مهم است. اگر اینکه ما این همراهی خدای متعال را با خودمان یک ذره وجدان کنیم درک کنیم. (وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ) هر کجا که بروی، هر کجا، خلوتترین جاها (وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ). یک حدیث قدسی هست خیلی قشنگ است (انا بدک اللازم فالزم بدک) ما از پدرمان ممکن است جدا شویم، مادرمان، همسرمان، فرزندان مان، عزیزان مان، از همه ممکن است که جدا شویم. ولی از خدا می توانیم جدا شویم؟ کسی می تواند جدا شود؟ نمی شود. خدا می فرماید که فرزندانم آنی که با تو هیچوقت نمی تواند جدا شود، بلکه هویت تو و قیومیت تو و همه چیز تو از او هست، نباید با تو رفیق شود، نباید او را یاد بکند، نباید با او چفت شوی؟ نمی شود جدا شوی. (انا بدک) می گوییم لابد. در فارسی. این چیز لابد است. لابد حتمی است. یعنی هیچ راه دیگری ندارد. خدا می گوید من بد، لابد تو هستم. یعنی (انا بدک اللازم) یعنی هر طرف که بروی، هر کاری که بکنی، از حکومت من و از همراهی من و از چشم من و از اینکه در محضر من هستی نمی توانی جای دیگر بروی. نیست. نعوذ بالله خدای دیگری نیست، ملک دیگری نیست. مخلوق دیگری نیست که به جایی پناه ببری. مثلاً مال غیر این خدا باشد. (انا بدک) من وقتی بد لازم تو هستم، (فالزم بد) پس بیا با من همنشین بشو. با من همراه شو که این آیه هم خیلی آیه ی مهمی است که پیغمبر عظیم الشأن (علیه و آله وسلم) فرمود: (افضل الایمان أن تعلم أنّ اللَّه معك حيث ما كنت) ایمان خیلی شیرین است، خیلی دلنشین است. خیلی عادی است. ولی برترین ایمان ها کدام ایمان است؟ فرمود: برترین ایمان ها آن ایمانی است که بدانی همه وقت و همه جا خدای بزرگ، مهربان، ارحم الراحمین که از هزاران پدر و مادر مهربان تر است همه جا و همیشه همراه شماست. آیا با وجود چنین خدایی آدم غصه بخورد؟ مضطرب باشد؟ نگران باشد؟ مال این است که ما این حجابها ار کنار نگذاریم. حالا راه معرفت نفس را می گوییم چکار کنیم که به این معرفت برسیم و به این همراهی برسیم. آن یک بحثی است در آخر...
شریعتی: آن باورش خیلی مهم است.
حجت الاسلام فرحزاد: بله. یعنی ما چون نمی بینیم اینهمه اضطراب داریم. فکر می کنیم خدا نعوذ بالله آن طرف پشت کوه قاف. نه بابا جان! می گوید من بدک لازم هستم. من به تو خیلی نزدیک هستم.
شریعتی: اینطوری هم مراقب رفتارهایت هستی هم دلگرم هستی که اگر مشکلی، واقعه ای، اتفاقی، یکی هوای تو را دارد.
حجت الاسلام فرحزاد: احسنت. یک دعای خیلی قشنگی است در نهج البلاغه که آقای حسینی خدا حفظش کند ان شاءالله نهج البلاغه از دست او در نرود. همیشه باشد. حضرت می فرماید در دعای سفر است. (اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثَاءِ السَّفَر) خدایا من به تو پناه می برم از سختی های سفر. گفت من رفتم مکه، مدینه، کربلا، نجف، بعد آمد در خانه اش لم داد گفت هیچ کجا خانه ی خود آدم نمی شود. آن آرامشی که آدم در خانه دارد، خانه ی خودش است. از همه جا راحتتر است. وقتی سفر می روی همه سیستم به هم می ریزد. یعنی یک چیز جدید می شود. می گوید خدایا من از سختی های سفر به تو پناه می برم. خدایا تو هم همراه من در سفر هستی (أَنْتَ الصَّاحِبُ فِي السَّفَرِ وَ انت خَلِيفَته فِي الْعهد) چه خدای خوبی هستی؟ هم کنار من هستی می روم آن طرف دنیا، این طرف دنیا، کشورهای دیگر، شهرهای دیگر. هم نزد همسر من هستی، هم نزد بچه های من هستی. جای من را آنجا پر می کنی. غیر از خدا چه کسی می تواند این کار را بکند؟ شما هر کسی را که بگویی یک جا است، جای دیگر نمی تواند باشد. تو هم جانشین من هستی، من نباشم همه کارهای من را می توانی انجام بدهی، هم همراه من هستی. پس (وَ هُوَ مَعَكُم) بالاترین ایمان ها این است که (أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ مَعَك) این معیت را ان شاءالله می گوییم. راهی باز شود که بدانیم همراه ماست. دست از سر ما برنمی دارد. کمک ماست. حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) وقتی که به بنی اسرائیل گفت که شبانه حرکت کنید از دست فرعون شما را نجات بدهم. خب اینها را حرکت داد شبانه در تاریکی ها. آمدند طرف رود نیل دیدند که به رود نیل برخورده اند. پل هم نیست پشت سر هم لشکر فرعون فهمیده اند تعقیبشان را کرده اند. یعنی هم جلویشان آب است نمی توانند عبور کنند، هم پشتسرشان لشکر فرعون است. گفتند عجب کاری کردیم حرف این حضرت موسی را گوش دادیم. وقتی نگرانی شان را ابراز کردند چه فرمود: (إِنَّ مَعي رَبِّي سَيَهْدين) (شعراء/ 62) این را حضرت موسی یقین داشت. درک کرده بود. گفت هیچ نگران نباش. من یک خدایی همراهم هست، خدای عالم. که ما را هدایت می کند به بن بست. با وجود خدا بن بست هیچ کجا امکان ندارد. بی خدا همه جا بن بست است ولی با خدا بن بست ندارد. آب شکافته شد، رودخانه خشک شد، گفت بیایید بزنید راحت بروید.
شریعتی: باورش انقلاب زندگی های ماست.
حجت الاسلام فرحزاد: همینطور است. اصلاً حل تمام معضلات و مشکلات ما همین است. امام رضا (ع) فرمودند کسی که معرفت خدا پیدا کند از هر ضعفی خدا یک قوت به او می دهد. از هر فقری خدا به او غنا می دهد. مریضی پوچ می شود. یا سالم می شود یا اصلاً پوچ می شود. از هر وحشتی انس پیدا می کند. از هر بی کسی ای به کسی می رسد که خدای بی کسان است. کس ناکس تویی. من مانده ام بی کس. باباطاهر می گوید. این است که ما این معیت را درک اینکه خدا همه وقت و همه جا با ماست. من بارها اگر یادتان باشد دعای مشلول را خیلی سفارش کردم. یک بار هم روایت آن را مفصل در سمت خدا خواندیم. دعای مشلول نزدیک 200 تا اسم است، حالا دعای جوشن کبیر خیلی طولانی است ولی دعای مشلول سه چهار صفحه است. یعنی ملایم بخوانند ده دقیقه الی یک ربع بیشتر طول نمی کشد. خیلی هم سفارش کردم الحمدلله به هر کس هم که می گوییم می گوید حاج آقا من می خوانم. می گویم برای حل مشکلاتتان... می گوید حاج آقا من می خوانم. دعای مشلول بعد از اینکه صفات بزرگ را از خدا متعال می گوییم که یکی از اسماء خدا یاهو است که در دعای مشلول آمده است. پایان اسمها که می خواهد تمام شود می گوییم (يَا جَارِيَ اللَّصِيق) ای همسایه ای که به من چسبیده ای. همسایه ای داریم که دیوار فاصله است، آن طرف است، اصلاً ما گاهی چند روز در خانه مریض هستیم متوجه نمی شدیم. ولی این همسایه ای است که به من چسبیده است. تعبیر دعا است. (يَا جَارِيَ اللَّصِيق) ای همسایه ای که به من چسبیده ای از من جدا نمی شوی. (يَا رُكْنِيَ الْوَثِيق) ای خدایی که رکن محکم من هستی. رکنی که همه عالم به آن بچسبند همه را می تواند حل بکند. (يَا إِلَهِي بِالتَّحْقِيق) من خواهش دارم دعای مشلول را می خوانم اینجاهای آن را کمی تند نروم چون اوج آن است. بعد همه ی این اسمها را می گوید اینجا می گوید که حاجت می خواهد. (يَا إِلَهِي بِالتَّحْقِيق) حقیقتاً حقیقتاً خدای من تو هستی. (يَا رَفِيقُ يَا شَفِيق) ای خدایی که خیلی مهربان هستی. خیلی دوست خوبی هستی. بعد از اینکه ما صد و هفتاد هشتاد تا اسمهای خدا را می گوییم می گوییم (فُكَّنِي مِنْ حَلَقِ الْمَضِيقِ وَ اصْرِفْ عَنِّي كُلَّ هَمٍّ وَ غَمٍّ وَ ضِيقٍ وَ اكْفِنِي شَرَّ مَا لَا أُطِيق) خیلی دعای قشنگی است. من خواهش دارم حتی آنهایی که گرفتار نیستند، من خودم حرم، مشاهد مشرفه بروم یا جایی وقت بکنم اگر بگویند یک دعایی انتخاب کن، دم دست و کامل و جامع، مشلول، یعنی با این دعا مأنوس شده ام. خیلی برکات دارد. واقعاً برکات دارد. ما همه مان مشلول که هستیم. فرج معنوی که هستیم. در لنگ و لوگ افتاده ایم راه نمی توانیم درست کنیم. همه گیر هستیم. کسی نمی تواند بگوید من گیر و گور ندارم. این دعای مشلول را بخوانید خیلی مطالب بلند، نکته های عالی در آن هست. باز از آیاتی که می توانیم روی آن خیلی مانور بدهیم که ارتباط ما با خدا از نظر دید آیات الهی چگونه است. این آیه هم خیلی آیه ی مهمی است. هر کدام از اینها یک جلسه وقت می برد ولی من فهرستش می کنم. سوره ی ق آیه ی شانزدهم. (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد) خدای مهربان می فرماید: ما انسان را آفریدیم. تمام فکر و خیال و وسوسه هایی که در درون او اتفاق می افتد همه را خبر داریم. خیلی عجیب است. یعنی الآن تمام دوربین های دنیا خیلی هنر کنند ظاهر ما را بگیرند. بعضی از دوربین های قوی هم بتوانند مثلاً اسکن کنند بدن ما را، فرض کن غده ای هست، خدا ناکرده چیزی ولی از فکر و ذهن و قلب من چه مرور می کند، فکر و خیال من، در دل من چه کسانی را دوست دارم، چه کسانی را دوست ندارم، از چه کسانی خوشم می آید، از چه کسانی بدم می آید. نمی توانند. مگر اولیای خدا. اولیای خدا هم چرا خبر دارند و مکرراً من خودم هم نمونه ای داشتم که به من گفته اند فلانی مثلاً این فکر من، قلب من را خوانده است. خدا می فرماید تمام وسوسه هایی که در درون شما می گذرد ما خبر داریم. (وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ) در آیه ی دیگر داریم که (يَعْلَمُ سِرّ وَ اخبار) سر یعنی چیزی که از دیگران پوشیده است، پنهان است. از سر مخفی تر هم داریم. یک چیزهایی الآن شما دارید من خبر ندارم. من دارم شما خبر ندارید. ولی یک چیزهایی است آقای شریعتی عزیز خودتان هم از خودت خبر ندارید. شما مثلاً صبرت چقدر است. فکر می کند مثلاً 10 درجه است. اما یک بلایی می آید خدای ناکرده چون به قول ملاعبدالله می گوید که خیلی از بلا تعریف نکن یک وقت جا خشک بکند بیاید. همش عافیت بخواهید. مثال می زنیم. مثلاً این مثال این طرفی بزنیم. بهتر است. شما مثلاً فکر می کنی که خیلی شکرگزار هستی، خیلی شاکر هستی ولی خدا یک نعمت بزرگی به شما مرحمت می کند فکر می کردی ده درجه شکر می کنی ولی خدا درون تو یک وجدانی گذاشته 50 درجه شکر می کنی، 100 درجه شکر می کنی.
شریعتی: چیزی که خودم هم از او خبر ندارم.
حجت الاسلام فرحزاد: یک کتابی اخیراً یکی از رفقا گفت من دنبال این کتاب هستم. اسم کتاب هست معجزه ی شکر. آقای عباسی عزیز چند هفته راجع به شکرگزاری صحبت کردند. ایشان می گوید معجزه ی شکر. اصلاً کاری به آیه ی حدیث و قرآن و اینها ندارد. مشکل ما این است که اگر بگوییم خدا و پیغمبر فرموده است بعضی ها خیلی گوش ندارم. بگوییم فلان پروفسور گفته، فلان چیز، بله، بله. چی؟ خیلی عجیب است. یعنی ما خیلی بیگانه پرست شدیم. بیش از اندازه. بیش از اندازه. ایشان در این کتاب ثابت می کند که اگر عالم، مردم، از شکرگزاری استفاده کنند، اختلافات خانوادگی، اختلافات اقتصادی، اختلافات اجتماعی، همه برطرف می شود. از همدیگر تشکر کنند. از خانممان با همه ی وجودمان تشکر کنیم ببینیم معجزه می کند یا نمی کند. خانم از آقا تشکر می کند. معجزه می کند. حتی می گوید شما نعمتهایی که ندارید، مثلاً دلت می خواهد یک خانه ی 300 متری داشته باشید. می گوید بنشین در خلوت یک عدد خاص بگو خدایا شکر بر اینکه خانه ی 300 متری دارم. همینطور الکی بگو. خدایا شکر خانه ای که می خواهی به من بدهی. می گوید خدا به تو آرامشی می دهد، یا خانه به تو می دهد یا نمی دهد. که آیه ی قرآن می گوید: (لَأَزيدَنَّكُم) حتماً به بالاتر از آن می رسی. خودت را بزرگ می کند. می گوید من قول می دهم، تجربه دارم تمام مشکلاتت حل می شود. من در عمرم این ذکری که می خواهم بگویم این هفته بار اول بود گفتم. صد بار نشستم. گاهی خدا الهام می کند. صد بار نشستم هی گفتم خدایا چوب ناشکری را به من نزن. خدایا چوب ناشکری را به من نزن. خدایا چوب ناشکری را به من نزن. صد بار. خیلی ناشکر هستیم. بزرگی می گوید حتی گداهایی که لب جوی گدایی می کنند که به ظاهر هیچی ندارند. همان ها اگر در خلوت بنشینند، وجدان بیدار. با خدا خلوت کنند داده ها را ببینند. چشم او سالم است، قلب او سالم است، کبد سالم است. گاهی می بیند چیزهایی دارد که آن میلیاردر هم ندارد. داده ها را ببینند. شکر معجزه می کند.
شریعتی: مثلاً شب سرش را می گذارد راحت خوابش می برد. انقدر آدم هست که با 20 قرص می خوابد. من الان آشنایانی دارم می گوید حاج آقا حدوداً نزدیک 20 قرص من می خورم تا بتوانم بخوابم. چرا ناشکر هستی؟ چوب ناشکری به ما نزنند. معجزه ی شکر. (يَعْلَمُ سِرُ و اخفا) یعنی خدا نه تنها اسرار درونی ما را می داند که ما خودمان هم بعضی از آنها را قبول داریم. اخفا یعنی آنی که مخفی تر هم هست می داند که خودمان هم خبر نداریم. هیچکس خبر ندارد. ما با یک چنین خدایی مواجه هستیم. دنباله ی آیه که مقصد این جمله ی آن هست. (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد) (ق/ 16) خیلی این جمله، جمله ی مهمی است. یعنی اگر این به قول شما یک ذره باور، خدای بزرگ آقای شریعتی عزیز، می گوید ما از رگ گردن به شما نزدیکتر هستیم. تعارف می کند، شوخی می کند، گزافه گویی دارد، نعوذبالله آب قاطی آن می کند. نه رگ کردن. اگر می گفت مثل رگ گردن. نه، می گوید از رگ کردن به شما، کی؟ عزیزترین، محبوبترین، یک بزرگی باز حیفم می آید این کلام را نگویم. وقت هم دارد می گذرد. می گوید که آنهایی که با خدا می خواهند آشنا شوند، با آنهایی که دنبال دنیا هستند. خیلی تفاوت دارد آن منشأ همه ی ناآرامی ها و سختی هاست و انس با خدا منشأ تمام آرامشها و خوبی هاست. می گوید آنی که اهل دنیا دنبال آن هستند، مثلاً می خواهد کنار دریا ویلا داشته باشد، فلان جا ماشین میلیاردی داشته باشد. اینها الان ندارد. باید برود دنبال آن تا بتواند به آن برسد یا نرسد. ولی آنی که خدا می خواهد همه چیز آن موجود است یعنی خدایی که ما دنبال آن هستیم موجود است، هست. می گوید من از رگ گردن تو به تو نزدیکتر هستم. چقدر تفاوت است بین چیزی که ما دنبال آن هستیم به آن نمی رسیم یا موجود نیست. آیا بشود یا نشود با چیزی که از رگ گردن به ما نزدیکتر است. جمله ی آخر را عرض می کنم. آقای دولابی خدا او را رحمت می کند. گفته من اوایل کار که خامتر بودم، در به در می گشتم خدا کجاست، خدا را پیدا کنم. به برکت امام حسین و توسل به امام حسین خدا الطافی به من مرحمت کرد که حالا هر چه می گردم که یک جایی مثلاً نبینم، نباشد و یکی از جملاتی که خیلی می فرمودند. این هم برای شکر بود. فرمودند من هر چه نگاه می کنم به اهل آسمان، به اهل زمین، به گیاه ها، به همه ی عالم بدهکار هستم. چون تمام ذرات عالم حرکت کرده است که آقای شریعتی اینجا نشسته است، بنده اینجا نشستم، این موجودات سر جای خودشان هستند. اگر یکی از اینها جابه جا شود، همه ی اینها به هم می ریزد. یعنی من به اهل آسمان، به همه ی ذرات عالم... اگر ما به این دید نگاه کنیم، گلایه ها، شکایتها. منزل یک بزرگی رفتم، دیدم این شعر را زده، قاب کرده زده است که همش جلوی چشمش باشد. مال حافظ است. لاف عشق و گله از یار/ زهی لاف خلاف/ عشقبازان چنین مستحق هجرانند. خدا را دوست داری، شب و روز از او گلایه و شکایت می کنی، تو عاشق خدا هستی. شما یک خانم، دختر پسر عاشقت می شود هزار جفا به تو می کند. قربون صدقه اش هم می روی اصلاً نمی بینی. آن وقت می گویی من عاشقت هستم. لاف عشق و گله از یار/ زهی لاف خلاف/ عشقبازان چنین مستحق هجرانند.
شریعتی: ان شاءالله جزء این دسته نباشیم.
حجت الاسلام فرحزاد: از رگ گردن به ما نزدیکتر، خیلی خدا نزدیک شده است. هست. فقط ببینید. ان شاءالله خدای متعال چشم ما را از خودش پر کند.
شریعتی: من می خواهم یک کتاب معرفی کنم. سلسله مباحث حاج آقای عابدینی در برنامه ی سمت خدا که سیره ی انبیاء بزرگ الهی بوده است و الحمدلله خیلی هم مورد استقبال دوستان خوب ما قرار گرفته است، دفتر حضرت ادلیس آن آماده شده است و تازه از تنور چاپ و نشر درآمده است من توصیه می کنم به دوستان خیلی کتاب خوبی است. الحمدلله یک اتفاقی که روزهای شنبه افتاده است این است که ما با انبیای بزرگ الهی آشنا شدیم و مأنوس شدیم و محبت آنها در دل ما الحمدلله قرار گرفته است. حضرت ابراهیم، حضرت ادلیس، حضرت صالح و حضرت هود. و حالا هم که این روزها قصه ی حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) را داریم مرور می کنیم. این کتاب را دوستان ببینند. بله، دفتر دوم، سیره ی تربیتی پیامبران، سلسله مباحث سمت خدا، حضرت ادلیس (علی نبینا و آله و علیه السلام) نکته های معرفتی نابی دارد دوستانی که اهل مطالعه و اهل تحقیق هستند می توانند این کتاب را تهیه بکنند.
تلاوت صفحه ی 61 قرآن کریم.
شریعتی: دوباره سلام می کنم خدمت تک تک دوستان عزیزم ان شاءالله هر جا که هستید زیر سایه ی قرآن کریم باشید نکته ی صلوات و اشاره ی قرآنی امروز را بشنویم.
حجت الاسلام فرحزاد: در یک روایت نورانی ای پیغمبر عظیم الشأن (علیه و آله السلام) سه خاصیت مهم برای ذکر صلوات بیان کردند. فرمودند وقتی ذکر من و یاد من می شود زیاد این ذکر را بگویید. (فان صَلَاتُكُمْ عَلَيَّ رضی لربکم إِجَابَةٌ لِدُعَائِكُمْ وَ زَكَاةٌ لِأَعْمَالِكُم) چه خاصیتهای مهمی دارد. ذکر بلند صلوات یکی از آنها این است که خدا از ما راضی می شود. می گوییم ما چه می خواهیم؟ رضوان خدا بالاترین چیزها هست. ذکر صلوات باعث خشنودی پروردگار عالم است. دوم ذکر صلوات باعث اجابت دعاها می شود. و خاصیت سوم (وَ زَكَاةٌ لِأَعْمَالِكُم) یعنی اعمال ما با ذکر صلوات پاک می شود، تمیز می شود، رشد پیدا می کند تا مقبول شود. آنهایی که می خواهند اعمالشان پاک شود، هم دعایشان مستجاب شود و از همه بالاتر خدا از آنها راضی شود، قید زیاد را فراموش نکنند. زیاد صلوات بر محمد و آل محمد بفرستید.
آیه ی 85 از این صفحه ی سوره ی آل عمران خدای مهربان می فرماید: (وَمَنْ يبْتَغِ غَيرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ) ببینید با آمدن پیغمبر ما ادیان دیگر نسخ شده است. یعنی پیغمبر همه ی ادیان گذشته هم در آن هست کامل تر و جامعتر و بالاتر آن را آورده است. چون که صد آمد نود هم پیش ماست. و لذا می فرماید خدای مهربان اگر کسی غیر مکتب اسلام و دین اسلام را انتخاب کند، این از او هیچ عملی... ببینید یک موقع کسی مستضعف است نمی رود بررسی کند ادیان و مذاهب را. ولی کسی که بررسی می کند، کنار هم می گذارد، واقعاً بینی و بین الله مسیحیت را ببیند، یهودیت را ببیند و ادیان الهی دیگر هم. بعد بیاید مقایسه کند با قرآن و فرمایشات پیغمبر و سیره ببیند کدام بالاتر است. اسلام دین علی (ع) (یعلوا و لا یعلی علیه) دیگر حرف آخر را آورده است. لذا خدا می فرماید کسی غیر از اسلام را بپذیرد از او قبول نمی شود و در آخرت هم جزء زیانکاران است. زیانی که قابل جبران نیست.
من اگر وقت بود چند آیه و حدیث و شعر بخوانم برای همین موضوعی که عرض کردم. (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد) ما از رگ گردن هم به او نزدیکتر هستیم. سعدی اشعاری دارد، حافظ هم یک اشعار زیادی دارد. سعدی می گوید: دوست نزدیکتر از من به من است/ وینت مشکل که من از وی دورم. او به من نزدیک است، من دور هستم. یعنی اصلاً کلمه ی من که می آید از خودت که می گویی هزاران فرسخ دور افتاده ای. دوست نزدیکتر از من به من است/ وینت مشکل که من وی دورم/ چکنم با که توان گفت که او/ در کنار من و من مهجورم. خیلی درد بزرگی است. خدای غنی مطلق کنار من هست که همه کارهایم را می تواند انجام بدهد و تأمین بکند، من خودم را مهجور می بینم، چشم دلم را باز نمی کنم او را ببینم. یک وقتهایی که نمی خواهیم که ببینیم. والّا خدا تجلی کرده است. یار بی پرده از در و دیوار/ در تجلیست یا اولی الابصار. حالا می بینیم موانع چیست که ما نمی بینیم. چه کنم با که توان گفت که او/ در کنار من و من مهجورم. من یک موقع توفیق داشتم با چند تا از رفقا شیراز خدمت یک مرد الهی برسم که اسم او را نمی توانم بیاورم که مرد بزرگی بود. اهل دل، اهل عشق، اهل معنا بود. استادهایی دیده بود. جالب این است که یک بار فقط ایشان را با دوستان روحانی زیارت کردیم و خودشان هم فرمود دیگر دیدار ما اول و آخر همین است چون بعد از مدت کوتاهی از دنیا رفتند. عمده ی کلام دلنشین ایشان در آن جلسه ای که ما محضر ایشان بودیم دو تا شعر را همش برای ما تکرار می کردند. یکی از آنها این بود که می فرمودند که خویشتن را آدمی ارزان فروخت/ بود اطلس خویش را بر دلق فروخت/ قدر خود نشناخت مسکین آدمی/ از فزونی آمد و شد در کمین. انسانی که خدا می گوید: (نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي) انسانی که می گوید تو خلیفه ی من هستی، تو مسجود ملائکه هستی، همه عالم و فرشته ها را برای تو خلق کرده اند. از بزرگی خودش را به آب و گل زده است، به آتش جهنم آن وقت قاطی کرده است. خویشتن را آدمی ارزان فروخت/ بود اطلس خویش را بر دلق فروخت/ قدر خود نشناخت مسکین آدمی/ از فزونی آمد و شد در کمین. و این شعر دوم که مال حافظ است خیلی ایشان تکرار می کرد. یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبی/ دولت صحبت آن مونس جان ما را بس/ گل ازاری ز گلستان جهان ما را بس/ بر لب جوی بنشین و گذر عمر ببین/ کاین اشارت ز جهان گذرا ما را بس. این شعر را ایشان شاید چندین بار برای ما تکرار کرد. واقعاً ذکر بلندی است. به نظر من ذکر بلندی است. این را تکرار کنیم. یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم/ دولت صحبت آن مونس جان ما را بس. (أَنَا جَلِيسُ مَنْ ذَكَرَنِي) لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ/ عشقبازان چنین مستحق هجرانند. ان شاءالله گلایه های ما از بین می رود.