اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

99-10-29 - حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد - شرح دعای ۲۲ صحیفه سجادیه و نکاتی پیرامون معرفت نفس

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خانم‌ها، آقایان سلام. به سمت خدای امروز خوش آمدید.

حجت الاسلام فرحزاد: خدمت همه ی شما و بینندگان عزیز عرض سلام داریم و ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (ع) را خدمت همه ی عزیزان تسلیت عرض می‌کنیم. ان‌شاءالله که این عزاداری‌ها مورد پذیرش قرار بگیرد. واقعاً امید ما به همین عرض ادب ها است. یعنی اعمال ما نسبت به اولیای خدا و چهارده معصوم خیلی خیلی مخدوش است ولی چون عمل آنها خالص است اگر ما وصل به مخلصین شویم ان‌شاءالله به ما هم یک نظری می‌شود. ان‌شاءالله که کم حضرت زهرا نگذاریم و این ایام را، چند روز هم ادامه بدهیم، بعد هم ولادت حضرت در بیستم ماه جمادی‌الثانی است. یک بزرگواری فرموده بودند یکی ایام عاشورا مردم برای آقا ابا‌عبد‌الله خوب عزاداری می‌کنند و یکی ایام فاطمیه دل امام زمان (ع) را شاد می‌کنند و مرحمی بر مصائب حضرت هست. ان‌شاءالله این ادامه داشته باشد و هر چقدر باشکوه تر، بهتر و حفظ مسائل بهداشتی را هم جدی مراعات بکنند و مجالس روضه های خانگی. پنج نفر، ده نفر با فاصله هیچ مشکلی ندارد و روضه های خانگی را هر چه بتوانیم ترویج کنیم و اینکه پرچم اهل بیت در خانه ها بیایند.
این فرمایشی که من قبلاً هم عرض کردم. از یک بزرگی فرمودم تمام آرزوهایم در یک کلمه و یک جمله هست که حضرت زهرا (ع) گوشه ی چشم یک نگاه رضایتمندانه به ما بکند بگوید خوب برای من عزاداری کردید، خوب احترام فرزندان من را گرفتید. ان‌شاءالله امید ما به آن نگاه و شفاعت این بانو هست.
شریعتی: امروز هم با سمت خدا همراه شما هستیم در محضر صحیفه ی سجادیه و دعای بیست و دوم.
حجت الاسلام فرحزاد: عرض کردیم برای حضرت زهرا (ع) زیارتی که از امام رسیده باشد، از امام جواد (ع) به ما رسیده است همین زیارت کوتاه است. مابقی زیارتنامه ها انشای علما و بزرگان ما هستند. بسم الله الرحمن الرحیم. يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ ص وَ أَتَانَا بِهِ وَصِيُّهُ ع فَإِنَّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْنَاكِ إِلَّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُمَا بِالْبُشْرَى لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوَلَايَتِك‏  اللّهمّ صلّ على فاطمة و أبيها و بعلها و بنيها بعدد ما أحاط به علمك‏.
دعای بیست و دوم را امام سجاد (ع) در سختی‌ها و مشکلات این دعا را تلاوت می‌کردند. در بخش دیگر حضرت می‌فرماید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏». یعنی دعا پر از ذکر صلوات است که چاشنی دعاها هست. «وَ خَلِّصْنِي مِنَ الْحَسَدِ» خدایا ما را از حسد خلاص کن. غیر از کملین عالم، امامان معصوم، مؤمنین، اولیای کامل، همه ی ما اصیل حسد هستیم. حالا اعمال نمی‌کنیم، بروز نمی‌دهیم یک حرف دیگر است که خیلی جاها هم ناخواسته بروز داده می‌شود. یعنی دو تا خواهر، به یکی کمی بیشتر محبت می‌شود فوری حسادت می‌کند. مثل اینکه از بچگی در وجودشان هست. مثال خیلی ساده ای بزنم. دو تا تیم با هم مسابقه می‌دهند. طرف مقابل که شکست می‌خورد، اینطرفی‌ها همه خوشحال می‌شوند. این ریشه در حسادت دارد. کسی حسادت ندارد که خیر رقیبش را خیر خودش بخواهد، شکست رقیبش را هم شکست خودش بداند. این حسادت ندارد. می‌گوید همانطور که من بالا آمدم، رقیب من هم بالا بیاید. ما از میلیاردها کم کسی داریم که وقتی رقیب او زمین می‌خورد واقعاً مثل اینکه خودش زمین بخورد ناراحت بشود. این حسادت ندارد. می‌خواهم بگویم چیز کوچکی نیست که حضرت می‌فرماید خدا من را خلاص کن از حسادت. البته آنها معصوم هستند دارند به ما یاد می‌دهند. در مورد سید بحر العلوم (رحمة الله علیه) هست که یک موقعی ایشان افتادند سجده چون سیره ی پیغمبر خدا بوده است. گاهی بی‌مقدمه سجده می‌رفتند. گاهی سوار مرکب بودند پیاده می‌شدند می‌آمدند سجده می‌کردند، گاهی هم روی همان مرکب سجده می‌کردند. چون به قول ما وقت فضیلتش بگذرد، یعنی بنده وقتی که می‌بینم یک کسی هزار تا مرض دارد، حالا من ندارم، حدیث داریم اگر مبتلایی را دیدی بگو «الحمدلله الذی عافانی مما ابتلی به» در دلت. بگو خدایا من این را دارم می‌بینم یاد عافیت و سلامتی می‌افتم. هزاران مرض را ندارم. خدایا شکرت. آن حالت شکر دست می‌دهد، همان موقع سجده بروی قشنگ است و الّا بعدش آن حالت ممکن است نباشد. مرحوم سید بحرا‌لعلوم که می‌گویند با حضرت خیلی رابطه ی صمیمی داشته است محضر حضرت شرفیاب می‌شد. یک موقع بی‌مقدمه سجده ی شکر به جا آوردند گفتند آقا چرا یکهو سجده ی شکر کردید؟ فرمود: الآن به قلبم رجوع کردم دیدم الحمدلله «خَلِّصْنِي مِنَ الْحَسَدِ» حسد ندارم. یعنی تا آن موقع یک بویی در آن بوده است. دیگر نیست. الآن می‌بینم اگر یک مرجعی، آیت‌اللهی، عالمی، استادی، بزرگی، جلو بیفتد، همه هم سراغ او بروند، من را ول کنند، من ناراحت نمی‌شوم. این خیلی قشنگ است. و لذا حضرت می‌فرماید: «خَلِّصْنِي مِنَ الْحَسَدِ» این را هم تا خدا به ما کمک نکند، یعنی باید در واقع پا روی من‌مان بگذاریم. «وَ احْصُرْنِي عَنِ الذُّنُوبِ»، خدایا من را از گناه ها نگه دار «وَ وَرِّعْنِي عَنِ الْمَحَارِمِ»، خدایا ورع و پرهیز از محارم و حرام‌ها به من مرحمت کن. «وَ لَا تُجَرِّئْنِي عَلَى الْمَعَاصِي» خدایا جرأت بر معصیت را از من بگیر که من بر معاصی جری نشوم. «وَ اجْعَلْ هَوَايَ عِنْدَكَ»، هوا و خواسته ی من را پیش خودت قرار بده. «وَ رِضَايَ فِيمَا يَرِدُ عَلَيَّ مِنْكَ»، خشنودی من را در آنچه که برای من می‌بری، از طرف تو بر من وارد می‌شود قرار بده. «وَ بَارِكْ لِي فِيمَا رَزَقْتَنِي» آنچه که رزق من قرار می‌دهی، با برکت قرار بده. بعضی عمرها خیلی بابرکت است، بعضی مال‌ها خیلی بابرکت هستند. نفس‌ها بابرکت است. «وَ فِيمَا خَوَّلْتَنِي وَ فِيمَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيَّ»، خدایا در آنچه که به من عطا می‌کنی، نعمت لطف می‌کنی، دستت خیر و برکت در آن است. برکت یعنی خیر کثیر. «وَ اجْعَلْنِي فِي كُلِّ حَالاتِي مَحْفُوظاً مَكْلُوءاً مَسْتُوراً مَمْنُوعاً مُعَاذاً مُجَاراً» یعنی قشنگ 6 دنگ من را بیمه کن. خدایا در همه ی حالات من تو حفظ کن من محفوظ باشم و تحت حراست تو باشم. و من را بپوشان از اینکه دیگران بر من بخواهند ستم کنند، بدی کنند. ممنوعاً. مانعی قرار بده به من اذیت و آزار نرسانند. «مُعَاذاً مُجَاراً» یعنی من را در پناه خودت قرار بده. جالب این است که هم در وسط دعا و هم در پایان دعا هم باز امام سجاد یک فراز مهم راجع به حسد صحبت می‌کند. می‌فرماید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِي سَلَامَةَ الصَّدْرِ مِنَ الْحَسَدِ» تمام مشکلات جوامع بشری، مملکت‌ها مال حسادت است. این جناح روی کار می‌آید می‌گویند اینها جلو نیفتند. ما باید کارشکنی کنیم و زیر پای آنها را خالی کنیم. بین مسئولین، بین مدیرها، بین معلم‌ها، بین روحانیت، بین دکترها. می‌خواهم عرض کنم اول عرض کردم. به کسی برخورد. غیر از معصومین و اولیای خدا، همه ی ما کم یا زیاد حسادت داریم. یعنی یک کارشناس خوب می‌آید جای فرحزاد را می‌گیرد، ممکن است که من کمی پکر شوم. اگر واقعاً همه رقبایشان را هم تحمل کنند، خیر آنها را هم بخواهند، ظهور امام زمان می‌شود. بهشت می‌شود. مشکل نیست، دعوا نیست، اختلاف نیست، زیر پای همدیگر را خالی کردن نیست، برای همدیگر زدن نیست. اصلاً 15 میلیون پرونده جمع می‌شود. حسادت خیلی در مردم ریشه دارد.
شریعتی: حاج آقا رحیم ارباب که هفته ی قبل هم یادشان کردیم، خدا ایشان را رحمت کند، ایشان در شرح‌حالشان گفته ‌اند. از او پرسیده اند که راز موفقیت شما و این عظمت چیست؟ ایشان فرموده اند در طول زندگی‌ام هیچ‌وقت بد کسی را نخواستم.
حجت الاسلام فرحزاد: درست است. این حقیقتی است که حسد ندارد. این خیلی مهم است. یعنی اگر اینطور باشد واقعاً انسان کامل شده است. لذا حضرت باز می‌فرماید که خدایا سینه ی من را از حسد حفظ کن «حَتَّى لَا أَحْسُدَ أَحَداً مِنْ خَلْقِك‏» احدی از خلق تو را حسادت نورزم، «عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنْ فَضْلِك‏» آنچه که فضلی به او دادی، نعمتی دادی، برتری‌ای دادی، در دنیا، در عافیت و سلامتی، در دین، در تقوا، در راحتی و رفاه، در رخاء. تمام خیرهایی که به دیگران دادی، من نگویم که او نداشته باشد. بگویم خدایا آن خوبی‌ها را به من هم بده. حسادت باعث شد که بچه های یعقوب پیغمبر، پدر پیغمبر معصوم، مال حلال، محیط، محیط خانواده حضرت یعقوب بوده است ولی حسادت باعث شد که یوسف صدیق را در چاه بیندازند. اول می‌خواستند بکشند در چاه هم به قصد کشتن انداختند. 40 سال به فراق. حسادت بود. آدم را گرگ می‌کند. اینها به جای اینکه حسادت بورزند بگویند خدایا آن کمال و جمال یوسف را به ما هم بده. امام سجاد عرضه می‌دارد: «إِلَّا رَجَوْتُ لِنَفْسِي أَفْضَلَ ذَلِكَ بِكَ وَ مِنْكَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَك‏» چرا من رقیبم را زمین بزنم؟ بگو خدایا بهتر از این به او دادی، به فضل و کرمت به من هم بده.
شریعتی: گفت هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی/ الا بر آن که دارد با دلبری وصالی. معرفت نفس امروز به کجا می‌رسد؟
حجت الاسلام فرحزاد: اگر خاطر عزیزان باشد هفته های گذشته، دو هفته یک بحث قشنگی بود که خیلی هم استقبال شد که همه ی ذرات عالم فهم دارند، شعور دارند. چه ما بخواهیم و چه نخواهیم. اینکه ما نمی‌فهمیم دلیل بر این نیست که نیست. هست. و تمام ذرات عالم روح دارند، جان دارند، ملکوت دارند، سر دارند که ما از باب نمونه سنگ و درخت و اینها را دو سه مثال زدیم. و اینکه همه ی موجودات گویش دارند و نطق دارند. ما آیات و احادیث زیادی در این مورد داریم ولی من خیلی فشرده نمونه هایی را عرض کردم. دریغم می‌آید که این آیه را هم نگویم. ما در قرآن آیاتی داریم که روز قیامت وقتی که به آدم مقصر و گناهکار و تبهکار می‌گویند که این گناه را کردی‌ای، با زبان اقرار نمی‌کند. خدا می‌فرماید: «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ» (یس/ 65) دهنش را مهر می‌زنند چون اقرار نمی‌کند. به اعضا و جوارحش می‌گویند شما شهادت بدهید. آنها به حرف می‌آیند. یعنی این دست می‌گوید من سیلی زدم. دست. آیه ی قرآن است. «وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ء» (فصلت/ 21) چقدر آیه صریح و زیبا است. دست می‌گوید من زدم. چکار می‌شود کرد؟ پا می‌گوید من لگد زدم، رفتم مجلس گناه. اعضا و جوارح ما می‌گوید رفتم رقاصی کردم، فلان کار را کردم. در مقابل نامحرم برهنه شدم. می‌شود حاشا بزنیم؟! خود بدنت شهادت می‌دهد. چکار می‌خواهی بکنی؟ تمام اعضا و جوارح ما به نطق می‌آیند. چشم می‌گوید من این گناه را کردم. نمی‌شود حاشا کنید. آن وقت آقای شریعتی عزیز! بحث معرفت نفس خیلی زیباست. اعضا و جوارح ما، آلت هستند، اسباب هستند، وسیله هستند. اسباب هستند. آن که به اینها امر می‌کند، دستور می‌دهد کی هست؟ روح ما است و جان ماست. فرمانده ی ماست. یعنی این دست گناه ندارد. کسی که این تو است به این دست می‌گوید بزن. این بنده ی خدا گناهی ندارد. این وسیله است. مثل یک سرباز است.
شریعتی: منِ حقیقی و واقعی.
حجت الاسلام فرحزاد: احسنت. اینها بر علیه تو، بر علیه من شهادت می‌دهند. آن گنهکار اصلی یکی دیگر است که این پشت قائم شده است. همین هم می‌خواهد بگوید این‌ها، اعضاء و جوارح، اسباب هستند، وسیله هستند. حقیقت ما دست نیست، پوست نیست، بدن نیست. و لذا خود آدم به این اعضا و جوارح می‌گوید: «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا» چرا بر علیه خود من شهادت می‌دهید؟ «قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ» خدا ما را به گویش و گویایی درآورده است «الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ء» آن خدایی که همه ی عالم و موجودات را به بویایی درآورده است ما هم به نطق و بویایی درآورده است. خدا می‌گوید بگو، من نمی‌توانم نگویم. می‌گویم. اگر بدانیم همین دست و جوارح ما، بر علیه ما صحبت می‌کنند... خدا مدرک خیلی دارد. یعنی تمام عالم مدرک است، تمام سلول‌های ما هم مدرک هستند. باید حواس ما خیلی جمع باشد. نمی‌شود حاشا کنیم. نمی‌شود بگوییم نه. یا مثلاً سلیمان پیغمبر علی نبینا و آله وسلم که واقعاً یک پیغمبر استثنایی بوده است. ملکی به من بده که به احدی نداده باشی. چقدر با موجودات عالم گفتگو داشته است. مثلاً ما یک سوره نام نمل داریم. با مورچه گفتگو داشته است. «قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُون‏» (نمل/ 18) که این را قبلاً چند بار گفته ایم. که به فرمانده ی مورچه ها گفت بروید در لانه هایتان دستگاه سلطنتی سلیمان را نبینید که به اصطلاح اینها شما را لگدمال می‌کنند یک موقع پایمال می‌کنند. اینها شعور ندارند. که نطق او به سلیمان پیغمبر رسید و مورچه را احضار کرد و گفت ما که روی هوا راه می‌رویم، زمین راه نمی‌رویم. یعنی چه لگدمال، یعنی چه شعور ندارند؟ گفت نه، منظورم این بود که جمال و کمال دستگاه سلطنتی شما را ببیند، هوس دنیا، میل دنیا بکنند. بعد چقدر کلمات زیبا مورچه می‌گوید. مورچه ای که ممکن است هزار تای آن را ما پایمال کنیم. به سلیمان پیغمبر گفت که دستگاه محرکه ی شما چیست؟ گفت باد است. گفت چرا باد است؟ گفت نمی‌دانم. گفت من می‌دانم. خدا می‌خواهد به تو بگوید دستگاه تو بر باد است. بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ/ در معرضی که تخت سلیمان رود به باد. پس مورچه می‌آید سلیمان پیغمبر را موعظه و نصیحت می‌کند. پس فهم دارد، شعور دارد، درک دارد، ذکر دارد. باران نمی‌آمد، سلیمان پیغمبر رفت دعای باران، نماز باران بخواند، یک مورچه ای سرش را بالا کرد. حدیث در سلمه ی سلیمان سفینة البحار است. گفت ای خدا ما را به گناه بنی‌آدم مؤاخذه نکن. قربون این مورچه. چه کسی این حرف‌ها را به او یاد داده است. یک مورچه را نمی‌توانیم تحقیر کنیم بگوییم ناچیز است. چیزی نمی‌فهمد. مورچه گفت خدایا قحطی شده، خشکسالی، ما بی‌آذوقه ماندیم. این آدم‌های دو پا گناه می‌کنند ما چه تقصیری داریم؟ خدا گفت حرفت حسابی است. چشم. باران می‌فرستم. به سلیمان پیغمبر وحی کرد نماز باران نمی‌خواهید بخوانید من دعای مورچه را مستجاب کردم. یعنی گاهی یک مورچه هم پیش خدا عزیز است. می‌تواند عالم را عوض کند. چه بسا عزیزتر است چون گناه نمی‌کند. آن وقت ما خودمان را می‌بریم بالای بالا. خودشیفتگی و حسادت مردم را بیچاره کرده است. یا اسم هد هد در قرآن آمده است که سایه می‌انداخت و نبود و مملکت صبا را رفت کشف کرد. پس این را می‌خواهیم جا بیندازیم که عالم، عالم شعور است، عالم آگاهی است، درک است، فهم است، فقه است. ما با یک عالمی مواجه هستیم که در واقع همه تجلی علم و قدرت خداست و آن علم و قدرت خدا در روح و جان همه ی موجودات تجلی پیدا کرده است فهم و شعور دارند. نمی‌توانی در بروی. اگر با این دید نگاه کنیم اصلاً زندگی ما عوض می‌شود. اصلاً فکر دزدی، فکر خیانت، نمی‌توانیم. چطور از یک دوربین می‌ترسیم، چطور از یک پلیس می‌ترسیم؟ تمام عالم دوربین است. بالاتر از دوربین، همه چیز را. سر درونت را هم می‌بیند.
یک بحثی را که هم در رابطه با خودشناسی باشد و هم چون ایام متعلق به حضرت زهرا (س) است از این بانو هم باید زیاد یاد کنیم. واقعاً مادر هستی است، مادر ماست. به فرموده ی پیغمبر خدا که فرمود: ام ابیها. خدا آیت الله بهاءالدینی را رحمت کند. بارها این جمله را می‌فرمودند. می‌فرمودند این کنیه، کنیه ی تشریفاتی نیست که تشریفاتی یک چیزی را، لقبی، کنیه ای، اسمی بگذارند. چون تمام اسم‌های حضرت زهرا یک معانی بلند و یک اخلاق و صفات بلند را حکایت می‌کند. فرمودند ام ابیها یعنی ریشه ی پیغمبر است. ام تربیتی پیغمبر است. پیغمبر از نور فاطمه ی زهرا، از وجود این دختر بهره می‌برده، استفاده می‌کرده است چون از نور خدا خلق شده است. «خلقت من نور عظمت الله» حتی بدنش هم از غذاهای بهشتی تکوّن پیدا کرده است. لذا می‌خواهم عرض بکنم حتی در حق پیغمبر کأن جای مادر هست و در حق امیر‌المؤمنین، در حق همه ی امام‌ها، در حق همه ی عالم. امام صادق فرمودند: «ما تکاملت نبوة نبی الا بمعرفتها» امام صادق (ع) فرمود: هیچ پیغمبری نبوتش کامل نمی‌شد. باید آن سر خدا، حضرت زهرا را می‌شناخت، به عظمت و بزرگی و ولایتش اقرار می‌کرد. پیغمبر خم شود دست کسی را ببوسد یعنی همه ی انبیاء، همه ی امام‌ها، همه ی اولیای خدا. به اندازه ی رکوع. همه جا دختر پسرها دست پدر مادر را می‌بوسند. اینها از نزول جبرئیل خیلی بالاتر است. جبرئیل خادم پیغمبر است. این خود پیغمبر دارد خم می‌شود این احترام را می‌کند. خیلی بالاتر است.
بحثی که می‌خواهم عرض کنم در بحث خودشناسی یک موضوعی داریم که انسان‌ها را به چه وسیله می‌شود ارزیابی کرد، سنجید. مثلاً خیلی چیزها هست لیتری است. در محاسبات دنیایی. کیلویی است، متری است. وزنی است. عددی است. به این عدد قیمت می‌گذارند. آدم‌ها را چطوری می‌شود ارزیابی کرد، قیمت‌گذاری کرد؟ درجات بهشت و درجات جهنم هم با آن ارزیابی است. اصلاً ما کلمه ی وزن، کلمه ی میزان و موازین. در قرآن مکرر آمده است. «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَق‏» (اعراف/ 8) که یک جایی می‌آیند ارزیابی می‌کنند این آقا یا خانم به درد بهشت می‌خورد یا جهنم. درجات بهشت، درجه یک و دو بین زمین و آسمان فاصله است. درجات متفاوتات. در نهج البلاغه است. و جهنم هم درکاتش به طرف پایین مثل خندق و چاه است که آنهایی که ته هستند، طاغوت‌ها و بزرگان ظالم‌ها و فرعون‌ها. و آنهایی که کمتر و همینطور یا گناهکار هستند بالاتر است. که آنهایی که بالاتر هستند امید بیرون آمدن هست ولی آنهایی که آن ته هستند بیرون آمدنشان خیلی مشکل است. ممکن هم هست که «خالِدينَ فيها أَبَداً» باشد.
ما می‌خواهیم خودمان را قیمت بگذاریم. چون امیر‌المؤمنین پدر ما است فرمود: «زِنُوا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا و حاسبوا قبل ان تحاسبوا»، آنجا دیگر مهر می‌زنند، نمره می‌دهند ولی الآن ما در کلاس کنکور دنیا هستیم. الآن می‌توانیم سبک سنگین کنیم نمرات‌مان را بالا ببریم. حضرت امیر (ع فرمود: «مَنْ أَحْسَنَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِهِ لَمْ يُؤَاخَذه بِمَا مَضَى مِن‏ عمره» یعنی اگر فرحزاد گناهان قبلی‌اش را توبه بکند، بقیه ی عمری که دارد کار خوب بکند، احسان بکند، خدا همه ی قبلی‌هایش را پاک می‌کند. ولی اگر بقیه ی عمرش را استفاده نکرد و درست نکرد، هم قبلی‌ها را مؤاخذه می‌کند و هم بعدی‌ها را. یعنی الآن مهلت داریم. هنوز ما روی فینال هستیم. این است که در بحث مرگ عرض کردم مهمترین کار توبه است و به خدا آمدن و ادای حقوق دیگران. یا مثلاً این فرمایشی که در نهج البلاغه هست در کلمات قصار. «الغنى و الفقر بعد العرض على اللّه‏» ما معمولاً در دنیا می‌گوییم این آقا پول دارد، ملک دارد، ریاست دارد، مقام دارد، پست دارد، رأی دارد، چی دارد، چی دارد. این آدم، بیچاره، بدبخت است، فقیر است، هیچی ندارد. معیارهای ما مادیات و پول و مقام و پست و از این حرف‌ها است. اهل دنیا را می‌گوییم. ولی در آخرت چی؟ تمام معیارها یک چیز دیگر است. اصلاً 180 درجه عکس است. «الْفُقَرَاءُ مُلُوكُ أَهْلِ الْجَنَّة»، «اتّخذوا عند الفقراء أيادي فإنّ لهم دولة يوم القيامة» پیغمبر ما فرمود: فقرایی که به آنها نگاه نمی‌کردید، تغییر می‌کردید. فقرا یعنی آنهایی که با سختی زندگی را می‌گذارنند و آبرومند زندگی می‌کنند. «يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّف‏». عفت دارند. و کسی نمی‌داند که اینها چقدر با سختی می‌گذرانند. جهاز نمی‌تواند تهیه کند، نان و آب، غذا. با سیلی صورت خودش را سرخ نگه داشته است. پیغمبر فرمود یک کاری کنید با اینها رابطه برقرار کنید و اینها روز قیامت رؤسا هستند، ملوک هستند، شفعاء هستند، همه کاره هستند. «اتخذوا الایادی» یعنی یک دستی، یک خدمتی، یک کاری برای اینها داشته باشید که آبرو داشته باشید فردا دست شما را بگیرند. اینهایی که سوار ماشین‌های میلیاردی می‌شوند، خانه های میلیاردی، ویلاهای میلیاردی. اینها مثل مورچه زیر دست و پا آنجا له می‌شوند. اگر حق خدا و اولیای خدا را ندادند. همش اموال روی هم اضافه کردند. لذا حضرت می‌فرماید: «الغنى و الفقر بعد العرض على اللّه‏» یعنی وقتی که در میزان حساب خدا آمدی، تو را ارزیابی کردند، آنجا خدا بهت گفت داری یا نداری. غنی هستی یا فقیر هستی. «بعد العرض علی الله» است. بعد از اینکه آنجا خودت را عرضه کردی عمل صالح داری یا نداری. خدا امام راحل را رحمت کند. یک جمله ی عجیبی است. فرمودند: بعضی‌ها 70 سال می‌کوشند، شب و روز تلاش می‌کنند ولی 70 سال آتش جهنم برای خودشان آماده می‌کنند. ممکن است در لباس شب ما هم باشند. یعنی عالم بی‌عمل. از بوی تعفن او اهل جهنمی که غرق در آتش هستند باز این بوی تعفن او اینها را عذاب می‌دهد. از جاهل 70 گناه می‌بخشند قبل از اینکه از عالم یک گناه ببخشند. خدایا به تو پناه می‌بریم، خدایا به تو پناه می‌بریم. خیلی سخت است. 70 سال دارد تلاش می‌کند اما آتش جهنم است. 70 سال دور خودش و ریاستش و پستش و منش می‌چرخد. 70 سال است که دارد تلاش می‌کند به ته جهنم برسد. ولی آقای دولابی می‌فرمودند کسی هم هست که دو ثانیه، دو ساعتش یک جور نیست. هر لحظه خودش را کنار می‌زند. یک پرده جلو می‌آید. خراباطی که می‌گویند منش را کنار می‌زند. هر کجا بوی من، خودیت هست، کنار می‌زند. هر کجا بوی خدا هست می‌رود. 70 سال عمل خالص داشته، این آقا همه ی عمرش یک غاز به یک فقیر به خاطر کمک نکرده است. یا با یک کسی قهر بوده به خاطر خدا برود آشتی کند. پا روی خودش نگذاشته است. خودش را بزرگ کرده است. ممکن است به ظاهر عبادت هم داشته باشد. ظاهر الصلاح هم باشد. این خیلی مهم است. ما می‌خواهیم خودمان را ارزیابی کنیم. آیات و روایات برای ارزیابی هست. یک معیار آن این است که ما چه دوست داریم. یک معیار آن این است که همت شما چیست. الآن مملکت خودمان را مثال بزنیم. ما مثلاً هشتاد، نود میلیون جمعیت داریم. اگر از طرف خدا یک نامه ای فرشته ها بیاورند تقسیم کنند بگویند هر انسان ایرانی‌ای، آن آرزوی اصلی‌اش را بنویسید. حاجت اصلی‌اش را بنویسد. یکی بیشتر نباشد. چی می‌خواهی؟ و آن یک دانه هم به زبان خالی نباشد. یعنی قلبت هم همان را بخواهد. ممکن است من به زبان بگویم خدا را می‌خواهم اما برای یک دوزاری خودم را تکه تکه می‌کنم. نه، آنجا راه دروغ بسته است. از طرف خدا به ما نامه ای آمد عزیز من چه می‌خواهی عزیز من. اتفاقاً در بعضی از روایت‌ها هم هست که یک دعای مستجاب همه دارند. این را کجا خرج کنیم. ان‌شاءالله ماه رجب و شعبان چشم گذاشتیم دارد نزدیک می‌شود. بعد از جمادی رجب می‌شود. مناجات شعبانیه. «إِلَهِي مَا أَظُنُّكَ تَرُدُّنِي فِي حَاجَةٍ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي» خدایا من آن حاجتی که عمرم را گذاشتم فکر نمی‌کنم رد کنی. آن را رد نمی‌کنی. یعنی دغدغه ی اصلی ما چیست؟ آرزوی اصلی ما چیست؟ صادق هم باشیم. هر چه که نوشتی جلوی آن فوری نمره می‌آید. خدا را می‌خواهی قیمت شما خداست. هیچ شک نکن. ثارالله می‌شوی. حبیب الله می‌شوی. امام زمان را می‌خواهی، امام محسن را می‌خواهی قیمتت امام حسین است. مثل اصحاب امام حسین. چی می‌‌خواهی، گزینشت چی هست. چی می‌خواهی خیلی مهم است. دنبال چه هستی. محبوب دلت چیست؟ عشقت چیست؟ فکرت چیست؟ عموم مردم، خوراک، پوشاک، مسکن، مادیات. اینها را آدم بخواهد حاجت نیاز بدنش است. اما خواسته ی اصلی چیست. آن عشقت چیست؟ با چی عشق می‌کنی؟ اینها را برای چی می‌خواهی؟ اگر بخواهیم همین را باز کنیم خودش یک بحث مفصلی است. حالا بیاییم ببینیم حضرت زهرا (س) که پیغمبر خم می‌شود دست او را می‌بوسد، خدا به عبادت او مباهات می‌کند، پیامبر عاشق راز و نیازت/ امیر‌المؤمنین محو کلامت/ تمام آفرینش پای‌بستت/ پیمبر خم شد و بوسید دستت. زهرا که برای همه الگو است، اولین و آخرین، انتخابش چیست؟ بخواهند به او نمره بدهند. این حدیث خیلی مطلب دارد. حالا باز هم باید فهرست‌وار بگوییم. فرمایش از حضرت زهرا ما خیلی کم داریم. یک خطبه ی فدکیه است و یک خطبه برای خانم‌ها. دو سه جمله هم کوتاه، دو سه خط دم در احتجاج دارند. چند تا هم کلمات و فرمایشات خیلی کم از ایشان به ما رسیده است. یکی از آنها این است: «حُبِّبَ إِلَيَّ مِنْ دُنْيَاكُمْ ثَلَاث‏». از دنیای شما سه چیز محبوب دل من شده است. یک «تلاوت کتاب الله»، انس با قرآن، تلاوت قرآن؛ دو «النظر الی وجه رسول الله». جمال پیغمبر، دیدار پیغمبر، انس با پیغمبر. سوم «والانصاف فی سبیل الله». حضرت زهرا چه افقی دارد، چه معرفتی، ما چه داریم. کلمه ی «حُبِّبَ» خیلی دل من را برده است. یک موقع ما یک شغلی را انتخاب می‌کنیم، آن شغل را دوست نداریم. ناچاری هست، فشار پدر و مادر است که نباید پدر و مادر هم همین کار را بکنند. یا می‌بینیم این پولش خیلی بالا است. علاقه به مثلاً فلان شغل ندارم ولی پول آن، پز آن، مدرکش، سندش و خیلی چیزهای دیگر. ولی من یک شغلی را انتخاب می‌کنم با همه ی وجودم. عشق من است. من اصلاً عشق دارم به این رشته، به این کار، به این مثلاً علم. این خیلی به درد می‌خورد. پول به آن بدهم، ندهم، پست ندهم. اصلاً عشق خلوص می‌آورد. بدون عشق محال است که خلوص بیاید. لذا حضرت امیر می‌فرماید که من تو را از ترس پرستش نمی‌کنم. این عبادت عبید برده هاست از ترس. پرستش نمی‌کنم روی طمع و ثواب. این عبادت تجار است. دوستت دارم. «عبدتک وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَة» من عبدم تو مولای من هستی. «و عبدتک شکراً لک» انقدر به من چیز دادی، جیب های من را پر کردی که من چاره ندارم سجده بیفتم. اینها خیلی قشنگ است. «حُبِّبَ» یعنی اینها محبوب هست. با همه ی ذرات وجود من عجین شده است. نه فقط صرف یک انتخاب زبانی یا ناچاری و مجبوری باشد. و اصلاً «هل الدین الا الحب الدِّينُ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدِّين‏» این فرمایش امام باقر (ع) است. چه چیزی محبوب ما است؟ عشق ما چیست؟ عشق شما هر چه هست، موجودی شما، بهره ی شما، نمره ی شما، درجات شما همان است. مواظب باشیم عشق‌های ناپاک یا عشق‌های فانی یا عشق‌های به دردنخور را از دلمان بیرون کنیم. حب بد. آقای دولابی مثال خیلی خوبی می‌زدند. ایشان خیلی هم عاشق حضرت زهرا (س) بودند. ایشان می‌فرمودند ما یک واجبات داریم و یک مستحبات. واجبات باید است. یعنی خیلی‌ها ممکن است از ترس جهنم باشد، از بهشت باشد، هر چه باشد انجام می‌دهند. مستحب یعنی چه؟ مستحب یعنی طلب محبت. اصلاً کلمه ی مستحب از محبت است. مستحب خدا می‌گوید من نماز شب را واجب نکردم. به ملائکه می‌گوید: ای ملائکه من نماز شب را واجب نکردم. این به خاطر عشق من، سحر بلند شده تلو تلو می‌خورد می‌افتد می‌گوید ببینید بنده ی من به خاطر چی. روی عشق است، روی محبت است. نماز صبح مجبوری است. ممکن است مثلاً او را جهنم هم نمی‌برند ولی معلوم نیست قرب بیاورد. واجبی که روی محبت نباشد. اما مستحب چون روی آن فشار نیست، می‌خوای بخوان، می‌خوای نخوان. لذا این حدیث قرب نوافل که به درد بحث معرفت و خودشناسی هم می‌خورد. از آن احادیثی است که علامه طباطبایی‌ها و بزرگان روی آن مانور داده اند و مرحوم فیض کاشانی می‌گویند از آن احادیث ناب عجیبی است. در اصول کافی است. «لَا يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِل‏» نوافل یعنی مستحبات. یا نافله یا مستحبات. خدا می‌فرماید دائم بنده ی من با مستحب، مستحب یعنی چیزی که برای ما واجب نیست اما چون خدا دوست دارد انجام می‌دهد. برای واجب  مستحب این هم مثال خوبی است. الآن وقت اجاره ی مستأجر ما تمام شده، یا باید اضافه کنیم یا باید او را بیرون کنیم. عدالت هم همین است. آقا وقت اجاره ی ما تمام شده است. یا باید اجاره را دو برابر کنیم یا بگوییم بفرما بیرون برو. این عدل است. یعنی مطابق با قانون عدل است. می‌توانی هم این کار را انجام بدهی. ولی مستحب چیست؟ مستحب این است که اگر می‌توانی اضافه نکنی. مستحب این است الآن زمستان است او را در به در نکنی. کار خوبی است. نمی‌گویند واجب است ولی مستحب است. خدا می‌فرماید: بنده ی من دائم با نوافل، با مستحب ها به من نزدیک می‌شود «حتی كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِه» من گوش او می‌شوم. من چشم او می‌شوم. من دست او می‌شوم. یعنی خورده خورده از خودت بیرون می‌آیی، من کنار می‌رود، خدا می‌آید جایگزین می‌شود. «كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِه وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِه‏» اگر از من چیز بخواهد در اختیار او است. اصلاً یک چیز دیگر می‌شود. گفت عشق ویران شدن و خانه برانداختن است/ میل خوبان مکن ار خانه برانداز نهی. خانه را تحویل صاحبخانه بده. مستحب این قدرت را دارد. مثالی که آقای دولابی می‌زد. من از این مثال خیلی بهره بردم. همین مثال مستأجر هم مثال خوبی است. ما الآن داد و ستد داریم. مثلاً با بقال، سوپری محله مان، مثلاً با مکانیک‌مان، با هر کسی. ما می‌رویم میوه می‌خریم، نان می‌خریم. او به اندازه به ما میوه می‌دهد، قصاب به اندازه به ما گوشت می‌دهد، ما هم به اندازه ی عدالت به او پول می‌دهیم. بده به آنها. 40 سال است ما از این بقال، عطار، میوه فروش چیز می‌خریم، می‌دهیم، می‌گیریم. ولی هیچ با هم رفاقت و دوستی ایجاد نمی‌شود. ولی اگر فرحزاد یک سوغاتی خوبی از محل شهری برای او آوردند، خیلی چیز خوبی بود، برای این بقال محل یا برای این قصاب محل برد و گفت آقا این هدیه است. واقعاً هم نیتش خوب بوده و قصد سوئی نداشته است، رشوه نبوده است. واقعاً فضل و محبت است. آن میوه فروش اسیر من می‌شود، آن کاسب اسیر من می‌شود. می‌گویند نمک‌گیر شده است. با محبت. آن وقت از فردا آن آقای میوه فروش هم سعی می‌کند بهترین میوه را به من بدهد اگر چیز خوبی، از باغی، جایی آمد، می‌گوید اول به این آقا بده. دل من را برده است. حتی می‌خواهم عرض کنم اگر از این محل ما به یک محل دیگر هم می‌رویم باز می‌آییم از این میوه فروش چیز می‌خریم. اگر یک محل دیگر هم می‌روم باز میوه می‌آورد دم خانه ی من می‌دهد. مستحب یعنی محبت ایجاد می‌کند. ببینید برد آن به یک معنا چقدر از یک واژه بالاتر است. چون خلوص آن بالا است. پشت آن زور نیست. به مستأجری که حقش هست او را بیرون کنی، نمی‌کنی و اجاره نمی‌گیری، او عاشق تو می‌شود. تو هم عاشق او می‌شوی. مستحب است. «حُبِّبَ إِلَيَّ مِنْ دُنْيَاكُمْ ثَلَاث‏» محبوب دل فاطمه ی زهرا از دنیای شما سه چیز است. یعنی عشق با قرآن، عشق با پیغمبر و انفاق عشق من است. ما هزار آیه و حدیث می‌خوانیم آقا این کار را بکنید، قربانی کنید، چنین بکنید و چنان کنید. ولی بعضی‌ها نمی‌کنند. باز هم تکان نمی‌خورند. ولی با عشق حضرت زهرا پیراهن عروسی‌اش را می‌دهد. با عشق می‌دهد. کیف می‌کند. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» (آل عمران/ 92) خیلی نکته آماده کرده بودم بگویم که انفاق و احسان در راه خدا که این مورد سوم انتخاب حضرت زهرا است کنار قرآن و پیغمبر آمده است. یعنی خیلی چیزهای دیگر حضرت زهرا می‌توانست انتخاب کند. چقدر مهم است. می‌گوید: قرآن، پیغمبر، انفاق. در این رده انفاق.
من یک نکته را هم بگویم. قربانی را عزیزان خیلی‌ها برای حضرت زهرا نذر داشتند. حالا روضه بگیرند یا اطعام بدهند. اگر می‌توانند روضه بگیرند. اگر نتوانستند به نیت حضرت زهرا گوشت قربانی کنند. یک خوبی آن این است که همه نمی‌توانی یک گوسفند بکشیم ولی با پنج تومان، ده تومان، پنجاه تومان. اصلاً تمام ملت ما من دوست دارم در این قربانی مشارکتی که واقعاً دست افراد نیازمند می‌رسد و هر دفعه هم به جاهای مختلف توزیع می‌شود، عزیزانی که عقیقه می‌خواهند برای خودشان، برای بچه هایشان، برای دیگران. بنویسند عقیقه. دعای آن خوانده می‌شود. گوشت از استخوان جدا می‌شود. هم عقیقه، هم نذورات حضرت زهرا. آنهایی که عرض کردم نذر خاصی نیست که جای باشد. اینها هم می‌توانند در این قربانی شرکت کنند به نیت حضرت زهرا (ع) به محرومین کمک کنند.
شریعتی: ان‌شاءالله. تلاوت صفحه ی 54 قرآن کریم آیات سی‌ام تا سی و هفتم سوره ی مبارکه ی آل عمران.

حجت الاسلام فرحزاد: همه دوست داریم با حضرت زهرا، با پیغمبر، با امیر‌المؤمنین محشور شویم. پیغمبر خدا فرمود: «اقربکم منی یوم القیامه اکثرکم صلاة علیه» هر کس بیشتر صلوات بر پیغمبر، بر اهل بیت می‌فرستد، فرمود از همه به من نزدیک‌تر است. و در این آیاتی که تلاوت شد، یک آیه ای هست که خیلی مهم است. «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يحْبِبْكُمُ اللَّهُ» ما همه دوست داریم محبوب شویم. محبوب یعنی خدا ما را دوست بدارد. می‌فرماید: بیایید دنبال فاطمه ی زهرا، دنبال پیغمبر، دنبال اهل بیت حرکت کنید چون حضرت زهرا هم جان پیغمبر است. «يحْبِبْكُمُ اللَّهُ» خیلی شیرین است. خدا می‌گوید من تو را دوست دارم وقتی در مسیر اهل بیت قرار می‌گیری. خدا را قسم می‌دهیم به حق محمد و آل محمد به همه ی ما ایمان، معرفت کامل عنایت بفرماید. قلب امام زمان را از ما راضی، فرجش را نزدیک، ما را جزء یارانش قرار بده. همه ی مریض‌ها، مریض‌های مد‌نظر، شفای عاجل عنایت بفرما. رفع هم و غم و گرفتاری از همه ی گرفتارها بفرما. ما را مشمول شفاعت بانو قرار بده. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.