اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

99-10-28- حجت الاسلام والمسلمین حسینی قمی - سیره تربیتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

شریعتی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏. اللهم صل علی محمد و آله محمد و عجل فرجهم. «اللّهمّ صلّ على فاطمة و أبيها و بعلها و بنيها و السرّ المستودع فيها بعدد ما أحاط به علمك‏» سلام بر حضرت صدیقه ی طاهره، سلام بر لیلة القدر این عالم، سلام به فرزندان حضرت زهرا، سلام به بقیة الله الاعظم که صاحب عزای امروز است و سلام بر همه ی آنهایی که دلشان و قلبشان فاطمیه است و ان‌شاءالله تک تک ما هم جزء فاطمیون باشیم. اینجا سمت خداست که در سالروز شهادت حضرت زهرا با احترام تقدیم نگاه شما می شود. برنامه ی امروز ما رنگ و بوی حضرت زهرا (س) را خواهد داشت و ان‌شاءالله با سیره ی حضرت آشنا خواهیم شد، با بیان شیوای حاج آقا حسینی عزیزمان که دعوت می کنم تا پایان همراه ما باشید.

حجت الاسلام حسینی قمی: بسم الله الرحمن الرحیم. در چند بحث سیره ی حضرت را تقدیم می کنم. بخش اول سیره ی صدیقه ی طاهره (س) در خانه و خانواده. عنوان اول اظهار محبت به شریک زندگی. یک روایت را می دیدم خیلی جالب است. مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) در امالی نقل می کنند که گاهی امیرمؤمنان (س) در مدح همسر عزیزشان فاطمه ی زهرا (س) شهر می سرودند و در محضر پیامبر گرامی اسلام این شعرها را می خواندند. چقدر آموزه ی جالبی است، چقدر زیباست. چقدر ما در اسلام داریم اظهار محبت در زندگی خانوادگی با دوست، با رفیق، با فرزند. این محبت تان را بگویید، اظهار کنید، به زبان بیاورید. آقای محترم به خانمت بگو من تو را دوست دارم. خانم محترم شما بگو. پدر و مادرها به بچه ها بگویید، بچه ها به پدر و مادرها بگویند، رفیق به رفیقش بگوید. این حدیث معروف است از نبی مکرم اسلام. فرمود: (قول الرجل للمرأة) اینکه کسی به همسرش بگوید: (إِنِّي أُحِبُّكِ لَا يَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَدا) هرگز از دلش نمی رود. حالا یک مصداق آن گفتن به همسر است. به رفیق همین طور است، به فرزند همینطور است. در یک داستانی از امام باقر (س) هست حضرت در مسجد النبی نشسته بودند که از اصحاب در محضر حضرت بود. داشت صحبت می کرد یکمرتبه این صحابی به امام باقر گفت آن که دارد از آن دور رد می شود رفیق من است. من خیلی او را دوست دارم. حضرت فرمودند: پس چرا اینجا نشسته اید؟ (قوم فعلمه) برو به او بگو. اینجا ننشین. برو به او اعلام کن. از این زیباتر داریم که امیر‌مؤمنان (س) شعر می گویند برای همسر مهربانشان، حضرت زهرا (س) و این شعر را می آیند در حضور پیامبر گرامی اسلام اشعارشان را می خوانند. من بخوانم. شعر بسیار زیبایی است. عرض کردم شیخ طوسی در امالی نقل می کند. شعر امیرمؤمنان این است: (أَنَا أَخُو الْمُصْطَفَى لَا شَكَّ فِي نَسَبِي/ مَعَهُ رُبِّيتُ وَ سِبْطَاهُ هُمَا وَلَدِي/ جَدِّي وَ جَدُّ رَسُولِ اللَّهِ مُنْفَرِدٌ/ وَ فَاطِمُ زَوْجَتِي لَا قَوْلُ ذِي فَنَدٍ/ فَالْحَمْدُ لِلَّهِ شُكْراً لَا شَرِيكَ لَهُ/ الْبِرُّ بِالْعَبْدِ وَ الْبَاقِي بِلَا أَمَد/ صدّقته و جميع النّاس في بهم/ من الضّلالة و الاشتراك و النّكد). در روایت هست: (تَبَسَمَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ قَالَ: صَدَقْتَ يَا عَلِي‏) حضرت تبسمی کردند و فرمودند راست می گویی علی جان. (أَنَا أَخُو الْمُصْطَفَى لَا شَكَّ فِي نَسَبِي). من برادر پیامبر هستم. من با پیامبر بزرگ شدم. در نهج البلاغه ی امیر‌المؤمنان (س) هست. فرمود: (وَضَعَنِي فِي حَجْرِه‏) پیامبر ما را در دامن خودشان بزرگ کرده است. (كَانَ يَمْضَغُ الشَّيْ‏ءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيه‏) آنقدر امیرمؤمنان کوچک بودند، هنوز غذا نمی خوردند. غذا با سختی می خوردند. این از آن زمان در دامن پیامبر بزرگ شدند. (رُبِّيتُ وَ سِبْطَاهُ هُمَا وَلَدِي). گفت سبط پیامبر فرزندان من هستند. (جَدِّي وَ جَدُّ رَسُولِ اللَّهِ مُنْفَرِدٌ). گفت جد من و جد پیامبر یکی است. اینها پسرعمو بودند. (وَ فَاطِمُ زَوْجَتِي) فاطمه همسر من هست. (فَالْحَمْدُ لِلَّهِ شُكْراً لَا شَرِيكَ لَهُ) انسان بیاید در محضر پدرخانمش حمد خدا کند که چنین همسری دارد، شعر برای او بگوید، شعر بسراید. (الْبِرُّ بِالْعَبْدِ وَ الْبَاقِي بِلَا أَمَد) اشعار مفصل است. هدفم این سیره است، این سبک است. نه تنها اظهار محبت کردن و شعر سرودن. حالا شاید الآن مخاطبین بلافاصله پیامک بدهند که آقا امیر‌المؤمنین (س) شاعر بودند. دیوان امیر‌المؤمنین هست ما که بلد نیستیم شعر بگوییم. حالا شعر بلد نیستیم بگوییم شما نثر بگویید. شما یک شاخه کل تهیه کنید، اظهار بکنید. یک پیامک بفرستید. محبت مان را اظهار کنیم. آقای محترم، خانم محترم امیر‌المومنان (ص) ما خاک پای امیر‌المؤمنان حساب می شویم؟ اما امیرمؤمنان می نشسته وقت می گذاشته، شعر می گفته، شعر را می آمده خدمت پدرخانم‌شان رسول الله پیامبر گرامی اسلام می خواندند. بابا بگویید. اظهار محبت کنید، بگویید. به زبان بیاورید. متأسفانه بعضی ها فکر می کنند اگر به زبان بیاورند، به بچه شان بگویند. اگر به همسرشان بگویند، به شریک زندگی شان بگویند، به رفیق‌شان بگویند، مثلاً یک تبعات بدی دارد. شاید بینندگان باور نکنند اگر بگویم. یک پدری می گفت من بچه هایم را می بوسم ولی در خواب آنها را می بوسم. یک وقت پر رو نشوند در بیداری اینها را ببوسم. بچه اش را می بوسد ولی در خواب. در روایت داریم پیامبر بچه هایشان را می بوسیدند. یک کسی گفت آقا چقدر می بوسی؟ فرمود اگر محبت در دل تو نیست، رحم در قلب تو نیست، در دل تو نیست من چکار کنم؟ چقدر ما روایت داریم پیامبر فرمود: سیره ی خود پیامبر این بود: دست محبت بر سر فرزندانشان می کشند. به هر حال دست محبت بر سر نوادگانشان. فراوان شنیده ایم حسنین (س) در مسجد بودند گاهی بر دوش پیامبر سوار می شدند. پیامبر در سجده ی نماز بود. گاهی ما داریم نماز می خوانیم بچه ‌مان کمی مهری را برمی دارد می برد، شلوغ می کند، داد می زنیم. داشتم نماز می خواندم، نماز... نماز ما کجا، نماز خاتم النبیین کجا. آن هم جماعت، آن هم در مسجد. آن هم پیامبر، آن هم در سجده. نوه ها می آمدند روی دوش حضرت سوار می شدند. حضرت ذکرشان را طولانی می کردند که اینها به میل خودشان کنار بروند. گفتند آقا وحی نازل شد، چرا انقدر سجده طولانی است؟ فرمود خواستم اینها به میل خودشان کنار بروند. به هر حال این یک مصداق اظهار محبت است. یاد بگیریم. روز شهادت صدیقه ی طاهره (س) است. من خیلی فکر کردم. عناوین بسیار بسیار فراوانی برای امروز در نظر گرفتم ولی باز گفتم شاید مهمتر از همه همان سیره ی تربیتی صدیقه ی طاهره (س) است.
یک حدیث خیلی لطیفی است از صدیقه ی طاهره (س) در منابع قدیمی ما هست مثل دلائل الامامه ی طبری. مال قرن پنجم است این سخن خود فاطمه ی زهرا (س) است. (خیارکم اکرمهم لسنائه) بهترین شما آن کسی است که با همسرش بهتر رفتار کند، بهتر برخورد بکند، بیشتر احترام بکند. باز عنوان دیگر از صدیقه ی طاهره، این روایت بسیار زیبا در تفسیر امام عسکری (علیه السلام) هست. فرمود: (الْبِشْرُ فِي وَجْهِ الْمُؤْمِنِ يُوجِبُ لِصَاحِبِهِ الْجَنَّة). حدیث حضرت زهرا (س) البشر فی وجه المؤمن. گشاده رویی در چهره ی مؤمن. با یک مؤمنی، با یک مسلمانی در ارتباط هستی، خوش‌برخورد باش، گشاده رو باش. (يُوجِبُ لِصَاحِبِهِ الْجَنَّة) همین اخلاق خوب برای صاحبش بهشت را به دنبال می آورد. حالا اگر با دشمن خود برخورد کردیم چه؟ حتی با دشمن. حالا حساب‌های دعواهای نظامی و سیاسی جای خودش. حالا ما فعلاً یک جایی برخورد کردیم با ما رابطه ی فکری ندارد. فرمود: با این هم تندی نکن. (وَ الْبِشْرُ فِي وَجْهِ الْمُعَانِدِ الْمُعَادِي‏) دشمن شماست ولی برای شما خوب است. (يَقِي صَاحِبَهُ عَذَابَ النَّار) شما اگر با او خوش‌برخورد باشی، شما از عذاب و آتش نجات پیدا می کنی. عرض کردم در همین نهج البلاغه ی امیر‌المؤمنین (س) هست وقتی اصحاب حضرت به سپاهیان معاویه دشنام می دادند. (إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِين‏) من دوست ندارم حتی به دشمن تان دشنام بدهید. باز عنوان دیگری در زندگی خانوادگی. می بینیم این در منابع قدیمی ما هست. ببینید چقدر زیباست. این داستان را شاید عزیزان فراوان شنیده باشند وقتی این روزهای آخر عمر صدیقه ی طاهره (س) بعضی ها آمدند عیادت فاطمه ی زهرا. همان هایی که حضرت را اذیت کرده بودند. حضرت نپذیرفتند. ملاقات اینها را قبول نکردند. این در منابع دست اول ما هست. دست اول منابع عامه و خاصه است. قصه ام مفصل است ولی من نمی خواهم آن قصه را کامل بگویم. فعلاً بحث من این نیست. اینها عیادت حضرت زهرا (س) آمدند حضرت نپذیرفتند، قبول نکردند. بعد امیرمؤمنان (س) را واسطه قرار دادند. حالا چرا امیر‌مؤمنان این واسطه گری را پذیرفتند؟ برای اینکه شاید می خواستند اینها بیایند و آن سخن تاریخی ای که در آن جلسه حضرت زهرا (س) بیان کردند در تاریخ ثبت شود. این کلام حضرت خیلی مهم است. حالا شاهدم این قسمت است: وقتی امیرمؤمنان آمدند از زهرا (س) موافقت فاطمه ی زهرا را جلب کنند، عبارت این است: فرمودند: (أَيَّتُهَا الْحُرَّةُ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ بِالْبَابِ يُرِيدَانِ أَنْ يُسَلِّمَا عَلَيْك‏) فلانی و فلانی که راهشان ندادی اینها دم در هستند. می خواهند از شما وقت ملاقات بگیرند. ولی تعبیر حضرت چیست؟ (أَيَّتُهَا الْحُرَّةُ) ای زن آزاده، ای بانوی آزاده. از القاب صدیقه ی طاهره (س) حره است. یعنی تو آزادی، آزاده ای. فقط یک تقاضا از طرف امیر‌المؤمنین است. جواب فاطمه ی زهرا (س) را ببینید. عرضه داشت علی جان. (الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَ الْحُرَّةُ زَوْجَتُك‏) خانه، خانه ی توست. آنی هم که شما به آن می گویی حر است، همسر شماست، در اختیار شماست. (افْعَلْ مَا تَشَاء) هر چه می خواهی انجام بده. انقدر صفا، انقدر صمیمیت، انقدر محبت. او وقتی می خواهد خطاب کند، (أَيَّتُهَا الْحُرَّةُ). آقای محترم چیزی را به همسرتان تحمیل نکنید. اگر بنا باشد کلام اثر داشته باشد، این کلام محبت آمیز اثر دارد. (أَيَّتُهَا الْحُرَّةُ) ای بانوی آزاده، شما چه صلاح می دانید؟ او هم جواب بدهد (الْبَيْتُ بَيْتُكَ) خانه، خانه ی توست. (وَ الْحُرَّةُ) آن که شما به آن آزاده می گویی، (زَوْجَتُك‏) همسر توست. هر چه شما می گویی. چقدر محبت است، چقدر صفاست، چقدر صمیمیت است، چقدر یکدلی است.
یا داستان دیگری که ابن ابی الحدید نقل کرده است. این عالم اهل سنت در شرح نهج‌البلاغه اش می نویسد وقتی که فاطمه ی زهرا (س) به مسجد النبی رفتند و آن خطبه ی بلند را خواندند، آمدند. حالا مجال نیست من بخواهم همه ی آن را توضیح بدهم. امیر‌مؤمنان (س) در خانه نشسته بودند و منتظر بودند. (و علی یتطلع) هی سرک می کشید ببیند فاطمه ی زهرا (س) به سلامت از مسجد برمی گردد یا نه. امیر‌مؤمنان نگران بودند. نکند آن حوادثی که دم در خانه پیش آمده یکمرتبه در مسجد دوباره تکرار شود. منتظر بازگشت شان بود. وقتی حضرت زهرا (س) آمدند یک جمله ای در تاریخ هست که به امیرمؤمنان (س) عرض کردند که چرا ساکت نشسته ای؟ تو فاتح خیبر هستی، تو فاتح نبردها هستی. چرا ساکت نشسته ای؟ آن وقت روایت این است. این قسمت را ابن ابی الحدید نقل می کند. وقتی حضرت زهرا امیر‌مؤمنان را تشویق و تحریک به قیام می کردند (سمع صوت المؤذن) صدای مؤذن شنیده شد که شهادتین را می گفت. (فقال لها) امیر‌مؤمنان به حضرت زهرا فرمود: (أ يسرك زوال هذا النداء) می خواهی ندا بماند یا نه؟ خب معلوم است. صدیقه ی طاهره (س) و امیرالمؤمنان تمام تلاش‌شان برای بقای اذان پیامبر و دین اسلام است. (قال فإنه ما أقول لك‏) این است که من گفتم باید صبر کنید. یعنی حضرت زهرا (س) در آن اوج فریاد ولی وقتی امیرمؤمنان (س) به او می گوید باید آرام باشی، باید صبر کنی، تمام.
عنوان دیگری من دیدم در خرائج مرحوم راوندی (رضوان الله علیه) من اصرار دارم مصادر را بگویم عزیزان بدانید. تقریباً همه ی مصادر، هفتصد سال پیش، هشتصد سال پیش، هزار سال پیش، منابع دست اول ما. خرائج راوندی هست. چقدر زیباست. حضرت زهرا (س) یک غذایی آماده کردند. امیرمؤمنان می فرماید: (دَخَلْتُ السُّوقَ) من به بازار فتم (فَابْتَعْتُ لَحْماً بِدِرْهَم‏) با یک درهم گوشت خریداری کردم، با یک درهم مقداری ذرت خریداری کردم آوردم به فاطمه (س) دادم حضرت زهرا یک غذایی درست کردند، یک آبگوشتی درست کردند. غذا که آماده شد صدیقه ی طاهره (س) عرضه داشت (لَوْ دَعَوْتَ أَبِي‏) حالا امروز ما یک غذای خوبی داریم کاش پدرم را هم دعوت می کردیم. یعنی حضرت زهرا (س) حتی دعوت پدر بزرگوارش خاتم النبیین که افتخار هر خانه ای قدم آن پیامبر گرامی برسد به امیرمؤمنان (س) تحمیل نمی کند. تا حضرت زهرا (س) عرضه داشت (لَوْ دَعَوْتَ أَبِي‏) امیرمؤمنان راه افتاد. انقدر صفا، اینقدر صمیمیت، انقدر احترام، انقدر یگانگی. می گوید آمدم پیامبر گرامی اسلام را دعوت کردم. جالب است خاتم النبیین که آمدند اول دعا کردند. اللهم بارک لنا فی طعامنا. خدایا به این غذای ما برکت بده و چه برکتی. فرمودند: فاطمه جان اگر می خواهی به ما غذا بدهی، اول به همسران پیامبر غذا بده. آنها هم وضع مالی نداشتند. خود پیامبر وضع مالی نداشت. به همه ی همسرانشان غذا دادند بعد فرمودند که به همسایه ها بده. به همسایه ها دادند، به همسرشانشان دادند. بعد خودشان. بعد می گوید چند روز بعد هم ما از این غذا به دلیل دعای پیامبر استفاده کردیم. ولی منظورم این است که هم دعوت از خاتم النبیین به عنوان یک آرزو و هم اینکه وقتی پیامبر آمدند فرمودند اول به همسایه ها بدهیم و به دیگران بدهیم.
باز تحمل سختی ها در این زندگی مشترک. امالی شیخ طوسی (رضوان الله علیه) هست. اگر ما روی همین یک عنوان اول تا آخر این جلسه صحبت می کردیم کم بود. در این زندگی مشترک، یک نفر، یک سند بیاورد، یک مورد فاطمه ی زهرا (س) از امیر‌مؤمنان یک تقاضایی داشته باشد، یک درخواستی داشته باشد. یک چیزی خواسته باشد. به هر حال یک دختر جوان است آمده در زندگی... آن هم دختر خاتم‌النبیین با آن موقعیتی که پدر بزرگوارشان دارند، با آن موقعیت می آید در خانه کار می کند مثل یک فرد معمولی. من هیچ چیزی از این زندگی سخت هیچ‌گاه نشد. عرض کردم بینندگان عزیز الحمدلله همه پای مجالس بودند. اهل کتاب هستند، اهل مطالعه هستند. یک سند پیامک کنید که ما فلان جا پیدا کردیم که در این زندگی یک بار حضرت زهرا (س) به امیرمؤمنان فرمودند فلان پرده را برای من بگیر، فلان پارچه را برای من بخر، فلان لوازم زندگی را برای من بخر. مخصوصاً در این گرفتاری هایی که ما داریم. الآن متأسفانه حرام‌خواری در جامعه ی ما هست. حالا کاری به آن رقم‌های درشت و بالای آن نداریم. آنها جای خودش است. در همین رقم‌های خورد هم ما حرام‌خواری زیاد داریم. من قبول دارم هستند مردانی که خودشان انگیزه ی حرام‌خواری دارند ولی به نظرم یک وجه عمده ی آن این است که گاهی در خانه در فشار قرار می گیرند. یعنی وقتی می آید در خانه همسرش از او تقاضا‌هایی دارد، می بیند نمی تواند این تقاضاها را برآورده کند. اگر ایمانش قوی باشد مقاومت می کند. اگر ایمانش ضعیف باشد الآن دنبال مال حرام رفتن و لقمه ی حرام رفتن خیلی آسان است. بانوان بزرگوار روز شهادت حضرت زهرا (س) است. اگر شما زنان بزرگوار سیره ی حضرت زهرا را داشته باشید. فاطمه ی زهرا (س) هیچی نگفته است. من همین جا یادآوری کنم. بارها گفته ایم. مردان ما علوی باشند، زنان ما فاطمی. یعنی اگر حضرت زهرا (س) می داند امیر‌مؤمنان اگر چیزی داشته باشد جز این خانه کجا می برد؟ هر چه داشته باشد صادقانه در این خانه می آورد. وقتی حضرت زهرا چنین شناختی از امیرالمؤمنان دارد، برای چه چیزی تقاضا کند. آن وقت روایت شیخ طوسی این است. یک وقتی حضرت امیرالمؤمنین به خانه آمدند، فرمودند (هل عندک شیء) غذایی داریم؟ حضرت قسم خوردند که هیچی ندارند. یکی، دو روز است که ما در خانه هیچی نداریم. لابد امیرالمؤمنین در سفر بودند و خبر نداشتند. حضرت فرمودند که چرا چیزی نگفتی؟ عرضه داشت که (کان رسول الله نهانی ان اسئلک شیء) پیامبر وقتی به خانه ی تو می آمدند، به من فرمود که چیزی از علی نخواه. (لا تسئل ان جاءک بشیءٍ عفواً) اگر علی با میلی خود ابتدائاً چیزی آورد، آورد و الا (فلا تسئل) تو چیزی از امیرالمؤمنان نخواه. همین نکته را اگر ما در زندگانی خود پیاده کنیم باز تأکید می کنم که مردان ما علوی باشند، مردان ما صادقانه هر چه دارند در طبق اخلاص در این زندگی می گذارند، زنان ما هم فاطمی زندگی کنند. یعنی در فشار قرار ندهند و چیزی نخواهند. اگر خواستند که ایمان مرد قوی باشد، خب مقاومت می کند اما اگر ایمان او ضعیف باشد، حتماً گرفتار حرام خواری می شود و به نظر من بخش عمده ای از این حرام‌ خواری ها از این جا نشأت می گیرد.
این داستان را شاید بینندگان عزیز زیاد شنیده باشند. شخصی به نزد پیامبر آمد، گفت: (ان لی زوجه یا رسول الله) همسری دارم که چند تا ویژگی دارد که یکی از ویژگی های آن را بیان می کنم. گفت یکی از ویژگی ‌های او این است که وقتی می بیند من ناراحت هستم، سؤال می کند چرا ناراحتی؟ اگر غصه ی دین تو است که هیچ ولی اگر غصه ی دنیا می خوری، غصه نخور. ما به همین شرایط می سازیم. این روایت را باید با طلا نوشت. پیامبر فرمود که (أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عُمَّالًا وَ هَذِهِ مِنْ عُمَّالِهِ لَهَا نِصْفُ أَجْرِ الشَّهِيدِ.) خدای متعال در روی زمین کارگزارانی دارد، همسر تو از کارگزاران خدا در روی زمین است و نیمی از پاداش شهید را به همسر تو می دهند. همین که کاری ندارد و به شوهر خود می گوید که غصه ی دنیا را نخور و فقط حلال در این خانه بیاور. من شنیدم که خانم‌های بزرگواری هستند که صبح که خانم آن ها از خانه می خواهد بیرون برود، موقع خداحافظی به مرد خود می گوید که از این خانه بیرون می روی، فقط لقمه ی حلال در این خانه بیاور. فردای قیامت ما در پیشگاه خداوند می گوییم که ما از او جز حلال نخواستیم و اگر حرام آورد، گردن خود او است. خانم‌های بزرگوار شما اتمام حجت کنید. مرد شما مرد متدینی است، خب باشد شما اتمام حجت کنید. صبح که از خانه بیرون می رود بگو اگر دست تو به حلال رسید، بیاور، اگر نه، ما نمی خواهیم. مرحوم آیت الله مرعشی نجفی را خدا رحمت کند، ایشان که صبح که از خانه می خواستند بیرون بروند، می گفته است که به حق چهارده معصوم یک کاری کن ما به خانه برمی گردیم با دین و ایمان به خانه برگردیم و بی دین و ایمان به خانه برنگردیم. کجا می خواسته است برود؟ یا سحر بوده می خواست برود نماز خود را در حرم بخواند یا درس می رفته است یا کار مردم. در عین حال می گفته است که کاری کن که ما با دین و ایمان برگردیم. خیلی ها با دین و ایمان می روند و بی دین برمی گردند. حرام خواری نشانه ی بی دینی نیست. الان کاری به رقم‌های درشت نداریم، آن سر جای خود اما در همین رقم‌های ریز نگاه کنید که ما چه قدر گرفتار حرام خواری هستیم. خانم بزرگوار فقط شما به شوهر خود بگو که وقتی از خانه بیرون می رود، سر این سفره فقط لقمه ی حلال بیاور. ما غیر از حلال نمی خواهیم. بود بود ولی اگر نبود با نداشتن آن می سازیم. حضرت زهرا (س) فرمود وقتی شبی که داشتم به خانه ی تو می آمدم، پدر به من گفت که چیزی از تو نخواهم. (ان جاءک بشیء عفواً) شیخ طوسی (رضوان الله علیه) نقل می کنند. اگر علی (ع) با میل خود چیزی آورد که آورد و الا تو نخواه. نکته ی بعدی در روابط زندگی خانوادگی اوج صداقت است. این داستان باز در منابع قدیمی ما هست، مرحوم فتال نیشابوری کتابی به نام (روضه الواعظین) دارند. نقل می کند گزارش آخرین لحظات زندگانی فاطمه ی زهرا (س). وقتی امیرالمؤمنان با فاطمه (س) نشستند و سفره ی دل خود را باز کردند. الان در زندگی مشترک ما اگر سفره ی دل ها باز شود، چه چیزی در آن پیدا می شود. ان شاءالله غیر از صداقت و صفا و صمیمیت و محبت چیزی نباشد. اگر بنا باشد که ما گلایه گذاری در زندگی های مشترک خود کنیم، چی باز می شود، حالا باز نکنیم، بهتر هست. امیرالمؤمنان سفره ی دل خود را در لحظات آخر باز کردند. حضرت زهرا (س) عرضه داشتند، (يَا ابْنَ عَمِّ) پسر عمو جان، علی جان در نُه سالی که با تو بودم، یک دروغ به تو نگفتم. الان در زندگانی ما زن و مرد می توانند ادعا کنند که من یک دروغ در زندگی مشترک نگفتم و یک نافرمانی نکردم و یک بار با تو مخالفت نکردم. امیرالمؤمنان فرمود فاطمه جان (معاذ الله) این چه حرفی است که شما می زنید. (مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُكَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِي فَقَالَ ع مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللَّه‏) مقام تو بالاتر است و تو خوبی و نیکی و تقوا و ایمان تو بالاتر از این است که من بخواهم فردای قیامت شکایت بکنم. نُه سال زندگی مشترک که اگر سفره های دل ما باز شود، چه در آن پیدا می شود. اگر الان یک زندگی مشترک و یک مرد و زن قسم بخورند، حضرت زهرا قسم می خورد که یک بار یک دروغ در زندگی نگفته است و همه چیز با صداقت بوده است. این زندگی، قهراً یک زندگی علوی و فاطمی است. این هم بد نیست که اشاره کنم در زندگی مشترک همه باید کمک کنند. یک گزارشی مرحوم محقق ارولی نقل می کنند در کتاب خود ایشان که جز منابع قدیمی ما هست. گاهی امیرالمؤمنین (س) می دید که بچه ها در خانه، به هر حال عرض کردم که اوج تنهایی بوده، اوج فقر بوده و گرفتاری بوده، گرسنگی بوده. بچه ها را با خود بیرون می بردند، برای این که این ها را آرام کنند. داستان این است پیامبر خدا به خانه ی فاطمه(س) آمدند دیدند بچهها نیستند. حسن و حسین (س) نیستند. سؤال کردند (ابن ابناین حسن و حسین) بچهها کجا هستند؟ حضرت زهرا (س) (اصبحنا و بیتنا شیء) در خانه غذایی نداشتیم. امیرالمؤمنین فرمود که (اذهب بهما) من بچه ها را با خود می برم. می ترسم که این ها بی تابی کنند. پیامبر دنبال امیرالمؤمنین آمدند و دیدند که بچه ها را به جایی مشغول کرده است. یعنی اگر همدلی بود، همکاری بود. ما بارها عرض کردیم که الان در خانه یک طفل شیرخواری هست، پدر حاضر است که فقط بچه را ترگل و ورگل بغل کند. آقای محترم به حق حضرت زهرا (س) که امروز روز شهادت ایشان است که من نباید قسم بخورم. در کتاب‌های قدیمی ما هست، نه حسن و حسین، مردم بچه های خود را می آوردند و روی زانوی پیامبر می گذاشتند که پیامبر برای این ها تعیین اسم کند و پیامبر دست تبرکی بر این ها بکشد. عین روایت است که (ربما بال سبیل) بچه ای را آوردند روی پای پیامبر نشاندند، پیامبر دست تبرک و اسم و گاهی این بچه لباس پیامبر را نجس می کرد. پدر یا مادری که این جا بود، دست این بچه را می گرفت که به شدت دور کند. حضرت می گفت که این کار را نکنید. (الماء یطهر) آب لباس من را تمیز می کند اما این تندی را از دل این فرزند پاک می کند. یک خاطره ی تلخی برای این بچه خواهد ماند. پیامبر با بچه های مردم این جور رفتار می کرد. خاتم النبیین که بچه های دیگر را می آوردند و لباس حضرت را نجس می کردند، حضرت می فرمود که به او کاری نداشته باشید. آب لباس من را تطهیر می کند. غصه ی این بچه را چه چیزی می تواند زایل کند. بعد ما برای بچه های خود این طور باشیم. همکاری در خانه، همراهی در خانه.
یک بخشی هم به سیره ی تربیتی حضرت زهرا (س) نسبت به فرزندان خود اشاره کنم. در روایت داریم ... اگر این بحث مهم نبود، شاید مباحث مهم‌ترین من راجع به حضرت زهرا، شاید هفت، هشت تا عنوان در نظر گرفتند ولی باز گفتم که برگردم و با دوستان مشورت کردم که به این سیره ی تربیتی حضرت زهرا (س) برگردم. امروز ما بیش از همه نیاز داریم. سیره ی تربیتی در ارتباط با تربیت فرزندان. می دانید منتهی وقتی تربیت فرزند می شود، خانواده ها می گویند که بحث خوبی است ما ببینیم از کی باید باشد که ما بچه ی خوبی داشته باشیم. وقتی بچه چهار ساله شد، دو ساله شد، پنج ساله شد، از کی باید حواس ما جمع باشد. در روایت داریم که یکی از حقوق این را اگر در تمام کتابها و اساتید و جوامع روانشناسی شما مطرح کنید، می گویند بالاترین حرف این است، فرمود یکی از حقوقی که فرزند بر پدر و مادر دارد، این است که پدر، مادر خوبی برای بچه انتخاب کند. مادر، پدر خوبی. یعنی آقای محترم روزی که به خواستگاری می روی، فقط شریک برای زندگی خود انتخاب نمی کنی. مادر بچه های خود را هم انتخاب می کنی. مادر محترم الان که خواستگار آمده، فقط نگو که شریک زندگی خود من و من چه می خواهم و من چه شرایطی دارم. من دنبال چه چیزی هستم. یاد تو باشد که داری یک پدر برای آینده ی بچه های خود انتخاب می کنی. آن وقت حضرت زهرا (س) در آن جلسه گفتیم که چه قدر خواستگار داشتند اما انتخاب پدر خوب. امیرالمؤمنان (س) مهریه ی ایشان حدود چهارصد و هشتاد، پانصد درهم یعنی پنجاه دینار در حالی که قبل از آن عبدالرحمان بن اوف آمده بود به رسول خدا می گوید که من ده هزار دینار مهر زهرا قرار می دهم و صد شتر. گفتم صد شتر را صد تا وسیله ی نقلیه بگیر. ده هزار دینار را حضرت زهرا رد می کند و به پنجاه دینار راضی می شود. کمتر از پنجاه دینار ولی امیرالمؤمنین (س) را انتخاب می کند. این هی نمی گوید من ببینم چه شوهری دارم انتخاب می کنم، وضع مالی من چه جوری است و رفاه من چه جوری است. می گوید که یک پدری برای آینده ی بچه های خود انتخاب می کنم. به آن خواستگارها جواب منفی داد. احترام به شخصیت این ها مقدم بدارم، وقتی حضرت زهرا(س) رفتار آن ها با بچه ها این چنین است، در این داستان خطبه خواندن می دانند، حضرت زهرا (س) بچه ها را با خود به مسجد بردند. وقتی به مسجد می روند که خطبه بخوانند، حضرت زینب را همراه او است. اصلاً یکی از کسانی که خطبه را خوانده است، حضرت زینب (س) است. امام حسین و امام حسن را با خود می بردند. این بچه ها که سنی نداشتند. حدود هفت، هشت سال سن داشتند. آخر چرا آدم باید یک بچه ی هفت، هشت ساله را با خود در مسجد ببرد، یک خطبه یک فریادی که آن جا می خواهد علیه تشکیلات بزند و استیضاح تشکیلات، چرا این بچه های خردسال را با خود می برد؟ برای این است که بیایید یاد بگیرید، دفاع از عدالت را یاد بگیرید. آن وقت نتیجه ی آن چه می شود؟ هم در امالی شیخ طوسی (رضوان الله علیه) هست و هم علل شرایع شیخ صدوق (رضوان الله) نتیجه ی این تربیت امام حسن است. فقط حرف نیست که ما حرف بزنیم. از خانواده ها، پدرها، خانم‌ها خواهش می کنم که توجه کنند ما اگر بچه های خوبی می خواهیم مهم‌ترین عامل این است که در عمل ما ببینند. اگر می خواهید بچه های خوبی داشته باشید، با ادبی داشته باشید، به بزرگ‌ترها احترام بگذارند و اخلاق آن ها خوب باشد و تربیت دینی آن ها خوب باشد باید در عمل به آن ها نشان بدهید، حرف فایده ای ندارد. حرف تأثیر آن چنانی ندارد. حضرت زهرا دست بچهها را می گرفت و روز خطبه خوانی، روز فریاد این ها را می برد و آن وقت نتیجه ی آن این می شود که هم شیخ صدوق هم شیخ طوسی در منابع عامه هم هست، همین آقازاده ها در همین سن ها هستند، هفت، هشت ساله هستند. در مسجد می آیند و این گزارش برای هر دو آقا آماده است. می بینند که یکی دیگر در مسند خلافت امیرالمؤمنین نشسته است. از پایین منبر فریاد می زنند که آن منبر بابای من است. بیا پایین و آن جای بابای من است. گاهی این ها گلایه می کردند و فکر می کردند که امیرالمؤمنین (ع) بچه ها را تحریک کرده اند. حضرت می گفتند که من به این ها کاری نداشتند. سیدالشهداء فراوان خوانده اید که روز عاشورا وقتی می خواهند خطبه بخوانند، (وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ تَرَكَنِي بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ لَهُ ذَلِكَ مِنِّي هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ‏) من زیر بار ذلت نمی روم. چرا؟ (أَبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ وَ جُدُودٌ طَابَتْ أَنْ يُؤْثَرَ طَاعَةُ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَام) شما نمی دانید من روی چه دامانی بزرگ شدم. من بچه بودم با مادر خود در مسجد النبی رفتم و مادر من فریاد زده است و خطبه خوانده است. این تربیت علمی فرزندان خیلی مهم است. یعنی ببینید فاطمه ی زهرا (س) وقتی شب قدر می شود، بچه ها را از بعدازظهر می خواباند. امام حسن خردسال را پای منبر پدر بزرگوار خود می فرستد، می فرماید که بروید بنشینید و آیه ای و یا حدیثی را به من منتقل کنید یا این دعایی را که ما فراوان خوانده ایم. عصر عاشورا دعایی را که به امام سجاد یاد دادند، از کجا یاد دادند. فرمودند این دعایی است که یادگاری مادر من است. عزیزان یاد آن ها باشد که این آقازاده ها، هفت، هشت ساله بودند که مادر به شهادت رسیده است. چه قدر دعا یادگاری از مادر دارند، چه قدر روایت یادگاری از مادر دارند. چه قدر در سند روایت امام حسین و امام حسین و حضرت زینب حضور دارند.
این داستان معروفی که شما شنیدید. حرف فایده ندارد با عمل باید نشان بدهید. از این نگاه به این داستان توجه کردید. امام حسن می گوید که من شب جمعه ای بود دیدم که مادر من (فَلَمْ تَزَلْ رَاكِعَةً سَاجِدَةً حَتَّى اتَّضَحَ عَمُودُ الصُّبْحِ) شب تا صبح در رکوع بود و در سجده بود تا صبح. شب جمع تا عمود صبح تا سپیده ی صبح ظاهر شد، مادر من در نماز بود. معلوم می شود که وقتی حضرت زهرا(س) وقتی نماز می خوانند، یک جایی نماز می خوانند، یک جایی دعا می خوانند، بچه ها نماز خواندن او را ببینند. آقای محترم اگر می خواهی بچه های تو نماز خوان شوند، تو حداقل اول وقت بخوان که او آخر وقت بخواند. در عمل باید نشان بدهید. آقای محترم شما می خواهید بچه ی شما اهل نماز شب باشد، شما نماز واجب خود را بخوان. شما می خواهید آن ها آخر وقت نماز بخوانند، شما اول وقت نماز بخوان. شما می خواهید اهل دعا باشند، اهل قرآن باشند، شما در خانه قرآن بخوان، دعا بخوان. یک پدری می گفت که بچه های من سخت صبح بیدار می شوند. بلند می شوم و کاری ندارد یک اذان با صدای خیلی لطیف و حزین می گویم و نماز خود را صوت می خوانم و کم کم با محبت و آرامش این صدا را که می شنوند. شما نماز بخوان، دعا بخوان، شب جمعه مفاتیح و قرآن خود را باز کن که آن ها نماز خود را بخوانند. شما یک شب جمعه دعای خود را بخوان. می گوید شب تا سحر جمعه دعا می کرد. به چه کسانی دعا می کرد، به همسایگان. (الجّار ثمَّ الدّار) این هم یک بخش تربیت فرزندان خود. یک رفتار با خویشاوندان خود. یک نمونه ی آن رفتار با خویشاوندان است. ببینید چه قدر زندگی صمیمی است. فاطمه بنت اسد (س) در خانه ی حضرت زهرا با هم زندگی می کردند. عروس و مادر شوهر با هم زندگی می کردند و علی(ع) تقسیم کار کردند. وقتی به مسافرت می رفتند به مادر خود می فرمودند که مادر جان کارهای بیرون خانه با شما باشد و کارهای درون خانه با فاطمه باشد. الان اگر بخواهی به عروس بگویی که با مادر شوهر خود زندگی کن. نه آقا مادر شوهر اگر فاطمه بنت اسد هم باشد، با او نمی شود زندگی کرد. حضرت زهرا نشان داده است و احترام کرده است. در وصایای حضرت زهرا(س) برای زنان پیامبر وصیت کردند، برای زنان بنی هاشم وصیت کردند، برای بچه های خواهر خود وصیت کردند. رابطه ی محبت آمیز با پدر خود. من با عجله بگویم و این بحث را تمام کنم. وقتی حضرت زهرا (س) می خواهد با پدر سخن بگوید، دختر خانم‌ها یاد بگیریم، چه قدر پدر و مادرها شکایت دارند که بچهها با ما بد حرف می زنند. پدر تو است، مادر تو است، دست او را ببوس، پای او را ببوس. این روایت درست است که بهشت زیر پای مادر است. این برای حضرت زهرا (س) است. در منابع خاصه و عامه آمده است که وقتی فاطمه ی زهرا می خواهد با پیامبر سخن بگوید چه طور است، جانم به فدای شما. جواب آن طرف چیست که پیامبر می فرماید (فداها ابوها). این یک تیکه هم در منابع خاصه و عامه هست وقتی که حضرت زهرا به خانه ی پیامبر می آمدند عین روایت این است که (قام علیها) حضرت زهرا می آمدند به خانه ی پیامبر، (قام لها) نمی گویند (قام علیها) می گویند یعنی اول من به استقبال حضرت زهرا می روم. (قَبَّل علیها) دست دختر خود را می بوسیدند. (اجلسها فی مجلس) جای خود را به فاطمه (س) می دادند. عین همین برخورد را وقتی پیامبر وارد بر حضرت زهرا (س) می شدند، حضرت زهرا می ایستادند، دست پدر را می بوسیدند. من می خواهم بگویم که راه های تعامل فرزندان با پدرها و مادرهای خود یک بخشی از آن همین گفتگوی محبت آمیز و آرام و ملاطفت آمیز هست که حالا این را هم من به عجله گفتم.
شریعتی: شنیدن از سیره و از جزئیات حضرت زهرا (س) و در کنار آن امیرالمؤمنین و نبی مکرم اسلام و امام حسین و امام حسن لطفی دیگر در شهادت حضرت داشت. چه قدر خوب است که ثواب تلاوت آیات امروز را هدیه به روح بلند و آسمانی و ملکوتی حضرت صدیقه ی طاهره کنیم که حق مادری به گردن همه ی ما دارند و البته لطف او اجازه داد که ما بخوانمش. ان شاءالله از ثواب و برکات این هدیه هم به ما چیزی برسد و برگردد و ان شاءالله همه ی ما مشمول شفاعت آن حضرت شویم. آیات بیست و سوم تا بیست و نهم سوره ی مبارکه ی آل عمران از صفحه ی 53 قرآن کریم را دوستان من امروز تلاوت می کنند.
صفحه ی 53 قرآن کریم
حجت الاسلام حسینی قمی: یک اشاره ای کنم چون روز شهادت حضرت صدیقه ی طاهره است. باز در منابع قدیمی ما هست. در مناقب هست که آیه نازل شد (لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضا) (نور/ 63) مؤمنین پیامبر را وقتی می خواهید صدا بزنید، خوب صدا بزنید. چون می آمدند با اسم حضرت را صدا می زدند. یا محمد می گفتند. آیه نازل شد که یا رسول الله بگویید، یا نبی الله بگویید. یا خاتم الانبیین بگویید. این آیه که نازل شد، پیامبر به خانه ی حضرت زهرا آمدند. حضرت زهرا(س) گفتند که من تا پیامبر را دیدم و چون آیه را شنیدم و آمدم بگویم که یا رسول الله. دیگر یا ابتا نگویم چون همیشه من هم با تعبیر یا ابتا می گفتم. پیامبر به من فرمود یا بنی دختر من فاطمه جان این آیه در مورد تو نازل نشده است. (قُولِي يَا أَبَتِ انت منی و ان منک) تو از من هستی و من از تو هستم. تو فقط به من یا ابتا بگو. خیلی تعبیر عجیبی است. (قُولِي يَا أَبَتِ فَإِنَّهَا أَحْيَا لِلْقَلْبِ وَ أَرْضَى لِلرَّبِّ) وقتی تو به من یا ابتا می گویی، خدا بیش‌تر راضی می شود و قلب من زنده تر می شود. تو فقط به من یا ابتا بگو. من اشاره کنم که هر وقت فاطمه ی زهرا یا ابتاه می گفت قلب شما زنده می شد و شما شاد می شدید اما چه گذشت وقتی بین در و دیوار صدا زد یا ابتا. ببین با دختر تو فاطمه چه می کنند. این روایت را باز در منابع قدیمی هست. امیرالمؤمنان فرمود ما پیامبر را در همان پیراهن خود غسل دادیم. در همان پیراهن خود. بعد آن پیراهن را که از تن پیامبر بیرون آوردند، حضرت زهرا تقاضا کرد که علی جان آن پیراهن پدر را به من نشان بده. روایت این است که به محض این که پیراهن را نشان فاطمه دادم، این پیراهن را بوئید و از هوش رفت و غش کرد. باز در منابع هست که از بس که حضرت زهرا به پیامبر علاقه داشتند، وقتی بدن پیامبر را دفن کردند، اول کسی که از خاکسپاری پیامبر از آن حجره بیرون آمد، انس بن مالک بود. حضرت زهرا (س) به انس فرمود که (کیف طاقت انفسکم) چه طور دل شما آمد که خاک بر سر پدر من بپاشید. چه طور دل شما آمد که پدر من را به خاک بسپارید. این رابطه ی عجیب حضرت زهرا (س) و پدر بزرگوار ایشان هست. آن وقت این روز آخر مثل امروز بود یا مثل دیروز عصر بود، در منابع قدیمی ما هست، در روضه الواعظین فتال نیشابوری هست. امیرالمؤمنان (س) در خانه آمدند ... همین جا این روضه ی ما باشد به نیت همه ی مریض‌هایی که سفارش کردند و رفع گرفتاری ها. امیرالمؤمنان به خانه آمدند و دیدند که فاطمه (س) بستر بیماری خود را جمع کردند. آقا خیلی خوشحال شدند. کسی یک بیماری داشته باشد، دو ماه، سه ماه همسر جوانی داشته باشد، همسر جوان او در بستر بیماری باشد، خیلی خوشحال شدند که حتی در تاریخ هم هست که کار خانه کرده بودند، سه تا کار نوشتند. لباس بچه ها را حضرت زهرا (س) عوض کردند. سر بچه ها را شسته بودند. مقداری نان برای بچه ها پخته بودند. مثل یک مادری که یک سفری یکی، دو هفته برود، چه قدر نگران است. حضرت زهرا (س) یک سفری بوده است که بازگشت نداشته است. مقداری نان پختند و سر بچه ها را شستند و لباس بچه ها را عوض کردند. امیرالمؤمنان خوشحال شدند و گفتند که فاطمه جان می بینم که الحمدلله حال شما خوب است. یک جمله ای جواب دادند، نمی دانم این جمله با دل امیرالمؤمنان چه کرد. فرمودند که نه علی جانم حال من خوب نشده است،
چون روز آخر بود کار خانه کردم/ گیسوی فرزندان خود را شانه کردم
امشب به نخل آرزویم برگ پیداست/ در چهره ی زردم نشان مرگ پیداست
دیدی چه حالی در نمازم بود اسماء/ این آخرین راز و نیازم بود اسماء
امیرالمؤمنان سؤال کردند که فاطمه جان از کجا خبر داری که امروز روز آخر شما است؟ عرضه داشتند که پدر خود را خواب دیدم و پدر من به من فرمود (انت اللیل) همین امشب مهمان من هستی. بگذارید این جمله را هم من به نیت همه ی شهدا و رفتگان اضافه کنم. عین روایت این است نمی دانم اگر عزیزان آمادگی شنیدن این جمله را دارند، بگویم. وقتی امیرالمؤمنان شنیدند که روز آخر عمر فاطمه است. دست حضرت زهرا را گرفتند و در اتاق آمدند. عین عبارت روضه الواعظین این است (جلس عند و زمها الی صدره و بک یا ساعه و اخرج من کان فی البیت) سر زهرا را به سینه چسبانید و مدتی هر دو گریه کردند. بچه ها را از اتاق بیرون کردند. چرا بچه ها را بیرون کردند؟ چه می خواستند بگویند، نمی دانم. در شعر شعرا آمده است:
نه ساله بودم من آمدم خانه تو/ تو شمع من بودی و من پروانه تو
جایم ببین بستر شده پروانه خاکستر شده/ شب‌ها اگر درد دلم با تو نگفتم از سینه و بازو و پهلویم نگفتم، زینب بگو بیرون رود تا حرف ما را ...
این حرف‌ها به نظر من حرف این شعر است که حتی آن وقتی که بچه ها را بیرون کردند، حتماً حضرت زهرا حرف‌های دل خود را نزدند، اگر زده بودند، امشب وسط غسل، امیرالمؤمنان سر به دیوار نمی گذاشت.
تو می بینی علی را زار و خسته/ نمی بینی تو پهلوی شکسته
تو می بینی ز من آه شبانه/ نمی بینی تو جای تازیانه.
(السلام علیک یا ایتها المظلومه الشهیده السلام علیک یا فاطمه الزهرا یا بنت محمد)
شریعتی: ما عشق را پشت در این خانه دیدیم/ زهرا در آتش بود، حیدر داشت می سوخت. چند جمله دعا کنید و بینندگان ما آمین بگویند.
حجت الاسلام حسینی قمی: خدا را به حق صدیقه ی طاهره قسم می دهیم، به حق دردهای دل امیرالمؤمنان و زینب کبری و حسنین در این روز و در این شام غریبانی که در پیش است، رفع گرفتاری و پریشانی از همه ی عزیزانی که التماس دعا گفتند، بفرما. مریض‌های آن ها لباس عافیت بپوشان. گرفتاری های آن ها برطرف بفرما. خدایا به حق محمد و آل محمد قلب امام زمان از ما خشنود و راضی بدار. به ما توفیق یاری او و جلب رضایت او و شهادت در رکاب او عنایت بفرما.
شریعتی: دعا می کنیم به حق دل های شکسته و حق پهلوی شکسته ی حضرت زهرا چشم ما به جمال نورانی فرزند ایشان روشن شود.