حجت الاسلام عابدینی: بنده هم عرض سلام و ادب خدمت حضرتعالی و همه ی بینندگان عزیز دارم و تسلیت می گویم ایام را. ان شاءالله در دنیا زیارت حضرت و در آخرت شفاعت حضرت شامل حال همه ی ما باشد و حیات ما و ممات ما فاطمی باشد.
شریعتی: حدیث قدسی امروز را بشنویم و ان شاءالله وارد بحثمان شویم.
حجت الاسلام عابدینی: یک نکته ابتدا قبل از ورود به حدیث قدسی عرض کنم که گریه های حضرت زهرا (س) که بعد از وفات پیغمبر اکرم بود از روز هفتم در نقل دارد که شدیدتر شد. روز هفتم که گذشت گریه ها شدیدتر شد. با اینکه در مصیبتی که وارد می شود هر روزی که می گذرد گاهی تحمل باید راحتتر شود. اما آن چیزی که از خود کلمات حضرت می شود استفاده کرد که چرا این گریه ها شدیدتر شد این بود که حضرت می دانستند که چه چیزی از بین مردم رخت بست و چی قطع شد. رابطه ی الهی که بین عالم، بین انسان ها با خدا بود، با رفتن نبی اکرم و با عدم تمکین به وصی، این رابطه ی الهی قطع شد. یعنی حاکمیت الهی که اعمال مردم در رابطه ی با خدا به عنوان فعل الهی و امر الهی محقق می شد، این رابطه قطع شد چون حاکمیتی که ولی الهی که از طرف خدای سبحان منصوب است در رأس نباشد آن حاکمیت بشری است عمل هم جزایش بشری است. اما آنجایی که حاکمیت از جانب خداست، به نصب خداست، پیغمبر اکرم بوده و بعد در حقیقت امیرمؤمنان بوده که این امیرمؤمنان نصب الهی بوده است. هر فعلی که در این حاکمیت تبعاً به حاکم محقق می شود، این جزایش الهی است. تفاوت نظام بشری با نظام الهی غیرقابل قیاس است. مثل حیات حیوانی است با حیات انسانی آن هم انسان کامل. این تفاوت است. این را حضرت زهرا (س) می فهمید که تا روز هفتم امید داشت که مردم متنبّه شوند برگردند. جبران بکنند. اما وقتی روز هفتم گذشت، دیگر حضرت مأیوس شد از اینکه مردم از این مسئله متنبه شوند و بفهمند چی از دست داده اند. «فقد النبيّ و ظلم الوصي» این مربوط نبود که پدر حضرت از دنیا رفته است، شوهر حضرت به حاکمیت نرسیده است. جامعه از الهیت منقطع شده است. رابطه ی بین زمین و آسمان منقطع شده است. او می فهمید قطع رابطه بین زمین و آسمان در نظام اجتماعی مردم و حکومتی مردم و ارتباطی مردم چقدر اعمال را پایین می آورد، چقدر نتیجه، مردم چی را از دست می دهند. چی را از دست دادند. او می فهمید. لذا گریه های حضرت برای این حسرت بود که بلکه یک کسی متنبه شود بفهمد. بلکه در حقیقت یک بیداری ایجاد شود. او عظمت را می فهمید. گریه در مقام این نبود که او فقط یک پدر را از دست داده است. این گریه، گریه های خیلی عظیمی بود. از دست رفتن حاکمیت الهی را می دید. لذا این ایام انسان این باور را ببیند که بعد از 1400 سال خدای سبحان به ما عنایت کرده است که یک حاکمیت الهی به نحو نیابت عامه که در دوران غیب صغری نیابت خاصه که امام معصوم (ع) شخصی را معرفی می کرد که به او رجوع شود. از آن طریق به امام. در دوران غیبت کبری حضرت خصوصیاتی را فرمودند که اگر کسی، عالمی به این خصوصیات متصف بود، می فرماید که آن حجت ما بر شما است و من حجتم بر او به نحو نیابت عامه. حاکمیت الهی به نحو نیابت عامه. که ما الآن در این حاکمیت این نگاه را داریم که یک مجتهد در حقیقت با آن اوصافی که حضرت فرمودند بزرگان ما، آن کسانی که خبره شناس هستند، به این نتیجه رسیدند که این در حقیقت آن خصوصیات را داشته باشد. این شخص، این حاکمیت الهی است. فعل در این حاکمیت با فعلی که در این حاکمیت نباشد از زمین تا آسمان متفاوت است. لذا جزء آرزوهای حضرت زهرا ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که آن ظهور حاکمیت الهیه را به نحو تمام محقق می کند. این بستری است برای او. ان شاءالله قدر این بستر را بدانیم، بفهمیم که این بستر چقدر عظیم است و دفاع از حاکمیت الهی هر چند نقایص زیادی در اطرافش به دست خود ما که داریم اینجاها را هر جا که هستیم ایجاد شده اما اصل مسئله حاکمیت الهی است. این جزء دغدغه های حضرت زهرا (س) برای تحقق آن حاکمیت نهایی است.
حالا حدیث قدسی هم که مربوط به حضرت موسی (ع) و جزء سیره حضرت است را می خوانیم. در اینجا می فرماید: «يَا مُوسَى أَكْرِمِ السَّائِلَ إِذَا أَتَاكَ بِرَدٍّ جَمِيلٍ أَوْ إِعْطَاءٍ يَسِيرٍ فَإِنَّهُ يَأْتِيكَ مَنْ لَيْسَ بِإِنْسٍ وَ لَا جَانٍّ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَنِ يَبْلُونَكَ كَيْفَ أَنْتَ صَانِعٌ فِيمَا أَوْلَيْتُكَ» حضرت اینجا یک قاعده ای را دارد بیان می کند که از آن چیزهایی است که خطاب خدا به موسی کلیم است که این حدیث چون مفصل است، یا موسی یا موسی زیاد دارد. می گوید یک کسی که به تو رجوع می کند با تو کاری دارد، از تو تقاضایی دارد. یک چیزی می خواهد. حالا فقط مالی نیست. کاری از تو می خواهد. یک چیزی می خواهد. یک مشکلی دارد، یک مشورتی دارد. یک چیزی. در حدی که آدم می تواند. می گوید یا می توانی یا نمی توانی. اگر نمی توانی با یک چیز کم، با یک زبان خوش، با یک تعبیر. «برد جمیل» اگر نمی توانی رد جمیل. با یک زبان خوش. یا «إِعْطَاءٍ يَسِيرٍ» اگر کامل نمی توانی لااقل یک بخشی از آن را انجام بده. یا رد جمیل داشته باش. چرا؟ «فَإِنَّهُ يَأْتِيكَ مَنْ لَيْسَ بِإِنْسٍ وَ لَا جَانٍّ» اینطوری نیست که اینها همه فقط مردم باشند می آیند و می روند. خدا یک تدبیری دارد. گاهی ملائکه اش را در لباس انس جلوی ما می فرستد. تا ما اینجا امتحان پس بدهیم. هر کس می آید را اگر ما با این چشم ببینیم که تعبیر را ببینید. «فَإِنَّهُ يَأْتِيكَ مَنْ لَيْسَ بِإِنْسٍ وَ لَا جَانٍّ» نه انس است نه از جن است. از اینها نیست. «مَلَائِكَةُ الرَّحْمَنِ» اینها از ملائکه ی خدا هستند. گاهی می آیند برای ابتلاء و امتحان ما. که «يَبْلُونَكَ كَيْفَ أَنْتَ صَانِعٌ» که تو چطوری برخورد می کنی. با ابراهیم خلیل به عنوان مهمان آمدند. آن گوساله را زمین زد و کباب کردند. نمی دانست اینها کی هستند. به عنوان مراجعین آمده بودند. با داوود نبی آمدند به صورت دو شاکی. اینها در تعبیر قرآن ملائکه بودند. اینجا می فرماید این فقط اختصاص به ائمه ندارد. غیر از اینکه خود مؤمنین وقتی که به هم رو می زنند، حقیقت مؤمن ملکی از ملائکة الله است. یعنی خدا حساب می کند که این مأمور ویژه ی خداست. تعبیر روایت این است که «الْمُؤْمِنُ الْمُحْتَاجُ رَسُولُ اللَّهِ تَعَالَى إِلَیکم». فرستاده ی ویژه ی خداست به سوی شما. تعبیر رسول الله تعالی الیکم. یعنی یک فرستاده ی ویژه برای شما فرستاده است. پیک خاص. بعد می فرماید که «كَيْفَ أَنْتَ صَانِعٌ فِيمَا أَوْلَيْتُكَ» آنهایی که به تو داده، تو چطوری... خدا داده است. دست تو امانت است. یک کسی را فرستاده یک قدری از امانتش را به این بدهی. به حسابدار بانک بگویند این حواله آمد، اوقات تلخی می کند؟ نه دیگر. اصلاً کاری ندارد. اگر انسان این را دید، در آن حدیث عنوان بصری هم هست که خدا آن چیزی را که به او داده است، برای خودش مالکیتی نمی بیند. فقط در حد حسابدار می بیند. خودش را امانتدار می بیند. می فرماید: «كَيْفَ أَنْتَ صَانِعٌ فِيمَا أَوْلَيْتُكَ وَ كَيْفَ مُوَاسَاتُكَ فِيمَا خَوَّلْتُكَ» آنجایی که نعمت را به تو داد، مواسات تو با دیگران. مگر تو پسرخاله ی خدا بودی که اگر داده به تو بگویی مال من است. مگر تو قارون هستی بگویی «إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي» (قصص/ 78) من با علم خودم این را به دست آوردم. تو چه کاره ای؟ خیلی ها بوده اند از تو عالمتر، از تو قادرتر، دست خالی رفتند نتوانستند چیزی جمع بکنند. کسانی بودند نه، راحتتر بودند خدا هم به آنها داد. یعنی این چیزها را نداشتند. اینطوری نیست که همه چیز به علم باشد. نمی گوییم علم را طرد کنیم، نمی گوییم هارون... می گوید اینها را انجام بده اما بدان همان علم و همان آنها را هم خدا داده است. اگر آنها را هم خدا داده است هر لحظه می تواند از تو بگیرد یا یک تدبیری بکند همه چیز را از دست بدهید. حواست باشد تو خلیفه ی خدا در این کار هستی. جانشین هستی. فقط مال خودت نیست.
شریعتی: خیلی خوب. خیلی از شما متشکرم. قصه ی حضرت موسی در یک بخشی و در یک برشی و در یک فصلی به مؤمن آل فرعون رسید و اگر خاطر شریفتان باشد آن هفته با درایت تمام مؤمن آل فرعون خواست نظر فرعون را در درباریان را نسبت به حضرت موسی تعدیل کند و نکته هایی که حاج آقا عابدینی فرمودند و ان شاءالله ادامه ی فرمایشاتشان را بشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: باز هم بسم الله الرحمن الرحیم سلام علی موسی و هارون. اذن می گیریم از حضرت موسی و هارون و صلوات می فرستیم بر پیغمبر اکرم و اهل بیتش و بر موسی و هارون (ع) که به ما اذن بدهند که به این قصه وارد شویم. بعد فرمودند که در آیاتی که در محضرشان بودیم «بسم الله الرحمن الرحیم وَ قالَ الَّذي آمَنَ» (غافر/ 38) آن مؤمن آل فرعون «يا قَوْمِ» این تعبیر لطیف. مثل اینکه می گوییم پسرخاله، پسرعمو، اینطوری خطاب می کنیم یک جایی که می خواهیم یک حرفی بزنیم خودمان را نزدیک کنیم و آن فاصله ها را کم کنیم تا حرف بیشتر اثر داشته باشد این در تبلیغ خیلی مؤثر است لذا اگر یادتان باشد در جریان حضرت هود و صالح و اینها داریم که «لقد ارسلنا مثلاً اخا هود» برادرشان را فرستادیم. هود یعنی برادرشان بود. یا اخا صالح. که این را به قومشان فرستادیم. اینها اخا آنها را. برادر آنها را. این فاصله برداشته شود تا تأثیر بگذارد. خدای سبحان دارد که انبیاء را به زبان قومشان می فرستاد. یعنی کسانی بودند از فک و فامیلهای خودشان بودند. زبان خودشان را بدانند. «ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِه» (ابراهیم/ 40) که همان زبان را بداند، همان رابطه را داشته باشد تا اثرگذاری بیشتر شود. اینجا می فرماید: «قالَ الَّذي آمَن یا قوم» 6 بار این یا قوم در این چند آیه تکرار شده است. هی مثل اینکه بگوییم پسرعمو، پسرعمو، برادر، برادر. تکرار این نشان می دهد که با همه ی... یک بنده خدایی می گفت که من مثلاً وقتی که فلان خانم متدیّن را می بینم، سختم نیست، فرق می کند چون احساس می کنم که نگاهش به ما یک نگاه خارج از دین نیست. اگر حجاب ما بد است، اگر ما اینطوری هستیم، نه، یک نگاه کاملاً انسانی به ما دارد. درست است. این باید اینطوری باشد. آن فعل او درست بوده، احساس این هم درست بوده است که اگر رابطه بخواهد درست باشد واقعاً مؤمن بخواهد مؤمن باشد، باید دیگران وقتی او را می بینند، احساس کنند این برادرشان است، این دلسوزشان است، مهربانشان است. این با آنها در حقیقت الفت دارد نه اینکه از اول مرزها را، خطکشی ها را آنچنان سفت و سخت بکنند با قهر. بله، در جای خودش هم اعزه علی الکافرین است اعزه علی الکافرین است. آنجا هم در کمال سختی است اما آن جایی که نسبت به مؤمنین است حالا مراتب ایمان است. اذلة علی المؤمنین است. حالا با مراتب ایمان. اینها که همه اهل ایمان هستند. مراتب است. حالا اگر کسی یک جهتش گاهی مثلاً ممکن است سختتر، رعایت کمتری کرده باشد، یک جای دیگر بیشتر رعایت کرده است. همین می بینی یک جهت دیگری را در یک جای دیگری بیشتر رعایت کرده است. خب این راحتتر جذب می شود تا یک کسی که در حقیقت با او برخوردی شود که انگار خارج از... یکدفعه گارد می گیرد، نمی پذیرد. باید حواسمان باشد که به اسم امر به معروف اشخاص را از آن مقداری هم که ایمان هستند دور نکنیم. امر به معروف و نهی از منکر بنا بر این است که یک پله نزدیکتر شوند. یک پله نزدیکتر شوند. این دارد با کسانی حرف می زند که اینها می خواهند موسی کلیم را بکشند. اما با چه زبانی؟ یا قوم، یا قوم. دائماً این. اینها را دارم عرض می کنم که اینها زبان قرآن است. راهی است که دارد به ما نشان می دهد. باید اینطور باشد. آن وقت می شود کسی که در مقابل آنها دارد با این زبان حرف می زند، ما در مقابل مؤمنینی که حالا مراتب مختلف ایمان باشند زبان مان زبان سرخ باشد، زبان مان زبان جدال و زبان بد باشد؟ نه. در حقیقت اگر مؤمنی احساس بکند که یک کسی به دیگری برتری دارد، این خودش اول اشکال است. ما چه می دانیم که در باطن این افراد چه کمالاتی است که ما خبر نداریم. نمی گویم ظاهر ملاک نیست چون بعضی ها هم سوءاستفاده می کنند می گویند پس ظاهر هیچ ملاک نیست. قلب صاف باشد، پاک باشد. نه، ظاهر در دین ملاک است اما اگر یک ظاهری خراب بود، در حقیقت حکم به چیز نکنید که کار تمام است. نه، باید ظاهر را اصلاح کرد. دنبال اصلاح ظاهر باید باشیم اما اگر ظاهر خراب است دیگر نگوییم کار تمام شده و دیگر کار از کار گذشته است پس این کافر است. نه، اینطوری نیست. بعد می فرماید که: «یا قوم إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزاب» چند تا مثال می زنم که اینها می شناختند. چیزهایی بوده که واقع شده بوده برای اینها. از سابقه استفاده می کند. یک موقع است ما یک نکته ی بسیار مهمی که اینجا عرض کنم که در این قصه خیلی اثر دارد این است که خدای سبحان، به تعبیری که مرحوم علامه طباطبایی دارند می فرماید که خدای سبحان روش و قاعده اش، سنتش اینطوری است که نمی آید معارف را لخت و پوستکنده بیاید مثلاً فقط درس توحید یا درس معاد اینجا بدهد. نه. ایشان می فرماید که خدا دحوش این است که معارف را مثل توحید و نبوت و معاد و اینها را در ضمن حوادث و مواقع تشریح می کند و تبیین می کند. یعنی یک اجمالاً اعتقاد اولی که خدایی هست و معادی هست را آدم باید باور بکند بعد در حوادث و وقایع و زندگی و این جاها می آید تفاسیر اعتقادات را آنجاها رشد می دهد که آدم گرفتار می شود، بعد آنجا یاد معاد را جلوه می دهد آدم به معاد معتقد شود. یک جایی در حقیقت شرایط سخت می شود از همه منقطع شود، به خدا، به توحید متوسل شود. یک قدری این حال توحید را می خواهد ایجاد کند. نمی خواهد مفهوم توحید را القا کند. حال معادباوری را می خواهد ایجاد کند. نمی خواهد مفهوم معاد را ایجاد کند. حوادث و وقایع است که این پیش می آید. از جمله این در حقیقت مؤمن آل فرعون هم از همین روش استفاده می کند. یعنی معلوم شود تربیتیافته ی مکتب انبیاء است. عرض من این است که این فاصله ی زمانی داشته جلسه ی گذشته عرض کردم، معلوم می شود که حرفهای موسی کلیم را می شنیده است، به آن می رسیده و برای این محسوس می شده، ملموس می شده و می توانسته. اینها را باید به کار بگیرد. معلوم می شود حتی موسی کلیم هم یک عنایت ویژه برای اینها داشته است. هر چند در ظاهر به ظاهر روابطی نبوده است اما عنایت ویژه داشته است و می رسانده و اینها تربیتیافته بودند و ارتباط داشتند. اینجا می فرماید که «قالَ الَّذي آمَنَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزاب» از آن بترسید که پیش آمد که چطور اینها در حقیقت فانی شدند. حالا اینها را چون می خواهیم خلاصه کنیم. «مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُود» یاد بیاوریم عذاب قوم عاد را، نوح را، ثمود را. سه نبی ای که عذاب نازل شد که مشهور بود معلوم است سرگذشت اینها تاریخی است برای اینها هنوز نقل می شده. «وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِم» کسانی که بعد از اینها بودند. «وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِباد» خدا که ظالم نیست. هر کسی هر کاری بکند، هر جوری باشد، خدا بخواهد ظالم باشد عذاب نازل کند. ظلم از جانب بنده آغاز می شود و جزای آن عذاب می شود. والّا خدا «مَا يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِباد» اینها از آن چیزهایی است که همه نزد اینها مسلم است. که «مَا يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِباد» خدا ظالم نیست. خب اینها را قبول داشتند. لذا توسل را به ارباب برای نزدیک شدن «لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى» (زمر/ 3) تا به خدا نزدیک بشوند چون خدا را یک عادل می دانستند. دارد از این نگاه استفاده می کند. یعنی از نقاط قوت این ها دارد استفاده می کند. از تاریخ دارد خوب استفاده می کند. یعنی کاملا مثال و قصه ای که برای اینها محسوس است. دارد یادآور می شود. بیاییم بگوییم که ظلم بد است و اگر ظلم بکنیم عقاب است، یک حال است. اما بیاییم بگویم ظلم نکنیم. ببینید آنها که ظلم کردند چه شدند. ظلمها را نشان بدهیم بعد عقابش را نشان بدهیم که اینها هم می دانستند. به اینها یادآوری بکنی. این خیلی اثر دارد که زبان مردم زبان قصه است. زبان تمثیل است. زبان محسوس است. خودش را به آن حادثه نزدیک ببینند و این انس ایجاد می شود. «وَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّناد» (غافر/ 32) یوم تناد روز قیامت است که مردم آنجا ندا می کنند هر کسی دارد صدا می زند دنبال یک راهی است، دنبال یک نجاتی است. تناد یعنی ندا کردن که همه دارند ندا می کنند. صدا می کنند. دنبال یک شفیعی هستند. دنبال یک مستمسکی هستند که اینها را نجات بدهد. هیچکس ابتدائاً به داد کس دیگری نمی رسد. می گوید من از آن روز بر شما می ترسم. باز هم معادباوری. باز هم تأکید معادباوری. «وَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّناد» بالاخره قیامتی هم در کار هست. «يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرينَ» (غافر/ 33) آن روزی که پشت کردید. دارید می آیید اما همه پشت کردید. «ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ» به غیر خدا هیچ کسی پناهگاهی ندارد.
شریعتی: خیلی خدا خدا می کند مؤمنان فرعون.
حجت الاسلام عابدینی: آن هم در کجا؟ خیلی زیباست. موحدی که وجودش باور به خدا باشد وقتی یک جا نشسته دارد حرف می زند، من عرض کردم حرفهای انبیاء به گوش هر کسی برسد قطعاً تأثیر می گذارد. نمی گوییم ایمان می آورد ولی تأثیر می گذارد. دلها را تکان می دهد. ممکن است ایمان هم بیاورد، ممکن است ایمان نیاورد. اما دل را تکان می دهد. باید دل برگردد. فطرت باید بیدار شود اگر هم روی آن خاک بوده است. حرف این مؤمن آل فرعون، حرف انبیاء است که خدا دارد با این زیبایی کاملاً حرفهای توحیدی او را بیان می کند. همیشه می گوید خوش به حالش که چنین کسی که خدا مترجم کلام او شده است، خدا دارد حرف او را ترجمه می کند. چقدر آدم باید اینها را دوست داشته باشد. چقدر اینها باید محبوب دل ما بشوند. که خدا شده مترجم کلامش. یعنی خدا آمده دارد حرف او را ترجمه می کند برای ما ذکر می کند. این خیلی زیباست.
شریعتی: و در آن نظام تربیتی انبیاء و در سیر تاریخ تو اثرگذار باشی.
حجت الاسلام عابدینی: اثرگذار باشی. اسمت بیاید در... 18 مورد آیه در موردت بیاید کنار انبیای الهی. اسمت بشود مؤمن آل فرعون، فعل تو بشود برای یک امتی که رسالت اولوالعزم موسوی را منتظر بودن، در مقابل فرعون قد علم کردند. تو در سرنگونی فرعون و در قیام موسی نقش داشته باشی.
شریعتی: و قرآن ایمانت را تأیید می کند.
حجت الاسلام عابدینی: ایمانت را تأیید بکند، حرفهایت را نقل بکند. چقدر با دل ما وقتی این آیات را می خوانیم هوس کنیم. در حقیقت کاشکی یک گوشه ای از این حال این در وجود ما شکل بگیرد و این شخص را چقدر دوست داشته باشیم که خدا او را اینطوری معرفی کرده است. مترجم او شده است. این مترجم شدن را من با توجه می گویم که خدا مترجم کلام او شده است. این خیلی زیباست. چقدر حسرت می خواهد در دل آدم که «يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرينَ ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ» غیر از خدا دیگر پناهگاهی نیست. «وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد» اگر کسی را هم خدا گمراه کرد یعنی جزاء. زمینه را رها کرد برایش، ولش کرد. «فَما لَهُ مِنْ هاد» دیگر هدایتگر نیست. معلوم می شود که این چون حکیمانه حرف می زده، از کلماتش معلوم می شود که در دلها یک لرزشی ایجاد شده بوده است. کار موسی (ع) که آن معجزه را ایجاد کرده بود، دلها را یک خورده نرم کرده بود. او دارد آن ثمرات نرم شدن دلها را و سست شدنشان نسبت به فرعون را که پیش آمده دارد از اینجا بهره وری می کند. یعنی نگذاشته هدر برود.
شریعتی: فرعون احساس خطر نمی کند؟
حجت الاسلام عابدینی: چرا. حالا دنبالش می آید. یعنی همان جا که قبل گفت. یعنی آن حرف فرعون که آیه ی قبلی بود که جلسه ی گذشته گفتیم که «قالَ فِرْعَوْنُ ما أُريكُم» (غافر/ 29) وقتی این حرف می زد وسط حرفش پرید گفت: «ما أُريكُمْ إِلاَّ ما أَرى» من نظرم را گفتم. حواستان باشد یاد نظر من باشید. «وَ ما أَهْديكُمْ إِلاَّ سَبيلَ الرَّشاد» آن که درست است را من برای شما معلوم کردم که چه کاری است. اما معلوم می شود که نتوانست با تحکم هم بگوید. حرفهای قبلی فرعون را که با تحکم بود که «من انا ربکم»، اینجا اینطوری حرف نزده است. اینجا معلوم می شود که این تزلزل در ارکان حاکمیتش ایجاد شده است. یعنی فعل موسی (ع) در آن بطلان سحر و ایمان سحره خیلی ها را متزلزل کرده است.
شریعتی: سه هفته ی قبل که شما داشتید صحبت می کردید و کلام مؤمن آل فرعون را نقل می کردید، هر جمله اش یک پتکی بود بر پایه های حکومت فرعون.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی همین معادباوری، حیات دنیا محوری فرعون را زیرآبش را داشت می زد. یعنی هر چقدر سنت معادباوری در جریان فعل مؤمن آل فرعون پررنگ است، در مقابل دنیامحوری فرعونی است که آن دنیامحور است، این معادباور است. منتها این معادباوری دنیا را هم دارد. نمی خواهد بگوید دنیا نه. می گوید دنیاباوری نهایت حرف شما نباشد که اینجا می فرماید که «وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد» بعد یاد می کند «وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْل» دیگر نزدیکتر از همه به شما یوسف بود که شاید مثلاً حدود دویست و خورده ی سال، سیصد سال حداکثر فاصله بوده که هنوز خاطره ها بود که آن جریان قحطی و آن جریاناتی که پیش آمد و در جریان حضرت یوسف بوده، تدبیری که یوسف کرد و ایمانی که مردم به او آوردند و عزتی که به مردم داد «وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ» خیلی معجزات آشکاری داشت. «فَمازِلْتُم» شما اهل مصر که به عنوان دستگاه فرعون بودید «في شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِه» شما دلتان نمی خواست یقین پیدا کنید. دائماً نسبت به یوسف هم شک داشتید با اینکه بعداً دیدید که یوسف چقدر مدیریتی که کرد مدیریت عالی ای بود اما شما نمی خواست دلتان زیر بار او برود. «مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُم» وقتی از دنیا رفت، انقدر یوسف برای شما عظمت پیدا کرد، گفتید «لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولا» دیگر رسولی به این عظمت نمی تواند بیاید. ببینید آنجا هم ناشکری کردید. بعد از اینکه از دنیا رفت، تا بود به او شک داشتید. وقتی از دنیا رفت می گویید بعد از این دیگر رسولی نخواهد آمد. انقدر عظیم بوده است. آدم می گوید دیگر مثل این کسی نخواهد آمد. «لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولا كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتاب» این کار شما که بعد می گفتید بعدش کسی مثل یوسف نخواهد آمد، اثرش شک قبل شما بود که در دوران حیاتش به او شک داشتید، بعد هم که از دنیا رفته است به اسم پشتیبانی از یوسف دارید باب نبوت و رسالت را تخطئه می کنید که کسی نمی آید. چقدر قشنگ است. خیلی تحلیل زیبایی کرده است. می گوید این شک امروز شما «كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتاب» مرتاب یعنی شک. اسراف کردید و مرتاب هستید. یعنی اهل ریب و شک هستید که این کار شما اینطوری است. تحلیل جامعه شناختی از شخصیتی اینها دارد می کند که حال شما اینطوری است. یعنی اسراف و افراطتان در اینجا مال تفریطتان مال قبل بود. آنجا تفریط کردید. ایمان به نیاوردید هی شک داشتید. بعد هم که افراط کردید که بگویید مثل این کسی نمی آید تا دوباره باب بعدی هم برای شما بسته می شود. یعنی آن ناسپاسی در دوران حیات یوسف منجر به انکار بعد از یوسف می شود. که بعدی را باز هم نپذیرید. یعنی این نتیجه ی همان شک است. «الَّذينَ يُجادِلُونَ في آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطان» حرفهای شما هیچ موقع حجت برایش نداشتید. این در واقع کاملاً بهره مند هستند. اینها در شک هستند. دارد از شک اینها کاملاً رها نمی کند ذهن اینها را که یکهو دوباره یک کسی بیاید تبلیغات کند بتواند ذهن ها را... «الَّذينَ يُجادِلُونَ في آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطان» دلیل ندارید. خودتان هم می دانید. با شک هستید. «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ» خودتان می دانید کسی بی دلیل به خدا نسبتی بزند این پیش خدا خیلی بزرگ است. دشمنی بزرگ است. تمام شکها را دارد خالی می کند. «عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذينَ آمَنُوا كَذلِك» اگر با این شک جدال کنید زیر بار درست نروید، دنبال آن «كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّار» می رسد اگر انسان با آن جایی که دلش مشکوک است، شک دارد. ولی زیر بار همان شکش رفت و حاضر نشد از این شک به سمت آن انصاف جلو برود به متکبر جبار می رسد که دارد می گوید اگر یک موقعی دوباره میل به فرعون پیدا کردید، او مرکز تکبر جباریت است، شما هم حزب متکبر جبار شدید. علی قلب، آن هم قلب کل متکبر. کل متکبر جبار. یعنی هر کسی که در آنجا برود یک حزب شده است. آن هم مظهر حزبش تکبر است. که این تکبر فرعون «إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِي الْأَرْضِ» خودش را در حقیقت عالی می دید. تکبر داشت. حواسمان باشد این یک مرتبه اش فرعونی است که اوجش هست. مراتب دون آن در آدمیزاد، در هر کدام از ما ممکن است این عالی دیدن خود انسان، علوی که پیش می آید دیده باشد. «عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّار». حیف که فرصت نیست آدم خصوصیات تکبر را آدم باز کند تا ببینیم چقدر همه ی ما در آن درونی ترین لایه هایمان هر کدام به نحوی به یک نحوه ای از تکبر مبتلا هستیم که این چقدر خطرناک است.
شریعتی: و جالب است که یک جایی می دیدم حاج آقای عابدینی حالا اگر من اشتباه می گویم اصلاح کنید که خدای متعال به حضرت موسی می فرماید می دانی چرا به مقام کلیم اللهی رسیدی؟ چون من گشتم و گشتم دلی خاضعتر از تو نیافتم.
حجت الاسلام عابدینی: در احادیث قدسی بود. شاید جزء اولین دومین احادیث قدسی بود که خواندیم که نگاه کردم دیدم که تو سجده هایت، سجده های خاضعانه است. تمام وجودت را بر خاک پهن می کنی. در مقابل دیگران هیچ تکبری ندارد. این بود که تو را دیدم که اینطور پاک هستی. دیدم این می تواند در حقیقت رسول من باشد.
شریعتی: و حالا این می شود نقطه ی مقابل فرعون با اوج تکبرش.
حجت الاسلام عابدینی: لذا به ما گفتند که یکی از راه هایی که می تواند جلوی تکبر را بگیرد سجده های طولانی است که انسان حواسش باشد در سجده که بر خاک سجده کرده است. نه این سجده برای او کبریایی بیاورد، این سجده برای او این حال را ایجاد کند که دیگران را برتر از خودش ببیند. صفت خوبی که در دیگران هست را ببیند و بگوید کاش که آن صفت خوب را من داشتم. یعنی خودت را به دیگران محتاج ببینی و این حالی که در حقیقت، کمالاتی که دیگران دارند را در خودت تقویت کنی. لذا اگر آدم اینطوری باشد دائماً نگاهش به دیگران این است که آن صفت خوب او را ببیند در خودش ایجاد کند. فقط دنبال این نیست که صفت بد را ببیند از او بیزار شود. آدم باید بدی ها را هم ببیند درصدد این باشد که بدی ها او را رفع کند. لذا باید ببینید، حواستان باشد که گاهی یقین دارید که یک بدی هایی در وجود خود ما هست. احتمال می دهیم دیگران بدی هایی داشته باشند. تعبیر روایت است. یقین داریم که ما خودمان یک بدی هایی داریم. معصوم نیستیم، یک بدی هایی داریم. و احتمال می دهیم دیگران... می گوید این یقین خودت را که می دانی یک بدی هایی داری، هیچ موقع با آن احتمالی که می گویی دیگران یک بدی هایی داشته باشند، یک کاری نکن که او را لگدمال کنی نسبت به او تکبر پیدا کنی چون یقین داری که خودت حتماً یک بدی هایی داری. این یقین را با آن احتمال قیاس نکن. به آن احتمال توجه بکنی، به این یقین توجه نکنی. بعد می فرمایند که «کذلک یتبع الله» خدا مهر می زند. اگر کسی در وادی تکبر وارد شد بر قلبش مهر می خورد. حالا این مهر تشکیکی مراتب دارد. گاهی آدم در یک مرتبه مهر می خورد، همین تکبری که بر اطراف خودش کرده است. در خانه اش هست یک مردی است برای زن و بچه اش تکبر می کند. همین قدر زورش می رسد. به همین مقدار مهر می خورد. یک کسی است در محله اش است. یک کسی است در محل کارش است. یک رئیسی در محل کارش هست تکبر می کند. یک کسی است در دانشگاه استاد است، یک کسی معلم است، یک مسی منبری هست. هر کسی در هر جایی اگر تکبر کرد، «کذلک یتبع الله» هر مقدار تکبر به همان مقدار مهر خوردن است. مهر خوردن یعنی دیگر این بیدار نمی شود. تکبر بر دیگران بیدار نشدن را به دنبال دارد. خیلی سخت است. از آن گناه هایی است که «الْكِبْرِيَاءُ رِدَائِي وَ الْعَظَمَةُ إِزَارِي» این حدیث قدسی است. اگر کسی در کبریایی و عظمت که خودش را بر دیگران عظیم ببیند با من منازعه کند، با من منازعه کرده است، به جنگ من آمده است. کبریایی مربوط به خلق نیست. عظیم دیدن مربوط به خلق نیست. «الْكِبْرِيَاءُ رِدَائِي وَ الْعَظَمَةُ إِزَارِي» اینها اختصاص به خدا دارد. بنده، بنده است و مردم عیال الله هستند. عالم خلق خداست. این نگاه را باید در وجودتان تثبیت کنیم. این منافات با امر به معروف و نهی از منکر و بعد در مقابل کفار. اینها هیچکدام منافات ندارد. سر جای اینها هم محفوظ است. بعد می فرماید: «وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا هامانُ ابْنِ لي صَرْحاً» (غافر/ 36) از اینجا یک بحث جدیدی پیش می آید که خیلی زیباست. یعنی وقتی که فرعون می بیند که جریان صحنه و میدان که سحره بودند به ضرر شد، جریان مشاورین و کسانی که رازداران او هستند و تشکیلاتش هم به ضرر او شد. یعنی هم در صحنه ی بیرونی باخت جلوی مردم و جلوی سحره و با معجزه ی موسوی و ایمان سحره. هم در صحنه ی درونی و بین لایه های خودی خیلی خودی باخته با این کلمات مؤمن آل فرعون. کلمات محکم بود مقابلش جواب نداشت. حالا آمد یک صحنه ی... این فرعون خیلی قوی بوده است. یکدفعه موضوع گفتمان را عوض کند. یک چیزی پیش بیاورد که اولاً یک مدتی زمان بخرد که این خریدن زمان، مردم بگویند خب مشغول جواب است. این می خواهد در این دوره، دارد برای جواب آماده می کند، این زمان خریدن خیلی کار مهمی است که اینجا این به کار برده است. یکی کردم را دوباره ذهن ها و افکار را به محسوسگرایی و حسگرایی بکشاند که از آن حالت قلبی که نفوذ کرد کار موسی کلیم و سحره و در درون هم حرفهای مؤمن آل فرعون، از اینها خالی می کند. می گوید: «يا هامانُ ابْنِ لي صَرْحا» یک برجی بساز که این برج شفاف باشد که امروز می توانیم ما بگوییم که رصدخانه. رصدخانه که می خواهند رصد کنند. حالا در سوره ی قصص هم دارد اینجا هم دارد. «صَرْحاً لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْباب» این می گوید من از طرف خدا آمده ام موسی. اگر بخواهد از طرف خدا آمده باشند باز در آسمان ها دو بحث است. یکی اینکه من به اسباب سماء دست پیدا کنم بلند باشد بروم آنجا ببینم این اسماء سماء را ببینم ببینم کی آنجا از این خبر دارد. مادی کردن محل نزول موسی کلیم که خدا باشد. مادی کردن. که من می روم بالاتر. از جهت ارتفاع کمی بالاتر است. برج را بساز بروم. یکی این که نه، «ابلغ الاسباب» یعنی اینکه وقتی یک نبی ای از جانب خدا می خواهد بیاید اینها می دانستند. در سلسله به اصطلاح نجوم و ستاره ها تغییر و تحولاتی ایجاد می شود. همانطور که می گویند ستاره ی دنباله دار وقتی که برای پیغمبر آمد یا مسائلی که اینطوری پیش آمد، ببینم، رصد کنم «لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْباب». اَسْبابَ السَّماواتِ آن سلسله ی اسباب را ببینم «فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى» تا بتوانم ببینم که آیا واقعاً این را «اله موسی» فرستاده یا نه. اگر آن اولی باشد که اله موسی را ببینم، اگر دومی باشد که تغییرات را در آسمان ببینم که ببینم که اله موسی تدبیراتی را کرده است، تغییراتی را کرده است که معلوم شود که رسولی دارد می آید که «فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى و انی» این حرف همین مقدار که این زده است نشان می دهد که مجبور شده در یک رتبه ای قرار بگیرد از اینکه می گفت «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» (نازعات/ 24) و غیر از من «ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري» (قصص/ 38) غیر از من شما پروردگاری ندارید، از این مجبور شده یک رتبه پایین تر بیاید. دنبال آن می گوید: «وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبين» البته من گمان دارم. لأظنه. یعنی نمی گوید یقیناً. این با اینها همراهی کرد. اولاً ساختن این صرح که یک بنای شفاف شیشه ای باشد این طول می کشد تا مردم بگویند که فرعون درصدد جواب است. یک مدتی طول که بکشد ذهن ها کم کم منصرف می شود. خیلی کار زیرکانه ای کرده است. دوماً ذهن ها را مادی کرد. دوباره به سمت حسگرایی سوق داد. تا ببینیم و اسباب را ببینیم و سببها را ببینیم و از آنجا برویم بالاتر خبر بگیریم. بعد هم اینجا کوتاه آمد که «أَظُنُّهُ كاذِبا» که مردم نگویند این همه معجزه بود پس می گوید چرا، حالا من هم شک کردم ولی گمان دارم که باز هم دروغگو باشد. یقیناً نمی گویم کاذب است. الآن «لَأَظُنُّهُ كاذِبا وَ كَذلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبيل» که داشت راه را می بست. این هم دوباره یکی از مکرهای فرعون بود. «وَ ما كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ في تَباب» حتماً کدی فرعون تباب است، هلاک است. «تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَب» (مسد/ 1) «وَ ما كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ في تَباب» این تباب همان تبت است. این از همان ریشه است. که آنجا «تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ» است. فرعون آن دوره. فرعون این دوره هم این فرعون است که هر دو چون اینها دروغ هستند، هلاکت است. «تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَب» (مسد/ 1) اینجا هم «وَ ما كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ في تَباب» هلاکت خود فرعون را به دنبال دارد.
شریعتی: امروز حاج آقای عابدینی زحمت کشیدند و کتاب برای من هدیه آوردند و قرار است که این کتابها را به دوستان عزیزمان هدیه کنیم با معرفی آنها. یکی ثمرات حیات است که ان شاءالله یک فرصتی مفصلتر راجع به آن صحبت می کنیم و آن را معرفی خواهیم کرد. این کتاب با توجه به اینکه در ایام شهادت حضرت زهرا (س) هستیم بسیار کتاب خوب و غنی ای است. جلوه ی نور، پرتویی از فضایل معنوی فاطمه ی زهرا (س) که من خواهش می کنم حاج آقای عابدینی کوتاه راجع به این کتاب توضیح بدهند و معرفی کنند و بعد ان شاءالله من تصویر آن را خدمت دوستان مان نشان بدهم.
حجت الاسلام عابدینی: این کتاب جلوه ی نور از نوشته های حضرت آیت الله سعادتپرور پهلوانی (رحمة الله علیه) هست که در کمالات حضرت زهرا و مقام معنوی حضرت زهرا (س) و فضایل حضرت زهرا (س) نوشتند که آن جهات معنوی و روحی حضرت را بسیار زیبا و جذاب و ساده و در عین حال ساده بیان کرده اند. توصیه می کنم به دوستان در این ایام از این کتاب بهره ببرند، غافل نشوند که ارتباط ما را با حضرت زهرا (س) خیلی روحانی تر و معنوی تر می کند.
شریعتی: تلاوت صفحه ی 52 قرآن کریم. آیات نورانی سوره مبارکه ی آل عمران. آیات شانزدهم تا بیست و دوم را امروز تلاوت خواهیم کرد.
اشاره قرآنی: بسم الله الرحمن الرحیم. باز هم با ذکر حضرت زهرا (س) یک توسلی همینطور داشته باشیم که تعبیر روایت این است که حضرت لیله است و این لیله همه ی حقایق در لیله مختفی و مخفی می شود. بروز و ظهر این حقیقت در یوم است و حضرات معصومین ایام هستند و بالاترین یوم، یوم الظهور است که در روز ظهور حقیقت لیله مه همه ی حقایق در آن مختلفی شده بود، همش در حقیقت آشکار می شود. لذا حضرت زهرا حقیقتش و جلوه ی تامش در یوم الظهور آشکار خواهد شد. به واسطه ی وجود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که حقیقت هستی آشکار می شود، حقیقت لیله مرتبه ی آنچه که در دنیا امکان پذیر است در یوم الظهور محقق خواهد شد که البته مرتبه ی اعظم آن در یوم القیامه آشکار خواهد شد. هر چقدر ما خودمان را به این حقیقت عظیم پیوند بدهیم. با محبت و تبعیت یقین بدانیم که آن روزی که نمی دانیم و نمی شناسیم، چه در یوم الظهور و چه در یوم القیامه، تازه این انتصاب می فهمیم چقدر عظمت دارد. لذا خوب است که با همین حتی جهلی که داریم خودمان را به حضرت زهرا (س) ببندیم که این حقیقت در ایام که فرزندان حضرت هستند متجلی شده و در یوم الظهور تجلی تامش آشکار می شود. از جمله این است که در یوم الظهور دارد مؤمن آل فرعون در یوم الظهور حاضر می شد. حالا این آیا در دوره ی رجعت برمی گردد یا در یوم الظهور برمی گردد که در یوم الظهور ذکر شده است چون بعضی در رجعت برمی گردند. بعضی در یوم الظهور. داریم عده ای در یوم الظهور برمی گردند که از جمله مؤمن آل فرعون هم هست. این یک مزیتی برای مؤمن آل فرعون هست که بالاخره این حشرشان با فرزندان حضرت زهرا (س) است.