اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

99-10-15-حجت الاسلام فرحزاد- شرح دعای بیست و دوم صحیفه سجادیه (دعا به هنگام مشکلات) و نکاتی پیرامون معرفت نفس

شریعتی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏ .اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم. خانم‌ها، آقایان سلام. به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. خدمت حاج آقای فرحزاد عزیز هستیم. سلام علیکم. شما هم خیلی خوش آمدید.

حجت الاسلام فرحزاد: علیکم السلام و رحمة الله. خدمت شما و همه ی بینندگان عزیز عرض سلام داریم. آرزوی موفق برای همه ی عزیزان دارم. تشکر ویژه داریم از آنهایی که برای فاطمیه ی اول زحمت کشیدند و انشاءالله امیدواریم که فاطمیه دوم هم که چند روز دیگر هست انشاءالله سنگ تمام بگذارند. هر طور که می توانند. گفت در دل دوست به هر حیله رأیی باید کرد. و انشاءالله خدای متعال ما را مشمول شفاعت این بانوی بزرگوار قرار بدهد.
شریعتی: امام سجاد هر وقت دچار مشکل می شدند دعای بیست و دوم صحیفه ی سجادیه را تلاوت می کردند و انشاءالله که تک تک ما هم مأنوس باشیم با دعای بیست و دوم صحیفه که امروز حاج آقای فرحزاد فرازهایی از آن را برای ما خواهند خواند و انشاءالله شرح آن را خواهیم شنید. بفرمایید خدمت شما هستیم.
حجت الاسلام فرحزاد: بسم الله الرحمن الحمدلله رب العالمین اللهم صل علی محمد و آله محمد و عجل فرجهم. این دعا را هنگام سختی و مشکلات و رنج و پیشامد ناگوار حضرت تلاوت می کردند. «اللَّهُمَّ إِنَّكَ كَلَّفْتَنِي مِنْ نَفْسِي مَا أَنْتَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي‏» خدای متعال گاهی تکلیفاتی به ما عنایت کرده. اصلاح نفس که اصلاً بحث‌مان را هم انشاءالله برمی گردیم یکی از شاخه های معرفت نفس در واقع موضوع مرگ بود که همین خودسازی یک چیز مهمی است ولی می گوییم خدایا تا بیش از ما مالک نفس ما باشی. به قول یک بزرگی کلام قشنگی دارد می گوید ما گاهی مواقع می خواهیم عصبانی نشویم، آنچنان عصبانی می شویم که در عمرمان نشده ایم. می خواهم کم حرف بزنیم یک وقت می بینیم آن روز بیشتر از همه حرف زدیم.
امیر‌المؤمنین (ع) می فرماید: «إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِه‏» یک خطبه ای دارند راجع به معرفت نفس و انسان کامل که محبوب‌ترین بنده آن بنده ای است که خدا به او کمک کند. خدا می خواهد بگوید تو نمی توانی. من باید به تو کمک کنم. اینجا هم حضرت عرضه می دارد تو املَکی. به قول آن بزرگ فرمود من نمی دانم چی در گوش نفس ما می گویند که آرام و رام می شود همه جا حرف ما را گوش می دهد و خدای ناکرده دعایش گم بشود سر کوچکترین چیزی همه چیز را به هم می زند. لذا استغاثه درِ خانه ی خدا می کنیم که خدایا تو مالک‌تر هستی از ما به نفس ما «وَ قُدْرَتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيَّ أَغْلَبُ مِنْ قُدْرَتِي‏» قدرتی که تو بر من و بر نفس من داری و بر انجام آن کار به مراتب بیشتر از قدرت (ما است) مال ما اصلاً پوچ است، خیلی ضعیف است. «فَأَعْطِنِي مِنْ نَفْسِي مَا يُرْضِيكَ عَنِّي‏» به نفس من مرحمت بکن چیزی که باعث خشنودی تو شود. «وَ خُذْ لِنَفْسِكَ رِضَاهَا مِنْ نَفْسِي فِي عَافِيَة» خدایا از نفس من با عافیت و تندرستی و سلامتی به رضایت خودت برسان ولی نه با رنج و سختی، با عافیت و سلامتی. «اللَّهُمَّ لَا طَاقَةَ لِي بِالْجَهْدِ» انسان باید در رسیدن به مقصد خیلی تلاش کند، کوشش کند ولی می گوید خدایا من طاقت کوشش‌های فوق‌العاده را ندارم. به من کمک کن. «اللَّهُمَّ لَا طَاقَةَ لِي بِالْجَهْدِ وَ لَا صَبْرَ لِي عَلَى الْبَلَاءِ» اگر تو به من صبر ندهی من در بلا صبر ندارم. ببینید آیه ی قرآن است. بیش از 100 بار واژه ی صبر در قرآن آمده است. خدا به پیغمبر امر می کند «وَصْبِر» در بلا، در فقر، در مشکلات، در مریضی، گرفتاری، مرگ و میر، می فرماید: «وَصْبِر»، اما پشت سر آن بلافاصله می گوید: «وَ ما صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللَّهِ» (نحل/ 127) یغنی صبرت هم باید از خدا باشد. و لذا اینجا حضرت استغاثه در خانه خدا می کند. وَ لَا صَبْرَ لِي عَلَى الْبَلَاءِ» اگر تو در بلا صبر ندهی من صبر ندارم. «وَ لَا قُوَّةَ لِي عَلَى الْفَقْرِ» بحث ما فقر نیست ولی این روایت آقای شریعتی خیلی روایت عجیبی است که خدای متعال حضرت ابراهیم (ع) را امتحان کرد اموالش را در راه خدا داد، فرزندش حضرت اسماعیل را حاضر شد قربانی کند. در این امتحان هم پیروز شد. بعد آتش نمرودی. حضرت ابراهیم یقین داشت که پودر می شود، زغال می شود، خاکستر می شود. اگر می دانست گلستان می شود که همه ی ما حاضر هستیم که برویم ولی این امتحان بزرگی بوده است. از این هم موفق و سربلند بیرون آمد. بعد خدای متعال به او فرمود که اگر چیزی بدتر از آتش نمرود تو را امتحان کنم چه خواهی کرد؟ گفت خدایا! مگر بدتر از آتش نمرود هم چیزی داریم؟ فرمود: فقر. 70 سال آدم خجالت زن و بچه اش را بکشد، خجالت مهمان را بکشد، خجالت دیگران را باشد.
این بحث قشنگی است که خدا با صابرین در قیامت چه خواهد کرد. از آنها عذرخواهی می کند، درجه می دهد، مقام می دهد، چه می دهد. ولی ما طاقت نداریم. لذا حضرت عرضه می دهد «وَ لَا قُوَّةَ لِي عَلَى الْفَقْرِ» اگر تو به ما کمک نکنی ما برای فقر قوت نداریم. «فَلَا تَحْظُرْ عَلَيَّ رِزْقِي» خدا رزق من را کم مگذار، منع نکن. من طاقت گرسنگی و فقر را ندارم. «وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى خَلْقِكَ» خدایا من را به خلقت واگذار مکن. 70 سال خدمت خلق می کنی، یک جا اشتباه کم بود، خواستی، تقصیر داری، تو را کنار می اندازند. ولی خدای بزرگ، 70 سال گناه و معصیت می کنی، می گویی خدایا غلط کردم، می گوید بیا بغل من. فرق خلق با خدا خیلی است. خیلی زیاد است. گفت خدا هم دنبال بهانه است که دست ما را بگیرد، خلق دنباله بهانه است که مچ ما را بگیرد. یعنی زمین تا آسمان صفات خدا فرق می کند. «وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى خَلْقِكَ» خدایا من را به خلقت واگذار مکن. «بَلْ تَفَرَّدْ بِحَاجَتِي» خودت دنبال حاجت من باش «وَ تَوَلَّ كِفَايَتِي» کفایت امر من را خودت متولی شو و کفایت کن.
شریعتی: تمام اینها در ترجمه «لا حول و لا قوة الا بالله العظیم» است یعنی ما هیچی از خودمان نداریم.
حجت الاسلام فرحزاد: احسنت. برمی کردیم راجع به معرفت نفس. اگر خاطر عزیزان باشد ما تقریباً چهار هفته ای راجع به مرگ صحبت کردیم، اصل بحث‌مان معرفت نفس بود. اینکه پیچیدیم به مسئله ی مرگ و رفتن از این عالم، به خاطر این بود که حقیقت ما روح ماست، جان ماست که جاودانه و باقی خواهد ماند. بدن ما یک مرکب است، یک لباس است. عاریه است. در می آوریم، می گذاریم می رویم و اینکه مرگ با زندگی خط تقاطع ندارد. امتداد زندگی است. اصلاً مرگ یک امر وجودی است، امر عدمی نیست. و این نکته را هم هفته های آخر عرض کردیم که آمادگی برای مرگ خیلی مهم است. خوشا به حال آنهایی که خودشان را آماده می کنند. همش هشدارها، هشدارها، هشدارها. مرگ فامیل، دوست، آشنا. هشدار است. ما همش می گوییم مرگ برای همسایه است، برای فامیل است، برای خود ما نیست. این اشتباه است. و این نکته ی مهم را هم عرض کردیم که با همه وجودمان به خدا خوش‌بین باشیم، به کارهای خدا خوش‌بین باشیم، به آمرزش خدا امیدوار باشیم. در میدان عمل، حد اعلای عمل را انجام بدهیم ولی تکیه به عملمان نکنیم. تکیه بر تقوا و دانش در طریقت نکنیم. می گوید به تقوا تکیه نکن و به علمت، به خدا تکیه کن. در طریقت کافریست/ راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش. موقع مرگ هم باید همینطور باشیم. سر تا پا عشق خدا، حسن ظن به خدا، خوش‌بینی خدا و دست خالی. یک شعر خیلی قشنگی حافظ دارد می گوید: قدم دریغ مدار از جنازه ی حافظ/ اگر چه غرق گناه هست می رود به بهشت. می گوید من غرق گناه هستم شکی نیست ولی فضل خدا، لطف خدا. نگو حافظ غرق گناه بوده است ولی سر تاپا مملو از خوش‌بینی به خدا و امیدوار به رحمت خدا بوده است. قدم دریغ مدار از جنازه ی حافظ/ اگرچه غرق گناه است می رود به بهشت.
اهمیت معرفت نفس را می خواهم اشاره کنم بعد یک موضوع خیلی مهمی امروز مطرح می کنیم اگر توانستیم امروز کاملش می کنیم وگرنه هفته ی بعد ادامه می دهیم. مرحوم علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) یک رساله ی کوچکی دارد به نام الولایه. عربی است. شاگردان ایشان، از بزرگان حوزه آن را شرح داده اند و ترجمه کرده اند. رساله ولایت علامه. در اینترنت هم بزنند می آید. که بحث مرحوم علامه همان تکامل انسان است، معرفت نفس است. تقریباً بیشتر روایات معرفت نفس را، رساله ی آن هم کوتاه است. یعنی شاید چهل پنجاه صفحه باشد. در آنجا آورده است. در واقع شاگردانی که شرح کرده اند می گویند شرح حال خودش و سیر و سلوک خودش بوده است که می گوید بعضی ها که می گویند: «من عرف نفسه فقد عرف رب» را داریم، هر کس خودش را شناخت خدا را شناخت، می گوید این یک روایت است. ما انقدر روایت داریم، انقدر آیه ی قرآن داریم. و این نقطه ی قشنگ را آنجا دیدم آورده است برای من خیلی جالب بود. علامه طباطبایی می گوید: «سمعت بعض مشایخی» بعضی از اساتیدم با من صحبت می کردند شنیدم که می گویند که یک کسی از استاد ما سؤال کرد که که آقا در آیات و روایت راجع به معرفت نفس هم چیزی دارید؟ استاد ما می گوید من خیلی تعجب کردم که اصلاً آیات و روایت مگر غیر از معرفت نفس چیز دیگری هست. مگر اصلاً ارسال رسل... انبیاء برای چه آمده اند؟ کتاب‌های آسمانی برای چه آمده است؟ آمده اند که خودمان را بشناسیم، خدا را بشناسیم، هستی را بشناسیم، هستی آفرین را بشناسیم. اصلاً آیات مبدأ و معاد، حتی آیات احکام، امر و نهی برای تکامل نفس ما است. خودشناسی است و تکامل خودمان را کامل شویم. می گوید خیلی تعجب کردند از افرادی که... مثلاً این بحث معرفت نفس الحمدلله خیلی استقبال شد اما آدم‌ها کج فهم بگویم، چه بگویم. حاج آقا معرفت نفس چیست؟ برو مثلاً بگو از فلان چیز. اگر شما انسان شدی، ساخته شدی، همه چیز تو درست می شود. یعنی ما گاهی یک چیز جزئی پیش‌پا افتاده را خیلی بزرگ نشان می دهیم. معرفت نفس که از اساسی ترین مسائل هستی هست و از مسائل یک انسان است، ریشه ی معارف است. یعنی اگر خودت را نشناسی خدا را نشناخته ای، پیغمبر را نشناخته ای، امام را نشناخته ای، هستی را نشناخته ای. اساس و پایه را باید درست درست کنی. خیلی آیه و حدیث داریم که تصریح در این کار است ولی من به عنوان نمونه یکی دو مورد از آنها را برای شما می خوانم. «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فيهِ ذِكْرُكُم‏» (انبیا/ 10) خدا قرآن را برای چه فرستاده است؟ می فرماید من قرآن را فرستاده ام که ذکر شماست. دارم از شما می گویم. تمام این قصه ها و تاریخ و مثال‌هایی که در قرآن آورده است برای چه آورده است؟ این همه آقای عابدینی زحمت می کشند داستان حضرت موسی (ع) را می گویند که حدود 30 بار در قرآن تکرار شده است. هیچ پیغمبری مثل حضرت موسی فراز و نشیب نداشته است. این سیر نفس ماست. یعنی در وجود ما موسی کلیم الله هست، در وجود ما قارون هست، در وجود ما فرعون هست، در وجود ما سامری هست. همه، هر چه که بگویی هست. یعنی تاریخ شرح حال خود ماست. گرفتار فرعونها می شوی، گرفتار جهال می شوی، موسی کلیم الله وجودش به تو کمک می کند، تو را قالب می کند. خدا نمی خواهد برای ما قصه بگوید، وقت ما بگذرد. مادرها قصه می گفتند بچه ها را خواب بکنند. انبیاء و اولیاء می خواهند ما را از خواب غفلت بیدار کنند. تمام مثال‌ها، تمام امر و نهی ها، تمام داستانها، همه اش به خاطر «فیه ذکرکم» خدا می گوید من دارم شرح حال تو را می گویم. می خواهم تو بیدار شوی، تو یادآوری شوی. تو. همه ی قرآن برای تو است، برای شما است. خطاب به شما است. یا مثلاً این آیه ی مبارکه که شاید خیلی ها هم حفظ هستند. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون‏» (ذاریات/ 56) آقا ابا‌عبد‌الله (ع) ذیل این آیه فرمودند «الّا لیعفرون» لیعبدون خدا عالم هستی را خلق نکرده است، جن و انس را خلق نکرده است. عبادت منهای معرفت اصلاً امکان ندارد. من نشناسم خدا را. کدام خدا؟ بلافاصله امام حسین می فرمایند: «الّا لیعفرون» عبادت یعنی اینکه تو بشناسی. گفت با صد هزار جلوه برون آمده که من با صد هزار جلوه تماشا کنم او را. یار بی پرده از در و دیوار در تجلیست یا اولی الابصار. «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق‏» (فصلت/ 53) حالا این آیه را می خوانیم. از آیه های خیلی مهم معرفت نفس است. «وَ في‏ أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُون‏» (ذاریات/ 21) خیلی آیات معرفت نفس شیرین است. خیلی شیرین است.
شریعتی: و خوش به حال آنهایی که خودشان را شناخته اند. یعنی یکی از موفقیت‌ها و یکی از تجلیات وجود حاج قاسم همین بود. خودش را خوب شناخته بود.
حجت الاسلام فرحزاد: احسنت. خودش را شناخته بود و اول از همه به فکر این بود که خودش را بسازد. چون خودش را ساخته بود توانسته بود این همه تأثیرگذار باشد. یعنی محال است که کسی خودسازی نکرده باشد، خودش را نشناخته باشد، موقعیتش، جایگاهش، تواضعش، ادبش.
شریعتی: یک جای دیگر خودش را ساخت، اینطوری تجلی کرد.
حجت الاسلام فرحزاد: احسنت. یعنی محال است بدون معرفت نفس آدم به این مقامات برسد. یعنی حتماً این ادب او، اخلاص او، معلوم می شود روی خودش خیلی کار کرده است. آن بحث خیلی شیرینی است آقای شریعتی عزیز که شنیدنی هم هست که ما عرض کردیم حقیقت ما روح ماست، جان ماست. بدن ما یک مرکب و لباس است. عاریه است، موقتی است. از خاک درست شده است، برمی گردد خاک می شود. در روایت داریم که ما یک روح نداریم. انواع و اقسام روح داریم. روح جمادی یعنی الآن تمام موجوداتی که جماد هستند، سنگ، کلوخ، آهن، آجر، همه ی این جمادات. همه ی اینها روح دارند. یعنی غیر از این جسم ظاهری، ملکوتی دارد، سری دارد، باطنی دارد، روحی دارد. حالا آیات و روایت‌های آن را می گویم. خیلی قشنگ و شیرین است. یک مرحله بالاتر روح نباتی است. گل و گیاه و درخت و شکوفه ها. یک زندگی دیگری در آنها هست. یک روح دیگر، روح حیوانی است که باز حیوانات یک احساس بهتری، یک حرکت زیبنده ی بهتری دارند. از این بالاتر روح انسانی است که یک گروهی در انسانها هست که روح ناطقه ی انسانی که آن روح در حیوان نیست، در نبات نیست، در گیاه و نبات نیست. و یک گروه هم متعلق به انبیاء و اولیاء است که روح القدوس است. عذر می خواهم. یک روح را جا گذاشتم. یک روح، روح انسانی است که همه ی انسانها دارند، یک روح، روح ایمانی است که مؤمنین دارند، کفار چون اعتقاد به خدا ندارند، خودش را نشناخته است، به خدا ایمان نیاورده است، آن روح ایمان را هم ندارد. یک روح هم روح ایمانی است و بعد روح القدوس است که مال انبیاء و اولیای کملین عالم است. بحث امروز بنده درباره روح جمادی است که تمام موجودات عالم طبق آیات فراوان و روایات و حکایات و اصلاً حقیقتی که ما در خارج داریم می بینیم. ما با یک دنیا و عالم و جهانی مواجه هستیم که تمام ذرات عالم روح دارند، جان دارند. یعنی غیر از جسم ظاهری شان شعور دارند، درک دارند، آگاهی دارند، تسبیح دارند، ذکر دارند، معرفت دارند، نطق و گویایی دارند، شنوایی دارند، گیرندگی دارند. سجده دارند. «لِلَّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض‏» (نحل/ 49) یعنی آنچه که در آسمان و زمین است برای خدا سجده می کنند.
حالا سجده ای که ما می گوییم و اصطلاح به یک معنا است و سجده ای که فراخور حال آنها است یا سجده را خیلی از مفسرین گفتند که تواضع دارند، ادب دارند، فرمانبرداری دارند. اهل خضوع و خشوع هستند یعنی تسلیم امر خدا هستند. سجود یعنی اینکه من سر تا پا عبد خدا هستم و تابع فرمان خدا هستم. سجده دارند. این آیه ی مبارکه «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ» (اسرا/ 44) خدا استثنا نکرده است. یعنی تمام هر چیزی که شی بر آن اطلاق شود. تمام ذرات، موجودات عالم که شی هستند، تسبیح دارند، شی دارند. حالا تسبیح به معنای واقعی سبحان الله یا پاکی خدا عملاً، پاکی خدا صفات و قدرت و علم خدا را نشان می دهند. جمال و کمال خدا را نشان می دهند. آیه ی خدا هستند. تمام موجودات عالم تسبیح دارند. منتهی شما تسبیح آنها را درک نمی کنید. این اشعار را نوشتند و آقا شیخ عباس قمی در مفاتیح آورده است. در بابت تربت امام حسین که این را خاک نگویید. این خاک است ولی «شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاءٍ» این روح دارد و با تو حرف می زند. سرطان را خوب می کند. به مرده بدهی، اگر زنده شد تعجب نکن. این خاک آن را شما می بینید. اگر به این دقت کنید که ما با یک جهانی مواجه هستیم که تمام فهم و شعور است و تمام شنوایی است، تمام آگاهی است، تمام درک است. حتی روایات قشنگی برای شما آوردم که اینها احساس دارند، عشق دارند. سنگ عشق دارد؟ بله عشق دارد. خاک عشق دارد؟ بله عشق دارد. فهم دارد. حالا احساس برای حیوان و انسان و افراد بالاتر است ولی شما به این سنگ نگاه نکن که سنگ است، یک حقیقت عظیمی در آن هست. حالا من از باب نمونه بعضی از آیات و روایات را می خوانم. ما جرأت نمی کنیم ... همان طوری که در روایت داریم که یک علف تسبیح خدا می کند، محیط زیست را نابود نمی کنیم. یک آب را هدر نمی دهیم. این آب ذکر و تسبیح خدا می کند. یک آیه ای که همه حفظ هستیم «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها (4) بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى‏ لَها» (زلزله/ 4 و 5) سوره ی زلزله «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (زلزله/ 1) همین زمینی که روی آن راه می روی که خاک است و سنگ است، روز قیامت تمام کارهای ما را تحدث، حدیث می کند. خبر می دهد. سنگ و خاک است ولی شهادت می دهد. ما حدیث داریم که یک مؤمن از روی یک زمینی رد می شود، اینقدر کیف می کند. ای مؤمن تو چه قدر خوب هستی. ذکر خدا می کنی و اگر روزی بدن تو نصیب من شود، من خیلی دوست دارم که تو را به در آغوش خود بگیرم. یک کافر و یک جباری اگر از روی یک زمین رد شود، می گوید اینقدر از تو بدم می آید، اگر جسم تو را به من بدهند، اذیت و آزار می دهم. هر جور که بر تو سلطه پیدا کنم. اگر قارون شدی، تو را می بلعم و از بین می برم. «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها (4) بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى‏ لَها (5)» خدا به او می گوید که بگو، می گوید.
پیغمبر ما از کوه احد عبور کردند. خدا قسمت کند که مدینه می روید، قبلاً احد و شهدای جنگ احد یک فرسخ فاصله بود و حالا که مدینه بزرگ شده است، دیگر بد شده است که حضرت فاطمه (س) دوشنبه ها و پنج شنبه ها آنجا می رفتند و عزاداری می کردند، گریه می کردند چون در مدینه نمی گذاشتند. کنار قبر عموی خود حضرت حمزه سیدالشهدا می رفتند. خیلی از عزیزان که مدینه مشرف شدند، کوه احد را دیدند. خیلی مرتفع هم نیست و سنگی هم هست. از جاهایی که دل من پر می کشد، مدینه است. یعنی شش معصوم در آنجا است. ما هیچ شهری در دنیا نداریم که شش معصوم باشد. یکی، دو تا داریم. کاظمین دو تا معصوم است ولی شش پیغمبر است، یکی از آنها حضرت زهرا است. خیلی منور است. یک احتمال هم که سکونت امام زمان هم در مدینه باشد. این فرمایش امام صادق است که «وَ نِعْمَ الْمَنْزِلُ طَيْبَةُ وَ مَا بِثَلَاثِينَ مِنْ وَحْشَةٍ» امام صادق فرمودند که برای فرزند من حضرت مهدی، مدینه خوب جایی برای سکونت است. پیغمبر ما به کوه احد رسیدند. در احدی سفینه البحار الحدیث است. فرمودند که «هذا جبل الاحد یحبنا و نحب» فرمودند این کوه احد سنگی را می بینید. این کوه احد ما را دوست دارد و ما هم او را دوست داریم. سنگ را به عشق چه کار؟ نمی گوید که ذکر می گوید و تسبیح و سجده، می گوید که احساس دارد. ما هم او را دوست داریم. عاشق و معشوق هستیم. روایات متعدد ما در این زمینه داریم که یک روایت آن را بخوانم.
یک اعرابی خدمت پیغمبر آمد و گفت که قیامت کی است؟ تا سؤال کرد که قیامت کی هست، موقع اذان شد. حضرت فرمودند که جواب بعد از نماز باشد و اول نماز. نماز را اقامه کردند بعد گفتند که آن اعرابی که از قیامت پرسید، کجا است. آمد و گفت که من پرسیدم. فرمود که قیامت وقت آن مهم نیست و خواهد آمد. امام زمان کی می آید یا قیامت کی می آید، مهم این است که تو چه قدر آمادگی دارد. تو برای ظهور و برای قیامت چه آمادگی داری و چه مهیا کردی؟ حضرت فرمود که برای قیامت چه آماده کردی؟ یعنی آن مهم است. فکر کرد و گفت که من نماز می خوانم و روزه می گیرم. آن بحث مرگی که داشتیم. نماز می خوانم و روزه می گیرم ولی اینها دل من را آرام نکرده است. چیزی که دل من را یک مقدار آرام داده است. هم خدا را دوست دارم و هم شما را دوست دارم. محبت من بر اساس دین است. شما نباید سجاده آب بکشی، آنها باید باشد و آنها سر جای خود ولی با آنها اگر محبت باشد، فایده دارد. حضرت خیلی خوشش آمد. راوی حدیث می گوید که مسلمانها هیچ روزی مثل آن روز خوشحال از این بشارت پیامبر نشدند. فرمود که به تو بشارت بدهم که در دنیا ببین چه کسی را دوست داری و با چه کسی عشق می ورزی، با هر کسی که عشق می ورزی با او محشور می شوی ولو اینکه یک سنگ باشد. ما اینطور روایاتی که تعبیر کند که هر چه را که دوست داری ولو سنگ باشد. امام هشتم (ع) فرمود کسی که دوست دارد در اعلی درجه ی بهشت با ما اهل بیت محشور شود، به ما محبت داشته باشد و ولایت ما را قبول کند و از دشمنان ما تبری بجوید. او با ما محشور می شود ولو اینکه سنگ باشد. اینها مثال است ولو سنگ هم که باشی. این کلمه ی حجر خیلی آمده است. ولو سنگی را هم دوست داشته باشی، با او محشور می شوی. سنگریزه در دست پیغمبر، در دست آن اعرابی شهادتین گفت. اعرابی گفت که اگر این جماد شهادت بدهد، من ایمان می آورد. خدا این سنگریزه را گویا کرد. شهادتین گفت این اعرابی مسلمان شد. اصحاب فیل را خدا چه جوری نابود کرد؟ «تَرْميهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيل‏» (فیل/ 4) یعنی اصحاب فیل با کبکبه و دبدبه آمدند که خانه ی خدا را خراب کند، لشکر ابرهه، خدا یک پرندگانی را فرستاد که اسلحه ی آنها یک سنگریزه ی ریز روی منقار آنها بود و می زدند و فیل و فیل‌بان متلاشی می شدند. سلاح خدا بود. با سنگ آنها را نابود کرد. یا مثلاً در مورد اصحاب جهنم هم دارد که «وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَة» (بقره/ 24) یعنی آتش‌گیر جهنم هم مردم هستند و هم سنگ است. از کنار انسان سنگ آمده. اینکه آتش‌گیر جهنم مردم هم هستند، این نکته ی مهمی است و یک وقت باید راجع به آن صحبت کنیم که در باب معرفت النفس هست که خیلی ها فکر می کنند که نفت می آورند، هیزم می آورند، قیر می آورند. «نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ (6) الَّتي‏ تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ» (همزه/ 6 و 7) این کینه ها و این حسادت‌ها و این بخل‌ها. یک کسی بخیل بود پیامبر فرمود که آتشی در تو هست که من را می سوزاند، برو خود را درست کن. خدا به خیر بگذارند. آتشی است که از آدم‌ها طلوع می کند. از درون ما آتش بیرون می زند به خاطر کارهایی که کردیم. باز داستان قرآنی حضرت موسی یکی از معجزات آنها عصا بوده که می انداختند و اژدها می شده است. یکی از معجزات آنها کف دست بوده است که مثل هزار تا نور افکن همه بیابان را روشن می کرده. یکی از معجزات موسی(علی نبینا و آله) برای بنی اسرائیل یک سنگی جمع و جور بود که وقتی می خواستند به جایی مسافرت بروند، این سنگ را می آوردند با عصا به سنگ می زد «فنفجرت من حسنا عشر عینا» دوازده تا چشمه از این سنگ جاری می شد. هم آب بود و هم غذا بود. این سنگ دست به دست رسیده و میراث انبیاء است و الان دست امام زمان(ع) است. در روایات ما هست که وقتی امام زمان با آن لشکری از مدینه حرکت می کنند، الان یک معضل مهم لشکرها تدارکات است. باید چه قدر امکانات برای تدارکات داشته باشند و چه قدر اینها را ساپورت کنند. حضرت می فرماید که چیزی برندارید. این سنگ حضرت موسی همراه من است، آب و غذای شما همه چیز تأمین می شود. قدرت الهی است. پس سنگ را به سنگی نبینید. سنگ خیلی مهم است. حالا راجع به سنگ من خیلی حرف دارم، بماند. روی چوب و درخت بروم. یک مثال خیلی ساده، خدا باز قسمت شما کند که مکه و مدینه و نجف و کربلا بروید. در مدینه ی منوره یک ستون به نام ستون توبه است که ابولبابه خود را بست و توبه کرد. آنجا می روند نماز می خوانند و حاجت می گیرند و خیلی هم خوب است. یک ستون است به نام ستون حنانه که الان هست. داستان خیلی زیبایی دارد. حنانه یعنی ناله کننده. راجع به حضرت زهرا (س) داریم که وقتی حسنین خود را بر بدن حضرت انداختند، حنّت و انّت یعنی ناله ی جانسوزی زد و بندهای کفن باز شد، دست‌ها حرکت کرد و حسنین را در آغوش گرفت. ستون حنانه داستان این است که وقتی پیامبر عظیم الشأن مسجد را بنا کردند، در اینجا که مسجد بود، که الان ستون حنانه شده، یک درخت خشک خرما بود. پیغمبر عظیم الشأن که می خواستند سخنرانی کنند، تازه مسجد بنا شده بود و سقف هم نداشت. حضرت به این درخت خشک تکیه می دادند و برای مردم صحبت می کردند. در واقع تکیه گاه و منبر ایشان بود. مدت‌ها به همین منوال بود. خانم‌ها معمولاً احساس و عاطفه ی آنها هم بیش‌تر است. یک خانمی دل او سوخت و آمد به پیغمبر گفت که بچه ی من نجاری بلد است. اجازه می فرمایید برای شما یک منبر درست کند. یک منبر سه پله ای درست کند که معلوم باشد. منبر بعد از مدتی آماده شد و آوردند. خب منبر را آن طرف گذاشتند، پیغمبر خدا برای سخنرانی روی منبر رفتند نشستند. مفصل روایات تاریخ ما در بحار آمده است. پیغمبر عظیم الشأن(ع) وقتی روی منبر نشستند و می خواستند برای سخنرانی و موعظه آماده شوند، یک ناله ی جانسوز ... موجودات فهم دارند، درک دارند، شعور دارند. این صندلی، این میز چیز می فهمد و همه چیز را می تواند در خود نگاه دارد. تمام اعضا و جوارح ما بر علیه ما شهادت می دهند. ما با یک جهان پر از آگاهی مواجه هستیم. با جهان پر از درک و فهم و شعور و بینش است که آنهایی که زندگی پس از مرگ را تجربه کردند، می گویند که همه ی وجود ما درک و فعل شده بود و همه ی عالم هر چه را اراده می کردیم، می فهمید. از یک درخت خشکیده ی خرما ناله ای بلند شد مثل مادری که بچه ی او مرده است. ناله می زد. نه پیغمبر بشنود، همه می شنیدند. ناله و فریاد می زد. از فراغ پیغمبر بود. که تا حالا پیغمبر به او تکیه می داد و او به پیغمبر مأنوس شده بود حالا از او جدا شده و طاقت فراغ پیغمبر را ندارد. پیغمبر خدا نمی توانست صحبت کنند. این هم واقعاً آنهایی که اهل توحید هستند، روی آن کار کنند که این درخت از خود چه دارد. حضرت موسی چه وقت پیغمبر شد؟ یک نوری در بیابان دید که تجلی کرده است و می درخشد. فکر می کرد که آتش است. گفت بروم خانم من درد زایمان گرفته برای او آتش بیاورم. اما رفت و دید که از این درخت نوری پیدا است که می گویند «إِنَّني‏ أَنَا اللَّهُ» (طه/ 14) من تو را به پیغمبری انتخاب کردم. «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي‏» (طه/ 41) این نگاه از کجا بلند شد؟ از یک درخت بلند شد. حقیقت درخت، خدا با این درخت با موسی کلیم الله صحبت می کند. اینها را می خواهم عرض کنم که درخت نبینیم، عصا نبینیم، سنگ نبینیم، سرّ آن را ببینیم، خدای آن را ببینیم.
یار بی پرده از در و دیوار در تجلیست یا اولی الابصار. مطلب را بگیرید. اتهام نزنید که یک کسی معارف می گوید، این چنین است و چنان است. یک کمی عمیق‌تر نگاه کنیم. درخت خشکیده از فراغ پیغمبر آنقدر ناله و فریاد زد که تمام را محو خود کرد. اول شخصیت عالم منبر را رها کرد و آمد این درخت را در آغوش گرفتند، نوازش کردند و دست کشیدند. جان ما به قربان این پیغمبر و این همه احساس که با این درخت اینقدر نوازش و عشقبازی کردند و او را دلداری دارند که آرام شد و ساکت شد. امام صادق (ع) می فرماید که اگر پیغمبر از منبر پایین نمی آمدند و این درخت را نوازش نمی کردند، دست روی او نمی کشیدند و به او محبت نمی کردند، تا روز قیامت ناله می زد. بدون اینکه به وصال پیغمبر برسد، ناله می زد. حالا پیغمبر، من می خواهم بگویم که غیر از محبت و نوازش ... الان حدیث آن را خواندیم که هر کسی هر چیزی را که دوست دارد با او محشور می شود. به او گفتند که تو از من جدا نیستی و تو با من محشور می شوی. شتر امام سجاد به عشق امام سجاد است. این درخت با پیغمبر محشور می شود. از یک درخت کم نباشیم.
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو/ ون در دل آتش درای پروانه شو پروانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی/ گر سوی مستان می روی مستانه شو مستانه شو
یعنی از خود بیرون بیایی.
بنواخت نور مصطفی آن استون حنانه را/ که کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
خیلی قشنگ گفته است. یک بزرگی فرمایش قشنگی داشته است و می فرماید که ما ادعا می کنیم عاشق خدا هستیم، عاشق امام زمان هستیم ولی عذر می خواهم از این تعبیر که بگویم این لاف است و توخالی است. بعد ایشان یک مثال قشنگی می زدند، می فرمودند دیدید گاهی در مشاهد مشرفه بچه ی سه، چهار ساله همراه مادر یا پدر آمده است. اتفاقاً در جمعیت پدر یا مادر خود را گم می کند. مثل این ستون حنانه آنچنان ناله و فریاد می زند که خادم‌ها، مردم، قرآن، نماز همه را ول می کنند تا این بچه را به سامان برسانند و او را به وصال خود برسانند. یعنی حرم را روی سر خود می گذارد. من هیچی ندارم، مادر من گم شود من هیچی ندارم. پدر من گم شود، من هیچی ندارم. ایشان می فرمودند که اگر برای امام زمان هم همین جوری ناله بزنید، برای خدا هم همین جوری ناله بزنید، وصال نزدیک است.
آب کم جوی تشنگی آور به دست/ تا که آبت جوشد از بالا و پست
از یک چوب و یک سنگ باید کمتر باشیم؟ این برای این است که خود را نشناختیم.
بنواخت نور مصطفی آن استون حنانه را/ کمتر ز چوبی نیستی، حنانه شو حنانه شو
در جای دیگر می گوید که:
در دل و جان خانه کردی عاقبت/ هر دو را ویرانه کردن عاقبت
آمدی کاتش در این عالم زنی/ وا نگشتی تا نکردی عاقبت
یا رسول الله ستون صبر را/ استون حنانه کردی عاقبت
عشق به پیغمبر است که تمام وجود این درخت خرما را گرفته است. چرا وجود من را نمی گیرد؟ چرا ما عاشق نمی شویم. چرا مقصدی که گفت عاشق شو، ورنه روزی کار جهان سر آید. یک بزرگی گفته بود که این شعر را روی قبر من بنویسید که حافظ گفته است.
عاشق شو ورنه روزی کار جهان سر آید/ ناخوانده درس مقصود از کارگاه هستی
آمدی کاتش در این عالم زنی/ وا نگشتی تا نکردی عاقبت
یا رسول الله ستون صبر را/ استون حنانه کردی عاقبت
استون حنانه از هجر رسول/ ناله می زد همچو ارباب احد
عرض من این است که سنگ، چوب، خاک، استخوان همهی جمادات فهم دارند، شعور دارند، سجده دارند. همه چیز دارند منتهی دل ما غافل است. از همه چیز غافل شدیم. حالا این بحث شیرینی است و آن را هفته ی بعد کامل می کنیم.
شریعتی: انشاءالله که همه ی ما اهل معرفت شویم. آیات 246 تا 248 سوره ی بقره را می خوانیم.
صفحه 40 قرآن کریم
حجت الاسلام فرحزاد: روایت زیبایی در امالی مفید است. یکی از روات می گوید که من خدمت امام صادق (ع) بودم. حضرت «قائم عند قبر رسول الله (ص)» کنار قبر پیغمبر ایستاده بودند. این جمله را فرمودند. این جمله را فرمودند که «قُلْ أَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِي انْتَجَبَكَ وَ اصْطَفَاكَ وَ اخْتَارَكَ وَ هَدَاكَ وَ هَدَى بِكَ» امام صادق کنار قبر خطاب به قبر پیغمبر فرمودند، از خدایی که تو را انتخاب کرده و برگزیده و تو را پاک کرده و تو را هدایت کرده و به وسیله ی تو دیگران را هدایت می کند. من از چنین خدایی می خواهم که همیشه صلوات و درود بر محمد و آل محمد بفرستید.
بعد از این هم بلافاصله حضرت فرمودند که «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليما» (احزاب/ 56) انشاءالله صلوات که کار امام صادق است و کار امام زمان است گره با زندگی ما بخورد. یک بزرگی فرمود که اگر من توفیق پیدا کنم که کنار قبر پیغمبر بروم، فقط می نشینم و صلوات می فرستم. این آیه ی 248 آخر صفحه اتفاقاً با بحث ما هم خیلی تناسب دارد «وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ ءَايَةَ مُلْکِهِ أَن يَأْتِيَکُمُ ﭐلتَّابُوتُ فِيهِ سَکِينَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ» وقتی قوم یک پیغمبری می خواستند با جالوت بجنگند، از آن پیغمبر فرمود که ظاهراً طالوت بوده. طالوت فرمانده ی آنها بوده است، عذر می خواهم. فرمود که خداوند طالوت را به کمک شما می فرستد و فرمانده ی خوبی است، علامت اینکه خدا می خواهد کمک شما کند و شما را یاری کند، این است که همراه او خدا تابوت را نازل می کند. این تابوت چه بوده است؟ تابوت یک چوب است. این تابوت یک صندوق مقدسی در بنی اسرائیل بوده است که مادر حضرت موسی وقتی که حضرت موسی را می خواست در آب رود نیل می خواسته است بیندازد. یک نجار آن را درست کرد و حضرت موسی کلیم الله را در آن صندوق گذاشتند و او را رها کردند و بعد قصر فرعون، او را گرفت. این تابوت یک چیز مقدسی در میان بنی اسرائیل شد. اینها که به ما می گویند که چرا ضریح را می بوسید، چرا در و دیوار مسجد و محراب را می بوسید، در قرآن مخصوصاً وهابی ها در آن می مانند. الان هم هست و از موارث انبیا می فرمایند که «فِيهِ سَکِينَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ» این می تواند به من آرامش بدهد؟ بله. «فِيهِ سَکِينَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ» حالا راجع به تابوت خیلی بحث هست ولی فرصت نیست که یک صندوق چوبی می تواند معجزه باشد و می تواند آرامش الهی باشد و میتواند سکینه و آرامش به انسانها بدهد.
خدا را به حق محمد و آل محمد قسم می دهیم قلب امام زمان از ما راضی، فرج ایشان را نزدیک و ما را جز بهترین یاران خود قرار بدهد. رفع همّ و غمّ و گرفتاری از همه ی گرفتارها بفرماید. به حق محمد و آل محمد همه ی مریض‌ها، مریض‌های منظور شفای عاجل عنایت بفرماید. آنهایی که شغل، همسر، مسکن و اولاد ندارند به آنها مرحمت بفرما و به زودی انشاءالله زیارت عتبات، مشاهد مشرفه، مدینه و مکه نصیب ما بفرما.