اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

99-09-26-حجت الاسلام والمسلمین عباسی ولدی -هنر بهتر زیستن (توجه به عامل ویرانگر بدگمانی در خانواده)

حجت الاسلام والمسلمین عباسی


شریعتی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» خانم‌ها و آقایان سلام به سمت خدای امروز خیلی خیلی خوش آمدید. خیلی خوشحالیم که همراه شما هستیم و در کنار شما. ان‌شاءالله حال دل شما مثل همیشه خوب باشد، تن شما سالم باشد، قلب شما سلیم باشد و بهترین اتفاقات زندگی نصیب شما بشود. حاج آقای عباسی سلام علیکم و رحمة الله خیلی خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عباسی: بنده هم عرض سلام و ادب دارم خدمت شما بینندگان عزیز برنامه سمت خدا امیدوارم در روزهای پایانی پاییز هر کجا که هستید خانه‌های شما گرم باشد از محبت و معرفت.
شریعتی: ان‌شاءالله و دل و جان دوستان ما بهاری و سرسبز. امروز می‌خواهیم راجع به حسن ظن و سوء ظن صحبت کنیم. یکی از نکاتی که شاید خیلی از ما درگیر آن هستم و قطعاً نکات نابی خواهد بود که از زبان شما خواهیم شنید.
حجت الاسلام عباسی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. چند تا نکته را بنا بود از ابتدایی که خدمتگزار بیننده‌های برنامه سمت خدا شدم درباره آن صحبت کنیم. گفتیم قاعده‌های کلیدی است که اگر همه حواس خود را جمع کنیم و زندگی خود را بر اساس آنها معاینه کنیم می‌توانیم در برابر بسیاری از مشکلات بایستیم و اجازه ندهیم وارد متن زندگی ما شود و مشکلاتی را هم که وارد زندگی شدند را ان‌شاءالله با عمل کردن به این نکته‌ها بیرون کنیم. درباره محبت صحبت کردیم، در مورد احترام هم صحبت کردیم، به اعتماد رسیدیم. اعتماد به عنوان یکی از پایه‌های اصلی زندگی است. وقتی پایه می‌گوییم منظور ما این است وقتی نباشد حتی پایه‌های دیگری هم وجود داشته باشند نمی‌شود درست زندگی کرد. اعتماد واقعاً یکی از این پایه‌ها است. حتی به جرأت می‌توانم بگویم بین این پایه‌ها جزء آن پایه‌های حیاتی‌تر است نسبت به خیلی از پایه‌های دیگر. اعتماد را دو چیز عمده از بین می‌برد. یکی دروغ که درباره آن صحبت کردیم، یکی هم سوءظن. درباره سوءظن یک نکته ابتدایی بگویم. بعضی وقت‌ها ما نسبت به یک عواملی که مخرب هستند کاملاً آشنایی و آگاهی داریم و از اسم آنها هم می‌ترسیم. مثلاً یکی از عمومی‌ترین قاعده‌هایی که همه شما هم اگر الان اسم آن را بشنوید می‌گویید وای وای مخرب است اعتیاد است. الان نیست ما بنشینیم درباره اعتیاد صحبت کنیم و بگوییم اعتیاد مخرب است و ... بدیهی است، می‌گویند آقا سر اصل مطلب بروید. درباره بعضی از چیزها این جوری نیستیم. احساس نمی‌کنیم که این قدر خطرناک است. حساسیت ما کم است. شاید وقتی خود ما به آن مبتلا می‌شویم مشکلاتی که در زندگی پیش می‌آید را چندان  به این عامل خطرناک مربوط نکنیم. یکی از آن عواملی که شاید وقتی خود ما به آن مبتلا می‌شویم حساسیت ما نسبت به آن چندان زیاد نیست. آن موقع که زندگی ما مریض می‌شود می‌خواهیم آن را معاینه کنیم شاید به ذهن ما نیاید که یکی از دلایل بیماری شدید زندگی ما همین عامل است سوءظن است. بگذارید یک مقداری درباره سوءظن و حسن ظن، هر دو صحبت کنیم. دست ما بیاید که چرا باید در مورد سوءظن فکر کنیم، چرا باید از آن بترسیم، چرا باید یک حصار خیلی محکم در وجود خود، در ذهن خود ایجاد کنیم که سوءظن و بدگمانی به سمت ما نیاید و روی خودمان کار کنیم که پایه و اساس زندگی ما در رابطه با خانواده حسن ظن باشد. در سوره حجرات همه آیه 12 را شنیدند. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» (حجرات/12) ای کسانی که ایمان آوردید از خیلی از گمان‌ها دوری کنید. بعضی از گمان‌ها گناه است. ما درباره دروغ صحبت کردیم، سوءظن را به عنوان عامل دوم گذاشتیم. می‌خواهم یک روایت خیلی قشنگ و قابل تأمل بخوانم و فکر خود را به این روایت مشغول کنیم. باور کنید این که می‌گویند «تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ» یک لحظه تفکر از یک سال عبادت بیشتر ثواب دارد و برتر است و در بعضی از نقل‌ها دارد که حتی از هفتاد سال عبادت. یکی از اصلی‌ترین چیزهایی که ما می‌توانیم به آن فکر کنیم و این عبادت بزرگ را انجام دهیم فکر کردن روی کلمات خدا و معصومین علیهم السلام است. فکر خود را مشغول کنیم. ما گفتیم که سوءظن عامل دوم به هم زدن اعتماد است. ولی شاید اگر به این روایت دقت کنیم بگوییم که یک عامل سوءظن و دروغ با همدیگر یکی هستند. هر دوی آنها دروغ هستند. رسول خدا (ص) فرمودند:«إِيَّاكُمْ وَ الظَّنَّ، فَإِنَّ الظَّنَّ أَكْذَبُ الْكَذِب‏» از گمان بد پرهیز کنید که گمان بد خودش دروغ‌ترین دروغ‌هاست. دروغ را گاهی اوقات ما با زبان خود می‌گوییم. آن دروغی هم که در ذهن ما هست همین است. بابا خانه است، کسی در می‌زند می‌گوید بگویید نیست. آن هم می‌رود می‌گوید بابای من نیست. این با زبان خود این حرف را می‌زند. ولی شاید اگر سوء ظن به عنوان یک دروغ، آن هم یک دروغ خطرناک و دروغ‌ترین دروغ بر شمرده شده دلیل آن شاید این باشد که ما گاهی اوقات به خودمان دروغ می‌گوییم. یعنی چه؟ فلانی یک حرفی به من می‌زند، اصلاً هم قصد آن بی‌احترامی نیست ولی من در خودم با خودم دارم حرف می‌زنم و مدام به خودم می‌گویم دیدی بی‌احترامی کرد. ما به خودمان درباره دیگران در ذهن خود هم نباید دروغ بگوییم و اتفاقاً این دروغی به که خودمان می‌گوییم این یک مقدار زیادی تبعات دارد که امروز می‌خواهیم درباره آن حرف بزنیم که شاید به آن تبعات اگر فکر کردیم معلوم شود که چرا رسول خدا (ص) فرمودند که گمان بد خودش بدترین دروغ است. دروغ‌ترین دروغ‌هاست. پس ما با زبان ذهن خود به خودمان داریم درباره دیگران دروغ می‌گوییم. چیزی که نیست را می‌خواهیم بگوییم که هست. این دروغ است.
کاش یک موقعی تصمیم بگیریم وقتی دفتر مرجع تقلید خود زنگ می‌زنیم فقط درباره این سوال نپرسیم که خب فلان جا نجس شده است نمی‌دانم کجای آن است، حالا چه کار کنم با پای خیس رفتم؟ یا مثلاً در نماز خود شک کردم نمی‌دانم خوب است، بپرسیم، اینها لازم است، باید بپرسیم. جزء مسائل فقهی است. ولی ای کاش مسائل فقهی را در اینها منحصر نمی‌کردیم. وقتی خداوند فرمود: «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» (حجرات/12) بعضی از گمان‌ها گناه است یک زنگی می‌زنیم دفتر مرجع تقلید خود می‌پرسیدیم چه گمانی گناه است. من یک گمان بدی نسبت به کسی بردم این گناه است. شاید کم باشند کسانی که بگویند اتفاقاً ما همین سوال را از دفتر مرجع تقلید خود پرسیدیم. این نشان می‌دهد حساسیت ما روی بعضی از حرام‌ها کم است. شاید بعضی چیزها را اصلاً حرام ندانیم. یقیناً سوءظن حرام است. یقیناً این که من سوءظنی به کسی پیدا کنم و بر اساس آن سوءظن قضاوت کنم و بر اساس آن رفتارهای او را تحلیل کنم و با او برخورد کنم. این سوءظن را به دیگران سرایت بدهم. سوءظنی که دلیل یقینی ندارد یقیناً اینها گناه است. این که من در ذهن خود نسبت به کسی بدگمان شدم ولی این را سرایت ندادم این گناه هست یا نه؟ همین‌هایی است که می‌گویم. این جا بحث آن را نمی‌کنیم. ولی بدانید که این جوری هم نیست که فکر کنید همین که در ذهن درباره یکی بدگمان بودید همین جور بدگمانی خود را هم کش دادید ولی اصلاً به بیرون سرایت ندادید خیال شما راحت نباشد که این کار اشکال ندارد. همین هم شاید از نگاه بعضی‌ها اشکال داشته باشد.
حسن ظن چیست؟ حسن ظن این است که من وقتی از همسرم، از پدرم، از مادرم، از خانواده همسرم، چیزی را می‌بینم، چیزی را می‌شنوم که قابلیت دو تا تحلیل دارد یک خوب، یک بد. حسن ظن یعنی این که تا می‌توانید، تا امکان آن هست رفتار دیگران را مطابق با وجه خوب آن تحلیل کنید. مثبت فکر کنید. امیرالمؤمنان علی (ع) فرمودند: «ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِه‏» کار برادرت را بهترین وجهش حمل کن. «حَتَّى يَأْتِيَكَ مَا يَغْلِبُكَ مِنْهُ» تا جایی که یک دلیلی بیاید، یک چیزی بیاید که دیگر راه توجیه را بر تو ببندد. «وَ لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِيكَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مَحْمِلا» وقتی حرفی از دهان برادرت بیرون می‌آید که می‌شود توجیه خوبی برای آن پیدا کرد تو برای آن تحلیل بد و منفی نباف.
شریعتی: در رفتارها و گرفتارهای چند وجهی یا حداقل دو وجهی؟
حجت الاسلام عباسی: بعضی‌ها می‌گویند حسن ظن یعنی ساده‌انگاری، خوش خیالی، یعنی همه چیز گل و بلبل، یعنی هیچ بدی اطراف ما نیست، یعنی همه خوب هستند، هیچ کس فکر بد ندارد. ببینید ما داریم درباره یک کلمه‌ای صحبت می‌کنیم، ظن.گمان. یک موقعی است عباسی یک کاری انجام می‌دهد که بد است، بدی آن هم واضح و یقینی است به تعبیر امیرالمؤمنین علی (ع) اصلاً راه توجیهی ندارد. آقای شریعتی کار عباسی را که می‌بیند بد است، این جا بگویم نه ان‌شاءالله خوب است. نه. این را کنار بگذاریم. آن جایی که امیرالمومنین فرمودند راه توجیه ندارد، ندارد دیگر.
اما یک جایی هست که نه من دلیلی یقینی ندارم برای این که حکم علیه کسی کنم. راه توجیه دارد. راه توجیه منطقی نه سرشیره مالی. این جا وقتی یقین ندارم اجازه ندارم طرف مقابل را به یک اتهام، به یک جرم، به یک گناه، به یک نیت بد محکوم کنم. این جا است که حسن ظن و سوءظن معنا پیدا می‌کند. از کنار شما رد شد سلام نکرد، می‌توانید بگویید چه آدم بی‌ادبی است، می‌توانید بگویید شاید من را ندید. شاید فکر او مشغول بود. بعضی‌ها به علامه طباطبایی سلام می‌دادند، ایشان جواب نمی‌داد. فکر می‌کرد شنید بی‌محلی کرد، به تعبیری تکبر ورزید و جواب نداد. ولی آنهایی که به علامه طباطبایی نزدیک بودند می‌گفتند نه بابا ایشان این قدر غرق فکر است اصلاً سلام را نشنید. وقتی نشنید چه جوری جواب بدهد. این حسن ظن می‌شود. عصبانی است داد می‌کشد. می‌توانم بگویم این با من رابطه بدی دارد، من را دوست ندارد. اصلاً برای او اهمیت ندارم. می‌توانم بگویم خسته بود. این وجه عجیب و  غریبی است؟ نه. آیا او حق دارد اگر خسته است سر من داد بکشد؟ نه. ولی فرق است بین این که یک نفر خسته است الان ضعف اعصاب دارد نتوانست بر خودش غلبه کند و سر من داد کشید، با این که نه این چون من را دوست نداشت، حال او با من خوب نیست و دوست دارد من را اذیت کند سر من داد کشید. دو چیز متفاوت، هر دو هم اشتباه است. ولی یکی از طرف من حسن ظن است. خسته است و سر من داد کشید. از او یک چیزی خواستم برای من بخرد، گفت نه. می‌توانم بگویم می‌خواست خساست به خرج دهد، من را دوست ندارد. می‌توانم بگویم شاید دست او تنگ است. شاید الان بدهکار است. رفتم از او قرض بخواهم. پدرم است، مادرم است، برادرم است، می‌شود یک مقدار به من پول قرض بدهید؟ به یک زبان بی‌زبانی می‌گوید نه. می‌توانم بگویم درست وقت نیاز دست رد به سینه آدم می‌زنند. می‌توانم بگویم شاید واقعاً ندارد. پس حسن ظن و سوءظن فضای آنها معلوم است. امیرالمؤمنان فرمودند: «اطْلُبْ لِأَخِيكَ عُذْرا» برای برادرت دنبال عذر باش اگر یک کاری از او دیدی. «فَإِنْ لَمْ تَجِدْ لَهُ عُذْراً فَالْتَمِسْ لَهُ عُذْرا» عذر بتراش. یعنی بگردید ببینید می‌شود این را بر وزن وجه خوب حمل کرد. وقتی یقین ندارید سریع سراغ بد نروید.
تصور کنند خانواده‌هایی که در آنها حسن ظن قاعده اصلی است. این خانواده‌ها را با آن خانواده‌هایی که قاعده اصلی آنها سوءظن است، مقایسه کنند. در خانواده دسته اول اتفاقی وقتی می‌افتد اعضای خانواده نسبت به هم حسن ظن دارند، یعنی کارها را تا می‌توانند خوب توجیه می‌کنند. خانواده دوم تا اتفاقی می‌افتد اولین نگاه آنها منفی است. عینک بدبینی را دارند. واقعاً یک مقداری در این دو تا فضا تنفس کنید. آن زندگی که در آنها خوش گمانی و حسن ظن است و آن زندگی که در آن سوءظن و بدگمانی است. فکر می‌کنم به اندازه یکی ـ دو دقیقه تنفس کنیم در هر کدام از این فضاها کافی باشد که تفاوت از زمین تا آسمانی را بفهمیم. این توقف را داشته باشید. اما نکته دوم الان همین جوری زیر لب بگوییم «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» می‌دانید چرا؟ دقیقاً وقتی شما می‌خواهید این کار را انجام دهید سر و کله شیطان پیدا می‌شود. می‌خواهی خوب نگاه کنی؟ باشه تو خوب نگاه کن تا هر چه بقیه می‌توانند سر تو شیره بمالند. هر بلایی که می‌خواهد سرت بیاید. تو اصلاً آدم زندگی با آدم‌ها نیستی. چه خوش گمانی به همسر، به پدر، به مادر، به خانواده همسر، برو بابا. این قدر می‌آید وسوسه می‌کند. اصلاً دقیقاً همین جایی که سر بزنگاه است، سوءظن واقعاً زندگی را خراب می‌کند. می‌آید شروع به وسوسه می‌کند. چند تا حرف من برای شیطان آماده کردم به آن بگوییم. من در مورد جامعه صحبت نمی‌کنم، حرف من در مورد خانواده هست. داریم در خانواده صحبت می‌کنیم. تا شیطان آمد این وسوسه‌ها را بکند، همین ابتدا جواب او را بدهیم برود چون تا وقتی این وسوسه‌ها در ذهن ما باشد فایده نمی‌دهد.
اول این که به این شیطان باید بگوییم که من اگر بخواهم دنیای آرامی داشته باشم باید حسن ظن داشته باشم. اگر بخواهم سوءظن داشته باشم نمی‌توانم زندگی کنم. در خانواده به معنای واقعی کلمه بخواهم آرامش داشته باشم باید حسن ظن داشته باشیم.
دوم: آنکه به من گفته است حسن ظن داشته باش، خدای من است. صاحب اختیار من، مالک من، مدبّر من، همه کاره من است. او به من گفته است حسن ظن داشته باش. همه این چیزهایی که تو الان داری به من وسوسه می‌کنی می‌خواهی در ذهن من بگنجانی او می‌داند 100 برابر، 1000 برابر اصلاً علم بی‌انتهای او که با تو قابل مقایسه نیست. او می‌دانست من اگر حسن ظن داشته باشم در خانواده ممکن بود یک سوء استفاده‌هایی از من بشود ولی گفت اصل را بر حسن ظن بگذارید. معنای آن این نیست که در خانواده من به هیچ وجه در خانواده من بدی واقع نمی‌شود و هیچ کس بدی نمی‌کند ولی تو اصل را بر حسن بگذار مگر این که خلاف آن ثابت شود. تو می‌گویی اصل را بر سوءظن بگذار مگر این که خلاف آن ثابت شود. در اصل داری کاملاً برعکس آن چیزی که مالک و مدبّر و صاحب اختیار من گفت است عمل می‌کنی.
سوم: من اگر به سوءظن اجازه دادم محور زندگی من بشود آن قدر جریان پیدا می‌کند، وسعت پیدا می‌کند که بهترین آدم‌ها را بدترین آدم می‌بینم. آن موقع دیگر کسی دور و بر من نمی‌ماند.
شریعتی: و چه قدر برای خودت سخت است و احساس ناامنی می‌کنید هر جا که هستید.
حجت الاسلام عباسی: این که گفتم واقعاً دیگر بهترین‌ آدم‌ها هم برای ما بدترین می‌شوند و قابل سرزنش، توبیخ، بدترین چیزها، این قصه را بگویم. شقیق بلخی می‌گوید رفتم آماده شدم حج بروم، آن موقع کاروان‌ها منزل به منزل می‌رفتند، تا به مکه برسند طول می‌کشید. در یک منزلی رسیدم دیدم آن جا هم آدم‌های زیادی آمده‌اند برای این که عازم حج بشوند. در انبوه جمعیتی که خیلی به خودشان هم رسیده بودند و برای مسافرت آماده شده بودند یک جوان خوش سیمایی را دیدم ولی بر روی همه لباس‌هایی هم که پوشیده بود یک لباس پشمی هم پوشیده بود شبیه صوفیه. در ذهن من آمد این یک صوفیه است از آنهایی که فقط عبادت می‌کنند کارهای خود را هم روی دوش بقیه می‌اندازند، کیف هم می‌کنند. گفتم الان می‌روم او را توبیخ می‌کنم که تو حق نداری در این کاروان بیایی ولی کل بر دیگران باشی. سراغ او رفتم آمدم حرف بزنم، حرف نزده دیدم گفت یا شقیق «اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّن‏ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم‏» گفت و رفت. پیش خودم گفتم این آدم ویژه‌ای است. هم اسم من را گفت بدون این که من را بشناسد. هم ذهن من را خواند. پس باید دنبال او بروم و از او حلالیت بگیرم. بگویم من درباره تو فکر بد کردم. رفتم ولی به او نرسیدم. منزل دیگری کاروان بار برای استراحت انداخت، جوان را دیدم. دیدم مشغول نماز است اما چه نمازی. تن و بدن او از خشیت و خوف خدا دارد می‌لرزد، اشک همین جوری از چشم جاری است. ایستادم به تماشای این نماز، نماز تمام شد رفتم که عذرخواهی کنم دیدم باز بدون این که من حرف بزنم این آیه را تلاوت کرد. یا شقیق «وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏» (طه/82) من خدا هر کسی را که توبه کند، ایمان بیاورد، عمل صالح انجام دهد و هدایت شود من این را بخشیدم. این بار دوم باز هم ذهن من را خواند. دیگر او را ندیدم. تا یک منزل دیگری رفتیم کاروان بار برای استراحت انداخت جوان را دیدم که یک سطل برداشت رفت سر چاهی سطل را انداخت آب بردارد سطل از دست او رها شد با طناب پایین رفت. بعد دیدم سری به آسمان بلند کرد عرض کرد خدایا هر وقت تشنه شوم تو سیرابم می‌کنی. غذا بخواهم تو غذا می‌دهی. من به جزء این سطلم، سطل دیگری ندارم این را از دست من نگیر. این را گفت دیدم آب چاه بالا آمد سطل را با خودش بالا آورد. این سطل را گرفت بعد پر کرد وضو گرفت و چهار رکعت نماز خواند. دیدم عجب آدمی است. تا مکه او را ندیدم. مکه یک نیمه شبی دیدم در حجر اسماعیل زیر ناودان در حال مناجات تا صبح گریه کرد. من هم تماشا می‌کردم. نماز صبح را خواند، طواف را انجام داد، از مسجدالحرام بیرون رفت، دنبال او رفتم. وقتی دنبال او راه افتادم دیدم به یک جمعی رسید و اینها روی او دست می‌کشند، تبرک می‌کنند، خدایا این کیست؟ از یکی از این آدم‌ها پرسیدم که این کیست که شما دارید به آن تبرک می‌کنید؟ گفتند: موسی بن جعفر (ع). وقتی من با بدگمانی رفتار می‌کنم، با بدگمانی تحلیل می‌کنم، اولین چیزی که در ذهن من می‌آید بدگمانی است. می‌رسم به جایی که حتی امام را آدمی می‌بینم که قابلیت سرزنش دارد. اینها را به شیطان بگوییم تا کنار برود بگذارد ما حرف‌های خود را بزنیم.
حسن ظن چه آثاری دارد؟ سوءظن چه تبعاتی دارد؟ یک روایتی امیرالمؤمنان علی (ع) دارد که بسیار زیبا و گویا است. «حُسْنُ الظَّنِّ رَاحَةُ الْقَلْبِ وَ سَلَامَةُ الدّین‏» خوش گمانی مایه آسودگی دل، آرامش دل و سلامت دین است. من وقتی بدگمان باشم نسبت به بقیه دائم در ناامنی به سر می‌برم. درباره این صحبت می‌کنیم. ولی وقتی خوش گمان هستم، یک آسودگی دارم، احساس نمی‌کنم همه نسبت به من نیت بد دارند. احساس نمی‌کنم الان آن فکر بدی در سرش هست منتظر یک موقعیت است که آن فکر بد خود را در عمل بیاورد. در این روایت یک نقل دیگری داریم که می‌فرماید «حُسْنُ الظَّنِّ رَاحَةُ الْقَلْبِ وَ سَلَامَةُ الْبَدَن‏» این خیلی زیبا است. برای جسم ما. این روزها بحث کرونا که مطرح است خیلی برای ما مثال درست کرده است یکی از مثال‌هایی که درست کرده است مثال خیلی واقعی است. در طب جدید و طب سنتی و اینها همه این را می‌گویند یعنی جزء مشترکات است. که یکی از چیزهایی که سیستم دفاعی بدن را به هم می‌زند و ضعیف می‌کند اضطراب است. حالا تصور کنید کسی که سوءظن دارد دائم در حال اضطراب است. همان ناامنی. این سیستم دفاعی بدن او را ضعیف می‌کند. یک مریضی که می‌آید ممکن است در برابر آن چند برابر کسی که آرامش دارد، احساس امنیت درونی دارد، جدای از این که چه قدر عذاب روحی را باید تحمل کند که این عذاب روحی منتهی می‌شود به همین عذاب جسمی. مثلاً طرف به خانواده همسر خود بدگمان است، وای الان اینها چه برنامه‌ای دارند. نسبت به همسر خود، فردا چه برنامه‌ای علیه من دارد. همیشه در حالت اضطراب است.
شریعتی: یعنی اگر همسر شما یک لیوان شربت هم با دل و جان، با مهربانی بیاورد به شما تعارف کند می‌گویید ببین چه نقشه‌ای کشیده است.
حجت الاسلام عباسی: یعنی حتی خوبی‌ها هم آرامت نمی‌کند. من با یک عده‌ای که سوءظن آنها یک نوع بیماری است، و واقعاً اینها نیازمند طبابت هستند، صحبت نمی‌کنیم ولی الان من دارم در مورد آدم معمولی‌هایی که بدگمان هستند حرف می‌زنم. امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: «حُسْنُ الظَّنِّ يُخَفِّفُ الْهَمَّ» آنهای یکه خدای نکرده مبتلا به بدگمانی هستند، این را می‌فهمند. این روایت را خیلی قشنگ درک می‌کنند. خوش گمانی غم و غصه را سبک می‌کند.چه قدر از غصه‌ها به خاطر گمان‌هایی است که هیچ دلیلی هم بر آن نداریم. «وَ يُنْجِي مِنْ تَقَلُّدِ الْإِثْم‏» خوش گمانی آدم را از گرفتار شدن در دام گناه نجات می‌دهد. انسانی که خوش گمان است رفتار و گفتار اطرافیان خود را به بهترین وجه حمل می‌کند و در ارتباط با دیگران یک ذهن آرام دارد. از این چالش‌های روحی و روانی در امان است. اما انسان بدگمان دائم دارد فکر می‌کند، دائم دارد قصه می‌خورد، دائم هم دارد نقشه می‌کشد. من الان چه کار کنم که بفهمم گمان این چیست؟ تجسس. به گناه می‌افتد. چه گناه‌هایی؟ حداقل آن تجسس است. این روایت امیرالمؤمنان علی (ع) را جزء روایاتی قرار دهید که به آن فکر کنید و این عبادتی که عرض کردم با آن انجام دهید. فرمود: «مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِالنَّاسِ حَازَ مِنْهُمُ الْمَحَبَّة» کسی نسبت به مردم خوش گمان است از آنها محبت دریافت می‌کند. اولاً حسن ظن به دیگران نشانه محبت من به دیگران است. من وقتی دیگران را دوست داشته باشم به اندازه محبتی که به آنها دارم کارهای آنها را قشنگ می‌بینم. یک مثال بزنم به ویژه مادرها خوب درک می‌کنند. یک مادری برگشته می‌گوید عکس‌های 3 ـ 4 روزگی بچه خود را داشتم می‌دیدم، بعد یادم افتاد به آن موقعی که این به دنیا آمده بود مثلاً پسر بود از همه دختر و پسرها قشنگ‌تر. یعنی یک جوری قربان چشم و ابرو و دماغ بچه خود می‌رفتم می‌گفتم دیگر زیباتر از این در عالم وجود ندارد الان که داشتم عکس‌های او را نگاه می‌کردم تازه می‌فهمیدم اطرافیان به من می‌گفتند خدا را شکر همین که سالم است این یعنی چه. این مادر چون او را دوست دارد همه چیز او را قشنگ می‌بیند. اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی. محبت باعث می‌شود من رفتار، گفتار و حتی ظاهر آن کسی را که دوست دارم قشنگ ببینم.
شریعتی: آقای دولابی خدا ایشان را رحمت کند یک جایی می‌فرمودند اگر زن بداخلاق یا شوهر بداخلاق دارید و چاره‌ای جزء تحمل ندارید و عوض نمی‌شوند بگویید این هم مصنوع خداست، مصنوع خدا که زشت نمی‌شود.
حجت الاسلام عباسی: زیبا ببین اما نکته دوم من وقتی با حسن ظن برخورد می‌کنم و این پیام محبتی را به طرف مقابل خود می‌دهم آن هم من را دوست می‌دارد. «حَازَ مِنْهُمُ الْمَحَبَّة» ما در زندگی خود چه می‌خواهیم؟ چه اتفاقی باید در زندگی ما بیفتد؟ بدون محبت مگر می‌شود زندگی کرد؟
شریعتی: از محبت که خارها گل می‌شود شاید یک بخش عمده آن همان نگاه زیبابین ما است نسبت به آن خاری که گل می‌بینی.
حجت الاسلام عباسی: واقعاً همین است. خیلی عجیب و غریب باید به بحث حسن ظن و سوءظن و نقش آن در خانواده دقت کنیم. در این عبارت دقت کنید. امیرالمؤمنان علی (ع) فرمودند «مَنْ غَلَبَ عَلَيْهِ سُوءُ الظَّنِّ لَمْ يَتْرُكْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلِيلٍ صُلْحا» اگر کسی سوءظن بر او غلبه کرد بین او و دوستش هیچ سازشی باقی نمی‌ماند. مدام زن و شوهر، پدر و مادر با بچه، بچه‌ها با همدیگر ... قرار می‌گذارند دیگر سر چیزهای بیخودی دعوا نکنیم. مدام نمی‌شود، نمی‌شود، نمی‌شود. امیرالمؤمنین (ع) یکی از ریشه‌ها را دارند می‌گویند. یکی از ریشه‌های اصلی آن بدگمانی است، چون بدگمانی اجازه نمی‌دهد شما در برابر طرف مقابل خوب فکر کنید، خوب تحلیل کنید، وقتی خوب تحلیل نکردید در ذهن خود با او دعوا می‌کنید، در مقابل این دعوای ذهنی تا چه زمانی می‌شود مقاومت شود؟ بیرون می‌آید. دعوا می‌شود. این عبارت هم خیلی عجیب است. «إِيَّاكَ أَنْ تُسِي‏ءَ الظَّنَّ فَإِنَّ سُوءَ الظَّنِّ يُفْسِدُ الْعِبَادَةَ وَ يُعَظِّمُ الْوِزْر» از سوءظن پرهیز کن چون سوءظن باعث این می‌شود که عبادت‌های شما به درد نخور شود. چه قدر ما این سوال را داریم، جوان‌ می‌گوید حاج آقا مدت‌ها است نماز شب من ترک نشده است، مدت‌ها است نماز من سر وقت خوانده می‌شود، به جماعت خوانده می‌شود ولی حس نمی‌کنم در وجود من اتفاقی افتاده است. این نماز من را جلو نمی‌برد. نمی‌خواهم بگویم همه دلیل آن این است ولی وقتی می‌خواهیم ریشه یابی کنیم یادمان باشد مولای ما امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند یک از چیزهایی که عبادت را به درد نخور می‌کند سوءظن است. ببینید سوءظن دارید یا نه؟ چه اتفاقی می‌افتد وقتی من سوءظن داشته باشم. سوءظن من را به سمت غیب می‌برد. سوءظن من را به سمت قضاوت بد می‌برد. سوءظن من را به سمت انتقال این قضاوت به دیگران می‌برد، به سمت تهمت و تجسس می‌برد. اینها در روایات هست. من تهمت بزنم مگر دیگر عبادت من فایده می‌کند. من اگر آبروی دیگران را سوءظنی که دارم و سوءظن را منتقل می‌کنم به دیگران ببرم مگر دیگر عبادت من فایده می‌کند. به دیگری سوءظن پیدا کردم این سوءظن را به دیگران منتقل کردم یعنی تهمت زدم، حالا به نماز شب ایستادم. نماز شبی که قبل آن آبروی یک مومن برده شده است چه فایده دارد؟ چرخ پنچر است، وزر و وبال است. خدا می‌گوید نماز شب خود را نخوانید من پس گردن شما نمی‌زنم، ولی آبروی بنده من را با آن سوءظن خود بردی، یقینی هم بود شما اجازه نداشتید آبروی او را ببرید، ولی شما با سوءظن خود تهمت زدید و تهمت خود را منتقل کردید. شما با سوءظن خود رفتید تجسس کردید، حق نداشتید بروید تجسس کنید. تجسس گناه است. کنار غیبت هم گذاشته شده است در همین سوره حجرات. این که می‌گوید یفسد العباده حواس ما باشد چون سوءظن رفیق ناباب خیلی از گناه‌های دیگر است. وقتی که می‌آید رفیق‌های خود را هم با خودش می‌آورد که من به بخشی از آن اشاره کردم.
حضرت فرمودند «مَنْ لَمْ يُحْسِنْ ظَنَّهُ اسْتَوْحَشَ مِنْ كُلِّ أَحَد» آدمی که اهل سوءظن است احساس ناامنی می‌کند. کسی که گمان خود را نیک نمی‌کند از همه می‌ترسد. «اسْتَوْحَشَ مِنْ كُلِّ أَحَد». بعد فرمودند «مَنْ سَائَتْ ظُنُونُهُ اعْتَقَدَ الْخِيَانَةَ بِمَنْ لَا يَخُونُه‏» وقتی کسی گمان بد می‌برد به کسی که خیانتکار نیست گمان خیانتکاری می‌برد. معتقد می‌شود. اعتقد یعنی آن فکری، آن چیزی که به وجود آدم گره خورده است. از عقد و عقده می‌آید. گمان او بد است، گمان است ولی همین گمان باعث بسته شدن یک فکر در وجود او می‌شود. آن چیست؟ خیانت. نسبت به چه کسی؟ نسبت به کسی که خیانت نکرده است. «لَا يَخُونُه‏» این آخر کار است. برای همین هم می‌گوییم کسی که بدگمان است خودش در خانواده احساس ناامنی می‌کند. چرا؟ چون مدام احساس می‌کند دیگران نسبت به او نقشه بد دارند. ولی دیگران هم در کنار او احساس آرامش نمی‌کنند. وقتی من آن آدم بدگمان باشم دیگران که با من زندگی می‌کنند می‌گوید الان این حرف را بزنم این برداشت را می‌کند، این حرف را نزنم یک برداشت دیگر می‌کند. بعضی از صفات بد هست وقتی که ما کنار هم دیگر نیستیم آن صفت بد نیست. مثلاً من آدم بداخلاقی هستم، یک ده روز در خانواده نیستم، خانواده من یک نفس راحت می‌کشد. اما بعضی از صفات هستند حتی من اگر نباشم هم آن احساس ناآرامی هست. من آدم بدگمان هستم، ده روز هست نیستم، من آن جا هستم مدام ‌می‌گویم چه کاری دارند می‌کنند، چه نقشه‌ای برای من دارند می‌کشند ... آن کسی هم که در خانه دارد می‌گوید وای الان برگردد چه اتفاقی می‌خواهد بیفتد. راجع به ما چه جوری دارد فکر می‌کند. ده روز را من صد روز باید جواب بدهم. فهم زشتی یک مسئله بخش قابل توجهی از راه حل درمان همان مسئله است. اول بحث گفتم بعضی از چیزها هستند ما می‌فهمیم چه قدر مخرب هستند. به همین دلیل می‌ترسیم. اما بعضی چیزها هستند که این قدر روی آنها حساس نیستیم. فکر نمی‌کنیم این قدر مخرب باشند. اگر به این روایاتی که گفتیم توجه کنید میزان تخریبگری سوءظن را می‌فهمیم که بعضی‌ها صراحتاً می‌گویند که سوءظن تیر خلاص است به زندگی.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم. خدا حفظ کند حاج آقای صالح اعلاء عزیزمان را که بسیار مدیون و مرهون لطافت ایشان هستیم روز تولد ایشان هست به ایشان تبریک می‌گوییم ایشان یک تعبیری دارند که دانه‌های شکر به تنهایی شکر هستند، اما هنگامی که با همند شیرین‌ترند. شادی محصول با هم بودن است. و ما خیلی خوشحال هستیم که در طرح جمع‌آوری صدقات و نذورات اول ماه با هم هستیم. یک عزم جمعی و یک اتفاق مبارک. برای اهدای نذورات خود هم می‌توانید به سایت ما، هم به کانال ما، هم به صفحه 800 شبکه پیام‌نما و یا تله تکست مراجعه کنید. و همین طور نماز اول ماه فراموش نشود. که ان‌شاءالله این با هم بودن همین طور شیرین و شیرین‌تر شود.
حجت الاسلام عباسی: پدرها، مادرها، خانم‌ها، آقایان حواس شما باشد در کنار اجرای تمام قواعد زندگی مشترک یک چیزی که بسیار بسیار می‌تواند بیمه کند کانون خانواده‌های ما را صدقه‌های قابل توجه و مدام است. آن 1000 تومان، 2000 تومان یک طرف ولی این صدقه به ویژه این قربانی که دارد به برکت این برنامه و همدلی انجام می‌گیرد را حتماً جدی بگیرید نیت شما هم حفاظت از محیط خانواده باشد نیت بسیار خوبی است.
شریعتی: ان‌شاءالله تمام بلاها از زندگی‌ها به دور باشد. مشرف شویم به ساحت نورانی قرآن کریم. صفحه 21 را با هم تلاوت کنیم و برگردیم. همراه شما و در کنار شما.
بسم الله الرحمن الرحیم.
وَ قالُوا كُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى‏ تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ (135)
قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى‏ وَ عيسى‏ وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (136)
فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ في‏ شِقاقٍ فَسَيَكْفيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ (137)
صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ (138)
قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِي اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ (139)
أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى‏ قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (140)
تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ (141)
به نام خداوند بخشنده مهربان.
و [اهل كتاب] گفتند يهودى يا مسيحى باشيد تا هدايت‏يابيد بگو نه بلكه [بر] آيين ابراهيم حق‏گرا [هستم] و وى از مشركان نبود (135) بگوييد ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل آمده و به آنچه به موسى و عيسى داده شده و به آنچه به همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده ايمان آورده‏ايم ميان هيچ يك از ايشان فرق نمى‏گذاريم و در برابر او تسليم هستيم (136) پس اگر آنان [هم] به آنچه شما بدان ايمان آورده‏ايد ايمان آوردند قطعاً هدايت‏شده‏اند ولى اگر روى برتافتند جز اين نيست كه سر ستيز [و جدايى ] دارند و به زودى خداوند [شر] آنان را از تو كفايت‏خواهد كرد كه او شنواى داناست (137) اين است نگارگرى الهى و كيست‏خوش‏نگارتر از خدا و ما او را پرستندگانيم (138) بگو آيا درباره خدا با ما بحث و گفتگو مى‏كنيد با آنكه او پروردگار ما و پروردگار شماست و كردارهاى ما از آن ما و كردارهاى شما از آن شماست و ما براى او اخلاص مى‏ورزيم (139) يا مى‏گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط [دوازده‏گانه] يهودى يا نصرانى بوده‏اند بگو آيا شما بهتر مى‏دانيد يا خدا و كيست‏ستمكارتر از آن كس كه شهادتى از خدا را در نزد خويش پوشيده دارد و خدا از آنچه مى‏كنيد غافل نيست (140) آن جماعت را روزگار سپرى شد براى ايشان است آنچه به دست آورده‏اند و براى شماست آنچه به دست آورده‏ايد و از آنچه آنان مى‏كرده‏اند شما بازخواست نخواهيد شد (141)
شریعتی: اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی. چهارشنبه‌های ما رضایی است و سلام و صلوات خاص است که ان‌شاءالله حسن ختام برنامه ما خواهد بود. ان‌شاءالله زیارت حضرت نصیب تک تک ما بشود. اشاره قرآنی امروز را بشنویم حاج آقای عباسی و بعد هم باید خداحافظی کنیم.
حجت الاسلام عباسی: آیه 138 سوره بقره می‌فرماید «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» از زوایای مختلف به این آیه نگاه شده است من امروز می‌خواهم برای حال خودمان، سنجش خودمان، یک استفاده از این آیه کنم. رنگ خدا و چه کسی است که رنگ او از رنگ خدا قشنگ‌تر باشد. ما قائل به فطرت هستیم، یعنی معتقد هستیم که همه ما جوری آفریده شدیم که خدا و خدایی‌ها را می‌شناسیم و آنها را دوست داریم. «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها» وقتی که خدا می‌فرماید رنگ خدا قشنگ‌ترین رنگ است یک سنجش برای این که آیا ما در مسیر فطرت هستیم یا نه به ما داده می‌شود. آن ملاک چیست؟ کارهای خدایی، آدم‌های خدایی، اگر برای ما قشنگ‌ترین بودند، زیباترین‌ها بودند، خیال ما راحت باشد که در مسیر فطرتی داریم حرکت می‌کنیم که خدا به ما داده است. مثال خیلی واضح آن، برنامه امروز، حسن ظن را دوست دارید، قشنگ می‌بینید. حسن ظنی که خدا گفته است حسن ظن کار خدایی است باید قشنگ باشد. رنگ آن باید برای ما قشنگ‌ترین رنگ باشد. اگر حسن ظن را دوست دارید، از تجسس بدمان می‌آید، از سوءظن فراری هستیم، متنفر هستیم، حالا ممکن است من مبتلا به سوءظن هم باشم ولی از آن بدم می‌آید. ممکن است از حسن ظن فاصله گرفته باشم، ولی آرزوی من بوده است یک موقعی خوش گمان باشم. چون آن را دوست دارم، آن را قشنگ می‌بینم. در روانشناسی رنگ‌ها باید حواس ما باشد که اصلی‌ترین رنگی که ملاک سنجش سلامت و عدم سلامت شخصیت من است رنگ خدا است. در روانشناسی رنگ‌ها رنگ خدا جا نماند.
شریعتی: بهترین سمت، سمت خدا و بهترین رنگ، رنگ خدا. خیلی از شما ممنون و متشکرم. دعا کنید و دوستان ما آمین بگویند.
حجت الاسلام عباسی: خدایا محبت و علاقه و تمایل به رنگ خدا را در ما ایجاد کن و ما را به سمت خدا ببر.
شریعتی: الهی آمین. خیلی از شما ممنون و متشکرم خدا ان‌شاءالله شما را حفظ کند.