حجت الاسلام عباسی ولدی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم»
در برنامههای قبلی بحث صداقت در خانواده را شروع کردیم حالا به مناسبت یک مثال رسیدم در بحث صداقت در ازدواج و آغاز زندگی مشترک و به متن زندگی برمی گردیم. یعنی سیر بحث خود را از همان جا ادامه می دهیم. به اینجا رسیدیم که صداقت یک پایه است و یک رکن است. تعریف رکن هم با همان تعریف فقهی که در نماز می گوییم، که آن چیزی که سهواً یا عمداً اگر فراموش کنید، نماز شما باطل است. این رکنهایی که ما داریم در مورد آن صحبت می کنیم، به این اندازه مهم است. پایه است و مهم است و اگر از زیر زندگی مشترک کشیده شد، ساختمان زندگی به هم می خورد و چندان هم به سهوی و عمدی بودن آن ربطی ندارد. صداقت هم یکی از آنها است. اینکه من با صداقت و راستگویی می توانم به استحکام زندگی مشترک خود کمک کنم در آن تردیدی نیست و اینکه با دروغ زندگی خود را می توانم متزلزل کنم و از بین ببرم، در این هم تردیدی نیست. گاهی اوقات ممکن است که شکل زندگی به دلایل مختلف حفظ شود مثلاً از ترس آبروی خود زندگی خود را حفظ کند ولی آن آرامش و آن احساس خوشبختی که هر کسی دوست دارد در زندگی خود داشته باشد را نخواهد داشت. وقتی که در زندگی دروغ جاری باشد. من با چند تا حدیث بحث را ادامه می دهم.
من در برنامهی های قبل گفتم که دروغ با ایمان، با عقل سازگار نیست. اینجا هم می خواهم بگویم که با انسانیت هم سازگار نیست. امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «لَا يَجْتَمِعُ الْكَذِبُ وَ الْمُرُوَّةُ.» (عيون الحكم و المواعظ (لليثي)/ ص: 533) اصلاً کذب با مروت که بعضی ها مروت را مردانگی معنا می کنند و بعضی ها انسانیت معنا می کنند. به نظر می رسد که حتی انسانیت معنای دقیقتری هم هست. آدم دروغ نمی گوید. «لَيْسَ لِكَذَّابٍ مُرُوَّةٌ» (بحار الأنوار (ط - بيروت)/ ج69، ص: 261) باز هم امام صادق(ع) فرمودند که انسانیتی برای انسان دروغگو نیست. از درجهی انسانیت ساقط می شوی. در یک حکمت 47 نهج البلاغه امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند که: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ وَ صِدْقُهُ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِه» ارزش مرد به اندازهی همّت او است و صداقت او به اندازهی انسانیت او است. یعنی هر چه قدر انسانیت بیشتر می شود، پایبندی من به صداقت هم بیشتر می شود.
کسانی هستند که می گویند ما می ترسیم راست آن را بگوییم. می ترسیم راست آن را بگوییم، دعوا شود. همین را بعضی از بزرگترها هم می زنند که صداقت هزینه دارد. من دربارهی این صحبت کردم. روایت امیرالمؤمنین علی (ع) است که حضرت فرمودند که: «الا» یعنی حواسها جمع. «أَلَا فَاصْدُقُوا فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّادِقِين» (من لا يحضره الفقيه/ ج1/ ص: 205) راست بگویید که خدا با کسی است که صادق است. وقتی که می خواهیم یک کاری کنیم که از آن می ترسیم، وقتی که یک بزرگتری همراه ما هست، احساس دلگرمی می کنیم و احساس می کنیم که همراهی این آدم با ما بر ترس ما دارد غلبه می کند. حالا این کسی که همراه انسان صادق و راستگو است، چه کسی است؟ خدا است. امیرالمؤمنین علی (ع) در نهج البلاغه فرمودند: «الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُك» (نهج البلاغة (للصبحي صالح)/ ص: 556) ایمان چیست؟ ایمان این است که تو صداقت و راستی را حتی اگر به ضرر تو باشد، بر دروغ حتی اگر به نفع تو باشد، ترجیح بدهی. خدایا تو دوست داری من راست بگویم اما این راست برای من هزینه دارد. ضرر این است که من تو را از دست بدهم. با صداقت تو را به دست می آورم. اگر با صداقت تو را به دست می آورم، هر چه که می خواهد از دست من برود، برود. خدایا اینجا این دروغ را می گویم و یک چیزی عائد من می شود ولی تو را از دست می دهم؟ نه. «ماذا فقد من وجدك، وماذا وجدَ مَن فقدَكَ» (الذريعة إلى حافظ الشريعة (شرح أصول الكافي جيلانى)/ ج2/ ص: 477) چه چیزی پیدا کرده است کسی که تو را گم کرده است و چه چیزی گم کرده است کسی که تو را پیدا کرده است. پس راست می گویم چون را راستی معیّت و همراهی خدا را به دست می آورم و هیچی بالاتر از این نیست. این نگاه به صداقت یک عالمه دروغها را از زندگی حذف می کند و یک عالمه صداقت را وارد زندگی می کند. خطاب به همه به ویژه پدر و مادرها بگویم که خواهش می کنم هزینهی صداقت را در خانواده پایین بیاورید. خواهش می کنم آنقدری برای صداقت اهمیت قائل شوید که شوق به راستگویی را در بچهها زیاد کنید. اینکه بچهی من کار اشتباهی می کند و راست آن را می گوید و من جوری با او برخورد می کنم که طمع راست گفتن برای او شیرین می آید یعنی دارم به بچهی خود یاد می دهم که برای من صداقت مهمتر است. من نمی خواهم بگویم از اشتباهات بچهها به طور کلی چشمپوشی کنید ولی برخورد ما و نحوهی ساختن این هندسه در ذهن بچهها که بچهها بدانند که اشتباهی کردند که نباید آن را تکرار کنند ولی صداقتی به خرج دادند که همیشه باید آن را تکرار کنند. این هنر من پدر و مادر است که نکند به خاطر آن اشتباه ارزش صداقت را فراموش کنم. نوع رفتار ما پدر و مادر با بچهها است که این مسئله را آموزش می دهد که مخفی کار باشید و از صداقت دوری کنید یا نه صادق باشید حتی در جایی هم که اشتباه انجام دادید.
سراغ آثار دروغ و صداقت در فضای زندگی خانوادگی برویم. اولی آن با این مقدمه است که همهی اعضای خانواده دوست دارند که برای هم عزیز باشند، محترم باشند. ما در مورد احترام حرف زدیم و گفتیم که چه جوری احترام بگذاریم اما اینجا می خواهم از این زاویه به آن نگاه کنم که ما باید محترمانه هم زندگی کنیم. یعنی احترام خود را خود ما حفظ کنیم. این وظیفهی خود ما است. یکی از چیزهایی که عزت و احترام را برای ما در خانه حفظ می کند یعنی باعث می شود که ما برای دیگران محترم باشیم، صداقت است. دو تا کلمه است. در کلام امام صادق(ع): «الصِّدْقُ عِزّ» (الكافي (ط - الإسلامية)/ ج1/ ص: 26) دو کلمه است اما از آن طرف دقیقاً دروغ کار آن این است که شخصیت من را پایمال کند. دیگر من عزیز نیستم برای کسانی که به عنوان یک دروغگو من را می شناسند. امیرالمؤمنان علی (ع) در خطبهی 86 نهج البلاغه فرمودند که: «إِنَّ الصَّادِقَ عَلَى شَفَا نَجَاةٍ وَ كَرَامَة» (الزهد/ النص/ ص: 13) راستگو در آستانهی نجات و کرامت و بزرگواری است. «وَ الْكَاذِبُ عَلَى شَرَفِ مَهْوَاةٍ وَ مَهَانَة» (نهج البلاغة (للصبحي صالح)/ ص: 117) دروغگو در لبهی پرتگاه خاری است و هلاکت است. دروغگو عزیز نیست، ذلیل است. محترم نیست، خار است. «ان الکاذب لمهانه الذلیل» مهانه همهی آن واژههایی است که ما از آن فراری هستیم. وقتی دیوار احترام در محیط خانواده شکسته شد، رابطهها به شدت متزلزل می شود. یکی از چیزهایی که احترام شما در خانواده حفظ می شود، صداقت است. عزت، احترام، شخصیت چیزهایی است که ما دوست داریم به دست بیاوریم و اگر به دست آوردیم، برای حفظ آنها دست و پا می زنیم. عزیز خدا است. همهی عزت دست خدا است. راه به دست آوردن عزت را خدا نشان می دهد و خدا راه به دست آوردن عزت را که نشان بدهد، یکی از اصلی های آن صداقت است. حواس ما به آدرسی که خدا می دهد باشد. انسانی که صداقت را رعایت نمی کند، فقط در بین مردم شخصیت خود را از دست نمی دهد، در آسمان هم بی شخصیت می شود. باز در روایتی امیرالمؤمنین (ع) فرمودند که دروغگو با دروغ خود، سه تا چیز به دست می آورد. «سَخَطَ اللَّهِ عَلَيْهِ» (عيون الحكم و المواعظ (لليثي)/ ص: 550) خدا بر او خشم می گیرد، «وَ اسْتِهَانَةَ النَّاسِ بِهِ» مردم او را جدی نمی گیرند. «وَ مَقْتَ الْمَلَائِكَةِ لَهُ» فرشتگان هم از او عصبانی می شوند و دشمن او می شوند. جایگاهی که ما در آسمان می توانیم به دست بیاوریم و آن را به دست می آوریم، به دشت در زمین منعکس می شود. جایگاه من در آسمان بین فرشتهها چه جوری است؟ من را دوست دارند؟ اگر جایگاه من در آسمان یک جایگاه دوست داشتنی باشد، آن محبتی که خدا از من در اهل آسمان قرار داده است، در زمین منعکس می شود. اگر در آسمان عزیز هستم، در زمین هم عزیز می شوم. اگر من در آسمان عزیز نباشم، حتی اگر بتوانم موقتی در زمین عزیز باشم ولی نفرت آسمانی ها در زمینی ها منعکس می شود و من از چشمها می افتم. ممکن است کسی با دروغ گفتن یک جایگاه موقتی به دست بیاورد، البته شاید ولی این مدام نخواهد شد. اگر می گویند که فرشتهها از دست او عصبانی می شوند و نسبت به او کینه پیدا می کنند، دشمن او می شوند باید منتظر باشیم که دشمنی خدا، غضب خدا و دشمنی فرشتهها در زمین منعکس شود. اهل زمین هم با من دیگر بد هستند. وقتی می فرماید دروغگو با دروغ خود سه چیز به دست می آورد که یک چیز آن خشم خدا است و یک چیز آن خشم فرشتهها و دشمنی فرشتهها است، مواظب باشید این در زمین هم منعکس خواهد شد.
شریعتی: دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای/ فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
حجت الاسلام عباسی ولدی: فرشتهها برای کسی که دشمن آنها هستند، دعا نمی کند. این اولی آن که عزت و احترام و صداقت از بین رفتن عزت و احترام با دروغ است اما نکتهی دوم که یک مقدمه برای آن می گویم. خیلی از چیزهایی را که من در زندگی می خواهم از آنها دوری کنم، خودمانی آن زور می خواهد و قوت معنوی می خواهد و می بینم که از عهدهی آن برنمی آیم. خیلی از اینها به خاطر این است که من ایمان قوی ندارم و طعم معنویت و طعم معنویت را نچشیدم. بداخلاقی خیلی صفت بدی است و می خواهم خوش اخلاق باشم. هر کاری می کنم نمی توانم. از کبر و از حسادت می خواهم دوری کنم. می بینم نمی توانم. می خواهم از انتقام پرهیز کنم ولی نمی توانم. اینقدر با خود قرار گذاشتم که اگر در شبکههای اجتماعی می روم، حواس من باشد جاهایی که نباید، نروم. امروز قرار دیروز خود را شکستم و هر کاری می کنم، نمی شود. نمی توانم بر نفس خود غلبه کنم. من برای اینکه بتوانم بر یک سری اموری که از آن یاد کردم، غلبه کنم و جلوی نفس خود را بگیرم، یکی از چیزهایی که نیاز دارم این است که طمع یک لذت واقعی و حقیقی و یک لذت آسمانی را چشیده باشم. امام سجاد(ع) می فرمایند که: «من ذل الذی ذاق حلاوه محبتک» خدایا آن چه کسی است که شیرینی محبت تو را چشیده باشد. خیلی کلمهی ذاق مهم است که چشیده باشد ولی از تو دوری کند و کسی دیگر را جایگزین تو کند. دارد به ما می گوید. اگر می خواهید از غیر خدا دوری کنید، این شیرینی محبت را باید بچشید. معطل نکنید این بحث چه ربطی به دروغ دارد. خیلی از مشکلاتی که من به آن اشاره کردم که پایههای زندگی را متزلزل می کند. چه کسی می تواند بگوید که گشتن در صفحات اجتماعی آن هم صفحات بد آن به زندگی ها ضربه نمی زند و نزده؟ چه کسی می تواند بگوید این بداخلاقی ها به زندگی ضربه نزده است؟ چه کسی می تواند بگوید حسادت و کبر به زندگی ها ضربه نمی زند و نمی زند؟ کتاب کافی شریف جلد دوم صفحهی 340 امیرالمؤمنان علی(ع): «لَا يَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ حَتَّى يَتْرُكَ الْكَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ» طمع ایمان را اصلاً پیدا نمی کند و اصلاً نمی فهمد و نمی تواند بچشد، مگر اینکه دروغ را چه به شوخی و چه به جدی ترک کند. اگر می بینی یک جاهایی نمی توانی بر نفس خود غلبه کنی، چون طعم آن لذت واقعی را نچشیدی، ببین چه قدر به صداقت پابیند هستی. البته این یکی از این ریشهها است و همهی ریشهها نیست. کلاً دروغ را ترک کن و صادق باش. من این کار را نمی کنم طمع ایمان را نمی چشم آنجایی که برای غلبه بر نفس خود نیازمند هستم و الان عصبانی شدم و دوست دارم داد بکشم و نفس من هم کیف می کند و سر همسر خود داد بزنم و سر بچهی خود داد بزنم. نفس من می گوید که داد بزنم، توان ندارم بر آن غلبه کنم، توان ندارم، چرا؟ چون باید یک طعم بالاتری چشیده باشم ولی نچشیدم. رابطهی اینها در دین معلوم می شود. با همین نقشهای که خدا داده است، رابطهی اینها معلوم می شود. در روایت دیگری که امام باقر فرمودند که: «اِنَّ الْكَذِبَ هُوَ خَرَابُ الْإِيمَانِ» (الكافي (ط - الإسلامية)/ ج2/ ص: 339) یک ایمانی هم به دست آوردم و دروغ باعث می شود که این تخریب شود و از بین برود.
سراغ مرحلهی بعدی برویم و اثر بعدی که در خانواده می گذارد. در یک روایتی رسول خدا(ص) فرمودند: «إِيَّاكُمْ وَ الْكَذِبَ فَإِنَّ الْكَذِبَ يَهْدِي إِلَى الْفُجُورِ وَ الْفُجُورَ يَهْدِي إِلَى النَّارِ»(جامع الأخبار(للشعيري)/ ص: 148) دروغ فرد را به انحراف از حق، فسق و فجور می برد و فسق و فجور هم انسان را به سمت آتش می برد. بسیاری از مسائلی که در زندگی ها دارد اتفاق می افتد و بسیاری از اختلافاتی که در زندگی ها دارد اتفاق می افتد، ریشهیابی دینی کنید، می بینید به خاطر این است که خانواده یا بعضی از اعضای خانواده پایبند به صداقت نبودند. فقر چیزی که ما از آن فراری هستیم و آن را دوست نداریم. سنتهای الهی را فراموش نکنیم. خیلی از این مشکلاتی که در زندگی ما دارد اتفاق می افتد، با دو دو تا چهار تایی که سنتهای مادی دارد به ما گوشزد می کند، قابل حل نیست. من از فقر فراری هستم پس حواس شما باشد که دروغ نگوییم. «وَ اعْتِيَادُ الْكَذِبِ يُورِثُ الْفَقْر» (الخصال/ ج2/ ص: 505) عادت کردن به دروغ میراث فقر را به تو می رساند. تو را فقیر می کند. اینها همه چیزهایی است که در خانواده اثر می گذارد.
من چند تا تذکر می خواهم بگویم که اگر ما می گوییم که راست بگویید، راستگویی به معنای بیان همهی حقایق نیست. روایت از امیرالمؤمنین(ع) هست که می فرمایند: «و لا تک صادق حتی تکتم بعد ما تعلم» تو اصلاً صادق به حساب نمی آیی، تا بعضی از چیزهایی که می دانی کتمان کنی. راستگویی به معنای این نیست که من هر چه را می دانم بگویم، بعضی از چیزها را نباید گفت. مثل سخنچینی که صراحتاً در روایت آمده است. سخنچینی بیان حرف راستی که یکی در مورد یکی دیگر گفته است. عروس دربارهی مادرشوهر و داماد در مورد مادرزن یک چیزی گفته است. سخنچینی بدترین گناه است. نمام در حد ساحر است و نمی گویند که آفرین راست گفتی، در سر او می زنند.
نکتهی دوم: دروغ کوچک و بزرگ ندارد. در یک روایتی امام سجاد(ع) به فرزندان خود فرمودند: «اتَّقُوا الْكَذِبَ الصَّغِيرَ مِنْهُ وَ الْكَبِيرَ فِي كُلِّ جِدٍّ وَ هَزْل» (الكافي (ط - الإسلامية)/ ج2/ ص: 338) از دروغ شوخی و جدی پرهیز کنید، کوچک و بزرگ، شوخی و جدی. «فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذَا كَذَبَ فِي الصَّغِيرِ اجْتَرى عَلَى الْكَبِير» وقتی کسی دروغ کوچک می گوید برای دروغ بزرگ جرأت پیدا می کند. تخم مرغ دزد شترمرغ دزد می شود. این در همه هست. دروغ اگر یک سم است که هست، اگر بدترین سم هست، یک ذرهی آن هم کشنده است. خواهش می کنم این دام شیطان را نه خود ما در آن گرفتار شویم، نه به بچههای خود یاد بدهیم. گاهی من یک دروغی می گویم و همسر من می گوید که آقا دروغ بود، می گویم مهم نیست. این مهم نیست در گوش بچه رفت. پس می شود دروغی گفت که مهم نباشد. اگر فردا این بچه دروغ بزرگ گفت، اولین کسی را که باید تنبیه کرد، پدری است که گفت مهم نیست. خدا می گوید مهم است و من هم می گویم باشد. دروغ کوچک و بزرگ ندارد. شوخی و جدی هم ندارد. دروغی را که من بگویم که طرف مقابل می داند که شوخی است. این بحث آن جدا است اما دروغی را که طرف مقابل نمی داند که آن شوخی است و من می گویم و او را اذیت می کنم و دو روز دیگر می فهمم که شوخی است. دروغ جدی و شوخی آن درست نیست. بعضی ها می گویند که ما نمی خواهیم دروغ بگوییم ولی بعضی ها اینقدر اهل سین جین کردن هستند، مجبور می شوم که دروغ بگویم که خلاص شوم. من اینجا با دو دسته حرف دارم. کسانی که اهل سین جین کردن هستند. یعنی چی؟ بعضی چیزها ما اسم آن را سین جین نمی گذاریم ولی هست. خیلی ها با این مثالی که دارم می زنم، می گویند واقعاً این هم سین جین است، می گویم بله. طرف شش ماه پیش دختر او ازدواج کرد. بعد رفیق او آمده و دارند با هم حرف می زنند. به مادر دختر می گوید که مبارک باشد. خب دختر تو از زندگی خود راضی هست و خود تو از داماد خود راضی هستی؟ یعنی چی؟ فرض کنید که مادر این دختر از داماد خود راضی نیست و اتفاقاً دختر هم از شوهر خود راضی نیست. الان چه بگوید؟
شریعتی: بگوید راضی است که دروغ گفته است و بگوید راضی نیست که غیبت آنها را کرده است.
حجت الاسلام عباسی ولدی: بعد به من چه ربطی دارد. بعد می گوید که یک چیزی بگویم که او را رد کنم می گوید شکر خدا. خیلی از ما هم بلد نیستیم شکر خدا را تحلیل کنیم. شکر خدا از چند چیز بدتر است. به من چه ربطی دارد؟ دیشب رفته عروسی فلانی آمده است. داماد و عروس به هم می خوردند؟ غذایشان چطور بود؟ چکار داری؟ ما چه کار به زندگی دیگران داریم؟ این را به خاطر این می پرسم که زندگی طرف برای من مهم است. خب برای او دعا کن. تو اجازه نداری سؤالی بپرسی که مربوط به زندگی خصوصی دیگران می شود. مصداق تجسس است. تجسّسی که در سوره حجرات کنار غیبت نهی شده که تجسّس نکنید. گاهی وقت ها ما به خاطر جایگاهی که داریم به خودمان حق می دهیم از این نوع تجسّس-ها بکنیم.
پسر من ازدواج کرده است وارد خانواده یک دختر شده است. الآن به عنوان داماد آن خانواده عضو آن خانواده محسوب می شود. من به عنوان پدر این پسر یا مادر این پسر به خودم اجازه می دهم که درباره آن خانواده از پسرم جستجو کنم. راستی! فامیل هایشان چطور هستند؟ روابطشان چطور است؟ باجناقت به زنش چطور است؟ به من چه ربطی دارد. این پسر الآن امین آن خانواده است. من وقتی وارد یک خانواده می شوم، چیزهایی را می بینم که بقیه نمی بینند. خیلی طبیعی است. من موظف هستم رازدار باشم و دیگران موظف هستند من را در رازداری کمک کنند. چرا سیم جیم کنیم در مورد چیزی که به ما مربوط نمی شود. کاش محدوده خودمان را می-شناختیم. انقدر دخالت نمی کردیم.
جالب اینجا است که ما دقیقاً حدمان را می دانیم. چون اگر مثلاً داماد خانواده ما از چیزهایی که در خانواده ما دیده است برای خانواده اش بگوید او را مؤاخذه می کنیم. تو که حد را می دانی چرا رازداری نکردی؟
پس نکته اول اینکه خواهش می کنم حد خودمان را بشناسیم. خواهش می کنم سؤال هایی که باعث یا غیبت یا دروغ می شود نکنیم. خطاب به دیگران بودند. اما اینهایی که می گویند ما با این نوع سؤالات مواجه می شویم. اگر می توانید بپیچانید، بپیچانید. اما اگر نمی توانید بپیچانید، می بینید لازمه آن غیبت یا دروغ است، گاهی مواقع صراحت لهجه لازم است.
شریعتی: مثلاً در این مورد صراحت لهجه یعنی چه؟
حجت الاسلام عباسی ولدی: اشکالی دارد اگر من از نجم الدین پرسیدم از عروست راضی هستی؟ پسرت یا دخترت از همسرش راضی است؟ نجم الدین آمد بپیچاند نشد. اشکالی دارد نجم الدین به من تذکر بدهد؟ امر به معروف و نهی از منکر فقط در مسائل خاص است؟ مثلاًبه صراحت بگوید چه دردی از درد شما دوا می کند؟ برای چی می پرسی؟ مسئله خصوصی است. به زندگی دیگران چکار داری؟ یک جوری به طرف بفهمانیم که این سؤال، سؤال درستی نیست. تجسّس از زندگی دیگران حرام است. دخالت در زندگی دیگران اشکال دارد. سردرآوردن از زندگی دیگران یک عیب است، یک منکر است. این اشکالی دارد؟ طرف مقابل ناراحت می شود؟ به نظرم گاهی وقت-ها ما به خاطر اینکه دیگران را ناراحت نکنیم، در جایی خودشان زمینه این ناراحتی را فراهم می کنند، باعث می شویم یک سنت و فرهنگ اشتباه بین ما رواج پیدا کند.
جلسه گذشته من گفتم ما حواسمان باشد که مسئولیت اجتماعی را محدود تعریف نکنیم. این هم جزء همان مسئولیت اجتماعی است. ما بعضی جاها تعارف کردن هایمان با دیگران باعث شده که این تنه درخت هی تنومند تر شود.
قرار بگذاریم کسی به زندگی خصوصی دیگران چه در قالب سؤال و چه در قالب تجسّس کاری نداشته باشد. حریم خصوصی دیگران برای دیگران است. اگر او نیاز به این داشت که تو را مطلع کند و از تو مشورت بگیرد خودش این حق را دارد که تو را به عنوان یک مشاور انتخاب کند. وگرنه، تو نباید دخالت کنی.
خلاصه بحث اینجا این شد که خواهش می کنم حد و حدود خودمان را بشناسیم و خواهش می کنم گاهی اوقات تعارف را کنار بگذاریم و خیلی صریح البته محترمانه به دیگران تذکر بدهیم که اهل تجسس نباشند.
شریعتی: آن نکاتی که ما از شما می شنویم یک آرمان است یعنی یک خانواده آرمانی بهشتی؟ یعنی خیلی وقت ها بعضی ها با شنیدن این مباحث شاید احساس خلأ در زندگی کنند که ما چقدر فاصله داریم.
حجت الاسلام عباسی ولدی: آرمانی به معنای دست نیافتنی، نه. بعضی ها می گویند آرمانی یعنی در آسمان ها باید گشت، در زمین نیست. نه. اما آرمانی به معنای اینکه بشود در زمین بهشتی زندگی کرد آره. و باید به این سمت حرکت کرد.
تلاوت صفحه ۱۴ قرآن کریم.
وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرينَ (89) بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ مُهينٌ (90) وَ إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (91) وَ لَقَدْ جاءَكُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (92) وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ أُشْرِبُوا في قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إيمانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (93)
و هنگامی که از طرف خداوند، کتابی برای آنها آمد که موافق نشانههايی بود که با خود داشتند، و پيش از اين، به خود نويد پيروزی بر کافران می دادند (که با کمک آن، بر دشمنان پيروز گردند.) با اين همه، هنگامی که اين کتاب، و پيامبری را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او کافر شدند؛ لعنت خدا بر کافران باد! (۸۹) ولی آنها در مقابل بهای بدی، خود را فروختند؛ که به ناروا، به آياتی که خدا فرستاده بود، کافر شدند. و معترض بودند، چرا خداوند به فضل خويش، بر هر کس از بندگانش بخواهد، آيات خود را نازل ميکند؟! از اين رو به خشمی بعد از خشمی (از سوی خدا) گرفتار شدند. و برای کافران مجازاتی خوارکننده است. (۹۰) و هنگامی که به آنها گفته شود: «به آنچه خداوند نازل فرموده، ايمان بياوريد!»ميگويند: «ما به چيزی ايمان می آوريم که بر خود ما نازل شده است.» و به غير آن، کافر می شوند؛ در حالی که حق است؛ و آياتی را که بر آنها نازل شده، تصديق ميکند. بگو: «اگر (راست می گوييد، و به آياتی که بر خودتان نازل شده) ايمان داريد، پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين، به قتل می رسانديد؟!» (۹۱) و (نيز) موسی آن همه معجزات را برای شما آورد، و شما پس از (غيبت) او، گوساله را انتخاب کرديد؛ در حالی که ستمگر بوديد. (۹۲)و (به ياد آوريد) زمانی را که از شما پيمان گرفتيم؛ و کوه طور را بالای سر شما برافراشتيم؛ (و گفتيم:) «اين دستوراتی را که به شما دادهايم محکم بگيريد، و درست بشنويد!» آنها گفتند: «شنيديم؛ ولی مخالفت کرديم.» و دلهای آنها، بر اثر کفرشان، با محبت گوساله آميخته شد. بگو: «ايمان شما، چه فرمان بدی به شما ميدهد، اگر ايمان داريد!» (۹۳)
اشاره قرآنی:شبیه آیات ۸۹ تا ۹۱ در جاهای دیگر قرآن هم هست. واقعاً از تکان دهند ه ترین آیات است. در اینجا ما داریم از کسانی می شنویم که قبل از اینکه پیامبر (ص) به پیامبری مبعوث شوند، با کفار که رو به رو می شدند حسابی تبلیغ پیغمبر (ص) را می کردند. می گفتند او می آید و ما به وسیله او بر شما پیروز می شویم و خیلی خودمانی می نازیدند. و اصلاً آمده بودند برای اینکه از اولین کسانی باشند که به پیامبر ایمان می آورند. افتخار تقدم در ایمان نصیب آنها شود. اما اینها وقتی پیامبر (ص) مبعوث شد و از خودشان نبود، دشمن پیغمبر شدند. ریشه چیست؟ اینجا می فرماید: «أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً» بعضی از مفسرین وبعضی از مترجمین به درستی روی این کلمه دقیق شده اند «بغیاً» را به سرکشی ای ترجمه کرده اند که از حسادت است. و حد اقلش طبق آن چیزی که در شأن نزول این آیات هست، یقیناً آنها به خاطر این ایمان نیاوردند که پیغمبر از خودشان نبود. حسادت باعث شد کسانی که مهاجرت کردند از وطنشان، از خانه هایشان، برای اینکه از اولین گروندگان به پیامبر باشند، از اولین دشمنان بشوند. تا کجا؟ تا جایی که «فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ» انقدر گرفتار شوند. گرفتار غضب. «غَضَبٍ عَلى غَضَبٍ». خشم روی خشم. بعد «وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ مُهينٌ» خدا اینطوری درباره آنها حرف بزند. بحث حسادت را در زندگی هم جدی بگیرید. باور کنید بسیاری از زندگی ها به خاطر حسادت از بین می رود.
این روایت امام صادق (ع) را هیچ وقت فراموش نکیند که ریشه های کفر سه چیز است: حرص، تکبر، حسادت. فکر نکنیم که حسادت فقط برای یهودی ها بوده است. حسادت برای ما هم ممکن است رخ بدهد. دامی است که شیطان برای خیلی ها پهن کرده است. گاهی اوقات باعث می شود که من پیغمبر را کنار بگذارم، گاهی اوقات حقی را که با همسرم هست، حقی را که با خانواده همسر من است، حقی را که با رفیق من هست کنار بگذارم و مشمول عذاب الهی بشوم.