حجت الاسلام عباسی: بنده هم عرض سلام و ادب دارم خدمت همه ی شما بینندگان عزیز سمت خدا. امیدوارم که در این لحظه های بسیار قشنگ پاییزی که هوا هم در خیلی جاها بارانی هست دلتان پر از مهر و محبت خدا و اهل بیت (ع) باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم. قبل از اینکه بحث را شروع کنم یک دغدغه را با همدیگر در میان بگذاریم. در برنامه های رسانه ای وقتی برنامه به صورت هفتگی اجرا می شود، یک نگرانی همیشه من را اذیت می کند. پیامک ها که می آید بعضی از پیامک ها نشان می دهد که این نگرانی به جا است. و آن این است که ما در فضای یک بحث که هستیم، بحث داغ است، مرتب تکرار می شود و انگیزه برای عمل کردن به آن مباحث هست ولی وقتی از آن فاصله می گیریم سرد می شود.
بحث تشکر را مطرح کردیم، بسیاری از شنونده ها گفتند خیلی بحث مهمی است. آنهایی که که اجرا کردند گفتند چقدر اثر داشت. آنهایی که اجرا نکردند و داشتند برای اجرا کردن انگیزه پیدا می کردند، تشکر می کردند که ما اصلاً به فکر آن نبودیم. می خواهیم انجام بدهیم ولی از بحث که فاصله می گیریم، بعضی از پیامک ها می آید می گوید دو روز شما بحث آن را مطرح کردید، همسر من اهل تشکر بود، حتی خودم اهل تشکر شدم ولی سرد شدیم. این دغدغه ی جدی ای است. حیف این بحث ها است که می تواند زندگی ها را آباد کند، هنر خوب زیستن را به ما یاد بدهد ولی مشمول مرور زمان شود و از آن داغی آن بیفتد.
می خواستم با بینندگان این را مطرح کنم که چکار کنیم که یادمان نرود. ما از محبت گفتیم. محبت کردن، احترام گذاشتن، تشکر کردن، هر کدام برای خودش یک پایه است، یک رکن است.
این نگرانی را ابتدای برنامه مطرح کردم نه برای اینکه خودم جواب آن را الآن بدهم. من جوابش را در طول برنامه گاهی اوقات دادم. با همدیگر درباره ی آن صحبت کنیم، بنویسیم، یادداشت کنیم.
آن که یک هفته، دو هفته، سه هفته تشکر در متن زندگی اش قرار گرفته، طعم آن را چشیده است، یکدفعه وارد بحث صداقت می شویم بعد فراموش می کند یا کمرنگ می شود. حیف است. این علامت سؤال را داشته باشیم چکار کنیم. از همدیگر بپرسیم و جواب آن را پیدا کنیم و ان شاءالله نگذاریم داغی بحث های به این مهمی تبدیل به سردی شود.
برویم سراغ بحث امروزمان.
شریعتی: امروز می خواهیم راجع به صداقت صحبت کنیم در زندگی مشترک خاصه در شروع زندگی مشترک.
حجت الاسلام عباسی: ما از بحث محبت، احترام، به عنوان دو پایه ی اصلی زندگی گذشتیم رسیدیم به بحث اعتماد که گفتیم اعتماد دو جور از بین می رود. یک به وسیله ی دروغ، دو به وسیله ی سوء ظن. پس صداقت و حسن ظن دو تا از پایه های اعتماد می شوند. به دلیلی داشتیم بحث صداقت را مطرح می کردیم، در برنامه ی قبل به بحث صداقت در ازدواج رسیدیم. گفتیم بحث خیلی مهمی است.
واقعیتش برای امروز که می خواستم آمده شوم احساس کردم بحث صداقت در ازدواج به عنوان یکی از پایه های اصلی زندگی باید بیشتر از اینها باز شود. وقتی من می خواهم یک زندگی محکمی تشکیل بدهم، باید ازدواج محکمی داشته باشم. اگر بخواهم ازدواج محکمی داشته باشم باید ازدواج من با کفو من انجام شود. با کسی که همتای من است. همسرم هست. اگر بخواهم با همتای خودم ازدواج کنم باید شناخت دقیقی داشته باشم. بدون شناخت دقیق که من نمی توانم همتای خودم را انتخاب کنم. اگر بخواهم شناخت دقیقی داشته باشم لازمه ی آن صداقت در همان مرحله ی اول یعنی خواستگاری و ازدواج است.
پدرها، مادرها، آقا پسرها، دخترخانم ها، کسانی که در سن ازدواج هستید، کسانی که اصلاً الآن بنای ازدواج ندارید، اصلاً از سن ازدواج رد کردید، اصلاً ازدواج کردید و بچه های شما هم حتی در معرض ازدواج نیستند، امروز پای این برنامه بنشینید چون مخاطب این بحث همه هستند.
من سه دسته را می خواهم مخاطب قرار بدهم. دسته ی اول خود دختر پسرهایی که می خواهند ازدواج کنند. دسته ی دوم خانواده ی این دختر و پسرها بویژه پدر مادرهایشان، دسته ی سوم آنهایی که طرف مشورت و طرف سؤال قرار می گیرند درباره ی این ازدواج. اطرافیان، همسایه ها، همکار، رفیق. پس این بحث شامل همه می شود. واقعاً بحث حیاتی ای است. ما اگر گاهی اوقات می شنوم. من نمی خواهم با آمار کام برنامه را تلخ کنم. می شنویم که آمار طلاق در جامعه ی ما، در شأن جامعه ی ما نیست و یک مقداری نگران کننده است. پس همه ی ما باید احساس مسئولیت کنیم. چکار می توانیم بکنیم که آمار طلاق در جامعه ی ما کم شود؟
یکی از اصلی ترین کارها این است که پایه های ازدواج را محکم کنیم. همه ی ما می توانیم نقش ایفا کنیم. من در برنامه ی گذشته اشاره کردم. اگر می بینیم که آمار طلاق در سال های اول زندگی بالاست، این نشاندهنده ی این است که این ازدواج درست شکل نگرفته است. در سال اول یا دوم پی آن را خوب نچیدیم. پس همه ی ما نقش ایفا کنیم. اگر می بینیم میل بعضی از جوان ها به ازدواج کم شده است، از آنها می پرسیم چرا؟ می گوید من حد اقل چهار مورد، پنج مورد، سه مورد اطرافم، از نزدیکان من مبتلا به طلاق شده اند. غیر از طلاق های عاطفی که من از آنها شاید خبر هم نداشته باشم. وقتی می خواهم سمت ازدواج بروم، می ترسم من هم یکی از آنها باشم. به همین دلیل ترجیح می دهم که عقب بیندازم. البته من به اینها می گویم عقب انداختن ازدواج حلال مشکل شما نیست. ولی خب همه ی ما می توانیم این حول و هراس را از جوان بگیریم. پس بحث آن بحث مهمی است. اگر ازدواج های محکم شکل بگیرد و طلاق ها کم شود، میل به ازدواج در کسانی که از ازدواج ترس دارند بیشتر می شود. ترس شان کم می شود.
اگر همه ی ما می توانیم در شکل گیری ازدواج محکم نقش ایفا کنیم وظیفه ی ما است. یکی از اصلی ترین کارها همین است که گفتم. با همدیگر اینطوری باشیم. صاف و ساده و صادق. همدیگر را نپیچانیم. به همین دلیل من می خواهم یک مقداری به خاطر اهمیت این بحث اینجا متوقف شوم یک سؤال جدی بپرسم و وارد این سؤال شویم و پاسخ آن. چرا بعضی از ما در مرحله ی ازدواج صاف و ساده و صادق با طرف مقابل مان برخورد نمی کنیم؟ چرا در جلسه ی خواستگاری صادقانه برخورد نکنیم؟ پدر و مادر دختر و پسر! چرا ما نباید با خانواده ی طرف مقابل به آن فردی که به خواستگاری دختر ما آمده یا به خواستگاری رفتیم، به عنوان خانواده ی پسر چرا نباید صادقانه برخورد کنیم. همکار، همسایه، رفیق، هم اتاقی، هم دوره ای سربازی، چرا نباید با کسی که آمده برای تحقیق و شناخت بیشتر صادقانه برخورد کنیم. واقعاً چرا؟ من می خواهم در مورد این چرا حرف بزنم.
یکی از نکته های مهمی که قبل از پاسخ گفتن به این سؤال یعنی چرا صادقانه برخورد نمی کنیم، باید تذکر بدهم این است که اگر من می گویم صادقانه برخورد کنیم، راست آن را بگوییم معنای آن این است که یک، چیزهایی را که یقین داریم بگوییم. بعضی ها می گویند صادقانه برخورد می کنند. من برداشت گمانی و برداشت احتمالی خود را از شخصیت طرف مقابل می گویم. نخیر، اجازه نداری. چیزی را که یقین داری. چیزی را که یقین نداری نباید بگویی چون خود این یک نوع بی صداقتی است. آمده از او می پرسد آقا این نماز می خواند؟ خودش مسجدی است تا حالا این را در مسجد ندیده است. می گوید: نه، نماز خوان نیست. از کجا می دانی؟ مگر هر کسی که مسجد نرود نماز خوان نیست؟ یا مثلاً طرف فرض کنید به حجاب چندان اهمیت نمی دهد، آمده اند از او می پرسند که این اهل حلال و حرام مالی هست؟ می گوید: نه، نیست. از کجا می دانی؟ بسیاری از کسانی که حجابشان را رعایت نمی کنند به حرام و حلال مالی که می رسند به شدت توجه دارند. حساس هستند. حالا این یک ایرادی دارد. معنای این ایراد این نیست که بی دین است. برداشت های شخصی و احتمالی را نباید منتقل کنند حتی پدر و مادر. در محدوده ای هم صحبت کنیم که برای دیگران مهم است. شروع نکنم برای او یک منبر بروم شخصیت شناسی طرف مقابل از نگاه خودم.
آقایانی که به خواستگاری می روید، خانم هایی که به خواستگاری می روید، اولاً حواستان باشد آنهایی که برای خواستگاری در خانه ی شما می آیند، وقتی می خواهید سؤال و جواب بکنید، در سؤال و جواب هایتان لطف کنید از قبل فکر کنید آن چیزهایی که برای شما مهم است را بپرسید. طرف برای تحقیق آمده است، یک کلمه از اینکه طرف مثلاً به حلال و حرام معتقد است نمی پرسد. او هم برمی گردد می گوید من از کجا بدانم حلال و حرام برای این مهم است. شاید فق پولدار بودن برای او مهم است. بعد هم هر چه هم پرسید درباره ی اموالشان بود. چند خانه دارند و چند تا ماشین دارند. یک کلمه نپرسید این اهل حلال و حرام هست یا نه؟ خب اگر برای شما مهم است بپرسید.
شریعتی: یعنی چه آن کسی که می رود تحقیق می کند و چه آن کسی که جواب می دهد حول یک محور و حول یک معیار که برای هر دو مهم است بپرسند.
حجت الاسلام عباسی: معیارهایی که برای ما مهم است. برای شخصی که می خواهد انتخاب کند. اگر کسی آمد از من پرسید این پسر خوب است یا بد است، این دختر خوب است یا بد است، من جواب او را نخواهم داد. می دانید چرا؟ چون خوبی از نگاه من یک چیز است، بدی یک چیز است، ممکن است از طرف مقابل یک چی دیگر باشد. حتماً هم همینطوری است. بعد هم این چه سؤالی است که می پرسی. آقا پسر خوب است؟ به من چه ربطی دارد؟ من نظر خودم را به تو بگویم؟ تو بگو چی برای تو مهم است. من اگر یقین داشتم به تو می گویم.
نکته ی بعدی؛ طرز گفتن را هم از مرجع تقلیدتان بپرسید. جالب است که بدانید. این مسئله یک مسئله ی فقهی است. یعنی علما درباره ی این مسئله حتی به صورت خاص در تحقیق درباره ازدواج حرف دارند. بعضی ها معتقدند که باید دقیق درباره ی آن سؤالی که پرسیده می شود جواب بدهی. وظیفه ی شماست، واجب است. یعنی اگر تو نگویی یک واجب را ترک کردی. بعضی ها می گویند کلی بگو. می خواهم بگویم حواسمان باشد. این یک مسئله ی فقهی است و علما درباره ی آن فتوا دارند.
نکته ی سوم را هم بگویم. اگر من سر این مسئله ایستاده ام و دارم درباره ی آن حرف می زنم به خاطر اتفاقی است که آن اول برای شما گفتم. این مسئله در انتخاب های صحیح مهم است. برای شکل گرفتن زندگی های محکم اهمیت دارد. پس خواهش می کنم که به اندازه ای که دوست داریم طلاق در جامعه ی ما کم شود، به اندازه ای که دوست داریم طلاق عاطفی در جامعه ی ما کم شود، به اندازه ای که دست داریم ازدواج های صحیح بیشتر شکل بگیرد، به این بحث اهمیت بدهیم.
چرا صادقانه برخورد نمی کنید؟ به آقا پسر می گویم چرا صادقانه برخورد نکردی؟ به دختر خانم می گویم چرا صادقانه برخورد نکردی؟ می گوید من چهار پنج عیب داشتم او پرسید دیدم برای او هم مهم است ولی گفتم ان شاءالله آن را درست می کنم. ان شاءالله درستش می کنم، الآن درست است؟ نه، از همین امروز با خودم عهد بستم. این به من گفت من نسبت به لجاجت حساس هستم، نسبت به عصبانی شدن ها حساس هستم. من تا یکی عصبانی شود زود از او رنجیده می شوم تا یک هفته هم نمی توانم با او حرف بزنم. این عیب من است. زودرنج هستم ولی نمی توانم. من دیدم تقی به توقی بخورد عصبانی می شوم. الآن به او بگویم عصبانی بشوم که می گذارد می رود. پس چکار می کنم؟ همان جا با خودم و خدای خودم عهد بستم که خدایا من دیگر عصبانی نمی شوم. بعد گفتم من اصلاً اینطوری نیستم. نخیر. از کجا معلوم درست نشدی.
گاهی اوقات به پدر می گویی چرا نگفتی، به مادر می گویی چرا نگفتی. به رفیقش می گوید تو 10 سال با این رفیق بودی می دانستی مشکل او این است و او هم از تو پرسید چرا لاپوشانی می کردی؟ گفت خود من هم یک عالمه مشکل داشتم به مرور زمان درست شد. شاید برای این درست نشد. چرا فرصت تصمیم گیری را از دیگران می گیری؟ این نکته ی مهم بود که در برنامه ی گذشته هم تأکید کردم. شما اجازه بدهید طرف مقابل یک ملاکی دارد، آن ملاک را بفهمد، عصبانی نشدن، عصبی نبودن، بد اخلاق نبودن، حلیم و خونسرد بودن برای طرف مقابل مهم است. یک ملاک مهم است. از تو هم پرسیده است. اهمیت آن را هم به تو گوشزد کرده است. تو بگو من اینطوری هستم. اجازه بده این ملاک تو را، کنار ملاک های دیگر تو بگذارد، خودش تصمیم بگیرد.
شریعتی: آخه نمی خواهد به هیچ قیمتی او را از دست بدهد.
حجت الاسلام عباسی: من می خواهم در انتهای این بحث با خود کسانی که نمی خواهند اینها را از دست بدهند حرف بزنم. بگذریم آنجا صحبت می کنیم.
شمایی که آمدم از شما تحقیق کردند، چرا دلتان برای آن کسی که دارد درباره ی او تحقیق می شود می سوزد؟ چرا درباره ی کسی که دارد تحقیق می کند دلسوزی نمی کنید؟ این فردا گرفتار می شود. وزر و وبال او هم به گردن شما می افتد.
یک نکته ی دیگر؛ می گویند می دانید ما چرا نمی گوییم؟ به خاطر اینکه ما را داغ کردند. می گویم یعنی چه؟ می گوید یکبار درباره یکی راستش را گفتم، واقعاً هم راست بود. ازدواج اینها شکل گرفت. بعد همین آقا پسر که آمده بود درباره ی این دختر خانم تحقیق کند، من هم راستش را گفتم، همان شب اول عقد گفته بود این همسایه تان یک چنین چیزی گفت. مدت هاست کدورت داریم.
من یک جمله به کسانی می گویم که اینطوری افشای راز می کنند. یک کسی از طرف شما مورد سؤال قرار گرفت. شما از او درخواست کردید. او صادقانه با شما برخورد کرده است. ببینید چقدر رفتار قشنگ است. بعد آن چیزی را که وظیفه اش بوده به شما گفته است. شما سبک سنگین های خود را کرده اید و این ازدواج شکل گرفته است. به هر دلیلی. این افشای رازی که شما کردید، یعنی حرفی که بین خودتان امانت بود را آمدید افشا کردید، یک، در حق او خیانت کردید. دو، یک سنتی را که خوب خدشه دار کردید و باعث شدید او را به این نتیجه برسانید که دیگر درباره بعدی راست نگوید. رابطه ها را به هم ریختید. اینها چند سال بود همسایه بودند و با همدیگر و با همدیگر هم می ساختند. تو رابطه ی دو تا همسایه را به هم زدی. اینها هم وزر و وبال دارد. گره هایی در زندگی می شود. بعد وقتی این را تبدیل به یک واهمه و ترس کردی، همین بنده خدا فردا می نشیند یک جای دیگر می گوید: من را داغ کردند. شما داغ نشوید. کسی آمد از شما پرسید طرف شما چطور است، هر چه می توانید تعریف کنید. من نمی گویم کار این درست است. می خواهم بگویم زشتی این کار را بفهمید. خیلی زشت است. من کسی را که در حقم خیرخواهی کرده است، با افشای راز رسوا کنم.
واقعاً خیلی منزجر کننده است. تو رفتی از او کمک خواستی، او هم به تو کمک کرده است ولی الآن او را سوزاندی. ولی به آنهایی هم که به خاطر این راست نمی گویند، می گویم شما را می فهمم چون واقعیت آن خودم سوختم ولی من به یک حسینیه، به یک مسجدی خدمت می کنم، بعد بعضی از اهالی آن مسجد یا حسینیه در حق من جفایی می کنند. من از خدمت کردن به آن حسینیه و مسجد پشیمان نمی شوم چون به خاطر یک کس دیگری خدمت کردم. چون تکلیفم را انجام دادم.
خانواده محبوب ترین نهاد در نزد خدا است. خدایا من به خاطر تو، برای خدمت به نهاد خانواده، آن چیزی که وظیفه ی فقهی من بود، واجب بود انجام دادم. حالا من را داغ کردند. من به محبوب تو کمک کردم.
این محبت از محبت ها جداست/ حب محبوب خدا حب خداست
من خانواده را دوست داشتم. دوست داشتم به خانواده محبت کنم. حالا داغم کردند ولی من پشت دستم را داغ نمی کنم. باز هم به خانواده خدمت می کنم. بعضی ها این وسط دسته ی دیگری می شوند که راست گفتن همسایه ناراحت شدند. از راست گفتن رفیق. چرا ناراحت می شوید؟ دو حالت دارد. این چیزی که همسایه به این خواستگار یا کسی که به خواستگاری او رفته است گفته، این یا چیزی بوده که شما هم گفتید یا نگفتید. اگر نگفتید اشتباه کردید. خب چرا نگفتید؟ وقتی از شما پرسیده نگفتید، بعد از همسایه پرسیده گفته، او وظیفه اش را انجام داده، تو وظیفه ات را انجام ندادی. تو صادقانه رفتار نکردی. اتفاقاً ممنون همسایه و رفیقت باش که کمک کردن به یک شناخت واقع بینانه تا یک انتخاب دقیق شکل بگیرد. اگر هم که گفتی چه بهتر. صدق تو بیشتر آشکار شد. اگر نگفتی کار نکرده ی تو را انجام داده است. برویم دلیل بعدی.
دلیل بعدی؛ بعضی ها می گویند ما از بدگویی آدم ها پرهیز می کنیم، پشت سر کسی حرف نمی زنیم، نمی خواهیم هم اینجا غیبت کنیم. خودشان می دانند و خودشان. کی گفته غیبت حرام است؟ خدا. همانی که گفته غیبت حرام است، همان می گوید: «مَنِ اسْتَشَارَ أَخَاهُ فَلَمْ يَنْصَحْهُ مَحْضَ الرَّأْيِ سَلَبَهُ اللَّهُ رَأْيَه» هر کسی با برادر خودش مشورت کند اما او خالصانه او را راهنمایی نکند، دقیق او را راهنمایی نکند، خدا اندیشه را از او می گیرد.
شریعتی: یعنی در واقع اینجا استثنا شده است.
حجت الاسلام عباسی: بله، حرام بودن غیبت حکم دین است. همین دین یک استثنائاتی گذاشته است. شما بروید در کتاب هایی که تحت عنوان کتاب المکاسب، کتاب المداجر، حالا در بحث های فقهی هست نگاه کنید، معمولاً بحث غیبت آنجا می آید. می بینید علمای ما آنجا وارد بحث غیب که می شوند استثنایی که می آوردند دقیقاً یکی از استثناها وقتی است که در مقام مشورت باشد و اتفاقاً یک از مواردی که آنجا می آورند بحث تحقیق در مسئله ی ازدواج است. ما دیگر نباید کاسه ی داغ تر از آش شویم.
شریعتی: حالا اینکه چطوری بگوییم، با جزئیات بگوییم یا نگوییم دیگر آن را می پرسیم.
حجت الاسلام عباسی: گفتم بپرسید. این را دقت کنید. «مَنْ غَشَّ الْمُسْلِمِينَ فِي مَشُورَةٍ فَقَدْ بَرِئْتُ مِنْه» روایت خیلی عجیبی است. هر کس در مسلمان ها در مشورتی خیانت کند، من پیغمبر از او بیزار هستم. روایت از پیامبر (ص) است. در یک روایت دیگری امیرمؤمنان علی (ع) فرمودند: «خِيَانَةُ الْمُسْتَسْلِمِ وَ الْمُسْتَشِيرِ مِنْ أَفْظَعِ الْأُمُورِ وَ أَعْظَمِ الشُّرُورِ وَ مُوجِبَةُ عَذَابِ السَّعِير» الله اکبر. نظام محاسباتی یادتان هست؟ ما در برنامه مان خیلی به کلمه ی نظام محاسباتی اشاره می کنیم. در نظام محاسباتی ما ببینیم این چقدر جایگاه دارد. خیانت کردن به کسی که تسلیم تو است. می گوید هر چه تو بگویی. یا به کسی که از تو مشورت می خواهد. خیانت کردن به کسی که تسلیم تو است و مشورت می خواهد، از بدترین کارهاست و از بزرگترین شرهاست و موجب عذاب است.
من باید در حق کسی که دارد از من مشورت می خواهد خیرخواهی کنم. متأسفانه بعضی جاها که ما نباید حرف بزنیم، ربطی به ما ندارد، حرف می زنیم. بعضی از ما اینطوری هستیم. می گوییم غیبت می شود، می گوید حالا به خودش می گویم. می گوییم غیبت می شود، می گوید جلوی خودش هم گفته ام. جایی که باید حرف بزنیم، نمی زنیم. این هم یک دلیل. نه آقا، همانطوری که فقیه شما، مرجع تقلید شما می گوید، بگو، نگران هم نباش.
دلیل بعدی؛ گاهی اوقات یک بی تفاوتی نسبت به زندگی دیگران داریم. به من چه ربطی دارد. وای که این به من چه ربطی داردها چقدر بد است. همیشه در برنامه ی سمت خدا شکر خدا بویژه با بحث طرح فرزندان قدیر و با طرح قربانی اول ماه، دست اندرکاران، کارشناس ها، ثابت کرده اند که ما نگران کسی که در زندگی احتیاج مالی دارند هستیم و وظیفه ی خودمان می دانیم که به آنها کمک کنیم. این ثابت شده است. و حتی کمک فکری لازم دارند. پس اینکه من می خواهم بگویم به معنای بی اهمیت بودن کمک های مالی نیست ولی کسی که تمام مسئولیت اجتماعی خودش را فقط در کمک کردن مالی می داند، این هنوز نمی داند مسئولیت اجتماعی یعنی چه. یک بخشی از مسئولیت اجتماعی من کمک به نیازمندان است. من حتماً وقتی که می بینم نیازمندانی وجود دارند و توانمندی کمک دارم، وظیفه ام است که کمک کنم. وظیفه ی من است که زمینه ی کمک کردن را فراهم کنم. ولی مسئولیت اجتماعی به این محدود نمی شود. وقتی می بینم می توانم به زندگی های محکم کمک کنم، زندگی هایی که اگر شکل بگیرد، خدای ناکرده زود به طلاق منتهی می شود و من می توانم نقشی ایفا کنم، اگر این کار را نکردم یعنی نسبت به مسئولیت اجتماعی خود بی اعتنا بودم. ما نباید خیرخواهی اجتماعی را محدود به خیرخواهی مالی برای کمک به نیازمندان کنیم. دقت کنید. نظام محاسباتی.
امام صادق (ع) فرمودند: «عَلَيْكُمْ بِالنُّصْحِ لِلَّهِ فِي خَلْقِه» بر شما باید به خیرخواهی برای خدا نسبت به خلقش. «فَلَنْ تَلْقَاهُ بِعَمَلٍ أَفْضَلَ مِنْه» خیلی زیباست. شما خدا را ملاقات نمی کنید با عملی که برتر از خیرخواهی برای خلق خدا باشد. بعد من می گویم به من چه، چه ربطی به من دارد.
شریعتی: ما بیشتر بی تفاوت هستیم یا اینکه بیشتر دوست داریم کنکاش کنیم، حرف بزنیم، راجع به دیگران نظر بدهیم؟
حجت الاسلام عباسی: می توانم اینطوری بگویم. اصلاً هم به همه نسبت نمی دهم. بعضی از ما. آن بعضی ها هم اهل کنکاش هستند و هم اهل بی خیالی. اما بی خیالی در جایی که نباید بی خیال باشیم، کنکاش در جایی که نباید کنکاش کنیم.
اما کسانی که خودش را جلسه ی خواستگاری راست نمی گویند. چرا لقمه را دور سرمان بپیچانیم؟ در جلسه ی خواستگاری نشسته ایم. دختر و پسر دارند با هم صحبت می کنند. صادقانه با هم برخورد کنیم. باز هم تأکید می کنم. آقا پسر، دختر خانم، قبل از جلسه ی خواستگاری... من بعضی وقت ها یاد جلسات خواستگاری که می افتم خنده ام می گیرد. طرف جلسه ی خواستگاری را واقعاً به اندازه ی یک جلسه ی امتحان جدی نمی گیرد. آقا دارند می آیند خواستگاری. کی؟ هفته ی آینده. تا هفته ی آینده سریال هایش را دیده، فوتبال هایش را دیده است، انواع و اقسام شبکه های اجتماعی رفته سر زده. 10 دقیقه بشین فکر کن. یک کتاب مطالعه کن در جلسه ی خواستگاری چه می خواهی بگویی. اصلاً به خودت فکر کن. خروجی این جلسه یعنی یک زندگی. ببین چی برای تو مهم است، چی مهم نیست. می آیند می نشینند شما بفرمایید. نه شما بفرمایید. نه خانم ها مقدم هستند. شما بفرمایید. برای من ایمان خیلی مهم است، اخلاق خیلی مهم است. خب برای او هم ایمان مهم است، برای او هم اخلاق مهم است. اما ایمانی که برای تو مهم است، با ایمانی که برای او مهم است زمین تا آسمان فرق دارد. شاید این کلمه را که می گویم بعضی ها باورشان نشود. باورتان می شود بعضی از زندگی ها به مرز طلاق کشیده شده برای اینکه آقا نماز می خواند، خانم هم می خواند ولی آقا نماز اول وقت نمی خواند، خانم می گوید باید بخوانی. می گوید دارم می خوانم. خدا که واجب نکرده است. من الآن نمی خواهم بگویم نماز اول وقت باید خواند. اصلاً الآن نمی خواهم اینجا ارزشگذاری کنم. تویی که انقدر برای تو مهم است و بناست هفته ی دیگر برای خواستگاری تو بیایند، چرا در مورد این حرف نمی زنی؟ آمده عزا گرفته. چته؟ هیچی. هر چه همسرم را برای نماز صبح بیدار می کنم بیدار نمی شود. یک سال هم هست این دو تا نماز صبح ادا نخوانده است. همش قضا بوده است. در جلسه ی خواستگاری در موردش حرف زدی؟ نه. خب چرا؟ تو که برایت مهم بود چرا حرف نزدی. خب بنشینیم فکر کنیم.
آقا پسرها، دختر خانم ها، خواهش می کنم قبل از جلسه ی خواستگاری بنشینید یک دفتری بردارید، یک خورده فکر کنید، این تلفن همراه ها را کنار بگذارید، تلویزیون را خاموش کنید. بنشینید فکر کنید. خودتان را بشناسید، هدف هایتان را بشناسید، معیارهای درجه یک خود را بشناسید. آنهایی که نمی توانید بدون آنها زندگی کنید و در زندگی احساس خوشبختی کنید، آنها را بشناسید.
شریعتی: یکی از بزرگترین مشکلات ما این است که نمی دانیم با خودمان چند چند هستیم و اینجا اصلاً نظام محاسباتی نداریم.
حجت الاسلام عباسی: بعد می روند ده دقیقه، یکربع با هم صحبت می کنند بیرون می آیند. می گوییم چه شده؟ بله، الحمدلله با هم تفاهم دارم. سر چی تفاهم دارید؟ نه، مشکلی نیست. من خوبم تو هم خوبی. واقعاً انقدر زندگی را ساده می گیرید که انتخاب را انقدر ساده گرفتید؟
داشتم می گفتم آقا پسر، دختر خانم ها، قبل از جلسه ی خواستگاری حتماً برای خودتان یک فرصت خلوتی بگذارید بنشینید این چند چند بود با خودتان را حل کنید، ببینید چی برای شما مهم است و چی برای شما مهم نیست. آنهایی را که مهم است اولاً از طرف مقابل تان بپرسید.
شریعتی: خیلی وقت ها خیلی از دختر پسرها احساس می کنند که می توانند با هم درستش بکنند. اگر مشکلی هست آن را اصلاح کنند، اگر خلأیی هست آن را پر بکنند.
حجت الاسلام عباسی: شاید یک موقعی با همدیگر باید همفکری کنیم، شاید یک موقعی من لازم شود هفت هشت ده جلسه در مورد ازدواج حرف بزنم. اولین نکته ای که من در مورد ازدواج به جوان ها می گویم این است: انتخاب خویش قبل از انتخاب همسر. من خودم را انتخاب کنم، هدف هایم، حساسیت هایم، دغدغه هایم. بعد می گویم بر اساس این انتخابی که زندگی، هدف، آینده، بدون اینکه شعاری حرف بزنید داشتی، درباره این فکر کن که معیارهای درجه ی 1 شما چیست. معیارهای درجه 1 چیست؟ معیارهای درجه 1 آن معیارهایی است که اگر در طرف مقابل نبود، حتی تمام معیارهای دیگر هم وجود داشت من نمی توانم با او زندگی کنم. مثال می زنم. یک مثال خیلی دم دستی. طرف می گوید کسی به خواستگاری من آمده است، خوش اخلاق است، پولدار است، تحصیلکرده است ولی می گوید من نماز نمی خوانم. به جاش به مردم کمک می کنم. دختر خانم می گوید نه پولت، نه خوش اخلاقی ات، نه تحصیلات شما، نمی تواند جای نماز خوان بودن را بگیرد. این یعنی نمازخوان بودن ملاک درجه 1 است. یکی دیگر هم برمی گردد می گوید من کاری ندارم نماز می خوانی بخوان. جایگاه اجتماعی داری، پول هم داری، خوش اخلاق هم هستی. این یعنی نماز خواندن برای او ملاک درجه 1 نیست. ملاک های درجه 1 آدم ها زیاد نیستند. ممکن است ملاک درجه 1 کسی 5 تا باشد، یکی 3 تا باشد، یکی 10 تا باشد. در جلسه ی خواستگاری درباره ی ملاک های درجه 1 خیلی حرف بزنید.
آنهایی که می گویید با آن می سازیم، درست می شود، ملاک ها درجه 2 است. برای بعضی ها ترجیحی است. من به ملاک های درجه 2، ملاک های ترجیحی می گویم. در مورد آنها خیلی سخت گیر نکنید. اما ملاک درجه 2 من با ملاک درجه 2 نجم الدین زمین تا آسمان فرق دارد.
درباره 1 سفت و سختگیر باشد. درباره درجه 2 بود بود، نبود نبود.
پس نکته ی اول ملاک هایت را مشخص کن، نکته ی دوم درباره ی ملاک هایت بپرس. نکته ی سوم، اگر از شما پرسیدند صادقانه جواب بده. اینجا دیگر لاپوشانی نکن.
نه، این مورد، مورد خیلی خوب است. از دستم می رود. من گفتم یک نکته دارم باید درباره ی این با شما صحبت کنم. ما یک شخصیت موجود داریم، یک شخصیت موعود داریم. به این دقت کنید. شخصیت موجود یعنی آنی که من الآن هستم. مثلاً واقعیتش این است که من بخیل هستم. برای طرف مقابلم دست و دل بازی خیلی مهم است. شخصیت موعودم چیست؟ آنکه به خودم یا خدای خودم وعده دادم که آنطوری بشوم. شخصیت موعود من این است: با خودم و خدای خودم قرار گذاشتم که این بخل را کنار بگذارم. من در جلسه ی خواستگاری باید شخصیت موجودم را نشان بدهم. در مورد شخصیت موعودم هم حرف بزنم. طرف مقابل می گوید من به شدت با بخل مشکل دارم. محدوده اش را هم مشخص می کند. معنی اش را هم مشخص می کند. من می فهمم این چیزی که این الآن با آن مشکل دارد، همانی است که روبه روی نشسته است. خودم هستم.
می گویم من اینطوری هستم. همانی که تو بدت می آید ولی بنا دارم خودم را درست کنم. حالا طرف مقابل می خواهد شخصیت موعود من را ببیند و انتخاب بکند یا با شخصیت موجودم درباره ی ازدواج فکر کند.
می گوید نمی خواهم او را از دست بدهم. از دستم می رود. می گویم اگر تو همین ابتدای زندگی را غیرصادقانه شروع کنی، این وقتی مواجه شد با شخصیتی از او بدش می آید ولی تو او را جوری معرفی کردی که خوشش بیاید، این احساس خیانت ممکن است که زندگی تو را خیلی زود بعد از ازدواج دچار مشکل کند. تو می خواهی او را از دست ندهی، صادقانه با او برخورد کن.
من وقتی می گویم صدق مایه ی نجات است، اعتقادم این است. وقتی در روایت یک چنین چیزی می آید، صرفاً نجات شخص را نمی گوید. «النجاة في الصدق» یعنی نجات ازدواج، نجات خانواده، نجات شخص، نجات مدرسه، نجات سیاست، نجات اقتصاد، نجات فرهنگ، نجات ایران در صدق است. نجات زندگی مشترک در صدق است. تو صادقانه با او برخورد کن. اگر انتخابت کرد خدا به تو کمک می کند. انتخابت هم نکرد، باز هم خدا به تو کمک می کند که یک مورد مناسب تو پیدا شود.
شریعتی: یعنی باید ببینیم طرف مقابلم را از دست بدهم بهتر است یا بعداً زندگی ام را از دست بدهم.
حجت الاسلام عباسی: خیلی باید به این نکته توجه کرد.
شریعتی: حرف نهفته خیلی اینجا است و فکر می کنم چندین جلسه می شود راجع به آن صحبت کرد. حالا طلب مان باشد ان شاءالله جلسه ی آینده هم بشنویم. همین جا دعا کنیم ان شاءالله همه زندگی ها سرشار از صداقت باشد و گرم گرم.
دوستان عزیزم امروز صفحه ی 7 قرآن کریم را تلاوت خواهند کرد. امروز دوستان یک توجه ویژه ای به آیه ی 44 و 45 داشته باشند. نکته های این صفحه، نکات برجسته ای است.
صفحه 7 قرآن کریم
اشاره قرآنی: آیه ی 38 سوره ی بقره یک نکته ی بسیار ویژه دارد. خیلی کاربردی است. خواهش می کنم همه به آن دقت کنید. قصه ی آدم و حواست. آن اتفاق افتاده که از آن درخت ممنوعه خورده اند و لا بناست به زمین هبوط کنند. خدا یک نسخه در همان ابتدا دارد می پیچد. «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً» همه پایین بروید «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» از طرف من هدایتی که آمد، هر کسی از هدایت منِ خدا تبعیت کرد، دنبال آن راهی رفت که من نشان می دهم، نه ترسی دارند و نه حزنی.
یک زندگی را تصور کنید. در آن ترس نیست. ترس در مورد چیزی هست که می خواهد اتفاق بیفتد. حزن هم نیست. قصه برای چیزی که گذشته است. چقدر زندگی شیرینی می شود؟ اصلاً همه ی زندگی یعنی این. معنی آرامش این است که من نه بترسم و نه محزون باشم. تلاش روان شناس ها، مکاتب تربیتی، رساندن انسان به این نقطه است که آرام باشد. خدا نسخه ای که دارد به آدم و حوا برای زندگی در زمین، آن هم یک زندگی با آرامش می دهد، این است: از هدایت من تبعیّت کنید. اینجا دارد یک نشانه هم به ما می دهد. ما هر وقت احساس کردیم در زندگی ترس ما زیاد شده است، حزن و قصه های بیخودی ما زیاد شده است، باید برویم حساس بشویم. آیا راه هدایتی که خدا جلوی ما باز کرده را عمل کردیم یا نه؟
شریعتی: این مسیری که داریم می رویم مسیر درستی هست یا نه؟
حجت الاسلام عباسی: اگر درست باشد قاعدتاً «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» اگر خوف هست، حزن هست، یک جای کار دارد می لنگد. آن را پیدا کنید. راه دور نروید. این آیه ی 38 را این هفته روی آن فکر کنیم، در زندگی مان دنبال این خوف و حزن ها بگردیم و آنجاهایی که در هدایت الهی کم گذاشتیم.
خیلی ها برای مریض هایشان التماس دعا دارند. خدا بحق امیر المؤمنین علی (ع) ان شاءالله به همه ی مریض های اسلام و به کسانی که این روزها درگیر بیماری کرونا هستند بویژه شفای عاجل عنایت کند.
شریعتی: ان شاءالله.