شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
خانم ها آقایان سلام. خیلی خوشحال هستیم که امروز هم همراه شما هستیم و در کنار شما. این جلسه ما خدمت حاج آقای موسوی فرد هستیم و ان شاءالله از محضر پرفیض ایشان استفاده خواهیم کرد. ببینیم که برای ما چه به ارمغان آوردند و قرار است که چه نکاتی را بشنویم.
حاج آقای موسوی فرد: بسم الله الرحمن الرحیم. در روزهای پایانی ماه ربیع المولود قرار گرفتیم. میلاد سراسر نور وجود مقدس اشرف کائنات، پیامبر اکرم(ص) و همچنین رئیس مذهب، وجود مقدس امام صادق(س) را تبریک و تهنیت عرض می کنم. خدمت حاج آقای عاملی دوست عزیزمان سلام عرض می کنم و از خداوند متعال درخواست می کنم که ان شاءالله به همه ی بیماران ما، مخصوصاً بیماران کرونایی ما که الآن در شرایط سختی به سر می برند بویژه عزیز ما، نور چشم ما حاج آقای عاملی از خدای متعال می خواهیم که ان شاءالله خدای متعال شفای کامل و عاجل عنایت بفرماید.
در خصوص بحث امروز حاج آقای عاملی از نگاه من صاحب نفس است. من به جای ایشان خدمت عزیزان هستم ان شاءالله دوستان پیشاپیش ما را می بخشند.
موضوعی که می خواهم عرض کنم موضوع امروز علت غایی خلقت مخلوقات است؛ به یک معنا جن و انس است. (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون)(ذاریات 56). فلسفه ی خلقت جن و انس چیست؟ خداوند متعال می فرمایند: (لِيَعْبُدُون) برای اینکه عبادت بکنند. بعضی ها این (لِيَعْبُدُون) را تأویل می برند. می گویند: (ای لیعرفون). (ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْرفون)؛ جن و انس را خدای خلق کرد برای معرفت. این هم به یک معنا درست می تواند باشد منتها به تعبیر استاد ما می فرمود: خدای متعال خودش بهتر می داند از چه واژه هایی استفاده کند. (لِيَعْبُدُون)، (لِيَعْبُدُون) است و لذا فلسفه ی خلقت (لِيَعْبُدُون) است منتها مقصود از این عبادت چیست. آیا همین عبادت به معنای خاص هست که معمولاً نماز را، روزه را، حج و خمس و زکات و مجموعه ای اینها است؟ قطعاً این در دل این معنایی که می خواهم عرض کنم هست منتها مقصود مقام عبودیت است که خدای متعال می فرمایند که من جن و انس را خلق کردم برای اینکه به این مقام و به این جایگاه راه پیدا کنند.
هر کمال وجودی باید حتماً یک تکیه گاهی داشته باشد و این تکیه گاه و پایگاه که در واقع نسبت به موجودی که در عالم هستی کلمه ی وجود بر آن صدق می کند حتی واجب الوجوب، خدای سبحان، خالق عالم هستی، تمام کمالات خداوند متعال باید یک تکیه گاه داشته باشد. آن تکیه-گاه (را) در واقع به این معنا می خواهم عرض کنم که رکن رکین همه ی اوصاف کمالیه ی خدای متعال یک تکیه گاه هست به نام وجود خود حضرت، خدای متعال، واجب الوجود بودن، ذات خداوند متعال است. به این خاطر عرض می کنم که تکیه گاه همه ی کمالات خداوند متعال، ذات یتناهی خدای سبحان است. اینکه عرض می کنم که هر کمال وجودی ای باید تکیه گاه داشته باشد، استثنابردار نیست. نسبت به خدای متعال هم صادق است که حتماً تمام اوصاف کمال خدای متعال به ذات خدای سبحان تکیه می کنند به گونه ای که اگر این تکیه گاه افول کند، ریزش بکند، که نسبت به خدای متعال قطعاً محال است، تصور هم ندارد، ولی اینگونه است که کمالاتی که نسبت به آن موجود خاص ما تصور می کنیم اگر این تکیه گاه و پایگاه افول بکند، ویران شود، طبیعتاً همه ی کمالات انسان از بین می رود، ویران می شود.
نسبت به سایر مخلوقات هم همینطور است که حالا ما بیشتر صحبت مان روی همین دو کلمه ای است که خدای متعال می فرمایند: (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون) یعنی جن و انس. در اینجا طبیعتاً ملائکه ی خدای متعال را هم شامل می شود که حالا عرض خواهم کرد. می خواهم عرض کنم که پایگاه همه ی کمالات و نردبان کمال انسان عبودیت است یعنی آن مقام عبودیت. در حقیقت این عبودیت برای انسان سکوی پرواز است. برای اینکه بخواهد به قله راه پیدا کند. که به هر کمالی می خواهد راه پیدا کند که در ادامه عرض خواهم کرد، باید حتماً تکیه گاه داشته باشد که تکیه گاه او مقام عبودیت است. به همین ملاحظه، هر مقدار که این عبودیت کامل تر باشد، خالص تر باشد، طبیعتاً نردبان تلقی انسان رفیع تر خواهد بود، بلندتر خواهد بود. هر چه از عبودیت و مقام بندگی انسان کاسته شود، این نردبانی که اوج گرفته کاهش پیدا می کند به گونه-ای که ممکن است که تمام داشته های یک شخص ویران شود از بین برود. می خواهم عرض کنم که نردبان ارتقا و در نقطه ی مقابل همه ی این نکاتی که عرض کردم در مورد مخلوقات که جنس و انس است، این مقام عبودیت است. که اگر این مقام عبودیت از کسی گرفته شود، دیگر چیزی قابل طرح ندارد. نسبت به خدای متعال هم عرض کردم. این کمال وجودی باید حتماً تکیه گاه داشته باشد، پایگاه داشته باشد که ذات حق تعالی است که طبیعتاً تصور ندارد. اما نسبت به انسان اینطوری است، نسبت به جن اینطوری است، نسبت به ملائکه ی الهی اینطوری است. البته ملائکه هم از این جهت معصوم هستند، طبیعتاً فرض ندارد. نسبت به جن و انس است. انسان هم 14 معصوم و همچنین 124 هزار پیامبر طبیعتاً... بعداً عرض خواهم کرد که همه ی کمالاتی که خدای متعال به انبیاء (سلام الله علیه اجمعین) به اولیاء، به امامان ما خدای متعال لطف کرده، برای همین تکیه گاه، پایگاه که عبودیت انبیاء (سلام الله علیه) و همه ی مخلوقات است. به این خاطر عرض می کنم که اگر این پایگاه ویران شد، از بین رفت، استثنابردار هم نیست. در مورد شیطان عرض می کنم اینطوری است. بعضی ها مثلاً مثل بلعم باعورا نگاه بکنید همینطور است. با توجه به اینکه اینها به نردبان ترقی راه پیدا کردند، به گونه ای شیطان توانست خودش را بالا بکشد که در صف ملائکه ی الهی قرار بگیرد و مورد خطاب خداوند متعال قرار بگیرد، همه ی این کمالاتی که خداوند متعال به... چون (كانَ مِنَ الْجِن)(کهف/50) شیطان جن بوده است. این کمالاتش در سایه ی عبودیتش بوده است، بندگی اش بوده است، اطاعت از فرمان خدای متعال بوده است که توانست به آن نقطه راه پیدا کند. بلعم باعورا هم همینطور است.
ما وقتی تاریخ را مطالعه می کنیم، هر کس به واسطه ی این سکوی پرواز و سکوی پرش توانست خودش را به مقام قرب الهی برساند و نزدیک بکند، آن که سبب می شود همه ی کمالات او را ویران بکند، عبارت است از همین که اگر در این نردبان ترقی خودش که به اوج می رسد، این کمالات ویران شود. که همان کمال که در واقع عبودیت است. مقام بندگی خدای متعال است. نقطه ی مقابل این ویرانی، در عالم هستی، هر کس هم به هر کمالی که راه پیدا کرده، باز استثنابردار نیست که الآن نمونه های متعدد آن را عرض می کنم که خدای متعال در سایه ی این کمال است که خدای سبحان کمالات دیگر را به جن و انس اعطا کرده است.
شما شیطان را نگاه کنید. 6 هزار سال عبادت کرده است. به تعبیر وجود مقدس امیرمؤمنان (سلام الله علیه) در خطبه ی قاصعه، می فرمایند که معلوم نیست که از سال های دنیاست یا از سال های آخرت. منتها تصور من این است که این نسبت به مخاطب اینطوری است که معلوم نیست از سال های دنیا است یا از سال های آخرت. قطعاً برای حضرت آشکار و روشن بوده است. چون مظهر اسم علم خدای متعال است، مظهر اسماء الصفات خدای متعال به طور کمال مستوفی است. طبیعتاً او آگاهی داشته است منتها نسبت به ما طبیعتاً اینطوری است که نمی-فهمیم از سال های دنیا بوده است یا سال های آخرت. در روایات دارد که فقط یک دو رکعت نماز او 4 هزار سال طول کشیده است. حالا ما برای دو رکعت نماز دل نمی دهیم. ولی اینکه توانسته خودش را به آنجا برساند، آنقدر در عبادت کوشش کرده که توانسته خودش را به این جایگاه برساند که یک نماز او 4 هزار سال طول بکشد، بعد هم در صف ملائکه ی الهی قرار بگیرد.
بعد ان شاءالله عرض خواهم کرد که حقیقت عبودیت که از روایت امام صادق(س) استفاده می-شود این است که انسان باید 3 ویژگی در وجود خودش داشته باشد. یکی از آنها اطاعت فرمان خدای متعال است. شیطان تا اطاعت کرده است، به آن کمال راه پیدا کرده است که ستون فقرات یک عبد، بنده اگر می خواهد عبد باشد، آن طاعت و اطاعتش است. (ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)(حشر/7) شیطان تا اطاعت می کرده این جایگاهش بوده است. بلعم باعورا هم همینطور است. او هم تا اطاعت فرمان خدای متعال داشته توانسته به مستجاب الدعوه راه پیدا کند ولی با کمال تأسف او وقتی این پایگاه را به هم ریخته و این تکیه گاه را ویران کرده، خودش را ویران کرده است. در نقطه ی مقابل اینها می خواهم عرض کنم که هر کمالی که شما در انبیاء، اولیاء، ائمه (علیهم سلام الله اجمعین) اولیای الهی، اوتاد، هر کدام از اینها را شما فرض کنید، پیامبر یا غیرپیامبر، همه ی این کمالات محصول یک کمال است و آن عبودیت است و آن مقام بندگی است. اگر خداوند متعال به پیامبر اکرم(ص) لطف کرده (سُبْحانَ الَّذي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصير)(اسراء/1) اگر ملاحظه می کنیم که ابراهیم خلیل(س) اگر خدای سبحان 5 ویژگی به او داده که مقام عبودیت هست، نبوت است، رسالت هست، خلعت و خلیل بودن خود ابراهیم(س) هست که در نهایت امام می شود. یعنی باید حتماً 5 ویژگی را در خودش جمع کند تا خداوند متعال آن لطف خودش که امامت باشد به او کرامت می کند که روایت آن را خدمت شما عرض می کنم.
در یک روایت دارد که عرض می کنم که ابراهیم خلیل(س) با تکیه بر همین مقام عبودیت توانسته خودش را به آن قله ی رفیع انسانیت برساند. در این روایت دارد که (إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً) تکیه گاه... تمام این 4 ویژگی را بعد من بخواهم خدمت شما عرض کنم آن مقام عبودیت او است. (إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً) قبل از اینکه خدای متعال لطف نبوت را به او بکند، آن عبودیت او بوده است. (وَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً) خدای متعال او را نبی کرد (قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا) قبل از آنی که به مقام رسالت راه پیدا کند، به مقام نبوت راه پیدا کرد (وَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا) یعنی قبل از آنکه به مقام خلت و دوستی راه پیدا کند، رسول بوده و قبل از آنکه (أَنْ يَتَّخِذَهُ إِمَاماً) ایشان خلیل بوده است. در نهایت خداوند متعال او را به مقام امامت که بالاترین مقام است (رسانده است)
شریعتی: و آن نقطه ی شروع و تکیه گاه همه ی این مقام ها عبودیت بوده است.
حاج آقای موسوی فرد: بله. حالا از این روایت که می فرمایند که ما در نهایتاً (إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما) بعضی ها که با مبانی اعتقادی شیعه آشنایی ندارند که ما می گوییم بلندترین مقام و جایگاه در پیشگاه خدای متعال امامت است، اینها تصورشان این است که می خواهیم بگوییم مقام اهل بیت، مثلاً امیر المؤمنین از پیامبر بالاتر بوده است. اینطوری نیست. خود پیامبر اکرم(ص) هم ایشان هم امام بوده است. نسبت به جناب ابراهیم خلیل اینطوری است که در نهایت وقتی این 4 ویژگی را در خودش جمع کرد که تکیه گاه همه ی اینها عبودیت است، خدای سبحان او را امام قرار می دهد و دارد که (إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ ع) وقتی که این مقام امامت را خدای متعال به ابراهیم داد عظمتش برای او عینیت پیدا کرد. بعد می فرمایند که (قَالَ يَا رَبِّ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي). من یک مثالی می زنم. انسان وقتی یک جای خوبی می رود چه به لحاظ معنوی و چه به لحاظ مادی، معمولاً عزیزترین افراد را یاد می کند. می گوید حالا یک سفره رنگینی افتاده ما نداشتیم بخوریم ولی الحمدلله الآن که آمده. از فرزندانش و از عزیزانش یاد می-کند. در معنویت هم همینطور است. انسان وقتی به حرم مطهری می رود، احساس معنویتی می-کند، آنجا یاد عزیزانش می کند. اینجا هم پدر بزرگوار همه ی ما ابراهیم خلیل الله(س) وقتی عظمت این جایگاه را می بیند از خداوند متعال درخواست می کند (مِنْ ذُرِّيَّتِي) فرزندان من چه می شود؟ خداوند متعال می فرمایند: (قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين). بله، دعایت نسبت به ذریه ی مؤمن و پاکت مستجاب شد اما هرگز این جایگاه و مقام به انسان های ظالم، کسانی که معصیت می کنند، گناه می کنند (داده نمی شود.) طبیعتاً این جایگاه، جایگاه کسی است که در 3 موضع باید عصمت داشته باشد. در تلقی وحی و در حفظ وحی و در ابلاغ وحی باید حتماً عصمت داشته باشد و این نیست الّا همین افرادی که خدمت حضرتعالی عرض کردم.
نمونه های فراوان حتی نسبت به ملائکه ی الهی (داریم). می بینید که تکیه گاه همه ی کمالات ملائکه ی خدای متعال هم باز همین صفت در واقع کمالش که مقام عبودیت است و همان در واقع تکیه گاه است. (بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُون)(انبیاء/26) به ملائکه ی الهی خدای متعال. نسبت به اهل بیت هم همین در زیارت جامعه کبیره هست که (بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُون) که در این سوره ی مبارکه، خدای متعال در این آیه می فرماید که (لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون)(انبیاء/27) این (عِبادٌ مُكْرَمُون) اکرامش از کجاست؟ چه ویژگی ای سبب شده که اینها به این جایگاه و این اکرام که خدای متعال اینها را اکرام بکند؟ طبیعاً (عبادٌ). قبل از آنکه (مکرمون) باشند (عبادٌ) یعنی آن قله و آنکه تکیه گاه اصلی است برای این مخلوق این است. پس نسبت به ملائکه ی الهی هم اینطوری است.
ما وقتی سایر انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) را نگاه می کنیم همینطور است. نسبت به عیسی روح الله(س) همینطور است. وقتی که قنداقه ی حضرت را می گیرد و می آورد به مردم معرفی می کند و آن اتهام را به مریم(س) می زنند ایشان با دستش اشاره می کند که از ایشان سؤال کن. بعد آنجا دارد که (کیفَ نکلم) ما چگونه با بچه ای که الآن فی المهد است، کودک است، در گهواره است صحبت کنیم؟ طبیعتاً خارج از اعجاز الهی اینطوری است. اتفاق نمی افتد یک بچه -ای در گهواره بخواهد در دوران شیرخوارگی اش صحبت کند. وجود مقدس حضرت عیسی(س) فرمودند: (قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيًّا)(مریم/30) ببینید قبل از آنکه (آتانی الکتاب) باشد، قبل از آنکه نبوت باشد، (قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ) عبودیت. باز می بینیم که خداوند متعال وقتی می خواهد کمالی به این عبد خودش، این بنده ی خودش بدهد، حتماً باید قبل از آن عبد خدای متعال باشد. آن مقام عبودیت را کسب کرده باشد. نسبت به مادرش هم همینطور است. نسبت به مریم(س) که ابراء است، مطهر است، پاک است، ایشان هم همینطور است. اگر توانست خودش را در ردیف 4 زن برتر دنیا قرار بدهد. مریم(س)، آسیه(س) خدیجه(س)، حضرت صدیقه ی اطهر فاطمه ی زهرا(س) که به هر حال سیدالنساء العالمین هست و از همه ی اینها برتر هستند، وقتی انسان زندگی اینها را مطالعه می کند، قبل از آن کمالاتی که خدای سبحان به اینها اعطا کرده است، تکیه گاه همه ی این کمالات همان عبودیتی است که خداوند متعال لطفش را در حق اینها کرده است.
شریعتی: و هر کدام از ما در حد و اندازه ی خودمان و در مرتبه ی خودمان یک معراجی داریم که می توانیم سوار بر مرکب عبودیت به آن نقطه برسیم.
حاج آقای موسوی فرد: قطعاً همینطور است. شما شهدای ما را نگاه کنید. سردار سلیمانی عزیز ما را نگاه کنید. خداوند متعال اینهمه کمال به او داده است. وقتی نگاه می کنی که وقت نماز خواندن سردار می رسد اشک می ریزد. شهید کاظمی را نگاه می کنی، شهید همت را نگاه می-کنید، شهدای عزیز ما. یک شهید بزرگوار چهارده پانزده سالش هست. شاید هم 16 سال. در حالی که در یکی از عملیات ها ترکشی می خورد و می خواهد به شهادت برسد، سرش بر بالین یک عزیز از رزمندگان بوده است. بعد گفته من یک وصیت دارم. من یک خواهش از شما دارم. من نماز ظهرم را خوانده ام ولی نماز عصرم را نرسیده ام بخوانم. این وصیت را به پدر و مادر من برسانید که نماز عصر من را برای من قضا کنند. حالا ببینید اینکه خداوند متعال یک کمالی که، شهادت یک رزق ویژه است که خدای سبحان این رزق ویژه را در کنار نبوت نبیین، صدیقین، صالحین، (وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقا)(نساء/69) و لذا می خواهم عرض کنم که شهید به این جایگاه می رسد که در ردیف انبیاء قرار می گیرد. تا آنجا اوج می گیرد. آن وقت یک نوجوان چهارده پانزده ساله...
من یک نکته عرض کنم. در عملیات فتح المبین ما برای یک کارهای مقدماتی رفته بودیم، یک صحنه ای را دیدم خیلی زیبا بود. دیدم یک سرتیپ عراقی را اسیر کردند خیلی هم هیکلی بود. آورده بودند آنجا. بعد دیدم این خیلی دارد به خودش می پیچد و ناراحت است. دست او را هم بسته بودند. من به او گفتم مشکلت چیست که انقدر بی تابی می کنی؟ گفت: من ناراحت نیستم که اسیر شدم، من ناراحت هستم که یک بچه ی سیزده چهارده ساله من را اسیر کرده است. ببینید این بچه ی سیزده چهارده ساله ای که خدای متعال انقدر جرأت به او می دهد که می آید یک فردی که به عنوان فرمانده ی یک لشکر است به اسارت می گیرد، یک نفر مثل محسن حججی ها که وقتی به اسارت درمی آیند آنگونه عزتمدارانه اقتدار خودش را، نظام و دین خودش را حفظ می کند، در نقطه ی مقابل آن ببینید اسرایی که ما از آمریکایی ها گرفتیم. این صحنه-هایش مکرر دارد تکرار می شود. اشک و گریه و ناله هایشان و اینکه وقتی نگاه پایین می کنی یک اتفاقات دیگر هم نسبت به اینها افتاده است.
شریعتی: اینها تکیه گاهشان درست بوده و محکم بوده است.
حاج آقای موسوی فرد: احسنت! بارک الله. می خواهم عرض کنم که شهید حججی اگر آنجا توانست آن کمال را از خودش بروز بدهد، شهید حاج قاسم سلیمانی اگر تمام این دل ها به سمت و سوی حاج قاسم رفت به گونه ای که شما کمتر خانه ای وارد می شوی که عکس حاج قاسم را نبینید. در اهواز ما روز تشییع جنازه، این را خودم ندیدم، یکی از دوستانم نقل می کرد، گفت که دیدم یک خانم بزرگواری آنجا نشسته، به او گفتم خواهر برای چی به این زودی آمدی؟ گفت که من سه چهار ساعت است اینجا آمده ام. بعد می فرمود که من همه چیزم فدای حاج قاسم.
شریعتی: این جاذبه از کجا می آید؟
حاج آقای موسوی فرد: این جاذبه از آن تکیه گاه آمده است. به ملاحظه ی اینکه هر مقدار آن پایگاه و آن تکیه گاه خالص تر باشد، (إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا)(مریم/96) این مودتی که در قلب ها قرار گرفت، از آن حسن فعلی و حسن فاعلی که از آیه-ی قرآن هست (إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا (حسن فاعلی) وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ (حسن فعلی)). این دو وقتی در یک فرد خالصانه جمع می شود، حاج قاسم می شود. البته مصداق اتمّ این آیه ی قرآن وجود مقدس امیر المؤمنین(س) است منتها این آیه ی قرآن که در شأن حضرت نازل شده، این شأن نزول مخصص نمی شود یعنی اختصاص به خود حضرت دارد. این مراتبی دارد. و لذا می بینیم که انسان در تاریخ نمونه های فراوانی ملاحظه می کند.
شریعتی: آن صلابت نگاه شهید حججی یا صلابت نگاه و قدم های استوار حاج قاسم کاملاً حاکی از همین تکیه گاه محکم است.
حاج آقای موسوی فرد: بله. در تاریخ ما زیاد ملاحظه می کنیم. حالا می خواهم یک نکته ی دیگر عرض کنم. خداوند متعال هر کمالی که به انسان داده است که در رأس همه ی کمال ها، اینکه عرض کردم بعضی ها این آیه ی قرآن را تأویل می برند که (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون) بعد می گویند (ای لیعرفون) به جهتی که آنی که مسبوق بر همه چیز است (اول العلم معرفة الجبار). یک روایت از اول شرح امثله است آن وقتی که در حوزه های علمیه مرسوم بود. این کتاب خوانده می شد. اولین روایتی که آنجا در آغاز صفحه نوشته است (فاول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامره الیه) می خواهم عرض کنم که آنی که در واقع می تواند رکن رکین همه ی این ها باشد معرفت الهی است. حالا این معرفت خداوند متعال که از کمالات است که همه ی انسان ها به دنبال این هستند که این معرفت را کسب بکنند، نمونه آن را نگاه کنید. شخصی است خدمت امام صادق(س) می رسد. عرض می کند: یابن رسول الله! من می-خواهم از علم و معرفت شما استفاده کنم. ببینید این شخص وقتی از حضرت تقاضای علم می-کند، معرفت می کند، مقصود او علم و معرفتی که در کتاب ها است نیست. به جهت اینکه قبل از اینکه خدمت امام برسد، جاهای دیگر هم استاد بوده، استفاده کرده ولی دستش خالی است. آن علم و معرفتی که این شخص به دنبال آن هست فقط در بیت اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) پیدا می شود، یافت می شود. او دنبال این است. وقتی به حضرت مراجعه می کند مطالبه ی معرفت می کند، مطالبه ی علم می کند، حضرت یک راهکار به او می دهد. می فرمایند که اگر می خواهی که به این کمال راه پیدا کنی (به تعبیر بنده) برو اول خدای متعال را بندگی کن. اول عبد بشو، بعداً خداوند متعال این لطف را در حق تو می کند. به این خاطر من می خواهم عرض کنم که خدا مرحوم علامه طباطبایی(رحمة الله علیه) را رحمت کند صاحب کتاب گران-سنگ المیزان. ایشان آن دورانی که از تبریز به سمت نجف اشرف رفتند خدا رحمت کنند حضرت آیت الله خوش وقت. ایشان نقل می کردند می فرمودند که مرحوم علامه وقتی به نجف اشرف رفتند، ساکشان و هر اساسی داشتند، رفتند در آن جایی که کرایه کرده بودند گذاشتند و بیرون آمدند. مستقیم رفتند حرم مطهر امیر المؤمنین(س). بعد از اینکه زیارت کردند چند جمله دارد. عرض می کند: یا امیر المؤمنین من تازه وارد هستم. جوانی ام را در این شهر آوردم و هیچ هم نمی فهمم. آمده ام از علم شما اهل بیت عصمت و طهارت و راهنمایی شما استفاده کنم. جوانی ام را آورده ام، از شما درخواست می کنم، صاحب برنامه هم نیستم، برنامه را می خواهم از شما بگیرم. این تقاضا را می کند و به منزل برمی گردد. می گوید وقتی به منزل برگشتم، هنوز ساک خود را باز نکرده بودم، در منزل را می زدند. می گفت: در را باز کردم دیدم آیت حق، حضرت آیت الله سید علی آقای قاضی طباطبایی (رحمة الله علیه)، استاد کل، ایشان در زدند. آن عارف کامل. ایشان در را باز کرد. می گفت: تعارف کردند بفرمایید. آمد داخل. می گفت وقتی نشست گفت که من فقط آمده ام این را به تو بگویم. آمدی اینجا قطعاً می خواهی درس بخوانی. من آمادگی دارم برای اینکه بخواهم به شما درس بدهم، استاد شما باشم.
حالا این معرفتی که عرض می کنم، بخشی از آن همین است. آن معرفتی که خداوند متعال به عبدش می دهد، به بنده اش می دهد، یک نمونه اش خود همین مرحوم قاضی است. این از کجا فهمید؟ آیا از تبریز به او زنگ زده بودند؟ قطعاً اینطوری نبوده است. خود علامه رفته آنجا؟ نه، نرفته است. این به حال بحث خیلی مفصل هست. یک چیزهایی هست که خدمت شما عرض می کنم.
در سرگذشت مرحوم آقای قاضی هست که در قبرستان وادی السّلام شب ها می نشست و خیلی فکر می کرد و بعضی از اذکار. می گفت یک نفر آمد گفت که شما شب ها در این قبرستان وادی-السّلام می نشینی، کراهت دارد. آیا نتیجه ای هم دارد؟ بعد ایشان می فرمود که مدتی گذشت از کنار مسجد کوفه که بیرون می آمد، یک ماری از آنجا عبور می کرد، می خواست همین بنده ی خدایی که سائل بود را بگزد. بعد ایشان یک اشاره ای کرد و فرمود: (موت باذن الله) این مار همان جا خشک شد. بعد این از کجا گفت؟ از همان نشستن در وادی السّلام و خلوت کردن با خدای متعال. این محصول آن اطاعت و آن بندگی است. از این نمونه های بسیار داریم. شما ببینید اینکه عرض می کنم که تکیه گاه همه ی کمالات انسان، فرق هم نمی کند. خواهر بزرگواری که الآن شما دارید برنامه را دنبال می کنید، برادر عزیزی که شما داری برنامه را دنبال می کنید، اینها قصه نیست که این حقیر عرض می کنم. اینها واقعیاتی است که در لابه لای آیات قرآن ما، روایات ما است. می بینیم که هر کس که اینها را به کار بسته است به آن مقام عالی راه پیدا کرده است. یعنی اگر هر فردی می خواهد به بالاترین جایگاه ها راه پیدا کند، باید ابتدائاً آن تکیه-گاه را در درون خودش ایجاد کند. این اختصاص به آیت الله بهجت نداشته، اختصاص به آیت الله علامه طباطبایی نداشته است. نمونه های فراوانی است که خود شما بهتر از من ملاحظه می کنید. شما کربلایی کاظم ساروقی که از نمونه هایی است که شما زیاد شنیده اید. شاید از همین برنامه هم اسم این بزرگوار را شنیده باشید. مثل شیخ رجبعلی خیاط. یک وقت می گوییم امام. شما در داستان 21 بهمن ماه سال 57 وقتی همه ی علما می گویند که مصلحت اقتضا می کند که باید حتماً در رابطه با آن اعلام حکومت نظامی که کردن مردم وارد خیابان نشوند ولی امام یک کلمه می گوید: همه بریزید در خیابان ها. شهید بهشتی، شهید مطهری خدمت امام می روند. هر چه اصرار می کنند می گویند ما تجربه ی سال 42 را داریم، تجربه ی سال 57 را، داستان میدان شهید شهداء را داریم. اینها به هیچ کس رحم نمی کنند. و لذا اینها خودشان را آماده کردند همه را قلع و قمع بکنند. امام یک جمله می فرماید. از کجا فهمید؟ یک نمونه ی دیگر خدمت شما عرض می-کنم. خدا استاد ما را رحمت کند. ایشان نقل می کردند. یک وقتی آیت الله کاشانی (رحمة الله علیه) ایشان بعد از آن قضایای کودتای 28 مرداد سال 32، خانه نشین شد. یک مبلغ قابل توجهی مطابق آن سال، 125 تومان بدهکار بود. در نیمه های شب متوسل به اهل بیت خدای متعال شد. گفت: پروردگارا شرایط من را می دانی. طلبکارم پولش را می خواهد. می گفت این را نیمه های شب به خدای متعال عرض کردم، اذان صبح را گفتند، به اندازه نمازی که گذشت، یک مقدار کمتر یا بیشتر، می آیند در منزل من را می زنند. در را باز کردم دیدم خادم مخصوص آیت الله عظمی بروجردی (رحمة الله علیه)، در زدند. من در را باز کردم ایشان را دیدم. گفتم بفرما. گفت: یک پاکت به من داد. گفت این را حضرت آیت الله بروجردی به شما داده است. می گفت بعد از اینکه او رفت باز کردم دیدم که 125 تومان، یک نیم ریال هم کنار آن بود. می گفت من نمی دانستم آن مقدار بدهکار هستم. آن مقدارش را هم ایشان فهمیده بود. از این نمونه های زیاد فراوان داریم. این معرفت را عرض می کنم که وقتی آن شخص خدمت امام صادق(س) می گوید من معرفت اهل بیت را می خواهم یا مثلاً شما نگاه شیخ رجبعلی خیاط در سایه ی یک اطاعت و پشت پا زدن به یک گناه که یوسف پیامبر مبتلا به آن شده بود، این هم در عنفوان جوانی اش مبتلا شده بود که دختر خاله اش در خانه بوده، خاله می گوید این آش را در خانه ببر. داستان آن معروف است نمی خواهم وقت را با داستان بگذرانم. ولی به همان مقام می تواند راه پیدا کند. ولی وقتی وارد خانه می شود با اینکه نمی خواست وارد شود، خاله در خانه نبوده، دخترخاله اصرار می کند، به گونه ای که همسایه ها می آیند جمع می شود. می گوید این آشی که مادرت داده... اولاً نمی خواست بیاورد. مادر می گفت این را ببر خانه ی خاله ات. می فهمید در خانه خاله چخبر است. می گفت بده به یکی دیگر بده. می گفت تو بچه مذهبی هستی. چرا فرمان مادر را تخطی می-کنی؟ رفت. وقتی رفت آنجا خدا خدا می کرد خاله باشد، دختر خاله نباشد. برعکس شد. وقتی رفت دید خاله نیست. در زد دخترخاله آمد دم در. آش را داد، او گفت هم دیگ بزرگ است هم گرم است. من نمی توانم. ببر داخل درگاه آشپزخانه بگذار. بعد گفت نه، من همین جا می گذارم. همسایه آمد گفت: چرا داخل نمی بری؟ گفت: چند دقیقه همین جا بایست من بروم داخل و بیایم. رفت داخل و این دختر در را بست. فهمید دنبال مقصودی است، رفت بالای پشت بام. در نهایت می خواهم عرض کنم. این دختر دنبال او دوید و گفت اگر یک قدم بیایی خودم را از پشت بام پرت می کنم. گفت به جای یک قدم، دو قدم (می آیم). ایشان هم آنجا خالصانه گفت: خدایا! تمام عمر من را امتحان می کنی، یکبار می خواهم تو را امتحان و آزمایش بکنم. من برای تو از این گناه چشم پوشی می کنم. و لذا خودش را پایین پرت کرد. در داستان اصحاب سید الشهداء هست که در روز عاشورا این نیزه ها و شمشیرها مثل یک نیشگون خیلی لطیف که بر بردن اینها وارد می شد، می گفت من احساس کردم گویی کسی من را گرفت آرام روی زمین گذاشت. با اینکه می گفت پشت بام بام منزل خاله ی ما باقی بود که آن هم خیلی پایین تر از سقف بود. این گونه. می گفت بعد از آن دیدم از بدن و وجود من مثل اینکه قالی را می تکانند خاکش بیرون می رود، چنین چیزهایی بیرون رفت. می گفت از آن لحظه خدای متعال لطف کرد. خدا رحمت کند آیت الله مشی طهرانی، استاد بزرگوار، ایشان نقل می کردند می گفتند یک شیخ عبد الوهابی در تهران بود. در این مسجد بازار نماز می خواند. یک نکات اخلاقی هم می گفت. می گفت در یکی از شب ها نکات اخلاقی را که تبیین می کرد، یکی از داش مشتی های آن روز که نوعاً خلافکار بوده است، اتفاقی گذرش در این مجلس می افتد. می آید آنجا می نشیند و کلام ایشان روی این اثر می گذارد. ایشان از همان مجلس، وسط مجلس بلند می شود می رود در شبستان دیگر مسجد. آن روزها این لباس های آن تاریخ، قباهای ما در واقع مثل کت ها منتها بلندتر. تقریباً حوالی زانو. می گفت رفت آنجا این قبایش را باز کرد، یک تکان داد. عذرخواهی می کنم. خودش اینطوری می گفت: آق خدا! شتر دیدی ندیدی. دیگر از این تاریخ به بعد، من هیچ گناه و معصیتی نمی کنم. تمام شد. این همان تکیه گاه است. که یک نفر ممکن است یک عمر گناه کرده باشد، معصیت کرده باشد، باز تکرار می کنم، برادر و خواهر بزرگوار که این برنامه را دنبال می کنید. ما شیعه ها، ما محبین اهل بیت زیاد آیات قرآن می شنویم، زیاد روایات می شنویم ولی چرا در خانه های ما انقدر بزهکاری باید باشد؟ چرا انقدر آمار طلاق باشد؟ چرا انقدر سرقت و مسائل این چنینی؟ چرا اینقدر تخلف در خون بچه شیعه ها باید باشد؟ علتش همین است. چون این تکیه گاه ضعیف است، چون این پایگاه ضعیف است. اگر عبودیت که در واقع مطیع محض خداوند متعال به معنای واقعی کلمه مثل این بنده ی خدایی که می گفت برگشت. اینکه وجود مقدس امام صادق فرمود که اول برو عبد بشو، بعد خدای متعال به تو معرفت می دهد، این خالصانه عبد شد. برگشت آمد سر جلسه-ی درس. از آن شب و شب های بعد، شیخ عبدالوهاب این عالم وارسته، این عارف واصل، در یک مطلبی اگر مثلاً آیه ی قرآنی ممکن بود فراموش بکند، این جلوتر آیه ی قرآن را می گفت. یا اگر روایتی به ذهن او نمی آمد، این زودتر این را می گفت و مطالب در واقع عمیق را ایشان تبیین می کرد. نمونه ی آن هم آن کربلایی کاظم ساروقی است که این نمونه را عرض می کنم. این بزرگوار بعد از آنکه یک معصیت را خالصانه برای خدا متعال ترک می کند، نوه ی پسری ایشان با بنده دوست است. اولین کسی که ایشان کشف کرد نواب صفوی (رحمة الله علیه) بود. ایشان به هر حال یک گناه را کشف می کند، خداوند متعال معارف دینی اش را به این می دهد. اول حافظ کل قرآن می شود. به گونه ای که وقت دو واو می نوشتند یکی واو (وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها) فقط واو بود ولی به نیست قرآن. یکیش هم می نویسند واو. یک واو به هر حال خط می نوشتند. جلوی او می گذاشتند. این را می خوانند. می گفت آن سیاه چیست؟ من آن را نمی بینم. واو قرآن را می-فهمید آن یکی را نمی فهمید. بعد می گفتند یک کتابی مثلاً همراه من هست. در آن آیات قرآن هست، روایت هم هست. آیات قرآن را می خواند، روایت را نمی توانست بخواند. گفتند فرقش چیست؟ گفت: کتیبه را دیدی الآن این روشن است. می گفت: آیات قرآن اینطوری برای من روشن است. می درخشد. خدا رحمت کند آیت الله صدر بزرگ را. ایشان این را امتحان کرده بود. می گفت آمده بود پهلوی من. قرآن را از اول تا آخر از حفظ یک سوره را می خواند. از آخر به اول هم می خواند. می گفت منِ مرجع تقلید شصت هفتاد ساله سوره ی حمدم را نمی توانم اینطوری بخوانم که از آخر به اول بیایم. یک عنایتی به ایشان شده است. و یک نکته و آن این است که ایشان می گفت که من را دارید به ظاهر قرآن امتحان می کنید. بیایید از باطن قرآن از من سؤال کنید. من در واقع عالم به باطن قرآن شدم. مفاهیم و باطن قرآن. ظاهر قرآن را خیلی ها می-فهمند ولی این به بطون قرآن راه پیدا کرده است. این می شود آن پایگاه، آن تکیه گاه. که هر مقدار انسان خالصانه در این جهت ورود پیدا کند قطعاً خداوند متعال لطف به حقش می کند.
قرائت آیات صفحه ی 589 قرآن کریم. آیات پایانی سوره ی مبارکه ی مطففین و آیات ابتدایی سوره مبارکه انشقاق.
عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ (35) هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ (36)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ (1) وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (2) وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ (3) وَ أَلْقَتْ ما فيها وَ تَخَلَّتْ (4) وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (5) يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ (6) فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ (7) فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسيراً (8) وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً (9) وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ (10) فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً (11) وَ يَصْلى سَعيراً (12) إِنَّهُ كانَ في أَهْلِهِ مَسْرُوراً (13) إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ (14) بَلى إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصيراً (15) فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ (16) وَ اللَّيْلِ وَ ما وَسَقَ (17) وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ (18) لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ (19) فَما لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (20) وَ إِذا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ (21) بَلِ الَّذينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ (22) وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُوعُونَ (23) فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ (24) إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ (25)
ترجمه قرآنی:
و بر تخت های عزت تکیه زده و مشاهده می کنند. آیا پاداشی که به کافران می دهند جز نتیجه ی اعمالی زشتی است که در دنیا کرده اند.
به نام خداوند بخشنده ی مهربان. آنگاه که آسمان شکافته شود، او به (فرمان) مالک و صاحب اختیارش گوش سپارد، و (البته) شایسته ی (چنین کرنشی در برابر مالک خویش) است؛ و آنگاه که زمین هموار و گسترده شود؛ و آنچه را که در درونش (دفن شده) است، بیرون افکند و کاملاً (از مردگان) تهی شود؛ و به (فرمان) مالک و صاحب اختیار خود گوش سپارد، و (البته) شایسته ی (چنین کرنشی در برابر مالک خویش) است. ای انسان، تو راه رسیدن به مالک و صاحب اختیارت را با تلاش و زحمت فراوان، طی می کنی، و پس از آن، با او روبه رو خواهی شد. امّا کسی که نامه ی عملش به دست راستش داده شود، به آسانی محاسبه خواهد شد، و با خوشحالی نزد خانواده اش باز می گردد. امّا کسی که نامه ی عملش از پشت سر به او داده شود، به زودی مرگ خویش را خواهد خواست. و در آتشی شعله ور وارد می شود و خواهد سوخت؛ او (در دنیا) در میان خانواده خود، (به سبب مال و مقامش) سرخوش بود؛ (از این رو) مطمئن بود (به سوی خدا) باز نخواهد گشت. چنین نیست؛ بلکه پروردگارش همواره به او بینا بود (و حتماً به حسابش خواهد رسید). (اکنون که چنین است،) به سرخیِ آسمانِ پس از غروب آفتاب سوگند می خورم؛ و سوگند به شب و آنچه (که شب) جمع می کند؛ و سوگند به ماه آنگاه که (در شب چهارده) کامل می شوند؛ (سوگند به اینها) که قطعاً مراحل و حالاتی را یکی پس از دیگری طی خواهید کرد. پس اینان را چه شده که ایمان نمی آورند؟؛ و زمانی که قرآن بر آنان خوانده می شود، سجده نمی کنند؟ کافران انکار می کنند. و خدا از آنچه در دل پنهان می کنند، آگاه تر است. بنابراین آنان را به عدابی دردناک بشارت ده! البته کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، پاداشی بی پایان خواهند داشت.
اشاره قرآنی: جعفر طیار(س) از حبشه برگشته. ایشان جزء مهاجرین به حبشه بود. وقتی برگشت که فتح خیبر اتفاق افتاده بود. پیامبر اکرم(ص) وقت برگشتن ایشان در وقت بازگشت می گفت من نمی دانم به کدام خوشحال شوم، به بازگشت جعفر یا فتح خیبر؟ بعد یک جایزه ای به ایشان دادند و آن نماز معروف جعفر طیار. توصیه ای که حقیر می کنم خیلی مجرب است. استفاده در گره های زندگی، مشکلات زندگی، بسیار راه گشا است.
در خصوص این آیه ی قرآن در سوره ی مبارکه ی انشقاق (يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ) طبیعتاً این آیه دارد این نکته را تبیین می کند که ما همه مسافریم، یک مبدأ و مقصدی مشخص شده که طبیعتاً ما باید این مسیر را طی کنیم تا به آن مقصد راه پیدا کنیم. خداوند متعال می فرمایند که پیمودن این مسیر توأم با دشواری است. (يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً) یعنی با سختی. من یک نمونه می خواهم خدمت شما عرض کنم. گاهی اوقات ما ظاهر زندگی کسی را می بینیم، می بینیم که او در رفاه و آرامش است. گاهی از اوقات بعضی از جوان های ما آن طرف آبی ها را می بینند. بعد می گویند نگاه کنید. آنها زندگی می کنند، ما هم زندگی می کنیم. من می خواهم یک نکته عرض کنم. در کل عالم شما هیچ فردی را پیدا نمی-کنید که زندگی بکند ولکن در زندگی او مشکل نباشد. یک نفر هست پزشک است، همه ی مواهب الهی را دارد. در عباس آباد تهران. استاد ما نقل می کردند. می گفتند نیمه های شب آمده بود قدم می زد ایستاده بود نگاه می کرد. به او گفتم برای چی نگاه می کنی؟ گفت من همه ی نعمت های الهی را دارم ولی از یک نعمت بی بهره هستم. گفت چی؟ گفت: خواب ندارم. یعنی همه چیز دارم خواب ندارم. همه چیز دارم دیابت دارم. بدنم سالم است، مال و ثروت ندارم. می-خواهم عرض کنم که همه ی انسان ها (مشکل دارند.) به این خاطر هم می خواهم عرض کنم. یکی از مشکلاتی که امروز سر راه جوانان قرار گرفته است این است که دو ماه اول فکر می کنند آن گره و پیوندی که باید بین زن و شوهر بخورد، باید بخورد. تا هفت هشت سال اول زندگی معمولاً مشکلات زندگی است. زندگی بدون مشکل نمی شود. اگر در فامیل و بستگان می بینید بعضی از اینها به حسب ظاهر مشکلی ندارند، قطعاً خانواده ها همه مشکل دار هستند منتها کتمان می کنند. به این خاطر عرض می کنم (يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ). انسان با سختی این مسیر را طی می کند و بهشت هم با همین سختی به انسان می دهند.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکر هستم.
حاج آقای موسوی فرد: پروردگارا فرج امام عصر ما را نزدیک بگردان. (الهی آمین)
ما را مشمول دعای خاصش قرار بده. (الهی آمین)
پروردگارا مشکلات جوانان ما، ازدواج شان، فرزندآوری شان، سالمندانی در محیط خانواده هایی هستند که با سختی زندگی می کنند، بعضی از عزیزان ما هستند که به لحاظ اقتصادی و اشتغال مشکل دارند، پروردگارا مشکلات جوانان ما را برطرف بگردان (الهی آمین)
بیماران ما را مخصوصاً حاج آقای عاملی را شفای عاجل عنایت بفرما. (آلهی آمین)