اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

99-08-21 - حجت الاسلام والمسلمین عباسی - سیر و سلوک در متن خانواده (برکات تشکر)

موضوع برنامه: سیر و سلوک در متن خانواده (برکات تشکر) - کارشناس: حجت الاسلام والمسلمین عباسی - تاریخ پخش: 99.08.21

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
پاییز من بگذار تا آبان بماند/ این برگ های آخر گلدان بماند
پاییز من بار سفر بسته پرستو/ ای کاش یک روز دگر مهمان بماند
از یار من پای درختان رد پاییست/ بگذار زیر برگ ها پنهان بماند
این نامه های رنگ رنگ عاشقانه/ حیف است دست باد سرگردان بماند
از کوچه باغ آرزوهامان گذر کن/ نقشی بزن تا آسمان حیران بماند

سلام می کنم به همه دوستان عزیزم، بیننده های خوب و نازنین مان. ان شاءالله در این روزهای پاییزی دل و جان تان بهاری و سبز باشد. به سمت خدا امروز خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عباسی: عرض سلام و ادب دارم خدمت همه ی شما بینندگان محترم برنامه سمت خدا. در بیست و یکم آبان ماه دوست دارم یک درود و سلام ویژه نثار کنم به روح شهیدی که در زندگی و نگاه من نقش ویژه ای را دارد ایفا می کند. شهید حاج حسن طهرانی مقدم که به معای حقیقی کلمه اش، از نگاه من اسطوره ی توحید در میان شهداست و دوست داشتم با یادکردی از ایشان در ابتدای برنامه و نثار درود و سلام به روح پرفتوح ایشان یک تشکر ویژه بکنم از او که به معنای واقعی کلمه اش وقتی من در زندگی ناامید می شوم یا احساس می کنم یأس دارد سراغ من می آید، به این اسطوره ی توحید فکر می کنم و در میان همه مشکلات یک انرژی مضاعف می گیرم. امیدوارم که شخصیت ایشان بیش از پیش برای همه ما شناخته شود بویژه برای نوجوانان و جوانان این مرز و بوم.
شریعتی: ان شاءالله. «وً مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْه‏» (احزاب/23) شهید طهرانی مقدم از آن مردان مرد بود که ان شاءالله رحمت و رضوان خدا بر او باد و بر همه ی دانشمندان ما و بر همه ی شهدای هسته ای، همه ی شهدای این مرز و بوم.
بحث ما راجع به تشکر بازتاب های متفاوتی داشت. پیام ها را شما دیدید؟
حاج آقای عباسی: بله.
شریعتی: تلقی شما از آن پیام ها (چه بود؟)
حاج آقای عباسی: برای من نکته ی جالب این است که با اینکه بحث تشکر طولانی شد ولی من اصلاً احساس نکردم حوصله مخاطبین سر رفته یا خسته شدند. البته سؤالاتشان، انتقاداتشان را می خوانم و تمام تلاشم را می کنم که آنها را در نظر بگیرم ولی تلقی من از بحث تشکر که با رویکرد قرآنی و روایی مطرح شد این است که بسیاری از بیننده ها بحث تشکر را خیلی جدی تر از گذشته گرفتند و این برای من خیلی مبارک است. در کنار نقدهایی که داشته اند و به دیده ی منت آنها را می پذیرم و تا جایی که می توانم به آنها توجه می کنم.
امروز اگر اجازه بدهید بحث تشکر را شاید به عنوان بحث پایانی داشته باشیم. درباره تشکر این زایه ی نگاه را ما هیچ وقت فراموش نمی کنیم که اصلاً ما بحث تشکر از دیگران را مطرح کردیم برای اینکه می خواهیم در مسیر آفرینش مان برسیم به همان مقصدی که خدا ما را به خاطر آن آفریده است. عبودیت، بندگی. و این نتیجه را از آیات قرآن و روایات نورانی اهل بیت (علیهم السلام) گرفتیم که اگر اهل شکر نباشیم نمی توانیم به مقصد برسیم. این نتیجه را گرفتیم که اصلی ترین نقطه ای که شیطان روی آن دست می گذارد تا ما را از آن مسیر منحرف کند، بی توجهیی و غفلت نسبت به شکر است. این را هم یاد گرفتیم که اگر اهل تشکر از بندگان خدا نباشیم، در حلقه ی بندگان شاکر خدا قرار نخواهیم گرفت. این شاید یک خلاصه ی خیلی گذرا از بحث بود برای اینکه حتماً همه ی ما بحث را جدی بگیریم (و) در حدّ یک تعارف یا آداب معاشرت عادی تلقی نکنیم.
در مورد تشکر زبانی صحبت کردیم، تشکر عملی را صحبت کردیم. درباره ی تشکر عملی یک نکته ی بسیار کلیدی باقی مانده که می خواهم امروز درباره آن صحبت کنم. اصلی ترین تشکری که ما می توانیم از دیگران بکنیم این است که وظیفه مان را در مقابل آنها انجام بدهیم. الآن درباره وظایفی که هر کسی در برابر دیگری دارد، پدر در برابر بچه ها، مادر در برابر بچه ها، بچه ها در برابر پدر و مادر، زن و شوهر در برابر همدیگر، برادر و خواهر و و... واقعاً نمی شود در این فرصت حرف زد. خودش یک حدیث مفصل است که درباره بعضی از آنها اگر خدا بخواهد بنا دارم در بعضی از برنامه ها صحبت کنم.
اما یک نکته ی کلیدی؛ اصلی ترین وظیفه ای که ما در برابر اطرافیان مان داریم ایجاد آرامش در زندگی آنها است. این آن وظیفه ای است که شاید همه ی وظیفه ها را زیر و پر و بال خودش بگیرد. ایجاد آرامش، اعتای آرامش. یعنی مایه ی آرامش دیگران باشیم. این خیلی نکته ی کلیدی ای است.
قبلاً این را گفته ام. بنده اینطوری فکر می کنم بر اساس معارف ناب قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) که اصلاً تعیین وظایف ما در برابر دیگران از طرف خدا با ملاک آرامش انجام می گیرد. یعنی چه؟ یعنی خدا می خواهد ما در رابطه مان با همدیگر به همدیگر آرامش بدهیم و وظایف را بر اساس این تعریف می-کنند. درست است که ما در آیه خیلی صریح داریم که فلفسه ازدواج را «لستکنوا الیها» معرفی می کند. آیه 21 سوره روم. ولی انگار که این یکی از بارزترین نمونه هاست نه همه ی نمونه. نه تنها نمونه. اینطوری نیست که فقط مرد با زن آرامش دریافت کند و آرامش بگیرد. زن هم با مرد باید احساس آرامش کند. یک دوست از یک دوست. پدر و مادر، برادر و خواهر از همدیگر. حتی در رابطه پیامبر خدا (ص) با مردم این ایجاد آرامش، اعطای حس آرامش یک نکته است.
آیه ی 103 سوره توبه خطاب به پیامبر خدا (ص) می فرماید: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَة» از اموال اینها ذکات بگیر. که این دریافت زکات یا صدقه ی واجب «تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها» باعث می شود که روح و مال اینها تزکیه شود، پاک شود، اینها رشد پیدا کنند اما «وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ» وقتی که این زکات را اینها می گیری بر آنها درود بگیر یا به تعبیر دقیق تر دعا کن. این تکه آن نکته ای است که من می خواهم. چرا برای آنها دعا کن؟ «إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» این دعای تو مایه ی آرامش است.
گفتیم یکی از راه های تشکر دعا کردن است. جالب است. علامه ی طباطبایی در المیزان وقتی به این آیه می رسند، می گویند این دعا کردن پیامبر تشکر از مردم است به خاطر این زکاتی که دارند می دهند. وظیفه ی واجبشان را دارند انجام می دهد ولی او تشکر می کند. چطوری تشکر می کند؟ با دعا. چرا تشکر با دعا؟ چون مایه ی آرامش است. «سَكَنٌ لَهُمْ».
این در زندگی پیامبر (ص) آمده یکی از قشنگ ترین قصه هایی که خیلی کوتاه است ولی برای خود بنده خیلی جالب است این است که دیدند یک جوانی دارد خدمت پیامبر (ص) می آید ولی می ترسد. این ابهت پیامبر (ص) او را گرفته بوده است. داریم که حضرت به سمت او رفتند و حتی دویدند. من از یکی از آقایان علما که حرفش برای من حجت است شنیدم. ایشان جایی دیده بودند. گفتند: این ردای حضرت از دوش شان افتاد. این افتادن ردا یا عبا از دوش یک مقدار آدم را خودمانی تر می کند. بعد رفتند این جوان را در آغوش گرفتند. گفتند چرا می ترسی؟ من که پادشاه نیستم. من پسر زنی هستم که گوشت خشکیده می خورد. نشان دهنده  ی این است که من از طبقه ی معمولی جامعه هستم. حضرت خواستند خودشان را نزدیک بکنند. آرامش در این جوان ایجاد شد. یعنی در رابطه ی ولی خدا با مردم عادی هم باز این آرامش یک دغدغه است. اصلاً یک قانون است.
این آرامش در قرآن سوره فتح آیه 4 سرمایه معرفی شده است. برای چی؟ برای رشد ایمان. «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّكينَةَ في‏ قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا إيماناً مَعَ إيمانِهِم‏» خدا آرامش را در دل مؤمنان می اندازد. چرا؟ چون به ایمانی که دارند بسنده نکنند، یک ایمانی بر ایمانی که دارند افزوده شود. پله پله بالا بروند.
 پس ما برای افزایش ایمان مان نیازمند به چی هستیم؟ این آرامش. به تعابیر مختلف در قرآن آمده است. سکینه، سکن، اطمینان. خیلی نکته ی مهمی است که من اگر به اطرافیانم آرامش می دهم، به این آرامش از این زاویه نگاه کنم که دارم راه رسیدن اینها را به خدا هموار می کنم.
شریعتی: این بحث مشابه همان بحثی است که چند وقت قبل داشتیم که باید برای اطرافیان مان ذکر باشیم که از ما آرامش بگیرند؟
حاج آقای عباسی: حتماً مشابه آن است. در اینجا دارم از یک زاویه ی دیگر نگاه می کنم.
شریعتی: از چه زاویه ای؟
حاج آقای عباسی: آنجا داشتم می گفتم حواس مان باشد ما گناه نکنیم، حرف خدا را گوش کنیم تا دیدن مان دیگران را یاد خدا بیندازد. اینجا می خواهم بگویم ما وظیفه مان را در مقابل دیگران انجام بدهیم تا دیگران از کنار ما بودن آرامش دریافت کنند. به مثال های خیلی جزئی می خواهم برسم که ببینیم چقدر این بحث انسان را در زندگی درگیر می کند. من از همه خواهش می کنم امروز بحث را هم دقیق و هم تا آخر گوش کنند. اتفاق خیلی خوبی می-تواند در زندگی ها بیفتد اما یک مقدار شاید با حوصله بحث را پیش ببرم، شما هم با حوصله با من پیش بیایید. وقتی در یک خانواده ای همه دغدغه داشته باشند همدیگر را آرام کنند، به معنای واقعی کلمه زندگی ها شیرین می شود و تغییر می کند. دوست داشتنی می شود. وقتی این دغدغه وجود نداشته باشد. من دغدغه نداشته باشم اعضای خانواده ام را آرام کنم. اصلاً برایم مهم نباشد. جزء خودم کس دیگری مهم نباشد، زندگی واقعاً سخت می شود. اینجا شاید اعضای خانواده به این نتیجه برسند که با قاعده ی دوری و دوستی با هم زندگی بکنند.
بعضی از پیام ها یا بعضی از خاطرات مشاوره ای من پیام ها و خاطرات تلخی است ولی اجاره بدهید کام شما را هم یک مقداری با گفتن اینها تلخ کنم. شاید یک مقداری نیاز داشته باشید. گاهی وقت ها شوهر خانم وقتی به مأموریت می رود، خانم می گوید شکر خدا رفت من چند روز نفس بکشم. آقا هم می گوید: آخی! چند روز راحت هستم. خیلی بد است. چرا ما به جای اینکه با کنار هم بودن احساس آرامش بکنیم، با جدا شدن از همدیگر احساس آرامش می-کنیم؟! برود یک نفس راحتی بکشم. این خیلی بد است که بعضی ها نبودنشان مایه ی آرامش است و تمام آن لحظات بودنشان باید تحمل شود و باعث اضطراب و دلشوره. ای وام بازم آمد! خیلی خطرناک است.
شریعتی: واقعاً چکار باید کرد؟
حاج آقای عباسی: امروز درباره همین می خواهیم صحبت کنیم. به خاطر همین گفتم با حوصله پیش برویم. یک نکته ی مهم دیگر اینجا باز بگویم. اصلاً فکر نمی کند در یک خانواده اگر همه به فکر آرامش دادن به یگدیگر نباشند، بشود آنجا کسی آرامش را تجربه کند. آرامش یک تلاش دسته جمعی است. یعنی همه باید به فکر هم باشند. ممکن است حالا یک کسی یک نگاه معنوی خیلی بلد و بالایی داشته باشد، آرامشش را به رفتار دیگران متصل نکند. چنین آدم هایی هستند ولی خیلی استثنایی هستند. بیشتر ما آرامش مان به رفتارهای دیگران بستگی دارد.
باز هم یک نکته ی دیگر؛ اگر ما در محیط خانواده نتوانیم آرامشی تولید کنیم که دیگران در کنار ما احساس اضطراب، دلشوره، ترس و وحشت نکنند، اینطوری نیست که اطرافیان ما منتظر بمانند تا این آرامش را از ما دریافت کنند. جای دیگر می روند آن آرامش را به دست بیاورند و متأسفانه اینجا باید بگوییم فرقی بین آقا، خانم، پسر، دختر، چندان وجود ندارد.
شریعتی: چون این آرامش نیاز حیاتی و ضروری است.
حاج آقای عباسی: آفرین. من در برابر این نیاز مقاومتم کم است. خواسته یا ناخواسته دنبال آن هستم. من می خواهم امروز یک مثال بزنم. از کنار این مثال ها نگذرید. گاهی وقت ها ما مثال هایی که به خودمان برمی گردد یک جاخالی می دهیم بخورد به بغلی. انگار نمی خواهیم بپذیریم. بعضی از آدم هایی که دنبال آرامش می گردند و در خانواده از راه درستش پیدا نمی کنند دنبال یک آرامش های کاذب می روند. یک زمانی شاید اصلی ترین راه پیدا کردن یک آرامش کاذب مثلاً اعتیاد به مواد مخدر بود. استفاده می کرد دقایقی از این دنیا فارغ می شد و خیال می کرد حال خوش به او دست داده است. الآن هم هست. الآن هم بعضی ها این کار را می کنند ولی باید بپذیریم بسیاری از آدم ها حتی فکرش را هم نمی کنند به این سمت بروند اما یک چیزهایی وجود دارد که گاهی اوقات بعضی ها خودشان هم نمی دانند که برای به دست آوردن یک آرامش سراغ این رفته اند. امروز اعتیاد به فضای مجازی که متأسفانه کم نیست، یکی از راه های فرار از محیط واقعی نا آرام خانواده شده است. یعنی اگر آن آرامش باشد گرایش به فضای مجازی هم بسیار کم خواهد شد. من نمی خواهم الآن راجع به فضای مجازی حرف بزنم ولی دوست دارم یک مقدار متوقف شوم.
ما در فضای مجازی دنبال بعضی از گمشده هایی می گردیم که در فضای حقیقی آن را پیدا نمی کنیم. حتی اگر ندانیم چیه. من معتقدم جولان فضاب مجازی در خانواده ها، یکی از دلایل اصلی آن نبود آرامش در محیط خانواده است. یعنی اعضای خانواده از اینکه کنار هم هستند، از اینکه با هم حرف می-زنند لذت نمی برند، احساس آرامش نمی کنند. کنار همدیگر بودن آنها موجب تنش است. حرف هایشان موجب دعواست. به این نتیجه می رسند هر کسی برای خودش یک عالمی درست کند، در آن عالم سیر کند، فقط وقت غذا و یک مهمانی هم می آید کنار هم بنشینند، وقتی که تمام شد دوباره هر کسی در عالم خودش. وقتی کنار هم بودن و با همدیگر حرف زدن برای اعضای خانواده لذت بخش و آرامش بخش باشد، گرایش به فضای مجازی کمتر خواهد بود. اینها با هم نسبت دارند.
یک سؤال؛ مطالبی که در شبکه های اجتماعی دارد منتشر می شود چقدرش به معنای واقعی کلمه حال آدم ها را خوب می کند؟! مخصوصاً شبکه های اجتماعی پر استفاده. چقدرش به حال خانواده ها مفید است؟ بنده همین جا خدمت شما عرض می کنم. کسانی که برای کسب آرامش سراغ فضای مجازی می روند برای اینکه آن چیزهایی که در زندگی واقعی شان گیر نیاورند در فضای مجازی گیر بیاورند و به همین دلیل در فضای مجازی می روند بیش از آنکه نداشته هایشان را آنجا پیدا بکنند، نداشته هایشان را آنجا بزرگتر می بینند. یعنی چه؟ رفتن در فضای مجازی، خانم و آقا عکس شان را گذاشته اند زیر این عکس هم یک جمله ی خیلی عاشقانه ای که انگار روی ابرها دارند زندگی می کنند. چقدر خوشبخت هستند. خانم عکس همسرش را گذاشته، یک کیک تولد هم آنجا، عزیزم خیلی ممنون که به دنیا آمدی و خدایا شکرت که یم چنین (همسری به من دادی.) حالا اینکه اینها چقدرش نمایش است و چقدرش واقعیت است بماند. من اصلاً الآن قضاوت نمی کنم. می دانم کم نیستند از این مطالب عاشقانه ای که واقعاً نمایش است. پشت صحنه اش اتفاقات دیگری هست. ولی اصلاً کاری ندارم. طرف می رود آنجا اینها را می بیند. رابطه ی عاشقانه ی یک زن و شوهر. نتیجه اش می شود آه کشیدن، حسرت خوردن. یعنی باز هم در فضای مجازی نتوانست احساس آرامش کند.
شریعتی: در زندگی ات یک خلأیی را احساس می کنی، این خلأ مثل یک چاله است، می خواهی آن را پر کنی، نمی دانی با چی پر کنی، سمت فضای مجازی می روی، چاله عمیق تر می شود.
حاج آقای عباسی: چاله عمیق تر می شود. نداشته  هایت را بهتر و بیشتر می بینی. آرام نمی شوی. حالا خانم و آقایی که از دست همدیگر مضطرب هستند، دلشوره دارند، از همدیگر آرامش دریافت نمی کنند، نگویم که گاهی اوقات در فضای مجازی خدای ناکرده ارتباط هایی ایجاد می شود باز هم برای به دست آوردن آن آرامشی ولی... فعلاً در مورد آن حرف نمی زنیم. گاهی اوقات نه، ارتباط ها از این ارتباط هایی که سه نقطه هست نیست ولی انقدر این ارتباط ها زیاد می شود. من ارتباط های مشروع را می گویم. یعنی حرام نیست. در چارچوب است. مدام تلاش می کند خودش را موفق جلوه دهد، مدام نگران است که نکند مخاطبانش او را یک فرد ناموفقی بدانند، همش نگران است که مخاطب ها از دست او خسته نشوند. یک ذره این افرادی که در صفحه اش عضو هستند کم می شود به هم می ریزد، یک ذره زیاد می شود... یعنی خوشبختی، آرامشش بسته به نوع برخورد مخاطب ها با اوست. و این خیلی بد است. همش اضطراب است. یعنی دائم در صفحه اش نگاه می کند ببیند چند تا عضو دارد. صبح که بلند می شود اولین دغدغه اش این است. شب که می خوابد آخرین دغدغه اش این است. نمی دانم چقدر می توانم به تصویر بکشم چنین فردی را که چقدر آرامش او وابسته به مؤلفه های خیالی و توهمی است.
شریعتی: و در واقعیتش بخواهد یا نخواهد یک وقت هایی واقعاً احساس حقارت می کند.
حاج آقای عباسی: همینطور است. اصلاً از فضای مجازی بیرون بیاییم. وقتی من آرامش را در خانواده ی خودم به دست نیاوردم شاید در فضای مجازی هم نروم. بسیاری از پدر و مادرها به بنده گلایه می کنند، در پیام هایتان هم هست که بچه ی ما بیش از آنکه در خانه باشد، با رفیق هایش است. بیشتر از اینکه با خانواده خوش باشد با رفقهایش خوش است. خیلی از آقایان و خانم ها گلایه دارند بیش از آنکه همسر من با من خوش باشد، با خانواده اش خوش است. با پدرش، با مادرش، با برادرش، با خواهرش. حالا منصفانه اش نمی گوید چرا با آنها خوش است. می گوید چرا با من خوش نیست.
شریعتی: من از طرف شما جواب بدهم. با توجه به نکاتی که گفتید چون من به وظیفه ام درست عمل نکرده ام.
حاج آقای عباسی: و او این آرامش را در خانواده ی خودش یعنی با همسرش احساس نمی کند. هنوز به اصل مطلب نرسیدم. چرا گفتم با حوصله برویم؟ چرا اینها را دارم می گویم؟ می خواهم بگویم ببینید این بحث آرامش به کجاهای زندگی های ما برمی گردد؟ آن که گلایه می کنیم مردم از اینکه همسرم تا آخر شب دارد با فضای مجازی ارتباط می گیرد و کاری به کار من ندارد و با من حرف نمی زند، پای درد دل من نمی  نشیند. واقعاً چقدر تونستی این آرامش را به همسرت بدهی که وقتی با تو حرف می زند احساس کند دارد به نیاز آرامشش پاسخ داده می شود. آن که گلایه داری همسر من حواسش به فضای داخلی خانواده نیست، با رفقایش هست، با پدرش، با مادرش، با برادر و خواهرهایش، با همکارهایش. چقدر توانستی به او احساس آرامش بدهی؟ ما جایی که احساس آرامش می کنیم، میل بیشتری برای حضور در آنجا داریم.
برگردیم سر بحث که گفتیم یکی از راه های تشکر عملی از دیگران پاسخ دادن به نیاز اصلی آنها یعنی آرامش است. ما اگر بخواهیم در مواجهه با اطرافیان-مان این دغدغه را داشته باشیم بسیاری از رفتارهایمن را تغییر می دهیم. می شود همین الآن قبل از اینکه من به وارد مثال ها شوم پیش خودتان فکر کنید اگر بخواهید دغدغه، اضطراب، دلشوره، استرس، اینها را از متن خانواده دور کنید چه رفتارهایی تان را باید عوض کنید؟ خودتان فکر کنید. من مطمئن هستم خیلی از آنها اگر به آن فکر کنیم به نتایج ویژه ای می رسیم. اما من وقتی بنا را بر این گذاشتم که حتماً وظیفه ی خودم را ایجاد آرامش در خانه بدانم و برای تک تک اعضای خانواده این را یک دغدغه بدانم، آن موقع آرامش تبدیل به یک چرخه می شود. من به همسرم آرامش می دهم، همسرم به بچه ها آرامش می دهد، بچه ها به همدیگر آرامش می دهند. یک شبکه ی کاملاً متصل به هم. یک اتفاق قشنگ. اما برای ایجاد آرامش در وجود دیگران یک قاعده ی کلی وجود دارد. آن قاعده ی کلی این است: تکالیفی که خدا بر عهده ی ما نسبت به دیگران قرار داده است، این تکالیف مبتنی بر ایجاد آرامش و اعطای حس آرامش به دیگران است. یعنی چه؟ من اگر وظیفه ام را در مقابل دیگران انجام بدهم، این وظیفه ایجاد آرامش می کند. خدا اصلاً تکلیف من را در برابر نجم الدین و تکلیف نجم الدین را در برابر من بر این اساس قرار داده که من وظیفه ام را انجام بدهم او از طرف من احساس امنیت و آرامش بکند و خود من هم با انجام وظیفه ام احساس آرامش بکنم. مثال: خدا به من گفته به پدر و مادرت احترام بگذار. یعنی من به احترام گذاشتن نیاز دارم که خدا تکلیفم کرده و پدر و مادر من به احترام دیدن از من نیاز دارند که این وظیفه شده است. وقتی این وظیفه را انجام می دهم احساس آرامش می کنم. پدر و مادر باید به بچه ها محبت کنند. یعنی خود پدر و مادر نیاز به محبت کردن نیاز دارند و بچه ها به محبت دیدن نیاز دارند. به من گفته اند باید خوش اخلاق باشی. یعنی من به خوش اخلاقی با دیگران خودم نیاز دارم و دیگران هم به خوش  اخلاقی ای که از من می بینند نیاز دارند. خدا به من گفته رازدار باش. یعنی دیگران به رازداری من نیاز دارند و من هم نیاز دارم که رازدار باشم. خدا به من گفته حسن ظن به دیگران داشته باش، سوء ظن نداشته باش. یعنی من نیاز دارم به اینکه با حسن  ظن برخورد کنم و دیگران هم نیاز دارند که حسن ظن من را ببینند. آرامش من و آنها وابسته به این است. از این مثال  ها نمی خواهم رد شوم. می خواهیم بایستم. فرض کنید در یک خانواده ای فقط یک نفر سوء ظن دارد. یعنی وظیفه ی حسن ظنش را انجام نداده است. ببینیم در این خانه چطوری می تواند آرامش وجود داشته باشد. این دائم به بقیه که نگاه می کند می گوید: نکند اینها راجع به من فکر بد دارند. نکند در ذهنشان نقشه ی بد دارند. این کار را که کرد حتماً می خواست من را خورد کند. این می تواند اصلاً آرامش را حس کند؟
شریعتی: نه.
حاج آقای عباسی: حالا دیگران با این. هر کاری می کنند، هر حرفی می زنند مدام نگران هستند. وای! الآن این چه فکری می کند؟ دوباره حواسم نبود این کار را کردم، الآن هست که پشت سر من شروع کند. می تواند آرامش را دریافت کند؟
شریعتی: نه.
حاج آقای عباسی: این یک مثال بود. حسن ظن و سوء ظن. الآن متوجه شدید که وظایف برا اساس ایجاد آرامش دارد تعریف می شود. رازداری. همه ی ما باید رازدار باشیم. هر کسی در زندگی خودش یک حریم خصوصی دارد که این حریم خصوصی از آدم های بیرون پنهان است ولی خانواده به خاطر اینکه دارند با همدیگر دارند زندگی می کنند از آن خبر دارند. فرض کنید اعضای یک خانواده رازدار نباشند. ببینید می توانید اینجا آرامش را حس کنید؟ کوچکترین اتفاقی که در خانواده می افتد همه نگران هستند که فردا نقل مجلس این و آن باشد. اصلاً هر اتفاقی آرامش را به هم می زند. نه خود آن اتفاق؛ بازتابی که بناست فردا مثلاً در فامیل داشته باشد. حد اقلش خانواده ی همسرم. چرا؟ چون همسر من رازدار نیست.
خوش اخلاقی را هم یک مثال گفتیم. آدم بد اخلاق که با تقی به توقی می خورد به هم می ریزد، این خودش که در عذاب است. یک ظرف می افتد فرقی ندارد آهنی باشد، ملامین باشد، شیشه ای باشد. به هم می ریزد داد می کشد. یک مقدار بچه ها سر و صدا می کنند عصبی می شود. این آدم خودش روی آرامش را نمی بیند. اطرفیان او چی؟ روی آرامش را می بینند؟ همش معذب هستند. یعنی از اینکه بچه سر و صدا کند تا حواسم نباشد یک چیزی بیفتد وای تنش دارد می لرزد.
شریعتی: گفت آقا این دیگر خانه نیست، توپخانه است.
حاج آقای عباسی: می شود درخواست کنم از این مثال ها رد نشوید؟ اینها مثال های روزمره ی زندگی ماست. من فقط هم چند تا دانه مثال دارم می زنم. مثال ها یکی دو تا نیست. همین قصه ی فضای مجازی. برای خیلی ها ایجاد اضطراب کرده است. می آید خانه با گوشی اش دارد همینطوری کار می کند. دائم برای بقیه دارد اضطراب تولید می کند، دلشوره تولید می کند. چی دارد می بیند، چی نمی بیند. چه کار دارد می کند، چه کار نمی کند. چرا انقدر در فضای مجازی است.
شریعتی: اصلاً در خوشبینانه ترین حالت آن این کثرت ورودی ها به فضای ذهن ما و فضای خانه ی ما خودش ایجاد تشویش و اضطراب می کند.
حاج آقای عباسی: بله. انقدر از این مثال ها هست که ما اگر بخواهیم با آن دغدغه زندگی کنیم که هر چیزی آرامش را از اعضای خانواده سلب می کند کنار بگذاریم می بینیم از همین امروز یک عالمه رفتارها را باید حذف کنیم و یک عالمه رفتار باید اضافه کنیم. ملاک را در زندگی آرامش بگذاریم. این ملاک، ملاک بزرگی است. خیلی حل المسائل ویژه ای است.
شریعتی: پیدا کردن ریشه های ناآرامی در منزل کار ساده ای است؟
حاج آقای عباسی: به نظرم بسیار ساده است. الآن یک نکته اگر فراموش کردم بگویید. یک نکته ی خیلی ساده می خواهم درباره ی این بگویم. می گویند زن به اقتدار مرد احترام بگذارد. اصلاً زن خودش نیاز دارد مرد مقتدری داشته باشد. نیاز دارد. من در مورد این حرف دارم. اگر به اقتدار مردش احترام نگذاشت هم خودش  بیقرار می شود و هم مردش. زن نیاز دارد به اینکه مرد به لطافتش توجه بکند. مردم هم نیاز دارد زن لطیفی داشته باشد. خانم ها بعضی از شماها زمینه ی ذلیل شدن مردتان را فراهم می کنید که این هم او را بی قرار می کند و هم مطمئن باشید خود شما را. شما نیازمند به مرد مقتدر هستید. آقایان بعضی از رفتارهای شما لطافت زنانه را از زن می گیرد و آنها را مردواره می کند. شما به زن لطیف نیاز دارید و شما در کنار زن لطیف آرام می شوید و زن هم تا وقتی که لطافت زنانه اش را دارد آرام است. زن، زن آفریده شده است و اگر به سمت مردوارگی رفت، خودش هم از خودش احساس آرامش نخواهد کرد.
شریعتی: زن باید زن باشد، مرد هم باید مرد باشد.
حاج آقای عباسی: بعضی رفتارهای ما اقتدار مردانه را زیر پا له می کند و لطافت زنانه را. جاها عوض می شود و دیگر ما به همدیگر آرامش نخواهیم داد، خودمان هم آرامش نخواهیم داشت. چقدر از این مثال ها الآن در زندگی های ما وجود دارد. خیلی دوست دارم به قاعده برگردم. دوست دارم از دینم با افتخار یاد بکنم. خدایی که خالق است و اصلی ترین نیازی که برای انسان تعریف کرده است آرامش است، وظایف ما را نسبت به همدیگر بر اساس آرامش تعریف کرده است. ما اگر وظایف مان را در برابر همدیگر به خوبی انجام بدهیم، از همدیگر احساس امنیت و آرامش دریافت می کنیم. این نکته ای است درباره ی آن سؤالی که پرسیدید. یک نکته ی دیگر هم می خواهم بگویم. شما گفتید چطوری ریشه های ناآرامی در خانه ها را بفهمیم. برویم سراغ وظایفی که در برابر همدیگر داریم. این وظایف در روایات ما مفصل در مورد آن بحث شده است. اصلاً یک فصل مستقلی ما در روایات  مان داریم تحت عنوان آداب معاشرت. غیر از آن چیزهایی که مثلاً درباره نوع مواجهه با پدر و مادر، نوع مواجهه با همسر، نوع مواجهه با فرزند. دنیایی از اینها داریم. مثلاً شما وقتی می روید سراغ روایات می بینید فرزندتان نیاز به آزادی دارد در 7 سال اول. بگذارید باز مثال تربیت فرزندی بزنم. خیلی از بچه هایی که زیر 7 سال بی قرار هستند، پرخاشگر هستند، آدم احساس می کند مضطرب هستد، چنگ در صورت این و آن می زنند. با رفتارشان. حتی با همین دست هایشان. خیلی از اینها بی قرار هستند، نا آرام هستند. چرا؟ چون به نیاز آنها پاسخ داده نشده است. چرا؟ چون در این سن نیاز داشتند آزاد باشند ولی من به آنها آزادی ندادم.
پدرها، مادرها، بچه ها بالای 7 سال، بویژه بالای 14 سال نیاز دارند به اینکه دیده شوند. نیاز دارند به اینکه شخصیت شان مورد احترام قرار گرفته شود. نیاز دارند به اینکه کرامتشان حفظ شود به صورت ویژه. این نیاز را من به عنوان پدر و مادر به او ندادم، آرامش را از او سلب کرده ام. من اگر به بچه ام احترام نگذاشتم، شخصیت او را ندیدم، در یک کاری که مربوط به خود او است با او مشورت نکردم. بعضی از پدر و مادرها حتی در انتخاب رشته با بچه هایشان مشورت نمی کنند. خب این رشته ای است که خود بچه ات می خواهد برود. او می خواهد درس بخواند. حتی در این اندازه برای او شخصیت قائل نیستند که درباره رشته ای که خودش می خواهد در آن درس بخواند اظهارنظر بکند. انقدر او را له می کنند بعد می گویند چرا بچه ی ما میل به بیرون دارد. چرا میل به فضای مجازی دارد. چرا میل به فضای رفاقتی دارد. خب آرام نیست. چرا آرام نیست؟ چون نیازی که او به احترام و توجه به شخصیت داشت را به او جواب ندادی. بچه ی تو نیاز به یک توجه عاطفی شدید دارد. ولی تو آخرین باری که به او گفتی دوستت دارد معلوم نیست کی بوده است. آخرین باری که او را بوسیدی معلوم نیست کی بوده است. آخرین باری که به او ابراز دلتنگی کردی معلوم نیست که بوده است. به نیاز به محبت او پاسخ ندادی. این آرام نیست. چرا ما فکر می کنیم اینها ربطی به آرامش ندارد؟ برگردیم به آن قاعده. اگر خدا گفت به بچه ات محبت کن، یعنی بچه ات به محبت نیاز دارد و تو به محبت کردن. این کلمه ی نیاز داشتن آن تکلیف ها اصلاً اینطوری یک چهره ی دیگری پیدا می کند. دین یک چهره ی دیگری پیدا می کند. وظایفی که خدا به عنوان تکلیف روی دوش من و شما گذاشته است اصلاً قشنگ می شود.
شریعتی: مجموعه ایست از نیازهای ضروری ما در زندگی.
حاج آقای عباسی: نیازهای ضروری ما که نتیجه ی پاسخگویی به آن نیازها چه می شود؟ آرامش.
شریعتی: و واقعاً هم مثل هوا می ماند. یعنی انقدر ضروری و انقدر حیاتی.
حاج آقای عباسی: کدام یک از اینها ضروری نبود؟ تازه من مثال را در این وقت کم برنامه محدود کردم. ما به این نیاز نداریم که دیگران نسبت به ما حسن ظن داشته باشند؟ نیاز نداریم که دیگران با صداقت با ما برخورد کنند؟ نیاز نداریم که دیگران رازدار باشند؟ نیاز نداریم که دیگران با ما خوش اخلاق باشند؟ نیاز نداریم که به عنوان مرد اقتدارمان حفظ شود؟ نیاز نداریم به عنوان یک زن لطافت مان حفظ شود؟
شریعتی: اینکه می گویند خانواده کوچکترین عضو یک جامعه است و در خانواده خیلی راحت می شود این را حس کرد که آرامش هر کدام از اعضای خانواده به تک تک ما آرامش می دهد و ناآرامی آن مثل یک دومینو به بقیه سرایت می  کند.
حاج آقای عباسی: حتماً همینطوری است. همانطور که گفتم آرامش یک چرخه است، بی قراری هم یک چرخه است.
شریعتی: و اگر خانواده های ما نا آرام باشند، جامعه ی ما هم نا آرام خواهد شد و بالعکس.
حاج آقای عباسی: همینطور است. جواب سؤال شما یکیش این شد: دین مان را خوب بشناسم. شناختن دین فقط به این نیست که احکام نظام را بلد باشیم. حتماً باید بلد باشیم. وظیفه ی ماست که احکام نمازمان را بلد باشیم اما من نوع رابطه ام با دیگران، وظیفه ای که در رابطه با دیگران دارم را اگر بلد نباشم، نمی توانم آرامش بدهم و آرامش کسب کنم. اما گفتید چطوری؟ گفتم یک راه ساده دارد. این راه ساده را می شود امروز تجربه کنید. خواهش می-کنم تجربه کنید. بعد از برنامه تجربه کنید. با هم حرف بزنیم. پسرم من چکار می کنم که باعث بی قراری و اضطراب تو می شود؟ می شود با احساس امنیت به من بگویی؟ مطمئن باش من ناراحت نمی شوم. همسرم! یک بنده خدایی آمده بود در برنامه ی سمت خدا می گفت که من چکار می کنم که تو می ترسی؟ پدرم! من چکار نمی کنم که آن انجام ندادن باعث می شود تو از من آرامش دریافت نکنی؟ این کار سختی است؟!
شریعتی: مثل همان تشکر ممکن است برای بعضی ها سخت باشد.
حاج آقای عباسی: می خواستم این را بگویم که گاهی اوقات آدم ها همین جا هم از ما می ترسند. می گوید من الآن این را بگویم، بگویم بابا تو مثلاً تا کوچکترین اتفاق سهوی ای هم می افتد سر من داد می کشی. خب من می ترسم. من الان این را به بابام بگویم می ترسم از دست من ناراحت شود. همین بالاسر من چوب شود. یعنی بعضی از ما انقدر فرهنگ گفتگو بین خودمان رایج نیست، می ترسیم به هم انتقاد کنیم. واقعاً می ترسیم. خیلی بد است. خیلی بد است که یک زن نتواند به شوهرش بگوید این کار تو باعث بی قراری من می شود یا یک آقا به خانمش نتواند این حرف را بزند یا پدر و مادر گاهی اوقات رویشان نمی شود به بچه هایشان بگویند این کاری که تو داری می کنی من را بی قرار کرده است، آرامش را از من گرفته است. من از تو می ترسم.
شریعتی: من احساس می  کنم یک بخشی از آن به اینجا برمی گردد که هیچ وقت آن خوبی ها را مطرح نکردیم. یعنی آن زیبایی ها را که بدون هیچ ترس و واهمه ای می توانستیم با هم راجع به آن صحبت کنیم مطرح نکردیم.
حاج آقای عباسی: یک مقدار وسیع تر آن این می شود. نمی دانم چطوری تصور کنیم خانواده  ای که در آن گفتگو رواج ندارد. معمولاً گفتگو به این اندازه است. سیب زمینی بگیر، پیاز بگیر، سفره را جمع کن، پهن کن. اینها. وقتی به گفتگو درباره مسائل جدی می رسد انگار بعضی از ما حسش نمی کنیم و وقتی گفتگو نبود، دیگر در مورد خوبی ها هم گفتگو نیست. ما تا الآن داشتیم در مورد چه صحبت می کردیم؟ می گفتیم خوبی ها را به همدیگر بگویید. الآن هم داریم می گوییم یک فضایی را ایجاد کنید که بدی ها هم گفته شود.
می گویند عیب جویی بد است. من نباید عیب جوی شما باشم. شما هم نباید عیب جوی من باشی و این من باید کاری بکنم که شما با احساس امنیت عیب ها را به من بگویید. این یک فرصت است.
شریعتی: اگر یک نفر از آقای عباسی بپرسد که جای مشکلات اقتصادی این وسط در محیط خانواده کجاست و اگر پدر خانواده یک دغدغه ی معیشتی داشته باشد یا یک خانواده ای درگیر مشکلات اقتصادی باشد، آیا باز هم این حرف ها را می شود راجع به آن زد یا نه؟
حاج آقای عباسی: بیشتر می شود زد و بیشتر باید زد.
شریعتی: یعنی آن مسئولیت تک تک اعضای خانواده بیشتر است.
حاج آقای عباسی: می دانید چرا؟ چون یک عاملی آمده که بخش اعظم بزرگی از آن دست ما نیست و آن دارد اذیت می کند. پس ما بیشتر نیازمند به آرامش هستیم.
شریعتی: راجع به بیماری هم می شود همین را گفت؟
حاج آقای عباسی: حتماً همین است. یعنی هر چقدر عواملی که دست ما نیست و به زندگی حمله کردند دارند آرامش را سلب می کنند، اینها بیشتر می-شود، آن عواملی که دست ماست باید تقویت کنیم.
تلاوت آیات صفحه ی 588.
كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفي‏ سِجِّينٍ (7) وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ (8) كِتابٌ مَرْقُومٌ (9) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبينَ (10) الَّذينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ (11) وَ ما يُكَذِّبُ بِهِ إِلاَّ كُلُّ مُعْتَدٍ أَثيمٍ (12) إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ (13) كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (14) كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ (15) ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصالُوا الْجَحيمِ (16) ثُمَّ يُقالُ هذَا الَّذي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (17) كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفي‏ عِلِّيِّينَ (18) وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ (19) كِتابٌ مَرْقُومٌ (20) يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ (21) إِنَّ الْأَبْرارَ لَفي‏ نَعيمٍ (22) عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ (23) تَعْرِفُ في‏ وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعيمِ (24) يُسْقَوْنَ مِنْ رَحيقٍ مَخْتُومٍ (25) خِتامُهُ مِسْكٌ وَ في‏ ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ (26) وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنيمٍ (27) عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ (28) إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ (29) وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ (30) وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‏ أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهينَ (31) وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ (32) وَ ما أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حافِظينَ (33)
ترجمه آیات: چنین نیست البته روز قیامت بدکاران با نامه ی عمل سیاهشان در عذاب سجینند. و چگونه به حقیقت سجین آگاه توانی شد؟ کتابیست نوشته شده وای حال منکران آنان که روز جزا را تکذیب می کنند در صورتی که آن روز را کسی تکذیب نمی کند مگر ظالمان و بدکاران عالم. که بر آنها چون آیات ما تلاوت شود گویند این سخنان افسانه ی پیشینیانست چنین نیست بلکه ظلمت ظلم و بدکاری هایشان بر دل های تیره ی آنها غلبه کرده است. چنین نیست که می پندارند بلکه از آنها معرفت پروردگارشان محجوب و محرومند. سپس (روزی) آنها را به آتش دوزخ درافکنند. و به آنها گویند این همان دوزخی است که تکذیب آن می کردید. چنین نیست که امروز نیکوکاران عالم با نامه ی اعمالشان در بهشت علیین روند. و چگونه به حقیقت علیین آگاه توانی شد؟ کتابیست نوشته شده. و مقربان درگاه حق به مشاهده ی آن مقام نائل شوند محققاً نیکوکاران در بهشت ابد متعنمند. آنجا بر تخت های عزت نعمت های خدا را بنگرند. و در رخسارشان نشاط و شادمانی نعیم بهشتی پدیدار است. و (ساقیان حور غلمان) به آنها شراب ناب سر به مهر بنوشانند. که به مشک مهر کرده اند و عاقلان بر این نعمت و شادمانی ابدی باید به شوق و رغبت بکوشند. ترکیب طبع آن شراب ناب از عالم بالاست. سرچشمه ای که مقربان خدا از آن می نوشند. همانا امروز بدکاران بر اهل ایمان می خندند (و مسخره می کنند) و چون به آنها بگذارند به چشم طعن و استهزاء بنگرند. و چون از حضور محفل مؤمنان آن بدکار مردم به سوی کسان خود بازگردند به سخن مزاح و فکاهی با هم تفریح می کنند و چون مؤمنان را ببینند گویند اینان به حقیقت مردم (ساده لوح) گمراهی هستند در صورتی که ما آن بدان را موکل کار و نگهبان اعمال مؤمنان نگردانیدیم.
حاج آقای عباسی: من فقط یک نکته برای تجدید آن قراری که با هم داشتیم بگویم و آن اینکه در این حرف هایی که زدیم مثلاً در فضای مجازی گفتیم بعضی ها به خاطر کسب آرامش می روند، ممکن است الآن یکی برگردد بگوید تو به من آرامش ندادی من هم سراغ فضای مجازی رفتم.
شریعتی: قرار شد به بقیه کاری نداشته باشیم.
حاج آقای عباسی: آفرین! من می خواستم این را بگویم که حواس مان باشد. ما بناست خودمان را قضاوت کنیم و اینجا اگر خودمان همانی هستیم که رفتیم سراغ فضای مجازی به خاطر اینکه آن چیزی را که می خواستیم در زندگی واقعی به دست نیاوردیم، اگر بخواهیم بر قرار خودمان پایبند باشیم باید اینطوری قضاوت کنیم. شاید طرف مقابل هم وظایفش را حد اقل تا یک اندازه ای انجام داده ولی من قدرشناس نیستم. شاید من از آن آدم هایی هستم که بدی ها را بزرگ می بیند، خوبی ها را کوچک. شاید من از آنهایی هستم که فقط بدی ها را می بیند. شاید من از آنهایی هستم که می گویم طرف وظیفه اش را انجام داده خوب وظیفه اش. ما داریم می گوییم وظیفه ها را انجام بدهید تا مایه ی آرامش شود. من می گویم اصلاً وظیفه اش است. می خواست انجام ندهد؟ یعنی مواظب باشید اینجا اگر این نوک فلش را به سمت دیگران گرفتیم، این بحث برای زندگی ما نه تنها فایده ای نخواهد داشت، موجب انحراف جدیدتری می شود.
خدایا روح تمام شهدایی که این مملکت خدمت کردند بویژه روح شهید عزیز حاج حسن طهرانی مقدم را با شهدای کربلا محشور کن. (الهی آمین)