شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم.
خانم ها، آقایان سلام. حاج آقای حسینی عزیز سلام علیکم و رحمة الله.
حاج آقای حسینی: سلام علیکم و رحمة الله. عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ی بینندگان عزیز. عزیزانی که بعداً از شبکه های مختلف، شبکه ی جام جم، شبکه ی ولایت برنامه را می بینند. همچنان درربیع المولود ولادت خاتم النبیین و وجود مقدس امام صادق (سلام الله علیه) هستیم. باز هم این ماه ولادت را تبریک عرض می کنیم. یادآوری می کنم چون به روزهای پایانی ماه نزدیک می شویم آن بحث ردّ مظالم را هم عزیزان فراموش نکنند. عرض کردیم که از همه ی مراجع اجازه گرفتیم. بر گردن من. دیگر نیازی نیست زنگ بزنید، مرجع هر مرجع تقلیدی هستید تا مبلغ 500 هزار تومان در ماه ربیع الاول اگر به فقیر بخواهید بدهید بابت آن بدهی هایی که ما به کسانی بدهکار بودیم ولی صاحب آن را نمی شناسیم. نه خودش را و نه وارثش را. مثال های فراوانی زدیم دیگر تکرار نکنیم. به کسی کرایه کم دادیم، راننده بودیم کرایه اضافه گرفتیم، به یک فروشنده ای کم دادیم، فروشنده بودیم از مشتری اضافه گرفتیم. انواع و اقسام اینها.
شریعتی: و اگر از بیت المال چیزی را ضایع کرده باشیم چی؟
حاج آقای حسینی: آن حساب دیون دولتی است. این اشتباه نشود. اگر یک کسی در یک اداره ای حیف و میل کرده است، چیزی از بین برده است، از اموال دولتی از بین برده است، کم کاری ای کرده است، به هر حال مدیون هست، آن را باید به حساب دیون دولتی بریزد اما اگر نه، مردم، به کسی بدهکاری داشته است او را نمی-شناسد، وارثش را هم پیدا نمی کند. به این رد مظالم می گویند که عرض کردم تقریباً باید گفت همه ی ما به یک شکلی رد مظالم بدهکار هستیم. هم برای خودمان، برای همسرمان، برای اولادمان. به هر بچه های ما مثل خود ما گاهی ممکن است در کودکی، نوجوانی، شیشه ای شکستیم، مالی از بین بردیم، حقی بر گردن ما هست، خدای ناکرده به صورت کسی زدیم، صورت او سرخ شده، سیاه شده، کبود شده، دیه بر گردن ما است، الآن او را نمی شناسیم. اگر او را می شناسیم باید به خود او بدهیم، به وارثش بدهیم. نمی شناسیم. کلاً مظالم عباد برای جایی است که ما نشناسیم. فرقی بین سیّد و غیرسیّد هم نیست.
شریعتی: بیشتر از500 هزار تومان اگر بود اجازه بگیرند، بعد از ماه ربیع الاول هم باید اجازه بگیرند یعنی منحصر در این ماه نیست ماه بعد هم می توانند ولی باید اجازه بگیرند.
حاج آقای حسینی: بله. این اجازه را تا آخر ماه ربیع الاول ما گرفتیم. ان شاءالله عزیزان به تأخیر نیندازند. کمکی هست به فقرا و نیازمندان. فقیر را هم گفتیم خیلی سخت نگیرید یعنی کسی درآمدش کم است. دخل و خرجش با هم هماهنگ نیست مخصوصاً عرض می کنم برای درگذشتگان بدهیم. عزیزان اگر می خواهند به پدر و مادرشان خدمتی کنند، یکی از بهترین خدمت ها به درگذشتگانمان رد مظالم است. ما نمی دانیم بدهکار است یا نه. احتیاطاً (انجام می دهیم.) جای دوری نمی رود. شما دارید به فقیر می دهید. یا رد مظالم بر آن پدر و مادر است یا صدقه برای آن پدر و مادر است. بهترین خیرات برای درگذشتگان است. من یقین دارم یکی از بهترین خیرات برای درگذشتگان همین رد مظالم است. گاهی هست یک گرفتاری هایی در زندگی ما پیش می آید به خاطر همین مظلمه هایی است که بر گردن ما است و نمی-دانیم داریم از کجا می خوریم. من یک قصه بگویم. ما کتابی به نام التمحیص داریم. از کتاب های بسیار قدیمی ما هست. موضوعش تمحیص یعنی امتحان است. تمام این کتاب روایاتی است راجع به آزمون های بندگان الهی. از منابع قدیمی ما است. این قصه اینجا آمده است. امام صادق (س) پسری به نام اسماعیل داشته اند، آمدند به امام صادق گفتند آقازاده شما امروز صبح تب کرده، تب بسیار شدید. حضرت فرمودند بروید به پسرم بگویید: «أَيَّ شَيْءٍ عَمِلْتَ الْيَوْمَ مِنْ سُوء» امروز چه بدی کردی. خودش بگوید. آمدند گفتند: آقا اینطوری فرمودند. گفت: خودم می دانم چه غلطی کردم. با خانمم دعوایم شده، زدم در صورت خانمم، به چارچوب در برخورد کرده، صورتش شکاف خورده است. آمدند به امام صادق فرمودند. گفت: مال همین است. این تبش مال همین است. البته من همین جا بلافاصله می گویم. اشتباه نکنید. حجت خدا، ولی خدا می تواند تشخیص بدهد اگر کسی یک گرفتاری ای داشت، یک بلایی داشت، آیا این عقوبت خداست، چوب خداست یا نه، امتحان الهی است. ما راجع به دیگران نمی توانیم قضاوت کنیم. الآن نشستی پای برنامه بگویی پس این پدر من هم مریض است این چوب خداست. نه، تو چه می دانی؟ شاید امتحان الهی است. الآن شما در خانه دیدی خانمت بیمار است، پدرت بیمار است. یک جوانی. آدم می گوید این جوانی اینطور گرفتار است. چه گناهی کردی؟ نه. ما چنین حقی نداریم قضاوت بکنیم. با اطلاعاتی که ما داریم، گرفتاری هایی که ما داریم، ممکن است چوب خدا باشد، ممکن است امتحان الهی باشد. ما نمی توانیم راجع به دیگران قضاوت کنیم ولی امام می تواند. حجت خدا، ولی خدا، امام صادق، فرمود: بگویید پسرم چه گناهی کرده است. گفتند: آقا خودش می گوید اینطوری است. حضرت همسر اسماعیل را خواستند. عروس او بود. در تاریخ نامش آمده بنت زلف. فرمودند: می شوند من از شما خواهش کنم اسماعیل من را حلالش کنی؟ گفت: چشم. شما می گویید حلالش می کنم. حضرت یک هدیه ای به او دادند. شاید معادل آن دیه ای که اسماعیل باید پرداخت می کرد. شاید هم بیشتر از آن. نمی دانم. یک هدیه ای دادند. این را خواهش می کنم عزیزان اگر می خواهند حلالیت بطلبند، الآن با یک برنامه تحت تأثیر قرار می گیرد به دست و پای مثلاً خانمش می افتد یا خدای نکرده خانم به دست و پای شوهرش یا پدر و مادرها به دست و پای (عروسشان) آقا زاده اینطوری هستند. ما را حلال کن. چی حلال بکن. شما هم یک هدیه ای بدهید، یک دلجویی بکن، یک مصالحه ای بکن. بعد هم بگویید که چقدر است. می-دانید اگر شما در صورت کسی بزنید صورت فقط سرخ شود، 6 مثل طلا دیه ی او است. الآن طلا مثقالی چند است؟ 6 مثقال طلا. اگر می خواهیم حلالیت بطلبیم بدانیم طرف دارد چی را حلال می کند. به هر حال امام صادق یک هدیه ای به عروس خانمشان دادند فرمودند: به خاطر من اسماعیل را حلال کن. گفت: آقا من حلال کردم. هدیه را هم گرفت و حلال کرد. فرمودند: حالا بروید ببینید حال اسماعیل چطور است. رفتند آمدند گفتند: آقا آب روی آتش. خوب خوب نشسته است. شاد و شاداب نشسته است. این را برای چی گفتم؟ بعضی از گرفتارهایی که گاهی در زندگی ما پیش می آید احتمال بدهیم این به خاطر آن ظلمی است که به کسی کردیم، حقی از مردم بر گردن ما است، مظلمه ای بر گردن ما است. اینها را پاک کنیم، اینها را صاف کنیم. بحث مظالم عباد همین است. اگر شما احتمال می دهی به کسی بدهکار هستی، الآن بهترین فرصت است به یک فقیر تا 500 هزار تومان ردّ مظالم بدهی. بیشتر می خواهی بدهی از مرجع تقلیدت اجازه بگیر بیشتر بده. 500 هزار تومان برای خودت بده، برای خانمت بده، برای بچه هایت بده، برای پدرت بوده، برای مادرت بده. هر کدام 500 هزار تومان.
شریعتی: البته این 500 هزار تومان سقف آن است. بارها تأکید کردیم یعنی یک کسی ممکن است احساس کند 10 هزار تومان، 20 هزار تومان، 50 هزار تومان مظالم بر گردن او هست.
حاج آقای حسینی: و بارها گفتیم اگر 500 هزار تومان دادند نه به این معنا که تمام مظالمی که بر گردن او هست دیگر تمام شده است. نه، این به اندازه ی 500 هزار تومان است.
حالا مالی آن اینطوری است. ممکن است من دل کسی را شکسته ام. من یک آقایی را دیدم خیلی خوشم آمد. یک آقایی دیدم راه افتاده این طرف و آن طرف و این شهر و آن شهر. گفتم: کجا می روی؟ گفت: من احساس می کنم گره هایی در زندگی من است و ممکن است این گره ها به خاطر آهی است که پشت سر من است. هر کجا احتمال می-دهم یک کسی از من ناراضی است، ناراحتی دارد، می روم از او حلالیت می گیرم. احتمال است. ضرر ندارد. شاید یک روزی من دل این آقا را شکستم. اینجا به مراتب جبران کارهایی که کردیم ساده تر است. به جان خودم من اطلاع داشتم شهر به شهر، 800 کیلومتر راه می رفت، شرق و غرب کشور. می گفت: آنجا یک رفیق دارم. نکند یک وقت ما با این هم دوره بودیم، با این هم کلاس بودیم، یکی از بستگان ما فلان شهر هست، نکند من دلش را شکسته باشم. آن وقت من گفتم چرا از راه می روی؟ می توانی پیامک بدهی. گفت: نه، اینطوری فایده ندارد. از راه بروم، یک هدیه ببرم، یک کادو ببرم. از ته دلش درآورم، عذرخواهی کنم، من را حلال کند. شاید این گره-هایی که گاهی در زندگی ما پیش می آید به خاطر همین است. این خیلی مهم است. مجال نیست ما وارد این بحث شویم.
رای سومین بار تأکید می کنم. خواهش می کنم راجع به دیگران قضاوت نکنید. الآن نشستید پای برنامه بگویید پس ما فهمیدیم فلانی انقدر درد و بلا و گرفتاری دارد (برای چیست). نه، اتفاقاً «البلاء للولاء» انبیا بیش از همه ابتلائات داشتند. سید الشهداء بیش از همه ابتلائات داشتند.
شریعتی: باید به خودمان مراجعه کنیم خودمان را معاینه کنیم.
حاج آقای حسینی: بله، راجع به خودمان. انگشت اشاره را مدام طرف دیگران نبریم. پس این مظالم عباد را بدهیم، اگر طور دیگری هم باید جبران کنیم، جبران کنیم ان شاءالله هیچ گره ای در زندگی ما نباشد.
شریعتی: ان شاءالله. و این یادگار ماه های ربیع الاول چند سال قبل تا به حال است که الحمدلله سنت شده برای همه ی ما هم آشنا است.
داریم پیامبر را در کلام و آینه ی امیر مؤمنان و نهج البلاغه مطالعه می کنیم و خلق و خوی پیامبر عزیز و نازنین مان که رحمة للعالمین است می شنویم. هفته ی قبل بحث به یک جایی رسید و یک حکمتی را مرور کردیم و امروز ادامه ی بحث حاج آقای حسینی در محضر نهج البلاغه.
حاج آقای حسینی: جلسه قبل اشاره کردم گفتم معیار ما یعنی سبک کار ما بر اساس کاری است که مرحوم علامه شیخ محمد تقی تستری (رضوان الله علیه) در این کتاب شرح نهج البلاغه شان انجام دادند. انصافاً مرد بسیار بزرگواری بوده است، در تحقیقاتشان صادقانه عرض می کنم آدم وقتی کتاب ایشان را می بیند، کارهای علمی ایشان را می بیند، اصلاً متحیر می شود. یک شخصیتی بوده که ایشان در قم هم نبوده است، در شوشتر زندگی می کرده است. بخش عمده ای از زندگی اش را در شوشتر بوده است. الآن قبر او زیارتگاه است. من رفته ام. مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی تستری در شوشتر الآن قبرش زیارتگاه است. ایشان با این عظمت در شوشتر، تک و تنها. شرح نهج البلاغه شان جالب است، شرح لمحه او جالب است، قاموس الرجال او، کارهای بسیار فراوان و زیبایی انجام داده است. از جمله در این شرح نهج-البلاغه شان چهارده جلد است یک جلد حدود چهارصد صفحه پیامبر در نهج البلاغه، اگر عزیزان بخواهند در این موضوع کار کنند، جلد مفضل آن را نگاه کنند. از جمله فرازهایی که ایشان مفصل به آن پرداختند، این حکمت 361 نهج البلاغه است. به خاطر عظمت خاتم النبیین؛ امیرالمؤمنین میفرماید «إِذَا كَانَتْ لَكَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ حَاجَةٌ» هر وقت حاجتی داشتید، «فَابْدَأْ بِمَسْأَلَةِ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِهِ ص» اول حاجت خود، یک صلوات بر محمد و آل محمد بفرستید. «ثُمَّ سَلْ حَاجَتَكَ» در بعضی روایات داریم که اول آن صلوات، آخر آن صلوات. خود حضرت «فَإِنَّ اللَّهَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُسْأَلَ حَاجَتَيْنِ فَيَقْضِيَ إِحْدَاهُمَا وَ يَمْنَعَ الْأُخْرَى» کرم خدا از این بالاتر است که بندهای دو تا حاجت که یکی از آنها صلوات است و صلوات هم حاجت است «اللهم صلی علی محمد و آل محمد» کرم خدا بیشتر از این است که یک حاجت را برآورده کند و یک حاجت را برآورده نکند. در نهج البلاغه امیرالمؤمنین(ع) یک خطبهای را دارد که مدل صلوات بر خاتم النبیین را توضیح داده است. در صحیفهی سجادیه دعای 47 مفصل راجع به مدل صلوات بر خاتم نبیین ما چه طور باید صلوات بفرستیم. اصلاً یکی از آموزههایی که در کلام اهل بیت(ع) هست، مدل صلوات بر خاتم النبی است. در جامعهی کبیره هم که فراوان است. «جَعَلَ صَلَاتَنَا عَلَيْكُم» ما بر شما صلوات میفرستیم اما «كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا» کفارهی گناهان ما میشود و باعث ترفیع درجات ما میشود.
یک داستانی میخواهم بگویم که در شرح مرحوم تستری است که منابع دست اول است. این حدیث در کافی مرحوم کلینی و هم عقاب الاعمال شیخ صدوق است و هم تهذیب شیخ طوسی است. فرمود: «مَنْ ذُكِرْتُ عِنْدَهُ» (الكافي (ط - الإسلامية)/ ج2/ ص: 495) پیامبر فرمود اگر نام من پیش کسی برده شود و یاد او برود که صلوات بفرستد یعنی بیتوجهی کند. فردای قیامت راه بهشت را گم میکند و با سختی باید راه بهشت را پیدا کند. یعنی ببینید همه چیز ما شاید خوب باشد اما در صلوات فرستادن بر خاتم النبیین بیتوجهی میکنیم. این است که راه بهشت را گم میکنیم. حالا انشاالله بعد پیدا خواهیم کرد. یک تعبیر دیگر این که خیلی تند است. فرمود: «مَنْ ذُكِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ يُصَل» عمداً صلوات نمیفرستد. در همین شرح مرحوم تستری یک تاریخی دارد عبدالله بن زبیر... چون بعضیها عناد دارند. ایشان مینویسد یک کسی بود، نام او را هم برده. میگوید یک کسی بود و وقتی صلوات میفرستاد و میخواست آل محمد را نگوید، میگوید «اللهم صلی علی محمد منفرداً» من فقط بر پیغمبر صلوات میفرستم. یعنی بعضیها اینقدر خبیث هستند و اینقدر باطن و سریرهی آنها بد است که اصرار دارند بگویند من به اهل بیت صلوات نمیفرستم، فقط صلی علی محمد. در آن جلسه این شعر را از محمد بن ادریس شافعی خواندیم. امام فرقهی شافعیها است.
«كفاكم من عظيم القدر أنكم» (نهج الحق و كشف الصدق/ص: 188) ای اهل بیت پیغمبر، «من لم يصلّ عليكم لا صلاة له» کسی بر شما صلوات نفرستد، نماز او بینماز است. شما فتوای همهی فقها را ببینید سنی و شیعه، مگر در نماز تشهد نداریم؟ میشود کسی تشهد را نخواند. آخر تشهد «اللهم صلی علی محمد و آل محمد». دیگر و سلم بگویید همه میگویند نماز او باطل است. ما این جای سؤال برای ما است که تمام عالم، شما نماز مسجد الحرام و مسجد النبی را ببین و همهی جای عالم، تشهد نماز را که میخواهد بخواند صلوات بر محمد و آل محمد است. چه طور ما در سخنرانی و خطبهی خود یاد ما میرود که آل محمد را بگوییم. این آدم خبیث میگفت «اللهم صل علی محمد و آل منفرداً». عبدالله بن زیبر یک مدتی خطبه میخواند و حکومتی تشکیل داد تا قبل از اینکه حجاج بساط او را جمع کند. وقتی که خطبه میخواند اسم پیامبر را میبرد ولی آل پیامبر را نمیبرد. به او گفتند که چرا آل پیامبر را نمیگویید؟ میگفت بعضی از این آل پیامبر در مکه هستند، میترسم بر اینها باعث فخر و مباهات باشد. اینقدر بیانصافی.
بگذارید این شعر را یک بار دیگر بخوانم برای امام شافعی است در منابع قدیمی است.
«يا أهل بيت رسول اللّه حبكم/ فرض من اللّه في القرآن أنزله» حب شما واجب است در قرآن نازل شده است.
«كفاكم من عظيم القدر أنكم/ من لم يصلّ عليكم لا صلاة له» بر عظمت شما همین کافی است. کسی نماز بخواند و بدون صلوات بر محمد و آل محمد باشد.
این حدیث دوم باز هشدار است که در آن سه کتابی که گفتم. هم کافی و هم عقاب الاعمال شیخ صدوق و هم تهذیب شیخ طوسی، پیامبر فرمود: «مَنْ ذُكِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ يُصَل» اگر این عمداً صلوات نفرستد «فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ» دور از عنایت خدا باد.
داستانی که میخواهم بگویم که خیلی جالب است که مرحوم کلینی گفته البته گفتم که مرحوم تستری گفته است که حق ایشان ادا شود. برکات صلوات بر خاتم النبیین است. اصل کتاب فضائل صلوات البته برای حاج آقای فرحزاد است. من عنوان این قصه را هدایت با صلوات نوشتم. یک صلوات چه قدر میتواند برکات داشته باشد. در کافی مرحوم کلینی هست. یک کسی خدمت امام صادق(ع) آمد و گفت: «إِنِّي رَجُلٌ مِنْ بَنِي الْحَارِثِ» (الكافي (ط - الإسلامية)/ ج6/ ص: 411) من از قبیلهی بنی حارث هستم. «وَ قَدْ هَدَانِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مَحَبَّتِكُمْ» من با شما اهل بیت رابطهای نداشتم ولی خدا من را هدایت کرد و دیگر شیعهی شما و محب شما شدم. امام صادق(ع) تعجب کردند، فرمودند: «كَيْفَ» چه طور جز محبین ما شدی؟ «إِنَّ مَحَبَّتَنَا فِي بَنِي الْحَارِثِ لَقَلِيلٌ» ما خبر داریم که در آن قبیله، دوستان ما کم هستند. چه طور شما جز دوستان ما هستید. بالاخره امام صادق میدانستند که چند نفر یار کجا دارند. کجا بیشتر علاقمندان حضرت هستند. میگوید من به برکت یک خادمی که دارم. آن خادم باعث شد که من با شما اهل بیت آشنا شوم. گفت آقا من خادمی دارم که «خُرَاسَانِيّاً» خراسانی است. «وَ هُوَ يَعْمَلُ الْقِصَارَةَ» شغل او هم خشکشویی است. میشورد و تمیز میکند. «وَ لَهُ هَمْشَهْرِيجُونَ أَرْبَعَةٌ» این چهار تا همشهری جون دارد. این همشهری جون هم با این تعبیر در این حدیث کافی آمده است. این چهار تا همشهری جون دارد که با هم رفیق هستند و این با خادم ما پنج تا میشوند. «وَ هُمْ يَتَدَاعَوْنَ كُلَّ جُمُعَةٍ» هر جمعه یکی از این خادمها، آن چهار تا دیگر را مهمانی میکند. خراسانیها مخصوصاً کوش کنند. هر چهار هفته که نوبت دیگران است، یک هفته هم نوبت خادم من میشود. وقتی در منزل ما میآیند، بالاخره از آن درآمدی که خود داشته، ازاین همشهری جونهای خود پذیرایی میکند. چه برای اینها میآورد؟ «فَيَجْعَلُ لَهُمُ» یک غذای گوشتی برای اینها درست میکند و غذا میخورند. «ثُمَّ إِذَا فَرَغُوا مِنَ الطَّعَامِ» وقتی غذای اینها تمام میشود. «فَمَلَأَهَا نَبِيذاً» نبیذ به اینها میدهد. نبیذ شاید یک شرابی است که فکر نمیکرده که این هم حرام باشد. راجع به فقاء داریم که در روایات هست. «خَمرٌ اِستسقَرَحٌ النَّاس» خمر است ولی مردم جدی نمیگرفتند مثل اینکه الان بعضیها میگویند آن شرابی که حرام بوده است، آن شرابهای قدیم بوده است. الان درصد درست کردند، پنج درصد، ده درصد الان کسی بخورد مست نمیشود. آنجور نیست فکر میکردند که اگر کم باشد، این مدل اشکالی ندارد. او به اینها گوشت میدهد و از این نبیذه به اینها میدهد ولی وقتی اینها میخواهند غذا را مصرف کنند. میگوید نه شما اجازه ندارید از این گوشت و از این نبیذ استفاده کنید، «حَتَّى تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» اول باید صلوات بر محمد و آل محمد بفرستید. در حالی که به این چیزها توجه داشتند ولی به احکام به خوبی توجه نداشتند. یک چیزی که حرام بوده است، فکر میکردند که حلال است. گاهی آدمها به ما مراجعه میکنند و میگویند آن درصد کم شرابهایی که مست بکند، نیست.
به هر حال جالب است که با صلوات بر محمد و آل محمد از اینها پذیرایی میکرده است و از این نبیذ، از این شرابی که فکر نمیکرده که حرام است، از اینها پذیرایی میکرده. میگوید که اینها هی صلوات و صلوات. من گفتم چه خبر است که شما هی آل محمد میگویید. آل محمد چه کسی هست. پرسیدم که آل محمد چه کسی هست و از این جلسهی صلوات محمد و آل محمد که اینها مقید بر صلوات بودند، من هدایت شدم. رفتم اهل بیت را پیدا کردم و دیدم که محمد تنها نیست و اهل بیت هستند. اهل بیت کی هست و بعد از پیامبر، الان چه کسی هست. از کجا شروع شده. از امام علی، امام حسن و امام حسین و رسیده به امام سجاد و الان امام صادق است که به امام صادق دارد گزارش میدهد که به برکت اینها مقید به صلوات در این مهمانی بودند، من هدایت شدم و از دوستان شما هستم. حضرت فرمودند که خوب که گزارش این آقا را شنیدم. دو، سه تا جمله فرمودند. یک: «اسْتَوْصِ بِهِ خَيْراً» حواس تو به این بندهی خدای خراسانی باشد که با اینکه غلام است اما با خادم خود خوشرفتاری کن و محبت داشته باش. دو: «وَ أَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ» سلام من را به او برسان. سه: «وَ قُلْ لَهُ يَقُولُ لَكَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ» به او بگو که اینکه تو داری میخوانی فرقی ندارد «فَإِنْ كَانَ يُسْكِرُ كَثِيرُهُ فَلَا تَقْرَبَنَّ قَلِيل» اگر چیزی زیاد آن، آدم را مست میکند، کم آن هم حرام است.
اگر یک چیزی درصد بالای آن حرام شد، درصد کم آن هم فرقی نمیکند، آن هم حرام است. یک قطره از شراب هم مواظب باشید مخصوصاً جوانهای عزیز که ارادتمند همه هستیم. جوانها مراقب باشید که نگویند یک شب که هزار شب نمیشود و یک پارتی پایان فارغ التحصیلی است و الان جواب کنکور آمده و جشن میخواهیم بگیریم. اول اینکه جشن باید با شیوهنامهی بهداشتی باشد و خیلی مصلحت نیست و ثانیاً یک جشن قبولی کنکور و همه رفقا جمع شدهاند و یک ته استکان، نه فرمود اگر چیزی زیاد آن حرام است، کم آن هم حرام است. «فَإِنْ كَانَ يُسْكِرُ كَثِيرُهُ فَلَا تَقْرَبَنَّ قَلِيل» کم و زیاد ندارد. یاد ما باشد که درصد آن کم باشد، درصد آن زیاد باشد، درجهی آن قوی باشد، درجهی آن ضعیف باشد، ده بار باشد، یک بار باشد، یک ته استکان باشد، حرام خدا حرام است. فرمود این را هم به او تذکر بده. «فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ كُلُّ مُسْكِرٍ حَرَامٌ» فرمود که پیامبر فرموده است که هر چیزی که زیاد آن مست کننده باشد، یک قطرهی آن هم حرام است. این آقا میگوید که ما این داستان را از امام صادق شنیدیم و سلام را رساندیم و پیش این خادم خود آمدم. «فَجِئْتُ إِلَى الْكُوفَةِ». به خادم خود گفتم که ما خدمت امام بودیم و داستان از این جریان هست و سلام امام را به او رساندم. میگوید این خادم خراسانی شروع به گریه کردن کرد. گفت واقعاً امام صادق «اهْتَمَّ بِي» اینقدر من برای او مهم بودم که امام، سلام من را رسانده. گفت بله آقا امام سلام شما را رساند و سفارش شما را کرده و گفته که من هوای شما را داشته باشم. این جمله را هم راجع به شراب فرموده که تو نبیذ میخوری و صلوات میفرستی. هر چه که زیاد آن حرام است، کم آن هم حرام است. گفت و الله تا زنده هستم یک قطره از آن را هم من مصرف نمیکنم. خادم گفت که باشد، «فَاذْهَبْ فَأَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللَّهِ تَعَالَى» من هم تو را در راه خدا آزاد کردم. به برکت یک صلوات، یک برده آزاد شد و یک جمعی از گناه آزاد شدند و این آقا به مسئلهی خود آشنا شد. این از برکات صلوات ذیل همین خطبهی نورانی امیرالمؤمنین است. «إِذَا كَانَتْ لَكَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ حَاجَةٌ» هر وقت حاجتی داشتید، یک بار دیگر ترجمهی آن را بخوانیم که اگر حاجتی داشتید، «فَابْدَأْ بِمَسْأَلَةِ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِهِ ص» اول در هر حاجتی صلوات بر پیامبر و بعد حاجت بخواه. در صحیفهی سجادیه ملاحظه فرمودید که اصلاً تمام دعا با صلوات بر محمد و آل محمد آغاز میشود. این یک حکمت بود.
شریعتی: پیامبر فرمودند که صلوات بر من نوری در قبر، نوری در صراط و نوری در قیامت است که با این نور، تک تک ما وارد بهشت شویم و همنشین نبی مکرم اسلام البته با شفاعت حضرت رسول(ص) باشیم. صفحهی 585 قرآن را تلاوت خواهند کرد. آیات ابتدایی سورهی مبارکهی عبس.
صفحه 585 قرآن کریم
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد. اشارهی قرآنی را حاج آقای حسینی خواهند فرمود و بعد هم راجع به شخصیت جناب جعفر طیار صحبت خواهیم کرد.
حاج آقای حسینی: این آیات پایانی سورهی عبس که تلاوت شد. «فَإِذَا جَاءَتِ ﭐلصَّاخَّةُ» صیحهی رستاخیر وقتی فرا برسد، یوم خیلی هشدار سنگینی است. به هر حال ما را دنیا مشغول کرده است. خیلی وقتها در بعضی از آزمونها شکست میخوریم. من بارها این مثال را زدم که مؤمنین ما و متدیین ما خیلی از آزمونها را موفق میشوند ولی یک وقت در آزمون بیش از اندازه به همسر خود، به برادر خود، به رفیق خود، به فرزند خود شکست میخورد. صریح قرآن است که صیحهی قیامت که آمد، یوم که یکی از اسامی قیامت هست، «يَوْمَ يَفِرُّ ﭐلْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ» آدمیزاد از برادر خود فرار میکند. «وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ» و از مادر و پدرش. «وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ» از همسر و از فرزند خود فرار میکنند، چرا؟ «لِکُلِّ ﭐمْرِئٍ مِّنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ» همه گرفتار خود هستند. پدر، مادر این اولادی که اینقدر اینجا به او محبت میکنید. البته محبت خوب است ولی یاد شما باشد که مرز آن، مرز دینداری باشد. اگر خدمت به همسر، خدمت به پدر و مادر، خدمت به فرزند، خدمت به رفیق از مرز دین فاصله گرفت، قرآن میگوید همینها فردا از تو فرار میکنند. من به شخصیت با عظمتی اشاره کنم که این هفته از این بزرگوار نام برده میشود. حضرت جعفر طیار(س) برادر امیرالمؤمنان(س) است. این نهج البلاغهی امیرالمؤمنان ببینید که حضرت افتخار میکند در نامهای که حضرت به معاویه دارد، میفرماید معاویه خیلیها در راه خدا دست آنها از بدن آنها جدا شد. «و لکل فضلٌ» همه هم فضیلتی دارند ولی وقتی برادر من، دست خود را در راه خدا داد، جعفر طیار شد. آنکه به جوانهای عزیز میخواهم اشاره کنم، این است که میدانید که جعفر در اوج جوانی به حبشه رفته است. بهترین سالهای عمر خود را سخنگوی مهاجرین در حبشه بوده و نقش بسیار مهمی داشته. میدانید عمروعاص بلند شد که برود اینها را برگرداند. خب پادشاه حبشه قبول نکرد. جعفر طیار به زیبایی آیات قرآن را خواند و پادشاه حبشه جذب شد و مخالفت کرد و اجازه نداد که اینها را برگرداند. اگر عمروعاص موفق میشد که اینها را یعنی مهاجرین را به مکه برمیگرداند، کمترین مجازات آنها این بود که تکه تکه شوند. عمروعاص در رأس آنها بوده است. لذا امام حسن به عمروعاص گفت که یاد تو هست که رفتی مهاجران را برگردانی و حالا ادعای مسلمانی میکنی. اگر موفق شده بود و پادشاه حبشه با او همکاری کرده بود و جناب جعفر و مسلمانان مهاجر را به مکه برگردانده بودند، آنها را تکه تکه میکردند. چند سال جناب جعفر در حبشه بوده است؟ دوازده سال. بعد از دوازده سال برگشته است. حدود سی سالگی است، هجده ساله رفته و دوازده سال آنجا بوده. این را به جوانها میخواهم عرض کنم. خب آقا بس است دیگر ما چه سهمی داشتیم. سهم از این بالاتر؟ بهترین دوران جوانی خود را رفته است آنجا خدمت کرده است. بعضی از جوانها میگویند که ما جوانی نکردیم. در سختی، در غربت و مشکلات غربت و تحدید حالا که برگشته است که دیگر بس است ما دیگر برویم زندگی خود را کنیم.
بس است دیگر ما چه قدر وظیفه داریم؟ بلافاصله و جالب است که من اینجا اشاره کنم. معروف است که وقتی پیامبر خبر بازگشت جعفر را شنید، فرمود نمیدانم به کدام یک از این دو خبر بیشتر خوشحال باشم. بازگشت پیروزمندانهی مهاجرین و جعفر طیار یا فتح خیبر به دست امیرالمؤمنین. فرمود این دو برادر، دو هنر بزرگ (او فتح خیبر و این بازگشت پیروزمندانه از هجرت) به کدام یک از این خبرها بیشتر خوشحال باشم. فرمود که یک جایزه میخواهم به جعفر بدهم. همه صف کشیدند که ببینند جایزه چه هست؟ باغ است، نقره است، معمولاً ما جایزه میگوییم، اینها به ذهن ما میآید. حضرت نماز جعفر طیار را تعلیم جعفر دادند. این نمازی که در مفاتیح هست. اکسیر عمل و کبریت اعظم، خیلی نماز مهمی است. نماز خدا است و اینکه به جعفر یاد دادند این است که میخواستند این نماز در طول تاریخ، هر که این نماز را میخواند، بگوید من نماز جعفر طیار(س) را میخواهم بخوانم. جایزهی هجرت دوازده سالهی او تعلیم این نماز است و به نام این صحابی بزرگوار ثبت شده است.
مرحوم آیت الله بهجت رضوان الله علیه که هر کسی به ایشان مراجعه میکرد در گرفتاریهای خانوادگی و مشکلات خانوادگی ایشان میفرمود نماز جعفر طیار، حالا نمیدانم که حکمت آنچه بود. من خبر ندارم و در جایی از روایات ندیدم ولی ایشان سفارش میکردند در گرفتاریهای خانوادگی ایشان نماز جعفر طیار را میفرمودند.
شریعتی: فکر میکنم از ایشان شنیدم که لااقل در تمام عمر خود یک بار این نماز را بخوانید.
حاج آقای حسینی: در حالات شیخ انصاری هست که ایشان هر روز این نماز را میخواند. تقریباً سیصد تا سبحان الله و الحمدالله است و نیم ساعت وقت میبرد. یاد من هست که مرحوم آیت الله بهجت رضوان الله علیه هر روز نماز صبح را در مسجد فاطمیه میخواندم بدون استثنا تا روزهای آخر عمر خود، تا وقتی که قم بودند، تا وقتی که نجف بودند و بعد از اینکه مشهد مشرف شدند، بعد از نماز یا در حرم امیرالمؤمنین یا در مشهد در حرم امام رضا یا در قم حرم حضرت معصومه هر روز این نماز را میخواندند. حالا من بگویم که بینندگان نگویند که اینها بیکار بودند، نه دیگر یک ساعت و دو ساعت این ذکرها را میخواندند. ما به جای این دو ساعت ذکر و دعا سر ما در گوشی است. حتی من در جایی به جوانها گفتم که اگر شما دو ساعت در گوشی باشید که ما مخلص شما هستیم. از این ساعتهایی که در فوتبال زمان را نگاه میدارند، از اینها ما بگذاریم، ببینیم جمع ساعتی که ما در گوشی هستیم، چه قدر است. اقلاً ما روزی پنج، شش ساعت در فضای مجازی هستیم. خب همین وقتی که ما آنجا میگذاریم، آقای بهجت و شیخ انصاری و دیگران در نماز جعفر طیار و دعا و قرآن و دستگیری از گرفتارها و مشکلات مردم و رسیدگی به حوائج مردم میگذارند. ایشان میگفتند که در گرفتاریها این نماز را بخوانید. این جایزهی جناب جعفر طیار بود. به جوانهای عزیز عرض میکنم. پس ببینید هجده سال جناب جعفر به حبشه رفته است و دوازده سال سختترین دورانهای زندگی خود را در غربت به سر برده است و در سی سالگی برگشته است. خب بس است دیگر ما به اندازهی سهم خود خدمت کردیم. تازه جنگ موته پیش آمده و در موته رفته است و در موته به شهادت رسیده است و دو دست در راه خدا تقدیم کرده است که این برادر بزرگوار او امیرالمؤمنان به این برادر افتخار میکند. میفرماید: خیلی دستها در راه خدا قطع شد ولی برادر من وقتی دست او قطع شد، جعفر طیار شد. خیلیها در راه خدا به شهادت رسیدند ولی وقتی عموی ما حمزه به شهادت رسید، سیدالشهدا شد. در نهج البلاغه مفصل در این نامه افتخار به برادر خود و به جناب حمزه میکنند.
امام سجاد بالای منبر شام «فُضِّلنا و اوتینا سبعاً و فُضِّلنا اوتینا» وقتی حضرت میخواهد افتخارات خود را بشمارد، جعفر طیار از ما است و حمزهی سیدالشهدا از ما است. اینچه شخصیتی است که امام، ولی خدا، حجت خدا، وقتی ردیف میخواهد نام ببرد، میگوید محمد مختار از ما است، حیدر کرار از ما است، جعفر طیار از ما است.
شریعتی: حُسن ختام برنامهی ما حکمت دیگری از نهج البلاغهی شریف باشد. پیامبر در آینهی نهج البلاغه و کلام نورانی امیرالمؤمنین.
حاج آقای حسینی: این خطبهای که میخوانم خطبهی 181 است. یک فرازی از این خطبه و یک داستانی از این خطبه را بگویم. مرحوم تستری رضوان الله علیه در این شرح نهج البلاغه یکی از کارهای زیبایی که انجام میدهد، وقتی میآید این خطبه را نقل کند، داستان و فضای خطبه را بیان میکند.داستان خطبه این است که یکی از اصحاب امیرالمؤمنان(س) چنین نقل میکند. «صَلّی علیٌ علیه السلام الغداة» امیرالمؤمنان در مسجد کوفه، نماز صبح خود را خواندند. «ثم جلس» بعد از نماز نشستند. این هم عادت امیرالمؤمنان بود و این هم در سیره هم هست. حضرت نماز شب را میخواندند و به مسجد میآمدند و نافلهی صبح را میخواندند و نماز صبح را میخواندند. فاصلهی نماز صبح تا طلوع آفتاب را حضرت در سجاده مینشستند. از اذان صبح یک ساعت و نیم فاصلهی بین نماز و طلوع را حضرت در سجاده مینشستند. از اینجا معلوم است که مردم هم به احترام حضرت مینشستند. یعنی مردمی که آمده بودند نماز حضرت را در مسجد کوفه بخوانند یا یک جمعی یا همه نمیرفتند. میگویند نماز خود را حضرت مثل عادت هر روز خواندند و تا طلوع خورشید نشستند، اولین برنامهی روزانهی امیرالمؤمنان چه بوده؟ سخنرانی بوده. منبر میرفتند و دو تا چیز میگفتند. موضوع سخنرانی هر روز امیرالمؤمنان «یعلمهم فقه و القرآن» یک: تفسیر و دو: احکام بود. قرآن و احکام بود. اولین منبر بعد از طلوع آفتاب. حضرت وقتی آمدند و سخنرانی کردند. «وعظهم و بکی» شروع به موعظه و گریه کردند. «و ابکاهم» مردم هم از گریهی امیرالمؤمنان به گریه افتادند و بعد آن وقت این خطبه را خواندند. فرمودند که «لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ (ص)» گلایه داشتند. فرمودند که من اصحاب پیامبر را دیدم. در نقلی که مرحوم تستری نقل میکنند اصحاب خالص و نه همهی اصحاب. من خالصهای اصحاب پیامبر را دیدم. «فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ» هیچ کدام از شما شبیه آن اصحاب نیستید. امیرالمؤمنین از چه کسانی نقل میکند؟ از شخصیتهایی مثل سلمان، مثل مقداد و مثل ابوذر، مثل عمار که همه از دست رفته بودند. مرحوم تستری میفرمایند از این جمله معلوم میشود که حضرت متأسف و متأثر است و من چه کسانی را دیدم و شما هیچ کدام شبیه آنها نیستید. معلوم میشود که اینها را همه را از دست داده و اواخر عمر حضرت است. شنیدهاید که حضرت روی منبر میرفتند و حضرت نام تک تک شهدا و یاران خود را میبردند و گریه میکردند. «این عمّار»، «این بن طیهان» یاران خود را نام میبردند که جز یاران پیامبر خدا بودند. عمار کجا است. یکی یکی اصحاب باوفای خود را هم که اصحاب پیامبر بودند و هم اصحاب امیرالمؤمنان نام میبردند و گریه میکردند. این در کنزل العمال است. کنز العمال از منابع اهل سنت است. در منابع شیعه هم هست ولی من مخصوصاً از منابع اهل سنت دیدم. به قدری امیرالمؤمنان اواخرعمر خود غصهدار بودند، نام یکی یکی شهدا و اصحاب خود را که در این پنج سال به شهادت رسیده بودند، میبردند و گریه میکردند. آن وقت در کنز العمال هست، محاسن حضرت پر از اشک میشد. دستی به محاسن که میزد، اشک از صورت به بدن کسانی که پای منبر حضرت نشسته بودند، میپاشید. ببینید چه غصهای در قلب امیرالمؤمنان هست که در این پنج سال که سه جنگ سنگین تحمیلی بر حضرت بوده. یاران به شهادت رسیدند و بعضی از آنها را هم معاویه به شهادت رسانده بود، مثل مالک اشتر، مثل عمر بن حمد خضایی، خیلی از یاران حضرت شهید شدند. حضرت بالای منبر گریه میکردند. ما چنین چیزی نداریم که یک رهبری بالای منبر گریه کند و محاسن او پر از اشک شود. به هر حال حضرت گریه کردند. پس منبر رفتند. نماز صبح ایشان تمام شد و تا طلوع آفتاب در محراب بودند و منبر رفتند. شروع به موعظه کردند و گریه کردند و مردم را هم به گریه انداختند. فرمودند «لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ (ص)» من اصحاب خاص پیغمبر را دیدم. «فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ» چرا شما شبیه آنها نیستید؟ آنها چه ویژگیای داشتند؟ «لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً» آنها اهل زهد بودند و اهل عبادت بودند. «وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً» اهل نماز شب بودند و اهل قیام بودند. «يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ» اینها وقتی سر به سجده میگذاشتند چون مدت زیادی سر به سجده میگذاشتند، خسته میشدند و برای رفع خستگی صورت را به سجده میگذاشتند. گاهی پیشانی و گاهی سجده. مرحوم آیات تستری رضوان الله علیه میگوید یک نقلی هم هست «يُرَاوِحُونَ بَيْنَ اقدامهم و جِبَاهِهِمْ» اینها برای اینکه خسته نشوند، مدتی به سجده میرفتند و مدتی از سجده قیام میکردند و اینقدر قیام آنها طولانی بود که خسته میشدند و به سجده مینشستند. سجدهی آنها دوباره اینقدر طولانی بود که میایستادند. «وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ» به هر حال ما بدانیم که امیرالمؤمنین دارد گلایه میکند. حالا حداقل ما بدانیم که آنها چه میکردند و فاصلهی ما چه قدر است و حداقل نماز صبح خود را درست بخوانیم. لااقل در واجبات خود اینقدر معطل نباشیم. فرمود آنکه من دیدم، آنجوری بودند. چهرههای آنها اینجوری بود و از بس از نماز شب خواندن خسته میشدند، گاهی اوقات پیشانی یا صورت خود یا اگر نقل دیگری باشد، گاهی سجده و گاهی قیام بوده است. «وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ» گویی روی آتش ایستاده بودند. «مِنْ ذِكْرِ مَعَادِهِمْ» چون یاد قیامت میافتادند. همین آیهای که الان خواندیم. قرآن دارد هشدار میدهد. «كَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُكَبَ الْمِعْزَى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ» اینقدر اینها سجده کرده بودند که اثر آن روی پیشانی آنها باقی مانده بود. «إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ» یاد خدا وقتی میآمد، گریه میکردند. «حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ» این نهج البلاغه است و این گزارش امیرالمؤمنین است و کسی تردید در این عبارتها ندارد. تعجب نکنید. گفت کار نیکان را قیاس از خود مگیر. نگاه نکنید که حالا هر چه قرآن و ذکر هست، ما نه اشکی داریم و نه نالهای داریم و نه دل شکستهای داریم و دلها به این زودی نمیشکند اما دل پاک اینجوری است. «إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ» حال نداری در جلسهی مناجات بنشینی. مناجات را دارد برای تو میخواند و در حرم امیرالمؤمنین هستی، مناجات خوان، بهترین مناجات است، این قدر دل ما زنگار بسته است که اصلاً تحت تأثیر قرار نمیگرفتیم. «إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ» وقتی نام خدا و یاد خدا برده میشود «هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ» اشک به گریبان اینها می ریخت. انشاالله عزیزان خود مفصل این خطبه ی نورانی را ببینند.