موضوع برنامه: دوران امامت سیدالشهداء علیهالسلام و زمینههای قیام حضرت
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين کاشانی
تاريخ پخش: 29- 07- 99
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی» سلام میکنم به دوستان عزیزم، بینندگان خوب و نازنینمان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمة الله خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان سلام میکنم. امیدوارم انشاءالله ایام به کامشان باشد و سختیهای دنیا و مشکلاتی که دارند، خداوند دلهایشان را آرام کند و مشکلات به زودی برطرف شود.
شریعتی: انشاءالله، قدم به قدم در ایام محرم و ماه صفر همراه با قافله عشق شدیم، از قیام سیدالشهداء گفتید و نکاتی خوبی شنیدیم و استقبال خوبی از این بحث شد. به جایی رسیدیم یک نقطهای گذاشتیم، وقتی حضرت به کربلا رسیدند، از مخاطبین خواستیم نظر بدهند. دوستان نظرشان این بود که بحث را ادامه بدهیم. در ماه ربیع الاول قرار هست چه نکاتی را بشنویم و چه بحثی را آغاز کنیم؟
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، ما سعی کردیم این بحث را خیلی تطویل ندهیم و خیلی مختصر نباشد، تلاشمان این بود که در ماه صفر بحث به سرانجام برسد که تقریباً رسید. چون بینندگان پیامهای متعددی داده بودند، دیدیم میشود دو جلسه دیگر هم بحث را ادامه داد تا چیر قابل ملاحظهی اصلی باقی نماند. انشاءالله بعد از ولادت حضرت رسول به صفین برگردیم.
با عزیزان همراه بودیم، سیدالشهداء خبر شهادت مسلم را شنیدند و باز هم ادامه دادند چون قرار نبود رسماً بجنگند و فعلاً حضرت در حال تبیین ایجابی و سلبی، تبیین جایگاه اهل بیت و سلبی که مجموعهای که بعد از خلافت حاصل شده که الآن بنی امیه و یزید سر کار هستند، من قبول ندارم. افشای ماهیت آنها و بعد هم نه گفتن به بیعت آنها راه افتادند، همین مسیر را میشد ادامه بدهند. توضیح دادیم حضرت اگر الآن با خبر شهادت مسلم میخواستند برگردند، هرجا میرفتند خطر جانی بود ولی اینطور در توجه نبودند و ایشان هم دنبال بیان بود. به سپاه حر رسیدند، فرمایشات حضرت نسبت به سپاه حر را چند مرحله عرض کردیم، دغدغهی حضرت، طاغوت، حکومت ظالم، ستم بر مردم، خوردن بیت المال، بدعت، کشته شدن سنتها و از بین رفتن آنها بود. نامهای از عبیدالله به حر رسید که اجازه نده او به سمت مدینه برگردد. حرکت کردند تا رسیدند به جایی نزدیک کربلا و گفتند: باید توقف کنیم و دیگر دستور از عبیدالله رسیده که سخت بگیرید. یعنی نزدیک آب نباشند. جای سایه نباشند. در یک بیابان خشک و برهوت باشند.
حر مقداری همراهی کرد، یک منزل دیگر جلو آمدند. فرمود: اسم اینجا چیست؟ گفتند: غاضریه، نینوا که اینها مکانهای نزدیک به هم است. این دشت چیست؟ گفتند: کربلا، حضرت فرمود: اعوذ بالله من الکرب و البلاء، حضرت نگاهی که کردند فرمودند: همینجا ما اقامت میافکنیم و خیمه بر پا میکنیم و خون ما را همینجا میریزند. این دومین روز ماه محرم الاحرام است و حر کنار حضرت هست. از طرفی، این فضایی که ما توضیح میدادیم و تبیین که سیدالشهداء را تخریب کرده بودند. یک نفر از یاران سیدالشهداء آمد به سفیری که پیغام فرستاده بود، گفت: از خدا خجالت نمیکشید که پسر پیغمبر را وسط بیابان در فشار قرار میدهید؟ گفت: «أَطَعْتُ إِمَامِي وَ وَفَيْتُ بِبَيْعَتِي» از امام خود اطاعت میکنم، منظورش یزید است و به بیعتم وفادار هستم. او گفت: «فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْمُهَاجِرِ بَلْ عَصَيْتَ رَبَّكَ وَ أَطَعْتَ إِمَامَكَ فِي هَلَاكِ نَفْسِكَ» هم پروردگار را عصیان کردی و هم از امام خود که یزید باشد برای هلاکت نفس خود اطاعت کردی. «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ، وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ» از امامی که تو را دعوت به جهنم میکند تبعیت کردی، اینجا محاجهای شد. زهیر محضر حضرت آمد و عرض کرد: آقاجان، «بابی انت و امی یابن رسول الله» بخدا اگر الآن جلوی اینها را نگیریم، جمعیت اینها زیادتر میشود. الآن به خط بزنیم ما کم هستیم ولی سلحشور هستیم. قمر بنی هاشم هست، شما هستی. اینجا احتمال پیروزی یا جدا شدن از اینها، چون هزار نفر هستند و ما سی چهل نفر پهلوان هستیم. بلا تشبیه در جنگ خوارج، پنجاه نفر به هزار نفر و دو هزار نفر غلبه کردند! چون خوارج سلحشور بودند و ادعای جهاد داشتند، نیروهای بنی امیه بودند. گفت: ما الآن میتوانیم اینها را از هم بپاشانیم و فراری بدهیم. حضرت فرمود: من دوست ندارم ما شروع کننده باشیم چون هنوز در فاز نظامی قرار نگرفتیم، همین کار را بکنیم بس است برای اینکه بگویند: اینها جنگ طلبی کردند. در حالی که حرف ما این است که خداوند برای گمراه نشدن شما و امور اجتماعی و دین شما را به اهل بیت واگذار کرده، از طرفی اینها لیاقت و شایستگی برای حکومت و دین و دنیای مردم ندارند. ما میخواهیم این را جا بیاندازیم و دعوا سر اینکه ما رئیس شویم نیست، حضرت نپذیرفتند. بارها در این مسیر از مدینه تا کربلا حضرت نشان دادند به هر وسیلهای نمیخواهند به هدف برسند. در مکه میتوانستند تشکیل حکومت بدهند، میفرمودند نمیخواهم. من نمیخواهم حرمت خانه شکسته شود. بارها این اتفاق افتاد و معلوم بود حضرت خدا را در نظر دارد حتی برای دشمنانش، برای ما که روشن است برای دشمنانش هم معلوم بود. تا اینکه راه افتادند. در این وسط چه کار کنیم؟ یک شایعه بسیار عجیبی شروع به رخ دادن کرد. این بحث مشکلی است. امیدوارم بینندگان ما این چند دقیقه را خوب گوش بدهند.
ما بحث جنگ روایتها را در موضوع حکومت امیرالمؤمنین عرض کردیم که جایی که انگیزه و احزاب مختلف، دقت و اهمیت هست ممکن است هر گروهی مطلب را طوری نقل کند که به نفع خودش باشد. این بحث به شدت محل مناقشهی جریانهای سیاسی معاصر هم شده است. خیلی تأسف آور است جریانهای سیاسی برای رسیدن به اهدافشان و برای پوشاندن خطاهای خود، برای توجیه و اعتبار دادن به حرکاتشان، هر کسی از هر گروهی، این بدترین کار است که ما اهل البیت را وجه المصالحه پوشاندن خطاها یا بی جهت اعتبار دادن به رفتارهای خود بکنیم. بلکه باید رفتار اهل البیت را بفهمیم و سعی کنیم تبعیت کنیم. نه رفتار کنیم روش اهلبیت را سعی کنیم به شکل خود توجیه کنیم. به اینجا که رسید حضرت به حر و سپاه او فرمود: بگذارید من برمیگردم! یعنی از من بیعت اجباری نگیرید. من حرفهایم را زدم و اگر کوفیان مرا نمیخواهند من برمیگردم. از من ساقط است. یک چیزی با یک اندک مشابهتی شبیه رفتاری که حضرت مجتبی(ع) انجام داد. یعنی اینکه امام هرگز نسبت به طاغوت دلش صاف نمیشود و نسبت به دشمنان خدا هرگز محبت پیدا نمیکند اما اینکه چقدر با اینها برخورد کند در مسائل اجتماعی یک بخشی روشنگری کرده است. یک بخش این است که اقدام کنیم و به فاز اقدام برویم. اینجا زوری و اجباری نیست. خیلی تلاش میکند مردم متوجه شوند و خطا و اشتباه نکنند، بدانند تصمیمی که میگیرند به کدام سمت است و چه نتایجی دارد. ولی اجباراً به مسیری نمیبرد. کما اینکه امیرالمؤمنین(ع) وقتی در ماجرای سقیفه که انشاءالله روزی ما شود، در دو سه ماه آینده که به سال 38 برسیم، نامهای حضرت نوشته که بحث سقیفه را مطرح کنیم. حضرت وقتی میبیند مردم همراهی نکردند بیان میکند و حضرت زهرا شهید میشود پس ما نظرمان معلوم است ولی به زور نمیخواهیم کسی را با ما همراه کند. کما اینکه سیدالشهداء در سختترین شرایط بی یار ترین حالت، شب عاشورا فرمود: بروید. ما آدم جو زده به درد ما نمیخورد، سیاه لشگر لازم نداریم. باید بدانید کجا هستید و برای چه ایستادید، حتی التماس هم بکنید. اینطور نیست برای اینکه به این جبهه کمک شود التماس به کسی بکنیم و عزتشان را حفظ میکردیم. یا حضرت مجتبی(ع) که این بحثی که این ایام امان نامههایی میخواست بیاید، از طرف حاکم مکه برای امام امان نامه آمد، این بحثی است که به نظر من دو جمله باید عرض کنم.
در علل الشرایع است که وقتی فرماندهان لشگر امام حسن(ع) با معاویه قرارداد بستند که حسن بن علی را زنده میخواهی، مرده او را میخواهی یا سر او را برایت بفرستیم؟ هرکدام یک قیمتی داشت. چه بسا به بعضی از اینها معاویه رشوهی یک استان، یک کوفه، پیشنهاد کرد. امام حسن(ع) فرمود: فکر میکنید معاویه به وعدههای خود عمل میکند؟ مگر کوفه را به چند نفر میدهند؟ در موضوع جمل به زبیر نامه نوشته بود، تو رئیس هستی! به طلحه گفت: تو امیر هستی. حضرت فرمود: یک مقدار عقل داشته باشید نمیتواند به وعده خود عمل کند، مگر چند کوفه و بصره داریم؟ حاکم کوفه یک نفر است و حاکم بصره یک نفر است. از طرفی من میبینم اینها مدلشان این است که وعده بدهند و عمل نکنند. ما که تجربه داریم از اینکه معاویه و بنی امیه و بعضی ظالمین وعده میدهند و عمل نمیکنند، این را دوباره تکرار نکنیم. اگر مردم نپذیرند، وظیفه از گردن امام ساقط است. لذا حضرت فرمود: من یقین دارم، «وَ اللَّهِ إِنَّ مُعَاوِيَةَ لَا يَفِي لِأَحَدٍ مِنْكُمْ بِمَا ضَمِنَهُ فِي قَتْلِي» به شما وعده داده مرا بکشید، وعده نمیدهد و عملی نمیکند و شما برای یک وعده دچار یک گناه بزرگ یا خسارت عظیم میشوید و سرتان بلند میماند. دنیای شما خراب میشود. حضرت فرمود: اگر من اینها را رها کنم برای دینداری با من مشکل پیدا میکنند و اینطور نیست ما را آرام بگذارند و رها کنند.
فرمود: «وَ لَكِنِّي كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَبْنَائِكُمْ» من میدانم شما به حرفهای من گوش نمیدهید. ای فرماندهان و بزرگان و خواص! من بچههای شما را میبینم، «وَاقِفِينَ عَلَى أَبْوَابِ أَبْنَائِهِمْ» میروند در خانه بچهها به گدایی میافتند. «يَسْتَسْقُونَهُمْ وَ يَسْتَطْعِمُونَهُمْ» برای آب و دانهشان گیر هستند. نه برای مرکب و ماشین، شما را به گدایی میاندازند. «بِمَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُمْ فَلَا يُسْقَوْنَ وَ لَا يُطْعَمُونَ» اینها آب و دانه را به شما دریغ میکنند. کما اینکه بعد از امام حسن شخم زدند و سرها بریده شد. حجر بن عدیها کشته شدند. بسیاری از شیعیان برجسته امیرالمؤمنین فراری شدند. غارنشین و کوه نشین شدند، به بیچارگی افتادند و این نتیجه فشاری بود که جمعی که دنیا را میخواستند و فکر میکردند الآن کشته شویم چه میشود و زنده بمانیم چه میشود. حضرت فرمود: من میبینم شما حتی به آب و دانه هم نمیرسید. مرکب و لباس فلان،، چرا؟ دیدیم که وقتی امان نامه میدهند مسلم را با آن میکشند. مختار را میکشند، روش ظالمین را دیدیم. آب دستشان باشد قطع میکنند. اخلاق معنایی ندارد و به راحتی برای رسیدن به هدفشان هرکاری میکنند و ما این کار را نمیکنیم. خدا کند ما هم با هر روشی به هدفی که میخواهیم نرسیم. واقعه کربلا یک آینه عبرت برای این حالت است. چه کسی به جنگ سیدالشهداء برود؟ عبیدالله زیاد در مسجد آمد سخنرانی کرد و گفت: چه کسی حاضر است برود با حسین بجنگد؟ چون ننگ ابدی بود، الآن هزار و چهارصد سال است عمر سعد دارد لعن میشود. بی آبرویی در دنیا و بعد هم حقارت و عذاب در آخرت، مگر چقدر میخواهند... همه همدیگر را نگاه کردند و هیچکس چیزی نگفت. عبیدالله حکمی زده بود برای جای دیگر برای عمر سعد، گفت: به نظر خوب است بروی، عمر سعد آدم تحفهای نبود. ده سال قبل از این یک خرده بیشتر شهادت دروغ داد که حجر بن عدی از دین خارج شده و امنیت را به هم زده است. هم شمر این شهادت را داد و هم عمر سعد. این ریزشها ناگهانی و یک لحظهای نیست. خیلی نرم آدم رشد و سقوط میکند. اگر آدم یک تصمیم سرنوشت ساز میگیرد ریشه در نوع زندگی او دارد. گفت: هستند عدهای، گفت: نه، تو خوب هستی. دید کسی استقبال نمیکند. پسر سعد بن ابی وقاص که یک جایگاهی نزد اصحاب دارد و پدرش جزء شورای شش نفره بوده، وقتی اصرار کرد گفت: به من یک شب مهلت بده، گفت: باشد. آمد چانه بزند، گفت: نمیخواهی عهد را پس بده و برو. عهد یعنی ملک ری! ملک ری را به او داده بودند منتظر بودند یزید مُهر کند و بفرستد برود. گفت: عهد را بده! گفت: بگذار فکر کنم و مشورت کنم. آخر سر پذیرفت.
عمر سعد بعد از دوم محرم به کربلا آمد. یک چند روز، کمتر از چهار پنج روز سعی کرد فضا را به سمتی ببرد و جنگ رخ ندهد. هرطور شده امام حسین را راضی کند. پنج روز تعلل نکرد. اینها با هم تعهدی امضاء کردند. عمر سعد یک چنین جنایتی بکند و آنها هم حکومت ری را به او بدهند. از این نقدی گرفتند، پنج روز که تأخیر کرد، شمر را با نامه فرستادند، خودت را دستگیر میکنیم، حکومت ری هم هیچی، فرماندهی لشگر را از تو میگیریم. دیر شد! موقعی که تو میخواهی تعهد بدهی، ظالمین به سرعت همه را یکجا به نقد میگیرد. بعد چنین جنایتی را او دید، بالاخره گفت: یا خیر الله ارکبی، ای سپاه خدا سوار شوید! آگاه باشید اولین تیر را من پرتاب کردم و فرمانده هستم. به شمر گفت: خدا لعنتت کند، من میخواستم هرطور شده سر و ته قضیه را هم بیاورم! وسط میدان آمد و شلوغ کرد که بگویند: فرماندهی کرده است. برای پنج روز تأخیر شمر را بالای سرش فرستادند گفتند تمام است، یا شروع میکنی یا پس بده. وقتی برگشتند کوفه چهار پنج سال حتی نکردند ملک ری را به این بدهند که بیچارگان دیگر که بندگان این ظالمین بودند دلشان خوش باشد به اینها عمل کنند. ندادند! این هر در دارالحکومه میرفت، سر میکشید. میگفتند: برو فردا بیا. همه در کوفه میگفتند: حاکم ری است. مثل دیوانهها شده بود. نقدی جنایت کرد، دریافت نکرد. آخر به دست مختار کشته شد. به او ملک ری را ندادند. اینکه میگویند: چرا سیدالشهداء اماننامهها، اینجا امام مجتبی(ع) در متنی که در علل الشرایع است، امام لازم نیست علم غیب داشته باشد. تجربه دارد و واضح است اینها به تعهدات خود عمل نمیکنند. مگر این همه پیغمبر اخذ بیعت و میثاق در غدیر و جای دیگر نکرد؟ قرار بود همه به عهدشان عمل کنند دنیا طور دیگری میشد. ظالمین به عهدشان عمل نمیکنند. عمر سعد یک نقطه عبرت حیرت انگیز در طول تاریخ است. اینجا یک اتفاق مهمی رخ داد. وقتی سپاه کوفه اسرا را کوفه برد و شام، سخنرانی سیدالساجدین و زینب کبری فضا را به هم زد. یزید گفت: من نمیخواستم این کار را بکنم. عبیدالله ملعون این کار را کرده است. پس باید در تاریخ یک طور گناه گردن عبیدالله بیافتد. یزید هر حاکمی را که در تندی کردن با سیدالشهداء کم کاری میکرد عزل میکرد مثل نعمان بشیر در کوفه که خود عبیدالله فرستاد، حاکم مدینه را عزل کردند. حالا میخواهند بیاندازند گردن اینکه من نمیدانستم. چطور بگویند یزید بی خبر بوده است. این را هم میدانیم اگر امام حسین راضی به بیعت میشد، همانطور که معاویه برای آتش بسی که امام حسن با او بست، آتش بس دلیلش این است که صلحی برقرار نشد که بیزاری نباشد، امام معاویه را طغیانگر بزرگ میدانست. منتهی امکان نبرد نیست و ما به عهد خود پایبند هستیم. ولی برای همین عهد معاویه چقدر گفت من پول میدهم، هرچه میخواهی زیرش امضاء کن. من چک سفید امضاء میدهم شما عهدنامه بنویس، حکومت را به من برگردان.
اگر امام حسین با یزید بیعت میکرد ولو بیعتی که با تقیه و اکراه همراه بود، ولی یزید این طرف و آن طرف میگفت: حسین بن علی مرا تأیید کرده، ارزش اعتبار او خیلی بالا میرفت. لذا حاضر بود هرچیزی بدهد. روز اول اگر امام حسین میدانستند با یزید بیعت میکند، در همان مجلس سر تا پایش را طلا میگرفتند. پس یزید به نفعش بود که امام حسین(ع) بیعت کند و او هم بپذیرد، حتی میلیونها درهم هم پول بدهد. چیزی برایش نبود، اعتباری که کسب کردند، وجاهتی که در افکار عمومی بدست میآورد قابل قیاس با این پولها نبود. سیدالشهداء اگر بنا بود بیعت کند، ولو تقیهای، یعنی چه؟ یعنی اینکه حضرت بیعت را نپذیرد ولی میبیند جانش در خطر است، تقیتاً بیعت کند. میتوانست در مدینه این کار را بکند و در مکه این کار را بکند، اعلام کند من با شما کار ندارم. من دیگر نبردی با شما ندارم. یک ترک مخاصمه، هم به شدت بنی امیه این را استقبال میکرد و دوست داشت، حداقل برای سالها اما حضرت این کار را نکرد، حضرت به هر حال تقیه نکرد. این خودش نکته دارد. اگر امام حسین میخواست در مدینه تقیتاً بیعت کند، ما که تخطئه نمیکردیم. امام امامِ ما بود، منتهی امام بهترین شرایط را در نظر گرفتند، به مصلحت اسلام نیست سکوت کند. اگر حضرت میخواست کوتاه بیاید در مدینه و مکه جا داشت، بعد از شهادت مسلم جایش بود. وقتی به حر رسید و دید راه بسته است، اینجا گفتند: امام یک پیغامی داد بگذار من برگردم. بگذار من برگردم، توجیه دارد. من حرفهایم را زدم، اگر نمیخواهید برمیگردم. اینجا گفتند: خب، وقتی عمر سعد در کربلا آمد و عرصه بر سیدالشهداء تنگ شد مذاکراتی صورت گرفت. ما با مذاکره مشکلی نداریم، امام با عمر سعد گفتگو کرده بود. ما با کلمه مذاکره مشکلی نداریم. لحن و محتوایش مهم است. اینجا چند نقل بسیار مهم است که اینها را میخوانم، چطور خواستند یزید را تبرئه کنند. وقتی رسیدند، عبیدالله از طریق حر اولین پیغام را به سیدالشهداء داد. آنجا گفت: یزید به من گفته سر بر بالین نگذار تا اینکه یا حسین بن علی را به لطیف خبیر ملحق کنیم و بکوشی یا اطاعت مرا از او بگیری. وقتی به سیدالشهداء دادند، ابن اعصم میگوید: نامه را خواند پرت کرد. فرمود: «لَا أَفْلَحَ قَوْمٌ اشْتَرَوْا مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِقِ» رستگار نمیشوند قومی که با خشمگین کردن خدا برای خشنود کردن مخلوقات کاری بکنند. نامه رسان گفت: جواب کتاب را نمیفرمایید؟ حضرت فرمود: جوابی ندارد. این گفته یا تو را میکشم، یا بیعت، بخواهد بکشد میجنگیم. بیعت هم من در مدینه و مکه بیعت نکردم. حضرت قبول نکرد، روزهای ابتدایی ورود حضرت در کربلاست.
متأسفانه جریان بنی امیه، همینطور که به سیدالشهداء میگفتند: شما را گول میزنند، پدرت را کوفیان گول زدند. شما را فریب میدهند و پشیمان میشوید. اینجا خواستند بگویند: امام وقتی به محاصره در کربلا رسید احساس پشیمانی کرد. این فرا متن این شایعه است. وقتی پشیمان شد، چه کند؟ در حالی که آخرین خبر این است که روز سوم چهارم، حضرت نامه را پرت کرد و پاسخ نداد. حضرت برای این پشیمانی چه کرد؟ عمر سعد را صدا کرد با او صحبت کند. بنده نمیگویم این شایعه است. شایعه سازان مثل بنگاههای شایعه پراکنی یک گوشه کم و زیاد میکنند. چه بسا حضرت با عمر سعد صحبت کرده باشد. نقل کردند فرمود: با من باش. هرچقدر ضرر کردی من میدهم. او قبول نکرد. شایعهای شد بین این دو گفتگوهایی در گرفت که کسی از نزدیک نشنیده است. اینطور میگویند که ابومخنف نقل کرده، سیدالشهداء سه تا پیشنهاد داده است. این سه پیشنهاد چیست؟ یکی این است که من برگردم به سرزمینی که از آنجا آمدم، یعنی مدینه یا مکه. یکی این است که مرا به یکی از مرزها بفرستید، یعنی حق شهروندی مرا باطل کنید. من در شهر مردم را گمراه میکنم، در مرز با کفار میجنگم. به شهر نمیآیم. یا دستم را در دست امیرالمؤمنین یزید بن معاویه بگذارم و ببینم او چه نظری دارد؟ یعنی دست در دستش بگذارم، این دست در دست گذاشتن علامت بیعت است. «و إمّا أن أضع يدي في يدي يزيد بن معاوية فيرى فيما بيني و بينه رأيه» بیعت میکنم و هرچه هم صلاح دانست. دو طرف را زدند، باید یزید تبرئه میشد و سیدالشهداء(ع) باید تخطئه میشد. دیدی گفتی نرو، عاقبت چه شد؟ پس پشیمان شد، گفت: هرطور صلاح میدانید. بنده معتقد هستم حضرت با عمر سعد صحبت کرده و مشورت داده ولی بند سوم نیست. بند سوم قابل فهم نیست. با هیچ چیز سوره حضرت جور نیست. پس حاضر بود بیعت کند. یزید هم چیزی نمیشد. اما چه شد؟
نوشتند عمر سعد نامه نوشت به عبیدالله، گفت: الحمدلله آتش جنگ را خدا خاموش کرد و بین ما اتحاد برقرار شد. امر امت اصلاح شد. این حسین به من پیشنهاد داده است. یا برگردم، یا مرز بروم. یا دست در دست یزید بگذارم و هرچه او صلاح دانست گوش بدهم. عمر سعد نوشت «و في هذا لكم رضا و للامّة صلاح» دیگر چه از این بهتر میخواهید. دنبال بیعت بودید. هم بیعت میکنم و هم هرچه از این بیعت گرفت، یک چیزی رویش گذاشته است. هم بیعت میکنم و هم هرچه یزید تصمیم گرفت. این علامت پشیمانی او است. عبیدالله خوشش آمد و شمر گفت: نه، الآن اگر حسین را اینجا گیر انداختی، ممکن است بعداً علیه آن اقدام کند. پست سخت بگیر. شمر به عبیدالله گفت و عبیدالله به عمر سعد نامه نوشت که به تو چه ربطی دارد گفتگو کردی، مگر من تو را برای گفتگو فرستادم. یا او را تسلیم دست بسته میآوری در حالی که اگر امام بیعت را پذیرفته بود، هرچه یزید میگوید، باید با تکریم و احترام بیاوری. یا دست بسته میآوری یا با آنها میجنگی و اگر جنگیدی، طوری میجنگی تا آنها را بکشی و آنها را تکه تکه کنی. چون مستحق هستند اما بر خود حسین باید اسب بتازانی که آنها از اطاعت امام خارج شدند و نعوذ بالله عاق هستند. یعنی تا تسلیم و یا قتل با شرایط وحشیانه، چون من نذر شرعی کردم. اینجا وقتی به حضرت گفتند: عبیدالله گفته یا تسلیم یا قتل! حضرت فرمود: «الدَّعِيَ ابْنَ الدَّعِي» این دون پسر دون، دعی یعنی کسی که خود خوانده است. فرزند کسی است که اصل و نسب او معلوم نیست یا حتی ممکن است اشاره به غیر حلال زاده بودن داشته باشد. این پست فرزند پست، مرا بین دو چیز مخیر کرد که در واقع مجبور کرد.
تا اینجا، اگر ما تکه اول شایعه را بپذیریم، امام حسین نعوذ بالله پشیمان از خطا، یزید هم با خبر نیست، عبیدالله زیاد اینجا تندروی میکند، حضرت عزت دارد و میجنگد و حضرت شهید میشود. پس یزید در قتل حسین بن علی خبر ندارد. میگوید: عبیدالله بی رحمی کرد. هم یزید تبرئه میشود و هم سیدالشهداء تخطئه، از این گزارش در روزگار ما چند نوبت به چند شکل سوء استفاده شده ولی تقریباً اهل تقریب نپذیرفتند این شایعه را چون دیدند با هیچ جای رفتار سیدالشهداء نمیخواند. اصل پیشنهادها را به اعتقاد من امام داده، چون حر به امام گفت: من آمدم برای اینکه فکر کردم، شما چند پیشنهاد دادی راه باز شود. من با شما کوفه نمیآیم به جای دیگر میروم. یکی از غلامان حضرت هم گفت: من چنین حرفی را نگفتم. حر آمد گفت: من فکر میکردم به نحوی آشتی میکنید. حالا که دیدم پیشنهاد شما را نپذیرفتند، من نزد شما آمدم. چند نفر گفتند: چون حسین بن علی حاضر شد پیشنهادهایی داد و شما قبول نکردید در رکاب حضرت شهید شدند. ابراهیم پسر مالک اشتر یک زمانی گفت: حسین بن علی پیشنهاد داد ولی آنها نپذیرفتند و نامردی کردند. اصل پیشنهاد به نظر میآید درست است. مثل اینکه حضرت فرمود: بگذارید برگردم. اما اینکه این گزارش که من بیایم بیعت کنم هرچه او بگوید. این یک بهتانی است که انگیزه برای دفاع از یزید و انگیزه برای تخریب سیدالشهداء دارد. وای بر ما که در روزگار ما، برای دفاع از انقلاب دروغین از اهل بیت مایه بگذاریم. اهل البیت ملاک هستند و ما باید با آنها تنظیم شویم. کسانی که انقلابی نیستند هم لطف گفتند هرچیزی را نسبت به اهلبیت ندهند. داریم کسی که چند سال پیش میگوید: بله امام حسین میخواست برود با رفاقت مشکلش را با یزید حل کند. اگر میشد امام حسین را رفاقت مشکلش را با یزید حل کند این مسیر و زن و بچه را زودتر پیغام میداد و زودتر ابن عباسها و عبدالله بن جعفرها میگفتند: ما برایت مذاکره میکنیم؟ چرا اینقدر زمان را از دست داد اینجا بیاید؟ چرا؟ برای اینکه یک زمانی بازار مذاکره داغ بود.
این ایام روزگاری است که ما باید خیلی دقت کنیم. امیرالمؤمنین سه جنگ بزرگ در دوران حکومت خود داشت و بعد حکمیت را به ایشان تحمیل کردند. ما همه امیرالمؤمنین را دوست داریم و تبعیت میکنیم. نمیگوییم امام علی امام حکمیت است. امام حسن امام صلح، امام حسین نعوذ بالله امام جنگ است. ما صلح امام حسن را روی چشممان میگذاریم و نیستیم از کسانی که در فرق و مذاهب آمده وقتی رفتار امام حسین را با رفتار امام حسن دیدند، بعضی از تشیع خارج شدند. این دو امام دو جور عمل کردند. نه خیر، دو جور عمل نکردند. هم امیرالمؤمنین که عدهای را میفرستاد تیرباران شوند، قبل از جنگ قرآن بخوانند و تا میشد جنگ نمیکردند و تلاش میکردند اما اگر تبیین میکردند تا پای جان مقاومت میکردند. اگر مردم تحمیل میکردند عدم مقاومت را اول توضیح میدادند و تبیین میکردند ببینید این مسیری که میروید خطاست. این مسیر زبونی است و حتی فقر دنیا و آخرت است اما شما را مجبور نمیکنیم. لذا این تعابیر که امام حسن امام صلح است، یعنی امام حسین امام جنگ است؟ همیشه هم عاقلترین است و هیچ لحظهای خطا نکرده است، بهترین را تصمیم گرفته است. ما نمیخواهیم بگوییم امام اگر بجنگد خوب است و صلح کند بد است. امام بجنگد یا صلح کند بهترین تصمیم را گرفته است ولی نباید برای منافع خودمان فضا را مخدوش کنیم. مخدوش کردن فضا ظلمی به مراتب بزرگتر از همه ظلمهاست. چون ما اگر چهره امام را در ذهن مردم جابجا کنیم مسیر هدایت آسیب میخورد.
شریعتی: انشاءالله این بحث را هفته آینده هم ادامه میدهیم و به یک جمع بندی میرسیم و از هفدهم ربیع الاول انشاءالله وارد سیره امیرالمؤمنین و نکات ناب حاج آقای کاشانی خواهیم شد. امروز صفحه 566 قرآن کریم آیات پایانی سوره مبارکه قلم و آیات ابتدایی سوره مبارکه حاقه را تلاوت خواهیم کرد.
«خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ «43» فَذَرْنِي وَ مَنْ يُكَذِّبُ بِهذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ «44» وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ «45» أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ «46» أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ «47» فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ «48» لَوْ لا أَنْ تَدارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ «49» فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ «50» وَ إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ «51» وَ ما هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ «52»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، الْحَاقَّةُ «1» مَا الْحَاقَّةُ «2» وَ ما أَدْراكَ مَا الْحَاقَّةُ «3» كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ «4» فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ «5» وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ «6» سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِيها صَرْعى كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ «7» فَهَلْ تَرى لَهُمْ مِنْ باقِيَةٍ»
ترجمه آیات: آنان (در دنيا) به سجده دعوت مىشدند در حالى كه سالم بودند (ولى سجده نكردند و امروز ديگر عاجزند.) پس مرا با كسى كه (قرآن،) اين حديث (الهى) را تكذيب مىكند واگذار، ما آنان را از راهى كه نمىدانند تدريجاً (به سوى عذاب) پيش مىبريم. و به آنان مهلت مىدهم، همانا تدبير من محكم و استوار است. آيا (در برابر انجام رسالت) مزدى درخواست مىكنى كه آنان از پرداخت آن سنگين بارند؟ يا اسرار غيب نزد آنهاست و آن ها مىنويسند. پس براى (تحقّق) فرمان پروردگارت صبر كن و همانند (يونس) صاحب ماهى مباش آن گاه كه با دلى پر اندوه ندا در داد. اگر رحمت پروردگارش او را در نيافته بود، قطعاً به صحرائى بىگياه افكنده مىشد، در حالى كه مستحقّ مذمّت بود. پس خداوند او را برگزيد و از شايستگان قرارش داد. و نزديك بود كسانى كه كفر ورزيدند، چون قرآن را شنيدند، تو را چشم بزنند و مىگويند: او ديوانه است. در حالى كه آن قرآن جز مايه بيدارى براى جهانيان نيست.
به نام خداوند بخشنده مهربان، آن امر راستين. چيست آن امر راستين. و تو چه مىدانى كه چيست آن امر راستين. قوم ثمود و عاد آن حادثه كوبنده را تكذيب كردند. پس قوم ثمود به خاطر طغيانگرى نابود شدند. و امّا قوم عاد به وسيله بادى سرد و سوزنده و بنيان كن نابود شدند، كه خداوند هفت شب و هشت روز پى در پى، آن را بر آنان مسلط كرد. پس (اگر آنجا بودى) مىديدى كه در آن ايام، آن قوم از پا افتاده، گويا تنههاى نخل تو خالى هستند. پس آيا هيچ بازماندهاى براى آنان مىبينى؟
شریعتی: با همت شما قربانی ماه ربیع الاول انجام شد، بالغ بر 1300 رأس گوسفند قربانی شده و بین نیازمندان توزیع شده است.
حاج آقای کاشانی: جناب محمد بن ابی عمیر از شاگردان برجستهی ائمه مثل حضرت رضا(ع)، شخصیتی که بخاطر تشیع و دانش، با اینکه ثروتمند بود و پانصد هزار درهم سرمایه داشت، ولی بخاطر اینکه معارف را به ما برساند. بارها زندان افتاد و شکنجه شد. بارها کتک خورد. وقتی نماز صبح تمام میشد به سجده میرفت و موقع اذان ظهر از سجده بلند میشد. یعنی اینطور از موسی بن جعفر تبعیت کرده بود. ایشان را دستگیر کردند، خواهرش ترسید و کتابهای او را در باغچه دفن کرد. وقتی از زندان آزاد شد، نگاه کردند دیدند این کتابها آب خورده بود. از بین رفته بود. وقتی دید اینطور شد. گفت: من اینها را طرق معتمدش، آنهایی که اتصالش به معصوم مورد اطمینان معصوم بود با متن حفظ کردم. لذا جناب ابن ابی عمیر از افرادی است که بدون سند اگر روایتی بگوید، بزرگان ما مثل شیخ طوسی میگویند، هر روایتی بکند حتما از ثقه بوده و میپذیرند. یعنی کلام او را به منزله قال الامام میپذیرند. در راه خدا صد هزار درهم جریمهاش کردند. هم پول داد و هم جان داد و هم کتک خورد. هم زندان کشید ولی امروز بسیاری از معارف ما از او رسیده است. انشاءالله خداوند کمک کند ما هم بتوانیم این میراث را به آیندگان منتقل کنیم.
شریعتی: امروز از امام حسین شنیدیم و دلهای ما کربلایی شد. به حضرت سیدالشهداء سلام کنیم و بگوییم:
ای خاک کربلای تو مُهر نماز من *** این مُهر را به ملک سلیمان نمیدهم
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین»