اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-09-16 حجت الاسلام والمسلمين عالي- سخنراني در جمع زيارت اولي هاي مشهد مقدس


  موضوع برنامه: سخنراني در جمع زيارت اولي‌هاي مشهد مقدس

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عالي تاريخ پخش: 16-09-96

بسم الله الرحمن الرحيم

«اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم»


شريعتي: سلام مي‌کنم به همه بيننده‌هاي خوب و نازنين‌مان، يک سلام مخصوص و ويژه به همه شنوندگان خوب راديو قرن داريم. ايام ميلاد با سعادت نبي مکرم اسلام، حضرت محمد مصطفي(ص) و همينطور ميلاد با سعادت امام صادق بر شما مبارک باشد. انشاءالله در اين ايام بهترين‌ها براي شما رقم بخورد. قبلاً گفتيم جمعي از دوستان عزيز ما از خانواده بزرگ سمت خدايي‌ها عازم مشهد الرضا شدند. کساني که تا به حال توفيق تشرف نداشتند و براي اولين بار است که صحن و سراي امام هشتم را مي‌بينند. حال و هواي اين دوستان بسيار بي نظير است و من خيلي وقت‌ها به حالشان غبطه خوردم. يک تشکر مخصوص هم از همه شما مردم عزيز بکنم که با مشارکت و سهيم شدنتان باعث اين کار خير شديد و همينطور دوستان عزيز ما در سازمان اوقاف و امور خيريه که دست به دست هم دادند و اين اتفاق در ايام ماه ربيع، ايامي که مزين و منور به نام نبي ختمي حضرت محمد(ص) است، افتاد و دل خيلي‌ها شاد شد. در اين هفته حاج آقاي عالي زائر اولي‌ها را همراهي مي‌کنند و در جمعشان صحبت کردند. امروز سخنراني حاج آقاي عالي را در جمع اين زائرين خواهيد شنيد و انشاءالله بهره‌مند خواهيد شد.
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم، سعادتي است که در ايام ولادت با سعادت پيغمبر اکرم، دوستان بزرگوار به محضر مبارک امام رضا(ع) مشرف شدند. اين ايام نورٌ علي نور است. به خصوص که اکثريت و شايد همه دوستان بزرگواري که مشرف شدند کساني هستند که براي اولين بار زائر بودند. زيارت اول غير از زيارت‌هاي بعدي است. حال و هوايي که دارد تکرار شدني نيست. چه زائر مکه، چه زائر مدينه و حرم‌هاي معصومين، وقتي چشم به مکان مقدس مي‌افتد، حسي در دل زائر هست که کسي جز خدا از آن خبر ندارد. شايد به همين جهت است که خيلي از اوقات معمولاً اولين باري که آدم در اين مکان‌هاي مقدس وارد مي‌شود و مواجه مي‌شود، يک مرتبه مثلاً با خانه‌ِي خدا، ضريح مطهر پيغمبر اکرم، گنبد و حرم امام رضا(ع) و معصومين، از خودش بي خود مي‌شود. ديگر خودش خيلي حواسش نيست. از اين جهت هست که گفتند: سه حاجت اول زائر برآورده هست. چون حال و هواي خوديت ديگر نيست. در آن معصوم محو است. در آن قداست و حرم محو است. شايد به اين جهت گفته شده که سه حاجت زائر اول مستجاب هست.
خدا مرحوم آيت الله سيد علي آقاي قاضي را رحمت کند که از علماي بي نظير شيعه بودند. ايشان مي‌فرمودند: اگر به حرم علي بن موسي الرضا مشرف شدند، سه حاجت خودتان را اول در نظر داشته باشيد. اين ايامي که اينجا هستيد اينکه بدانيد چه بخواهيد خودش هنر است. خوشا به حال شما که در اين ايام مشرف شديد. انشاءالله وجود مقدس امام رضا(ع) عنايت خاص خودش را به همه دوستان و شيعيانش هرجايي که هستند، خصوصاً شما که در جوار حرم مطهرش هستيد عنايت کند. چون ايام ميلاد پيغمبر هست، يکي دو مطلب در مورد اين بزرگوار عرض کنم. شخصي از اميرالمؤمنين سؤال کرد: اوصاف پيغمبر را و اخلاقياتش را براي من بشمار. حضرت علي فرمود: نمي‌توانم! قادر نيستم. طرف تعجب کرد. اميرالمؤمنين وقتي تعجب او را ديد، يک سؤال کرد. گفت: نعمت‌هاي خدا در دنيا را مي‌تواني بشماري؟ گفت: نه! اميرالمؤمنين فرمود: تو نعمت‌هاي خدا در دنيا را نمي‌تواني بشماري، «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (ابراهيم/34) حال که خدا فرموده: «مَتاعُ‏ الدُّنْيا قَلِيلٌ» (نساء/77) چيزهايي که در دنيا داده شده قليل است. آنوقت من چطور مي‌توانم اوصاف پيغمبر را بشمارم، حال اينکه خدا فرمود: «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ‏ عَظِيمٍ» (قلم/4) خدا پيغمبر را به عظمت وصف کرده است. دنيا را که به قليل بودن و کم بودن وصف کرده است، تو نمي‌تواني نعمت‌هايش را بشماري. چطور من اوصاف پيغمبر را که خدا به عظمت اينها را ياد کرده بتوانم بشمارم؟ پيغمبر اکرم فرمود: يا علي! خدا را نشناخت کسي جز من و تو، من را نشناخت کسي جز خدا و تو، تو را نشناخت کسي جز خدا و من، پيغمبر را نشناخت کسي جز خدا و ولي خدا که جان معصوم و نفس معصوم هست.
در جلد ششم کافي نقل شده شخصي به نام ابوهارون از اصحاب امام صادق(ع) آمد خدمت آقا، يک چند روز نزد امام صادق نيامده بود. امام فرمود: چند روز نيامدي؟ کجا بودي؟ ابوهارون گفت: خدا به من فرزند پسري داد ديگر درگير شدم. چند روزي نتوانستم خدمت شما برسم. امام صادق فرمود: اسم فرزندت را چه گذاشتي؟ ابوهارون گفت: محمد! همانطور که امام صادق نشسته بود به علامت تعظيم چند بار شروع کرد اين اسم را بردن و هربار که اسم محمد را مي‌برد، صورتش را به علامت تعظيم پايين‌تر مي‌آورد. آنقدر پايين آورد که ديگر صورتش نزديک زمين رسيد. بعد امام صادق فرمود: چون هم اسم پيغمبر هست مواظب باش به او احترام کني. فحش و ناسزا به او ندهي و او را اذيت نکني. در روايات هست اگر در خانه‌اي پسري به دنيا مي‌آيد، تا هفت روز اسمش را محمد بگذاريد و صدايش کنيد. و اگر دختر بود تا هفت روز فاطمه صدايش کنيد. از روز هفتم اگر خواستيد همين اسم باشد که بهتر، اگر هم خواستيد عوض کنيد لااقل هفت روز اين اسم مبارک در خانه صدا شده است. خانه‌اي که در آن اسم محمد، احمد، علي، حيدر، فاطمه، حسن و حسين باشد اين خانه‌ها با برکت است. در روايت داريم خداي متعال به احترام اسم پيغمبر اگر کسي هم اسم پيغمبر باشد، خدا حيا مي‌کند او را عذاب بکند و روز قيامت جهنم را شامل حال او مي‌کند.
ايام بسيار باعظمتي است. عبد مطلق خدا پيغمبر اکرم که تمام انبياء شاگردش بودند، در عالم ارواح که قبل از عالم دنيا بود، همينطور که بعد از عالم دنيا عوالمي را در پيش داريم، برزخ و قيامت، قبل از آمدن به دنيا هم عوالمي را پشت سر گذاشتيم. يکي از آن عوالم عالم ارواح بوده است. امام صادق فرمود: در عالم ارواح که قبل از اجسام است، قبل از اينکه جسم به دنيا بيايد و عالم دنيايي باشد، پيغمبر اکرم نبي بر انبياء بوده است. «و انهم دَعاهُم الي توحيد الله و طاعة» از پيغمبر توحيد و بندگي خدا را ياد گرفتند. پيغمبر به آنها درس بندگي داد. يعني تمام انبياء شاگردان پيغمبر بودند. اين پيغمبر با عظمت به دنيا آمد تا اينکه بندگي را ترويج کند و توحيد خدا گسترش بدهد، دست ما را بگيرد و به قرب خدا برساند. گدايي کردن در خانه خدا را به ما ياد بدهد. پيغمبر براي اين آمد که بندگان خدا را به توحيد و قرب خدا برساند. منتهي توحيد و رسيدن به قرب خدا زير سايه‌ي ولي خداست. يعني با رهبري يک رهبري الهي! پيغمبر آمد به ما بندگي ياد بدهد به شرط اينکه جلوي ما و جلودار ما يک معصوم باشد که دست ما را مي‌گيرد. بندگي خدا را بکنيم ولي با هدايت يک ولي خدا، با هدايت يک معصوم. اين همان هست که همه شنيديد.
امام رضا(ع) فرمود: اگر کسي مي‌خواهد به «لا اله الا الله» و توحيد برسد، «و أنا من شروطها» شرط رسيدن به توحيد من هستم. شرط رسيدن به توحيد و قرب خدا ولي خداست، معصوم است. اينکه شما زيارت مي‌آييد، اين زيارت در اقع دست شما را در دست ولي خدا گذاشتن است. اين زيارت باعث مي‌شود ولايت شما تقويت شود. زيارت مثل روضه گوش دادن و اشک ريختن براي اهل‌بيت و سينه زني کردن و اظهار ارادت کردن، اين امور ولو مستحب است اما صدها واجب را همين مستحبات نگه داشته است. فکر نکنيد زيارت يک مستحب معمولي است مثل باقي مستحبات، ابداً! زيارت جزء تولي و تبري هست که به بقيه اعمال ارزش مي‌دهد.
شما نماز مي‌خوانيد. روزه مي‌گيريد، حج هم مي‌رويد، انفاق مي‌کنيد و صدقه مي‌دهيد، قرآن مي‌خوانيد و کار خير هم مي‌کنيد، بلا تشبيه خوارج هم قرآن مي‌خواندند. نماز مي‌خواندند. روزه مي‌گرفتند و حج هم مي‌رفتند. پس از جهت انجام عمل هم شما اعمال را انجام مي‌دهي و هم خوارج انجام مي‌دادند. معاويه هم انجام مي‌داد. اما جهت شما به سمت خداست و او پشت به خداست. چرا؟ چون شما با اين اعمالي که انجام مي‌دهي، نماز و روزه و قرآن و کارهاي خير که انجام مي‌دهيد زير سايه معصوم يعني يک رهبر الهي هست که شما را هدايت مي‌کند و رشد مي‌دهد و به سمت خدا مي‌برد. آن کسي که ولي خدا بالاي سرش هست، اين اعمالش جهت دارد و جهتش به سمت خداست. تولي و تبري، ولايت، در واقع ولي خدا جهت به ما مي‌دهد. شما که اينجا براي زيارت مي‌آييد، براي اينکه آن جهت‌گيري شما در زندگي درست باشد. براي اينکه بدانيد به سمت خدا برويد. و الا اعمال مثل غذا است. شما وقتي غذايي مي‌خوريد، مواد غذايي وارد بدن مي‌شود. ويتامين، پروتئين، کلسيم، آهن، مواد غذايي مي‌خوريد بدن قوي مي‌شود. اين بدن قوي هم مي‌تواند کار خوب انجام بدهد، هم مي‌تواند کار بد انجام بدهد. غذا فقط بدن را قوي مي‌کند اما جهت‌گيري را نشان نمي‌دهد که اين بدن کارهايي که انجام داده به سمت کار خوب باشد يا بد باشد.
وقتي شما نماز مي‌خوانيد، روزه مي‌گيريد، اعمال خير انجام مي‌دهيد، اينها غذاي روح است. روح قوي مي‌شود. اين روح قوي اگر به سمت خدا باشد قرب پيدا مي‌کند. اگر به سمت خدا نباشد از خدا دورتر مي‌شود. ولو روزه و نماز و امثال اينها آدم را از خدا دورتر مي‌کند. اگر ولي خدا بالاي سر آدم نباشد. اميرالمؤمنين با کميل يک شبي در کوچه‌هاي کوفه حرکت مي‌کردند. کميل مي‌گويد: وقتي داشتيم مي‌رفتيم صداي يک تلاوت زيباي قرآن به گوش من خورد و به قدري زيبا قرآن را قرائت مي‌کرد، پاهاي من شل شد. «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ‏ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ» (زمر/9) کميل مي‌گويد: در دلم گفتم: آفرين به کسي که قرآن مي‌خواند. اميرالمؤمنين(ع) يک مرتبه به من گفت: کميل! وز وز اين آدم تو را فريب ندهد! اين اهل جهنم است. کميل مي‌گويد: من تعجب کردم. هم از اين جهت که اميرالمؤمنين آنچه در دلم بود را زود گفت. هم از اين جهت که عاقبت اين فرد را قاطع گفت که اين اهل جهنم است. هيچي نگفتم! گذشت و بعد از مدت‌ها جنگ با خوارج پيش آمد. بعد از اينکه جنگ تمام شد با اميرالمؤمنين در بين کشته‌ها حرکت مي‌کرديم. حضرت علي به يک پيکر کشته‌اي رسيد و پايش را آرام به آن جسد زد و گفت: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ‏ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ» اين همان کسي است که آن شب داشت قرآن مي‌خواند. کميل به پاي حضرت افتاد و گفت: حقاً خودت هستي که اول و آخر آدم‌ها را مي‌داني. اين همان کسي بود که قرآن را زيبا مي‌خواند.
الآن داعشي‌ها که خدا لعنتشان کند، اين آدم‌هاي فوق جنايتکار، در بعضي از سنگرهايشان قرآن بوده است. در ديوار سنگر گاهي نوشته بودند «لا تنسي ذکر الله» ذکر خدا را فراموش نکنيد. اما همين آدم‌هاي خبيث جنايت‌هايي مي‌کردند که اگر الآن آدم نقل کند اين را شايد حالش به هم بخورد. جنايت‌هايي مرتکب مي‌شدند که وحشتناک بود. کارهاي خوب روح را قوي مي‌کند اما جهت‌گيري بستگي به اين دارد که تو ولايتت ولايت حق باشد يا ولايت باطل باشد. اگر ولايت حق، ولايت ولي خدا بالاي سر تو باشد، اگر در محيط ولايت باشي آنوقت اعمال خوبت به سمت خدا تو را مي‌برد. اما اگر ولي خدا بالاي سرت نباشد، جهت‌گيري، ولي شيطان بالاي سر آدم باشد، اعمال خوب آدم را دورتر مي‌کند و به سمت شيطان مي‌برد. نماز و روزه و امثال اينها خوارج را از خدا دورتر مي‌کرد. عجب و غرورشان فقط بيشتر مي‌شد. دست آنها گرفته نمي‌شد. از اين جهت هست که ولايت جهت‌گيري را نشان مي‌دهد.
روي همين حساب است که امام رضا(ع) در روايتي فرمود: هر شيعه‌اي يک عهدي با امامش بر گردنش است، «وَ إِنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ وَ حُسْنِ الادَاءِ زِيَارَةَ قُبُورِهِمْ» (كافي، ج 4، ص 567) زيارت قبور ائمه يکي از مصاديق وفاي به عهد است. جزئي از وفاي به عهد است، يعني اگر کسي بخواهد به عهدش با اهل‌بيت وفا کند بايد زائر آنها باشد. بايد به زيارتشان برود. دست در دست آنها بگذارد. بعضي عذر دارند و نمي‌توانند زيارت بيايند ولو سالها، اما کسي که عذر ندارد و فقط از باب تنبلي کردن عقب مي‌اندازد و نمي‌رود جفاکار هست. پيغمبر اکرم بعد از رحلتش، مرحوم علامه اميني در کتاب الغدير نقل کرده است که بعد از رحلت پيغمبر بلال حبشي که مؤذن پيامبر بود از مدينه بيرون رفت. يک جاي ديگري سکني گزيد به خاطر مسائلي که بعد از رحلت پيغمبر پيش آمده بود قهر کرد و از مدينه بيرون رفت. بعد از چند مدت پيغمبر اکرم را خواب ديد. پيغمبر فرمود: بلال! اين چه جفايي است که به ما مي‌کني؟ چرا به زيارت ما نمي‌آيي؟ بلال از خواب بيدار شد و سريعاً به مدينه آمد براي زيارت قبر پيامبر.
خدا آيت الله حسن زاده آملي را حفظ کند. اين بزرگوار که از مفاخر ما هستند. ايشان مي‌گفت: من در اثر کثرت درس و بحث و کارهاي علمي که در قم داشتم، چند مدت دير شد و به زيارت حرم حضرت معصومه نرفتم. در خواب حضرت معصومه(س) را ديدم از من گله کرد. فلاني چرا به زيارت نمي‌آيي!؟ آن کسي که بدون عذر زيارت نمي‌آيد، اهل‌بيت اين را جفا مي‌دانند و آن کسي که زيارت مي‌آيد اين را وفاي به عهد مي‌داند. وفاي به عهد ولايتي که بر گردن ما هست. در همين زيارت‌ها هست که چه بسا منشأيي براي تحول زندگي آدم مي‌شود. زندگي آدم زير و رو مي‌شود. در همين زيارت‌هاست. به خدا قسم خيلي‌ها بودند در اين زيارت‌ها آمدند و آدم ديگري شدند و برگشتند. خدا رحمت کند مرحوم آيت الله صمد آقاي خوانساري در تهران، ايشان مرجع تقليد فوق العاده‌اي بود. سال 63 بعد از انقلاب مرحوم شد. صاحب نفس بود و فوق العاده بود. يک مرتبه يکي از آقايان از متدينين تهران خدمت ايشان رسيد و گفت: حاج آقا من يک برادري دارم اهل هر خلافي هست. چاقوکش هست، مشروب خور هست. اهل فحشا و منکر هست و ما از دست او خسته شديم. گفتيم: ازدواج کند بلکه شايد آدم شود. ازدواجش را فراهم کرديم باز نشد. آبرو براي ما نگذاشته است. اگر مي‌شود او را نزد شما بياورم و شما چهار کلمه او را نصيحت کن. آيت الله صمد آقاي خوانساري گفت: با اين اوصافي که شما از برادرت مي‌گويي، نصيحت من هم به درد او نمي‌خورد. گفت: پس چه کنيم؟ شما مرجع تقليد ما هستي. شما راهي را جلوي ما بگذار. چه کنيم؟ آيت الله خوانساري سرش را پايين آورد و چند لحظه فکر کرد و گفت: يک راه به ذهنم مي‌رسد، اگر اين راهي که مي‌گويم جواب داد، بعد برادرتان را نزد من بياوريد او را نصيحت کنم. اگر اين راهي که مي‌گويم جواب نداد ديگر قابل هدايت نيست. گفت: چه کنيم؟ آقاي خوانساري فرمود: او را به زيارت سيدالشهداء کربلا ببريد. اگر در حرم امام حسين گريه کرد، معلوم مي‌شود نور در وجودش هست. آنوقت نزد من بياوريد که نصيحت کنم. اما اگر در حرم امام حسين گريه نکرد ديگر قابل هدايت نيست. آن بنده خدا تشکر کرد و رفت. حدود يک ماه بعد نزد آقاي خوانساري آمد و گفت: او را برديم. آقاي خوانساري گفت: چه شد؟ گفت: اول که به او گفتم: بيا زيارت برويم، گفت: برو بابا کي حال زيارت دارد! اصلاً اهل اين حرف‌ها نبود. با يک ترفندي او را به کربلا بردم. وقتي رفتيم به سمت حرم سيدالشهداء بازي مي‌کرد. هي اين طرف و آن طرف را نگاه مي‌کرد. اهل زيارت نبود. وقتي وارد صحن مطهر امام حسين شديم. سرش را پايين انداخت. گريه نمي‌کرد اما سرش را پايينA A  A انداخته بود. وقتي کنار ضريح امام حسين رسيديم شروع به ضجه زدن کرد و ناله کرد و بلند بلند گريه کرد. آيت الله خوانساري گفت: حالا درست شد و معلوم است نور در وجودش هست. حالا او را نزد من بياوريد چهار کلمه هم من نصيحت کنم. برادر گفت: ديگر نيازي به نصيحت نيست. من همان‌جا کنار ضريح سيدالشهداء به او گفتم: برادر من! تو که با امام حسين قهر نيستي و آشتي هستي و اينطور گريه مي‌کني، بيا با اربابت عهد ببند و خلاف‌هايت را کنار بگذار. همان‌جا عهد بست و تمام شد. من اسم برادر خلاف را نياوردم چون ايشان يکي از شهداي بزرگ اين انقلاب شد. سر قبر ايشان در تهران ديدم که حاجت مي‌خواهند. همان آدمي که اهل هر خلافي بود. با يک زيارت زير و رو شد و با يک زيارت اهل بيت خريدار او شدند. آدم مي‌تواند با يک زيارت زندگي‌اش را عوض کند و منشاء يک تحول بزرگ در زندگي‌اش بشود.
خدمت هر معصومي که مي‌رسيم، الآن اينجا خدمت امام رضا هستيم. سعي کنيم خيلي چيزهاي بزرگ بخواهيم. همانطور که مي‌دانيد آداب زيارت را حواسمان باشد. ادب محضر معصوم را حفظ کنيم. آداب زيارت هم يک آداب ظاهري و هم آداب باطني را براي اينکه چيزي گير ما بيايد. آدم مي‌تواند همينطور سرش را پايين بياندازد و برود. اما معلوم نيست چيزي گيرش بيايد. هم آداب ظاهري زيارت را حفظ کنيم که انشاءالله شما همه به جا مي‌آوريد. هم اينکه آدم با طهارت باشد. وقتي مي‌خواهد وارد شود اذن دخول بخواند. مرحوم مجلسي(ره) در بحارالانوار فرمود: اذن دخول حرم ائمه به خصوص امام حسين اشک است. يعني آدم دلش بشکند و بعد وارد شود. اگر يک موقع آدم خواست وارد حرم معصوم شود ببيند دلش سنگين است و حال ندارد، بعضي از کساني که رند بودند يک گوشه مي‌نشستند و آنقدر صلوات هديه مي‌کردند و آنقدر يا رئوف مي‌گفتند، صفت امام رضا است. آنقدر صلوات هديه مي‌کردند که دل بشکند و بعد وارد مي‌شدند. دل شکسته و اشک روان معنايش اين است که بيا تو! اذن دخول اصلي اين است. اين اذن دخول‌هايي که نوشتند هم درست است. منتهي اين اذن دخول مقدمه‌ي اين است که آدم دلش بشکند و اشکش جاري شود. وقتي وارد حرم معصوم مي‌شويم و کنار ضريح مي‌رسيم، مواظب باشيم شأن معصوم را حفظ کنيم. کسي را هول ندهيم. بعضي هستند فکر مي‌کنند لمس ضريح هدف است. هول مي‌دهند! لزومي ندارد کسي را اذيت کنيم. يا اينکه در حرم بلند بلند حرف زدن، با همديگر حرف زدن و خنديدن! يا مثلاً بعضي‌ها را ديدم که پشت به ضريح عکس سلفي مي‌گيرد. امام(ع) اينجا نشسته و اينجا تشريف دارند. ما نمي‌توانيم ببينيم! در زيارتنامه مي‌خوانيد «اشهد انک تَشهَدُ مقامي و تسمع کلامي و ترد سلامي» شهادت مي‌دهم که شما شاهد هستي. مرا مي‌بيني و جواب سلام مرا مي‌دهي. آقا اينجا هست.
خدا آيت الله بهاءالديني را رحمت کند. بعضي از شاگردان ايشان مي‌گفتند: وقتي به حرم امام رضا با ايشان مي‌آمديم، آقا يک زيارت مي‌کرد و خيلي سريع برمي‌گشت. چند دقيقه بيشتر طول نمي‌کشيد. شاگردان ايشان مي‌گفتند: ما تعجب مي‌کرديم که آقاي بهاءالديني چرا اينقدر کم در حرم هستند. سؤال کرديم که چرا اينقدر زيارت شما کوتاه است؟ ايشان گفت: من آدم سلام کردم و جواب سلام را از آقا شنيدم. آقا تشريف دارند لذا ادب در محضر امام رضا(ع) را حفظ کنيم. ادب محضر معصوم را حفظ کنيم. اين آداب، آداب ظاهري هست. ادب باطني زيارت هم همان است که در روايت داريم زائري که «عارفاً بحق» به معصوم معرفت داشته باشد که اين ولي خداست. معرفت داشته باشد که اين صاحب اختيار ما هست. ولي خدا از خود ما به خود ما آگاهتر و از مسائل ما آگاهتر و از خود ما به ما دلسوزتر است. اگر تو اختيار خودت را داري، ولي الله اختياردار‌تر از تو به خودت هست. اين معرفت اگر باشد آنوقت زيارت ارزش پيدا مي‌کند. اين آداب هست و اين ادب هست که آدم را به جايي مي‌رساند و باعث مي‌شود آدم بتواند آثار زيارت را بگيرد و با خودش ببرد.
يک کسي از امام پرسيد: ما تربت جد شما سيد الشهداء را برديم و شفا پيدا نکرديم. مگر تربت امام حسين شفاي هر دردي نيست؟ امام فرمود: تو تربت را در خورجين مرکبت نگه مي‌داري. تو ادب نداري. تربت را در خورجين مرکب نگه مي‌داري. آنوقت مي‌خواهي او تو را شفا بدهد؟ برايت اثر داشته باشد. اگر آدم آداب را حفظ کند آنوقت اثر دارد. زيارت امام رضا آثار فراواني دارد. بالاترين مقام معنوي که مقام رضاء هست از طريق امام رضا داده مي‌شود. اين لقب رضا که بي‌خود روي امام رضا گذاشته نشده است. القاب معصومين، لقب‌ها و اسامي معصومين از طرف خداست و هرکدام روي حساب است. اسم‌هايي که معصومين دارند، هرکدام اشاره به يکي از کمالات است. يکي از شئون و مأموريت‌هايي است که در عالم دارند. يک کسي از امام رضا پرسيد: چرا به پيغمبر ابوالقاسم مي‌گويند؟ يکي از کنيه‌هاي پيغمبر، ابوالقاسم است. امام رضا اول يک جوابي در خور فهم اين طرف داد. گفت: براي اينکه پيغمبر فرزندي به نام قاسم داشت و از اين جهت به پيغمبر ابوالقاسم مي‌گويند. طرف آدم زرنگي بود. گفت: آقا اگر مرا اهل مي‌دانيد يک مقدار بيشتر بگوييد. امام رضا يک پرده‌اي را کنار زد. امام رضا فرمود: مگر علي بن ابي طالب قاسم نيست؟ «قسيم الجنة و النار» مگر علي بن ابي طالب نيست که اگر کسي ولايت او را داشته باشد بهشتي است و اگر نداشته باشد اهل جهنم است. مگر علي قاسم نيست؟ طرف گفت: چرا. امام رضا فرمود: پس پيغمبر ابوالقاسم است. اگر علي قاسم است، پيغمبر ابوالقاسم است. يعني علي بن ابي طالب در دامن پيغمبر بزرگ شد.
در بعضي از روايات يک لايه دقيق‌ترين مطرح شده است. در بعضي روايات دارد پيغمبر اکرم وقتي معراج بود، وقتي که فقط و فقط خودش بود و خداوند متعال، با خدا گفتگو کرد. وقتي گفتگوي پيغمبر با خدا تمام شد، خدا فرمود: يا ابالقاسم، اولين کسي که خطاب به ابوالقاسم کرد، خدا بود. فرمود: يا ابالقاسم، برو در حالي که هم هدايت شدي و هم ديگران را هدايت کني. پيغمبر وقتي از آن مقام تنزل پيدا کرد، با جبرئيل برخورد کرد. جبرئيل سؤال کرد: يا رسول الله! بين شما و خدا چه گذشت؟ پيغمبر فرمود: خدا به من خطاب ابوالقاسم کرد. جبرئيل گفت: يا رسول الله! از خدا پرسيديد که براي چه به شما ابوالقاسم گفت؟ پيغمبر فرمود: نه! عظمت خدا مانع از اين شد که من چيزي بپرسم. همان‌جا خطاب رسيد که حبيب ما! به تو گفتيم ابوالقاسم! «لانک تقسم رحمة مني بين عبادي» چون تقسيم کننده رحمت در عالم تو هستي. ابوالقاسم يعني صاحب قسمت، يعني رحمت و عنايت و لطف خدا را پيغمبر تقسيم مي‌کند.A A  A  ببينيد يک اسم پيامبر چه معاني دارد. هرکدام هم درست است. اشاره به شئون و مقامات پيغمبر و مأموريت‌هايي است که دارد. اسم فاطمه اشاره به مأموريت‌هاي حضرت زهرا و کمالاتي هست که دارد. هرکدام از القاب و اسامي معصومين روي حساب است.
امام رضا(ع) لقب معروفش همين رضا است. اسمش علي بود. علي بن موسي، رضا لقبش بود. اين لقب را خدا به امام رضا داده است. اين لقب يعني اگر کسي نه اينکه فقط خود امام رضا به مقام رضا رسيده است. اينکه معلوم است. اگر کسي در اين عالم بخواهد به مقام رضا برسد و راضي به تقديرات خدا باشد، راضي به قضا و قدر الهي باشد، بالاترين مقام در بندگي است. اينکه آدم راضي باشد به مديريت خدا در اين عالم. بعضي از مسلمان‌ها خيلي معذرت مي‌خواهم، حتي خود ما کساني هستيم که يک جاهايي کارهاي خدا را ظلم مي‌دانيم و با خدا درگير مي‌شويم. با خدا قهر مي‌کنيم. گاهي اوقات دو تا مرگ و مير در خانه‌اي رخ مي‌دهد بعضي کفر مي‌گويند. بعضي وقتي مريض مي‌شوند کفر مي‌گويند. زماني من پشت درب اتاق عملي در بيمارستان بود. خانمي پشت درب اتاق عمل بود و معلوم بود يک مريض سنگيني دارد. بلند بلند مي‌گفت: خدايا! اگر اين مريض ما را شفا دادي که دادي. اگر شفا ندادي نه من و نه تو! ديگر قبولت ندارم و نه نماز مي‌خوانم و نه روزه مي‌گيرم و نه هيچي! اين آدمي که اينطور است مي‌گويد: خدايا اگر آنجايي که فرض کنيد به عنوان مثال اين مريض ما مرگش مقدر شده است، من ديگر قبول ندارم و اين را ظلم مي‌دانم.
امام راحل ما يک خاطره‌اي را نقل مي‌کرد. من يادم هست زماني که حضرت امام اين خاطره را نقل مي‌کرد، دو سه مرتبه هي گفت: معاذ الله! پناه بر خدا. اين خاطره را حضرت امام تا جايي که دنبال کردم از حضرت آيت الله گلپايگاني گرفته است. آيت الله گلپايگاني مي‌گفت: من در جواني که در قم بودم و درس مي‌خواندم، رفيقي داشتم که با من هم درس و هم بحث بود. چند سال که درس ما جلو رفت، و از جهت علمي بالاتر رفتيم اين رفيق ما به شهرش بازگشت و ديگر از قم رفت. ما همچنان با همديگر مکاتبه داشتيم و نامه نوشتيم. پس از يک مدتي آقاي گلپايگاني گفت: شنيدم اينA A  A  رفيق ما مريضي سنگيني دارد چه بسا ديگر از آن بستر مرض ديگر بلند نشود. من به شهر او براي عيادت رفتم. وقتي رفتم ديدم او را رو به قبله کردند و حالش بد است. کنارش نشستم و ديدم نعوذ بالله دارد کفر مي‌گويد و آخر عمر رو به قبله شده کفر مي‌گويد. مي‌گفت: من بچه‌هاي کوچک و صغير دارم. احتياج به سرپرست دارند. خدا دارد مرا از دنيا مي‌برد. ظلمي که خدا به من کرد احدي به من نکرد!! نعوذ بالله! من بچه کوچک دارم و خدا دارد مرا از دنيا مي‌برد. بعضي‌ها نعوذ بالله با خدا درگير مي‌شوند. اينکه کسي به مقدرات الهي راضي باشد. راضي به مديريت خدا در اين عالم باشد، خيلي مقام بلندي است. شما در دعاهايتان، در دعاي ابوحمزه آخرين جمله‌ را برداريد، حفظ کنيد. يک جمله بيشتر نيست. در قنوت‌ها و در سجده‌هايتان بخوانيد. به قدري دعاي قشنگي است. «اللهم اني اسئلک ايماناً تباشر به قلبي و يقيناً حتي اعلم انه لن يصيبني الا ما کتبت لي و رضني من العيش بما قسمت لي يا ارحم الراحمين»
در يک کلاس درسي يک استاد با خدايي بود، داشت از خدا مي‌گفت. يکي از شاگردان گفت: استاد اين خدايي که مي‌گوييد: همه جا هست، کو؟ چرا ما حس نمي‌کنيم؟ کجاست؟ اين استاد خيلي زرنگ بود. از وسط اين نيمکت‌ها رد شد و آخر کلاس رفت. اين شاگردان همه رو به تخته بودند. به آن شاگرد گفت: فلاني مرا مي‌بيني؟ گفت: نه! گفت: چرا؟ گفت: چون پشتم به شماست. اگر برگردم و رو به شما کنم شما را مي‌بينم. گفت: ما هم همينطور هستيم. ما پشت‌مان به خداست که خدا را درک نمي‌کنيم. اگر به سمت خدا باشيم خدا را درک مي‌کنيم. خدا از تو يک ايماني مي‌خواهد که هميشه تو را حاضر ببيند. «و يقيناً حتي اعلم انه لن يصيبني الا ما کتبت لي» خدا از تو يک باور و يقيني مي‌خواهد که بداند تو در اين عالم مديريت مي‌کني. حوادثي که به سر من مي‌آيد شانسي و اتفاقي نيست. ما در اين عالم شانسي نداريم. يک برگ از درخت بيافتد روي حساب و کتاب است. يک مولکول در اين عالم روي حساب و کتاب جا به جا مي‌شود. ما شانسي نداريم. خدا اين عالم را مديريت مي‌کند. خدايا به من يک باور و يقيني بده که بدانم تو داري مديريت مي‌کني، تو داري ربوبيت مي‌کني. شما گاهي يک بلايي بر سرت مي‌آيد، سرت درد مي‌گيرد، يا کابوس مي‌بيني و از خواب مي‌پري، يا پايت به سنگي گير مي‌کند و حالت زمين خوردن به تو دست مي‌دهد، معمولاً مي‌گوييم: شانسي تيغ در دستم رفت. پايم به سنگ گير کرد. شانسي چيست؟ همه چيز روي حساب است. چون حساب دستمان نيست مي‌گوييم: شانسي. «و رضني من العيش بما قسمت لي يا ارحم الراحمين» خدايا مرا به زندگي راضي کن! به قسمت راضي کن. راضي به قسمت بودن معناي جبري ندارد. تنبلي آدم مي‌کند و بعد مي‌گويد: هرچه به سرم آمد راضي هستم. نخير تو بندگي کن، هرچه از دستت برآمد انجام بده. آنوقت نتيجه هرچه بود، آن را خدا درست کرده است. تو کوتاهي نکن آنوقت مطمئن باش نتيجه را خدا به مصلحت تو رقم مي‌زند. آنوقت آدم راضي به تقديرات هست. اين آثار زيارت امام رضا و از همه مهمتر و بالاتر مقام رضاست. از امام رضا خود امام رضا را بخواهيم. همت بلند داشته باشيم. بخواهيم که آقا همنشين شما باشيم. همينطور که شنيده‌ايد امام رضا فرمود: هرکسي زيارت مرا انجام بدهد، من سه جا در هولناک‌ترين جاهاي قيامت به بازديدش مي‌روم. تو يکبار زيارت من آمدي، امام رضا فرمود: من سه بار در سخت‌ترين جاهاي قيامت که همه فرياد وانفسايشان بلند است، من به زيارت او مي‌آيم. يکي جايي که نامه عمل را ارائه مي‌دهند. هفتاد سال عمر کردي، تمام نامه عمل را ارائه مي‌دهند که همه ببينند. خيلي زمان خطرناکي است. يکي زماني که بخواهي از صراط رد شوي. يکي هم «عند الميزان» وقتي اعمال ما را وزن مي‌کنند. اعمال ما را با ترازو وزن نمي‌کنند. اعمال ما را کنار اعمال اميرالمؤمنين مي‌گذارند. نماز ما را کنار نماز او مي‌گذارند. او ميزان الاعمال است. امام رضا فرمود من سراغ شما مي‌آيم.
نه اينکه فقط اين سه جا بيايند. اين سه جا هولناک‌ترين جاهاست. و الا آنها به تعدادي که شما زائرش مي‌شويد زائر شما هستند. خدا مرحوم آيت الله بهجت را رحمت کند. آقازاده‌ي ايشان مي‌فرمودند: پانزده سال قبل، چند سال قبل از اينکه پدرشان از دنيا برود. آيت الله فهري به خانه ما آمد. آيت الله فهري ده سال پيش مرحوم شد. حدود هشتاد سال سن داشتند. نماينده حضرت امام در سوريه بودند و بعد از اينکه امام از دنيا رفتند، نماينده مقام معظم رهبري در سوريه بودند. آدم بسيار با عظمتي بودند. آيت الله فهري خيلي خدمت کردند. آقازاده‌ي آقاي بهجت مي‌گفتند: آيت الله فهري به خانه‌ي ما آمدند. با پدرم از جواني در نجف رفيق بودند. آقاي فهري به پدرم رو کرد و گفت: من و شما از جواني با هم رفيق بوديم. اما شما حق رفاقت را به جاي نياورديد. شما فهميدي چه کار کني و به يک جايي رسيدي. من سيد اولاد پيغمبر خام بودم و بلد نبودم چه کار کنم. تو بايد دست مرا مي‌گرفتي. تو که رفيق من بودي بايد دست مرا مي‌گرفتي. ايشان هم خيلي بزرگوار بود. ولي به آقاي بهجت اينطور مي‌گفت: عمر من تلف شد. چرا دست مرا نگرفتي؟ اينقدر از اين حرف‌ها زد که آقاي بهجت گريه کرد. پسر ايشان مي‌گويد: ديدم اشک پدرم درآمد. آقاي فهري گفت: الآن ديگر من پير شدم. الآن اگر به من بگويي: بيا مي‌خواهم يک نسخه و دستورالعملي به تو بدهم، ديگر نمي‌آيم. چون ديگر به درد من نمي‌خورد. اما امروز مهمان تو هستم. از خانه شما نمي‌روم تا يکي از عناياتي که امام رضا به شما کرد را به من بگويي. آقاي بهجت که منقلب شده بود گفت: آقاي فهري اگر کسي غير از تو و غير از اين حرف‌هايي که زدي بود، هيچي نمي‌گفتم. اما چون تو رفيق قديمي هستي و اين حرف‌ها را زدي يک چيزي به تو بگويم. آقاي بهجت فرمود: من خدمت امام رضا رسيدم. امام رضا(ع) ده چيز به من داد. يکي از آن ده چيز را به شما مي‌گويم. امام رضا به من فرمود: فلاني مگر امکان دارد کسي به ما پناه بياورد و ما به او پناه ندهيم؟يا امام رضا شما ضامن آهو بودي، اينها شيعيان شما هستند. محبين شما هستند، مجلس گرم کن‌هاي جد شما امام حسين هستند. شده يک عاشورا در عمر شما بگذرد و در مجلس امام حسين نباشيد و روضه گوش ندهيد؟ اين رفاقت است. يا امام رضا شما ضامن آهو شديد، ضامن اين شيعيانت که در خانه‌ات به گدايي آمدند، اينها هرکدام حاجاتي دارند و با کوله باري از حاجات آمدند. خيلي‌ها هم به اينها التماس دعا گفتند. زائراني هستند که ما هيچکدام نمي‌دانيم شايد آخرين زيارت ما باشد و ديگر به اينجا برنگرديم. يا امام رضا آن چيزي که از شما مي‌خواهيم اين است که در دنيا و آخرت دست ما از دامانت کوتاه نشود. خدايا به آبروي امام رئوف دست ما را در دنيا و آخرت از دامانشان کوتاه نفرما.
شريعتي:
صحن تو و ضريح تو و بارگاه تو *** هر حاجت نگفته گمانم روا شود
خوشا به حال همه کساني که هواي مشهد الرضا را نفس مي‌کشند و به پابوسي امام رضا مشرف هستند. از همه عزيزان و همينطور حاج آقاي عالي که وقت گذاشتند و در جمع زائرين حاضر شدند، تشکر مي‌کنم. امروز صفحه 161 قرآن کريم، آيات 82 تا 87 سوره مبارکه اعراف در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ‏ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ «82» فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ «83» وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ «84» وَ إِلى‏ مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «85» وَ لا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ «86» وَ إِنْ كانَ طائِفَةٌ مِنْكُمْ آمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ يُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ «87»
ترجمه: و جواب قوم لوط، جز اين نبود كه گفتند: آنان را از آبادى خود بيرون كنيد، زيرا آنان مردمى هستند كه پاكدامنى را مى‏طلبند (و با ما نيستند). پس ما لوط و خاندان او را به جز همسرش، كه از بازماندگان (در عذاب) بود، نجات داديم. و ما بارانى (از سنگ) بر آنان بارانديم. پس بنگر كه سرانجام گنهكاران چه شد؟ و به سوى (مردم) مَديَن، برادرشان شعيب را (فرستاديم. آن حضرت) گفت: اى قوم من! (تنها) خدا را بپرستيد، جز او خدايى براى شما نيست. همانا از طرف پروردگارتان (معجزه و) دليلى‏روشن برايتان آمده است. پس پيمانه و ترازو را (در داد و ستدها) تمام ادا كنيد و كالاهاى مردم را كم نگذاريد و در زمين پس از اصلاح آن فساد نكنيد. اين (رهنمودها) برايتان بهتر است، اگر مؤمن باشيد. و بر سر هر راهى منشينيد تا مؤمنان را تهديد كنيد و (آنان را) از راه خدا، كه كج جلوه مى‏دهيد بازداريد و ياد كنيد زمانى را كه اندك بوديد، پس خداوند شما را بسيار گرداند و بنگريد كه عاقبت مفسدان چگونه بود! و اگر گروهى از شما به آنچه من براى آن فرستاده شده‏ام ايمان آورده و گروهى ايمان نياورده‏اند، پس (عجله نكنيد كه لطف و قهر خدا چه شد؟) صبر كنيد تا خداوند ميان ما داورى كند و او بهترين داوران است.
شريعتي: خيلي از عزيزان التماس دعاي ويژه گفتند. براي آنهايي که مريض دارند، گرفتاري دارند، براي آنهايي که درد دارند، براي آنهايي که قرض دارند، اجاره خانه‌شان عقب افتاده، براي صاحب خانه شدنشان، براي گرفتاري زندانيان، براي موفقيت بچه‌ها و خوشبخت شدن بچه‌هايمان دعا کنيم و در رأي خواسته‌هايمان ظهور حضرت ولي‌عصر(عج) است.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»