حجت الاسلام والمسلمين نقويان– معرفي ياران اميرالمؤمنين امام علي (عليهالسلام)- مالک اشتر نخعي
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: معرفي ياران اميرالمؤمنين امام علي (عليهالسلام) - مالک اشتر نخعي
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نقويان
تاريخ پخش: 18-12- 97
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
دلم امروز گواه است کسي ميآيد *** حتم دارم خبري هست گمانم بايد
فال حافظ هم هربار که ميگيرم باز *** مژده اي دل که مسيحا نفسي ميآيد
بايد از جاده بپرسم که چرا ميرقصد *** مست موسيقي گامي شده باشد شايد
ماه در دست به دنبال که اينگونه زمين *** مست ميچرخد و يک لحظه نميآسايد
گله کم نيست ولي لب ز سخن خواهم بست *** اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد
«اللهم عجل لوليک الفرج» سلام ميکنم به همه بينندهها و شنوندههاي بسيار نازنينمان، انشاءالله هرجا مه هستيد تنتان سالم و قلبتان سليم باشد. امروز افتخار داريم تا ميزبان يکي از چهرههاي دوست داشتني و محبوب سمت خدا باشيم، کسي که خاطرات بسيار زيادي با ايشان داريم، حاج آقاي نقويان عزيز، که نکات ايشان در شرح رساله حقوق امام سجاد(ع) را يادمان نرفته است. سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي نقويان: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان خوب اين برنامه سلام ميکنم و خاطراتي که داشتيم زنده شد و بايد بگوييم:
جمالت آفتاب هر نظر باد *** ز خوبي روي خوبت خوبتر باد
مرا از تست هر دم تازه عشقي *** تو را هر ساعتي حسن دگر باد
انشاءالله اين برنامه ساعت به ساعت زيباتر و جذابتر بتواند با مردم خوب و جوانهاي نازنين ارتباط برقرار کند.
شريعتي: انشاءالله، يکي از قديميهاي سمت خدا هستند، از روز اولي که از قاب سمت خدا به شما سلام کردند تا امروز ده سال ميگذرد و قرار گذاشتيم با توجه به اين ايام که منور و مزين به نام اميرالمؤمنين است، از نزديکترين افراد و اصحاب سرّ حضرت ياد کنيم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي نقويان: در مورد اصحاب اميرالمؤمنين قرعه براي من به نام جناب مالک اشتر افتاد و قرار شد در مورد اين صحابي ويژه و خاص حضرت صحبت کنيم. جملهاي از اميرالمؤمنين در مورد مالک بعد از شهادت مالک نقل شده که حضرت اينطور فرمودند: «رحم الله مالكا» خدا مالک را رحمت کند، «فلقد کان لي کما کنتُ لرسول الله» (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد/ج15/ص98) همانطور که من براي پيامبر بودم، مالک براي من همانطور بود و اين مقايسه خيلي مقايسه دقيقي است. همه ميدانيم که اميرالمؤمنين چگونه براي پيامبر جان فشاني ميکرد و خودش را سپر بلاي پيامبر ميکرد و همه جا گوش به فرمان پيامبر بود و هيچوقت از او جلو نميافتاد. بعضي از اصحاب پيامبر گاهي از او جلو ميزدند در بعضي از امور که کاتوليکتر از پاپ ميشدند و کاسههاي داغتر از آش بودند. اما اميرالمؤمنين هميشه دقت داشت که هيچوقت از پيامبر جلو نزند و جا پاي پيامبر نگذارد. در نهجالبلاغه تعبيري دارد که «وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ» من مثل بچه شتري که دنبال مادرش ميرود، دنبال پيامبر ميرفتم. ظاهراً ميگويند: اگر شتري با بچهاش در زمين رمل حرکت کند، شما يک جاي پا ميبينيد. يعني بچه شتر درست پايش را جاي پاي مادر ميگذارد. حضرت ميگفتند: اينطور دنبال پيامبر بودم که درست پايم را جاي پاي پيامبر ميگذاشتم. وقتي اين تشبيه را در مورد مالک ميکند که مالک برايم اينطور بود، خيلي تعبير عجيب و غريب و قابل تأملي است و مقام مالک را نشان ميدهد.
آدم وقتي زندگي نامه مالک را ميخواند، ميبيند از وقتي مالک مسلمان ميشود چون اهل يمن بود، نخع يک قبيلهاي در يمن آن روز بود و بعد به شام و مدينه و کوفه ميآيد و سير فراواني دارد تا کم کم در زمان خلفاي راشدين وارد مجموعه اسلامي ميشود و زمان خليفه سوم نقش مالک خيلي پررنگ ميشود، دو سه بار توسط استاندار خليفه سوم بخاطر اينکه زياد حرف ميزد وعليه بعضي از کارهاي خلاف تحمل نداشت به شام تبعيد شد، نزد معاويه، معاويه هم او را تحمل نکرد و به کوفه برگرداند. مالک زندگي پر تلاطمي داشت از نظر شخصيت دروني که به تعبير مصرع معروف «موجيم که آسودگي ما عدم ماست» موجوار حرکت ميکرد. آنوقتي که خبر قتل خليفه سوم آمد. جزء اولين کساني بود که آمد با حضرت علي بيعت کرد. نقل شده که به حضرت امير ميگويد: دستت را بياور که با شما بيعت کنيم که اگر اينبار بيعت نکنيم و کنار بمانيم. چشمت براي چهارمين بار اشک خواهد ريخت. يکي از کساني که ديگران را هم تشويق ميکند براي بيعت با اميرالمؤمنين و نقش بسيار مهمي داشته جناب مالک بوده است. اشتر هم که به او ميگفتند، در يکي از جنگها يک ضربهاي، زخمي به چشمش ميرسد که پلکش وارونه ميشود و اين زخم تا آخر عمرش با او ميماند و اشتر به همين معني است. اشتر زخمي در گونه يا پلک چشم است، لقبي است که بعد از آن حادثه برايش ميماند. اشتر ويژگي است براي مدالي که در آن جنگ از زخم برداشته بود. بعد از خلافت اميرالمؤمنين همه جا همراه حضرت بود. در جنگ جمل گفتگوهايي دارد با ام المؤمنين عايشه و با طلحه و زبير و آنها را بر حذر ميکند از جنگ با اميرالمؤمنين و جملههاي حکيمانهاي دارد و گاهي هم تنديهايي دارد که چرا ميخواهيد با علي بجنگيد. نامهاي دارد با عايشه و ميگويد: مگر خدا دستور نداده که زنان پيامبر در خانه بنشينند و از خانه بيرون نيايند. چون در قرآن داريم «وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُن» (احزاب/33) اينها بايد در خانه بنشينند. تو چرا بيرون آمدي و قائله به پا ميکني؟ عايشه هم پاسخ ميدهد که اينطور نيست و نقش پررنگي در مسائل سياسي و اجتماعي داشته است.
يکي از پررنگترين نقشهاي مالک در جنگ صفين بود که معروف است تا نزديکيهاي خيمه معاويه ميرود و شايد يک تنه کار جنگ را تمام ميکرد. چون در حالات مالک نوشتند: علاوه بر اينکه مرد عابد و زاهدي بود، بسيار شجاع و نترس و بي باک در ميدانهاي رزم بود. آقاي داريوش ارجمند در سريال امام علي واقعاً خوب در نقش مالک اشتر نقش آفريني کردند و خيلي خوب تجسم و تصوير خوبي به اين نقش بخشيد. انشاءالله ما مالک را در قيامت ببينيم و در کنار اميرالمؤمنين ما را به آن جايگاهها راه بدهند و آن بهشت برين قسمت ما شود. حضرت فرمود: «أن شيعتك علي منابر من نور مبيضة وجوههم حولي أشفع لهم و يكونوا غدا في الجنة جيراني» (أمالي صدوق، ص 96) فرمود: علي جان شيعيان تو با چهرههايي خورشيد گونه دور و اطراف من و همسايه من در بهشت هستند. وقتي خبر شهادت مالک آمد بعد از ترور ناجوانمردانه، اميرالمؤمنين خيلي ناراحت شد و اشک ريخت. در آن جنگ هم حضرت دستور داد که برگرد، اگر ميخواهي علي را زنده ببيني. ما چنين افرادي ميخواهيم. شيعه اينکه پشت سر حضرت حرکت کند و نه جلو بيافتد و نه عقب، جلو بيافتي کار خراب است، خيلي هم عقب بيافتي درست مثل نماز جماعت، مأمومين و امام، امام رکوع رفت بايد رکوع بروي. بعضي امام جماعت سر از سجده برداشته، همچنان بر سجده است. يک ربع تسبيحات و ذکر يونسيه ميگويد و نميداند همه فقها ميفرمايند: «لا يجوزُ تأخيرُ المأمومه عن الامام» اين يعني جايز نيست، يعني حرام است. در سجده ذکر خدا ميگويد ولي نميداند حرام است.
خواجه پندارد که طاعت ميکند *** بي خبر از معصيت جان ميکند
حضرت يکي دو جا مالک را براي استانداري فرستاد. روش اميرالمؤمنين در انتخاب کارگزارانش تا آنجايي که در تاريخ هست اين است که از آدمهايي استفاده ميکرد که هميشه ميخواستند در بروند و پست قبول نميکردند. آنهايي که هميشه جلو ميآمدند و مشتاق بودند، حضرت اينها را عقب ميزد و دنبال کساني ميرفت که نميخواستند جلو بيايند که يکي مالک بود. يکي ابوالاسود دوئلي قاضي بصره بود. حضرت التماس کرد که تو بيا رئيس قضايي شهر شو و يک هفته بعد هم توسط حضرت عزل شد. آمد گفت: يک هفته پيش به زور مرا انتخاب کردي. حضرت فرمود: نزديک بود در جهنم بيافتي! گفت: چه کردم، بد عمل کردم؟ حضرت فرمود: از کنار دفتر قضاوت تو رد ميشدم و شنيدم صداي تو بر صداي متخاصمه بالا رفته است. اينهايي که نزد تو براي طرح دعوا آمدند، صداي تو بر صداي آنها بلندتر است. لذا حضرت با کسي تعارف نداشت. ابتدا براي مصر محمد ابوبکر را گذاشت و بعد او را برداشت و مالک را نصب کرد. محمد ابوبکر ناراحت شد. ناراحت نبود چرا مرا از اين پست برداشتند و رياست را از من گرفتند؟ گفت: چه کردم که امامم را ناراحت کردم و مرا برداشته است؟ در نهجالبلاغه يک نامه هست که حضرت به محمد ابوبکر مينويسد: تو کار خلافي نکردي. من احساس کردم حکومت مصر بار سنگيني براي توست و مالک را از تو قويتر يافتم. تو را براي جاي ديگر در نظر گرفتم. چقدر مهم است که در مديريتها و اعطاي مسئوليتها قدرت و مديريت طرف سنجيده شود. چقدر ميتواند در سختيها کمر خم نکند. ظرفيت تا چه حد دارد. اگر کسي عليه او در رسانه صحبت کرد، اين هم احساس تکليف کند. نه! بگويد: ما فعلاً مسئولين يک کشور هستيم و بايد با هم حل کنيم. اگر کسي سکوت کرد، آيا دليل بر اين است که جواب ندارد؟ نه خيلي وقتها حق با شماست ولي به قول حافظ بايد: خون خور و خاموش نشين که آن دل نازک طاقت فرياد دادخواه ندارد! شما چنين ظرفيتي کجا ميبينيد؟ چقدر رهبري مسئولين را نصيحت ميکنند که با هم دعوا نکنيد. آيه «وَ لا تَنازَعُوا» (انفال/46) با هم دعوا نکنيد، خطاب به مسئولين يک سيستم و نظام است. که شما اگر با هم دعوا کرديد، بدنه سست ميشود. «فَتَفْشَلُوا» ميپوکيد و از بين ميرويد.
شما براي اينکه زوري را بياوريد دو دست را گاهي با هم جفت ميکنيد. با دو دست قلاب ميگيريد، مردم از مسئولين توقع دارند با هم باشند. ميگويند: هرکس ميرفت نزد حضرت امام عقد کند، ميفرمود: برويد با هم بسازيد. زندگي را بايد با هم بسازيد. مثل دو دست يک کوزهگر که سيني گل دور دستش ميچرخد، اگر دو دستش با هم هماهنگ بود اين مشت گل به جام تبديل ميشود. يک دست قوي باشد و يک دست ضعيف که نميشود. محمد ابوبکر ناراحت نشد که چرا پست را از من گرفتيد؟ ناراحت شد که من چه کردم، شايد او را آزردم. به من ميگفتند: چرا شما در تلويزيون نيستيد؟ گفتم: تلويزيون مثل چرخ و فلک است و ميچرخد. جز حضرت آقاي قرائتي که هميشه آن بالا هستند و خدا حفظشان کند، اين ميچرخد و نگراني ندارد. «وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاس» (آلعمران/140) حتي به پيغمبر ميگويد: تو هم دور ميخوري. در جنگ احد وقتي اينها شکست خوردند، پيغمبر شکست خورد. صورتش خونين شد، يارانش جلوي چشمش کشته شدند، اميرالمؤمنين اين همه زخم برداشت. خدا به او دلداري داد. غصه نخور، روزگار اين است.
چنين است رسم سراي درشت *** گهي پشت به زين و گهي زين به پشت
اين خانم بايد با اين شوهر بسازد. هميشه کار و بار اين مرد سکه نيست، يک موقع کساد است. هميشه اين خانم زيبا و داراي جمال نيست. تو آن روز خوش را داشتي و بايد اين ناخوشي را تحمل کني. «يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْك» (نهجالبلاغه/ح396) يک روزي براي تو و يک روز بر تو است. اگر قانون خلقت را ندانيم، فکر کنيم حالا که پايين هستيم هميشه پايين هستيم و حالا که بالا هستيم هميشه بالا هستيم. ميگويند: يکي از زيباترين غزلهاي حافظ غزلي است که با رديف و قافيه غم مخور است.
گر دو روزي بر مراد ما نگشت *** دائماً يکسان نباشد حال دوران غم مخور
اين ميچرخد و بالا و پايين دارد. آن کسي که خيلي بالا رفته است روزي پايين ميآيد. حضرت به محمد ابوبکر گفت: من تو را بخاطر اينکه خلافي کردي برنداشتم. مالک را محکمتر ديدم. مردم ببينند کسي که مسئوليت دارد، ميگويد: من توان اين را ندارم، لطف کنيد به کسي ديگر بدهيد. در اين کار فلاني از من بهتر و با تجربهتر است. اين ميتواند براي بقيه درس باشد. يکي از دريچههاي دوربين صدا و سيما که بايد گشوده شود، بگردد افرادي را پيدا کند که از پذيرفتن پست فراري هستند به دليل اينکه ميگويند: از ما بهتر هم هست. يا يک پستي دارند و براي پست دوم قبول نميکند. اينها را نشان بدهند که مردم ببينند انسانهاي خوب هستند.
عهدنامهاي که امروز باعث افتخار اسلام و تشيع است و ميخواهم در مورد عهدنامه صحبت کنم. وقتي انسان يک نامهاي، آن هم نامهاي که يک عهدنامه است و متن فاخر و ماندگار ميشود را براي کسي مينويسد، اين مقام آن طرف را نشان ميدهد، يعني شما به ميزان اينکه اين نامه ارجمند و فاخر است و کلمات بندي درونش است، شما از متن اين نامه بلند بالايي مخاطب را ميفهمي. شما هيچوقت به کودک پنج ساله حرفهاي خيلي مهم نميزني. متوجه نميشود. قطعاً با سنجش مخاطب بايد جمله را گفت. جملهاي که از پيامبر نقل شده که «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» به ما گفتند: با مردم به قدر عقل او حرف بزن. گاهي بر عکس است و مخاطب قدر عقلياش بالا است و ما خيلي پايين حرف ميزنيم. لذا مردم زود افسرده ميشوند و ميروند.
نکته دوم که با ديدن متن عهدنامه يک مجموعهاي است صرفاً سياسي نه، با اينکه ظاهر عهدنامه دستورالعملهاي سياسي است. ميخواهد رئيس جمهور کشور مصر شود، در حالي که در جاي جاي اين نامه دستورات اخلاقي سنگين ميبينيد. يعني با دو بال مالک را حرکت ميدهد. وقتي در سياست ميتواني موفق باشي که در اخلاق و تربيت هم موفق باشي. خيال کني خيلي زرنگ هستي و توانستي چند سال رقيب را از ميدان به در کني، اينطور نيست. وقتي خودت را ساختي ميتواني مصر را بسازي. تو در دو تا ساختن بايد حرکت کني، گام به گام و بله مقدم ساخت خودت است. اگر توانستي بر خودت مالک خودت باشي ميتواني مالک مصر هم باشي. خيلي وقتها مالک خودمان نيستيم، آنوقت ميخواهيم مالک ديگران شويم. زن و بچه و دانشجو و دانش آموزان و مملکت ما، يکوقتي رهبر انقلاب در طليعه درس خارج که هر روز نکاتي را ميگويند، اين را هم گفته بودند که کسي که خودش را «من نصبَ نفسه بتعليم الناس فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ بِتَعْلِيمِ نَفْسِه» هرکس خواست معلم ديگران باشد، اول بايد معلم خودش باشد و خودش، خودش را تعليم کند. روايت معروفي هست که کسي که ميخواهد معلم و منبري براي ديگري باشد بايد خودش منبر برود. بايد از خودت شروع کني. حضرت دو بال را با هم تکان ميدهد، بال اخلاقي و بال سياسي، بال نکات تربيتي و بال نکات اجتماعي، هردو را با هم پيش ميبرد. پرنده براي پرواز دو بال ميخواهد. عقاب هم باشي دو بال ميخواهي، پشه و مگس هم دو بال دارد.
اين مهم است که در هر ردهاي نياز به تعليم داريم. يکي نميتواند بگويد: من استاد دانشگاه هستم. براي شما هم بايد استاد تري پيدا شود که موعظه کند. يا حضرت آيت الله العظمايي بايد پيدا شود که شما آيت الله را هم موعظه کند. ما حس نکنيم که همه چيز را ميدانيم. نکته پاياني اين بخش اين است که اينطور فکر ميکنم بعضي جملههاي عهدنامه آينهاي براي نشان دادن حضرت علي، يعني مالک هم مرد آن ميدان نيست. علي دارد در آن جملهها بلند بالايي خودش را نشان ميدهد. مثلاً ميگويد: مالک اگر به کسي چيزي بخشيدي يا کسي را بخشيدي، تو پشيمان نشو. «لا تَنْدَمَنَ عَلَي عَفْوٍ» (نهجالبلاغه، نامه 53) ما معمولاً پشيمان ميشويم، چه وقتي پشيمان ميشويم؟ وقتي طرف قدرنشناسي بکند. ميگوييم: بشکند اين دست که نمک ندارد. بار ديگر اگر پس سرت را ديدي، بخشش مرا هم ميبيني. ميگويد: بخشيدي پشمان نشو و تمام کن. اگر يک قاضي تشخيص داد کسي بايد بخشيده شود. يک حاکمي تشخيص داد گروهي بايد بخشيده شوند. اگر آن گروه قدرشناسي کردند شما پشيمان نميشوي. اينکه حضرت ميگويد: پشيمان نشو کي است؟ آنوقتي است که او قدرناشناس است و قدر لطف را نميداند و ارزش گذشت را نميفهمد و دوباره ميرود خصومت ميکند و دشمني ميکند. ميگويد: مبادا پشيمان شوي. پشيماني براي دل آدم است، خيلي وقتها به زبان ممکن است بگويي: ما بخشيديم ولي ته دلت ميگويي: بشکند اين دست که نمک ندارد. اگر او بار بعد خطايي کرد، او را ضميمه به قبلش نبايد بکني، چون قبلاً بخشيدي و تمام است. اينها آثار اين است که من از بخششم پشيمان نيستم.
ميفرمايد: «وَ لا تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ» اگر ميخواهي کسي را مجازات کني، دزدي را گرفتي، اختلاس گري را گرفتي. يک رابطه نامشروعي را کشف کردي، او بايد مجازات شود، مجازات هم بايد به اندازه باشد، اما در دلت خوشحال نباش از اينکه خطاکاري را مجازات ميکني؟ ميشود يک آدم خطاکار را بگيري و دلت خنک نشود؟ آدم اگر برادرش را مجازات کنند، خوشحال ميشود؟ نتيجه ميشود جمله سوم «وَ لا تُسْرِعَنَّ إِلَي بَادِرَةٍ وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً» حالا هم که ميخواهي مجازات کني عجله نکن. خيلي جستجو کن. اگر سر سوزني روزنهاي پيدا کردي که طرف را ببخشي، ببخش. يعني در نگاه حکومت داري اميرالمؤمنين ما اشد مجازات نداريم و اخف مجازات داريم. گاهي ميشنويم در فلان مجامع سياسي، عبادي، فلان کس بايد اشد مجازات شود. حضرت ميگويد: نه، طبق اين قانون اشد نيست، بگرد آدمها را تبرئه کني و مجازات را کم کني. در جملههاي ديگر ميگويد: برو ريشه خلافکاريها را پيدا کن. نهال دشمني بر کن! نه نهال دشمن را بر کن. يکوقتي يک کار ميکنيم دشمني ديگر در جامعه صورت نگيرد. يکوقت اختلاس گران را پيدا ميکنيم و حبس ميکنيم و آبرويشان را ميبريم. يکوقتي يک کاري ميکنيم ديگر اختلاسي صورت نگيرد. چرا در بعضي کشورها اين اختلاسها نيست؟ يک مردابي است که ثانيهاي چند ميليون پشه توليد ميکند. چقدر ميخواهي اسپري درست کني پشهها را بکشي. انسانهاي عميق ما اينطور هستند که مشکلات را از ريشه حل ميکنند. اميرالمؤمنين هر سه نکته را با هم ديد. واقعاً کسي هست که از مجازات خطاکار خوشحال نشود؟ ولي حضرت ميگويد: نبايد خوشحال شوي. چه بسا تو هم در خلافکاري او مقصر هستي. تو که رئيس بانک بودي. رئيس قوه مجريه بودي. رئيس قوه قضاييه بودي. شايد تو هم اشتباه کردي که اين خطاها به وجود آمده است. مالک بتواند به اين دستور عمل کند پس پيداست خيلي مرد بزرگي بوده است. من از زدن يک کشيده زير گوش بچهام خوشحال ميشوم ولي حضرت ميگويد: دلت خنک نشود. علي(ع) در عهدنامه دارد مالک را ميسازد. وقتي مالک از مصر ميآيد، وسط راه با ترفند شيطاني معاويه، مالک را شهيد کردند ولي اين گنجينه براي ما و همه انسانها ماند. فرض کنيم مالک ميرفت و يک حکومت خوبي هم در مصر تشکيل ميداد و يک موفقيتهاي بزرگي هم کسب ميکرد ولي اگر خودش ساخته نميشد و فقط شهر را ميساخت. تو سيمانها را درست کردي ولي ايمانها را درست نکردي. ميگويد: مالک اگر کار بزرگي براي مردم کردي، در دلت اين را بزرگ نشمار. ميشود آدم کار بزرگي بکند و به خودش بيست ندهد؟ اينها براي اميرالمؤمنين است و حتي براي مالک هم نيست ولي اگر براي مالک هم باشد معلوم است مالک چه انسان بزرگي بوده و اين دستورات ميتواند ما را کمک کند.
شريعتي: احساس ميکنم هرکسي اگر اين عهد را داشت، عهدنامه مالک اشتر، سر دست ميگرفت و به تمام دنيا اعلام ميکرد ما چنين منشوري داريم، از آن جاهايي است که بايد اميرالمؤمنين باشي که اينها را انشاء کني.
حاج آقاي نقويان: حضرت در ابتداي عهدنامه چهار جمله ميگويند که تو را براي اين چهار کار فرستاديم. مأموريت اصلي اين چهار مورد است.
شريعتي: امروز صفحه 592 قرآن کريم، آيات نوراني سوره مبارکه غاشيه را تلاوت خواهيم کرد. پيامبر گرامي اسلام فرمود: هرکس بخواهد روز قيامت برايش حسابرسي آسان شود سوره غاشيه را تلاوت کند و به تعبير امام صادق(ع) که فرمودند: هرکس در نمازهاي واجب و مستحب سوره غاشيه را تلاوت کند، خداوند متعال آتش قيامت را از او دور ميکند.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ «1» وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ «2» عامِلَةٌ ناصِبَةٌ «3» تَصْلى ناراً حامِيَةً «4» تُسْقى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ «5» لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِيعٍ «6» لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ «7» وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ «8» لِسَعْيِها راضِيَةٌ «9» فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ «10» لا تَسْمَعُ فِيها لاغِيَةً «11» فِيها عَيْنٌ جارِيَةٌ «12» فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ «13» وَ أَكْوابٌ مَوْضُوعَةٌ «14» وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ «15» وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ «16» أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ «17» وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ «18» وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ «19» وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ «20» فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ «21» لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ «22» إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَرَ «23» فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ «24» إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ «25» ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ «26»
ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان، (1) آيا خبر آن حادثه فراگير به تو رسيده است؟ (2) در آن روز، چهرههايى خوار و زبونند. (3) (با آنكه) تلاش كرده و رنج بردهاند. (4) (امّا) به آتشى سوزان درآيند. (5) و از چشمهاى جوشان نوشانده شوند. (6) و خوراكى جز خار خشك و تلخ ندارند. (7) كه نه فربه كند و نه گرسنگى را از ميان برد. (8) در چنين روزى چهرههايى خرّم باشند. (9) از كوشش خود خشنود. (10) در بهشت برين (جاى دارند). (11) در آنجا سخن بيهودهاى نشنوند. (12) در آنجا چشمهاى جارى است. (13) در آنجا تختهايى است برافراشته. (14) و سبوهايى چيده شده (15) و بالشهايى رديف شده (16) و فرشهايى گسترده شده. (17) آيا به شتر نمىنگرند كه چگونه آفريده شده؟ (18) و به آسمان، كه چگونه برافراشته شده (19) و به كوه كه چگونه برپا داشته شده (20) و به زمين كه چگونه گسترده شده است؟ (21) پس تذكّر بده كه همانا تو تذكّر دهندهاى، (22) و بر آنان سيطره و تسلّطى ندارى (كه به ايمان آوردن مجبورشان كنى). (23) مگر آن كس كه روى گرداند و كفر پيشه كرد. (24) كه خداوند او را به بزرگترين عذاب مجازات مىكند. (25) همانا بازگشت آنان به سوى ماست. (26) آنگاه حسابشان بر ماست.
شريعتي: در مورد عهدنامه مالک اشتر صحبت ميکنيم و نکات دقيقي که اين روزها مورد نياز ما هست. نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي نقويان: کلمه عهدنامه يک وقتي ما را به اشتباه نياندازد و ياد بعضي از عهدنامههاي استعماري دوران خودمان و تاريخ معاصر نيافتيم. اين عهد يک نوع دستورالعمل قرارداد مند است، يک قراردادي است که اميرالمؤمنين در اين قالب نوشته و مالک هم امضاء کرده که من بايد به قرارداد عمل کنم و پايبند باشم. يک بخشنامه است. يک دستور است که بايد اجرا شود و کسي که مسئوليت ميگيرد مثل مراسم تحليفي که بعضي از مسئوليتها دارد مثل پزشکان در فارغ التحصيلي، سوگند ميخورند که از اين دانش سوء استفاده نکنند. قضات و وکلا و رياست جمهوريها در همه دنيا تحليف دارند، يک مراسم سوگندي ياد شده که مالک بايد به اين دستورها عمل کند. حضرت در اين دستورالعمل و بخشنامه چهار دستور اصلي را به جناب مالک ميفرمايند. 1- «جِبَايَةَ خَرَاجِهَا» تو بايستي مالياتها را جمع کني. يعني دولتي که پول نداشته باشد، بعضي از کشورهاي اروپايي با ماليات کشور را اداره ميکنند، منتهي مالياتي که دو نکته مهم در آن رعايت شده است. يکي به عدالت گرفتن است يعني از همه بگير و متناسب بگير. بدون تبعيض باشد. در فلان کشور يک کسي ميخواهد رئيس جمهور شود يکباره يک پرونده از او درميآورند که تو بيست سال پيش تخلف مالياتي داشتي در حد ده دلار و لذا حذف ميکنند. بيست سال پيش رهبر انقلاب گفته بودند: آرزو ميکنم روزي را که ملت ما ديگر به نفت اتکا نداشته باشند و نفت يک پشتوانه باشد. ميگويند: ملت بزرگ ملتي است که تهديد را تبديل به فرصت کند. بتوانند از اين تهديد يک فرصتي را دربياورند و کشور را از اتکا به تک محصولي نفت دربياورند. 2- «وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا» با دشمن اين مردم بايد بجنگي. آن روز فقط دشمن فيزيکي بود. مرزهاي جغرافيايي معلوم بود. امروز ما چندين دشمن داريم. دشمن سلامتي مردم، بسياري از غذاهاي آلوده و بسياري از لوازم آرايشي آلوده، بسياري از رفتارهايي که دشمن است براي ما، چقدر از مردم ما به پزشک مراجعه ميکنند بخاطر عدم استفاده از ورزش و تغذيه خوب و نداشتن آرامش. امروز چقدر دشمنهاي فرهنگي داريم. سايتهاي خلاف اخلاق، کتابهاي خلاف اخلاق، فيلمهاي خلاف اخلاق و رفتارهاي خلاف اخلاق، آن کسي که دشمن فرهنگي ماست، دشمن اقتصادي، دشمن سياسي، دشمن فيزيکي، دشمن فکري، دشمن اخلاقي، اينها همه دشمن است.
3- «وَ اسْتِصْلاحَ أَهْلِهَا» بايد طوري کشور را اداره کني که مردم در آرامش باشند و حال مردم خوب باشد. الآن مردم در چه حالي هستند. 4- «وَ عِمَارَةَ بِلادِهَا» شهر مسلماني را آباد کني. اتومبيل خوب، ما ديگر نبايد پرايد توليد ميکرديم. ساختمانهاي ضد زلزله درست ميکرديم. شهر آباد ميشد. محيط امن ميشد، کساني ميگويند: حکومت اسلامي کاري به دنياي مردم ندارد، ما فقط بايد آخرت مردم را درست کنيم. اين خلاف بخشنامه اميرالمؤمنين به مالک است، ميگويد: تو وظيفه داري دنياي مردم را آباد کني. مردم نگران آينده نباشند. نگران شغل بچههايشان نباشند. نگران تأمين اجتماعي نباشند، بيمه نباشند. طبيعتاً اگر اين چهار عنصر را رعايت کنيم، ميگويد: در انتخاب رئيس قوا بايد اين ويژگيها را در نظر بگيري. رئيس قوه قضاييه از همه شرح صدرش بيشتر باشد و زود از کوره در نرود. رئيس نيروي انتظامي بايد «من اهل البيوتات الصالحه» مديريتش با يک اصالت خانوادگي توأم باشد. امروز در مديريتهاي دنيا اين آيتم نيست. بايد خانواده را در نظر بگيري که اگر جايي خواست خلاف کند چنان قدرت تقويتي باشد، مادر بگويد: شيرم را حلالت نميکنم، ياد او بيافتد و انجام ندهد.
شريعتي: شخصيت نوراني مالک اشتر بهانهاي شد تا به عهد مالک اشتر بپردازيم و نکات خيلي خوبي را شنيديم. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي نقويان: انشاءالله خداوند همه ما را جزء شيعيان واقعي مولا اميرالمؤمنين قرار بدهد.
شريعتي: «اللهم اصلح کل فاسدٍ من امور المسلمين» انشاءالله زندگيها بر وفق مراد باشد و حال دل ما خوب باشد. فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي قرائتي در خدمت شما خواهيم بود.