اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

88-08-19-حجت الاسلام والمسلمين نقويان-توبه

برنامه سمت خدا

حجت الاسلام والمسلمين نقويان

-توبه
88-08-19

چطور بفهميم که خدا توبه ي ما را قبول کرده است ؟
ما نبايد يقين بکنيم که توبه مان قبول شده است. زيرا حالت غرور به ما دست مي دهد و مغرور مي شويم. خدا مي خواهد ما را بين خوف و رجا ء نگهدارد. کج دار و مريز نگهدارد که ما در دلمان شعله اي برپا باشد. در قرآن مي گويد: عبادت کن تا به يقين برسي که يقين را مرگ معني کرده اند. تازه به دوران رسيده ها ميگويند: ما به يقين رسيده ايم، پس عبادت ديگر تعطيل ميشود. هرچيزي علامتي دارد. همين که با خدا آشتي کرده اي و يکسري کارها را کنار گذاشته اي، دروغ مي گفتم، تصميم مي گيرم دروغ نگويم. غيبت ميکردم، تصميم ميگيرم غيبت نکنم. به پدر و مادرم تند نگاه مي کردم، بي احترامي ميکردم، حالا مهربان شده ام. خود اين، علامت پذيرش است. شما بذري را روي زمين مي کاري، بعد چند روز ديگر مي بيني سبز شده است. ميگويي: از کجا معلوم زمين بذر را قبول کرده است. بذر سبز شده است. باور کنيد. شما شب قدر اين بذر را کاشته اي و حالا دارد جوانه مي زند. پس معلوم است توبه ات سبز شده است و غصه نخور. بايد نگران شکستن توبه باشيم.

توبه مي کنم و مي دانم خدا مي بخشد ولي دوباره گناه مي کنم. دنبال راه نجات هستم.
حافظ مي گويد: به هوش باش که هنگام باد استغنا، هزار خرمن طاعت به نيم جو ننهند. مي گويد: مواظب باش غرور پيدا نکني. يک وقت بادي مي آيد و باد استغنا است. گندم کاران و برنج کاران وقتي ميخواهند برنج را از سبوسش جدا کنند، به باد مي دهند. حالا يک بادي مي آيد و همه چيزت را مي برد. گريه هاي شب قدرت را از بين مي برد. زيارت عاشورا و نماز شبهايت را از بين مي برد. همه ي عبادات را به خودتان بر مي گردانند. چون در آن کمي غرور بوده است. پس ما بايد حالت خوف و رجاء را هميشه داشته باشيم. ما بايد اين را حفظ بکنيم. اينکه حالت ماه رمضان را بتوانيم نگه داريم، کار سختي است.

چکار کنيم لذت شيريني گناه از وجودمان برود؟
اولا شيريني بايد باشد. اگر اين شيريني برود، ديگر ترک گناه ثوابي ندارد. اگر يک خربزه تلخ و ترشيده باشد و بچه اي که اين خربزه دوست دارد، اين را نخورد، هنر نکرده است. يا بچه سرما خورده و خربزه را نمي خورد. خوب هنر کرده ؟ اگر خربزه شيرين بود و تو به دنبالش نرفتي و نخوردي خيلي مزه دارد. امير المومنان در باب توبه مي فرمايند: گوشتهايي که از گناه در تنت روييده، بايد آب بشود. يک نگاه نامشروع هم لذت دارد و گوشت تن من ميشود. وقتي غيبت کسي را مي کنم و آبروي او را مي برم و دلم خنک ميشود، اين هم گوشت تن شما ميشود. اتفاقا غيبت هم نوعي خوردن است. يک دروغ و يک غيبت خوردني ميشود. منتهي اين ها خوردني کاذب است. اين خوردني ها مزه دارد و شکم را هم پُر ميکند. خدا ميگويد: اين ها که خيلي مزه دارد، رها کن. خدا با انسانهاي عاقل صحبت ميکند. چطور وقتي شما مريض ميشويد به دکتر مي رويد و داروي تلخ دکتر را هم مي خوريد. چون سلامتي برايتان مهم است و در دوران پرهيز از چيزهايي که برايت بد است، پرهيز ميکنيد. خيلي جاها ما از شيريني هاي نامشروع دست بر مي داريم. خدا ميگويد: تو از اين چشم بپوش، ما چيزهاي بهتري به تو ميدهيم. بچه هاي خوب در ميهماني به حرف مادر گوش مي دهند و با اشاره مادر چيزي مي خورند. بعد که خانه مي آيند، مادر به او خوراکي بيشتري مي دهد که آبرويش را در ميهماني حفظ کرده است. خدا مي گويد: ما با انسانهاي عاقل صحبت مي کنيم. انسانهاي بي عقل، از حيوان بدتر هستند. سعدي حکايت شيريني دارد. کسي آمد خربزه بخرد. قيمت را سوال کرد. فروشنده گفت: اينهايي که اين طرف است، دو تا يک دانگ و آنهايي که آن طرف هستند، چهار تا يک دانگ ميشود. گفت: فرقشان چيست ؟ فروشنده گفت: اين ها که دو تا هستند، از دسترنج خودم است ولي چهارتايي ها را بچه هايم دزديده اند و آورده اند. طرف گفت: ازاين حرام تر و ارزان تر نداري ؟ حالا که من مي خواهم حرام بخورم، فرقي نميکند چند تا باشد. يک فضله ي موش در يک ليوان شربت بيفتد، همه را آلوده ميکند. اگر ما بتوانيم با عقلمان به دين نگاه کنيم نه با احساساتمان و بتوانيم آن طرف تر را هم ببينيم، قطعا گناه نمي کنيم. کسي به گوسفندي سبزي مي داد و از آن طرف به او دست مي زد که ببيند چاق شده است يا نه. من که شربت تلخ ميخورم، سريعا سلامتي نمي آيد، بعدا مي آيد ولي شربت تلخ نقد است و سلامتي اش نسيه است. کسي که مي خواهد در دانشگاه قبول بشود، يکسال همه ي تفريحات را بر خودش حرام مي کند. او دارد نقد اين شيرين را از دست مي دهد به اميد قبولي نسيه. چرا اينجا اين کار را مي کنيم ؟ در مورد دين هم، بايد همين کار را انجام بدهيم.

چکار کنيم که اثرات ماه مبارک رمضان بماند و ما باز هم اول وقت نمازهايمان را بخوانيم ؟
خيلي ها ميگويند: زن گرفتن راحت است ولي خوب زن نگه داشتن سخت است. ماشين خريدن آسان است ولي نگهداشتن آن سخت است. انقلابي شدن راحت است. انقلابي ماندن سخت است. خيلي ها براي پيروزي انقلاب شکنجه هم ديده اند ولي بعد از انقلاب کم کم وضعشان خوب شده و از راه اصلي منحرف شده اند. و خودشان را گم کرده اند. بذر کاشتن راحت است ولي به درخت رساندن سخت است. نگهداري يک ارزش از بدست آوردن خود ارزش سخت تر است. عده اي اول انقلاب لانه ي جاسوسي را فتح کردند. بعدها يکي از اين ها توبه نامه نوشت که ما داغ بوديم و جو گير شده بوديم. در حاليکه امام فرمودند: فتح لانه ي جاسوسي انقلاب دوم است. انقلاب دوم کندن ريشه استکبار از منزلمان بود. معلوم است ماندن خيلي سخت است.

قرآن هم ميگويد: آنها که ايمان آوردند و بعد استقامت کردند، ما به آنها ملائکه را نشان مي دهيم. صبر و مقاومت نباشد، فايده ندارد. حالا در ماه رمضان سي روز روزه ميگيريم و سحر بلند مي شويم و سحري مي خوريم. البته خوردن سحري هم مستحب است. بعدها خدا اين ثواب ها را به شما مي دهد. حالا بايد تلاش هايي که شده، آنرا حفظ کنيم. شب تا صبح الغوث الغوث مي گويد. حتي بعضي ها پاي تلويزيون نشسته اند و بنده ي خوبي شده اند. خدا نتيجه ي روزه را شايد تقوي مي داند. يک فوتباليست که نميگويد: حتما گل مي زنم. مي گويد: شايد گل بزنم. حالا نگهداري اين ثواب هايي که در رمضان بدست آورده ايم خيلي سخت است. در ماه رمضان شياطين در زنجير هستند. معني اش اين است که شياطين بعد از ماه مبارک سه شيفت کار مي کنند. که جبران کنند. خدا اين ها را مرخصي بدون حقوق فرستاده است. پس بايد جبران کنند. شيطان بهتر از من و شما مي داند تقوي چه گوهري است. الان ما ثروت مند شده ايم. هر گناهي نمي کنيم. يکي بفهميم خدا چه گوهري به ما داده است که همان تقوي است. و کار چقدر سخت بود. در يک ماه رمضان که خيلي گرم بود، پيامبر يارانش را جمع کرد و گفت: ماه رمضان و سختي هاي آن تمام شد، سعي کنيد ثوابها را از دست ندهيد. يک کت و شلوار گرانبها با يک قطره اسيد سوراخ ميشود و اسيد به قيمت کت و شلوار کاري ندارد. چون از جنس اسيد است. اگر کسي حرفي بزند و دل همسرش را بشکند، خدا هيچ نماز و روزه اي را از اين فرد قبول نمي کند مگر اينکه با سخني دل او را بدست بياورد. اين آزاز همان اسيد است. بعضي از اعمال ما مثل اسيد هستند و همه ي اعمال ما را از بين مي برند. بيايم و فکر کنيم که اين گوهري را که بدست آورده ام حفظ کنم. مولوي مي گويد: اي گران جان خارديدي دست مرا، زان که بس ارزان خريد دستي مرا، هر که ارزان دهد ارزان خرد هر که او ارزان خرد ارزان دهد گوهري طفلي به قرص نان دهد. ما قدرش را نمي دانيم زيرا چشم باز کرديم و ديده ايم پدر و مادر مسلمان هستند. همه قرآن مي خوانند و روزه مي گيرند. اما در شوروي سابق، در کشورهاي مسلمان نشين که الان آزاد شده اند، از يکي از آنها نقل شد که شما چطور در عرض شصت سال دين تان را حفظ مي کرديد ؟ گفت: ماه رمضان که مي شد، اينها فهميده بودند که ما روزه مي گيريم و سحري مي خوريم. در کوچه ها مامور گذاشته بودند و اگر کسي را مي گرفتند، او را مي بردند و چه شکنجه ها به او مي دادند. ما در تاريکي بلند مي شديم و همديگر را بيدار مي کرديم. چراغي روشن نمي کرديم و سحري مي خورديم، نمازمان را مي خوانديم و مي خوابيديم. اين ها اين جوري دين را حفظ کرده اند. آنها قدرش را مي دانند. الان يک جوان ايراني ميگويد: مگر يک يا حسين گفتن چيست ؟ يا قرآن خواندن چيست ؟ يک آقايي از افريقا به يکي از علماي قم نامه داده است و من نامه او را خوانده ام. او گفته: من مسيحي بودم و با اسلام آشنا شده ام و گمشده ام را در اسلام پيدا کرده ام. من مسلمان شده ام و پدر و مادرم من را از خانه بيرون کرده اند. ناراحت اين ها نيستم. گاهي شبها در پارک روي نيمکتها مي خوابم. گاهي منزل دوستم مي روم و گاهي به منزل استادهاي دانشگاهم مي روم. من يک جلد قرآن ندارم. دلم مي خواهد روي اين نيمکت هاي پارک که مي خوابم، يک جلد قرآن کنارم باشد. پول براي خريد آن ندارم. ما اين ها مفت دستمان آمده و رايگان از دست مي دانيم و ارزش آنرا نمي دانيم. از اين نامه اخيلي زياد است. انشاءالله من روزي آنها را مي آورم تا براي شما بخوانم و شما قدر دين خود را بيشتر بدانيد.

چه کار کنيم که گناه نکنيم ؟
حافظ مي گويد: من نگويم کنون با که بنشين و چه بنوش، که تو خود داني اگر زيرک و عاقل باشي. يکي اينکه ما بدانيم در اين ماه رمضان چقدر سرمايه دار شده ايم و چه چيزي گيرمان آمده است و قدر آنرا بدانيم. بدانيم رابطه مان با خدا نزديک شده و بعد بدانيم چطور بايد آنرا حفظ کنيم. بالاخره وقتي من فهميدم دروغ مثل يک آتشي مي ماند که دارم به خرمن اعمال خودم مي زنم، خوب جلوي زبانم را مي گيرم. تا مي خواهد بيايد آنرا قيچي ميکنم. من اگر يک خودکار قيمتي بخرم و آنرا به خانه ببرم به بچه ام مي گويم: اين را کجا گذاشته اي ؟ مگر نگفتم يک جاي خوبي بگذار. خانم نگفتم اين سند خيلي مهم است هرجا آنرا نگذار. چون اهميت آنرا فهميده ام، پرخاش مي کنم که چرا اين را دم دست گذاشته ايد؟ براي بقيه چيزها هم بايد همين باشم. وقتي با خودم خلوت مي کنم و پاي کامپيوتر هستم و مي خواهم به سايت سياسي بروم ولي به سايت سکسي مي روم. خوب اين را بايد مواظب باشيد. اين دارد من را اذيت مي کند. از آن خلوت بيرون مي آيم. هر وقت مي خواهم توي اينترنت بروم به برادرم مي گويم: تو هم بيا و براي خودم مراقب ميگذارم. چون حريف خودم در تنهايي نمي شوم. اگر کسي شما را ساعت دو نصف شب دم در حياط بخواهد، مي ترسيد و به پسرتان مي گوييد: بيا برويم ببينيم اين ها کي هستند ؟ تنها نمي رويد. اگر از همه ي گناهان بترسيم، مراقب خودمان هستيم و يا کسي را مراقب خودمان مي گذاريم تا گناه نکنيم.