اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

88-07-07-حجت الاسلام والمسلمين نقويان-ماه رمضان

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين نقويان

-ماه رمضان

88-07-07
چرا امسال ماه رمضان حس و حال ماه رمضان هاي گذشته را ندارد ؟
گفت: تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز که ميان عاشق و معشوق هيچ حائل نيست اينکه انسان همان حس و حال را ندارد ممکن است دلايل متفاوتي داشته باشد. وقتي من يک حرفي زده ام که دل پدرم را شکسته ام يا مادرم، خواهرم، برادرم يا همسرم را ناراحت کرده ام، چون حال کسي را گرفته ام خداوند هم حال من را گرفته است. بايد فکرکنم ببينم چه کرده ام، گاهي يک کوتاهي جايي کرده ام. يک خانمي آمد و گفت من فلان مشکل و فلان مشکل را دارم اما نمي دانم چرا هرچه دعا مي کنم حل نمي شود، من گفتم فکر مي کنم شما يک مقدار مشکل حجاب داريد اگر آن را درست کنيد مشکل شما درست مي شود گفت چه ربطي دارد گفتم بالاخره يک موبايل کوچک در يک هواپيما به اين عظمت چه ربطي دارد که مي گويند خاموش کن در اين عالم خيلي چيزها به هم ربط دارد. الان در فيزيک جديد ثابت کرده اند که از نظر اين علم قابل قبول است که ممکن است يک پرنده اي در مکزيک بال بزند و در يکي از ايالتهاي آمريکا طوفان ايجاد کند خوب وقتي از نظر فيزيک ثابت کرده اند شما نگوييد چه ارتباطي دارد. يک آقايي در شغل خود مشکل پيدا کرد خدمت يکي از علما آمد آن آقا گفت من يک سري سوال اززندگي تو مي پرسم صادقانه به من جواب بده، يک هفته اي اين آقا با آن عالم دمخور بود بعد از يک هفته به او گفت مشکل را پيدا کردم تو با همسر و فرزندانت بد اخلاق هستي، گفت کاسبي من خراب است چه ربطي به اخلاق من در خانواده دارد ايشان گفت ربطش اين است که چرا سر شما درد مي کند دکترآمپول را به جاي ديگري از بدن شما مي زند هيچوقت مي پرسيد که چه ربطي به سر من دارد و چرا آمپول را به سر من نمي زنيد، خوب معلوم است که ربط آن را شما نمي دانيد اگر دکتر آمده ايد ديگر نبايد چيزي بگوييد. ما بايد يک ذره بين بگذاريم و کارهاي خود را مراقب باشيم تا خداوند يک جايي حال ما را نگيرد و در آخر اين شعر مولانا را مي خوانم که: هله نوميد نباشي که تو را يار براند/ گرت امروز براند نه که فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا/ زپس صبر تو را او ز سر صدر نشاند

آيا اين حس و حال در عبادات هاي ما مهم است ؟
البته اينها خيلي آدمهاي با حالي هستند که اين حرفها را مي زنند و مي دانيد که آدمهاي باحال هم خيلي کم پيدا مي شوند، يک حالي شيطان به انسان مي دهد و يک حالي خدا به انسان مي دهد. جناب آقاي قرائتي مي گفت يک وقتي ايستادم سر نماز خيلي حال داشتم، السلام عليکم را که گفتم ديدم اصلا وضو نداشته ام. اينجوري نيست که هروقت حالي به ما دست داد وضو بگيريم و نماز بخوانيم. اولا شما بايد حرکت بکنيد تا آن حال ايجاد شود، حال گاهي مثل حرکت اتومبيل است، سرعت بالا در حرکت ايجاد مي شود از اول که ماشين شتاب ندارد. خدا از ما حرکت مي خواهد نه اينکه از اول بنشينيم و بگوييم حال نداريم، تو يا اينکه حال کسي را گرفته اي که من حال تو را گرفته ام يا اينکه مهم تر از آن بحث حال نيست بحث وظيفه است، وظيفه من اين است که نماز خود را بخوانم، شما چرا براي غذا خوردن نمي گوييد حال ندارم و غذا نمي خورم، غذا مي خوريد بعد حال مي آييد. به انضمام يک نکته گاهي ما حال را خودمان ايجاد مي کنيم ما مي رويم و از دکتر مي پرسيم که ما اول سالاد را بخوريم بعد غذا را يا اول غذا بخوريم بعد سالاد هر چيزي را کي بخوريم غذا نرم باشد يا سفت باشد ؟ سحري چه چيزي بخوريم يا افطاري چه چيزي بخوريم يعني دستور مهم است. به ما مي گويند اگر مي خواهيد حال پيدا کنيد در طول روز مراقب خود باشيد پنج دقيقه قبل از نماز وضو خود را با توجه بگيريد، پنج دقيقه قبل از نماز تلويزيون و موبايل خود را خاموش کنيد سعي کنيد به قول روان شناسان يک تلقين فکري کنيد که من مي خواهم با بزرگ بزرگان ملاقات کنم. اتاق آقاي رئيس اگر مي خواهيد برويد کلي جلوي آينه مي ايستيد، ژست مي گيريد و پيراهن خود را شل و سفت مي کنيد و. .. اما مي خواهند پيش خدا بروند با پيراهن رکابي مي روند و مي گويند چرا خدا به من حال نمي دهد.

23– چرا اينقدر از سهل گيري در ازدواج صحبت مي کنيد ؟ پدر و مادرها سوء استفاده مي کنند و هر خواستگاري با هر اخلاقي که مي آيد مي گويند قبول کن.
من خدمت اين دختر خانم سلام و ادب دارم و همچنين التماس دعا دارم چرا که ايشان در جوار امام رضا، صدا و نگاه ايشان زودتر به امام رضا مي رسد. من قبول دارم اين سهل و سخت گيري همه بايد در دايره منطق باشدبه قول حافظ:
هر که را خط با سبزت سر سودا باشد/پاي از اين دايره بيرون ننهد تا باشد
يک دايره اي خداوند دور ما کشيده است به نام دايره عقل و منطق و ايمان، سخت در همين دايره معلوم مي شود و سهل نيز در همين دايره معلوم مي شود. ما رفتيم تحقيق کرديم و ديديم پسري که به خواستگاري دختر يا خواهر ما آمده است پسر خوبي است، آدم زرنگي و کاري است، آدم سالمي است سيگاري نيست، هرزه نيست، دوست ناباب ندارد و خانواده او نيز خانواده محترمي هستند، فقط مشکل اين است که تحصيلات عاليه ندارند، خانواده دختر همه تحصيل کرده هستند ولي اينها نيستند مي گويند نه اينها به ما نمي خورند آبروي ما مي رود. نه اينگونه نيست شما فکر مي کنيد هر کسي ليسانس يا فوق ليسانس دارد انسان خوبي است ؟ هر کسي هم که ليسانس به پايين است و ديپلم دارد آدم بدي است، اين فکر، فکر اشتباهي است. بسياري از جوانها نزد من مي آيند و مي گويند ما به خانواده خودمي گوييم برويد تحقيق کنيد اگر آدمهاي بدي بودند قبول نکنيد ولي آنها مي گويند نه. شما به اين دادگاه هاي خانواده برويد بسياري از دکتر ها و مهندس ها از هم طلاق مي گيرند به اين علت که اين فرد زن داري بلد نيست يا شوهر داري بلد نيست يا هرزه است. من اگر بخواهم چيزهايي که به من مي گويند اينجا عنوان کنم يک مثنوي حرف است. از آن طرف هم نمي گوييم هر آدمي که آمد مثل اينکه دختر ما در خانه زيادي است بگوييم بفرما اين دختر ما را ببر، نه بايد تحقيق کنيم. پيامبر خواستگار که براي حضرت فاطمه مي آمد نمي داد خوب او هم مي توانست بگويد هرکه زودتر آمد فاطمه را به او مي دهيم، پول دار باشد فقط، نه يک کسي بايد باشد که با فاطمه هماهنگي داشته باشد. امام حسين ع يک دختري داشت به نام فاطمه پسر عموي او انسان خوبي بود به خواستگاري او آمد، امام حسين فرمود اين دختر من در يک حال و هواي معنوي خاصي است و براي تو همسر نمي شود تو يک آدم شاد ي مي خواهي که به همه نيازهاي تو برسد کدبانو باشد و. .. اين فعلا در حال ديگري است اگر ازدواج هم بکند دو روز ديگر طلاق مي گيرد. يعني ما اينها را در تاريخ سيره بزرگان خود داشته ايم، کفو يعني اينکه با شما بايد هماهنگي داشته باشند. مثلا اگر شما مي خواهيد براي ماشين خود يک لوازم يدکي بخريد ابتدا آن آقا مي پرسد ماشين شما چيست ؟ مي گويد تويوتا، مي گويد چه مدلي است چون تويوتا هر سال دو مدل توليد مي کند، يا پيکان، مي پرسد مربوط به چه سالي است و. . آقا دختر شما چه مدل است، اين دختر با آن آقا ميخواهد يدکي هم بشوند يعني همسر به معناي واقعي کلمه. چيزي که در سر او است توي سر همسر او نيز باشد. والا دو سر مي شوند که آن هم دو پادشاه در يک اقليم نگنجد. آمار طلاق که بالا رفته است يک بخشي از آن مربوط به اين است که از ابتدا تحقيق درستي نشده است. اينها هم خون هم، هم تاي هم و هم شأن هم نبوده اند. سخت گيري بيجا هم نبايد باشد، گاهي دخترها هم سختگيري مي کنند، مي گويند من مي خواهم درس بخوانم، دانشگاه بروم، شغل پيدا کنم از طرفي حالا که من ديپلم هستم اين قدرخواستگار دارم اگر ليسانس بشوم ديگر چه مي شود دکتري بگيرم چه ؟ نه خانم زهي خيال باطل، بياييد و در دانشگاه ببينيد خانم دکترهايي که سن بالاي چهل رفته است و ديگر خواستگار ندارند فرد که نمي خواهد با مدرک دکتراي شما ازدواج کند، با خود شما با نشاط و شادابي و جواني و زيبايي شما ازدواج کند حالا که سن بالارفته است ديگر فايده ندارد.

لطفا در خصوص نيکي کردن و هواي هم را داشتن صحبت کنيد.
يکي از مهم ترين کارهاي ماه رمضان همين است و اگر در اين هواي گرم ما قدري هواي هم را داشته باشيم دو هوا نمي شويم و کارهاي هوا وهوسي انجام نمي دهيم. قدري از کتاب هم نام گلهاي بهاري درخصوص سيره پيامبر بخوانم. ابتدا اين مطلب را بگويم که شما مي توانيد اين کتاب را تهيه کنيد و همراه عيدي ها يک کتاب هم هديه بدهيد يکي از کمپاني هاي دوزنده لباس به يکي از اين ناشرين گفته بود در کنار کتاب آرم شرکت ما را چاپ کنيد و با هر دست کت و شلواري که مي فروخت يک جلد کتاب نيز هديه مي داد و آن ناشر مي گفت گروهي که اين کتاب را هد يه مي گرفتند خود مجددا به اين ناشر مراجعه کرده و از اين کتاب مي گرفتند و به ديگران هديه مي دادند و اگر اين فرهنگ کتاب خواني و کتاب هديه دادن همگاني شود بسيار خوب است. ما نمي گوييم پول ندهيد يا ماشين هديه ندهيد يا باغ بزرگ هديه بدهند اما در کنار آن باغ يک کتاب هم هديه بدهند وبگويند اين کتاب را هم داشته باش تا متوجه شوي که در آن باغ چگونه بايد زندگي کني، اين کتاب باغباني تو است. جمله مشهوري است که مي گويد کتاب باغ و بستان انسانها است. بله پيامبر در اصل نيکي کردن با اين عبارات زندگي خود را تنظيم مي کردند و براي ما نقل شده است: از همه کس دلسوز تر نسبت به مردم بود خود مي فرمود: همانا براي شما بسان پدر براي فرزندان خود هستم. واقعا اگر يک معلم در سر کلاس احساس کند که اينها همه فرزندان من هستند نوع درس دادن او عوض نمي شود ؟ يک استاد دانشگاه حس کند اينها همه دختران و پسران من هستند نوع نگاه و برخورد او و جواب دادن به سوالات و پيگيري کار آنها تغييرمي کند يا پزشک و پرستار در بيمارستان، اگر پزشک حس کند اين فرزند خود من است که بيمار است. يک پزشک عزيزي براي من نقل مي کردند که مشغول عمل جراحي سرپايي بودم که منشي آمد داخل اتاق و چيزي گفت، پزشک رو به بيمار که يک طلبه بود کرد و گفت من از آخوندها خوشم نمي آيد ولي چون موقع دريافت دانشنامه پزشکي سوگند خورده ام که به بيمار خود برسم چه خوشم بيايد و چه خوشم نيايد من کار شما را به دقت انجام مي دهم منشي من آمده و مي گويد دختر شما الان تصادف کرده است و به فلان بيمارستان برده اند من به او مي گويم او هم يک خدايي دارد و پزشک آنجا نيز است و من هم به بيمار خود مي رسم. يعني مي گويد اين هم مثل فرزند من است و چه فرقي دارد. پيامبر يک جايي فرمود اگر مي خواهيد خدا به شما رحم کند شما هم به ديگران رحم کنيد ارحم ترحم، اگر مي خواهيد در دانشگاهي که فرزند شما قبول شده است کسي به کار او رسيدگي کند شما هم وقتي کارمند دانشگاه هستيد به کار اين دانشجو رسيدگي کن، اين خيلي مهم است. با مردم انس مي گرفت و بي دليل ايشان را از خويش نمي راند. از خود مردم حالشان را مي پرسيد، چيزي که در جامعه ما کم است. مثلا وقتي ما به دوستي زنگ مي زنيم و حال او را مي پرسيم بگوييم گوشي را به فرزند خود بدهيد تا حال او را نيز بپرسم چقدر او خوشحال مي شود. اگر مادر شوهر هنگامي که به پسر خود زنگ مي زند بگويد گوشي را بدهيد به عروسم تا از خود او حال او را بپرسم اين عروس از شادي بال در مي آورد بگوييد دلم براي صداي او تنگ شده است اگر تنگ هم نشده بگوييد تنگ شده، اشکالي ندارد اين دروغ حساب نمي شود. چقدر پيامبر نازنين بود و چقدر به ريزه کاري ها توجه داشت که ما توجه نداريم ما فکر مي کنيم انسانها مثل آهن هستند کيلويي و خرواري و با باسکول آنها را وزن مي کنيم، بدانيد انسانها از طلا مهم تر هستند در طلا فروشي ها پنکه را خاموش مي کنند و آنرا داخل ويترين مي گذارند که باد کولر به آن نخورد که مي خواهند طلا را وزن کنند. وحشي بافقي گفت: ما چون ز دري پاي کشيديم، کشيديم/ اميد زهر کسي که بريديم، بريديم
دل نيست کبوتر که چو برخواست نشيند/از گوشه بامي که پريديم، پريديم
رم دادن اين صيد از آغاز غلط بود/ حالا که رماندي و رميديم، رميديم
گاهي ما به يک ميهماني مي خواهيم برويم ولي همسر ما نمي آيد مي دانيم بهانه مي آورد چرا؟ چون دفعه قبل که آمده بود همه خانمها با هم صحبت مي کردند ولي هيچکس اين خانم را تحويل نمي گرفت، چون ظاهر او مانند بقيه نبود، جواهرات او مانند بقيه اينقدر چشمگير نبود، شوهر او مانند بقيه مديرکل نيست، اين دفعه نمي خواهد برود، نه اينکه سر او در مي کند نه، يک دردسري براي ان آنجا ايجاد کرده اند. از آنجا که با همه نوع انساني سر و کار داشت در مسائل شخصي از بسياري موارد چشم پوشي مي کرد و مي فرمود خدايم به من فرمان داد با مردم مدارا کنم همچنان که به انجام واجبات فرمان داده است. چطور نماز واجب است، مداراي با مردم واجب است، مدارا يعني با دار و ندار مردم بساز. مدارا يعني کرم ماليدن براي جلوگيري از زخم و التيام خشونت ها و خشکي هاي دست، دست شما خشک مي شود سوهان کاري که نمي کنيد، اگر در خشک شده و صدا مي دهد روغن به آن مي زنيد، اين روغن يعني مدارا کردن. تازه وقتي مدارا مي کنيم به نفع خود ما است طرف مقابل ديگر تند نمي شود. متوجه شده ام بعضي از همسايه هاي بلوکي با هم دعوا مي کنند که چرا شما سنگ کاري کرده ايد رنگ سنگ ما با بغلي فرق مي کند. حالا اينهايي که زمان جنگ به جبهه رفته اند و روي مين رفته اند من به آنها گفتم اگر آنروز کشته مي شديد شهيد شده بوديد حالا بر اثر اين اضطراب و بالارفتن ضربان قلب يکي از شما سکته کنند بعد مي گويند علت فوت اين آقا چيست ؟ سر سنگ ساختمان، آيا ارزش دارد، تو خود را خرج سنگ کرده اي، سنگ بايد خرج تو شود نه تو خرج سنگ. معرفت ما پايين آمده است و حواس ما نيست چه چيزي را خرج چه چيزي مي کنيم، اصلا انفاق يعني همين، تو بايد يک چيزي بدهي که يک چيز بيشتري به دست بياوري، دنيا بازار است مثلا يک هزار توماني شما به بازار مي بريد و مي خواهيد بجاي آن يک دلار بگيريد اگر دلار نهصد و نود تومان باشد توقع داريد فروشنده ده تومان را به شما پس بدهد يعني حتي اگر پول مي دهيد که پول بگيريد مي خواهيد مساوي باشد، حالا اگر فروشنده به جاي ده تومان يازده تومان به شما بدهد مي گوييد واقعا دست شما درد نکرد. مي فرمود خردمند ترين مردمان را کسي مي دانست که بيشتراز همه با مردم به نرمي رفتار کند. حالا الان برعکس شده است اگر شخصي يک مقدار نرم باشد مي گوييم اين فرد شل است، مديريت ندارد، ضعيف است، نه اين مدارا مي کند. بقول مولانا:
به ترانه هاي شيرين به بهانه هاي زرين به من آوريد آخر مه خوب خوش لقا را
اگر ناز يک بچه را کشيديم و سر سفره افطار نشانديم يا ناز يک بچه را کشيديم و به نماز وادار کرديم، صورت او را بوسيديم و يک مقدار روسري او را پايين تر کشيديم نبايد فکر کنيم که او را لوس مي کنيم، اتفاقا اينجا بايد لوس شود که کار خوب انجام دهد يک جاي ديگر نبايد او را لوس کنيم. و نرمي با مردم را نيمي از زندگي مي دانست. يعني انسانها نيمي از عمرشان مربوط به اين است که با ديگران به نرمش برخورد کنند والا اگر مثلا من سر پنجاه سالگي سکته کردم مردم خدا مي گويد عمر تو صد سال بود پنجاه سال آن را براي اضطراب ها و استرس ها و خشونت هاي بيخود از دست دادي، خود تو عمرخود را کوتاه کردي من صد سال براي تو نوشته بودم که بايد عمر کني. از انسانهاي خشن و بي عاطفه رنج مي کشيد و مي فرمود کسي که به مردم رحم نکند خدا به او رحم نخواهد کرد. ما در يک ميهماني يا يک عروسي شايد همديگر را نشناسيم ولي همه در آن عروسي به هم تعارف مي کنيم با هم خوش و بش مي کنيم و هواي همديگر را داريم، جاي پارک به همديگر مي دهيم جاي نشستن به همديگر مي دهيم و. .. خوب اگر همه ما که در اين ضيافت رمضان ميهمان خدا هستيم پس حق نداريم بد رانندگي کنيم. ديروز من جايي مي رفتم پش چراغ قرمز ماشيني که بغل دست ما بود جوان نازنيني بود کاغذي را مچاله کرد و از پنجره بيرون پرت کرد من به او گفتم اينجا خيابان است و سطل آشغال نيست آنقدر جوان مودبي بود در ماشين را باز کرد و آن کاغذ را برداشت گفتم خدا به تو خير دهد تو خيابان را تميز کردي مطمئن باش خداوند زندگي تو را تميز خواهد کرد. ما حواسمان نيست، خانمي را مي بينيم با چه آرايش و تيپي در ماشين کلينکس بر مي دارد آرايش خود را پاک مي کند بعد دستمال را بيرون مي اندازد آخربا آن تيپ و اين کار زشت ما نمي دانيم که تو زشت هستي يا زيبا از نظر من شما زشت هستيد اگر زيبا بوديد اين کار زشت را انجام نمي داديد، اولا ماشين که جاي آرايش نيست آرايش جا و مکان و لوازم مخصوص خود را دارد چرا در خيابان اين کارها را مي کنيد و چرا دستمال را در خيابان مي اندازيد. خيلي زشت است در دنيا جريمه هاي سنگين دارد و ماشين را متوقف مي کنند. البته اگر اين فرد اروپا رفت اروپايي مي شود و طبق قانون آنها رفتار مي کند بعد هم تعريف مي کند که آنجا چقدر مردم رعايت مي کنند. ما اينجا بد عمل مي کنيم و همه چيز را به حساب ديگران مي گذاريم. اين خيلي بد است که ماشين ما مدل بالا باشد ولي اخلاق ما مدل پايين باشد، کسي حق دارد پشت ماشين مدل بالا بنشيند که اخلاق او نيز مدل بالا باشد. و آخرين جمله اين بخش را بخوانم: بهترين کارها پس از ايمان به خداوند مهرباني با مردم است. هر کسي از ما مي پرسد ما شب احياء چه کاري انجام دهيم، شب جمعه چه کاري بيشتر در اين ماه رمضان ثواب دارد من از قول رسول خدا اين فرستاد نيکي ها و مهرباني خواندم که بهترين کار پس از ايمان به خدا مهرباني با مردم است. هر کاري با مردم کرديم اگر برچسب مهرباني بر آن زدند بدانيم که ما پيش خدا آبرو داريم والا خير.
آيا براي انفاق و اطعام، وقتي بهتر از ماه خدا، ماه رمضان وجود دارد؟
اولا چرا انفاق بکنيم ؟ انفاق چند دليل دارد يکي اين است که تو بتواني از چيزي دل بکني تمرين کن ابتدا از يک چيز کوچک دل بکن، از يک صدم، يک پنجاهم يا يک بيستم چيزي دل بکن يک روز که بخواهي از همه آن دل بکني راحت اين کار را مي کني، کسي است که بگويد ما هيچوقت دل نمي کنيم اينگونه نيست يک روزي مجبوري دل بکني دست خود تو نيست عالم بشکن است تو مگر مي تواني بگويي من نمي شکنم، خدا مي گويد ما هرکس را که به او عمري مي دهيم آخر او مي شکنيم، پس بياييم تمرين کنيم، همه چيز تمرين دارد شما وقتي مي خواهيد رانندگي کنيد بايد تمرين کنيد. يک روزي بايد از همه اين دنيا و از همه اين زيبايي ها دل بکنيم پس حالا يک مقدار کوچکي از آن دل بکنيم. اگر قرار است به کسي چيزي بدهيم شخصيت او را خورد نکنيم. امير المومنين دو کيسه گندم يا برنج را براي کسي فرستاد يک شخصي اعتراض کرد وگفت اولا اين شخص که درخواست نکرده بود بعد هم چرا دو گوني فرستاديد؟ حضرت او را نفرين کرد و گفت اميدوارم خداوند امثال تو را در جامعه زياد نکند بعد هم من مي دهم تو بخل مي ورزي، تو مي خواهي انسانها ذليل شوند و دست دراز کنند، من که فهميدم اين شخص نياز دارد بايد قبل از اينکه خورد شود و بشکند به او بدهم، کرامت انساني را حفظ بکنيم، يک طوري در يک قالبي، بي خبر، به صورتي که معلوم نشود چه کسي فرستاده است و مقابل چشم فرزندان او نباشد انفاق کنيد. انسانهايي بزرگ هستند که با حفظ کرامت افراد به ديگران کمک کنند، يادمان باشد مغرور نشويم، اين امانت بهر روزي نزد ما است. شما به فرزند خود هزار تومان مي دهي بعد براي اينکه ياد بگيرد به او مي گويي دويست تومان به بابا قرض بده، همه چيز را خداوند داده است، سلامتي را او داده است، فکر را او داده است، طرح و نقشه را او در ذهن شما انداخته است و يک پولي را شما بدست آورده ايد که ديگري نتوانسته است، خيال نکن همه نادان هستند و تو خيلي نخبه هستي، نه خدا يک حساب و کتابهايي دارد. حالا تو به ديگران کمک کن. يک کسي تعريف مي کرد يک فقيري نزد يک سرمايه دار آمد و گفت من و تو مگر برادر نيستيم، گفت برادر چه؟ گفت مگر پدر و مادر ما آدم و حوا نيستند ؟ گفت بله، گفت پس چرا به تو اينقدر ارث رسيده است و به ما نرسيده است ؟ خدمتکار را صدا کرد و گفت يک دو ريالي به آقا بدهيد، گفت فقط دو ريال، گفت حرف نزنيد اگر بقيه برادران بفهمند و طلب ارث کنند براي تو ديگر چيزي نمي ماند. نکته سوم اينکه مهم نيست به کسي بدهيم يا ندهيم، در زمان ظهور امام زمان ديگر فقيري نمي ماند ولي آيا ديگران نبايد انفاق کنند و خمس خود را بدهند حضرت مي گويند چرا پس به چه کسي امام مي دهد مي گويند مي سوزاند فقط مي خواهد تو ساخته بشوي. خداوند در قرآن مي فرمايد: از اينها صدقات را بگير، اين دادن صدقه ابتدا خودشان را پاک مي کند قبل از اينکه به فقيري برسد يا به کار ديگري برسد. تو نترس که کم مي شود آنکه بايد زياد کند، زياد مي کند و با اين بيت از سعدي ختم مي کنم که: مسلم کسي را بود روز داشت/ که درمانده اي را دهد نان و چاشت
خدا انشاء الله به ملت ما توفيق و برکت و همدلي و مهرباني عطا کن بخصوص به مسئولين ما اين توفيق را که با هم بيشتر همدل باشند و بيشتر به فکر مردم باشند، هستند ولي بيشتر باشند و خداوند اين توفيق را از ما نگيرد و نقشه هاي شومي که دشمنان ما مي کشند نقش بر آب باشد و جوانهاي ما را از بلاي خانمان سوز هرزگي و بي بند و باري و مشکلاتي که همه خانواده ها ناراحت هستند حفظ کند انشاءالله.