اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

88-06-31-حجت الاسلام والمسلمين نقويان-ماه رمضان

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين نقويان

-ماه رمضان

88-06-31
چرا رمضان ماه مبارکي است؟
اين واژه ويژه ما ايراني ها نيست و همه کشورهاي اسلامي و مسلمانان به اين ماه رمضان المبارک مي گويند و گروهي نيز رمضان الکريم مي گويند که يعني يک ماه بسيار بزرگ باکرامت و بخشنده. اين که اين ماه کريم است ما مسلمانان بايد يک بخشي از آن را در وجود خود پياده بکنيم مثلا ما وقتي به يک مهماني خيلي خوب مي رويم مي گوييم خيلي خوش گذشت به ديگران مي گوييم جاي شما خالي، اين ماه رمضان بايد ما يک کاري بکنيم که بعد از اين ماه به کسي که در اين ماه و در اين حال وهوا نبوده است يا اصلا خداي ناکرده با خدا قهر بوده است بگوييم جاي شما خالي نمي دانيد چقدر خوش گذشت. يا به عبارت ديگر اگر يک کسي از بيرون وارد اين کشور شد مسلمان نبود و ميهمان چند روزه ما ايرانيان بود بگويد عجب ماهي است. يک خاطره اي را تعريف کنم، چند سال پيش در کشور ما يک سميناري تشکيل شد که بسياري از رئيس پليس هاي کشورهاي دنيا جلسه داشتند از جمله مطالبي که رد و بدل شد آمار جرم و جنايت هايي که در کشور انجام مي شد روساي پليس به بقيه گذارش مي دادند که در کشور ما در طول ماه اين مقدار دزدي، قتل و قاچاق و...مي شود و محاسبه ساليانه اش را نيز مي گفتند در ماه اين مقدار، شش ماه اين مقدار و در سال اين مقدار است. رئيس پليس ايران گزارش جرم و جنايت هاي ماهيانه را داد اما در جمع بندي ساليانه ديدند که کم مي آورد چرا که مثلا اگر در ماه ده سرقت رخ مي دهد در سال بايد صد وبيست تا باشد ولي شده صد و ده يا صد و پنج سرقت، يکي از رئيس پليس ها متوجه شد و گفت جمع بندي هاي شما باهم جور نيست. رئيس پليس ايران گفت درست است باهم جور نيست ولي علت دارد علت هم اين است که ما يک ماه بنام ماه رمضان داريم و مردم ما در اين ماه خيلي خوب مي شوند و آمار جرم و جنايت پايين مي آيد ماه معنويت است ماه خدا و ماه رحمت و برکت است. اين آقا فکري کرد و گفت اگر به اين صورت است و شما يک ماه داريد که اينقدر آدمهاي شما خوب مي شوند خوب همه سال را ماه رمضان اعلام کنيد چرا سالي يک ماه اعلام مي کنيد ؟ حافظ يک جايي دارد که: شب قدري چنين عزيز و شريف با تو تا روز خفتنم هوس است
يعني مي گويد دل من مي خواهد همه شبهاي من شب قدر باشد. حالا همه ما بايد يک تلاشي بکنيم که اين مبارکي را در اعمال خود پياده بکنيم، اگر رفتيم منزل و ديديم غذا باب ميل ما نيست اگر وقت هاي ديگر يک مقدار اخم مي کرديم حالا با خوش اخلاقي به همسر خود بگوييم شايد شما هم روزه بوده ايد و حالتان خوب نبوده است در همه حال نشان دهيم در برخورد با مشتري، در بازار، در رانندگي، مردم نسبت به مسئولين و مسئولين نسبت به مردم، حاکمان با آنچه که در روايات به اسم رعيت آمده است يعني مردم، يعني افکار عمومي و اگر برعکس شد همانطور که در خطبه اي که از پيامبر نقل شده راجع به آخر ماه شعبان تعبيري پيامبر دارد که اگر کسي در اين ماه اخلاق خود را خوب کند چون ميدانيد گرسنگي بد اخلاقي مي آورد وقتي انسان گرسنه مي شود سوء خلق پيدا مي کند يعني اثر طبيعي آن است حالا اگر آدم با اين اثر طبيعي مقابله کند بخاطر آن رحمتي که در اين ماه شامل حال او مي شود يعني يک داد و ستد است خدا مي گويد من در اين ماه به نفس کشيدن شما نمره مي دهم مانند اين که يک معلمي به يک شاگردي با اينکه هشت گرفته بيست بدهد و شاگر بگويد چرا در جواب بگويد چون تو سر کلاس بودي و نفس کشيدي چون شاگرد شيطاني هستي و مرتب از کلاس بيرون مي روي همين که در کلاس نشستي من به نشستن تو نمره دادم. خدا هم مي گويد همين که در سر سفره رمضان آمده ايد بخوابيد نمره دارد، نفس بکشيد نمره دارد و... همين که هستيد و بخاطر من دهان بسته ايد من هم نمي گذارم اين کار شما بي اجر بماند دلا در عاشقي ثابت قدم باش/ که در اين ره نباشد کار بي اجر چون ما خيال مي کنيم بايد يک کاري بکنيم که اجر بگيريم ولي خدا مي گويد در اين ماه هيچ کاري هم نکنيد اجر مي گيريد همين که سر اين سفره آمده ايد من به شما بارک الله مي گويم و خيلي از گناهانتان را مي بخشم. يک چنين خدايي ارزش دارد که انسان اينجا بيشتر سوهان کاري و صيقل کاري کند خودش و اخلاق خود را که اگر کسي وارد اين کشور شد بگويد واقعا ماه مبارکي است.
امانت معنوي
ما عهد هايي با خدا بسته ايم و قول و قرار هايي گذاشته ايم که امانت هايي بر دوش ما است اين امانت هاي معنوي را چکار کنيم ؟
يادمان است اين جمله جانسوز حضرت امير المومنين هنگامي که داشتند حضرت زهرا(س) را به خاک مي سپردند خطاب به پيامبر که : يا رسول اله من امانت تو را به تو بازگرداندم يعني اين فاطمه دختر شما در منزل من امانت بود و من اين امانت را امروز برگرداندم. يک خانمي امروز صبح زنگ زد که دختر من ازدواج کرده است ايشان دختر خوب، پاک و پاکدامن و درس خوانده است و از نظر ظاهري هم دختر بدي نيست ولي بخاطر اينکه ما از نظر مالي ضعيف هستيم خانواده داماد مرتب طعنه و کنايه مي زنند ما نمي دانيم چه بکنيم ضمنا اين دختر يتيم است و پدر هم ندارد و آن خانواده يک عروس ديگر براي پسر دوم خود گرفته است که تمکن مالي دارد گاهي آنها اين دو را مقايسه مي کنند و به دختر من کنايه مي زنند و دختر من خيلي دلش مي شکند من به اين خانواده مي گويم اگر اين خانواده بداند که اين دختر امانت نزد آنان است و روزي هم دختر آنان به امانت جايي مي رود اينگونه عمل نمي کنند.
از هر دست که دادند همان دست گرفتند/ هر نکته که گفتند همان نکته شنيدند
و اگر پزشکي که بيماري را معاينه مي کند و باوجود تمام معاينات متوجه نشد که علت بيماري چيست، چون خيلي از اطبا علائم بيماري را که مي بينند متوجه نمي شوند چرا که علائم بين چند بيماري مشترک است متوجه بود که اين جسم امانتي دست او است که من حق ندارم هر طور دلم خواست او را تست کنم و هر دارويي خواستم به او بدهم چون من که نمي دانستم. من يک آقايي را چند وقت پيش ديدم که پايش فلج بود به او گفتم آيا پاي شما مادرزادي فلج بوده است گفت نه در اثر يک آمپول اشتباه يک پزشک به اين صورت شده است اگر آن پزشک مي دانست که اين بدن امانت است و با توجه به اينکه احتمال مي دهد شايد اين دارو براي او خوب باشد همينطوري دارو تجويز کند يا اينکه بگويد من نفهميدم بيماري شما چيست و يک پزشک ديگري است که احتمالا از من حاذق تر است من شما را به او معرفي مي کنم، اين مريض خيلي راحت تر است که ويزيت را بپردازد و نزد پزشک ديگري برود. امام بزرگوار ما در خصوص امانت فرموده بودند که معلم امانت داري است که انسان امانت اوست. و اگر مسئولين ما بدانند که اين حکومت و اين مردم امانت در دست آنها است همانطور که قرآن فرموده امانت را به دست اهل بسپاريد خدا به شما دستور داده که امانت را به اهل آن بسپاريد، اگر اينگونه باشد براي گزينش يک مدير کل، يک استاندار، يک وزير و يا يک وکيل بايد بايد خيلي دقت کرد و با خيلي از افراد بايد بيشتر مشورت کرد چرا که يک استاني با دو ميليون جمعيت را مي خواهيم دست يک استاندار بدهيم و يا يک وزارتخانه با آن وسعت را مي خواهيم دست يک وزير بدهيم اين چقدر براي ما دلهره ايجاد مي کند. در حالات سيد بن طاووس يا علامه حلي يکي از اين دو بزرگوار است که ايشان مي گويد هنگامي که از من پرسش مي شود و مي خواهم فتوا بدهم مثل يک انساني هستم که روي تخته پاره بر روي امواج خروشان دريا سرگردان هستم آنگونه مي ترسم تا يک فتوا بدهم. حالا ديديد گروهي از فقها خيلي راحت و با شجاعت فتوا مي دهند نمي گوييم خيلي احتياط کنند ولي يک جايي هم بخاطر اينکه مردم يا خارجي ها چه مي گويند يا سياسيون چه مي گويند راحت فتوا ندهند نه بايد خدا را در نظر بگيرند و حس کنند اين مردم، اين فتوا و اين حکومت امانت است او ميخواهد يک اطلاعيه صادر کند و با آن ممکن است يک عده را بهم بريزد و کشور را به شلوغي و آشوب بکشاند بايد بفهمد اين ملت و حکومت امانت است. آنوقت در اطلاعيه دقت مي کند آن آقا در انتخاب دقت مي کند، من و شما در حرف زدن دقت مي کنيم، صدا و سيما در برنامه دقت مي کند چرا که اين برنامه وقت مردم را مي گيرد و اين وقت امانت در دست ما است و پيامبر راجع به کسي که در امانت خيانت کند مي فرمود : شخصي که در دنيا در امانت خيانت کند و آن را به صاحبش بازپس ندهد و بعد بميرد درA  دين من نمرده است و خدا را در حالي ملاقات خواهد کرد که از او خشمگين است. يعني پيامبر نمي گويد اگر زياد نماز خوانده باشد اشکالي ندارد، ديگر نماز و روزه و مکه و کربلا همه هيچ، اگر کسي در امانت خيانت کند اين نص صريح کلام پيامبر است که از روي متن کتاب خواندم که بر دين من نمرده است. يعني اسم او از جرگه مسلمانان خط مي خورد و اين حرف سنگيني است پس بايد مواظب باشيم و امانت فقط اين نيست که اگر ديگ همسايه را گرفتيم مواظب باشيم خطي بر آن نيفتد آنکه چيزي نيست تو بر دل مردم خط مي اندازي. اگر ما خطي و خشي بر دل کسي نيندازيم آنوقت مي توانيم به خدا بگوييم که ما تلاش خود را کرديم که در اين مسير از طرف ما نسبت به امانت هايي که به ما دادي وارد نشود. تا ميرسد به خود ما امام سجاد يک جمله اي دارند که مي گويند اين تن امانت تو است، تو اگر سيگار مي کشي به امانتي که خدا به تو داده است لطمه مي زني روز قيامت يکي از کساني که عليه تو دادخواست مي نويسد ريه خود تو است آنوقت جوابي نداري که بدهي. اخيرا من در اخبار شنيدم که حيوانات اهلي و گياهاني نيز که در کنار ما زندگي مي کنند بر اثر دود سيگار آسيب مي بينند، يعني يک روزي حيوانات نيز مي آيند و عليه اين آقا شکوائيه صادر مي کنند که ايشون دود در حلق ما مي کرد خدايا او را مجازات کن. يک کسي نزد پيامبر آمد و گفت يا رسول اله اين قرآني که مي گوييد گوش فلک را کر کرده است براي من بخوانيد ببينم چيست، يک عده از اصحاب هم ايستاده بودند، پيامبر همين يک آيه را خواندند فَمن يَعمل مِثقال ذرةٍ خَيرأ يَره و من يَعمل مِثقال ذرةٍ شَرأ يَره، تا اين را خواند اين آقا يک سري تکان داد و آهي کشيد و بدون خداحافظي رفت، هرچه او را صدا زدند که بايست قرآن آيه هاي زيادي دارد او نايستاد و از پيامبر نقل شده که فرمودند همين يک آيه کار او را ساخت و فهميد در زندگي چه کاري بايد بکند. اگر همين يک روايت را گوش کنيد که همه هستي امانت است، منابع طبيعي امانت است، چرا ماشين شما دود مي کند ؟ چرا برگ درخت را مي کنيد ؟ چرا زباله مي ريزيد ؟ چرا کوه را کثيف مي کنيد؟ اين امانات در دست ما است ما حق نداريم هر چقدر که خواستيم نفت استخراج کنيم براي آينده ها چه چيزي مي ماند ؟ اگر هستي را ما امانت در دست خود بدانيم با همين يک حديث کار ما ساخته مي شود.
در همين کتابي که معرفي کرديم به نام همنام گلهاي بهاري که مربوط به سيره پيامبر اکرم مي باشد در صفحه پنجاه و سه بحث امانت داري از نگاه پيامبر است، مي فرمود: وقتي کسي سخني گفت و به اطراف خود نگريست آن سخن نزد شما امانت است. خيلي وقتها شده کسي حرفي مي زند و ما بي توجه جايي نقل مي کنيم زندگي آن آدم بر باد مي رود و مشکل ايجاد مي شود. يک آقايي به من مي گفت من وقتي ازدواج کردم به همسرم بسيار علاقمند بودم تا اين يک تلفني به من شد به اين مضمون که همسر شما زماني که دانشجو بود يک شب با دوست خود که او هم خانمي بوده در خانه ي آنها خوابيده است و آن شب برادر دوست او نيز در آن خانه بوده است حالا چه اتفاقي افتاده من ديگر نمي دانم ولي مي گفت اين تلفن زندگي ما را بهم ريخت تا الان که چند سال از اين موضوع مي گذرد دل من نسبت به همسرم صاف نشده است به همسرم گفتم شما يک شب در منزل دوست خود بوده ايد ايشان گفتند بله چطور مگه دوست خوبي است اگر مي خواهي او را به شما معرفي کنم گفتم برادر او نيز آنجا بود گفت بله در اتاق ديگر که من اصلا ايشان را نديدم در را هم مي خواستيم بخوابيم قفل کرديم ولي ايشان گفت من ديگر باور نمي کنم.
عالمي را يک سخن ويران کند/ روبهان خفته را شيران کند
حالا چقدر بايد شب احياء الغوث الغوث بگويي تا بتواني اين سوء زني که آن فرد نسبت به همسر خود پيدا کرده از دل ايشان در بياوري تا خدا تو را ببخشد وگرنه منتظر عقوبت خدا باش. حرف امانت است هر جور نمي توان آن را عنوان کرد مثلا يک چيزي در فلان سايت مي خوانند آن را شايعه مي کنند، پسر فلاني فلان کار را کرده است، چرا ندانسته پخش مي کنيد بايد تحقيق کنيد تازه اگر هم درست باشد حق نداريد بگوييد، حالا با شايد و احتمالا و.. . که هزار انگيزه شيطاني پشت آن است که ديگر اصلا نبايد گفت. يک حکايت خيلي زيبايي در اين کتاب است : در نبرد خيبر مسلمانان دچار کم غذايي شگفت انگيزي شدند به گونه اي که براي رفع گرسنگي از گوشت برخي حيوانات که خوردن آنها مکروه است استفاده مي کردند مسلمانان چند دژ از دژهاي خيبر را گشوده بودند اما آن دژي که مواد غذايي در آن انبار شده بود به دست مسلمانان نيفتاده بود در اين هنگام چوپان سيه چرده اي که براي يهوديان خيبر گله داري مي کرد به حضور حضرت شرفياب شد و درخواست کرد که حقيقت اسلام را بر او عرضه کند ( در اين جنگ يک فردي آمده و گفته دين خود را بر من عرضه کنيد جنگ آنها نيز با جنگهاي امروز فرق مي کرده است، يعني جنگ ايشان نيز يک جنگ فرهنگي بود نه جنگ نظامي و کشور گشايي و آدم کشي ) وي در همان نخستين جلسه ها بر اثر گفتار مستدل و منطقي آن فرستاده خدا ايمان آورد ( گفت حق با شما است چون جنگ خيبر چند روز طول کشيد ) و سپس گفت همه اين گوسفندان امانت يهوديان خيبر در دست من است، اکنون که رابطه من با صاحبان گوسفند قطع شده است تکليف من چيست؟ حضرت در برابر صدها سرباز گرسنه فرمود در آئين ما خيانت به امانت يکي از بزرگترين گناهان است، بر تو لازم است همه گوسفندان را تا در قلعه ببري وهمه را به دست صاحبانش برساني، او نيز از دستور پيامبر پيروي کرد و بي درنگ در جنگ با يهود به جهاد پرداخت و در راه اسلام نيز به شهادت رسيد. اين غزل حافظ به ياد من آمد : شاهدان گر دلبري زينسان کنند زاهدان را رخنه در ايمان کنند
هرکجا آن شاخ نرگس بشکفد گلرخانش ديده نرگستان کنند
وقتي در مقابل کسي که هم کيش و هم آئين شما نيست يک خصلت جوانمردانه از شما صادر مي شود او هم دلباخته مي شود و به اين دين بيشتر ايمان مي آورد. بياييم قبل از اينکه ثابت کنيم ما حق هستيم ثابت کنيم ما انسانهاي خوبي هستيم. ما خيلي مهربان هستيم، ما خيلي امانت دار خوبي هستيم اگر توانستيم اين را ثابت کنيم خود به خود حق بودن ما نيز ثابت مي شود.
ما چکار کنيم آرامش بدست بياوريم ؟
گمشده ما آدم ها آرامش است من هفته پيش اشاره کردم که خانمي از هنرپيشه هاي معروف هاليود دست به خودکشي زده است با اينکه پولدار بوده است و ويلايي در يکي از سواحل بسيار زيبا داشته و در کنار جنازه او يک جمله پيدا شده که من از زندگي ديگر لذت نمي برم يعني ديگرآرامش ندارم و زندگي ديگر براي من بي معني است. همه تکاپوي ما براي رسيدن به آرامش است، چرا شما درس مي خوانيد ؟ چرا آن فوتباليست مي خواهد مطرح شود ؟ چرا در پي پول هستيد ؟ چرا آن خانم با آن ژست و پرستيژ که مي آيد مي خواهد همه او را ببينند ؟ چرا... چون حس مي کند اينجوري من آرامش بيشتري دارم، اينجوري بيشتر لذت مي برم و به قرار و آرام مي رسم. تمام شعرهاي ادبي ما يک جور ابراز بي قراري است : زلف بر باد مده تا ندهي بر بادم ناز بنياد مکن تا نکني بنيادم
شهره شهر نشو تا ندهم سر در کوه شورشيرين منما تا نکني فرهادم
مي گويد خلاصه ما مي خواهيم يک جايي کنار تو بنشينيم و قرار و آرامشي پيدا کنيم. يک جاي ديگري حافظ دارد که : راز دل با تو گفتنم هوس است خبر دل شنفتنم هوس است
شب قدري چنين عزيز و شريف با تو تا روز خفتنم هوس است
اي صبا امشبم مدد فرماي که سحر گه شگفتنم هوس است
من الان مثل غنچه بي قرار و نا آرام هستم و گل که مي شوم قرار پيدا مي کنم تو يک وزشي به من داشته باش و يک نگاهي به من بکن. چرا دنيا اين حالت را دارد قرآن در يک جمله گفته است که کليد اين قفل ياد من است حالا اين ياد يعني چه و کجا بايد بروز پيدا کند و پيامبر چگونه اين را ايجاد کرده است چون خيلي صحنه هاي مضطرب کننده براي پيامبر زياد بود، خود ايشان فرمود هيچ پيامبري به اندازه من اذيت نشد، روزها و ماه هاي اول زماني که حضرت زهرا کودک دو يا سه ساله اي بود نقل مي کند که، يک عربA  نا فهمي يک شکمبه شتر که پر از خون و کثافت بود در حال سجده روي شانه پيامبر انداخت، صورت و پهلوي پيامبر همه کثيف و آلوده شد، ايشان با دستهاي کوچک خود شانه و پهلوي پيامبر را پاک کرد و هنگامي که پيامبر مي نشيند فقط يک کلمه مي گويد خدايا اينها را هدايت کن اينها نمي فهمند، نه نفرين کرد و نه زبان به گله و شکوه گشود نه نگاه تندي به اين آدم انداخت گفت خدايا هدايت کن ايشان را، اين حضرت ابتدا بايد خودش آرامش داشته باشد و دريا باشد تا بتواند اينگونه برخورد کند. ما نيز بايد تلاش کنيم تلاشي دوگانه يکي اينکه به آن دريا نزديک شويم، قرآن گفته شما مي توانيد، هنگامي که يک نقاشي زيبا را شما تماشا مي کنيد ابتدا لذت مي بريد اين لذت بردن شما سند توانايي هاي شما است که من هم مي توانم مثل او بکشم. وقتي شما يک اخلاق خوب را مي شنويد و مي گوييد بارک اله يعني من هم مي توانم. خودِ لذت بردن سند اين است که من مي توانم و نا اميدي آخرين تير ترکش شيطان است که اگر به دلي خورد ديگر با هيچ چيز نمي توان درمان کرد.


چه کار مي توان کرد که حق روزه ماه رمضان را ادا کرد ؟
بايد به چشم امانت به آن نگاه کرد و امانتي که بسيار بزرگ است. يک وقتي من يک خودکار به شما مي دهم و مي گويم اين خدمت شما باشد و شما خوشحال مي شويد، اما يک وقتي شما نزد امام رفته ايد و ايشان يک خودکار به شما داده اند همان خودکار است اما چون از دست او گرفته ايد مانند جان شيرين نگاه مي داريد ديگر نمي گوييد اين يک خودکار است مگر چه ارزشي دارد، شما اينگونه که نگاه نمي کنيد مهم اين است که از دست چه کسي گرفته ايد. اگر فکر کنيد که شما اين روزه را از دست خداوند گرفته ايد آنوقت نگاه ما، عبادت ما، نماز ما همه تغيير مي کند، بعضي از خانمها غير از ماه رمضان به گونه اي ديگر به خيابان مي آيند اما بگوييم خدايا به خاطر ماه رمضان ده سانت به مانتو خود اضافه کردم که بعد ازماه رمضان جبران مي کنم، اما خداوند بخاطر همين ده سانت يک نگاه ديگر به فرد مي کند و مي گويد تو حرمت اين ماه را نگاه داشتي من هم حرمت را حفظ مي کنم، اگر با اين ديد نگاه کنيم زندگي ما متفاوت خواهد شد. و مي توانيم حق روزه را ادا کنيم.