اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

88-06-03-حجت الاسلام والمسلمين نقويان-سيره اخلاقي پيامبر(ص)

برنامه سمت خدا

حجت الاسلام والمسلمين نقويان

-سيره اخلاقي پيامبر(ص)

88-06-03

اگر ما خوبي کنيم ولي کسي قدر آن را نداشته باشد و نفهمد چه کاري بايد کرد؟
اين سوال بسيار عجيب است، اينکه من خوبي کنم و کسي قدر آن را نفهمد، چه کسي بايد قدر آنرا بفهمد اول من اين سوال را از اين خانم يا آقا بپرسم، اگر شما براي دل مردم خوبي مي کنيد، نه اصلا نکنيد چون آدمها به همين صورت هستند، امروز قدر شما را مي دانند ولي فردا نمي دانند. اما اگر براي کسي مي خواهيد خوبي کنيد که او واقعا مي فهمد هم قدر آن را مي داند و هم جبران مي کند و هم تشکر مي کند آن کار را بکنيد. چرا که يکي از اسمهاي خدا تشکرکننده است، اگر براي او خوبي مي کنيد چطور متوجه نمي شود اي خدا چطور من خوبي کردم ولي تو قدر آن را ندانستي، اين خيلي توهين به خداوند است به همين خاطر خدا گفته است بخاطر من يک کاري را بکنيد ديگران مي خواهند قدر آن را بدانند يا ندانند. به اين دليل به خاطر من خوبي کنيد، در موقع مقتضي من اين خوبي را به رخ ديگران مي کشم و در جاي خود از شما تشکر و جبران مي کنم.

سيره اخلاقي پيامبر در خانه و خانواده چگونه بود؟
شما ديده ايد خداي نکرده گاهي که انسان مريض مي شود و دکتر مي گويد بايد از شما يک عکسبرداري شود، آن صفحه عکسبرداري را روي يک صفحه نوراني مي گذارد جايي که زير آن يک لامپ مهتابي روشن است و آنجا نگاه مي کند، دقيقا اين کاري است که ما بايد با زندگي و سيره پيامبر انجام دهيم، يعني آن فيلم نقص ها و کمبود هاي خود را روي چهره نوراني پيامبر بگذاريم، آنوقت بدي ها، کاستي ها، کمبودها، زشتي ها و سلامت هاي ما معلوم مي شود. بالاخره معمولا همه آدمها بخش سلامت ايشان بيشتر از کمبودها است البته هستند آدمهايي که بخش نقائص آنها بيشتر باشد. در آن صورت مي توانيم تطبيق بدهيم وگرنه در تاريکي نمي توان ديد. بعد هم بايد دکتر ببيند، يعني اگر ما اين فيلم را به يک شخص عادي نشان بدهيم و بگوييم بيماري ما چيست هر چقدر هم در نور بگيرد که نمي فهمد و مي گويد الحمد اله همه چيز شما خوب و سالم است و شايد دو روز بعد هم ما بميريم. پس هم بايد در صفحه نور ديد و هم يک متخصص ببيند، پيامبر هم خودش نور بود و هم طبيب، و واقعا اگر کسي بخواهد آن سلامت را پيدا کند هيچ چاره اي جز اين ندارد.
مپندار سعدي که راه وفا/ توان رفت جز در پي مصطفي
اسم ما انسان است و انسان نيز از کلمه نسيان به معني فراموشي مي آيد، يکي از اسمهاي قرآن ذکر است و ذکر يعني ياد آوري يک چيزي را ما قبلا مي دانستيم به ما ياد آوري مي کند. اين مجنون يک روزي عاشق ليلي بود و بعد از سالها سوز و گداز
مجنون غريب دل شکسته/ درياي زجوش نانشسته
آمد برود به خانه ليلي، شتر چموشي کرد و او را از آن بالا به پايين انداخت، ضربه مغزي شد و همه چيز را فراموش کرد. حالا با اين مجنون چه کاري بايد کرد، بزرگترين خدمت به مجنوني که حافظه خود را از دست داده است و ضربه مغزي شده چيست ؟ آيا جا هاي مختلف ببريم و رفاه در اختيار او بگذاريم يا نه يک نشانه هايي کم کم از ليلي به او بدهيم تا کم کم به ياد او بيايد. قرآن گفته است ما در اين عالم ضربه مغزي شده ايم: شما من را که فراموش کنيد، ضربه مغزي مي شويد و همه چيز را فراموش مي کنيد، يعني آن چيزهاي اصلي خود را فراموش مي کنيد، وگرنه اينکه اسم من چي است، خانه من کجا است، زن من چه کسي است و.. اينها را که فراموش نمي کنم. يا فراموش نمي کنم صبح که مي خواهم از خانه بيرون بروم جلوآينه بايستم و به خود نگاه کنم اينها را که ياد من است. آن مسئله اصلي ياد من رفته است، براي چه آمده ايم يا چکار داريم مي کنيم. اين مهمترين سوال عرفاني همه هستي است من چه کسي هستم و اين جا کجا است، اگر کسي اين سوال ياد او رفت، همه ي زندگي او هم طلا و نقره باشد فايده ندارد. مثل آن مجنوني است که فراموش کرده است، خدا اين پيامبر و قرآن و ائمه (ع) را فرستاده است که از عهد اول ياد ما بياورد.

رسول اکرم (ص) در منزل چگونه بودند و با خانواده چگونه رفتار مي کردند؟
قرار شد ما از همين کتاب همنام گلهاي بهاري که جناب آقا سيدي با استفاده از پانصد منبع شيعه و سني و با تحقيقي گسترده و عميق يادداشتهاي خود را اينجا تنظيم کرده اند استفاده کنيم. در صفحه سي و نه عنواني دارند بنام در خانه، در خانه اش خجول تر از دوشيزگان بود، ما امروز يک چيزي به نام حيا را کنار گذاشته ايم و اسم آنرا جايگزين کرديم با شجاعت يا زير بار ظلم نرفتن در حاليکه مرزهاي اينها متفاوت است، يک کسي مي رقصد مي گويند نه نمي رقصد حرکات موزون انجام مي دهد، مثلا رشوه همان است ولي اسم آن را عوض کرده اند گذاشته اند هديه اي براي جنابعالي و اين يعني گول زدن. انسان خوب است با حيا باشد، نگاه او، سخن او، نجابت و زبان او. از اهل خانه نه غذايي مي طلبيد و نه علاقه اش به خوردني ها را ابراز مي کرد، چون وقتي من مي گويم اين را دوست دارم يعني همه خانواده دست به دست بدهند و اين را براي من درست کنند. اگر گفتم من از غذاي با نمک خوشم مي آيد حالا اگر يک روز خانم يادش رفت نمک استفاده کند آن روز بايد از خجالت عرق بريزد. " اگر غذايش مي دادند مي خورد، آنچه مي دادند مي پذيرفت و آنچه نوشيدني مي دادند مي پذيرفت و چه بسا خود براي خوردن و نوشيدن بر مي خواست ". در زندگي امام خميني است حداکثر مي گفت آب اينجا نيست ؟ نمي گفت برويد آب بياوريد حالا اگر کسي هم دلش سوخت و آب آورد ولي نمي گفت برويد آب بياوريد خودش بلند مي شد. چون به منزل مي آمد وقت خود را به سه قسمت تقسيم مي کرد، بخشي براي خدا، بخشي براي خانواده و بخشي براي خود، آن ساعت را که به خود اختصاص داده بود نيز بين خود و مردم تقسيم مي کرد. البته کسي مثل پيامبر که ارتباطات بيروني و اجتماعي او خيلي زياد است ولي خيلي ها اين ارتباط را ندارند آنها ديگر در خانه هستند نمي گوييم که ديگر وقت را به اين همسايه يا آن همسايه بدهند. خيلي از خانم ها يا بعضي از آقايان به من زنگ مي زنند و مي گويند همسر ما وقتي را که بايد در خانه باشد فقط جسم او در منزل است يکسره يا تلويزيون مي بيند يا با تلفن صحبت مي کند نه به ما توجه مي کند و نه به بچه ها، اين خيلي سخت و بد است. البته اين را هم بگويم خيلي از مردها اينگونه نيست که به زن و فرزند خود بي ميل باشند، گاهي اوقات خانم ها مي گويند همسر ما ديگر به ما توجه ندارد روزهاي اول او روزي پنج بار به ما زنگ مي زد، روزي هفت بار به خانه سر مي زد، يا روزي بيست بار من را مي بوسيد اما حالا هيچ، اين تصور در خانم ايجاد مي شود که شايد توجه مرد به جاي ديگر معطوف شده است، نه اينگونه نيست. اينها بخشي به طبيعت مرد بستگي دارد يک مقداري هم به خود خانم بستگي دارد که در بخش خانم ها عرض خواهم کرد. يک بخش ديگري تحت همين عنوان در کتاب در صفحه صد و پنجا ه وپنج است به نام تشکيل خانواده، يک جمله اي آنجا دارد که من اجازه مي خواهم آن را بخوانم " پيامبر (ص) هماره مردم را به تشکيل خانواده تشويق مي کرد و مردمان را از بي همسري بيم مي داد، مي فرمود بيشتر دوزخيان بي همسرانند.

" ديروز يک خانمي به من زنگ زد گفت آقا پسر من بيست و سه چهار سال دارد پرخاشگر است، بي منطق است، عصبي است در خانه ساکت است گفتم خانم ايشان ازدواج کرده است، گفت نه، پولي ندارد در آمدي ندارد خانه را چکار کنيم، گفتم يعني بيست و چهار سال دارد هيچ کاري نمي کند گفت چرا تازه سر يک کاري رفته است و ماهي صد يا صد وپنجاه تومان به او مي دهند. ببينيد اولا چرا حالا سر کار رفته است در سن بيست و چهار سالگي ايشان سر کار رفته اند خوب اگر کسي مي خواهد درس بخواند که برود دانشگاه که يک رشته تخصصي ياد بگيرد و از کنار آن استفاده کند يک چيزي. اما اگر کسي استعداد ندارد خوب سيکل خود را که گرفت سر يک کاري برود تا در سن بيست و چهار سالگي استادکار شود. يک باطري ساز يک آشپز يا يک تعميرکار خوب بشود اين پنج يا شش سال او خيلي کارها مي توانست ياد بگيرد. دسته عينک من شکست آن را چند عينک فروشي بردم گفتند ما انجام نمي دهيم برو ميدان ولي عصر در يک پاساژ طبقه چندم مغازه سوم کسي است که آن را درست مي کند، رفتم آنجا فردي بود بسيار از او خواهش کردم که اين عينک من را درست کند. ببينيد حضرت آيت اله يا حجت الاسلام يا دکتر يا رئيس جمهور باشيد اگر دسته عينک شما بشکند يک کسي بايد باشد که دسته عينک شما را درست کند، اين يک هنر و فن است و اگر شما ياد مي گرفتيد من امروز محتاج شما بودم و هرچقدر هم مي گفتيد مي دادم. ثانيا به اين خانم عرض کردم خانه شما چقدر ارزش داردA  گفت مثلا صد و پنجاه يا دويست ميليون گفتم خوب به اين آقا زاده بگوييد ما اين خانه را مي فروشيم و مستأجر مي شويم، بجاي آن براي شما زن مي گيريم و خانه اجاره مي کنيم، خود من تا دو سال پيش مستأجر بودم يک آقايي به من گفت شما مستأجر هستيد گفتم بله مگر مستأجرها را تشييج جنازه نمي کنند چه اشکالي دارد. خوب مگر مستأجر صاحب خانه نيست ؟ است همه خانه ها متعلق به مستأجر است صاحب خانه يک خانه دارد و مستأجر صد خانه. شما اگر اين کار را بکنيد فرزندتان نيز وقتي ببيند که پدر و مادر تا اين حد براي او ايثار مي کنند آرام مي شود، البته به او بگوييد يک شرط دارد شرط آن اين است که تو هم اين بي ادبي و پرخاشگري را کنار بگذاري. بچه ها گاهي فکر مي کنند پدر و مادر به فکر آنها نيستند پدر خودش زن دارد و شب به اتاق خوابش مي رود مادر هم شوهر دارد و کنار همسرش مي نشيند من اين وسط بايد لحاف و تشک را بغل کنم و بخوابم. اگراين بچه حس کرد پدر او به فکر او است يک جايي براي او ايثار مي کند، يک جايي براي او هزينه مي کند او هم درست مي شود، الانسان عبيدُ الاحسان. بعضي از مادران سفره را مي اندازند آن قديم ها که مواد غذايي کم بود غذا را مادر تقسيم مي کرد آن گونه نبود که هرکس هر چقدر دل او مي خواهد بخورد، دو تکه گوشت براي اين فرزند براي آن فرزند براي همسر و پنج تکه گوشت هم براي خودش مي گذاشت همه مي بينند که اين مادر همه را براي خود بر مي دارد. ببينيد گاهي ما محبت مي کنيم ولي کنار محبت نيش هم مي زنيم آن نيش کار خود را مي کند، مثلا من پسرم عروسم يا دامادم صبح دير از خواب بيدار شده است جوان است دير از خواب بيدار شده است من مي خواهم به او بگويم صبح بخير اول يک نگاه به ساعتم مي کنم و مي گويم ساعت ده است خوب صبح به خير اين ساعت ده همان نيشي است که من زده ام، خوب اين داماد يا عروس وقتي در خانه خود بود ديگر مادر به او نمي گفت که ساعت ده است مي گفت خوب خوابيدي دخترم يا پسرم نوش جون تو، اما وقتي اين ساعت ده را که گفتم مثل آن گاو نه من شير است همه گاو ها سه من شير مي دهند اما اين نه من مي دهد بعد هم لگد مي زند و همه خاک ها را درون ظرف شير مي ريزد يک استکان آن را هم نمي توان خورد فايده ندارد. ما يک وقت هايي اينگونه کار مي کنيم و منت مي گذاريم، لا تبطلو صدقاتکم بالمن و. .. اگر خدمت کرديد ديگر منت نگذاريد و آن کار روشن خود را تاريک نکنيد و آن را خراب نکنيد، اما ما آن نيشي که زديم، تندي که کرديم و آن کار بدي که در کنار آن کار خوب کرديم را نمي بينيم. مثلا اين عمامه من سپيد است اگر يک پر کاه روي آن باشد همه مي گويند آقا عمامه شما کثيف است، به اندازه يک بال پشه اما به چشم مي آيد. شما اگر بيست نوع غذاي خوشمزه زعفراني و گلاب زده سر سفره ميل مي کنيد ولي اگر دو تا پر پياز بخوريد همه مي گويند آقا پياز خورده ايد ؟ اين زشتي ها اينگونه است يعني اگر شما هزار کار خوب بکنيد ولي دو کار بد باشد آن را خراب مي کند. شما يک قدح شربت درست کنيد آن طرف آن يک مگس افتاده باشد اين طرف آن را نيز حاضر نيستيد بخوريد. خانمهايي که سرويس ظرفهاي چند پارچه مي خرند اگر لب يکي از آنها پريده باشدکل آن را پس مي دهند. آدم ها همينگونه هستند محبت کسي را من وقتي مي پذيرم که در آن محبت سختي و ناخوشي نباشد آن زمان است که اين محبت اثر مي گذارد. اگر ما يک بار محبتي که مي کنيم و سخني را که مي گوييم ضبط کنيم يا به کسي بگوييم که از دور نگاه کنيد و قضاوت کنيد اگر درست بود و باز هم آن شخص طلب کار بود بگوييم که شما خيلي قدر ناشناس هستيد. ببينيد من چقدر به شما محبت کردم آيا تا به حال به رخ شما کشيده ام و يا به شما گفته ام، پيش ديگري گفته ام و آبروي شما را برده ام، اين بستگي به ظرافت برخورد ما دارد.
مي گفتم که يک بخش مربوط به اصل تشکيل خانواده است. پيامبر مي فرمود دو رکعت نماز کسي که همسر دارد بهتر از هشتاد و دو رکعت نماز کسي است که بي همسر است و بعضي روايات گفته بهتر از هفتاد رکعت نماز بي همسر است. يعني آدم بي همسر حتي اگر آدم خوبي هم باشد ارزش کارهاي او پايين است. بيچاره است (سه بار گفته ) مردي که همسر ندارد. بر احوال اين مرد بايد گريست که دلدار او در کنارش نيست
گفتند گرچه ثروت مند باشد فرمود گرچه ثروت مند باشد، بيچاره است. بعد فرمود بيچاره است زن بي شوهر گرچه ثروت مند باشد. مثل اينکه آن روزگار نيز پول مثل روزگار ما بوده است که خيلي به چشم مي آيد اما به اين صورت نيست که همه چيز با پول حل شود.
وقتي مرد به همسر خود و زن به همسر خود مي نگرد پروردگار مهربانانه به هردو مي نگرد يعني يک نگاه محبت آميز باعث مي شود نگاه محبت آميز خدا نيز به انسان جلب شود، آدمي پس از ايمان به خداوند به چيزي بر تر از همسري همدل دست نمي يابد. الله اکبر به اين دين! چون خوب پيامبر مي داند چه چيزي باعث آرامش دل ما است. ببينيد شما وقتي به اصفهان مي رويد اصفهان يک ميداني دارد به اسم ميدان حضرت امام دور تا دور اين ميدان که معمولا مسئولين سياسي هم در اين ميدان براي مردم صحبت مي کنند مغازه هاي قلم زني دارد و صداي قلم زني مثل يک موسيقي زيبا در آنجا شنيده مي شود، آنجا که شما مي رويد و يک سيني زيبا با يک نقش زيبا و دل انگيز به چشم شما مي خورد مي پرسيد قيمت اين سيني چقدر است چون اصفهاني ها خيلي زيرک و هوشمند هستند نگاه مي کنند و به شما مي گويند فروشي نيست. ما مي گوييم چطور فروشي نيست فروشنده مي فهمد که شما خريدار نيستيد و همينطوري قيمت را مي پرسيد چون فوق العاده اصفهاني ها روان شناس هستند بعد که يک مقدار کلنجار مي رويد آخر مي گويد پنجاه هزار تومان، بعد مي گوييد آقا مگر مس اصفهان کيلويي چند است چقدر گران است فروشنده مي گويد مگر اين مس است نگفتم شما خريدار نيستيد شما نمي فهميد نقشي که من در آن زدم چيست. ما يک صورت داريم و يک ماده، بله ماده اين سيني مس است که يک قيمتي دارد کيلويي دو هزار يا پنج هزار تومان و. .. اما صورتي که به آن زده شده يک دفعه قيمت آن را صد ميليون بالا برده است. قرآن آيه اي دارد که مضمون آن اين است: ما اول شما را از گل يا لجن خلق کرديم بعد يک صورتي بر آن زديم ارزش پيدا کرد،
مسجود ملائک که شد آدم ز علي شد/آدم چو يکي قبله و مسجود علي بود
وقتي چهره امير المومنين را در آن آينه آدم زدند همه به سجده افتادند. اين صورت مهم است که ما متأسفانه آن را فراموش کرده ايم. آن کسي که قلم زني مي کند اين سيني يا مس را در مکان محکمي مي بندد بعد روي آن قلم زني مي کند چون اگر تکان بخورد اين همه نقش زيبا بر آن زده نمي شود، دل ما نيز همين گونه است اگر ما بخواهيم نقش زيبايي بر دل خود بزنيم بايد دل ما يک جايي آرام بگيرد و تنها چيزي که بعد از ياد خداوند دل ما را آرام مي کند پيامبر فرمودند: يک همسر نازنين است.
فرمودند: کساني که بسان موريانه در کانون گرم خانواده ها رخنه مي کنند و بنيان هاي آنان را با سخنان فتنه گرانه خود سست مي کنند، (يک خانمي امروز به من زنگ زد گفت آقا من ازدواج کرده ام اما حس مي کنم از همسرم خوشم نمي آيد از تيپ او، قيافه اش، قد و بالاش و. .. من چکار کنم وقتي او را دوست ندارم؟ چگونه به او محبت کنم ؟ به او گفتم: خود تو انتخاب کردي و بله را گفتي، چرا از اول فکرهايت را نکردي؟ چرا آن موقع مشورت نکردي؟) اما يک اتفاقي که گاهي در بين خانواده ها مي افتد فتنه انگيزان هستند که اين جا گوش کنند و ببينند پيامبر چه گفته است، ( گاهي يک خانم با همسرش بيرون مي رود کسي او را مي بيند و مي گويد شوهر شما ايشان هستند يعني مثلا غم آخر شما باشد، تسليت مي گويم اين چه شوهري است که شما داريد يعني نگاه او و کلام او از هزار زهر افعي بدتر است ) پيامبر در اين باره مي فرمايد: خشم و نفرين آفريدگار در اين جهان و آن جهان بر کسي باد که ميان مرد و زني جدايي افکند و بر خداوند است که او را با هزار سنگ دوزخي بکوبد. يعني سنگي که آتش است اين سنگ چند هزار درجه بايد داغ شود تا گداخته شود ؟ يعني تو چرا اين حرف را به آن آقا زدي چرا به او گفتي اين چه زني است که تو گرفته اي، بعضي از مادر شوهر ها ي غير عاقل مدام نيش مي زنند: اين قيافه که الحمدالله ندارد اصلا زن نيست، استخوانهاي او بيرون زده است بالاخره زن يک مقدار بايد زنانگي داشته باشد مدام توي دل اين پسر بيچاره را خالي مي کنند که اين فرد که روزي عاشق همسر خود بود کم کم نسبت به او بي ميل مي شود. اين مادر ها بدانند روز قيامت جاي ايشان در جهنم است بدون تعارف، حتي اگر پيشاني ايشان جاي مهر داشته باشد يا تسبيح بگردانند يا هميشه سر سجاده بنشينند. از طرف ديگر پيامبر فرمود: کسي که براي آشتي دادن زن و شوهري گام بردارد پروردگار به او پاداش هزار شهيد مي دهد که به راستي در راه خدا کشته شده اند. شما مي دانيد که پيامبر مبالغه آميز حرف نمي زدند و براي بازار گرمي سخن نمي گفتند براي اينکه مثلا يک چيزي بگويد که مردم خوششان بيايد وقتي مي گويد ثواب هزار شهيد يعني واقعا هزار شهيد، که روز قيامت معلوم مي شود. در ادامه مي فرمايد: براي هر گام که بر مي دارد و هر واژه اي که در اين زمينه مي گويد عبادت يک سال را به او عطا مي کند. ( يعني روز قيامت پرونده اعمال جناب عالي را مي دهند شما مي بينيد چقدر اجر و پاداش به شما داده اند يک لحظه حس مي کنيد احتمالا اشتباه شده است بعد به شما مي گويند نه پرونده خود تان است، دو تا زن و شوهر داشتند از هم طلاق مي گرفتند شما رفتيد و بين ايشان آشتي ايجاد کرديد يا خانمي از شوهرش بد گويي شنيد ه بود ولي شما رفتيد و گفتيد نه خيلي مرد خوبي است اشتباه به شما گفته اند.) عبادت يک سال را به اين فرد عطا مي کنند سالي که روزهايش را روزه بوده وشب هايش را شب زنده داري کرده است. دوست داشتن همسران و آگاه کردن آنان از اين محبت را مستحب اعلام کرده است. يعني تنها ذکر گفتن مستحب نيست مستحب اين است که ما به همسر خود بگوييم تو خيلي خانم خوبي هستي من خيلي تو را دوست دارم يا اين لباس چقدر به تن تو برازنده است اين گردنبند تو چقدر به گردن تو زيباست.

امام حسين وقتي مثال مي زند به گردنبند در گردن يک دختر جوان مثال مي زند يعني تشبيهات ايشان براي ما معني دارد. مي فرمود اگر مردي به زنش بگويد تو را دوست دارم هرگز از دل همسرش بيرون نمي رود. خداي نکرده اگر يک زندگي به طلاق بکشد، پنج يا ده سال بعد که اين زن کم کم پشيمان مي شود فکر مي کند اگر من صبر کرده بودم و يا اين صبري را که با شوهر دوم مي کنم با همان اولي کرده بودم خيلي بهتر بود چون به بدي هاي او فکر نمي کند مي گويد او به من چند بار گفت دوستت دارم چون اين کلمه هنوز ياد او است درست است يک جايي اخم کرد يا يک جايي دست روي من بلند کرد ولي گفت دوستت دارم. در ادامه مي فرمايد هرچه بر ايمان بنده اي افزوده شود بر محبت او به همسرش افزوده مي شود. اگر ديديد هر چقدر سن شما بالا مي رود بد اخلاق تر و بد خلق تر و بي ادب تر نسبت به همسر خود شديد بدانيد که ايمان نداريد هر چند که هر سال سه بار مکه و کربلا برويد. اما اگر هر چقدر به همسر خود بيشتر ابراز علاقه کنيد و از اموال خود مقداري را به نام او بکنيد و بعد از مرگ همسر تو توانست با استفاده از آن راحت زندگي کند ايمان او افزوده مي شود. اگر کسي مهريه همسر خود را ندهد پيامبر فرمود اگر کسي مهريه همسر خود را ندهد مانند کسي است که يک عمر زنا کرده است.