اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

88-05-20-حجت الاسلام والمسلمين نقويان- استجابت دعا

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين نقويان

- استجابت دعا

88-05-20
چگونه دعا کنيم؟ چرا بعضي از دعاها مستجاب نمي شود؟ موانع استجابت دعا چيست؟ وقتي انسان دعا مي کند و با خدا راز و نياز مي کند چه آرامشي مي گيرد؟
بله من بايد با اين چند بيت حافظ شروع بکنم که :
به حسن خلق و وفا کس به يار ما نرسد/ تورا در اين سخن انکار کاره ما نرسد
اگرچه حسن فروشان به جلوه آمده اند/ کسي به حسن و ملاحت به يار ما نرسد
اين حسن و ملاحت خيلي حرفها در درون دارد ويکي از آن را من عرض بکنم. امام سجاد و کلا اهل بيت يک دشمن خوني دارند به نام مروان،که بعد از واقعه عاشورا او از طرف يزيد فرماندار شهر مدينه شد، متاسفانه يا خوشبختانه مدينه دو سال بعد از واقعه عاشورا دچار شورش و آشوب عليه يزيد شد که بخشي از آن هم به بهانه خون خواهي امام حسين بود. کار به جايي رسيد که مروان عرصه را به خود تنگ و ضيق ديد و مجبور شد پا به فرار بگذارد که گرفتار زن و فرزند خود شد چرا که خود او مي توانست به هر صورت و هرجايي برود،اما آنها را چکار کند ؟ در اين فکر بود که يک راه به نظراو رسيد. بينندگان ارجمند افتخار کنيد به داشتن يک چنين پيشوايي، وي به در خانه امام سجاد آمد و گفت ما يک عمري با شما دشمني کرديم،شما ميدانيد مدينه چه خبر است آشوب شده است و من گرفتار زن و فرزندم هستم،آيا امکان دارد آنها در پناه شما و در خانه شما بمانند،حضرت در خانه را باز کرد فرمود داخل شوند مانند زن و فرزند خود از آنها حمايت مي کنم و نمي گذارم آسيبي به آنها برسد. ببينيد کار به آنجا مي رسد که دشمن انسان در زمان سختي،باز به انسان اميدوار است. اين تعبير آن حسن و ملاحت است که حافظ در جاي ديگر نيز مي گويد:
دردم از يار است و درمان نيز هم/ دل فداي او شد و جان نيز هم
اينکه ميگويند آن بهتر ز حسن/ يار ما اين دارد و آن نيز هم
چقدر خوب است انسان به صورتي زندگي کند که در روز سختي و عزلت، دوستان که هيچ، دشمن هم به او دل ببندد و بگويد اينها خيلي نازنين هستند اينها يک چنين روزي ما را هم پناه مي دهند. ما يک چنين پيشواياني داريم فقط قصه امام سجاد قصه دعا و سجاده نشيني نيست، قبل از آن دعا و سجاده يک روح بلند و يک نگاه ملکوتي و يک دلي به پهناي اقيانوسها دارد،که حتي دشمن را هم اگر نياز باشد پناه مي دهد. حافظ مي گويد:
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا آنها نشان دادند که با دشمنان هم اهل مروت و جوانمردي هستند. ما بيايم امروز براي اينکه با اين اولياء خدا يک سنخيتي پيدا بکنيم،با ديگران از در دوستي و محبت دربياييم،خيلي به دنبال انتقامگيري نباشيم. که مثلا اين شخص به من بد کرده است در عروسي دختر من ديديد چطور ناراحت يک گوشه نشسته بود چطور سگرمه هاي او توي هم بود حالا موقع عروسي پسر او حسابي جبران مي کنم و حال او را مي گيرم. شخصي به مجلس ختم آمده بود و ميگفت انشاء اله پدرشما ازدنيا رفت ما هم مجلس ختم شرکت مي کنيم. نه شما بگو او آمده در مجلس ما من که مي دانم چگونه با اخم نشسته بود ولي ما انشاء اله عروسي ايشان با روي گشاده و لب خندا ن مي رويم و اينگونه جبران مي کنيم. شما اين طور جبران کن خدا هم همانگونه که تو دلت مي خواد با تو جبران ميکند.خواستم يک هديه اي از زندگي امام سجاد خدمت شما عرض کرده باشم.

دعا چه کاري با آدمها انجام مي دهد و اين ذکر خدا و اين ياد خدا،اين خواهش، اين تمنا براي ما چه کاري انجام مي دهد ؟
اجازه مي خواهم براي ورود به اين که دعا چه کاري با ما انجام مي دهد،يک اشاره به يک واقعه اي بکنم که يک بار ديگر هم من اين را در تلويزيون گفته ام ولي چون تلويزيون بييندگان متعدد و متنوع و زمانبندي شده دارد يعني گاهي يک نفر ساعت هفت صبح مي آيد، يک نفر دوازده مي آيد يعني مثل مغازه بقالي است مشتري هاي آن خاص هستند،آخر شب آقايان مي ايند،اول صبح بچه مدرسه اي ها،نزديک ظهر هم خانم ها،خلاصه ماهم اينجا يک سوپرمارکتي از مسائل فرهنگي باز کرده ايم و مشتريان خاص خود را هم دارد. يک نازنيني در قم است،يک حضرت آقاي بزرگواري که از وقتي من ايشان را ديده ام واقعا شيفته و شيداي او شده ام با اينکه آدم کورباطني هم هستم و به اين زودي هم به کسي ارادت پيدا نمي کنم،آدم خيلي خوش خيالي نيستم،ولي او خيلي نازنين است. حضرت آقاي موسوي لاري که اگر صداي بنده را مي شنوند از همين جا با تمام وجود به ايشان سلام و ادب مي کنم. ايشان يک کاري که مي کنند اين است که کتابهاي زيادي را نوشته اند و نگاشته اند به زبانهاي عجيب و غريبي که بعضي از ما حتي اسم آنزبان ها را هم نشنيده ايم ومي فرستند براي مردم دنيا و دلهاي تشنه را با اين آب زلال سيراب مي کنند. يکي از کارهايي که کرده اند قرآن،مفاتيح،نهج البلاغه و صحيفه را به همين زبانها ترجمه کرده اند وفرستاده اند،مثلا نه اين زبانهاي رايج مثل انگليسي و فرانسه و آلماني بلکه زبان هايي مثل زبان سواحلي،زبان هوسايي،اينزبان هايي که من اولين بار آنها را در مرکز ايشان ديدم. يک صحيفه نميدانم به زبان انگليسي يا ايتاليايي فرستادند براي واتيکان،پاپ قبلي ژان پل دوم واز واتيکان يک نامه اي براي ايشان آمدکه ما تاکنون يک چنين کتابي به اين زيبايي و شورانگيزي و شور آفريني در مکالمه و نيايش با خداوند نديده بوديم،اين کتاب فوق العاده و عجيب است، اين گفتارها معلوم است از يک دل سوزان وپرحرارت ناشي شده است و چقدر زيبا است. ما اين کتاب را در بهترين قسمت کتابخانه واتيکان نگهداري مي کنيم. ايشان به من فرمودند که يک چنين نامه اي از واتيکان آمده است. يعني گل انقدر زيبا است که هرشامه اي که فقط از بوييدن استعفا نداده باشد هرجا اين گل را به دست او بدهيد او زبان بهتمجيد مي گشايد و در مقابل او کلاه از سرش بر مي دارد و به او تعظيم مي کند ولو آن طرف مسيحي باشد،يهودي باشد و هر ديني مي خواهد داشته باشد،حتي اگر دين هم نداشته باشد.

امام حسين روز عاشورا فرمود اگر دين نداريد انساني خود را که مي توانيد حفظ کنيدآن را چرا از دست داده ايد انصاف را که مي شود داشت. جوانمردي گاهي خود يک وژگي هايي دارد ولي با دين که عجين مي شود ديگر به اوج مي رسد.يک شخصي آمد خواستگاري دختر يکي از اصحاب،او آمد خدمت امام صادق و گفت يک خواستگار براي دخترم آمده است آدخترم را بدهم با ندهم ؟ چه شرايطي داشته باشد بهتر است؟ ثروتش چگونهباشد، قيافه ي او چگونه باشد ؟ حضرت فرمود اين ويژگي ها را خود تو مي دانيولي دين دار باشد اگر دين دار و خدا ترس بود، اگر به دختر تو علاقه هم نداشته باشد، بخاطر خدا حداقل بلا سراو نمي آورد. اگر دين نداشته باشد هر زماني ديگر عشق او تأمين نشد او را کنارمي اندازد. سرزلف نو نباشد سر زلف دگري. اين است که اگر دين داشته باشد ويژگي ها مثبت او يک دفعه ضريب پيدا مي کند. ضمنا بي ديني هم براي خود يک مقاماتي دارد و يک حالتي دارد که حالا ما وارد آن نمي شويم. من يک وقتي در همين ماه شعبان خدا توفيق داده بود مدينه بوديم،رفتيم در يک کارواني صحبت کنيم،گفتم خوب شما که مي دانستيد ماه شعبان است همه گفتن بله، مي دانستيد ميلاد امام سجاد هم در اين ماه است و مدينه هم محل ولادت امام سجاد است هم محل دفن و شهادت ايشان،همه گفتن بله،گفتم چه کسي نمي داند امام سجاد چه کتابي دارد هيچ کس دست بلند نکرد،همه مي دانستند،يک کتاب دارد بنام صحيفه سجاديه ماهم که شيعه امام سجاد هستيم،همه گفتن بله. حالا با اين مقدمه کداميک از شما يک صحيفه آورديد کنار مزار پيامبر، جد امام سجاد و هم کناربقيح مظلوم يک دعاي آن را بخوانيد و به امام سجاد بگوييد ما به اين دليل به شما علاقه داريم،هرکسي صحيفه آورده دست بلند کند، چند نفر دست بلند کرده باشند خوب است، به تعداد انگشتان دست، که دستش يک انگشت دارد همنمي رسيد. خيلي متأثر شدم من آنجا به عزيزان عرض کردم،نگوييم ديگران قدر ائمه ما را نمي دانند، ماهم قدر ايشان را نمي دانيم،ما هم با آنها انس نداريم،ماهم با آنها خيلي فاصله داريم. اين است که بايد واقعا در همين ماه شعبان، که ماه نيايش و دعا است،که باب ورودي است به خانه زيباي رمضان و شهر ماه مبارک،از اين دريچه دعا هاي صحيفه شروع کنيم. بعضي از دعاهاي آن آنقدر زيبا است، که اگر يک بار بخوانيم مشتري مي شويم،يکي ميگويد آقا يکبار برو از فلان جا يک بار غذا بگير ديگر مشتري ميشوي.
حالا ميخواستم اين را يک بابي بگيريم براي همين موضوع، ما خيال مي کنيم که دعاهاي ما اين است که خدايا زن بده،شوهر بده،بچه بده ،ماشين بده،مثل بچه ها که ميگويند پفک بده و...اين خيلي دعاهاي سطح پايين است،البته اينها را نيز بايد خواست،چون گفته اند هرچه ميخواهيد از خدا بخواهيد. اما در دعاها،جامعه شناسي است،روانشناسي است،تاريخ است،خدا شناسي است،پيغمبر شناسي است،يک دوره علوم انساني است امروزه بيشترين کتابها در ارتباط با علوم انساني است،پنج يا شش ميليارد کتاب در خصوص علوم انساني نوشته شده است، اگر انسانها اينقدر قد و سقف خواسته هاي آنان کوتاه بود اين مقدار کتاب چرا نوشته مي شد،پنج يا شش کتاب تمام مي کرد. شما مي خواهيد يک خط بيست سانتي بکشيد ده تا خط کش که نمي گذاريد، مي کشيد صاف مي شود،ولي اگر خواستيد دو کيلومتر خط بکشيد، حتما خط کش و کلي وسيله مي خواهد،وقتي حافظ مي گويد :
وجود ما معمايي است حافظ /که تحقيقش فسون است و فسانه
ما مثل افسانه ها هستيم،خودمان هم خودمان را نمي شناسيم،تو وقتي نشسته اي اينقدر کوتاه هستي،بلند شو بايست،سر تو به ابرها مي خورد تو خيلي بلند بالا هستي. اميرالمومنين فرمود : تو فکر مي کني همين پنجاه کيلو هستي ؟ تو کيلويي خود را وزن مي کني يا متري خود را قد مي گيري،تو خيلي بلند بالايي،همه دنيا در وجود تواست،جام جم دست تواست. خدا رحمت کند مرحوم حداد آمده بود اصفهان،يک روز مي خواست بماند،مدام اصفهاني ها مي آمدند کهحاج آقا برويم منار جنبان،برويم سي و سه پل و. .. او مي گفت باشد يک ساعت ديگر آخراو اينبيت را خواند :
هرکه در خانه اش صنم دارد/ گر نيايد برون چه غم دارد
همه اينهايي که گفتيد پيش من آمده اند،من لازم نيست بروم آنجا،حافظ هم مي گويد:
خلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است
چون کوي دوست هست به صحرا چه حاجت است
ما يک جايي هستيم که جام جم داريم. الان گفته اند ماهواره يک نمونه اي از جام جم است،همه دنيا را مي گيرد،هزار کانال از کجا تا کجا است. اگر در دل يک آدم که به ظاهر کوچک است،آن فضا و آن دريچه باز شد آنوقت همه هستي آنجا مي آيد. اين است که شما مي بينيد دعاهاي ما يک چنين دريچه اي را باز کرده است،و وقتي انسان با اين آشنا مي شود ديگر دل او نمي خواهد آنرا رها کند. نوه عزيز امام سجاد،امام هفتم،همانطور که مي دانيد عيال وار بود،چند همسر و همانطور که نوشته اند سي فرزند داشت،برخلاف امام رضا که فقط يک فرزند داشت،وقتي هارون الرشيد ملعون امام را زندان انداخت، آقا گفت الهي شکر من دنبال يک جاي خلوتي مي گشتم،بقول آقاي رشاد :
کاش در خلوتم امشب تو فقط بودي و من/بي ميانجي گري لب،تو فقط بودي و من
خوب بالاخره زن داري و بچه داري و عيال واري گرفتاري هاي خاص خود را دارد،درست است اينها امام بودند،ولي خوب بچه پول مي خواهد،آن يکي زن مي خواهد،آن شوهر مي خواهد،اين جهيزيه مي خواهد،آن خانه مي خواهد،آن يکي لباس مي خواهد،حالا امام دستش از پاسخگويي به اين نيازها کوتاه شده و او را زندان انداخته اند، خوب حالا مي گويد من جاي خلوتي با تو مي خواستم پيدا کردم، از تو تشکر مي کنم. بجاي اينکه لب به گله و شکايت باز کند،از اين مرداب، نيلوفر بيرون مي کشد. چه خوب است ما بتوانيم اين نگاه را داشته باشيم،همانطور که اميرالمومنين در عهد نامه مالک مي گويد : اي مالک افضل اوقاتت را براي مناجات خود با خداي خود قرار بده. بگير تا بدهي،دخل بايد انسان داشته باشد،وگرنه، بر احوال آن مرد بايد گريست که دخلش بود نوزده خرجش دويست
بيست مال قبل بوده است،چون الان هزينه ما خيلي زياد است ما در خيابان و کوچه که مي رويم خيلي هزينه داريم. پريروز يک جايي مي رفتيم،يکي گفت حاج اقا يک پولي بدهيد ما يک بيفتک بخريم ناهار نخورديم،من توي تلويزيون شما را ديده ام،من نمي توانم بگويم برو آقا جان من ندارم،دروغ هم بگويد بايد بدهم،همين که به من اميدي پيدا کرده و من را در تلويزيون ديده بايد دست به جيب کنم. يا در پمپ بنزين هم برويم يکي بنزين کم آورده سراغ ما مي آيد،حاج آقا شما مرد خوبي هستيد کارت خود را بدهيد ما ده ليتر بزنيم،مي گويم بفرماييد. چون با يک اميدي مي آيند نبايد اميدشان را قطع کنيم،در خيابان،همسايه و. .. ما خرجمان امروز خيلي زياد است،يک کسي که ژستي دارد با کراوات و با يک کت و شلوار خوشگل يا خانمي که خيلي سانتي مانتال است مردم از او يک توقعي دارند،خانم يا آقا شما خيلي با عظمت هستيد اين کار را بايد براي ما انجام دهيد و مشکل ما را حل کنيد،ما امروز چون تعاملاتمان زياد شده است. آقاي پرفسور ادگار که اخيرا آمده بودند ايران،ايشان استاد دانشگاه بريگلي کاليفرنيا هستند،يعني يکي از بزرگترين دانشگاه ها و يکي از بزرگترين ايالت ها و استاد همانجا است که در حال بازنشستگي است و مسلمان و شيعه شده است و مي گويد اولين بار شهيد چمران مرا با اسلام آشنا کرد،و همين کتابهاي آقاي موسوي لاري که نقل کردم اين فرد را شيعه کرده است و مي گويد دو نفر در زندگي من اثر گذاشتند يکي شهيد چمران و يکي هم همين بزرگوار. ايشان مي فرمايند ما مسلمانان و بخصوص ما شيعيان،امروز هيچ راهي نداريم براي جذب ديگران به دين خودمان الا اخلاق و برخورد خوب و حسن خلق و ايثار و محبت و از خود گذشتگي. از هزار کانال ماهواره اين بيشتر اثر ميگذارد. حالا در اين فضا شما امام سجاد را مي بينيد يک گوشه خلوتي بعد از واقعه عاشورا پيدا کرده است و با خدا نجوا مي کند و همه حرفهاي دل خود و خواسته ها و ارتباطات خود و همه آنچه را که در کلاس درس بايد به ديگران بگويد در قالب دعا و نيايش ريخته است،يک روح پرستنده شده و با خدا نيايش مي کند. از اين به بعد من چند نکته را راجع به دعا خواهم گفت.
ما در مجموع دو نوع دعا داريم يک دعاي مستجاب شدني و يک دعاي مستجاب نشدني. چه دعايي مستجاب نمي شود و خداوند گوشهاي خود را مي گيرد،آن دعايي که اگر مستجاب شود به ضرر ما است. وقتي بچه شانزده ساله اي گريه مي کند و اشک مي ريزد که بابا براي من يک موتور بخر، ببين ديگر گواهينامه آن را نيز گرفته ام، پدر امکان ندارد اين دعوت را اجابت کند،او اشک بچه خود را مي بيند و دلش نيز براي او مي سوزد ولي مي گويد اگر امروز با موتور بروي فردا با دست بر گردن بر مي گردي،تو نمي داني چه وسيله خطرناکي است. بچه در عالم کودکي و نابختگي و جواني خود فکر مي کند اين بهترين وسيله است اما پدر که خير او را بهتر مي داند اين کار را نمي کند. مولوي نيز از همينبرگرفته که اين بيت را مي گويد:
بس دعاها کان زيان است و هلاک /وز کرم مي نشود يزدان پاک
بعضي از دعاها اگر مستجاب شود هلاک ما است. تو خيال مي کني اگر با اين دختر ازدواج کني خوشبخت مي شوي،خدا مي گويد نه سه سال ديگر کار شما به طلاق مي کشد،آن روز متنفر و منزجر مي شوي و کلي هم ضرر مي کني من اين وصلت را درست نمي کنم چون تو را دوست دارم و مي دانم اين براي تو خوب نيست. تو نزد من بيا من بهتر از تو مي دانم. من يکبار اين مثال را زده ام باز هم مي گويم،ما رانندگان ايراني در ترافيک که هستيم گاهي لاين بغل دستي ما راست يا چپ دو ماشين جا باز مي شود،ما سريع لاين عوض مي کنيم فکر هم مي کنيم که خيلي زرنگ هستيم و تنها ما هستيم که مي توانيم به اين سرعت بپيچيم بعد يک مقدار که بالاتر مي رويم مي بينيم که لاين ما بسته شد و لاين قبلي که بوديم باز است حالا از خجالت نمي دانيم چکار بکنيم به خودمان نيزنمي توانيم نگاه کنيم يکي آن بالا است که از اول مي گفته آن لاين نرو در همين لاين بمانچرا که او مي ديده است که لاين دوم بزودي بسته مي شود اما ما قبول نمي کرديم. در دعا نيز اينگونه است خدا مي گويد از من نخواه اما ما قبول نمي کنيم،يک خاطره اي را دوست ندارم اما مجبور هستم اينجا نقل کنم : يک عزيز جواني در زلزله بم کشته شد تا شب قبل تهران کنار خانواده خود بود اما چون در بم دانشجو بود به اين شهر باز مي گردد و زير آوار مي ماند من براي صحبت در مجلس درگذشت اين جوان دعوت شده بودم وقتي عکس او را ديدم آنقدر زيبا و چشم نواز بود که خيلي حسرت خوردم. به من گفتند اين خانواده شانزده يا هيجده سال داراي فرزند نمي شدند. يک وقتهايي يک چيزهايي مصلحت ما نيست اما ما به زور از خدا مي گيريم که بالاخره بايد اين بچه را به من بدهي،اين زن را به من بدهي و اين شوهر را به من بدهي،خدا مي گويد تو نمي داني به نفع تو نيست تو بخواه اما اگر به نفع تو نبود و نداديم ديگر سماجت نکن. اما برعکس يک چيزهايي را که بايد دست به دامن خدا بشويم آنجا نمي شويم. مثلا من در منزل بد اخلاق هستم بايد دست به دامن خدا شوم که خدايا اين اخلاق بد من را خوب کن اين را با نمي جنگيم که از او بگيريم. روايت داريم که کسي که يک اخلاق بدي دارد بخل دارد،حسد دارد،کينه دارد،زود عصباني مي شود اين را بيايد گريه کند، اشک بريزد و صدقه بدهد تا ما به او بدهيم. اين را به خدا نمي گوييم اما يک جايي که خواسته مالي داريم زود دست به دامن خدا مي شويم تا بگيريم. اينجا خدا مي گويد برو به نفع تو نيست. اين خداوندي که بچه دار نمي شود حتما به نفع او نيست،يک شخصي مي گفت من به مکه نمي روم چرا خدا به من بچه نمي دهد. خدا رحمت کند مرحوم علامه جعفري يک قصه اي مي گفت که يک شخصي گاو او مريض شد نذر کرد اگر گاو او خوب شود سه روز روزه بگيرد و بخاطر اينکه خدا را در معذور قرار دهد روزه را اول مي گيرد،روزه را مي گيرد اما از بد شانسي گاو هم مرد،آن مرد به حياط آمد و سر به آسمان برداشت و گفت گاو من را مي کشي مگر ماه رمضان نشود سي روز را مي خورم. يک بخشي از دعا ها اينگونه است بايد در حد اندک از خدا بخواهيم و با خدا معامله کنيم و بگوييم اي خدا اگر به نفع من نيست به يک صورتي قصه را تمام کن من هم اصرار نمي کنم و دامن تو را هرطور است نمي گيرم.اما يک جاهايي بايد رفت دامن خدا را گرفت در روايات داريم که براي دعا التجا و اصرار کنيد زود کوتاه نياييد اگر شما را رد کردند زود نا اميد نشويد به قول مولوي خيلي زيبا مي گويد:
هله نوميد نباشي که تو را يار براند /گرت امروز براند نه که فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا / زپس صبر تو را او به سر صدر نشاند
بعضي وقتها خدا مي خواهد صبر و تحمل ما را بسنجد،آنوقت به دو صورت استجابت مي کند،يک بار پول را در جيب ما مي گذارد،يک بار در بانک مي گذارد. بچه ها ديده ايد عيدي مي گيرند آنرا به پدر و مادر خود مي دهندبعد خانه که مي آيند مي گويند پول ما را بدهيد يا عيدي ما چه شد،پدر مي داند او پول را از بين مي برد مي گويد بيا بگير،بچه مي گويد اين که هزار تومان است عيدي من بيشتر بود پدر مي گويد بقيه را بانک گذاشتم،بچه بانک نمي فهمد و مي گويد من بانک نمي خواهم همين الان مي خواهم اما وقتي بچه هيجده ساله شد دفترچه حساب پس انداز خود را بر مي دارد مي بيند دو ميليون پول در آن است و اگر خداي ناکرده آن پدر را از دست داده باشد مي گويد پدر خدا تو را رحمت کند تو آن روزها مي گفتي بانک اما من فکر مي کردم بايد همه را خرج کنم. بعد مي گويد اي کاش آن مقدار را هم که به من دادي در بانک مي گذاشتي. و لذا روايت داريم که بندگان خدا بعد از مرگ مي گويند آن مقدار دعا هم که در دنيابراي ما اجابت کردي اي کاش نمي کردي و اينجا بانک ما بود و به ما مي دادي. پس دعا براي استجابت رد خور ندارد. حالا چه کنيم که واقعا دعا استجابت شود يکي از آن حرکت است،حرکت کليد برکت است وگرنه اگر حرکت نداشته باشيم مانند آدمي است که کليد در جيب او است اما مي گويد اي خدايي که درهاي بسته را باز مي کني در خانه ما را باز بفرما،خدا مي گويد باز مي کنم با همان کليدي در جيب خود تو گذاشته ام فقط زحمت بکش کليد را بردار البته خيال نکن خود تو باز مي کني من باز مي کنم چون آنقدر کليد به قفل زده شد کليد همان قفل هم بود اما در قفل شکست و در باز نشد. آن در را هم من باز مي کنم با کليدي که به تو دادم و دست سالمي که به تو داده ام. يک روايتي است که يک آدمي لباسهاي با آنکه وضع مالي خوبي داشت لباسهاي ناجور و وصله دار مي پوشيد يکي از ائمه به او گفت اين چه وضعي است که براي خود درست کردي چرا اينگونه لباس مي پوشي ؟ خدا دوست دارد وقتي به کسي نعمتي مي دهد،آن نعمت را آشکارا ببيند به تو پول داده است لباس خوب بپوش،خانه خوب بخر،غذاي خوب بخور اين چه وضعي است درست کرده اي ؟ او فکر مي کند ما يک لباس ژنده بپوشيم و يک خوراک ساده بخوريم و امام صادق ما را ببيند و بگويد چقدر تو انسان زاهدي هستي. نه دين ما خيلي دين زيبايي است ما آن را بد شناخته ايم،وقتي پول داده استفاده کن اگر پول داري چرا در خانه متروکه زندگي مي کني و زن و فرزند خود را در مضيقه قرار داده اي،اسم اين زاهدانه نيست. تا پاسي از شب مقابل ماهواره مي نشيني و همه چيز را مي بيني آنجا زاهد نيستي اما اگر مي خواهي براي همسر و فرزند خود پول خرج کني زاهد هستي. حديثي داريم که اگر وضع شما خوب است خرج کنيد. حالا يک خانه راهم به نام همسر خود بکن،چهل سال است اين خانم براي شما زحمت کشيده است يک ويلاي شمال را به نام او بکن اگر بعد از صد وبيست سال از دنيا رفتي اين خانم بگويد نور به قبر تو ببارد يک خانه هم براي ما گرفتي والا مي گويد کور به قبر تو ببارد. روايت داريم اگر وضع شما خوب است خرج کنيد تا همسر و فرزندان آرزوي مرگ شما را نکنند. چند وقت پيش در تهران همين اتفاق افتاد و يک آقايي رفت و ديگر نيامد بعد از تلاش و تحقيق بسيار به فرزندان او شک کردند گفتند اين آقا پول زياد داشته اما به آنها نمي داده،چرا اين کار را بکنيم اين دين خيلي زيبا است. حالا بخش بعدي دارد که مال شما حلال باشد تا دعايتان مستجاب شود،خوش اخلاق باشيد تا دعاي شما مستجاب شود. خدا را بشناسيد آنوقت که وضع شما خوب است نيز دعا کنيد. وقتي کسي بيچاره شد و دعا کرد خدا مي گويد صداي اين آشنا است چون وقتي هم که وضع او خوب بود مي گفت خدايا اينها را همه تو داده اي تو اين نعمتها را از من نگير. اين مثل آدمي است که ده بار به شما زنگ زده است يک بار که زنگ مي زند مي گوييد اين تلفن آشنا است اين تلفن را جواب مي دهم،خدا هم به فرشته ها مي گويد اين تلفن آشنا است اين را جواب مي دهم.

دعاهاي رسول خدا را بخوانيد.
وعده کرده بوديم از همين کتاب همنام گلهاي بهاري در هر جلسه راجع به سيره پيامبر نازنين نکته هايي را تقديم شما بکنيم امروز هم به مناسبت تولد حضرت سجاد چند جمله از دعاها را تقديم شما بکنيم. اولا هميشه دست گدايي پيامبر به سمت خدا دراز بود. دعاهاي عجيبي داشت مثلا مي فرمود خداوندا درامد مرا هنگام پيري و در لحظات پاياني عمرم بيش از مواقع ديگر وسعت بخش. آدم وقتي پير مي شود ناتوان مي شود و نمي تواند خوب کار کند ولي خدا مي تواند بعد هم خيلي ها دور او را مي گيرند،نوه يک چيز مي خواهد،عروس و داماد مي آيد انسان بايد يک چيزي در جيب داشته باشد که نثار کند. حافظ مي گويد : جان نقد محقر است حافظ از بهر نثار خوش نباشد
پروردگارا مرا از خويشتن داري خود از گناهان خوشبخت کن،يعني خوشبختي آن است که ما گناه نکنيم و خوشبختي آن نيست که پول و مقام داشته باشيم. و با نافرماني خود بدبخت نکن،کسي بد بخت مي شودجستجو کند يک جايي نافرماني خدا کرده است و اين باعث بدبختي او شده است. پروردگارا مرا از کساني قرار ده که وقتي نيکي مي کنند خوشحال مي شوند و هنگامي که کار بدي مي کنند آمرزش مي طلبند. ما خيلي وقتها اين طور نيستيم کار بد مي کنيم و مي گوييم حق او بود بايد مي کردم،نه تو کار بدي کردي بايد بروي و عذر خواهي بکني و از خدا هم طلب مغفرت کني. گاهي هم کار خوب مي کني پشيمان مي شوي نبايد اينگونه باشد. خداوندگارا گناه مرا ببخش،خانه ام را وسعت بخش و بر روزي ام بيفزاي،ما را به آرامش رهنمون باش. اينها به دنبالآرامش بودند ولي ما خيلي وقتها به دنبال آرايش هستيم خيال مي کنيم با آرايش آرامش بدست مي آوريم ولي نه آرامش يک چيز ديگر است. آفريدگارا مرا با دانش توانايي ده. خدا به پيغمبر فرمود هر چه به تو دادم بگو باز هم بده قانع نشو قل رب زدني علما. به حضرت موسي وقتي الواح تورات را داد گفت بگير و تشکر کن. اما به پيامبر ما گفت بگير و بگو باز هم بده، معلوم است سينه تو خيلي وسعت دارد به تو بيش از بقيه مي دهم. همسران پيامبر مي گفتند مي ديديم که در نيمه هاي شب بيدار مي شود و با اشک مانند بچه اي که به دنبال شير مادر است گريه مي کند و اينگونه به دنبال خدا مي گشت و از خدا مي خواست ما به او مي گفتيم تو چرا اينقدر اشک مي ريزي ؟ گاهي مي گفت اشکال دارد من بنده شاکري باشم خداوند اين همه به من نعمت داده است،گاهي هم مي گفت اگر از او نخواهم از چه کسي بخواهم. گاهي هم مي گفت اگر او يک لحظه مرا به خود واگذار کند واي به حال من مي شود. ما هم به اين روح هاي زيباي پرستنده خدا را بخوانيم و از او هم بخواهيم شيريني مناجات را به دلهاي ما هم بچشاند که هيچ چيزي را با آن حلاوت عوض نکنيم انشاء الله.