اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

88-05-13-حجت الاسلام والمسلمين نقويان-عيد مبعث

-حجت الاسلام والمسلمين نقويان

-عيد مبعث

88-05-13
درباره عيد مبعث و درسهاي آن صحبت بفرماييد .
ابتدا يک شعر از حافظ بخوانم :
آن پيک نامور که رسيد از ديار دوست /آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست
خوش مي دهد نشان جمال و جلال يار/خوش ميکند حکايت عز و وقار دوست
شما ديده ايد يک گردن بندهايي را با عقيق درست مي کنند و ميگويند اين حرزاست يعني نگهدارنده از همه بليات است . آن نبي نازنين هم از آسمان بقول حافظ براي ما حرز جان آورده است که جان ما از خطرات محفوظ بدارد ، که اگر کسي به اين نکته توجه کند حتما به يک دستاوردهاي خوبي خواهد رسيد. از بينندگان اجازه مي خواهم يک کمي ابتدا راجع به همين عيد مبعث و رسالت پيامبرسخن بگويم ، که اصلا به چه علت آمده است ؟ آن هفته اگر يادتان باشد گفتيم ، پيامبر مثل خورشيد است ، مثل آب است ، که هيچ چيزي جاي آن را پر نمي کند گاهي چيزي جاي چيزي را پر مي کند، بعضي ها هم اگر نباشند که چه بهتراست .اما او شخصيتي است که مسئوليت و رسالت و مأموريتي دارد که هيچ کس نمي تواند آن نقش را بازي کند. اگر نباشد بقول سهراب دست ما پي چيزي مي گردد ، يک جايي دارد که مي گويد: اگر مرگ نبود دست ما پي چيزي مي گشت. اگر پيامبر نبود چشم و جان ما در پي يک گمشده اي بود. من يک مقدار فکر کردم و ديدم که قرآن يک جايي، بلکه چند جا مي گويد : در بهشت هر چيزي دل شما بخواهد به شما مي دهيم لهم مايشائون فيها هرچه دلتان بخواهد به شما مي دهيم. بقول هاتف در بيت دوم آن ترجيح بند که مي گويد :
چشم دل باز کن که جان بيني/ آنچه ناديدني است آن بيني
گر به اقليم عشق رو آري /همه آفاق گلستان بيني
و وسط آن مي گويد:
هرچه بيني دلت همان خواهد/هرچه خواهد دلت همان بيني
درحالي که در دنيا اين چنين نيست ما خيلي چيزها دلمان مي خواد ولي نمي توانيم انجام بدهيم، از اينکه فرمودند در بهشت هر چيزي و هر کاري دل شما بخواهد مي توانيد انجام دهيد ، هرجايي دل شما بخواهد مي توانيد برويد. يا مثلا يک آيه دارد اُکلها دائِم خوردنيهاي بهشت دائمي است ، يعني شما هميشه اشتها داريد براي خوردن . در دنيا يک پرس غذا بياورند انسان مي خورد ، پرس دوم را هم اگر خورد بايد برود بيمارستان ، اگرپرس سوم را خورد تيمارستان و پرس چهارم قبرستان . چون واقعا ديگر نميشود، کشش نيست. اما آنجا واقعا به اين صورت نيست ، شما مي دانيد آدم از خوردن لذت مي برد و خيلي از انسانها خيلي چيزها دلشان مي خواهد بخورند که نمي توانند. اما در بهشت خوردني ها هميشگي است و ديدني ها همه جايي است ، و هيچ محدوديتي نيست البته يک محدوديت است که بعدا عرض مي کنم . يک چيزي ما مي فهميم که در اين دنيا ما محدود هستيم در يک جايي مانند بيمارستان . دو گروه از افراد محدود هستند يکي آنها که در زندان هستند ، يکي آنها که در بيمارستان هستند . از يک نفر مي پرسند در بيمارستان غذا چگونه است مي گويد، مي گويد از غذا ديگر نگوييد حال ما بهم ميخورد به او مي گويند آنچه که دل تو ميخواهد ما بياوريم ،ميگويد نه آقاي دکتر منع کرده و گفته است اينها براي من خوب نيست و نبايد بخوريد . آقا پول دارد ، آشپزهم دارد ، غذاي خوب هم برايش درست مي کنند، ولي قند خون و چربي و کلسترول و آدرنالين او يک جوري است که نمي تواند يک حبه قند بخورد . خيلي چيزها را نمي تواند بخورد حتي چيزهاي طبيعي حالا قند که يک چيز شيميايي است و در حالت طبيعي هم نبايد خورد ، خربزه نميتواند بخورد ، هلو نميتواند بخورد يک خورشت فسنجان خوب که حاج خانم درست ميکند نميتواند بخورد ، چون بيمار است . ما از اول با پدر و مادر خود در بهشت برين بوديم که بقول حافظ من ملک بودم و فردوس برين جايم بود جناب آدم آورد در اين دير خراب آبادم، بعد آنجا يک دسته گلي آب داديم و مريض شديم ، ما را فرستادند در اين دنيا بيمارستان، گفتند خوب بشويد دوباره شما را همانجا مي بريم که هر کاري خواستيد بکنيد .شما به فرزند خود مي گوييد پسرم الان تو مريض هستي اين شربت را بخور، اين آمپول را بزن خوب که شدي بعد هرچه دل تو خواست بخور ، اين فرمول آن است . ما الان اينجا به هرکسي نمي توانيم نگاه کنيم ، بنده به غير از همسرم به کسي نگاه کنم اشکال دارد ، هم همسرم ناراحت مي شود و هم شما ناراحت مي شويد و مي گوييد حاج آقا چشماي خود را درويش کن ، دلم مي خواهد نگاه کنم از شما که پنهان نيست ، از خدا چه پنهان ، خيلي چيزها دلمان مي خواهد ولي مجاز نيستيم براي ما خوب نيست اگر عاقل باشيم متوجه مي شويم . بچه ها وقتي مريض ميشوند و دکتر مي روند ، به مادر خود مي گويند دکتر به من آمپول ندهد خوشم نمي آيد . اما آدم بزرگ خودش مي گويد آقاي دکتر اگر آمپول براي من خوب است بدهيد که زودتر خوب شوم او اين درد و تلخي را تحمل مي کند چون شيريني زندگي وابسته به تحمل اين تلخي است . اينجا خيلي چيزها دل ما مي خواهد اما محدوديت داريم بقول حافظ اينجا زندان سکندر است
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت/ رخت بربندم و تا ملک سليمان بروم
خداوند براي ما يک طبيب فرستاده است ، اميرالمومنين راجع به پيامبرفرموده : طبيبٌ. براي چه کسي طبيب مي فرستند؟ براي مريض، آدم سالم که طبيب نمي خواهد . ادبيات ما مشحون از اين نگاه طبيبانه دين است که دين يک طب است ،يک بيمارستان است براي خوب شدن ما و اولياء خد ا طبيب هستند فقط فرق آنها با طبيب هاي مادي اين است که آنها در مطب خود نشسته اند و ما به آنها مراجعه مي کنيم ولي اولياء خدا خود به ما مراجعه مي کنند و هرچه هم براي ما خوب است به ما مي دهند . بقول دوست عزيزمان جناب آقاي رنجبر که مثال خوبي مي زد و مي گفت : ميدانيد ضد طبيب چيست ؟ مخالف طبيب آشپز است و حرف خوبي هم است . شما وقتي مي رويد رستوران گارسون منوي غذا را مقابل شما ميگذارد هرچه مي خواهيد من براي شما بياورم و اصلا هم فکر نمي کند که غذايي که شما خواسته ايد خيلي چرب است . او مي گويد هرچه شما دوست داريم من بياورم. اما دکتر نميگويد چه چيزي دل شما مي خواهد ، مي گويد آنچه من مي گويم شما بايد بخوريد ، چرا چون آشپز مي خواهد جيب خودش را پر کند ولي دکتر مي خواهد شما را سالم کند و لذا مي گويد اين برايتان خوب نيست ، اين برايتان خوب است . نگاه هم نمي کند شما خوشتان مي آيد يا نه ، من دکترهستم و مي گويم اين شربت تلخ را بايد بخوريد اين آمپول دردآور را بايد تزريق بکنيد ، خداي نکرده اينجا بايد اين جراحي را انجام بدهيد ، چون اين خوبتان مي کند . قرآن يک جاهايي از دست ما عصباني مي شود و مي گويد عقل نداريد شما نزد عقلا برويد، اينها عقل دارند اينها اولي الالباب هستند. ميگويد نزد عقلا برويد يعني عاقل که باشيد با پاي خود ميرويد و مي گوييد چه چيزي براي من خوب است نمي گوييد چه چيزي خوش است ؟ ميگوييد چه چيزي خوب است . الان دنيا در پي اين است که چه چيزي خوش است و چه چيزي نا خوش است . و جمله پاياني اين بخش را عرض مي کنم قرآن خيلي جاها مي گويد ذالک خيرٌ لکم اين برايتان خوب است و آن براي شما خوب نيست . به خانم مي گويد اين روسري را به سر کن ذالک خيرٌ لکم براي شما خوب است. به ما مي گويد اين کار را بکنيد براتان خوباست يعني دقيقاَ نگاه طبيبانه است . و اگر ما در دنيا خوب شديم آنوقت خيلي از اتفاقات مي افتد.
حالا بعضي ها نزد دکتر مي روند ولي دستورات او را عمل نمي کنند اينها چه کاري بايد بکنند؟ بسيار نکته خوبي است که من مي خواستم مقدمه بخش دوم عرض بکنم . بيمار عاقل ، کسي است که طبق دستور پزشک عمل کند ، يعني دکتر مي گويد آقا اين شربت را شما روزي سه قاشق مربا خوري بعد از غذا بخور، مي گويد مي شود من سه روز نخورم بعد از سه روز يک ملاقه بخورم ؟ آيا اين به نظر شما اثر مي گذارد ، آري اما اثر منفي مي گذارد . به ما مي گويند نماز صبح را بايد به اين صورت بخوانيد، من يک هفته نمي خوانم بعد مي گويم انشاء اله مکه مي روم و آنجا غذاي آن را بجا مي آورم . خانم هاي جوان گاهي حجاب و پوشش را رعايت نمي کنند ، مي گويند انشاءاله پير شديم بعد دوتا چادر سرمان مي کنيم و دوتا روسري ، اتفاقا قرآن دقيقا برعکس مي گويد که خانم هاي مسن و سالخورده اگر روسري هم نداشته باشند اشکالي ندارد چرا که آدم به آنها که نگاه مي کند بياد مادر بزرگ خود مي افتد و گاهي هم بياد چيزهاي ديگر. اما خانم هاي جوان نه آنها بايد پوشش داشته باشند .دقيقا در جامعه ما بعضي ها برعکس عمل مي کنند نوه مادر بزرگ ما جلو مي آيد خيلي سانتي مانتال اما مادر بزرگ خود را مي پوشاند . من خدا اموات شما را رحمت کند مادر بزرگي داشتم گاهي که با يکي از اقوام مي آمديم ، مي ديدم چادر سر کرده يک چشم او هم پيدا نيست ، روزهاي آخر که يک مقدار هم چشم او به سختي مي ديد به او مي گفتيم حاجي ننه چرا تو اينقدر خودت را مي پوشانيد مي گفت اين نامحرم است ننه مي گفتم بابا اين پسر خاله ي من است نوه خودت است . اين خلاف دستور پزشک است پزشک مي گويد بايد طبق دستور من عمل کنيد اين دارو را بايد الان بخوريد اين دارو را با اين غذا نخوريد . يک پرهيزهايي مي دهد. گاهي حتي دارو را هم مي خوريم اما باز اثر نمي کند . مي رويم دکتر مي گويد به نظر من پرهيزها را انجام نداده ايد من نگفتم فلان غذا را نخوريد. بقول مولوي:
نگفتمت مرو آنجا که مبتلات کنند/که سخت دست درازند بسته پات کنند
نگفتمت که بدان سوي دام در دام است/چو در فتادي در دام کي رهات کنند
هي مي گويد نگفتمت، تمام غزل او با نگفتمت و نگفتمت شروع مي شود او چند غزل با نگفتت دارد. حالا دکتر مي گويد نگفتمت تو خربزه نخور ، نگفتمت از حمام مي آيي جلوي کولر ننشين يا نگفتمت شب تا صبح کولر را روشن نگذار رو اندازت کنار مي رود باد مي خوري .
قرآن ظاهرا گفته است که هرچه شما بخواهيد در آن دنيا موجود است اما من الان از يک کودکي کلاس دوم ابتدايي سوال مي کنم مي گويم عزيزم چه چيزي دلت مي خواهد ؟ او چي مي گويد ، مي گويد يک دوچرخه ، يک ماشين کوکي ، يک هواپيماي کنترلي، شريني و شکلات و يک خورده خوردني و اسباب بازي. اما اگر به او بگوييم باباجون درس خوب بخوان انشاءاله اگر امسال اين کلاس را قبول شدي و نمره هاي خوب آوردي يک دختر خوب برا ي تو مي گيرم ميگويد که پدر دختر براي خودت بگير، براي من همان قول دادي دوچرخه دنده اي بخري بخر. سطح آمال و تفکرات او خيلي پايين است او مي گويد من محدود نيستم هرچه دلم بخواهد بابام براي من مي گيرد ولي آن چيزي که دل او مي خواهد محدود است، چون تفکرات و چشم انداز محدود است . از گداي سر خيابان بپرسيد چه چيزي دل شما مي خواهد مي گويد شما يک ده هزارتومان بمن بدهيد ديگر هيچ نمي خواهم . اما هيچوقت او آرزو مي کند که اي کاش من يک ديوان حافظ خطي قرن نهم را داشتم ؟ فکر او به اينجا قد نمي دهد. روزي مرحوم آيت اله مرعشي نجفي در خيابان دستفروشي را ديد که کتاب مي فروخت چون کتابشناس بود نگاه کرد ويک نسخه منحصر به فردي که شايد در دنيا ديگر از آن نباشد را ديد گفت قيمت آن چند است؟ گفت هزار تومان ، صد تومان ، حالا آنروز هر چقدر ، ديد پول ندارد گفت عباي من صد تومان ارزش دارد من اين عباي خود را مي دهم به شما اين کتاب را به من بدهيد فروشنده گفت پس خود شما چي گفت باشد عباي من فداي اين مطلب علمي ، سطح فکر او اينگونه است. حافظ مي گويد تو و توبي و ما و قامت يار/ فکر هرکس به قدر همت اوست
يک جاي ديگر هم مي گويد:
سايه طوبي و دلجويي حور و لب حوض / به هواي سرکوي تو برفت از يادم
همشهري شيرين سخن او ، سعدي هم دارد که :
برادرانه بيا تا که قسمتي کنيم رفيقا / جهان و هرچه در آن است از تو، يار از من
اگر کسي فکرش در اين حد باشد اينگونه تقسيم مي کند. بعضي ها مي گويند اين قرآن شما بچه بازي است مدام از خوردني ها و پوشيدني ها و عيش و نوش ها و عياشي ها مي گويد: حوري مي دهيم ، چيزهاي ديگر مي دهيم اما تو همه قرآن را نخوانده اي چون فکرتو همين قدر است به تو اينطور گفته است فکر خود را بالا تر ببر خبرهاي ديگر هم است ورضوانٌ من اله اکبر نديدي يک لبخند رضايت مندانه يار که بر لبش بنشيند از همه ي آن حور بالاتر است اين را هم دارد . آنجا که بهه انسان گفته اند هيچ محدوديتي نيست واقعا هيچ محدوديتي نيست . يکي از فلسفه هاي بعثت همين است که پيغمبر آمده سقف خواسته هاي ما را بالا ببرد ، يک چيزهايي نشان ما بدهد.عشق يعني يک هوس اما بزرگ، يعني يک هوس بزرگ در سر ما بياورد و به ما بگويد که نه اينها عطاي حقير است. ديروز يک برنامه اي بود خدمت دوستان شبکه يک آنجا عرض کردم امروز هم خدمت بينندگان عزيز برنامه سمت خدا عرض بکنم : حديثي پيامبر فرمود که خيلي هم زيبا است، واقعا جا دارد من اينجا يک شماره حساب اعلام کنم که هرکه خواست اين حديث را گوش کند بايد اول يک مبلغي به اين حساب واريز کند، که ما بدهيم به فقرا و مستمندان يعني انقدر اين حديث ارزشمند است. توي بعضي از کلاس هاي ان ال پي که مي روند اينها کسي حق ندارد مجاني استفاده کند همه موبايل ها را خاموش مي کنند و کسي نبايد اين کلاس را ضبط کند چون کلاسِ کلاس خيلي بالا است . حالا ما اينجا آتش زديم به مال خود و مجاني اطلاعات مي دهيم ولي حالا اگر کسي وضع مالي اش خيلي خوب بود مي تواند بدهد . گاهي بعضي خانواده هاي فقرا ومستمندان به من مراجعه مي کنند براي صد هزار تومان و دويست هزار تومان . ديروز يک خانم زنگ زد زندگي مستمندانه اي دارند، يک دخترايشان هم تصادف کرده است ،پول جراحي او را هم ندارند آدم دلش براي آنها مي سوزد. بعد يک عده چه بريز و بپاش هايي دارند. يکي از درسهاي پيامبر هم همين است که هواي هم را داشته باشيد که حالا يک روز هم مفصل به آن خواهيم پرداخت . به تعبير بنده دينداري ما مثل اين وسايل بايد استاندارد باشد . خوب حديث اين است که روزگاري بود که همه سقف نگاه ما تا گردن شتر مي رفت ما شترچران بوديم ، شتر بان بوديم ، شتردار بوديم ، نگاه ما پايين که مي آمد معذرت ميخواهم به پشگل و پهن شتر بود بالا هم که مي رفت به گردن و سر شتر بود، اما امروز نگاه ما رفته به خورشيد و ماه، يعني خيلي اين آموزه ها سر ما را بالا برده است و سطح توقع و درخواست هاي ما خيلي بلند شده است ، چشم انداز ما خيلي بلند شده است. ما امروز ظهر که مي شود به آسمان نگاه مي کنيم که خورشيد وسط آسمان آمده است برويم با يارنازنين گفتگويي بکنيم . اول عيد ماه رمضان که مي شود همه روي پشت بامها دارند دنبال ماه مي گردند. اول عيد فطر يک آقايي آمده بود روي پشت بام هي نگاه مي کرد خانم او گفت دنبال چي مي گردي گفت ببينم ماه را مي بينم ، خانمش گفت ماه که روبروي تو ايستاده و خلاصه بقول مولوي گفت که :
کرده آهنگر جمال خود سياه /تا که شب آيد ببوسد روي ماه
و اگر واقعا اين دين هيچ حرفي براي گفتن نداشته باشد جز همين يک حديث که ما چي بوديم و چي شديم کجا بوديم و کجا رفتيم کافي است. اين دين سر انسان را به آسمان مي برد . البته يک آدم هايي هم هستند که همه لذت ايشان زمين است بقول شاعره معاصر ما که گفت
هرگز از زمين جدا نبوده ام/با ستاره آشنا نبوده ام
خوب آن هم يک قفسي است براي آدمهاي کوچک يک پرنده که توي قفس بدنيا مي آيد در قفس بزرگ مي شود و در قفس هم مي ميرد ، او خيال مي کند همه دنيا قفس است وفوقش آن اتاقي که قفس او در آنجا آويزان است ، نميداند دنيا چه خبر است ، چه جنگلها ،چه نهرها ،چه درياهايي دارد ؛ پس پيامبر آمده است که آن پنجره را جلوي چشم ما باز کند . سهراب يک جايي مي گويد:
من وضو از تپش پنجره ها مي گيرم . مي گويد من وقتي وضو مي گيرم يک صدايي و يک لرزشي مي آيد ، يک پنجره اي جلوي من باز مي شود ، که مي روم به يک جايي که آنوقت سنگ از پشت نمازم پيدا است ، وقتي نماز مي خوانم ، آدمها را ديده ايد وقتي سي تي اسکن مي برند وجود او مثل بلور مي شود هر چيز خلاف باشد از آن پشت پيدا است . ميگويد من وقتي با منبع نور ارتباط برقرار مي کنم ، چون نماز با منبع نور ارتباط برقرار مي کند يک نوري مي زند و وجودم بلور مي شود، اگر يک تکه سنگ پشت سر من باشد تو آن را مي تواني ببيني ، منتها اگر انسان بتواند در نماز يک چنين حالي پيدا کند که
در نمازم خط ابروي تو در ياد آمد / حالتي رفت که محراب به فرياد آمد

5 - اگر اسلام نسخه رشد و شفا است ، پس چرا امروز ما مريض هستيم ؟
اين که اسلام نسخه رشد و شفا است ، سخن بسيار خوبي است و جواب خوبي هم دارد ، امروز با همه پيشرفتهاي طب و بهداشت بيماري هاي عجيب و غريب سراغ ما آمده است من امروز صبح اخبار را گوش مي کردم که فقط در يک کشور انگلستان پنجاه و پنج هزار نفر مبتلا به آنفولانزاي خوکي هستند ، در انگليس که انقدر پز مي دهند اينجا کشور بهداشت است و چنين و چنان است، پنجاه و پنج هزار نفر فقط در يک کشور حالا آنهايي که تازه آمارشان را گرفته اند، آيا بهداشت الان نسبت به صد يا دويست سال پيش افت کرده است ؟ قطعا پيشرفت کرده و قطعا دستاوردهاي طب و بهداشت عمومي هم همه جاي عالم را گرفته است . داستان ما داستان آن کسي است که رفت سلماني سر خود را اصلاح کند در همين فاصله صحبت شد آقاي آرايشگربه او گفت ، گاهي آدم خياطي يا بقالي مي رود صبحتي هم مي شود يک عزيز سوپري در محل ما است که مي گويد حاج آقا تلويزيون مي رويد به مردم بگوييد انشاء اله پول دوا دکتر ندهيد ، پول بقال بدهيد ، بقال شما را چاق مي کند ولي دوا ودکتر براي مريضي است . حالا من عرض مي کنم در اين دنيا که اين همه بهداشت رشد کرده است و اينهمه جلو رفته است ، مي بينيم بيماريها بيشتر شده است ، تازه بيماري هاي عجيب و غريبي مثل ايدز وهپاتيت بي و آنفولانزا و ... که مي گويند واکسن آن را پيدا کرده اند و چه و چه . خلاصه آن آرايشگر به آن آقا گفت آقا ببين من خدا را قبول ندارم بيخود هم شما خودتان را خسته نکنيد ، گفت چطور شما خدا را قبول نداريد ، گفت اگر خدايي هست و اين خدايي هم که شما مي گوييد از پدر و مادر مهربان تر است کافي است از مغازه من بيرون برويد اين همه بچه يتيم ، اين همه زن بيوه ، اين همه آدم فقيرو بدبخت ،اينهمه آدم مريض و ناتوان وجود دارد . ما اگر پدرو مادراين ها بوديم دلمان مي امد يک روز بچه هاي خود را به اين صورت نگاه داريم ؟ چرا خدا کاري نمي کند ، اين آقاي مشتري چيزي نگفت سر او اصلاح شد پول آن را داد و رفت دو دقيقه ديگر برگشت گفت آقاي آرايشگر به نظر من در اين شهر اصلا هيچ آرايشگري وجود ندارد ، گفت آقا چرا اين حرف را مي زنيد هوا و گرما اثرش را گذاشته است مرد حسابي من تازه تو را اصلاح کردم گفت نخير بي خود حرف نزن هيچ آرايشگري در اين شهر وجود ندارد اگر وجود دارد آن طرف خيابان آن آقا را ببين سرش را آورد بيرون گفت کدام آقا گفت همان آقا چرا آنقدر پژمرده است آنقدر ژوليده است و سبيل و موهاي او بلند است چرا آرايش شده و اصلاح شده نيست؟ گفت عزيز من گفتم مثل اينکه گرما اثر گذاشته روي جنابعالي ، اين آقا بايد به ما مراجعه کند تا ما او را اصلاح کنيم . گفت آقا خدا است ما بايد به دستورات او مراجعه کنيم تا مشکلات بر طرف شود تا مراجعه نکنيم اوضاع همين است. بهداشت امروز همه جا است ولي من بايد به دستورات آن طبيب و آن تکنسين و کارشناس بهداشت مراجعه بکنم وقتي مراجعه نمي کنم و هرکاري دلم خواست مي کنم هر ارتباطي، هر غذايي ، هرنوع حتي فکر و خيالي اينگونه مي شود که امروز است . مولوي يک جايي دارد که مي گويد :
آدمي را فربهي است از خيال/ گر خيالاتش بود صاحب جمال
مي گويد اگر يک خيال خوشگلي به ذهن تو آمد چاق مي شوي ، اما بعضي ها خيالات بد به ذهن ايشان مي زند تمام جنايت هايي که امروز بشر انجام مي دهد شب خيال وفکرو نقشه آن را در ذهن داشته است . از آن طرف هرکه روز کار خوب ميکند شب فکر کرده من فردا چه کار کنم که يک کسي را از خود شاد کنم يک دلي را بدست بياورم ، يک گرهي را باز کنم يک سنگي را از سر راه مردم بردارم . قبلا فکرش را کرده است و خدا هم مي فرمايد که خدا شما را حساب مي کشد ازافکاري که به ذهنتان مي رسد ، چون از اين فکر است که يک عمل زاده مي شود و تراوش پيدا مي کند. اميدوارم که ما اين افکار مثبت و انرژي مثبت که روانشناسي امروز به آن رسيده و در دين ما هزاروچهارصد سال پيش سابقه دارد بتوانيم در ذهن خود بپرورانيم . مثل يک بيماري که اميدوار است و مي گويد من انشاء اله خوب ميشوم و وقتي آمدم بيرون ديگرهمه کار ميتوانم بکنم . ما هم بتوانيم از بيمارستان اين عالم مرخص شويم و آقاي پزشک کاغذ ترخيص ما را بدهد وبگويد شما ديگر خوب شده ايد فقط يک ايام نقاهت کوچکي داريد در برزخ و بعد ديگر آنجا هرچه دلتان مي خواهد هست ، هرچه ميخواهد دلت همان بيني .
اگر ياد بييندگان عزيز باشد ما آن هفته راجع به مسواک صحبت کرديم و بوي خوش دهان که چندتا حديث خواندم يکي از آنها اين بود که خوش بو ترين دهان محبوب ترين دهان پيش خدا است . و براي همه ما پيش آمده گاهي يک کسي با ما حرف مي زند بوي نامطبوع دهان او آدم را واقعا آزار مي دهد و در حديثي ديدم که پيامبر فرمود خدا به اندازه اي که از اين آدم بدش مي آيد از کمتر کسي بدش مي آيد که همنشين او از بوي نامطبوع او آزار مي بيند . بعضي ها توجه ندارند مي گويند ما نمي دانيم چه کنيم . پول دارها چه کارمي کنند هراز چندگاهي مي روند خودشان را چکاب مي کنند ديگر ، تو آقا خودت را يک چکاب بکن نمي خواهد بروي دکتر، پيش همسر خود ، پيش پدر يا برادرخود برو و به ايشان بگو آيا دهان من بوي نا مطبوع مي دهد ؟ هيچوقت نشد يک نفر از من بپرسد حاج آقا من با شما صحبت مي کنم دهان من بوي نامطبوع مي دهد که من به او بگويم خدا پدرتو را بيامرزد، اصلا فاصله بگير هيچکس نمي پرسد آنوقت ما هم خجالت مي کشيم بگوييم . بايد همسر به همسر بگويد و بعد هم خودمان در اين فکر باشيم، ببينيد ما اصلا گاهي توي اين فکر ها نيستيم ما فقط دنبال اين هستيم که کجا وام مي دهند صف بکشيم مولوي مي گويد يک جا برو چشم قرض کن : دل و چشم وام بستان
برويم خوبي وام بگيريم ،برويم خوش اخلاقي وام بگيريم ،برويم عدل وام بگيريم .
حالا پيامبر، ببينيد آن هفته ما راجع به مسواک صحبت کرديم امروز هم چند تا نکته ديگرمي گويم : پافشاري هاي شگفت انگيزي راجع به پاکيزگي بدن مي کرد و مي فرمود کسي که آفريدگار و روز رستاخيز را باور دارد نبايد زدودن مو هاي زائد بدن را بيش از چهل روز رها کند ، اگر پولي در اختيار ندارد قرض کند و زدودن مو را به تأخير نيندازد ، قرض کند ، همواره سرش را با سدر مي شست ، زماني که مي خواست به دستشويي برود سرش را مي پوشاند ، الان اطبا مي گويند ميکروب هايي که در آن مکان است براي ريزش موي سر موثر است و کسي ميخواهد ريزش نداشته باشد يکي از جاها آنجا است .

فرمود در تابش مستقيم نور خورشيد زياد قرار نگيريد ، چهار ضرر دارد خيلي جالب است از اينکه افراد براي مدت طولاني در معرض تابش پرتوهاي نور آفتاب قرار بگيرند جلوگيري مي کرد و مي فرمود آفتاب چهار ويژگي منفي غير از ويژگي هاي مثبت دارد 1- رنگها را دگرگون مي کند ، مناطقي مثل کشور ما که آفتاب زياد است زياد در معرض آن قرار نگيرند 2 – بوي خوش را تبديل به بوي بد ميکند يعني تا اين حد پيامبر دقيق بودند چون منطقه عربستان هم آفتاب زياد بود 3- پارچه ها را مي فرسايد ، بيماري مي آورد . خيلي جالب است که مي فرمود از لب ترک خورده کوزه آب ننوشيد که جايگاه جمع شدن ميکروب است ، حالا آنروز مي گفت شيطان که امروز شيطان همان ميکروبها است . گاهي يک نعلبکي ترک خورده ، يک ليوان ترک خورده همچنان خانواده اين را نگه مي دارد ، خيال مي کند مثلا قناعت مي کند اما اينگونه نيست . چون نان و گوشت مي خورد دستانش را بسيار خوب مي شست . هنوز من عده اي را سراغ دارم غذاهاي چرب که مي خورند دستشان را خوب نمي شويند. مي فرمود آفريدگان از کسي که هم نشينش بيني خود را ازبوي بد اومي گيرد نفرت دارد . من گاهي در ايام ويژه مثل ماه محرم و صفر که مردم يک تمايلي براي حضور در مراکز مذهبي دارند ، عزا داري ها و سينه زني ها فراوان هستند خصوصا در فصل گرما ، طرف فردا که به مسجد مي آيد پيراهن او بوي نامطبوع مي دهد و خطوط عرق هنوز کاملا ديده مي شود. آقا شما نبايد با اين وضع برويد خيمه امام ، امام حسين از تو خوشش نمي آيد ،امام حسيني که شب عاشورا به يارانش فرمود برويد آب بياوريد غسل کنيد و تميز بشويد و با غسل و بدن تميز به ملاقات خدا برويد، آنها ميگويند ما که مي خواهيم شهيد شويم، ما که در راه خدا داريم شهيد مي شيم حالا يک مقدار هم بدنمان بوي بد بدهد ولي امام مي گفتند نه . تا اين حد نظافت در اسلام واجب است . آبي که جيره بندي بود فرمود يک مقدار آب بياوريد براي خوردن بچه ها ،يک مقدار هم بيشتربياوريد چون در آن هواي گرم هم زياد نمي شد ، بايد آب را تازه تازه مي آوردند، که نظافت کنيم و غسل کنيم که خدا انسانهاي نظيف را دوست دارد .
اميدوارم خداوند دو توفيق را به ما عنايت فرمايد : توفيق اول ، که بشناسيم مقام اين نازنينان را و انسانهاي بزرگ را و توفيق دوم اينکه ، بتوانيم به آنچه که آنها فرمودند به درستي عمل کنيم انشاء الله .