برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين نقويان
-رساله ي حقوقي امام سجاد(ع)
90-08-30
سوال – در خصوص حق کسي که ما را خوشحال مي کنند از رساله ي حقوقي امام سجاد توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – اما حق کسي که خداوند خوشحالي و شادي تو را به دست او قرار داده، اگر قصد و هدف او خوشحالي تو بوده است، اول شکر خدا را بجا بياور و ستايش خداوند متعال را بگو. بعد از شکر خدا در مقابل خوبي کسي که تو را شاد کرده، به اندازه اي که سزاوار است به او پاداش بده. و درصدد احسان نمودن بر بيا. و بخاطر اينکه او آغازگر اين احسان بوده، خوبي او را جبران کن. اگر قصد او شادي تو نبوده، ولي باعث شده که تو شاد شوي، باز خداوند را ستايش نموده و شکر کن. بدان که اين خوشحالي هم از جانب خداوند متعال است. او را دوست داشته باش به اين خاطر که مايه ي شادي تو شده است. و به عنوان اينکه يکي از اسباب نعمت هاي خدا براي تو شده است. براي او طلب خير کن. زيرا اسباب نعمت ها برکت هستند، هرجا که باشند. اگر چه او اين قصد را نداشته باشد.
خيلي افراد هستند که مايه ي خوشحالي ما مي شوند. پدر، مادر و اقوام گاهي کاري انجام مي دهند که ما را خوشحال مي کنند. يک نکته اين است که امام مي فرمايد: اين خوشحال کننده ي شما در واقع پستچي خدا است. و در واقع خوشحالي از جانب خود خداوند است. قرآن مي فرمايد: تنها خدا است که مي خنداند و مي گرياند و همه نماينده ي او هستند. آن کسي که به اين دست فرمان داده تا تو را خوشحال کند در واقع خدا است. امام سجاد (ع) ريشه ي اصلي را نشان مي دهند. اينکه شما بدانيد هرکسي که شما را خوشحال کرده در واقع يک مأمور بوده است. فرمانده اصلي خدا است. يکي از کارهايي که شيطان مي کند اين است که ما را در نقش نگاه مي دارد و ما را به سمت نقاش نمي برد. وقتي شما وارد يک گالري مي شويد، تنها به نقاشي ها نگاه مي کنيد و از آنها تعريف مي کنيد. اما وقتي اين نقاشي ها را دست يک انسان عارفي مانند سعدي بدهيد، مي گويد که تو به سيماي شخص مي نگري، ما در آثار صنع حيرانيم. تنگ چشمان نظر به ميوه کنند، ما تماشا کنان بُستانيم. مولانا مي فرمايد: اي دوست شکر بهتر يا آنکه شکر سازد؟ خوبي قمر بهتر يا آن که قمر سازد؟ اي باغ تويي خوش تر، يا گلشن و گل در تو ؟ يا آنکه برآرد گل، صد نرگس ترسازد. بنابراين نکته ي اول اين است که ما يک مقدار چشم خود را باز کرده و پشت پرده را ببينيم. نکته ي دوم اين است که برخي فکر مي کنند خوشحالي يعني اينکه يک نفر کاري کند که ما بخنديم. مثلاً الان در پيامک ها جوک هاي زيادي تبادل مي شود. حتي برخي از اين جوک ها مسخره آميز بوده و يک قوم يا مردم يک شهر را استهزاء مي کنيم تا باعث خنده ي ديگران شويم. حتي گاهي در تلويزيون برنامه هايي براي خنداندن ديگران نمايش داده مي شود. در حالي که شادي واقعي تنها اين نيست که ما بخنديم. در داستان ها آمده که يک نفر نزد يک روان شناس رفته و گفت: من هزار غصه در دل خود دارم. شما که با روح و روان انسان ها آشنا هستي، کاري کن که من ده دقيقه شاد بوده و بخندم. آن روان شناس گفت: تا بحال چنين موردي را ما نداشته ايم. اين کار من نيست. به شما آدرس يک سيرک را مي دهم که در آن يک دلقک است. آن دلقک يک ساعت مي تواند افراد را بخنداند. به اينجا که رسيد، آن فرد يک آه سردي کشيده و يک لبخند تلخي بر روي لبهاي او نقش بست. سپس گفت: آقاي دکتر آن دلقک من هستم. من مي توانم ديگران را بخندانم ولي دل من از همه بيشتر گرفته است. به تعبير روايت، مسرور کردن تنها اين نيست که ما باعث خنده ي مردم شويم. مثلاً ما به يک فردي که در آستانه ي اعدام است بگوييم، مي خواهي من يک جوک بگويم که خوشحال شوي. اين کار او را خوشحال نمي کند، بلکه تنها نجات دادن او از اعدام است که باعث شادي او مي شود. در زمان رژيم گذشته فردي به نام وليان استاندار خراسان بود. او رئيس يک وزارت خانه و فردي بسيار سختگير بود. مي گويند: وقتي او مي خواست وارد اداره شود پنج دقيقه قبل يک آژيري را به صدا درمي آوردند تا همه بر سر کار خود حاضر باشند. يک نفر که کارمند قم بود، خانم او بيمار شد. اطباء به او گفتند که تو بايد در تهران زندگي کني تا هميشه به پزشک دسترسي داشته باشي. گفتند: اين انتقالي را تنها بايد وليان امضاء کند و از دست هيچکس ديگر کاري برنمي آيد. يک شعري آماده کرد و به نزد وليان آمد. تا از او پرسيد که تو کيستي ؟ گفت: مشکن دل کسي که اميدش به دست توست، خواهد بر او گذشت وليکن شکست توست. بعد از اين شعر وليان پرسيد: مشکل تو چيست ؟ او مدارک بيماري خانم خود را نشان داد و خواست که به تهران منتقل شود. وليان هم قبول کرد. وليان اين فرد را مسرور کرد. البته ممکن است که يک جسارتي هم به او کرده باشد. ولي اين فرد او را دعا کرد که دلش را شاد کرده است. ما امروز در جامعه ي خود دو مشکل داريم. يک مشکل در مورد نيازمندان و در واقع قشر آسيب پذير است. اين قشر آسيب پذير هستند که فرزند آنها بيکار است، در خانه هزاران مشکل دارند. يک روز يک راننده من را سوار ماشين خود کرده بود. از او پرسيدم چقدر حقوق مي گيري ؟ گفت: ماهي چهارصد و پنجاه هزار تومان. گفتم: زندگي تو چگونه مي گذرد؟ گفت: من فقط ماهي پانصد هزارتومان اجاره خانه مي دهم. اين فرد چگونه بايد زندگي خود را اداره کند ؟ درهفته ي آتي من در يک شب در دو خيريه دعوت هستم. آنها مردم خوبي هستند که که جمع شده اند تا مشکلات ديگران را برطرف کنند. اما اين شايسته ي ما نيست که هر روز خيريه هاي ما زيادتر مي شود. هر روز کميته ي امداد فربه تر مي شود. چون به تعداد فقرا و قشر نيازمند اضافه مي شود. در روايات آمده که يکي از ويژگي هاي عصر ظهور اين است که اصلاً فقير پيدا نمي شود. در آن زمان خمس و زکات را مي چرخانند و مستحق آن را پيدا نمي کنند. چون همه بي نياز هستند. بنابراين يک بخش انسان هاي نيازمند هستند. دختراني که عروس شده اند ولي جهيزيه ندارند. پسراني که کار ندارند و از همسر و فرزندان خود خجالت مي کشند. آنها يک مسافرت معمولي نمي توانند بروند. خوشحالي اين افراد به تماشاي جوک و لطيفه نيست. اينکه براي آنها از تلويزيون برنامه ي خنده دار پخش کنيم فايده اي ندارد. البته نمي خواهم از برنامه هاي صدا و سيما خرده بگيرم. اما يکي از کارهايي که اين رسانه انجام مي دهد بايد اين باشد که در بين افراد مرفه بي درد، يک درد ايجاد کند. سخن شناس معاصر آقاي جاويد مي گويد: پير خرد يک نفس آسوده بود، خلوت فرموده بود. کودک دل رفت و دو زانو نشست، مست مست. گفت تو را فرصت تعليم است ؟ گفت: هست. گفت که اي خسته ترين رهنورد، سوخته و ساخته ي گرم و سرد. بررُخَت از گردش ايام گرد، چيست برازنده ي بالاي مرد ؟ گفت: درد. اگر صدا و سيما بتواند در دل اين مرفهين بي درد، درد ايجاد کند، يک هنر است. البته تبليغاتي که در اواخر اسفند و يا اوايل مهر براي جشن نيکوکاري مي کنند، خوب است. اما نبايد تنها مختص اين دو ماه باشد. بلکه بايد يک برنامه ي مستمر وجود داشته باشد. چون آدمي که گرفتار است هميشه گرفتار است.
سوال – برخي مي گويند که جامعه ي ما افسرده است. تا صدا و سيما مي خواهد يک برنامه براي شادي مردم درست کند، آقايان مي گويند که با شرع مخالف است. نظر شما چيست؟
پاسخ – جوک هايي که باعث دلشکستگي و مسخره کردن ديگران نشود، مجاز است. در حالات پيامبر(ص) داريم که يک نفر نزد ايشان آمده و باعث خنده ي پيامبر مي شد. به تعبير امروزي براي ايشان جوک تعريف مي کرد. دو يا سه روز غيبت داشت. پيامبر سراغ ايشان را گرفته و گفتند: آن فردي که گاهي نزد ما آمده و باعث خنده ي ما مي شد کجا است ؟ يک روز پيامبر (ص) و اميرالمومنين (ع) نشسته بودند و خرما ميل مي کردند. پيامبر هر خرمايي را مي خوردند هسته ي آن را در ظرف اميرالمومنين مي گذاشتند. پيامبر به آن حضرت فرمودند که شما چقدر خرما خورده ايد. اميرالمومنين هم فرمودند: شما هم که همه را با هسته ميل کرده ايد. من ديروز با آقاي قاليباف ملاقات داشتم. به ايشان گفتم که ما به ادبيات طنز نياز داريم. بر روي برخي از اين بيلبورد هاي تبليغاتي ادبيات طنز بنويسيد. مولوي مي گويد: آن يکي خر داشت پالانش نبود، يافت پالان، گرگ خر را در ربود. وقتي ما پشت چراغ قرمز هستيم اگر يکي از اين مطالب طنز را ببينيم يک مقدار از عصبانيت ما کاسته مي شود. ولي ياد ما باشد که اينها يک ظاهر و رونما است. اگر از يک نيازمند بپرسيد که شما دوست داريد که ما مشکل مالي شما را برطرف کنيم يا يک ساعت باعث خنده ي شما شويم. مسلماً دوست دارد که نياز او را برطرف کنيم. چون خنده تنها يک مُسکن است. البته گاهي خانم ها توقعات زيادي از همسر خود دارند. اگر همسر آنها تلاش خود را کرده و بيشتر از آن نتوانسته کاري بکند، بايد قانع باشند. اينکه فرد زحمت کش و سالم باشد بسيار با ارزش است.
در يک سايتي خواندم که يک خانم تقاضاي طلاق کرده است. به اين خاطر که شوهر توقعات بيجا از او دارد. اينکه مثلاً بايد در فلان ميهماني بي حجاب برقصد. اين خانم به همين خاطر درخواست طلاق کرده است. پدر اين آقا مي گويد که پسر من لياقت چنين همسري را ندارد. آيا اين رقصيدن به نظر شما شادي است ؟ در واقع همه ي ما شادي را مي خواهيم اما نمي دانيم که کجا بايد به دنبال آن باشيم. آقاي دکتر الهي قمشه اي يک زماني مثال زيبايي زدند. ايشان گفتند: فرض کنيد يک گروهي در يک قطار هستند و اين قطار در حال رفتن است. ناگهان از کابين لکوموتيو ران گفته مي شود که به ما خبر داده اند که در پانصد کيلومتر آينده قطار از ريل خارج مي شود. ترمز ما هم بريده است. هرکاري داريد در اين لحظات پاياني انجام دهيد. به نظر شما در اين قطار چه خبر خوشي وجود دارد ؟ مهم ترين خبر خوش اين است که يک نفر بگويد، در پانصد کيلومتر آينده آخر خط نيست. ترمز قطار درست شده و مي توانيم کاري کنيم که قطار بايستد. و اينکه اين قطار دور زده و به نزد نازنيني به نام الرحمن الرحيم مي رود. امروز ما بايد درک خود را بالا ببريم. اينکه معناي شادي و غم چيست ؟ امروز جامعه ي ما از لحاظ نيازهاي مادي و شادي سه بخش هستند. يک بخش کساني هستند که مشکلات مادي دارند. پسر من يک هفته است که مي گويد: يک نفر است نيازمند شش ميليون تومان وام است. کسي را پيدا کن که اين پول را به او بدهد. حالا اگر من براي اين فرد يک جوک تعريف کنم چه ارزشي دارد. چون اينجا جاي جوک نيست. بقول حافظ: تو را که هرچه مراد است در جهان داري، چه غم زحال ضعيفان ناتوان داري. بنابراين بايد گِره زندگي اين قشر را باز کنيم. در اين صورت آنها را شاد کرده ايم. در روايت داريم که وقتي شما مشکل مالي کسي را برطرف کنيد او را شاد کرده ايد. گاهي مثلاً امضاي شما باعث مي شود که يک کار در يک اداره به يک جوان بدهند. پس شما نبايد از آن دريغ کنيد.
آب يک محله اي قطع شده بود. به يک بزرگي که در آن محل زندگي مي کرد گفتند که اگر شما يک امضاء مي کرديد اين مشکل برطرف مي شد. ايشان گفت: به من ربطي ندارد. چون اگر من الان يک تلفن بزنم و اين مشکل را برطرف کنم. شخصي که اين مشکل را برطرف کرده است فردا يک درخواست ديگر از من دارد. يک بزرگي مي گفت که ما در روز قيامت تنها مسئول دارايي هاي بالفعل خود نيستيم. مثلاً اگر يک نفر از من يک درخواست مالي داشت، حتي اگر نتوانستم آن را برآورده کنم، مي توانم از اعتبار خود استفاده کنم. ما بر روي اعتبارات خود هم مسئول هستيم. گاهي پدر و مادرها تنها با ملاقات فرزندان خود خوشحال مي شوند و حتي توقع مادي هم ندارند. يک روز پدر يکي از مسئولين نزد من آمد و گفت: من چند فرزند دارم که همگي آنها خوب و تحصيل کرده هستند. اما يکي از پسران من مدتي با من قهر بود. نمي توانستم اين مسئله را تحمل کنم و بسيار ناراحت بودم. يک روز به او زنگ زده و گفتم که يک نفر کاري دارد که فقط مشکل به دست تو حل مي شود. يک وقتي بدهيد که تو را ملاقات کند. گفت: اشکالي ندارد فلان روز بگوييد که بيايد. دو سه روز به وقت ملاقات مانده از دفتر او تماس گرفتند که ايشان وقت ندارند. آن آقا هفته ي ديگر بيايند. گفتم اشکالي ندارد. هفته ي بعد من به دفتر او رفتم. مسئول دفتر من را شناخت. به اتاق پسر من رفت و گفت که پدر شما آمده اند. من گفتم که نه، يک عده منتظر ملاقات هستند. من هم مي نشينم و زمان مقرر شده به داخل اتاق مي آيم. پسرم از اتاق بيرون آمد و گفت که شما گفتيد: يک نفر با من کار دارد. گفتم: بله آن يک نفر من هستم. اين گرهي هم که به کار من افتاده فقط به دست تو باز مي شود. مي خواهم بدانم که چرا تو و همسر تو با من قهر کرده ايد. من از اين مسئله خيلي ناراحت هستم. هر دو نفر ما به گريه افتاديم. بنابراين هميشه اينطور نيست که کسي نياز مالي داشته باشد. ما در روايات و دستورات اخلاقي خود داريم که پدر و مادر هاي خود را به خانه ي سالمندان نبريد. قرآن صراحتاً مي گويد که اگر پدر و مادر شما پير شدند مبادا يک اف به آنها بگوييد. شايد شادي يک نفر اين باشد که شما يک داماد براي دختر او پيدا کنيد. يا يک عروس براي پسر او معرفي کنيد.
سوال – در خصوص آيات 23 تا 30 سوره ي مبارکه ي احزاب توضيح بفرماييد.
پاسخ – اين صفحه در خصوص خانواده ي پيامبر (ص) است. برخي از همسران پيامبر از ايشان يک توقعات مالي نسبتاً بالايي داشتند. اينکه اين چه زندگي است ؟ شما رهبر جامعه هستيد، کاري کنيد که يک مقدار وضع مادي ما بهتر شود. پيامبر (ص) هم که يک دنيا حيا و شرم بودند، نمي دانستند با اينها چکار کنند. تا اينکه خداوند به کمک پيامبر آمد و فرمود: اي پيامبر به همسران خود بگو، اگر در ازدواج با پيامبر به دنبال يک زندگي مرفه هستيد، بياييد مهريه ي خود را گرفته و طلاق بگيريد. اگر بعداً هم از شما پرسيدند که اين چه همسري بود. بگو بسيار بانوي پاکي بود. اما اين زنان لياقت زندگي با پيامبر (ص) را ندارند. اين آيات مي خواهد بگويد: کساني که رهبران جامعه هستند بايد زندگي ساده اي داشته باشند. اين آيات يک عتاب سنگين تر هم دارد. مي گويد: اگر شما که همسر پيامبر هستيد، خطايي بکنيد دو برابر عذاب مي شويد. از طرف ديگر مي فرمايد: اگر کار خوبي هم کرديد، پاداش شما هم دو برابر است. يعني کسي که زير ذره بين نگاه مردم است، اگر کار خوبي کرد پاداش او دو برابر است. در صورت خطا نيز کيفر او دو برابر است.
سوال – در آخرين جلسه، شما بعنوان کارشناس برنامه توصيه هاي به بينندگان بفرماييد.
پاسخ – من به عنوان يک طلبه ي کوچک و کسي که خودم هم گاهي اوقات بيننده ي سمت خدا هستم و از بيان کارشناسان خوب آن استفاده کرده ام، يک خسته نباشيد به دست اندرکاران آن و جنابعالي مي گويم. از دوست عزيز جناب آقاي رکني به عنوان يکي از تهيه کنندگان پرکار، بسيار دقيق، هوشمند و باذوق بايد اسم ببرم. ايشان به عنوان يک شخصيتي هستند که هم از نظر علمي و هم از نظر عملي، تلاش و تکاپوي فراواني دارند که اين برنامه به بهترين وجه اجرا شود. از دقت و حمايت همه ي دوستان تصويربردار، اتاق فرمان و همه ي دست اندرکاران تشکر مي کنم. از رياست شبکه سه سيما جناب آقاي پورمحمدي هم به سهم خود تشکر مي کنم. گرفتاري هاي کاري من باعث شده که گاهي نتوانم به قول و قرار خود عمل کنم. از رساله ي حقوقي امام سجاد (ع) در اين برنامه يک غبار روبي و گردگيري شد و کلمات شيرين و زيباي آن رونمايي شد.