اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

90-08-23-حجت الاسلام والمسلمين نقويان-پرسش و پاسخ

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين نقويان

-پرسش و پاسخ

90-08-23
سوال- دوست من درگير موضوعي شده که ذهن من را نيز به خود مشغول کرده است. او مدتي است که نامزد کرده اما به تازگي متوجه شده که همسرش اعتياد دارد. همچنين برخورد مناسبي هم با ايشان ندارد. موضوع را با من درميان گذاشت و از من خواست که از يک روحاني بخواهم براي گرفتن طلاق براي او استخاره کند. جواب استخاره به شدت بد آمد. ايشان هم به استخاره عمل کرده و فرصتي دوباره به همسر خود داد. اما بعد از گذشت يک ماه مشکل او حل نشد. حالا مي خواهد دوباره استخاره کند. آيا به نظر شما درست است که در اين شرايط مجدداً استخاره کند. لطفاً درخصوص شرايط استخاره و عمل کردن به آن توضيح دهيد.
پاسخ – استخاره به اين معنا نيست که هرجا ما نتوانستيم تصميم بگيريم و عقل، ما را ياري نکرد، سريع به سراغ قرآن برويم. يک ورق را باز کرده و استخاره کنيم. استخاره شرايط و زمان خاصي دارد. اما در اين مورد بخصوص من استخاره را به عنوان يک داروي مناسب نمي بينم. اين خانم ابتدا بايد نزد يک يا دونفر از بستگان عاقل، دلسوز و با تجربه خود بروند. اين بستگان تنها در حد پدر و مادر داماد و پدر و مادر عروس خانم باشند نه افراد دورتر. مگر اينکه اين افراد بي تجربه باشند و مجبور شوند از افراد پخته تري که سمت دورتري دارند استفاده کنند. مشکل را با اين افراد مطرح کنند. اين درد بايد زود درمان شده و نبايد کهنه شود. اعتياد بعدها مي تواند به يک نگراني بسيار شديدتري تبديل شده و زندگي را تلخ کند. در صورتي که نتيجه اي نگرفتند مي توانند از يک مشاور دلسوز کمک بگيرند. باور کنيد که اعتياد بيماري است. در واقع يک جرم بيماري زا است. بنابراين بايد در فکر درمان آن بود. اين بيماري اگر درمان نشود بسيار سخت و سنگين مي شود. با استفاده از يک مشاور، اين آقا مي فهمد که وابستگي سنگين به اين مواد او را بيچاره خواهد کرد. روزي مي رسد که ممکن است همه ي هستي خود را فداي اين مواد کند. اعتياد خانمان سوز است و زماني که اين آتش بوجود مي آيد، تر و خشک را با هم ازبين مي برد. بنابراين نبايد به استخاره توجه کنند. گاهي اوقات ممکن است ماندن در اين زندگي جز زجر کشيدن و باقي ماندن به پاي فردي که همه چيز را در حال ازبين بردن است، اثر ديگري ندارد. البته اين خانم بايد از ابتدا چشم خود را بيشتر باز مي کرد. گاهي مي توان برخي از زندگي ها را با طلاق نگرفتن، صبر پيشه کردن واستفاده از عقل و تجربه هاي ديگران حفظ کرد. ما الان با اين حد اطلاعاتي که از زندگي اين خانم داريم نمي توانيم به طور کامل قضاوت کنيم. تشخيص اين امر با ريش سفيد فاميل و يا مشاور است. ممکن است يک نفر به هيچ عنوان نتواند اعتياد را کنار بگذارد و اصرار بر انجام آن داشته باشد. در اين صورت تکليف مشخص است. اما ممکن است خود فرد معتاد نيز بخواهد آن را کنار بگذارد و از همسر خود کمک بخواهد. خود آقا تلاش کرده و با کمک همسر خود بتواند اين عادت مخرب را کنار بگذارد. زماني بايد استخاره کرد که انسان در ابتدا عقل خود و تجربه ي افراد عاقل را بکار گرفته باشد. همينطور از وابستگي به آن کار نيز خود را رها کرده باشد. گاهي انسان دوست دارد يک کاري را انجام دهد يعني نود درصد به انجام آن تمايل دارد و ده درصد مردد است. استخاره مي کند تا اين ده درصد را درست کند. اگر استخاره کرد خوب آمد که آن کار را انجام مي دهد. اما اگر بد هم آمد مي گويد اشکالي ندارد شايد زمان آن خوب نبوده. يک بار ديگر هم استخاره کنيم. اگر انسان خود را بينابين قرار داد، از تجربه هاي ديگران و عقل خود نيز استفاده کرد. در خصوص آينده ي آن کار تحقيق کرد ولي باز هم به جايي نرسيد. مي تواند استخاره کند.
سوال- من فرزند آخر هستم و پدر و مادر پيري دارم. از دست آنها خسته شده ام. از غرغر آنها، ايراد هاي آنها وهمه چيز ديگر خسته شده ام. دوست ندارم خانه باشم و معمولاً هم نيستم. ولي همين يک يا دو روزي هم که خانه هستم من را ديوانه مي کنند. هيچوقت خوبي هاي اخلاقي و کارهايي را که انجام مي دهم را نديده اند و فقط همان کاري را که انجام نمي دهم را ديده و ايراد مي گيرند. بعضي اوقات دوست دارم آن همسري را که مي خواهم را خدا براي من برساند و من از اين خانه بروم. هيچکس حال من را نمي فهمد. فقط غم اين روزها بر روي دل من مي ماند و من گريه مي کنم. البته با آنها خوش رفتاري کرده وبراي آنها هديه مي خرم. ولي آنها بدترين رفتار ممکن را انجام مي دهند. آنها دل من را مي شکنند. مي دانم اقتضاي سن آنها است. اما اقتضاي سن من چهمي شود؟
پاسخ – ما دعا مي کنيم که ايشان زودتر به خانه ي بخت بروند اما نبايد آن زمان هم پدر و مادر خود را فراموش کنند. همينطور اميدوار هستيم ايشان زودتر مادر شوند تا ببينند که مزه ي آن چيست. مادر هميشه مراقب فرزند خود است و مي خواهد حتي يک کار اشتباه هم از او سر نزند. اين مسائل را بايد ايشان به حساب پيري، کهولت وکم حوصلگي اين پدر و مادر بگذارند. فکر نکنيد که اين پدر و مادر دشمن شما هستند. چون اگر اينها نبودند شما نيز نبوديد. پدر و مادرها نيز بايد اقتضاي سن، جواني و خواسته ها ي فرزندان خود را در نظر بگيرند. اينطور نباشد که فقط اميال و خواهش هاي خود را در نظر بگيرند. ما نبايد سعي کنيم که فرزندان خود را مطابق با خود قرار دهيم. دستور داريم که شرايط سني و روحي فرزندان خود و همينطور شرايط زمان را در نظر گرفته و با آنها صحبت کنيد. در عين حال اگر اين خانم مي خواهد خوشبخت شود، بايد بداند که اين مسئله تنها در گرو خوش اخلاقي با پدر و مادر است. از بين کلمات اين نامه بر مي آيد که گاهي نيز اين خانم از سر بي حوصلگي و ناراحتي با آنها برخورد مي کند. پدر و مادر معمولاً چين و چروک صورت فرزندان خود را خوب تشخيص مي دهند. نوعنشستن، نوع نگاه و يا حتي گاهي لبخند هاي مصنوعي آنها را متوجه مي شوند. مي گويند او لبخند تلخي زد و با اين که مي خنديد اما حکايت از ناراحتي درون داشت. من فردي را سراغ دارم که او نيز با خانواده ي خود همين مشکل را داشت. اما زماني خدمتي به پدر و مادر بزرگ خود کرد. بعد از اين خدمت خداوند وسيله ي خوشبختي او را فراهم کرد. گاهي پدر و مادرها کم حوصله و زودرنج مي شوند و از همه چيز نکته گيري مي کنند. ولي اگر فرزندان يک مقدار پرحوصلگي کرده و با آنها بسازند مطمئن باشند که نتيجه ي آن را خواهند ديد. فردي نزد پيامبر(ص) آمده و گفت من تا بحال گناهان زيادي مرتکب شده ام. پيامبر فرمود: اگر مادر داري به او خدمت کن، خداوند گناهان تو را مي بخشد. قرآن مي فرمايد که اگر پدر و مادر، نزد شما پير شدند، نبايد به آنها اف بگوييد وگرنه به پدر و مادر جوان و خوش اخلاق و... که کسي اف نمي گويد.
سوال – لطفاً در خصوص آيات بيست و نه تا سي و چهار سوره ي لقمان توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آخرين آيه ي اين سوره ي مبارکه خداوند هفت يا هشت مطلب را به ما گوشزد مي فرمايد. در اينجامي فرمايد که ساعت قيامت را فقط خداوند مي داند و هيچکس ديگري نمي داند. باران را هم خدا مي فرستد. خدا مي داند که در رحم مادر چيست. هيچکس نمي داند که فردا چه چيزي را به دست مي آورد. هيچکس نمي داند که در کدام سرزمين خواهد مرد. بدرستي که خدا از همه چيز باخبر و دانا است. در برخي از اين نکات گفته شده که هيچکس نمي داند. در برخي گفته شده که خدا مي داند و در برخي نيز گفته شده که فقط خدا مي داند. گاهي برخي از افراد مي گويند که مثلاً در قرآن گفته شده که خدا مي داند در رحم مادر چيست. اما الان دستگاه سونوگرافي نيز نشان مي دهد. در اين مورد گفته شده که خدا مي داند. چون هزاروچهارصد سال پيش هيچ نوع دستگاهي براي تشخيص آن وجود نداشت. حتي اين دستگاه ها هم زماني مي توانند جنيست را نشان دهند که يک مدت زماني از جنين گذشته باشد. در ضمن خداوند در اين مورد، جنسيت بچه را هم به طور مشخص عنوان نکرده. بلکه گفته است که مي داند چه چيزي در رحم است. يعني سرنوشت اين فرد چه چيزي خواهد شد. آيا خوب مي شود و يا بد مي شود. همه ي اينها در اين آيه نهفته است. چقدر شده که هواشناسي پيش بيني کرده که باران مي بارد. ابرها آمده اند ولي باران نباريده است. حتي در صورتي هم که بتوان آمدن باران را پيش بيني کرد باز هم به اراده ي خداوند است. چرا اين ابر در کره ي ماه تشکيل نمي شود. بايد به اين خدا ايمان آورده و با جان و دل پذيرفت.
سوال – من چند ماهي است که ازدواج کرده ام. پدر شوهر من دو همسر دارد. اگر به همسر دوم پدر شوهر خود سلام و احوالپرسي کنم، مادر شوهر من با من قهر مي کند. و اگر با همسر دوم او سلام و احوالپرسي نکنم، پدر شوهر با من قهر مي کند. گاهي اوقات به خود مي گويم که اي کاش وارد اين زندگي نشده بودم.
پاسخ – يک آقا نبايد آنقدر در سرزدن به پدر و مادر خود افراط کند که رسيدگي به همسر و فرزندان، تحت الشعاع آن قرار گيرد. چند وقت پيش يک خانمي به من مي گفتند که همسر من از ارتباط با خانواده، من را منع کرده است. حتي نمي توانم به آنها تلفن بزنم. اينکه يک انسان اينقدر زندگي را سخت بگيرد و آن را تلخ کند بسياراشتباه است. گاهي اين آقايان خود را متدين هم مي دانند. يعني مي گويند اين خانم بدون اجازه ي من حق ندارد جايي برود، من هم از اين حکم خدا سوء استفاده مي کنم. البته گاهي نيز مادرهايي هستند که مرتب دختر خود را عليه داماد تحريک مي کنند. و هروقت اين خانم به خانه ي مادر خود مي رود با حالتي عصبي و پر توقع باز مي گردد و زندگي آنها به هم ريخته مي شود. اين مادر بايد بداند در صورتي که اين دختر خانم با اين آقا خوشحال است و اين مرد نيز مرد زندگي است، نبايد آشوب به پا کند. مگر از ابتدا زندگي و امکانات داماد خود را نديده بود. گاهي حتي برخي از مادر ها سعي مي کنند که طلاق دختر خود را بگيرند. در اين صورت مرد مي تواند همسر خود را از رفتن به خانه ي مادر منع کند. اما اينکه داماد توقعات بيجا از مادر زن داشته باشد و به اين خاطر بخواهد همسر خود را ازرفتن باز دارد، کاري اشتباه و کودکانه است. البته خانم و آقايي نيز که به خانه ي مادر و پدر خود مي روند بايد مراقب باشند که تلخي ها را به خانه ي خود نياورند. اگر حتي مادر نيز صحبتي را عنوان کرد، نبايد در گفتگو هاي بين خود آن را باز گو کنند. اينکه يک خانم يا آقا به خاطر همسرخود هيچ ارتباطي با پدر و مادر خود نداشته باشد کار اشتباهي است. اما در صورتي که خانم بي جهت شوهر خود را از رفتن به خانه ي پدر و مادر خود منع مي کند و از اين رفتن ناراحت مي شود. اين آقا مي تواند بدون اطلاع خانم به خانه ي والدين خود برود. بقول سعدي هر راست نشايد گفت، جز راست نبايد گفت. به اين خانمي هم که گرفتار يک پدر شوهري شده که دو همسر دارد بايد گفت: مگر لازم است که وقتي به همسر دوم سلام مي کنيد، حتماً مادر شوهر شما با خبر شود. خيلي اوقاتمي توانيد با او تلفني صحبت کنيد بدون اينکه مادر شوهر اطلاع پيدا کند. در هرصورت اين خانم مي تواند با يک شيوه و با زيرکي هاي خاصي برخورد کند که هيچکدام ناراحت نشوند.
سوال – پسري بيست ساله دارم که اهل هيچ خلافي نيست. بسيار مهربان بوده و خيلي هم با افراد مسن با محبت است. اهل دروغ و کلک هم نيست. ولي به نماز خود اهميت زيادي نمي دهد. وقتي به او مي گويم که نماز خود را بخوان مي گويد که نماز براي بازداشتن انسان از گناه است و من گناهي مرتکب نمي شوم. و اينکه خدا حق الله را مي بخشد. خواهش مي کنم من را راهنمايي کنيد.
پاسخ – اين حرف که نماز فقط براي جلوگيري از گناه است، يک وسوسه ي شيطاني است. تنها يک مرحله از نماز بازداشتن از گناهان است. نماز حرف هاي زيادي دارد. مثلاً برخي از اطباء مي گويند که انسان در يک سني زياد متوجه تشنگي نمي شود. ولي بدن او به اين آب نياز دارد. گاهي انسان هيچ ميلي به خوردن غذا ندارد. اما باز هم به او مي دهند، چون بدن او نياز دارد. خيلي از افراد تا يک برهه اي از زمان بسيار پاک بوده اند ولي به تدريج خراب شده اند. مولوي مي گويد: باد خشم و باد شهوت، باد آز، برد او را که نبود اهل نماز. خيلي از افراد شصت سال نماز خواندند ولي اهل نماز نشدند. چون هر لحظه ما در معرض خطر هستيم. نماز يعني دانستن اين مسئله که ما با يک بزرگي گفتگو مي کنيم. البته بچه ها اين لذت را متوجه نمي شوند. اين آقا نيز مشخص است که به خوبي بزرگ نشده است. تا نگردي آشنا زين پرده رازي نشوي، گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش. بايد بزرگ شد تا بزرگي و نشست و برخاست با بزرگان را درک کرد. تو را بلند صدا کردم و بزرگ شدم، که اسم اعظمت از من، مني دوباره کشيد. هرگاه ما مي گوييم الله اکبر، اولين احساسي که به ما دست مي دهد اين است که چقدر بزرگ شده ايم. که مي توانيم با بزرگترين بزرگان گفتگو کنيم. اگر اين حالات را درک کنيم، تشنه ي نماز مي شويم. نماز يعني پشت پنجره ي ديدار قرار گرفتن و به ملاقات دلدار نائل شدن.
سوال – چرا با وجود اين همه عظمت و بزرگي امير المومنين (ع)، نامي از ايشان در قرآن برده نشده است؟
پاسخ – ابتدا بايد توصيه کنم که در اين روز بزرگترها عيدي دادن به کوچکترها را فراموش نکنند. تا بچه ها اين عيد را از عيد نوروز جدي تر بگيرند. کارهاي بزرگي براي اطرافيان انجام دهيم و محبت مولا را مانند بذري دردل هاي همه ي شيعيان بکاريم. حتي اگر يک همسايه ي مسيحي و غير شيعه هم داريد يک هديه ي خاصي به آنها بدهيد و اين روز را به آنها معرفي کنيد. حضرت امام، زماني که فرانسه بودند وکريسمس رسيده بود، هدايايي براي همسايه هاي خود فرستاده بودند. اما در خصوص سوال شما بايد گفت که مگر اسم هرکسي در قرآن است يک امتياز و ارزش والايي دارد. اسامي زيادي در قرآن است. مثلاً اسم فرعون نيز در قرآن نوشته شده است. کلاً بايد گفت که نگاه قرآن نگاه اسمي نيست، بلکه نگاه رسمي است. قرآن پيوسته مي گويد که به دنبال آدرس رفته و نشاني ها را پيگيري کنيد. اسم ها را مي توان به افراد مختلفي نسبت داد. مثلاً ذوالقرنين که در قرآن آمده مشخص نيست که مربوط به چه کس است. کساني که هوس هاي ديگري دارند مي توانند اسم ها را سردرگم کنند. اما وقتي قرآن آدرس مي دهد امکان ندارد گم شود. توصيفاتي که قرآن در خصوص دادن زکات و خواندن نمازکرده، همه ي شيعه و سني گفته اند که مربوط به امير المومنين (ع) است. خدا آدرس داده که ما به دنبال آن برگرديم. به قول اقبال: مرتضي که از تيغ او حق روشن است، بو تراب از فتح اقليم تن است. مي گويد که تن ما از خاک است و افراد را معمولاً اين خاک فتح کرده است. اما حضرت علي (ع) فاتح تن است. آن حضرت با جرأت و شجاعت شمشير خود را مي کشد، اما زماني که دشمن يک آب دهان به طرف او مي اندازد، شمشير خود را بر روي زمين مي گذارد. گفت من تيغ از پي حق مي زنم، بنده ي حقم نه مأمور تنم. تو به تن من توهين کردي. اما من گرفتار تن خود نيستم. من براي موجود بزرگتر و والاتري شمشير مي زنم، بنابراين به تن خود ارزش نمي دهم. اگر کسي آن حضرت را الگو قرار داد، کم کم از اين تن آسايي و تنيدن تن رهايي پيدا مي کند. اگر از اين تن بيرون بياييم، کم کم به تن آفرين و جان آفرين مي رسيم. آن حضرت مولاي جان آدم ها است. انشاء الله اميرالمومنين که دل ما را برده است ما را به حريم خود راه بدهد.