اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

90-07-11-حجت الاسلام والمسلمين نقويان-رساله ي حقوقي امام سجاد (ع)

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين نقويان

-رساله ي حقوقي امام سجاد (ع)

90-07-11
سوال – در خصوص حقوق فرد نصيحت کننده، از مباحث رساله ي حقوقي امام سجاد (ع)، توضيح بفرماييد.
پاسخ – حق کسي که تو را نصيحت مي کند اين است که در برابر او نرم خو، متواضع و شنوا باشي. و به گوش جان گفته هاي او را بشنوي. به نصيحت او نگاه کن، اگر موافق با ثواب و درستي بود، بپذير و خدايت را از اين بابت سپاسگزار باش. اگر موافق با ثواب و درستي نبود، براي او طلب رحمت بکن اما او را متهم نساز. اين را بدان که در خيرخواهي کوتاهي نکرده بلکه خطا کرده است. اگر در مظان اتهام قرار گرفت، به سخنانش اعتماد نکن.
شايد روزگار استثنا نداشته باشد که هر انساني اگر با خود خلوت کند، مي بيند که يک عده اي او را پند و اندرز داده و نصيحت کرده اند. حافظ، سعدي و ديگران در اشعار خود نصيحت کرده اند. پدر و مادر، معلم، استاد و خيلي افراد ديگر هستند که ما را نصيحت مي کنند. اما اينکه ما در مقابل آنها چگونه بايد باشيم، سخن آنها را بپذيريم يا نپذيريم، نصيحت ها به چند دسته تقسيم مي شود. آيا هرکسي چيزي گفت بايد بپذيريم يا خير. چند روز پيش خانمي زنگ زدند و گفتند که من با کسي آشنا شده ام که خواستگار من است. برادران من به شدت مخالف هستند. پدر هم گوش به حرف برادران مي کند و او نيز مخالف است. با اينکه او فرد خوبي است. حالا ما در مقابل اين تعداد نصيحت کننده چکار بايد بکنيم. به نظر مي آيد که حضرت امام سجاد(ع) در خصوص افرادي که با زبان ما را نصيحت کرده و پند مي دهند، سخناني گفته اند. الان در خيلي از جاها گفته مي شود که جوان ها را نصيحت نکنيد. جوان ها نسبت به نصيحت حساسيت پيدا کرده اند. مشخص نيست که ريشه ي اين حرف ها در کجا است. اگر من فرزند خود را دوست دارم بايد او را نصيحت کنم. اما نکته اينجا است که ما چگونه، کجا و با چه ادبياتي بگوييم که اثر داشته باشد. امام سجاد(ع) به ما که مورد نصيحت ديگران قرار مي گيريم و مي خواهيم حرف آنها را گوش کنيم، راه و روش مي آموزند. امام مي فرمايد که نصيحت کننده يک حقي دارد. حق او تنها اين نيست که از او تشکر کرده و يا حرف او را تصديق کنيم. نبايد در برابر فردي که نصيحت مي کند واکنش بد نشان دهيد. در برابر او تواضع وفروتني داشته باشيد به گونه اي که حس کند واقعاً حرف او را مي پذيريد. در برابر نصيحت کننده سنگ دلي نکرده و دل خود را به سخنان او بدهيد. نبايد به ظاهر او را تصديق کرده و حواس شما جاي ديگري باشد. هرگز حضور حاضر و غايب شنيده ايد، من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است. گوش هاي خود را باز کنيد تا بفهميد که او چه چيزي را مي گويد. خيلي اوقات ما نمي فهميم که طرف مقابل چه چيزي مي گويد. چون فکر و ذهن ما جاي ديگري است. اين گوش کردن هم آدابي دارد. وقتي که گوش کرديد، در گوشه ي ذهن خود آن حرف را يادداشت کنيد. در يکي از دانشگاه ها در يک روز باراني، خانم دانشجويي ساکي را حمل مي کرد که يک مقدار سنگين بود و مي خواست آن را به سر خيابان ببرد. آقايي با اصرار به آن خانم مي گويد که اجازه دهيد من به شما کمک کنم. آن ساک را براي خانم به مقصد مي رساند و بعد از اينکه خانم از او تشکر مي کند، مي گويد اين تلفن من است اگرزماني کمکي خواستيد من حاضر هستم. اين دختر خانم وقتي اين احسان و لطف را مي بيند به آن آقا علاقه پيدا مي کند. يک روزي به او زنگ مي زند و از او براي حل مشکلي کمک مي خواهد. آن آقا براي حل آن مشکل حاضر مي شود. بين اين دختر و اين آقا يک ارتباطي به اين طريق برقرار مي شود. اين ارتباط گناه آلود مي شود و کار به جايي مي رسد که دختر دست به خودکشي مي زند. چون متوجه مي شود که آن فرد کاملاً شياد بوده است. ما نمي گوييم هر کسي ساک کسي را برداشت نظر سوء دارد. ولي موارد اين چنيني نيز اتفاق مي افتد. حتي ما نمي گوييم که اين فرد از ابتدا قصد شيادي داشته است. اما اعتماد از روي سادگي اصلاً خوب نيست. اينکه کسي در حق ما لطفي کرد بعد ما فکر کنيم که او در همه حال فرشته ي نجات ما است، تصور اشتباهي است. سپس حضرت مي فرمايد: وقتي کسي نصيحت کرد به حرف او فکر کنيد. اگر ديديد که سخن او به مصلحت شما است و درست است آن را بپذيريد. مثلاً پدر به دختر خود مي گويد که وقتي به دانشگاه مي رويد با هر کسي هم اتاق نشويد. شما که ترم اول هستيد با افراد سال هاي بالاتر هم اتاق نشويد. دختر بايد بنشيند و به اين حرف خوب فکر کرده و آن را محک بزند. اگر اين دختر هر چقدر فکر کرد نتوانست به مصلحت آن سخن پي ببرد. مي تواند با چند نفر ديگر هم مشورت کرده و بگويد که مثلاً پدر من اين حرف را زده است. به نظر شما اين کار من چه ايرادي دارد. اگر ديديد که حرف نصيحت درست بوده و يک نفعي در آن مستتر بوده است، ابتدا از خدا تشکر کنيد. چون در واقع او فرستاده ي خدا بوده است. خدا مي خواسته يک حرفي به شما بزند از اين طريق استفاده کرده است. پس ابتدا بايد شما ازکسي تشکر کنيد که به ياد شما بوده و اين پيام را از طريقي فرستاده است. پس از شکر خدا، حرف را از او قبول کنيد. و قدر نصيحت او را بدانيد و از او يک تشکر ويژه بکنيد. با اين کار او مي فهمد که نصيحت او موثر بوده است. و اگر حس کرديد که حرف او اشتباه بوده است. مثلاً يک پدري به فرزند خود مي گويد که تو چرا مي خواهي انگليسي ياد بگيري. اين زبان مربوط به افراد بي دين است. پدرها و مادرهايي هستند که مي خواهند فرزند خود را نصيحت کنند اما سطح معلومات آنها پايين است. در صورتي که متوجه شديد حرف نصيحت کننده درست نيست، ابتدا براي او از طرف خداوند طلب رحمت و مغفرت کنيد. زود هم او را به نفهميدن، متهم نکنيد. مثلاً به پدر خود نگوييد که تو قصد بدبختي من را داري و نمي خواهي که من پيشرفت کنم. خاطره اي شهيد مطهري در کتاب عدل الهي دارد به اين شرح که يک شبي من سوار اتوبوس شدم که از قم به مشهد بيايم. همينکه وارد ماشين شديم راننده يک نگاه عجيب و غريبي به من کرد انگار که با من دشمني شخصي دارد. در حالي که اصلاً او را نمي شناختم. من دو صندلي عقب تر از راننده نشستم. ديدم هرچقدر او با غضب به من نگاه مي کند، به دوجوان که جلوي من هستند و بعداً معلوم شد دانشجو هستند، با مهر و محبت نگاه مي کند. تعجب من زماني بيشتر شد که براي شام از ماشين پياده شديم. ديدم اين راننده، زمان رژيم سابق، قبل ازشام براي نماز خواندن به نمازخانه رفته است. پس چرا به من با غضب نگاه مي کند. بعد از شام او با دانشجوها شروع به صحبت کرد. به آنها گفت که در تمام فاميل، من تنها کسي هستم که راننده شده ام و بقيه همه دکتر و مهندس هستند. پدر من يک روز که به مسجد مي رفته، روحاني محل به او مي گويد که شنيده ام فرزند خود را به دبيرستان فرستاده اي. با اين کار جواب خدا و پيامبر را چه مي دهي. دبيرستان بچه ها را بي دين و فاسد مي کند. پدر من هم بخاطر نصيحت نسنجيده آن فرد من را از دبيرستان بيرون آورد و شاگرد راننده کرد. شهيد مطهري مي گويد اينجا بود که فهميدم اين آدم همه ي بدبختي خود را از جنس من مي داند. البته آن شيخ هم نظر سوء نداشته و خيال مي کرده که هرکس به دبيرستان برود منحرف مي شود. حضرت مي فرمايد: در عين حال براي کسي که در نصيحت خود اشتباه مي کند از خداوند طلب مغفرت کنيد. به اوبي احترامي نکنيد اما به حرف او گوش هم نکنيد. اين فرد نظر سوء نداشته است و اشتباه کرده است. مگر مطمئن باشيد که او اصلاً مي خواهد مسير اشتباه به شما نشان دهد و دشمني است که در لباس دوست ظاهر شده است. گاهي معاويه نامه ي نصيحت آميز به اميرالمومنين (ع) مي نوشت. مي گفت علي جان من تو را نصيحت مي کنم، گوش کن به نفع تو است. به حضرت مي گفت که آتش افروزي نکن. مگر جان مسلمانان براي تو ارزش ندارد. آيا تو قيامت را قبول داري ؟ پسر اميرالمومنين (ع) در اينجا مي گويد به اين حرف هايي که مشخص است از طرف دشمن است و در لباس دوست ظاهر شده اعتماد نکنيد. زماني که رسول خدا (ص) فوت کردند. اميرالمومنين (ع) شب در خانه بودند که ديدند در مي زنند. در را بازکردند ديدند که ابوسفيان است. ابوسفيان گفت: علي جان دست خود را بياورتا من با تو بيعت کنم. تو خليفه ي پيامبر هستي. و بقيه اشتباه مي کنند. معلوم بود که او به نيت شومي آمده بود. حضرت دست او را کنار زدند و گفتند نمي خواهد تو با من بيعت کني، چون معلوم است که قصد و نيت ديگري داري. يک وقتي است که انسان مي خواهد عيب کسي را بگويد و يا نصيحت توأم با سرزنش انجام دهد. ولي يک زماني است که اينگونه نيست. مثلاً جوان مي خواهد به يک کار جديد دست بزند و يا خانم مي خواهد ازدواج کند و... در اين صورت مادر به دختر خود مي گويد که عزيزم شوهرداري کار ساده اي نيست. گاهي شوهر اخم مي کند و داد مي زند و گاهي نيز به تو بي توجهي مي کند. اين سخنان را مادر از روي تجربه ي خود مي گويد. همينطور به دختر خود مي گويد که اگر اين مرد اين کارها را کرد تو هم اين کار را بکن. زود به تو برنخورده و قهر نکن. اگر دختر بگويد که نه مادر شما اشتباه مي کنيد. اين مرد اصلاً اين کارها را نمي کند. در واقع از نصيحت مادر خود استفاده نکرده است.
سوال – درخصوص سوره ي شعرا آيات 112 تا 136 توضيح بفرماييد.
پاسخ – سوره ي شعرا سوره ي ويژه اي است از اين جهت که داستان زندگي برخي از انبياء را به طور مفصل توضيح داده است. مثلاً پنجاه و يک آيه درخصوص زندگي حضرت موسي است. در پايان هر پاراگراف و داستان قرآن دو آيه را تکرار مي کند. در اين آيه مي فرمايد که اين داستاني که براي شما گفتم از نشانه هاي خداوند است. ولي متأسف هستم که اکثر شما مردم ايمان نمي آوريد. با اين همه آيه شما نشانه ها را نمي بينيد. مانند کسي که با انگشت خود جايي را نشان مي دهد. اما ما بجاي اينکه به مکاني که او به آن اشاره مي کند نگاه کنيم، به انگشت او نگاه مي کنيم. درآيه ي بعد که آن هم تکرار است مي فرمايد: براي اينکه خداوند خيلي مهربان و قدرتمند است، با همه ي ناداني هاي شما با مهرباني برخورد مي کند. اولين مطلبي که گفته شده و بعد اين دوآيه تکرار شده است در ارتباط با گياهان است. نگاه نمي کنيد که ما در اين کره ي زمين چه گياهان کرامت داري را رويانديم ؟ بدرستي که اينها از نشانه هاي ما است، اما شما ايمان نمي آوريد. در واقع براي اينکه کسي خدا را بشناسد، يک بوته ي گوجه فرنگي همانقدرعظمت دارد و مي توان خدا را در آن ديد که در عصاي چند منظوره ي حضرت عيسي مي توان ديد. با عصاي حضرت موسي، دريا شکافته مي شود. و حضرت موسي و اصحاب او از ميان آن عبور مي کنند. فقط انسان بايد خوب به اين آيات نگاه کند. به تعبير يکي از بزرگان، معجزه، طبيعت ناشناخته است و طبيعت معجزه ي معمول و شناخته شده است. طبيعت هم معجزه است اما براي ما عادي شده است.
سوال – من پدري دارم که وضع مادي او خوب نيست براي همين کلاً با ازدواج من مخالف است. بيم دارم که به گناه بيفتم. پدر من اصلاً منطقي نيست. در ضمن مدتي است که من يک مزاحم تلفني دارم و مدام وسوسه مي شوم که جواب او را بدهم. البته تا الان جواب او را نداده ام اما نمي دانم که تا چه زماني مي توانم مقاومت کنم. شما براي من و پدر من چه حرفي داريد؟
پاسخ – يک تعبيري مولانا دارد که خيلي زيبا است: گر تو را حق آفريدت زشت روي، هين مشو هم زشت رو هم زشت خوي. اگر خدا به کسي صورت زيبايي نداده است، اخلاق را که مي تواند زيبا کند. اگر دست من تنگ است، کاري نکنم که فکر من هم تنگ شود. انسان مي تواند با وجود دست تنگي، فکر سخاوتمندي داشته باشد. به اين پدر بايد گفت که اگر براي دختر شما خواستگار مناسبي آمد، او را رد نکنيد. شايد فردا دست سخاوتمندي پيدا شد و توانستيد با آبرومندي دختر خود را به خانه ي بخت بفرستيد. نمونه هاي زيادي از اين دست وجود دارد. در آينده اگر اين دختر دچار لغزش شود تقصير پدر است. اين دختر پاک است و مي گويد که من از وسوسه شدن مي ترسم. چرا اين پدرها و مادر ها توجه نمي کنند ؟ اولاً هرکسي بايد به اندازه ي خود قدم بردارد. اگر خواستگار آمد، مي بيند که زندگي شما همين است. ظاهر و باطن خود را به او نشان دهيد. نه اينکه وسايلي را از کسي قرض بگيريد و با آنها خواستگار را فريب دهيد. با اين کار او مي فهمد که از ابتدا به او دروغ گفته ايد. من دوستي دارم که وقتي براي دختر او خواستگار آمد به او گفت که من نمي توانم زياد جهيزيه درست کنم. فقط مي توانم وسايل اوليه را به او بدهم. اين مسئله را در شب خواستگاري به داماد گفت. البته خدا کمک کرد و بهتر هم شد. چرا ما کاري کنيم که دختر و پسر ما بعدها دچار گرفتاري و نااميدي شوند. اگر اين دختر مرتکب گناه شود، پدر در گناه او شريک است. پيامبر (ص) به مردم مي فرمود : اگر پول نداريد که به ديگران کمک کنيد، چهره ي گشاده که مي توانيد داشته باشد.
سوال – فرزندان اينگونه والدين چه برخوردي را بايد در قبال اين رفتار غير منطقي پدر و مادر خود داشته باشند؟
پاسخ – بچه ها وظيفه ي اطاعت و محبت دارند. نبايد پرخاش کرده و بي ادبي و جسارت کنند. يکي از دوستان روان شناس نامه نوشته و گله کرده بودند که شما به همه مي گوييد کوتاه آمده و صبوري کنيد. بله بايد کوتاه آمد، انسان نمي تواند در مقابل پدر خود بايستد. معمولاً در هر فاميلي يک فرد باتجربه و با نفوذ وجود دارد. اگر هم نبود مي توان از يک امام جماعت و يا فرد با نفوذ ديگري که از آشنايان است کمک گرفت تا با اين پدر صحبت کند. البته واضح است که رفتار اشتباه پدر و مادر مجوزي براي کار اشتباه اين دختر و يا پسر نيست. اين خانم مي گويد که من مزاحم تلفني دارم. اگر با او صحبت کند اشتباه کرده است. بهترين کار اين است که اين خانم تلفن را قطع کند. من خيلي از افراد را مي شناسم که وقتي مزاحمت تلفني آنها زياد شد براي مدتي گوشي خود را قطع کردند. سعدي يک تعبيري دارد که مي گويد يا پند يا بند. يعني برخي از افراد گاهي به يک پندي گوش نداده اند و در نتيجه گرفتار بند شده اند. انشاء اله همه ي ما گوش شنوايي به پندها داشته باشيم تا بندهاي روزگار دست و پاي ما را گرفتار نکند.