اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

90-06-21-حجت الاسلام والمسلمين نقويان-پرسش وپاسخ

برنامه سمت خدا

حجت الاسلام والمسلمين نقويان

-پرسش وپاسخ

90-06-21
سوال – من مدتي است که به عنوان صندق دار و حساب دار فروشگاه مواد پروتئيني مشغول کار هستم. در اين مدت متوجه شدم که در فروش آنجا حلال و حرام زيادي هست مثلا اگر مرغي را وزن کنند، براي قيمتش به اين نگاه مي کنند که طرف بومي است يا مسافر است، اگر مسافر باشد قيمت را بالاتر از حد حساب مي کنند يا گاهي وزن بالاتري مي گويند که مي دانم در اين حد نيست و خيلي موارد ديگر ولي چون کار من فروشندگي نيست نمي توانم به طور مستقيم دخالتي بکنم اما من نگران درآمدي هستم که در اين شغل کسب مي کنم. من از گناه آنها ناراحت هستم. ولي نمي دانم چه کار کنم؟
پاسخ – مسئولان اين کار بخاطر مبلغي بيشتر آتشي را وارد زندگي خودشان مي کنند. آنها مطمئن باشند که اين پولها نخواهد ماند و مايه آرامش زندگي آنها نخواهد شد. ممکن است که مدير اين مجموعه بيست سال اين کارها را انجام بدهد و بعد دامادي بگيرد که او يک پاره آتش باشد و همه ي زندگي او، همراه با آبرويش و همه آنچه که از اين درآمد کسي کرده است به باد بدهد. ما نمونه هاي زيادي از اينها را داشته ايم. اين درآمدها مثل پشمک است که ظاهرش بزرگ است ولي در يک مشت جا مي گيرد. يک کسي نفت فروش بود و انگشت شصت خودش را روي در پيت نفتي مي گذاشت که کمتر نفت جا بشود. فردي به او گفت که مگر يک شصت چقدر حجم دارد؟ او گفت: من در روز و ماه و سال خيلي پيت نفت مي فروشم و با اين کار حجم آن زياد مي شود. بالاخره او تاجر نفت شد و خيک هايي از نفت وارد مي کرد. يک روز در وسط دريا کشتي گرفتار طوفان شد و آنها مجبور شدند که خيک هاي نفت را به دريا بريزند تا نجات پيدا بکنند. هر چه خيک هاي نفت را به دريا مي ريختند کشتي سبک نمي شد تا اينکه وقتي آخرين خيک نفت را به دريا ريختند و کشتي سبک شد. صاحب نفتها گفت که من شصت شصت بردم، خيک خيک ريختم. اگر روزي آنها بخواهند توبه کنند پيدا کردن صاحب هاي حق براي آنها امکان پذير نخواهد بود. سوال ايشان يک جنبه ي اخلاقي دارد که ايشان بايد به مسئولين آنجا امر به معروف و نهي از منکر بکنند. ايشان مي توانند نامه اي بنويسند و بدون امضا و معرفي براي آنها بفرستد. اينکه درآمد ايشان ازنظر فقهي حلال است يا حرام بايد از دفتر مرجع تقليد شان پرسيده بشود.
سوال – وقتي در فکر من چيزهاي بدي نقش مي بندد، پشيمان مي شوم ولي نمي دانم چکار بکنم. آيا من مرتکب گناه مي شوم ؟
پاسخ – گفتم که بر خيالت راه نظر ببندم، گفتا که شبرو است و از راه ديگر آيد. اين خيالات دو حالت دارد. يک وقتي خود من مقدمات اينها را فراهم مي کنم. يعني من زمينه ي آنرا آماده مي کنم و بعد خيال مي آيد. من به پسر ها در دانشگاه مي گويم که شما پشت سر خانمها ننشيند زيرا هم از نظر اخلاقي و هم از نظر رواني خوب نيست. بعضي ها مراعات حجاب را نمي کنند و شما هم که مجردهستيد و وقتي شب مي خواهي درس بخواني خيالات روز تو را بيچاره مي کند. اگر انسان که در خيابان راه مي رود به هر جا و به هر کسي نگاه بکند، در شب هنگام خواب خيالات به سراغش مي آيد. پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب تا در اين پرده جز انديشه ي او نگذارد. اگر انسان بتواند وروردي چشم و گوشش را کنترل بکند، کم کم دلش هم تحت کنترلش قرار مي گيرد. حالا يک وقت فرد خودش را کنترل مي کند و مقدمات را فراهم نمي کند و مرزها را مي بندد ولي باز خيالات حمله مي کند، اين خيالات نمي توانند کاري بکنند و خودشان عقب نشيني مي کنند. اميدوارترين فرد روي زمين شيطان است و هيچ وقت نااميد نمي شود. ذکراستغفار ذکر مبارکي است. ما يک خطاهايي مي کنيم که خودمان هم نمي دانيم. ما با استغفار کردن مي توانيم اينها ار بپوشانيم.
سوال – مدتي است که به آقايي دلبسته ام و سکوت کرده ام و کسي از اين ماجرا چيزي نمي داند. سکوت کردن براي انساني درشرايط من کار سختي است اما قبل از اينکه با اين آقا آشنا بشوم و دل ببندم، با خدا آشنا شدم و مغرورانه مي گفتم که من عاشق خدا هستم و درگير عشق زمنيني نيستم. من حتي همه را به داشتن عشق زميني محکوم مي کردم. حالا که به اين آقا دلبسته ام کمي از خدا دور شده ام. من ناراحت هستم که دلبسته ي کسي به جز خدا شده ام. من که هميشه براي ظهور آقا امام زمان (عج) دعا مي کردم، حالا شب هاي جمعه در دلم مي گويم خدايا مي شود من اول به آن آقا برسم و بعد امام ظهور بکند. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ- مني که لفظ شراب از کتاب مي شستم، زمانه کاتب دکان مي فروشم کرد. اين داستان خيلي از ما انسانها است که خيلي ها را بخاطر چيزي تحقير مي کنيم و آنها را منع و سرزنش مي کنيم و بعد همان بلاها سر خودمان مي آيد. اينجور دلبستن ها دو حالت دارد. يک وقت انسان بر اساس نياز غريزي خودش دوست دارد که همسري داشته باشد و اين مخالف با عشق خدا نيست. اميرالمومنين هم به حضرت فاطمه علاقمند شد وحضرت فاطمه هم به همسرش دلبسته بود. پس اگر کسي به کسي دل بست نبايد خدا را فراموش کند. مهم اين است که يک رنگي از خدا در دلبستگي باشد. يعني يک انساني باشد که پاک، متدين، باعفت و خدا ترس باشد. و ما را به خدا نزديکتر بکند. بايد در اين دلبستن يک زمينه هاي مثبت باشد نه اينکه مايه ي آزار من باشد. مثلا من به کسي دلبسته ام که او اصلا در اين فکر نيست يا اينکه به فرد ديگري دلبسته است و من در اينجا دچار خود آزاري مي شوم. يعني من دارم گرفتار يک نوع خيالاتي مي شوم که اين خيالات من را اذيت و آزار مي کند. يک نفر مي تواند قبل از اينکه پيامي از طرف اين خانم ببرد به اين آقا بگويد که شما مي خواهيد ازدواج کنيد يا نه. خانمي به من گفت که من به مجري تلويزيون دلبسته ام. اين اشتباه است زيرا اين مجري خودش زن و بچه دارد. درضمن شما با اين دلبستگي دچار خيالات مي شويد. شما بايد با کسي که همسان و کفو شما است ازدواج بکنيد و دل ببنديد. اينکه من کسي را ببينم و به او دل بنندم کار عاقلانه اي نيست. پدر دختر خانم ها مي تواند دنبال داماد خوب بگردد. شما روي زمين سرمايه گذاري مي کنيد ولي روي انسان سرمايه گذاري نمي کنيد. پس اين دلبستگي بايد در چارچوب باشد. هزار فکر و خيال در سرميهمان هست که يکي از آن هم در سر صاحبخانه نيست.
سوال – من 27 سال سن دارم. بتازگي داراي فرزند هم شده ام. شوهر من مرد با ايمان و خوبي است. من هميشه شاکر خدا بوده ام. ولي مشکل من اين است که الان دوسال است که همسر من يک ريال هم به من پول نداده است. من هميشه خجالت کشيده ام که از آنها پولي بخواهم. پس انداز اندک او را هم خودم نگه مي دارم ولي هيچ وقت به اودست نزده ام. چون مي ترسم همسرم ناراحت بشود. او اصلا فکر نمي کند که شايد من نيازي به پول داشته باشم. من مدتهاست که براي خودم هيچ چيزي نخريده ام، حتي براي خريد گل سر از پدر و مادرم با شرمندگي پول مي گيرم. شوهرم مرد خسيسي نيست و خرج هاي زيادي براي خانه مي کند ولي من جزو خرج هايش نيستم. آيا ندادن خرجي اشکال ندارد ؟ من چه برخوردي با اوداشته باشم ؟
پاسخ- کسي به بازار رفت و گفت که من يک طوطي سخن گو مي خواهم. يک طوطي تضميني خريد و به خانه آمد. طرف گفت که طوطي صحبت نمي کند. فروشنده گفت که در قفس طوطي بايد آئينه باشد تا حرف بزند. باز هم طوطي صحبت نکرد. فروشنده گفت که در قفس طوطي بايد تاب هم باشد. اما باز طوطي حرف نزد. فروشنده گفت يک وسيله ي دکوري در قفس طوطوي بگذاريد. سه روز بعد طوطي مُرد. فروشنده گفت که طوطي هيچ حرفي نزد. خريدار گفت : در آخرين لحظه طوطي گفت که در مغازه ي پرنده فروش آب و دانه پيدا نمي شد ؟ يعني پرنده از گرسنگي مرد. بعضي از مردها فکر مي کنند که خانمها فرشته هستند و هيچ نيازي ندارند و فقط بايد به مردها سرويس بدهد. اين آقا چون تابحال زن نداشته و پدر و مادرش هم به او ياد نداده اند، فکرمي کند همين که همين خوراک براي خانم کافي است. بسياري از خانمها که سرکار مي روند بخاطر داشتن استقلال مالي است و الان خانم از کار خوشش مي آيد و نه کار آسان است. اين خانم در خانه شان ديده که وقتي پدرش مي خواسته به مادرش پول بدهد با خسيسي تمام به او پول مي داده است و فکرمي کند که من خودم کار مي کنم تا مثل مادرم نشوم. اگر مردان ما متوجه نيازهاي خانم ها در خانه بشوند و بدانند نصف درآمدي که دارند بخاطر کار کردن خانم ها در خانه است ديگر اين اتفاقات نمي افتد. اين خانم نامه اي به همسرش بنويسد و مشکلش را بگويد. شايد هم اين آقا فکر مي کند که شما از پولهايي که در اختيارتان هست مصرف مي کنيد. اينخانم بخاطر نجابت خودش دست به اين پول نمي زند. اين خانم مي تواند در نامه اجازه بگيرد که براي کارهاي شخصي از آن پول برداشت بکند.
سوال – سوره ي نور آيات 11 تا 20 را توضيح بدهيد.
پاسخ- اين سوره در مورد مشکلات اخلاقي است که در بعضي از جوامع گرفتار آن هستند. اين مشکل اخلاقي در مورد ارتباط بين محرم و نامحرم است. در تاريخ اسلام به يکي از همسران پيامبر تهمت زدند تا شخصيت پيامبر را پايين بياورند. الان هم در جامعه هست که وقتي فردي داراي صورت سياسي يا فرهنگي يا. .. است به فرزند و همسر او تهمت هايي مي زنند. قرآن مي فرمايد که از اين تهمت ها نترسيد. و فکر نکنيد که اين شر است. اين در مجموعه براي شما خير است. کساني که به زنان پاکدامن تهمت هاي ناروايي مي زنند. اگر کسي تهمتهاي ناروا يا القاب ناروا به ديگران بدهد، اين فرد هرچه مکه و کربلا رفته باشد و هرچه نماز خوانده باشد از بين مي رود. اين فرد در قيامت مي بيند که پرونده ي اعمالش خالي است. دين فقط نماز خواندن و چادر سر کردن و مکه رفتن نيست. ما مي بنيم که اين نمازها اثري در زندگي ما ندارد و حقيقتي را درک نمي کنيم. به قول مولوي از بس که موش در انبار اعمال مان ريخته ايم اثري در اعمال خودمان نمي بينيم. قرآن به ما تذکر مي دهد که مراقب اين تعمت هاي اخلاقي باشيم.
سوال – من از شرکت نفت خوزستان با شما مکاتبه مي کنم و شب کار هستم. هفته گذشته کارشناس شما گريزي به کارکنان شرکت نفت و امکانات آنها زدند و از معلمين که دوست دارند شرکت نفتي باشند صحبت کردند. همکاران ما با گرماي شصت درجه ي خوزستان در بدترين شرايط با جان و دل و با کمترين ادعا به نيت شکوفايي مملکت کار مي کنند. آنها آلودگي صوتي، خطرات انفجار، کارسخت در دريا و ايام تعطيلات را فقط بخاطر اينکه گاز هيچ خانه اي درکشور ما قطع نشود تحمل مي کنند. ما خودمان و خانواده مان را فداي مملکت کرده ايم. اينجا زماني در دست انگليسي ها بود ولي الان بچه هايي در اينجا هستند که نماز شب مي خوانند. آيا درست است اگر نامي از ما هست با بي مهري باشد. هميشه در مورد ما اين جوري قضاوت مي کنند. از اينکه در اين برنامه از ما به بي عدالتي يادشده است دلخور شده ايم. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – ما تذکري همراه با عذر خواهي مي دهيم. نظر ما اين نبود که قشري را تحقير بکنيم يا زخمات آنها را ناديده بگيريم. هر شغلي سختي ويژه ي خودش را دارد. معلمي که سرکلاس مي رود و با چهل بچه سر و کار دارد که بعضي از آنها خيلي شيطان هستند و رمقي برايش نمي ماند سختي کار خودش را دارد و رفتگر زحمت کشي که در صبح سرد زمستان خيابانها را تميز مي کنند سختي کار خودش را دارد. آن پرستاري که بايد بالاي سر بيمار باشد و آه و ناله او را تحمل کند سختي کار خودش را دارد. پليسي که شش ساعت سر چهار راه مي ايستد تا ترافيک نشود سختي کار خودش را دارد و. .. مسئولين ما بايد در کارها بالانس ايجاد بکنند. خلباني به من مي گفت که در بعضي از کشورها حاضرند که به ما پنج برابر حقوق مان در ايران به ما بدهند ولي ما بخاطر تعلق به کشور، اين آب و خاک قبول نمي کنيم. متخصص مغز و اعصابي مي گفت که از دوبي مرا دعوت کرده اند که چندين برابر حقوق اينجا را به من بدهند. ايشان در مسجد محل مي نشيند، بيمارها را مي بيند و مداوا مي کند. ما چنين انسانهاي بزرگي داريم.
سوال – از اواخر تحصيلم در دانشگاه درمحلي که هيچ ربطي به رشته ام نداشت مشغول به کار شدم. مدت يکسال است که ازدواج کرده ام و همسرم قبل از ازدواج با شرايط من آشنا بود. ومن را با آن شرايط قبول کرد. همسرم از من توقع دارد که سر هر مراسمي برايش کادوي خوبي بخرم. وقتي هم که براي او کادو مي برم با غُرزدن هاي او روبرو مي شوم. او به من مي گويد که تو خسيس هستي. به او گفته ام که من در جستجوي کار مناسبي هستم ولي الان موقعيت خوبي ندارم، پس سنگ صبور من باش. چيزي بگوييد که من را آرام کند. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – چوعاشق مي شدم گفتم که بردم گوهر مقصود، ولي ندانستم که اين دريا موج خون فشان دارد. اين داستان فقط براي شما نيست و کساني ديگر هم گرفتار آن هستند. کسي که وارد يک کار جديد مي شود يا ازدواج مي کند يا خدا به او فرزندي مي دهد، فکر سختي آنرا نمي کند. بعد متوجه سختي هاي آن مي شود. انسان بدنيا آمده است که سختي ها را تحمل کند. يک خانمي براي گرفتن پول گل سر خجالت مي کشد از شوهرش پول بگيرد و شما با داشتن همسري که براي شما کادو مي گيرد ناراضي هستيد. گاهي خانمها با هم مي نشينند و بعضي از آنها همسر پولداري دارد و اينها را به رخ هم مي کشند. با اين کار زندگي ديگران را نابود مي کنند. اين خانم بايد سختي ها را تحمل کند و با اين مرد بسازد و به زندگي هاي ديگر کاري نداشته باشيد. خدا وعده داده است که به مردان کاري و با عفت کمک مي کند. همدلي شما براي اين مرد خيلي مهم است. شما نبايد به کادويي که براي شما خريد ه بي توجهي نکندي. زندگي خودتان را خراب نکنيد.