اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

90-05-03-حجت الاسلام والمسلمين نقويان-پرسش وپاسخ

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين نقويان

-پرسش وپاسخ

90-05-03
سوال – يازده سال است که من با خانواده ي همسرم زندگي مي کنم و حدالامکان دستورات خدا را رعايت مي کنم و شديدا احترام بزرگتر ها را نگه مي دارم. گاهي اوقات آنقدر به پدر شوهر و مادر شوهرم خدمت مي کنم که از لحاظ جسمي هم خسته مي شوم ولي وقتي گاهي حرفهاي مادر و خواهرشوهرم را مي شنوم دلم مي شکند و رفتاري مي کنم که تمام کارهاي خوبي را که بخاطر خدا کرده ام زير سوال مي رود. و تصميم مي گيرم قيد هر کار خوبي را بزنم ولي بخاطر نذزي که کرده ام از خدا مي ترسم. من نذر کرده ام که اگر صاحب خانه بشوم تا آخر عمر به خانواده ي شوهرم خدمت بکنم. و هيچ وقت آنها را تنها نذارم. الان صاحبخانه شده ام. به خدا خسته شده ام. حرفي بزنيد که دلم را از اين آشوب نجات بدهد. به مادرشوهرها بگوييد که کمتر غيبت عروس ها را بکنند که قيامتي هم هست. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – من مجبورم با دو گروه صحبت کنمA  يکي عروس ها و يکي مادرشوهرهايي که ته دل شان اين است که به عروس ها و فرزندانشان کمک بکنند که گاهي مشکل ايجاد مي شود. اگر شما نذز هم نمي کرديد باز بايد خدمت مي کرديد. ما در ته دل مان اين است که با خدا عهدي داريم که بايد به انسانها خدمت کنيم. مرا عهدي است با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کويش را چو جان خويشتن دارم. ما اين عهد را داريم که به انسانها خدمت و محبت بکنيم. و نبايد اين عهد را بشکنيم. چون اين کار را بخاطر خدا مي کنيم قدر شناسي ديگران ديگر براي ما تاثيري ندارد. وقتي کسي به بچه اي شکلاتي مي دهد بچه زبان تشکر ندارد ولي پدر بچه تشکر مي کند و طرف خوشحال است که پدر بچه تشکر کرده است. خالق و پدراني انسانها دارد خوبي شما را مي بيند و آنرا در حساب پس انداز ما مي نويسد. پس اگر ديگران از ما تشکر نکردند يا از ما گله گردند يا قدرداني نکردند براي ما نبايد فرقي بکند. امام حسين (ع) مي فرمايد: شما مثل باران بهاري باشيد. يکسان ببار. حتي اگر کساني که از تو تشکر نمي کنند. روزي آنها هم خواهند فهميد و از تو تشکر خواهند کرد. اگر تشکر هم نکنند بُرد با توست. بقول آقاي رنجبر واليباليست ها وقتي امتياز مي گيرند که توپ را محکم به زمين حريف بزنند و او نتواند توپ را برگرداند. اگر شما نيکي بکني و در دجله بيندازي و او نتوانست پاسخ تو را بدهد، تو در اينجا برنده شده اي. اگر او تشکر کرد همان تشکر پاسخ شماست و ذخيره ي ديگري ندارد. قرآن مي فرمايد که هر کس از ما سوال دارد ما براي او قصه اي مي گوييم. برادران يوسف همه جنايتي براي برادرش کردند و حتي قصد قتل او را داشتند. وقتي آنها خودشان را در چنگال يوسف ديدند يوسف به آنها گفت که امروز ( که من قدرت دارم ) هيچ ملامتي بر شما نيست و من از شما انتقام نمي گيرم. در ضمن اگر من ضعيف بودم و بخشيدم هنر نيست. اگر من قدرتمند و توانا بودم و بخشيدم خوب است. شما به کارهاي خوب خودتان ادامه بدهيد و دلسرد و دلزده نشويد. اگر همسر شما گفت که از مادرم چه خبر، به او بگوييد که ما در آنجا گفتيم و خنديديم و در اينجا دروغ هم جايز است. شما به رفتار مادرشوهر کاري نداشته باشيد. شما وقتي بذري را مي کاريد سبز مي شود. حالا مي خواهد که خاک از آن سوء استفاده را بکند يا نکند، اين فرفي ندارد. همان مقدار که باران در خانه ي امام حسين (ع) مي باريد در خانه ي يزيد هم مي باريد. شما که خوب هستيد مثل باران بباريد. عده اي مي گفتند که شما در جلسه ي قبل در مورد مادرشوهر ها چنين و چنان گفتيد ولي منظور ما اين نبوده است. من مادر شوهرهايي را سراغ دارم که واقعا اهل محبت هستند و کم لطفي و بي مهري عروس را تحمل مي کند. اين طور نيست که ما هميشه بگوييم که مادر شوهر بد است و عروس خوب است. شما مادر شوهر محبت خودت را به عروس بکن، مي خواهد او قدر محبت تو را بداند يا نداند. در حکايتي مي خواندم که مادر زني مي خواست که دامادهايش را امتحان بکند که کدام او را بيشتر دوست دارند. او خودش را عمدا داخل حوض انداخت و داماد شيرجه زد و مادر زن را نجات داد. داماد فردا يک ماشين خريد وروي آن نوشت: هديه ي مادرزنم. روزبعد مادرزن براي داماد دومي هم اين نقش را بازي کرد و خودشرا در آب انداخت و داماد او را نجات داد و. .. مادر زن براي داماد سومي هم اين کار را کرد. ولي داماد سومي کاري نکرد و مادر زن در آب غرق شد. ديدند که يک ماشين بي ام و پارک است که روي آن نوشته است: هديه ي پدر زنت. ما يک وقت هايي مي خواهيم کار خوب بکنيم ولي يک چيزهايي مانع ما مي شود. مولانا اين را عوعوي سگ مي داند. مي گويد که يکي ماه با شما هست و يکي عوعوي سگ با شما هست. تو ماه را ببين به موانع کاري نداشته باشد. بذري که کاشته مي شود اگر سنگي هم باشد آنرا مي شکافد و بيرون مي آيد. بذر نمي گويد که اگر خاک رس نرم بود من فقط آنجا رشد مي کنم. چشمه ها از دل صخره ها مي جوشند. مادر شوهرها دقت بکنند که ما دو جور به کار ديگران کار داريم. يکي کمک و مساعدت است، يکي فضولي و دخالت است. آنجا که کمک و مساعدت است همه مي پذيرند حتي غريبه ها. وقتي شما داريد مي رويد و يکي به شما مي گويد که در ماشين باز است، همه از اين فرد استقبال مي کنند و کسي کاري ندارد که طرف کيست. هيچ کس نمي گويد که ما مي خواستيم در باز باشد، همه مي گويند که خوب شد که شما به ما گفتيد که در ماشين باز است. پس هر وقت شما مادرشوهر حرفي زديد که آنها حرف شما را پذيرفتند بدانم که اين کمک و مساعدت آنهاست. دو نفر به کليسا رفتند و يکي از آنها از کشيش پرسيد که آيا وقت دعا مي شود سيگار کشيد ؟ و کشيش گفت که اين کار امکان ندارد. فرد دومي به اين صورت سوال کرد که آقاي کشيش انسان وقتي دعا مي کند مي تواند سيگار هم بکشد ؟ کشيش گفت که بله مي شود اين کار را کرد. گاهي صحبت ما همان است ولي نوع گفتن آن فرق مي کند. حالا جايي که حرف ما دخالت است قبول نمي کنند و حرف ما را پس مي زنند. اگر يکي بگويد که آقا چرا رنگ ماشين شما اين جوري است، انسان ناراحت مي شود و مي گويد که به شما ربطي ندارد. قطعا پدر و مادرها از گفتن حرفها قصد و غرضي ندارند. مي کنم هر شب دعايي کز دلم بيرون رود مهرت ولي آهسته زير لب مي گويم خدايا بي اثر باشد. اين نفرين مادرانه است. اينکه بزرگترها به کساني که تازه ازدواج کرده اند مي گويند که پولهايتان را جمع کنيد و ولخرجي نکنيد و. .. جوانان نبايد ناراحت بشوند. الان بيشتر دعواها و طلاق ها ريشه اش در انتخاب اشتباه است. قرآن اين دفترچه ي راهنماي زندگي ما مي فرمايد که هر وقت اشتباه کردي بايد تاوان آنرا بدهي. بري ازدواج بايد خوب تحقيق کرد. براي خريد يک مانتو مردم ساعتها تحقيق مي کنند يا براي خريد يک ماشين به بيست نمايشگاه اتومبيل سر مي زند. يک بخش ديگر آن سرنوشت زندگي ماست که ما بايد آنرا تحمل بکنيم. و نبايد از آن بگريزيم. حالا اگر يک همسر بداخلاق داريم خوبي هاي او را هم ببينيم. قرآن مي فرمايد: شراب سودهايي هم دارد ولي ضررش بيشتر از سودش است. پس خوبي ها را ببينيم و سعي کنيم بديها را اصلاح کنيم.
سوال – من قبلا نماز مي خواندم و با خدا ارتباط خوبي داشتم ولي گناهي کرده ام که خجالت مي کشم با خدا حرف بزنم و نماز بخوانم. بخاطر همين خجالت بيشتر و بيشتر در اين گناه فرو رفته ام. حالا آنقدر دلم براي خدا تنگ شده است که آرزو دارم يک رکعت نماز بخوانم. احساس مي کنم که خدا از من روي برگردانده است. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – ما هم پدر و مادرها و هم جوانان را دعا مي کنيم که وقتي جواني دچار اشتباه شد پدر و مادر به او کمک بکند تا آنرا جبران بکند و نگذارند که آن گناه آنقدر بزرگ بشود که ديگر نتوان براي جوان کاري کرد. اين خجالت کشيدن و شرمندگي هم وسوسه ي شيطان است. مولانا مي گويد که داستان ما و خدا داستان يک کف آب و درياست. آب بد را چيست درمان باز در دريا شدن خوي بد را چيست درمان باز ديدن روي يار. مي گويد يک کف آب اگر آلوده هم باشد مي تواند به آغوش دريا برگردد. کار ما با خدا هم همين جوري است. اينکه خدا اهل گذشت و غفران است بخاطر خطاکاري ماست. اگر ما خطاکار نبوديم مهرباني خدا معنايي نداشت. شما با شيطان مخالفت کن و بگو که من خطا کرده ام ولي برمي گردم و توبه مي کنم و به سمت خدا مي روم. روايت داريم که کساني که هيچ گناهي نمي کنند و آرام آرام مغرور خوبي خودشان مي شوند يعني نمازي مي خوانند و حجي مي روند و. .. با کساني که گناه مي کنند و توبه مي کنند، در مقايسه پيش خدا کساني که توبه مي کنند بالاتر هستند. ما نمي توانيم مثل اميرالمومنين باشيم که در حاليکه پاک بود چنان ناله مي کرد و با خدا حرف مي زند مثل اينکه جنايت کار است. و مي گويد که خدايا خطا کرده ام و همه ي گناهان و جنايت هاي من را ببخش. پس وقتي ما خطا کرديم بايد برگرديم و بخاطرهمين خدا مي فرمايد که توبه کنندگان را دوست دارد. دوست دارد يار اين آشفتگي کوشش بيهوده به از خفتگي، اندرين ره مي خراش و مي تراش تا دم مردن دمي فارغ نباش.
سوال – سوره کهف آيات 75 تا 83 را توضيح بدهيد.

پاسخ – اين صفحه داستان ماجراي موسي و خضر است. خضر يک استادي است که به موسي که شاگر او بود مي گويد که تو صبر نداري که با من باشي زيرا کسي مي تواند با من باشد که صبور باشد. خضر کارهاي عجيبي مي کند. بچه ي کوچکي را مي کشد و کشتي را سوراخ مي کند و در روستايي ديواري را تعمير مي کند و با اينکه موسي با او قول و قرار گذاشته بود که سوال و اعتراض نکند ولي در هر مورد ازاو سوال مي کند. اين جالب است که موسي هر بار اعتراض مي کند و بعضي مي گويند که او بايد اين اعتراض را مي کرد زيرا کارها عجيب و غريب بوده. من فکر مي کنم که در اين داستان خداوند مي خواهد يکسري پرده هايي از حکمت هاي خودش کنار بزند تا ما بفهميم که همه ي کارهاي خدا حکمت دارد و ما مثل آن شاعر نگوييم که اگر دستم رسد بر چرخ گردون همي پرسم که اين چون است و آن چون، يکي را داده اي صد ناز و نعمت يکي نان جوين آغشته در خون. روزي پرده ها کنار مي رود و تمام راز اين کارها را مي فهميم و در آن روز خجالت مي کشيم. مي فهميم که همسر من بايد بداخلاق بود تا من درکنار او به مقامي برسم که خيلي از عابدين به آن نرسيدند، بايد اين بچه شيطان مي بود، بايد يزيدي مي بود و در آن زمان کساني که سر تسليم فرود آورده اند نتيجه ي کار خودشان را مي بينند و کساني که زيادي اعتراض کردند شرمنده بشوند.
سوال – من پانزده سال دارم و پسر خانواده هستم. در مورد حقوق هر کس در خانواده توضيح بدهيد. من يک خواهر هشت ساله دارم که خانواده ام اصلا به او کاري نمي سپرند. من هر وقت به آنها اعتراض مي کنم مي گويند که او کوچک است. سخني پند آموز در مورد تقسيم کارها بگوييد. من کارها را انجام مي دهم ولي او جايزه اش را مي گيرد. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – به پدرها و مادرها مي گوييم که مواظب روحيه ي لطيف بچه ها باشيد که احساس تبعيض نکنند. که بعد اگر بزرگتر و قدرتمندتر شدند بخواهند انتقام جويي و حسادت بکنند. هر کس را در جايگاه خودش قرار بدهند و اگر صلاح ديدند که در جايي کار سنگين تري به ديگري بدهند با او صحبت کنند و او را توجيح کنند که او دختراست و بايد بيشتر مورد محبت بيشتري واقع بشود که بعدا دنبال محبت ديگران نرود و. . و با زور و تشر اين کار را نکنند. بچه تا مدتي تحمل ضعف و تسليم را دارد. روحيات بچه ها متفاوت هست حتي ممکن است که هردو پسر باشند ولي يکي عصبي تر است بايد برادر ديگر را توجيح کنيم که برادر تو کمي عصبي است و تو بايد هواي او را داشته باشي. مابخاطر اين داريم که با او ملايم تر رفتار مي کنيم و اِلا ما تو را بيشتر دوست داريم. بچه ها را به رخ هم نکشيم. کارگردان هاي بزرگ نقش هاي سخت را به بازيگرهاي مهم و توانا مي دهند. اگر نقش خيلي سخت و پيچيده باشد آنها مي گردند و يک بازيگر بزرگ را پيدا مي کنند. خدا هم وقتي مي بيند که يک کسي توانمند است و قدرتش زياد است نقش هاي مهم را به او مي دهد. پس معلوم است که شما انسان قوي هستي که کارهاي سخت را بر دوش شما مي گذارند و از اين بابت شما بايد خدا را شاکر باشي. با کاسبي مصاحبه کردند که چه خبر ؟ طرف گفت: ما بدو، نان بدو. و ما به نان نمي رسيم و گرفتارهستيم. اين خوب است يعني خدا را شکر، پا براي دويدن و دست براي کارکردن و ستون فقرات سالم براي ايستادن دارم و آنگاه که يک لقمه نان درآوردي شکر خدا را مي کني. اگر تو دست و پا نداشته باشي خدا براي تو نان مي آورد ولي آنگاه تو ناراضي مي باشي. تو مثل روباه شل نباش که از باقي مانده ي شير تغذيه مي کند. تو توليد کننده باش و بگذار که ديگران از کنار تو سود ببرند.
سوال – من مغازه دار هستم و گاهي آنقدر مشتري از من مي خواهد تخفيف بگيرد که من مجبور مي شوم قسم دروغ به جان خودم و اهل خانواده ام بخورم. آيا اين کسب درآمد من حلال است؟
پاسخ – اينکه انسان به جان خودش قسم بخورد مشکلي ندارد ولي جمله اي که مي گويد مشکل پيدا مي کند. در اسلام چانه زدن مستحب است. ولي اين استحباب حد دارد. در مکه فروشندگان مي گفتند که مردم يکي از شهرهاي ايران معروف به چانه زدن هستند و آيا تو اهل آن شهر هستي ؟ اگر شما چند جا قيمت بکنيد قيمت دست تان مي آيد. اين درست نيست که شما آنقدر چانه بزني و طرف هم مجبور باشد که به تو بفروشد. ممکن است که طرف بدهکار است. اين مسلماني نيست که ما آنقدر چانه بزنيم که طرف مجبور به دروغ بشود. گاهي قيمت ها مقطوع است ولي اشکالي ندارد که به يک فردي تخفيف بدهد.
سوال – بيست و يک سال دارم. تابحال تمام خواستگاراني که براي من آمده اند مادرم به بهانه ي اينکه وضع ما خوب نيست رد کرده است حتي به من و پدرم هم نمي گويد. من رويم نمي شود که در اين مورد با مادرم حرف بزنم. من از اين کار مادرم ناراحت هستم و به مسائل شرعي هم پايبند هستم ولي بخاطر اين کار مادرم مي خواهم دنبال دوست پسر بروم و مادرم را حلال نمي کنم. بخاطر کاري که مي خواهم انجام بدهم از خدا و اهل بيت خجالت مي کشم. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – چرا بعضي ها به خواسته هاي بچه شان اهميت نمي دهند. فردي که به خانه ي ما براي خواستگاري مي آيد وضعيت ما را مي داند. خوب است انسان همان چيزي که هست خودش را نشان بدهد. اين واقعيت زندگي شماست. والدين چطور مي خواهند جواب اين گناهان را بدهند ؟ دانشجويي مي گفت که من مي خواهم ازدواج کنم ولي مادرم مي گويد که وقتي من با پدرت ازدواج کردم پدرت دانشجو بود و ما زندگي سختي داشتيم. مادرم مي گويد اول درس خودت را تمام کن، بعد سربازي برو، کار پيدا بکن و بعد ازدواج کن. اگر در اين مدت اين جوان به گناه افتاد چه کسي جواب مي دهد ؟